تاریخ انتشار : ۲۳ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۸:۵۷  ، 
کد خبر : ۲۳۴۰۴۹
نامه سرگشاده اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا به دولت موقت انقلاب اسلامی ایران

این وظیفه انقلاب ایران است که میان دوستان و دشمنان توطئه‌گر خط فاصل بکشد


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
رونوشت جهت اطلاع
مجاهد بزرگ آیت‌الله منتظری
«کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» یکایک شما زمامدارید و یکایک شما»
«در برابر ملت خود مسئول»
سریال نامه‌های سرگشاده ـ شماره 3
نامۀ سرگشادۀ
اتحادیۀ انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا
به
دولت موقت انقلاب اسلامی ایران
7 خردادماه 1358
بنام‌خدا
اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا
و لاترکتور الی الذین ظلموا فتمسکم‌النار به ستمکاران تکیه نکنید که (اینکار زندگی) شما را بآتش می‌کشد.
انقلاب اسلامی ایران با ویژگی‌های خود بسیاری از محاسبات و ملاکهای جهان را در هم ریخته است. اسلام بعنوان ایدئولوژی این انقلاب، بار دیگر در برابر مکاتب دیگر در مقام مکتبی کارآ و نظم‌برانداز و نظام‌ساز،‌ با افتخار قد علم کرده است. انقلاب ایران در شرایطی اولین مرحلۀ تعیین‌کنندۀ خود را پشت‌سر گذاشت که همه ناظران و باصطلاح کارشناسان سیاست و جامعه‌شناسی شرق و غرب و برنامه‌ریزان محافل امپریالیستی و سرمایه‌داری و کمونیستی، ناباورانه و سراسیمه تماشاگر نادرستی و پوچی محاسبات و فرمولها و بر باد رفتن امیدهای خود بودند. شتاب و تندی وقایع یکسالۀ اخیر انقلاب ایران هرگونه فرصت جمعبندی مجدد و بازیافتن تعادل از دست رفته را از اینان گرفته بود.
نگاهی کوتاه به حرکات و عکس‌العملهای سردمداری محافل امپریالیستی شرق و غرب قبل از پرداختن به آنچه باید بگوئیم لازم است:
جیمی کارتر، کاشف حقوق بشر قرن ما گویاتر از دیگران رفتاری وحشت‌زده داشت. کابوس «ایران بدون شاه» و بخطر افتادن بزرگترین منبع درآمد امپریالیسم آمریکا، به سرگیجه‌اش کشیده بود. سازمان «سیا» را بباد انتقاد گرفت که چرا گزارشهای نادرست باو داده است. کارتر تا آخرین لحظۀ سقوط دژخیم استبداد و حتی پس از خروج شاه پیوسته فریاد برمیآورد که:
«دوستی و پیوند ما با ایران یکی از اساسی‌ترین اصول در مجموعه سیاست خارجی ماست»
«حکومت مترقی شاه برای تمام جهان غرب باارزش است»
«ما حاضر نیستیم که شاه بدست مشتی او باش نابودگر دور رژیم ایران سقوط نماید»
وزیر خارجه انگلستان اوئن بنمایندگی از امپریالیسم انگلیس نیز با دچار شدن بهمین کابوس وحشتناک از دست دادن ایران بعنوان بزرگترین خریدار صنایع نظامی و هم‌پیمان پروپا قرص آن کشور در پیمان نظامی سنتو، به پایه‌های لزران تخت شاه چسبیده و در پاسخ این سئوال خبرنگاران که دفاع از شاه، چگونه با ادعای حمایت از حقوق بشر از جانب شما سازگار است، گفت:
«باید بگویم که شخصا از انتقاداتی که خالفان مرتجع شاه از او میکنند، توجهی ندارم.
«پشتیبانی از عوامل ارتجاعی مسلمان، دفاع از حقوق بشر نیست. این عوامل هیچگونه «حقی برای زنان قائل نیستند و برنامه‌هائی که ارائه میدهند بکلی کهنه و عقب‌افتاده است...
«در زندگی باید بین این یا آن یکی را انتخاب کرد. اگر ما دوستانی داریم باید تصمیم بگیریم.
«نمیتوانیم یک گوشه بایستیم و تماشا کنیم».
امپریالیسم انگلستان همانطور که وزیر خارجه آن کشور صریحا گفت، هرگز در گوشه‌ای بتماشا نایستاد و در گرماگرم مبارزات ایران بزرگترین رقم سلاحهای ضداغتشاش را برای سرکوبی مبارزرات خلق ایران برژیم پهلوی تسلیم کرد.
کشور آلمان فدرال نیز همچون انگلستان در مقام «انتخابات میان این یا آن»‌ شاه را انتخاب کرد.
در روزهای بحرانی انقلاب ایران، درست چند هفته پس از به آتش و خون کشیده شدن خلق دلاور ایران در جمعه 17 شهریور 1357، وزیر اقتصاد آلمان «گراف لامبس دورف» که حامل پیامی از رئیس‌جمهور آلمان «والتر شل» برای شاه بود وارد تهران شد. لامبس دورف پس از دیدار با شاه در یک کنفرانس مطبوعاتی در تهران گفت:
«بدلیل انگیزه‌های اقتصادی و سیاسی، دولت آلمان فدرال، خواستار ثبات اوضاع در ایران» است. «بن» نمیتواند و اصولا نمیخواهد کمترین تمایلی نسبت به فعل و انفعالاتی که بسود «نیروهای ماوراء‌ افراطی محافظه‌کار و ارتجاعی یا بنفع جریان‌های تحت تاثیر مارکسیسم»‌ و کمونیسم تمام شود، نشان دهد. دولت آلمان از اقدامات اخیر شاه در ارتباط با سیاست «داخلی حمایت میکند...»‌
اگر توجه داشته باشیم که مسافرت «لامبس دورف» وزیر اقتصاد آلمان فقط چند هفته پس از جمعه خونین سیاه صورت گرفته است، یعنی اظهارات او که «دولت آلمان خواستار ثبات اوضاع در ایران است و دولت آلمان از اقدامات اخیر شاه در ارتباط با سیاست داخلی حمایت میکند» روشن میشود.
آلمان فدرال نیز همچون انگلستان و آمریکا، تنها حاضر بتماشای صحنه سقوط یکی از وفادارترین دوستان خود نایستاد پس از بازگشت لامبس دورف مقدار زیادی اسلحه ضداغتشاش، شامل ماشین‌های آب‌پاش جهت سرکوب تظاهرات، بیش از 15 هزار دستبند و حدود 500 عدد باتوم دارای شوک الکتریکی از کشور آلمان به دولت شاه تحویل داده شد.
مقایسه‌ای کوتاه میان اظهارات جیمی کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا، دیوید اوئن، وزیر خارجه انگلستان و گراف لامبس دورف وزیر اقتصاد آلمان بخوبی نشان میدهد که همه اینها یک حرف را میزدند:
«عده‌ای اوباش و مرتجع و بی‌سر و پا، علیه شاهی متمدن و مترقی و بشردوست و دمکرات، دست «بآشوب و اغتشاش زده‌اند. وظیفه ما بعنوان نمایندگان جهان آزاد و متمدن و دمکرات غرب» اینست که برای دفاع از حقوق بشر و اثبات وفاداری خود به شاه متمدن بیدریغ از او «دفاع کنیم، تا او بتواند ملت وحشی و مرتجع خود را سر جایش بنشاند و دروازه‌های تمدن را «برویش بگشاید»
جناب برژینف نیز برای اینکه از همسایگان غربی‌اش در امر پشتیبانی از شاه عقب نیفتد، در آخرین لحظات حیات نظام طاغوتی بمناسبت «تولد» شاه طی تلگرافی برای وی آرزوی سلامتی (حتما جهت ادامه اختناق حاکم) و نیکبختی (حتما جهت سرکوب و قلع و قمع خلق بپا خاسته) نمود و نوشت:
«اعلیحضرت محمد‌رضاشاه پهلوی شاهنشاه آریامهر
«بمناسبت روز شادی ملی خلق ایران، روز تولد آن اعلیحضرت، تبریکات صمیمانه اینجانب «و کمیته اجرائی صدر اتحادیه جماهیر شوروی را بپذیرید. برایتان آرزوی سلامتی و نیکبختی دارم. برای سلامتی ملت ایران پیشرفت توفیق آرزو میکنم.
«من اطمینان دارم که روابط حسن همجواری بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی از یکسو در خدمت «دو ملت است و از سوی دیگر مایه حفظ صلح و ثبات در آسیا و در تمام دنیا میباشد»
رهبر چین «هوا کوفینک» در اوج خونین انقلاب ایران و در سراشیب تند سقوط شاه و در تدارک کشتار وحشیانه هزاران نفر از دلاوران خلق ایران در جمعه سیاه (17 شهریور 1357)، یعنی در شرایطی که در و دیوار خیابانهای تهران به خون و گوشت و پوست شهیدان آغشته بود، با چهره‌ای هذیان‌زده و تا بناگوش خندان، سراسیمه بدیدار شاه شتافت و حمایت رهبران چین را از «سیاست مستقل ملی» این جنایتکار تاریخ ابراز داشت و درست بهنگامیکه هزاران خواهر و برادر مسلمان ایرانی در زیر رگبارهای گلوله مزدوران استبداد و استیلای جهانی شربت شهادت مینوشیدند، در مدح شاه گفت:
«... امروز مردم ایران تحت رهبری اعلیحضرت همایون شاهنشاه در حفظ استقلال و حاکمیت «کشور و دفاع از منابع طبیعی و سازندگی کشور خود بموقعیتهای مسرت‌بخش نائل آمده‌اند...»
جبهه هراس و دلهره ـ جبهه ایمان و امید
امپریالیسم غرب میکوشید که هراس و دلهره خود را نسبت به وقایع ایران، در لفافه نگرانی از آسیب خوردن بشر بدست اوباش و عوامل ارتجاع در ایران بپوشاند: هراس و دلهره بر باد رفتن بزرگترین و پرشورترین بازار مصرف اجناس صنعتی امپریالیسم، هراس و دلهره از دست دادن مطمئن‌ترین و سر‌براه‌ترین ژاندارم منطقه، هراس و دلهره بقدرت رسیدن ملتی که قرنها است و بخصوص در قرن اخیر با اسلحه و توطئه امپریالیسم، یکی از بزرگترین تحقیرهای ممکن و کشنده‌ترین زخم‌های کاری و خشن‌ترین قتل‌های تاریخ را چشیده است که ملتی که با تمام وجودش و با تمام رگ و پوستش و با تمام وجب بوجب سرزمینش خصومت و خشونت ضدبشری غرب را تجربه کرده است.
هراس و دلهرۀ امپریالیسم این بار در مورد ایران ویژگی دیگری نیز داشت: انقلابی با کارمایه ایدئولوژیکی و فرهنگی در نوع خود منحصری که پیر و فرتوت امپریالیسم هنوز نسبت بدان علیرغم زخم‌های کاری مکررا بر سر و صورت از آن برداشته است، تجربه کافی و کارآ نیندوخته بود.
اسلام با اینکه توانائی خود را در درگیری با نظام‌های طاغوتی در بسیاری از معرکه‌ها و باریکه‌های خونین بامپریالیسم بخوبی نشان داده بود، اما این بار در ایران دست به مصافی طراز نوین زده بود که چیره‌دست‌ترین کارشناسان ضدانقلاب و طراحان موفق کودتاهای خونین جهانی را سراسیمه و ناتوان در برابر عظمت و شتاب خود بتماشا میخکوب کرده بود. این بود که کاری جز ناسزا و توهین به میلیونها انسان مبارز جان بر کف ایرانی نمیتوانستند داشته باشند. و به تعبیر زیبای قرآن:
(حالت اینان) مانند آن کسانی است که (در بیابان) دچار رگباری همراه با ظلمت و رعد و برق شوند که از نهیب صاعقه‌ها و بیم‌ مرگ انگشت در گوشها فرو کنند ولی خدا بر کافران چیره است» (کصیب من‌السماء فیه ظلمات و رعد و برق یجعلون اصابعهم فی‌ اذانهم من‌الصواعق حذر‌ الموت و الله محیط بالکافرین (سورة بقره آیة 19).
اما رویاروی جبهه هراس و دلهره، جبهه امید و ایمان بود: ملتی بجان آمده از ستم سالها استعمار‌زدگی و تحقیر، بجان آمده از سرنوشت شوم و پستی‌آوری که بدست مشتی قداره‌بند و جلاد و جاسوسان آدم‌کش و بدستور قسی‌ترین محافل امپریالیستی جهان برای او ترتیب داده بودند، بجان آمده از وابستگی و فقر و دست‌ بدهان بیگانگان بودن، بجان آمده از سالها فریب و نیرنگ و غارت بنام تمدن، بجان آمده از اینکه هیچگاه، بعنوان انسانی تصمیم‌گیر و صاحب تمیز بحساب نیامده است، بجان آمده از اینکه سالها بنامتمدن و پیشرفت،‌ تمامی موجودیت، فرهنگی او، تمامی اصالتها و ارزشهای او، تمامی ایمان و شخصیت انسانی او، مورد وحشیانه‌‌ترین و قساوت‌بارترین تاخت و تازهای تاریخ قرار گرفته است، و بالاخره سرخورده از تمامی مکتب‌هائی که بنام نجات انسان‌های استثمار شده و با دعای پشتیبانی از آنان و احقاق حقوق از دست رفته زحمتکشان، سراب سوزان دیگری بدو ارمغان دادند، مکتبهائی که با برخوردی دقیقا مکانیکی بروابط انسان و اجتماع و تحولات اجتماعی و با زیر پا گذاشتن حق تمیز و تشخیص بعنوان اصیل‌ترین مشخصه انسانی، سرانجام نظام خشن و بی‌انطاف استالینیستی را به انسانیت سرگردان و در جستجوی بهروزی ارائه دادند.
در کشاکش این بجان‌آمدگی‌ها و سرخوردگی‌ها، جهان سرگردان با ناباوری تمام ناظر تولد انسانی دیگر بود. انسانی که سختی‌ها و رنج‌های دوران پرانتظار و طولانی‌ جنینی و لحظه‌های پرمخاطرۀ تولد، او را از همان آغاز به انسانی آبدیده و توانای زندگی تبدیل کرده بود، انسانی که آهنگ هجرت و بسیج، بعنوان فلسفۀ آفرینش و تولد او، ناچیزی و پوشالی بودن تمامی موانع و باریکه‌های راه را بتماشا میگذاشت. با تولد این انسان نوین، انقلاب ایران پایه و اوج گرفت، جبهه‌ها مشخص شد، جبهۀ هراس و دلهرۀ از دست دادن و فروپاشی نظام طاغوتی،‌ تا آنجا که توانست راه را بر این انقلاب بست، چنگ و دندان زد، ناسزا گفت، توطئه کرد.
جبهۀ امید و ایمان، رویاروی جبهه دیگر بمصاف ایستاد و دست‌اندر‌کار ریختن طرحی نو برای نظامی نوین شد، بسیج کرد، قربانی داد، فریاد زد، قلم زد. توطئه‌های جبهه هراس و دلهره را پی‌در‌پی فاش و نقش بر‌ آب کرد، از هیچ چیزی فروگذار نکرد، پدران و مادران، شهادت حماسی فرزندانشان را بیکدیگر و بجامعه، با چهره‌ای خندان و دلی مالامال از امید و ایمان، بجای تسلیت تبریک می‌گفتند. آزادگان و آزادیخواهان جهان ناباورانه با دین این عظمت‌ها و حماسه‌های امید‌بخش از نو جانی تازه گرفتند، ایمانی نوین به ویژگی مقام انسان در همۀ دلهای صادق و جستجوگر بجوشش آمد. اسلام بار دیگر بعنوان منبع جوشان نیرو و حرارت برای همه مطرح شد، گوئی طوفانی تند و بی‌امان خاکستر فشردۀ آتشی را پس زده و تن‌های فسرده و کرخ را از نو گرمی و حرکت میدهد.
نیرومند انقلاب اولین گام پیرومند و حماسی خود را در فروپاشی نظام ستم و استثمار و وابستگی برداشت.
وظیفه سنگین‌تر شد! «انتظار و امیدمان» رویاروی «هراس و دلهره» بمصافی امید و ایمان دیگر و نهائی ایستاد. نفس در سینه امپریالیسم و نیز در دل مؤمنان بانقلاب، ایستاد که اسلام و انسان مسلمان چه خواهند کرد؟ این نظام اسلامی چگونه نظامی است؟ آیا همه چیز را در هم ریخت؟ آیا همه آرزوهای امپریالیسم را بر باد خواهد داد؟ آیا تمامی تلاش‌های دسیسه‌آمیز چندین قرنه آنها را نادیده خواهد گرفت، آیا واقعاً قدرت واقعی بدست انسانهای طراز نوین و قهرمانان و معماران اصلی انقلاب ایران، پیشتازان شهادت، بازماندگان فداکار و از جان گذشتۀ شهیدان خواهد افتاد؟
سیاهکاران غرب، مرگ خود را بچشم خویش دیدند، موج فرار غربیان باوج خود رسید، تمامی دستگاههای تبلیغاتی غرب یکباره زبان به ناسزا گشودند، هیچیک از رسانه‌های اینان از زدن هیچ تهمتی و پاشیدن هیچ لجنی فروگذار نکردند.
مسئله، دیگر از دست رفتن ایران نبود. مسئله، الهام‌بخشی ایران و سرایت انقلاب بمناطق دیگر و حتی بمیان قشرهای مبارز و آزادیخواه غرب بود.
حملۀ دیگر از دست رفتن ایران نبود. مسئله، الها‌م‌بخشی ایران و سرایت انقلاب بمناطق دیگر و حتی بمیان قشرهای مبارز و آزادیخواه غرب بود.
حملۀ بسیج شده و سازمان‌‌یافته‌ای شروع شده بود. مشاهدۀ نزدیک این توطئه کینه‌توزان، برای امیدواران و مؤمنان بانقلاب ایران، چندان کار ساده‌ای نبود، دل‌ آزادگان و هر انسان صاحب شرف از این همه حق‌کشی و قساوت و نامردمی، مالامال درد و نفرت می‌شد و میشود. همه با خود می‌گفتند و بحق می‌گفتند که جز این انتظاری از غرب نیست. در غرب که انقلابی نشده است، چیزی در غرب تغییر نکرده است. غرب مکرراً و بصراحت در درگیری‌ میان نظام پوسیدۀ شاهی و خلق ایران جانب شاهرا برگزیده بود و هنوز هم در گزینش خود پافشاری میکند، پس توقع رفتاری دیگر از غرب ساده‌لوحی و سفاهت است، انقلاب در ایران رخ داده است و این وظیفه انقلاب ایران است که میان دوستان و دشمنان توطئه‌گر خط فاصل بکشد و حقانیت جبهه امیدواریمان را جهانیان نشان دهد، همه پیوستگان به جبهه امید و ایمان، چشم انتظار موضع‌گیری قاطع انقلاب ایران در برابر دشمنان و دوستان خلق و انقلاب، لحظه‌شماری میکردند هیچکس بخود حتی اجازۀ این تصور را، نیز نمیداد که مسئولان موقت دولت انقلاب، از سر نرمش با توطئه‌گران و دشمنان انقلاب و امپریالیسم جهانخوار وارد شوند، زیرا که همه آموخته بودیم:
محمد رسول‌الله الذین معه اشداء علی‌الکفار و رحماء بینهم
اما دیری نپائید که سوگمندانه دلها بلرزه افتاد و اکنون شاهدیم که بر قلب جبهه امید و ایمان پی‌درپی ضربه وارد میآید و جبهه هراس و دلهره نفس تازه میکند و هراس از دل میزداید.
ابتدا نخست‌وزیر دولت موقت انقلاب، بمناسبت حملۀ عده‌ای بسفارت آمریکا، رسماً از آن دولت عذرخواهی کرد. همۀ آنها که با اطمینان در انتظار قطع رابطه با دشمن درجه یک و توطئه‌گر خلق ایران یعنی امپریالیسم آمریکا بودند، یکباره سوگوار شدند، سوگوار آنهمه شهید، سوگوار آنهمه حماسه، سوگوار خون‌ گرم و جوشان، سوگوار آنهمه امید و آرزو بالاخره سوگوار اسلام و آبروی اسلام و آرمانهای والای اسلامی. همه ناباورانه از خود پرسیدند و بحق پرسیدند.
«عذرخواهی نخست‌وزیر موقت انقلاب اسلامی ایران از طاغوت امپریالیسم در سپیده‌دم انقلاب که هنوز بخار گرم از خون جوشان شهیدان در همه جای ایران برمیخزید چه معنی دارد؟ کدامیک از دولت‌های غربی از رفتار خشن و قساوت‌بار پلیس آنکشور نسبت بجوانان مبارز ایرانی حاضر بعذرخواهی شدند؟ در هر یک از تظاهرات یا اعتصاب غذاهائی که بعنوان اعتراض بنظام طاغوتی پهلوی، ترتیب‌یافته چندین صد نفر بدست پلیس کشورهای خارجی زخمی و ناقص شدند، هیچیک از اینان بفکر عذرخواهی نیفتاد. آیا جیمی کارتر رئیس‌جمهوری آمریکا که رسما بارها به رهبر انقلاب ایران امام خمینی و بخلق مبارز و جان بر کف ایران زشت‌ترین ناسزاها را گفت، میتوانست باین زودی توقع عذرخواهی داشته باشد؟ راستی امپریالیسم آمریکا باید چه جنایت دیگری در حق ملت ایران مرتکب میشد تا بعنوان دشمن انقلاب ایران با او قطع رابطه میشد؟ آیا براه انداختن کودتای خونینی سیاه 28 مرداد و براه انداختن حکومت ملی دکتر مصدق و استقرار مجدد دیکتاتوری خونبار پهلوی و همدست سازمان خون‌اشام سیا با ساواک در کشتار بی‌حساب برومندترین جوانان کشور و نابودی چندین نسل و غارت بیرحمانۀ منابع ثروت در این 25 سال، برای قطع رابطۀ با این منبع توطئه و جنایت کافی نیست؟ در اینجا صحبت از دفاع از حملۀ عده‌ای به سفارت آمریکا نیست، مسئله مسئولیت یک مقام رسمی کشور در برابر انقلاب و ارزشهای و آرمانهای والای این انقلاب است. عذرخواهی نخست‌وزیر بعنوان اولین ضربۀ تکان‌دهنده لزره بر دلهای امیدواران و مؤمنان بانقلاب انداخت، بسیاری از آنها که برای انجام انقلاب از همه چیز خود گذشته بودند و حتی از ذهنیات خود نیز با برخوردی صادقانه بوقایع ایران، وداع کرده بودند، واقعۀ عذرخواهی نخست‌وزیر از امپریالیسم خون‌آشام آمریکا را با یک خوشبینی خالصانه یک اشتباه سیاسی تصور کردند و بخود گفتند که وظیفۀ عمدۀ همه پاسداری از آرمانهای والای انقلاب است و با یک عذرخواهی نمیتوان نومید و سوگوار شد. اما سوگمندانه باید گفت که هرچه زمان میگذرد، رفتار و سیاست دولت انقلاب اسلامی بگونه‌ای است که هرگونه خوشبینی، بسادگی متهم بخودفریبی و ساده‌لوحی میتواند بشود. آیا دولت موقت انقلاب باین واقعیت دردناک سوگ‌آور ـ که مستقیماً نتیجه سیاست اوست ـ اندیشیدۀ است که:
جبهه هراس و دلهره و جبهۀ امید و ایمان‌ جای خود را عوض کرده‌اند؟
آیا دولت موقت انقلاب میداند که هراسمندان جنایت‌پیشۀ دیروز، امیدواران امروز و امید‌واران دلسوز و انقلابی دیروز، هراسمندان سوگمند امروز شده‌اند؟
مهاجران توطئه‌گر دیروز بتدریج آرامش و تعادل از دست رفته را باز می‌یابند و حامیان جان بر کف و دست‌اندرکاران واقعی انقلاب در سوگ بر باد رفتن آرزوها و آرمانهای انقلاب فرو رفته‌اند. آیا دولت موقت انقلاب برای این سئوال پاسخی اندیشیده است که تا قبل از انقلاب ایران مسئولان فعلی مملکت در پاسخ این انتقاد که: چرا که دکتر مصدق نسبت به امپریالیسم آمریکا روی خوش نشان میداد، میگفتند که «در روزگار مصدق هنوز چهرۀ کریه آمریکا مانند سالهای بعد عیان نشده بود.
آیا پاسخ دولت نسبت برفتار امروزش با امپریالیسم چه خواهد بود؟ آیا باز هم شناخت امپریالیسم به گذشت زمان نیاز دارد؟

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات