تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۹  ، 
کد خبر : ۲۴۰۸۱۷

نقش حکمای مسلمان در احیای تفکر اسلامی

آیت‌الله جوادی‌آملی مقدمه: (عقل) به عنوان یکی از منابع دین تلقّی شده و «فلسفه اسلامی» که در بردارنده علوم عقلی است به عنوان یکی از راهکارهای مدوّن برای استنباط معارف ناب دین محسوب می شود. در این راستا حکماء و فلاسفه بزرگ اسلامی از عصر فارابی ، بوعلی سینا ، ملاصدرا ، شیخ اشراق تا امام راحل (ره) ، علامه طباطبائی و شهید مرتضی مطهری رسالت خطیر احیای تفکر اسلامی را بر دوش تعهد خود کشیده و با مرزبانی از معارف توحیدی در مواجهه با فلسفه یونان ، خالق ماندگار ترین صحنه های علمی در حیات بشریت گردیدند. اما جریانی با زیر سوال بردن «حکمت متعالیّه» وغیر مؤثر خواندن مجاهدت های علمی علامه طباطبائی ، شهید مطهری، علامه جوادی آملی، علامه مصباح یزدی و...؛ هر از گاهی علاقه مندان به معارف حقّه دین و صاحب نظران حوزه و دانشگاه را با سوالات خاصی رو به رو می سازند. مطلب پیش رو گفتاری از حکیم متألّه «حضرت آیت الله جوادی آملی » است که به تبیین چگونگی احیای تفکر اسلامی توسط حکمای نامور مسلمان می پردازد وما به منظور تنویر افکار عمومی و پاسخگویی مستدل به نظرات ذکر شده تقدیم خوانندگان فرهیخته می کنیم. شایان ذکر است که این مطلب تنها نمونه ای از تأثیرات بدون تردید کلام (استاد جوادی آملی)، به عنوان یکی از پرچمداران حکمت متعالیه در عصر حاضر می باشد که به تعبیر شیوای رهبر فرزانه انقلاب «هسته فکری نظام جمهوری اسلامی ایران» به شمار می‌روند.

زنده بودن به حیات ابدی، شرط احیای تفکر اسلامی
موضوعی که در این محفل وزین بنا شد مطرح شود ، «نقش حکماء در احیاء تفکر اسلامی» است. اهمیّت احیای تفکر را ثامن الحجج(ع) تبیین کرد. فرمود: احیوا امرنا فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا(1). فرمود : رهاورد وحی ما را احیاء کنید ، زیرا مردم اگر از رهاورد ما با خبر شوند ، پیرو ما خواهند بود . منتها احیاء کننده باید زنده باشد به آب زندگی تا توان احیای تفکر در اختیارش باشد . کی می تواند رهاورد انبیاء را احیاء کند ، مگر کسی که خود زنده باشد! کی زنده است؟ در فرهنگ قرآن چه گروهی زنده اند ؟ فرمود : من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاهً طیّبه(2).
اگر کسی در بخش عقل نظری اش به معارف آشنا شد و در بعد عقل عملی اش مؤمن وارسته شد ، از حیات طیّب برخوردار است ؛ خواه زن ، خواه مرد . این گروه زنده اند و توان احیای تفکرات اسلامی را دارند و اگر زنده کرده اند ، دسترنج این گروه هرگز پژمرده نخواهد شد ؛ چون خود به حیات ابد زنده اند و به پای نهال تفکر آب حیات می ریزند: مثل کلمه طیّبه کشجره طیّبه اصلها ثابتٌ و فرعها فی السّماء . تؤتی اکلها کلّ حین باِذن ربّها(3).
اگر در ادبیات فارسی و عربی سخن از آب زندگانی است ، مراد این تفکر زنده است ؛ و گرنه محال است در این مرحله امکان خلود . آب زندگانی را نه چشمه می جوشاند ، نه باران می بارد ! فکر است که آب زندگی است ، حیات طیّب است که دائماً پر بار و ثمر بخش است ؛ تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها . «اکل » یعنی میوه ؛ میوه اش دائمی است چون بهشت.
بنابراین دراحیای تفکر محترم ؛ باید احیاء کننده خود زنده باشد ، امر دوّم ؛ وقتی زنده خواهد بود که در دو بخش عقل نظری و عملی کامل باشد ، امر سوّم ؛ رهاورد این گروه زنده، دادن آب زندگی به جامعه انسانیّت ، امر چهارم ؛ آنگاه ببینیم حکماء به این حد رسیده اند که تفکر اسلامی را احیاء کنند یا نه ! اوّل اسلام این گروه مستعد را احیاء کرد ، آنگاه این گروه زنده، دیگران را احیاء نمودند . بیانی را بزرگ حکیم متألّه اسلام ، صدرالمتألّهین (رض) دارد ؛ می گوید : همّه نحوٍ نحوٌ و صرفً و احکام و همّه نحوٍ فقهٌ و ر جالٌ و کلام و همّت من حکمت الهی است ؛ زیرا خدا فرمود : ما آتاکم الرّسول فخذوه (4) ، آنچه را که پیامبر (ص) آورد ، بپذیرید.
ضرورت قوّت انسان مؤمن در حمایت از وحی الهی
قرآن در یک بخش، دستور گرفتن رهاورد وحی می دهد ، می گوید : ما آتاکم الرّسول فخذوه . در بخش دیگر می گوید : خذوا ما آتیناکم ب قوّه(5)؛ به یحیای شهید می گوید : یا یحیی خذ الک تاب ب قوّه(6). وقتی از امام معصوم(ع) می پرسند : اب قوّه القلوب ام ب قوّه الابدان ؟ فرمود : هم ب قوّه القلوب ، هم ب قوّه الابدان(7). هم با جان سرشار از استدلال وحی را بفهمید ، هم با بازوی ستبر ،از وحی حمایت کنید .
هم با مغز محکم اندیش، وحی را بگیرید ، هم با پای استوار در میدان نبرد از وحی حمایت کنید ؛ هم ب قوّه القلوب ، هم ب قوّه الابدان . حکماء از این بخش برخاستند که باید رهاورد انبیاء را با قوه اندیشه یافت . علمی که درآن اصل مسلّم معتبر نیست ، علمی که درآن پذیرش مردم مطرح نیست ، علمی که درآن اکثریت نقش ندارد ، علمی که درآن فرضیه به کار نمی رود ، علمی که درآن بدیهیات زمامدارند و بس ؛ که باید هر مطلب نظری به قضیه اوّلی و بدیهی برسد تا بشود اخذ با قوّه .
استحکام اندیشه و گفتار در فرهنگ قرآن کریم
حکماء از این راه برخاستند که باید محکم اندیشید و جز به برهان به چیزی اکتفاء نکرد . حکماء دیدند قرآن که می گوید : محکم سخن بگویید و سخن محکم بگویید ، محکم حرف زدن و سخن محکم گفتن را باید نشان داد. قرآن کتابی نیست که کلّی بگوید و الگو نشان ندهد ! کتابی نیست که بگوید محکم سخن بگویید و سخن محکم را تبیین نکند ! به تعبیر استاد علامه طباطبائی (رض) فرمود : قرآن نور است ، در سراسر این نور نقطه های تاریک و مبهم و کمرنگ نیست .
اگر خدا فرمود : محکم سخن بگویید ، سخن محکم را تبیین کرد ؛ گفت : حرف مستدل، محکم است ، سخن عاقلانه محکم است ، گفتاری که با فکرت همراه است محکم است ، لذا سراسر قرآن استدلال است . اگر بیش از 300 مورد دعوت به تفکر ، تدبر ، تعقّل و مانند آن می کند ؛ عنوان تعقّل است و تفکّر و گرنه سراسر قرآن به حمل شایع ،فکر است و استدلال. گاهی می گوید تفکر کن ، گاهی عصاره فکر را به عنوان احتجاج به پیامبرش تلقین می کند . قهراً مجموعه قرآن می شود دلیل ، چون مجموعه قرآن سخن مستدل است ، سنگین است که: نّا سنلق ی عل یک قولاً ثقیلاً(8).
احیای تفکر اسلامی به وسیله تثبیت نظام علیّت در بیان معصومین(ع)
نمونه هائی از احیای تفکر اسلامی در سایه کوشش های اندیشمندان بشری نقل کنیم . بیانی را امیر المؤمنین (ع) در نهج البلاغه دارد که مشابه آن بیان را امام ششم (ع) در کتاب قیّم کافی ، در کتاب الحجّه ، حدیث 7 آورده است . امیر المؤمنین فرمود : کلّ قائ م ف ی س واه [ تعالی ] معلوأ (9). یعنی هر موجودی غیر از خدا معلول است ؛ این اصل کلّی است در طرح نظام علّی که جهان هستی بر روند علیّت دور می زند و می گردد و بس ؛ این یک قانونی است که نظام عالم نظام علیّت است .
مبسوط بیان امیر را امام ششم تبیین کرد ، فرمود : ابی الله ان یجر ی الامور لا ب اسباب و جعل ل کلّ ش یء سبباً و جعل ل کلّ سبب شرحاً و جعل ل کلّ شرح ع لماً و جعل ل کلّ ع لم باباً ناط قاً عرفه من عرفه و جه له من جه له(10)؛ اینها خطوط کلّی علیّت را به عنوان یک تفکر زنده اسلامی ترسیم می کند.
حکمای الهی با این نمونه ها احیاء شدند ؛ نظام عالم را با نظام علّی توجیه و تبیین کردند که هم مسأله تداعی معانی را که از غرب برخاسته است کنار زدند ، هم جری عادت اشعری را ابطال کردند ، هم اولویت اهل کلام را ابطال کردند ؛ تثبیت کردند که نه تنها انسان است که ذا جآء اجله لا یستقد م و لا یستأخ ر(11)؛ بلکه الشّ یء ما لم یج ب لم یوجد ، ل کلّ ش یء اجل ذا جآء اجله لا یستقد م و لا یستأخ ر که می شود نظام نظام علّی . اگر نظام، نظام علّی است ، سر حلقه علل همان مسبّب الاسباب است که مبدأ پیدایش هر موجود غیر خدائی است ؛ این گوشه ای از احیای تفکر اسلامی به دست فلاسفه اسلام که از یک اصل روائی پایه گرفتند و جهان بینی را بر این محور تبیین کردند .
وظیفه حکمای اسلامی در احیای تفکر ناب توحیدی
بر این اساس می بینیم قرآن کریم سلسله هستی را به یک مبدأ منتهی می کند و بس . ولی در همین بخش، قرآن دو بیانی دارد که باید این دو بیان را هماهنگ کرد . یک جا قرآن می گوید : لقد کفر الّذ ین قالوا ا نّ الله ثال ث ثلثه (12). آنکه می گوید خدا سوّمی این 3 نفر است ، کافر است ؛ زیرا ما م ن له لا لأ واح د (13)، این در سوره مائده است . همین قرآن در سوره مجادله می گوید : ما م ن نجوی ثلاثه لا هو راب عهم و لا خمسه لا هو ساد سهم و لا ادنی م ن ذل ک و لا اکثر لا هو معهم أینما کانوا (14). هرگز 3نفر کنار هم نجوا نمی کنند ، مگر اینکه چهارمی آنها خداست ؛ 5 نفر گرد هم نمی آیند ، مگر آنکه ششمی خداست .
این لقد کفر الّذ ین قالوا نّ الله ثال ث ثلث ه ، با لسان توحیدی سوره مجادله که می گوید : ما یکون م ن نجوی ثلاثه لا هو راب عهم را کی باید احیاء کند ؟ کی باید تبیین کند که ثالث ثلاثه کفر است و رابع ثلاثه توحید؟ کدام علم است که می گوید ثالث ثلاثه غیر از رابع ثلاثه است ؟ کدام علم است که معیّت عرضی را از معیّت قیّومیّه جدا می کند . کدام حکیم نامور است چون صدر المتألّهین (رض) و دیگر حکمای متألّه که این معنا را هضم کند و بپروراند که خدا در عرض هیچ موجودی نیست و هیچ موجودی هم در عرض خدا نیست که قائلین تثلیث بر آنند ؛ اب و ا بن و روح القدس، 3 موجود عرض هم ؛ از هر جا شروع کنی ، سوّمی خداست . ولی سوره مجادله می گوید : خدا با 3 نفر هست ، امّا چهارمی 3 نفر هم هست .
یعنی از نظر رقم ، اینها 3 نفرند ؛ از نظر معیّت، قیّومی خدا با اینهاست . خدا رابع أربعه نیست ، رابع ثلاثه است ؛ خدا سادس س تّه نیست ، سادس خمسه است . به رقم در نمی آید ، عرض معدود نیست ، معدودی هم عرض او نیست . هر جا باشید ، او با شماست ؛ ولی رقم پذیر نیست . اگر 3نفرید ، 3 نفرید ، 4 نفر نیستید ؛ که او بشود رابع اربعه ! اگر 3 نفرید ، 3نفرید ؛ یک رابع ثلاثه که قیّوم شماست ، با شماست . بین ثالث ثلاثه و رابع ثلاثه فرق های سنگینی است .
تبیین توحیدی متفاوت امامان معصوم(ع) براساس سطح فهم مخاطبان
وقتی ابن بابویه قمی (رض) در کتاب قیّم توحیدش از سعد بن سعد نقل می کند ، می گوید حضور امام هشتم (ع) بار یافتم ، عرض کردم : توحید خدا را برای من تبیین کنید . فرمود : هو الّذی انتم علیه (15)، همین که دارید توحید است ؛ این یک شاگرد ، یک مکتب و یک جواب .
همین ابن بابویه در همین کتاب قیّمش از هشام بن سالم نقل کرد که حضور امام ششم (ع) بار یافتم ، حضرت از من درباره توحید مطلبی پرسید. فرمود : خدا را توصیف می کنی ؟ عرض کردم : آری . فرمود : کیف تنعته؟ گفتم : هو السّمیع البصیر . فرمود : این صفت را که غیر خدا هم دارد ! خدا را با چه وصف و با چه نام شناختی ؟ من جوابی نداشتم . عرض کردم: شما بفرمائید که استفاده کنم . فرمود : الله نوأ لا ظلمه ف یه و حیاأ لا موت ف یه و ع لأ لا جهل ف یه (16).
این همان برهانی است که بعدها فارابی به عنوان مهمترین دلیل توحید اقامه کرد که ص رف الشّ یء لا یتثنّی و لا یتکرّر . خدا علیم ، یعنی دارای علم نیست ؛ خدا علم صرف است و علم صرف ثانی ندارد ! خدا حیات محض است و صرف الشّ یء ثانی پذیر نیست . این برهان سنگین فارابی که برهان صرف الشّ یء لا یتثنّی و لا یتکرّر است ، محصول مکتب امام صادق (ع) در تبیین توحید ، آن هم نسبت به هشام بن سالم است .
هشام می گوید : خرجت م ن ع ند ه و انا اعلم النّاس ب التّوحید (17)، در علم توحید از همه أعلم منم ؛ زیرا برهانی را از معلّمم آموختم ، خلل ناپذیر . این خذوا ما آتیناکم ب قوّه ؛ با برهان ،مطلب را تفهیم کردن است . در بخش توحید حکماء کوشیدند تفکر اسلامی را احیاء کنند . اوّل در بخش جهان بینی روند عالم را با نظام علّی تبیین و توجیه کردند ، آن فکر اسلامی را احیاء کردند ؛ آنگاه سر آغاز سلسله هستی را با رهاورد وحی به عنوان توحید تبیین کردند و به وحی رسیدند .
مصونیّت حریم امن وحی از سهو و غلط، متبلور در تفکر ابن‌سینا
بیان بلند بزرگ حکیم متألّه ، ابن سینا را که می گوید : برای حلّ هر مشکلی به جامع شهر می رفتم و نماز می گزاردم که خدا فرمود : ا ستعینوا ب الصّبر و الصّلاه (18)؛ آنگاه مشکل علمی ام حل می شد ، در کتاب قیّم الهیّات شفاء چنین می فرماید : الانبیاء الّذ ین لا یأتون م ن جهه غلطاً و لاسهواً . وقتی با برهان مستدل، تجرّد روح را و مقام والای وحی یابی انبیاء را تبیین کرد ، با نکره در سیاق نفی فرمود : هرگز در حرم امن وحی غلط و سهو راه ندارد ؛ این تفکر اسلامی است که با سر انگشت هنرمندی چون بوعلی حل شد .
بوعلی، هم با قدرت اندیشه ،وحی را احیاء کرد ، هم با قدرت بازو استوار بود و به زندان رفت و علیه طاغوت عصر ایستادگی کرد. هم زندان رفتن بوعلی فکرش را پایه داد ، هم بلند اندیشی ابن سینا فکرش را مایه داد واین محصول خذوا ما آتیناکم ب قوّه است .
حیات متألّهانه حکیمان در گرو تحلیل معارف ناب معنوی با بهره‌گیری از عقل فلسفی
شما تأثیر دعا را در کتاب عدّه ابن فهد می خوانید که ابن فهد از معصوم(ع) نقل کرد : الدّعاء کهف الا جابه کما انّ السّحاب کهف المطر(19). فرمود : نیایش ظرف اجابت است ، آ ن طوری که ابر ظرف باران. دعا ، نیایش کردن ، از خدا خواستن ، مسألت کردن همانند ابر، باران اجابت را در بر دارد . ابن سینا این فکر بلند اسلامی را در کتاب قیّم شفاء ، در فصل اوّل از مقاله دهم الهیّات شفاء می گوید : آن حکیمی که نتواند تأثیر دعا و نیایش را ، تأثیر قربانی را ، حرمت اکثر آنچه مسلمین معتقدند را با برهان ثابت کند ، او حکیم نیست ! دع هؤلآء المت شبّ هه ب الفلاس فه .
آن کس که نتواند این فکر قرآنی را که می گوید : و ان لو استقاموا علی الطّریقه لاسقیناهم ماءً غدقا (20)، اگر مردم درست زندگی کنند و درست رفتار داشته باشند ، ما باران را به موقع و فراوان می فرستیم ؛ نتواند رابطه بین درست زندگی کردن و دریافت فیض حق را تبیین کند ، فیلسوف نیست، متفلس ف است ! او که نتواند نماز ا ستسقای فقهی را با برهان عقلی محکم کند ، فیلسوف نیست !
اکثر آنچه را که یق رّ ب ه الجمهور مستدل و مبرهن است ، خذوا ما آتیناکم ب قوّه . در بخش وحی بعد از اثبات قوّه قدسیّه برای نبی و اینکه ممکن است انسان کاملی چون نبی ،بلا واسطه وحی را از مبدأش دریافت کند ، این فکر بلند امام صادق را احیاء کرد ؛ آن فکر بلند این است : مرحوم ابن بابویه قمی در کتاب قیّم توحیدش از زراره نقل کرد ، گفت : از امام (ع) پرسیدم : ما ت لک الغشیه الّت ی کانت تصیب رسول الله (ص) ، عرض کردم: گفته اند گاهی رسول اکرم در هنگام یافتن وحی مدهوش می شد ، نه بیهوش ؛ آن چه حالتی بود ؟
امام ششم فرمود : ذاک ذا تجلّی الله له ب لا واس طه احد . فرمود : آن لحظه ای که رسول الله بدون وساطت احدی فیض را از الله دریافت می کرد ، آن حالت حالت غشیه و مدهوشی بود. ت لک النّبوّه یا زرار ه ، ثمّ اقبل یتخشّع (21)؛ خود حضرت هم به حال خشوع افتاد. این حال و این تفکر اسلامی را بوعلی و دیگر حکماء در کتاب های حکمت الهی شان تبیین کرده اند.
برای اینکه پاسداری اینها از مرز تفکر اسلامی روشن شود که اینها هم پای درخت دین آب حیات ریختند و بارورش کردند؛ منتها از خود دین گرفتند، به پای درختش ریختند و هم نگذاشتند فرهنگی که با این بنای فکری مخالف باشد به اسلام و مسلمین آسیب برسانند. این بخش را هم درست دقت بفرمائید تا با نمونه ای از این بخش ، دسترنج شهید آیت الله مطهری روشن شود .
تلاش‌های ارزشمند حکیمان الهی در پاسداری از تفکر اسلامی، رویاروئی با حکمت یونان
شیخ اشراق کتاب های فراوانی نوشت . او در صفحه 206 مطارحاتش می گوید: حکمای اسلام نگذاشتند فلسفه، ناخودآگاه در بین مسلمین رخنه کند و به این حرم امن آسیبی برساند . هر حکیمی در هر عصر مسئول پاسداری از تفکر اسلامی بود ، نگذاشت هر چه از یونان می آید به عنوان اصل مسلّم متلقّی به قبول شود !در بحث اینکه معدوم آیا شیء است یا شیء نیست ، در بحث شیئیّت معدوم می گوید : این گروه در یک زاویه ای به سر بردند که حکمای اسلامی به آنها دسترسی نداشتند ، هر چه از یونان رسید اینها پذیرفتند و به این اشتباهات دامن زدند ؛ و گرنه حکیم اسلامی پاسدار تفکر اسلامی است .
می گوید : هؤلآء قوأ نبغوا ف ی م لّه السلام و مالوا لی الامور العقل یّه و ما کانت لهم افکاأ سلیمه و لا حصل لهم ما حصل ل لصّوف یّه م ن الامور الذوق یه (22). نه اینها مانند حوضی بودند که از چشمه آب بگیرند ؛ نه مانند ولیّی از اولیای الهی عارفانه به سر بردند که مانند چشمه از دل بجوشد ! امام آن است که از دل چشمه وار می جوشاند ، شیعه آن است که از جدول چشمه همانند حوض آب می گیرد . فرمود : اینها نه از وحی مددی گرفتند، نه از دل بهره ای بردند ؛ اینها فکر کردند هر نامی که نام یونانی دارد ، هر کتابی که کتابش به نام یونان است و از یونان آمده این فلسفه است !
در حالی که نه نام، نشانه آن است که صاحب نام فیلسوف است ؛ نه اگر کتاب، اسمی یونانی داشت ، محتوایش فلسفی است و نه آنکه از یونان اگر آمد محتوای پر باری دارد ! باید در برابر فرهنگ یونان ایستاد و با احیای تفکر اسلامی اینها را ارزیابی کرد ، قصد و ثمین اش را تشخیص داد؛ قصدش را ریخت و ثمین اش را گرفت که بحث مبسوطی در مطارحات دارد.
پاسداری‌های ماندگار شهید مطهری از تفکرات اسلامی محصول تربیت ممتاز علامه طباطبائی(ره)
ما در کنار حکماء، پاسدار تفکرات اسلامی بودیم و هستیم و نمی گذاریم فکرها غربال نشده از یونان بیاید ! استاد علامه طباطبائی که دیگر شاگردان چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی ، تازه روشن می شود علامه طباطبائی کیست ! وقتی آیت الله شهید مرتضی مطهری در جلسه خصوصی استاد حضور پیدا می کرد ، مشخص بود که چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی ؛ و ما ادراک ما علامه الطّباطبائی!
این بزرگ حکیم ،شاگردی چون مطهری راکه به لطف له از بسیاری از مواهب برخوردار بود ، آنچنان تربیت کرد که پاسدار تفکر اسلامی بود ؛ نه تنها احیاء کرد ، نه تنها وظیفه درون مرزی را رعایت کرد ، مسئول پاسداری برون مرزی هم بود . نگذاشت هر مکتبی به نام مکتب دین یا تفکر توحیدی و اسلامی و فلسفی در جامعه های اسلامی رخنه کند ، کوشید با احیای تفکر اسلامی مرز بندی کند ، مرز توحید را از شرک جدا کند ، از منطق ارسطوئی حمایت کند ، از منطق دیالکتیک که سر از الحاد در می آورد ، سخنی مستدل بگوید و آن را طرد کند و در مسائل علمی خذوا ما آتیناکم ب قوّه باشد .
بیانات معظم‌له در سمینار بزرگداشت استاد شهید مرتضی مطهری ـ تهران؛ مدرسه عالی شهید مطهری، اردیبهشت 1360

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات