
سیروس محمودیان: در 2 شماره گذشته که موضوع ارتباطات معنادار اکبر رفسنجانی با شیخ حسن لاهوتی بهطور مفصل مورد بررسی قرار گرفت برای عدهای این سوال پیش آمده که بازخوانی این نوع ارتباطات به چه دلیل دارای اهمیت است. تولی و تبری جزو فروع دین است و هر مسلمان متعهد تکلیف دینی به تولی و تبری دارد. تورق تاریخ موید آن است که شیخ حسن لاهوتی با وجود داشتن پیشینه سیاه سیاسی و عیان بودن وابستگی تشکیلاتیاش به منافقین در مقطع حساس ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به واسطه حمایت عدهای خاص و تا زمان عیان شدن دست خیانتبار وی در تجهیز تسلیحاتی منافقین تروریست در جایگاه استراتژیک سرپرستی سپاه پاسداران قرار گرفته و بعدها نیز با وجود برکناری وی از پست حساس سرپرستی سپاه توسط حضرت امام(ره) و استمرار انتقادهایهای علنی او نسبت به شخص حضرت امام(ره) و هجمه به شخصیتهای تراز اول انقلاب اسلامی مانند شهیدان بهشتی و مطهری و حضرت آیتالله العظمی خامنهای و دفاع همهجانبه او از منافقین و بنیصدر، هاشمیرفسنجانی که عضو هسته اولیه 5 نفره شورای انقلاب بوده و همزمان بر صندلی ریاست مجلس تکیه داشته است در دفاع از لاهوتی که به ادعای یاسر هاشمی از همرزمان قدیمی! رفسنجانی محسوب میشود سنگتمام میگذارد و حتی پس از مرگ وی نیز که منافقین مرثیهسرای ماتم او بوده و هستند و با توجه به امتناع اعتراضی پسران لاهوتی یا همان دامادهای رفسنجانی از برگزاری مجلس ترحیم، رفسنجانی در اقدامی غیرمرسوم از طریق روابط عمومی مجلس شورای اسلامی برای لاهوتی مجلس ترحیم برگزار میکند.
هاشمی بهتر از هرکسی میتوانست خبر داشته باشد که شیخ حسن لاهوتی و پسر بزرگش وحید از دهه 50 جزو حامیان اصلی منافقین بوده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به همان روند حمایتی ادامه میدادند. لاهوتی پدر در درگیریهای پیشآمده خط امامیها با بنیصدر از حامیان اصلی بنیصدر بود که حتی موقع رایگیری درباره عدم کفایت سیاسی بنیصدر، ایشان با وجود اطلاع از نظر صریح امام(ره) همراه جمعی از لیبرالها و نهضت آزادیچیها و تنها با هدف مشخص از اکثریت انداختن مجلس و ایجاد تشنج و درگیری در کشور از حضور در مجلس شورای اسلامی خودداری میکند.
از سوی دیگر انکارناپذیر است که بخشی از عوامل سابقا! منافق از قبیل بهزاد نبوی در فتنه 88 دارای نقش کلیدی بودند که اتفاقا همین افراد از سالیان دور با هاشمیرفسنجانی دارای روابط حسنه بوده و هستند که حتی در پرونده نیمهمفتوح انفجار دفتر نخستوزیری 8 شهریور در جایگاه متهم قرار داشتند که هاشمیرفسنجانی طی اقدامی پیشدستانه در نخستین خطبه نمازجمعه پس از انفجار دفتر نخستوزیری و حتی پیش از بررسیهای امنیتی – قضایی دفاع جانانهای از بهزاد نبوی و تیم او شامل سعید حجاریان، خسرو تهرانی، عطریانفرها و... به عمل میآورد لذا بازخوانی مناسبات رفسنجانی با لاهوتی بسیار مهم و دارای ابعاد استراتژیک است.
در واقع تبیین زوایای ارتباط عمیق و معنادار هاشمیرفسنجانی با لاهوتی میتواند ما را در بازشناسی یکی از چهرههای اصلی رفسنجانی و تفسیر عینی علت رفتارهای سیاسی غیرموجه او در فتنه 88 کمک شایان توجهی کند. همانگونه که در شماره پیشین اشاره شد علاوه بر مخالفت جدی و مبنایی شهید مطهری با افکار التقاطی حسن لاهوتی در دوران پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی یا ممانعت انقلابی ایشان از منصوب شدن لاهوتی به ریاست کمیته، مخالفت دیگران با انتصاب وی به سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز از جمله موارد مهمی است که رفسنجانی با وجود علائق تشکیلاتی و سیاسی هیچ همراهی با شخصیتهای اصلی انقلاب اسلامی در این باره نمیکند.
عدهای سعی فراوان دارند با اهداف مشخصی موضوع تاسیس سپاه را از ابتدا تا انتها در حالی به حسن لاهوتی نسبت بدهند که هرگز اینچنین نبوده است و اسناد موجود آن دوران از حقایق دیگری خبر میدهد. شکی وجود ندارد که حضرت امام(ره) به تأسی از جاذبه و دافعه امام علی(ع) اعتقاد عجیبی به دادن فرصت بازگشت به افراد داشتند لذا پس از انتصاب آیتالله مهدویکنی به ریاست کمیته، حضرت امام(ره) طی حکمی حسن لاهوتی را زیر نظر دولت موقت مسؤول تشکیل سپاهی میکند که بعدها به دلیل عملکرد بد حسن لاهوتی و دولت موقت و همچنین موازیکاری مستمر با 3 سپاه فعال دیگر به فرماندهی ابوشریف، شهیدان محمد منتظری و بروجردی، سپاه منسوب به لاهوتی منحل و با ادغام آن در این 3 سپاه مسؤولیت تشکیل یک نیروی نظامی مقتدر جدید تحت عنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شورای انقلاب سپرده میشود که در دوم اردیبهشت 1358 با تایید اساسنامه آن توسط حضرت امام(ره) رسما به فرماندهی جواد منصوری آغاز به کار میکند.
به هر صورت لاهوتی که وابستگی عجیب و غیرقابل گسست تشکیلاتی به منافقین داشت هرگز قدر این فرصت اهدایی حضرت امام(ره) را ندانسته و کماکان با وجود عنایات رهبرکبیر انقلاب اسلامی در کمال جدیت کمر همت به خدمت منافقین میبندد. یکی از شائبههای موجود درباره شیخ حسن لاهوتی که هاشمیرفسنجانی در پاورقی صفحه 286 کتاب عبور از بحران خود به آن اشاره میکند، سرپرستی وی بر سپاه پاسداران است.
اگرچه هاشمیرفسنجانی بنا به علل کاملا مشخصی با توضیحی تکجملهای از این عنوان دهنپرکن برای او به نیکی یاد میکند و هرگز از علل برکناری او سخنی به میان نمیآورد اما تورق اسناد تاریخی موید این حقیقت است که اولا او بنا به دلایل خاص و تحت شرایط ویژهای از سوی حضرت امام (ره) موقتا به این پست گمارده شده بود. بدیهی است فردی میتوانست زیر نظر دولت موقت کار کند که همخوانیهای فکری- سیاسی بنیادینی با آنان داشته باشد.
ثانیا به گواه تاریخ او در این سمت با خیانتی آشکار به انقلاب اسلامی تجهیزات نظامی جمعآوری شده را به شکلی غیرقانونی در اختیار سازمان تروریستی منافقین قرار میداده که خود جرمی نابخشودنی است که هاشمیرفسنجانی با وجود آنکه فرد دقیقی بوده و ظاهرا مطالب مهم و کلیدی را روزانه یادداشت میکرده است هیچ اشاره مثبت یا منفی به این اتفاقات سرنوشتساز نمیکند تا آیندگان همچنان با شک و تردید به خاطره نگاشتهای جهتدار روزانه او بنگرند.
یکی از موسسان اولیه سپاه درباره نحوه تاسیس آن میگوید: «پیش از پیروزی انقلاب در رابطه با تاسیس سپاه، پیشنهادات مختلفی مطرح و جلسات متعددی برگزار شد. این جلسات و بحثها پس از پیروزی هم ادامه داشت و البته جای ثابتی هم پیدا کرده بود. جلسات در منزل آقای اخوان در خیابان ایران برگزار میشد و من هم در آن جلسات شرکت میکردم. دولت موقت هم برای سامان دادن این بحث حول محور خود پیشدستی کرد.
امام(ره) هم فرمودند که آقای لاهوتی! زیر نظر دولت موقت سپاه پاسداران را تشکیل دهید. پس از مدتی احساس کردم این سپاهی که در حال شکلگیری است، سپاهی نیست که مدنظر امام(ره) بوده است». در حقیقت با تشکیل تدریجی سپاه پاسداران و منصوب شدن لاهوتی به سرپرستی آن، منافقین تروریست علاوه بر مبدل کردن شیخ حسن لاهوتی به تریبون اصلی خویش در مجامع عمومی برای فحاشی به بزرگان انقلاب اسلامی و زیر سوال بردن عملکرد نظام، همزمان از جایگاه کلیدی حسن لاهوتی در سپاه نیز برای تامین منابع تسلیحاتی و ذخیره سلاح برای روز مبادا استفاده مطلوب را میبردند.
کمک به غارت سلاحهای متعلق به سپاه توسط منافقین از جمله جرائم اثبات شده آشکاری است که در نهایت منجر به برکناری لاهوتی از مسؤولیت نمایندگی امام(ره) در سپاه و انتصاب حضرتآیتاللهالعظمی خامنهای به این پست کلیدی میشود. علیمحمد بشارتی، مسؤول وقت اطلاعات سپاه در صفحات 235 تا 237 کتاب عبور از شط شب نمونهای از اقدام لاهوتی پدر و پسر برای تامین سلاح برای منافقین را اینگونه بیان میکند: «سفر دیگر ما به کرمانشاه بود که در معیت آقای لاهوتی، نماینده وقت امام خمینی در سپاه، صورت گرفت.
در این سفر که 3 روز به طول انجامید سلاحهای زیادی جمعآوری کردیم که بیشتر آنها ژ3 و کلت از نوع روولور بودند. تصمیم داشتیم که همه اینها را به تهران منتقل کنیم که به علت نفوذ منافقین ورق به گونه دیگری برگشت. در سفر کرمانشاه، پسر آقای لاهوتی- وحید- هم همراه ما بود اما هیچ مسؤولیتی نداشت. او با منافقین در ارتباط بود و با تحتتاثیر قرار دادن پدرش، تعداد زیادی از سلاحهای جمعآوری شده، خصوصا کلتها را از او گرفته و برده بود.
من خیلی دیر از این قضیه مطلع شدم. آقای [محمدعلی] فرزین به من گفت آقا وحید سلاحها را جعبه کرده و برده است. با شنیدن این خبر خیلی عصبانی شدم اما رعایت حال آقای لاهوتی را کردم و به ایشان چیزی نگفتم. با این حال تصمیم گرفتم قضیه را با امام خمینی در میان بگذارم، چون این مساله چیزی نبود که بتوان آن را جدی نگرفت و از کنار آن به سادگی گذشت. سرانجام هنگام بازگشت، داخل هواپیما فرزین با عصبانیت به آقای لاهوتی گفت اگر قدرتی داشت همینجا دستور بازداشت وی را میداد چون او همه سلاحها را به منافقین داده است.
فردای آن روز به قم رفتیم تا گزارشها را خدمت امام خمینی عرض کنیم. امام خمینی احوال آقای لاهوتی را پرسید. من فرصت ندادم و گفتم آقای لاهوتی همین است. منافقین او را میخواهند جذب کنند. امام خمینی که معمولا خیلی کم سوال میکردند، یک سوال دیگر هم راجع به روابط آقای لاهوتی و مجاهدین پرسیدند و من پاسخ دادم که ایشان مانند ما در زندان بوده و در آنجا با بیشتر آنها آشنا شده اما آشنایی و رفاقت یک چیز است و هواداری از آنها چیز دیگر و موضوعی ثانوی است؛ ایشان هواداری هم میکنند.
طولی نکشید امام خمینی آقای لاهوتی را برداشتند و آیتالله خامنهای را در سمت نماینده خود در سپاه پاسداران جایگزین ایشان کردند». بشارتی در ادامه به نکته بسیار مهمی اشاره میکند که نشان روشنی از تلاش منافقین برای ابقای مجدد لاهوتی دارد. او میگوید عدهای از پاسداران به تحریک منافقین در اعتراض به عزل لاهوتی به حضور امام(ره) میروند که این اعتراضات سازمانیافته منافقین اثری در امام(ره) نمیگذارد و لاهوتی بالاخره عزل میشود.
البته باید اضافه کرد که همین رفتارهای شیخ حسن لاهوتی که گزارشهای مکررش توسط فرماندهان انقلابی سپاه به امام میرسید به علاوه عملکرد مخرب لاهوتی در سخنرانیهایش به نفع منافقین و علیه نظام، در نهایت موجب میشود حضرت امام پس از مدتی او را از سمتش کنار گذارند و در این میان از رفسنجانی که عموما سعی دارد در همه اتفاقات آن دوران خود را دارای نقش کلیدی معرفی میکند هیچ نشانی به چشم نمیخورد که همین امر مایه ابهام و تردید فراوان میشود.
بازخوانی وقایع بعدی مشخص میکند لاهوتی که آمد و شد مستمری با رفسنجانی داشته از رأفت اسلامی حضرت امام(ره) نهایت سوءاستفاده را برده و علنا از تریبون مجلس و در مجامع عمومی نسبت به حضرت امام(ره)، حزب جمهوری اسلامی و شخصیتهای تراز اول انقلاب اسلامی موضع دشمنی اتخاذ کرده و در واقع در آن برهه حساس تاریخی وی یکی از حامیان اصلی مجاهدین خلق و بنیصدر به حساب میآید.
در عین حال 30 سال بعد از مرگ لاهوتی، یاسر هاشمی در پاورقی کتاب عبور از بحران که رنگ و بوی تحریف تاریخ انقلاب اسلامی را دارد با نگاهی کاملا جانبدارانه مدعی میشود: «حجتالاسلام والمسلمین حسن لاهوتیاشکوری از زمره روحانیون مبارز و انقلابی بود که تلاشهای زیادی برای استقرار نظام جمهوری اسلامی انجام داد.» که در واقع چنین تعاریفی از لاهوتی در حالت خوشبینانه گویای بیبصیرتی ناقل خبر است چرا که مجاهدین مارکسیست هرگز به دنبال استقرار نظام جمهوری اسلامی نبودند.
در حقیقت با وجود تلاشهای هاشمیرفسنجانی برای تطهیر لاهوتی باید گفت لاهوتی در مقطعی که صف انقلابیون کاملا از ضدانقلاب منفک شده بود، بخش تبلیغی ضدنظام را در قالب انجام سخنرانیهای خیابانی برعهده میگیرد. برای نمونه در بحبوحه بحران بنیصدر، لاهوتی سخنرانیهای بسیار مهیجی در دفاع از بنیصدر و سازمان تروریستی منافقین ایراد میکند که عموما در این سخنرانیها لاهوتی ضمن دفاع آشکار از منافقین و بنیصدر به انقلاب اسلامی نیز هجمه شدیدی را ابراز میکند که سخنرانیهای ضدنظام وی در حالت کلی اعتراضات مردمی و نمایندگان مجلس را برمیانگیزد.
مثلا سخنرانی او در کوچصفهان و طرفداری از منافقین و بنیصدر به درگیری شدید میان طرفداران انقلاب اسلامی و اعضای مجاهدین خلق میانجامد که هنگام درگیری عدهای از مردم بیگناه توسط عوامل چماق به دست مجاهدین تروریست خلق مجروح میشوند. سکوت هاشمیرفسنجانی در مقطع یادشده در مقابل عملکرد ضدانقلابی لاهوتی و استمرار ارتباط وی با لاهوتی مایه تعجب است و در این میان شنیدن همراهی صمیمانه رفسنجانی با تبلیغات سوء لاهوتی و تایید اعتراضات به ناحق لاهوتی توسط وی در نشستهای محفلی خانوادگی - مستند به مصاحبه فاطمه هاشمی - بر شدت تعجب هر خوانندهای میافزاید.
نباید فراموش کرد در همان دوران عدهای از بزرگان انقلاب اسلامی مانند حضرات آیات محمدیگیلانی، جنتی، غلامرضا حسنی و... به محض اطلاع از عضویت فرزندان خود در سازمان تروریستی منافقین با روحی بلند و رشادتی انقلابی فرزندان خود را به دست محکمههای عدل انقلابی میسپردند که در این بین فرزندان تعدادی از آنان به اعدام هم محکوم شدند و این شرایط موجب میشود پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامی رمز مماشات دوستانه اکبر رفسنجانی با حسن لاهوتی را در چیزهای دیگری جز مناسبات فامیلی جستوجو کنند.
در زمان رخدادهای کوچصفهان مرحوم حاج سیداحمد خمینی که بعدها گذر زمان دلایل نامهنگاری آن مرحوم را مشخص کرد در مذمت چماقداری بیانیهای نسبتا تند مینویسد که برخی نمایندگان وقت مجلس بیانیه او را حمل بر دفاع از لاهوتی میکنند و طبیعی است که این نوع استنباط به دلیل سابقه سیاه لاهوتی در هجمه به آرمانهای انقلاب اسلامی و دفاع نامشروع از منافقین و بنیصدر موجب اعتراضات شدیدی علیه ایشان میشود که آن مرحوم مجبور میشود طی کنفرانسی در 24 فروردین 1360 اعلام کند ایشان قصد دفاع از لاهوتی را نداشته و تنها هدف او دفاع از ارزشها و مذمت چماقداری بوده است و رسما عدم حمایت خود را از لاهوتی اعلام میکند: «برای هر کسی نامه را مینوشتم، این سوال برای عدهای مطرح میشد و من در همان نامه هم نوشتم که موضوع آقای لاهوتی نیست بلکه موضوع زیر پا گذاشتن ارزش است. با چماق هیچ کاری حل نمیشود جز اینکه آبروی جمهوری اسلامی ریخته شود».
البته هاشمیرفسنجانی کماکان موضع سکوت و گذر خاموش از بحران لاهوتی را در پیش میگیرد. علیاکبر ناطقنوری در صفحه 216 جلد اول خاطرات خود میگوید: «من خیلی عصبانی شدم. رفتم پشت تریبون مجلس و خطاب به احمدآقا گفتم: این چه نوع برخوردی است که شما میکنید. این همه ضد آقای بهشتی جوسازی میکنند و صحبتهای ایشان را به هم میریزند اما جنابعالی حرفی نمیزنید و از آقای لاهوتی دفاع میکنید؟ چون شما فرزند امام هستید نباید چنین دفاعی بکنید».
بررسی برخی اسناد آن مقطع روشن میکند که برخلاف ادعاهای خانواده هاشمی، حضرت امام(ره) هیچگاه از مواضع ضدانقلابی لاهوتی دفاع نمیکرد و خود هاشمی نیز بهطور ناخواسته در جایی به این موضوع اعتراف آشکار میکند. رفسنجانی در خاطرات خود از گلایههای لاهوتی از عدم حمایت حضرت امام(ره) از وی خبر میدهد. وی در خاطرات 30 فروردین 60 مینویسد: «شب میهمان آقای لاهوتی بودیم. از امام و ماها شکایت داشتند که چرا در حادثه کوچصفهان از ایشان حمایت نشده است».
به هر شکل چیدن موضع منفعلانه هاشمیرفسنجانی در برابر چهرهای مانند حسن لاهوتی در کنار برخی اقدامات حمایتی او در اوایل دهه 60 از سران کنونی فتنه 88 ابهامات بیشماری درباره ایشان در اذهان تداعی میکند. دوباره ضرورت دارد اشاره شود که چنین رفتارهایی باید در ظرف زمانی سال 60 و اوج دشمنیهای منافقین با ملت بزرگ ایران مورد توجه قرار گیرد. رفسنجانی در خاطرات 30 فروردین 60 مینویسد: «شب میهمان آقای لاهوتی بودم. از امام و ماها شکایت داشتند.»
تلفیق این جمله هاشمیرفسنجانی با ادعای بسیار عجیب فاطمه هاشمی که در مصاحبه با یک نشریه توقیفی مدعی میشود پدرش حرفهای آقای لاهوتی را تایید میکردند بر پیچیدگی ماجرا میافزاید. فاطمه هاشمی میگوید: «من خیلی وقتها در جلسات و صحبتهای میان آقای لاهوتی و پدرم نشسته و گوش میدادم. پدر، حرفهای آقای لاهوتی را تایید میکردند و رد نمیکردند». یا رفسنجانی در خاطرات 22 خرداد 1360 که در آستانه با اعلام جنگ مسلحانه خیابانی منافقین و اوج ماجرای طرح عدمکفایت سیاسی بنیصدر بوده است، مینویسد: «شب آقای لاهوتی آمد و بحث زیادی در باره موضع ایشان داشتیم. ایشان از موضع امام، ما، مردم، صدا و سیما و مجلس انتقاد داشت».
موضوع لاهوتی برای رفسنجانی از چنان اهمیتی برخوردار بوده که وی با شنیدن خبر سکته و در نهایت فوت لاهوتی کاملا منقلب شده و در جایگاه ریاست مجلس با حالت اعتراض به دادستان وقت تهران (شهید سید اسدالله لاجوردی) گریه سرمیدهد که بروز این رفتار غیرقابل فهم از ایشان که قطع یقین تنها به سود خط تروریستی نفاق بوده است آن هم دقیقا دقایقی پیش از شروع رایگیری بسیار حیاتی و سرنوشتساز برای نخستوزیر معرفی شده از سوی دولت تازهتاسیسی که پس از به شهادت رسیدن شهید رجایی و باهنر با خون دل خوردنهای بسیار با رای قاطع مردم تشکیل شده بود اعتراض عمومی نمایندگان را برمیانگیزد.
از منظر تاریخنگاری انقلاب اسلامی مهر و آبان سال1360 از مقاطع بسیار حساس به شمار میرود. در واقع پس از به شهادت رسیدن شهید رجایی و باهنر، حضرتآیتالله العظمی خامنهای با رای قاطع مردم به ریاستجمهوری انتخاب میشوند اما در عین حال جریانات مختلفی با شانتاژکاریهای سیاسی از رای آوردن اشخاص مورد نظر حضرت امام(ره) و رئیسجمهور وقت برای پست نخستوزیری ممانعت به عمل آورده و در نهایت در پنجم آبان به دنبال عدم رای اعتماد مجلس به نخستوزیری دکتر ولایتی و به دلیل اضطراری بودن اوضاع کشور، میرحسین موسوی (وزیر وقت امور خارجه) به عنوان نخستوزیر جهت اخذ رای اعتماد به مجلس شورای اسلامی معرفی میشود.
در 7 آبان 1360 در شرایطی که جلسه مجلس شورای اسلامی پس از کش و قوسهای فراوان و کارشکنیهای طیف لیبرال مجلس برای اخذ رای اعتماد تشکیل میشود، طیف شهید آیت - آیت در آن موقع به شهادت رسیده بود - بشدت به دلیل وجود اسناد وابستگی میرحسین موسوی به جریان صهیونیستی فراماسونری با نخستوزیری موسوی مخالفت داشتند و متقابلا طیف بهزاد نبوی که روابط بسیار حسنهای با رفسنجانی داشتند بشدت پیگیر نخستوزیری موسوی بودند و جز او هیچ گزینه دیگری را نمیپذیرفتند.
اکبر هاشمیرفسنجانی با اعلان ناگهانی خبر مرگ لاهوتی در همان ابتدای جلسه رایگیری و سردادن گریه احساسی جو جلسه را برهم میزند. بازخوانی اتفاقات همان روز مشخص میکند اگرچه اعلان خبر کمارزش درگذشت حسن لاهوتی در لحظات حساس پیش از رایگیری برای نخستوزیری جز تشجیع لیبرالها و منافقان برای مظلومنمایی و تجمیع آرای ممتنع به سود میرحسین موسوی که از سوی برخی نمایندگان ایرادات اساسی مستندی به ایشان وارد بوده عایدی دیگری نداشته است و مطلقا بروز چنین رفتار ظاهرا ناپخته سیاسی از سوی ایشان که یک چهره حاذق سیاسی است به سادگی قابل قبول نیست اما در عین حال ماجرای گریه کردن ایشان در پشت تریبون هنگام اعلان خبر بر پیچیدگی ماجرا میافزاید.
رفسنجانی در خاطرات 7 آبان 1360 مینویسد: «ساعت 8 صبح جلسه علنی داشتیم. من خبر فوت ایشان [لاهوتی] را دادم و ضمن اعلان خبر گریه کردم؛ نتوانستم خودم راکنترل کنم». این رفتار هاشمی به قدری مذموم بوده که در همان هنگام ایشان مورد انتقاد افراد انقلابی قرار میگیرد. هاشمی در ادامه خاطراتش مینویسد: «از این حالت [گریه کردن] عدهای انتقاد داشتند».
رفسنجانی در ادامه کار برای بزرگداشت نام و یاد یک عنصر ضدخط امام (ولو در گذشته زحماتی هم برای پیروزی انقلاب کشیده باشد) از اعتبار مجلس شورای اسلامی نیز هزینه میکند. او در خاطرات 9 آبان 60 خویش مینویسد: «قرار شد [از طریق روابط عمومی مجلس] فاتحهای برای مرحوم لاهوتی بگیریم. چون خانواده ایشان به خاطر نارضایتی شدید از جریان حاضر نشد اعلان فاتحه کند». به هر صورت سنگ صبور شدن هاشمیرفسنجانی برای نمایندگان لیبرال مجلس و نمایندگان وابسته به طیف آمریکایی نهضت منحله آزادی از دیگر مسائل ظاهرا متناقضی است که با توجه به اتفاقات رخ داده اخیر نیاز به واکاوی جدی دارد که انشاءالله در شمارههای آتی به آن پرداخته خواهد شد.