وال استریت
وال استریت (Wall Street) نام خیابان بسیار معروفی در محله منهتن شهر نیویورک در ایالات متحده آمریکاست. ساختمان بازار بورس نیویورک که بزرگترین بورس جهان از نظر میزان معاملات و حجم مالی است، در خیابان والاستریت قرار دارد.
بزرگترین مراکز اقتصادی آمریکا و چند بورس مهم این کشور در این خیابان قرار دارند، از این رو والاستریت به سمبل آمریکا و سیستم اقتصادی این کشور بدل شده است.
در طول زمان، والاستریت به عنوان "مکان افراد دارای نفوذ اقتصادی در آمریکا" شهرت گرفته است. اکنون والاستریت، تنها نام یک خیابان نیست بلکه نماد جامعه شهروندان نابرابر در برابر قانون، خودخواهی و نفعطلبی به جای همیاری و تعاون و پیوند منافع اجتماعی است.
آنچه امروز در برابر والاستریت جریان دارد، بیانگر خشم و احساسات انسانهای نابرابری است که از مصرفگرایی، انباشت سرمایه و اخلاقستیزی سرمایهداری جهانی به تنگ آمدهاند و الهام گرفته از موج بیداری کشورهای منطقه خاورمیانه میدانند که در اعتراض به تبعیض، نابرابری، ظلم و فساد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دولتمردان آمریکا به پا خاستهاند. بنابراین فرو پاشیدن والاستریت جز به این منعنا نمیتواند باشد که نظام اقتصادی آمریکا یعنی نظام سرمایهداری فرو خواهد ریخت.
ریشهها و زمینههای اصلی بحران والاستریت
در واقع مسئله اصلی والاستریت نوعی خیزش علیه وجود نوعی توزیع غیرمتعادل ثروت بر اساس نظام سرمایهداری در غرب و آمریکاست، چرا که گفت میشود 99 درصد ثروت تنها در دستان یک درصد از جمعیت این کشور قرار دارد.
در چنین وضعیتی و به مرور زمان شکافی عمیق بین اقشار مختلف مردم، طبقات جامعه و حکومت این کشور به وجود آمده است. مردم معترض این کشور معتقدند که نظام سرمایهداری آمریکا نظامی غیرعادلانه است که ایجاد یک اقلیت برتر و سرکوب و بهرهکشی سایر طبقات در جامعه را دنبال میکند.
وجود کارتلها و صنایع تولید تسلیحات جنگی که خود به دنبال فروش تسلیحات از طریق جنگافروزی در نقاط مختلف جهان هستند، باعث شده تا از یکسو میزان ناامنی و جنگ در جهان گسترش یابد و از سوی دیگر آمریکاییها به نقاط مختلفی از جهان لشکرکشی کنند، این لشکرکشیهای پرهزینه هم باعث افزایش هزینههای دولت شده است.
به طور مثال هزینه نظامی آمریکا در عراق معادل پنج هزار دلار در هر ثانیه است و در طول هشت سال حضور ارتش آمریکا در عراق بیش از یک هزار میلیارد دلار هزینه کرده است. طبیعی است که اولین پیامد این هزینههای سرسامآور، افزایش فشار بر مردم و قشرهای کمدرآمد آمریکایی است.
این روند بر افزایش ثروت اقلیت یک درصدی و جنگطلب که صاحبان صنایع و کارتلهای عظیم هستند و فقیرتر شدن اکثریت 99 درصدی ملت آمریکا تأثیر مستقیم داشته است. در نتیجه با تداوم این وضعیت و افزایش اعتراضات مردمی، آمریکا روز به روز و بیش از پیش در بحران غرق میشود.
عوامل قیام
همچنین دیدگاههای گوناگون درباره دلایل رویکرد مردمی به انجام اعتراضهای سراسری بر ضد نظام سرمایهداری در آمریکا مطرح میشود. برخی، تغییرات در ساختار فرهنگی و درونی جامعه آمریکا وافرادی فوران ناهمگونی اجتماعی را مطرح میکنند، گروهی بر شرایط اقتصادی حاکم بر کشور و افزایش روزافزون فقر و گرسنگی و نیاز 46 میلیون آمریکایی به کمکهای دولتی را اولویت دانستهاند، عدهای گسست میان مردم و دولتمردان آمریکا را علت اعتراضها دانسته و برخی نیز سیاست خارجی و نارضایتی مردم از جنگطلبیهای دولتمردان و تزلزل موقعیت جهانی آمریکا را دلیل این اعتراضات عنوان کردهاند.
همچنین برخی این اعتراضها را ادامه سیاست جداییطلبانه برخی ایالاتها مانند تگزاس و ویسکانسین میدانند که در ماههای اخیر مطالبات جداییطلبانه خود را تشدید کردهاند و اکنون در قالب اعتراضهای سراسری ادامه میدهند. گروهی از کارشناسان نیز بر افزایش فقر در جامعه و فاصله شدید طبقاتی تأکید دارند و ...
صرفنظر از این موضوع، این پدیده از چند بُعد قابل تحلیل است:
ـ حذف ارزشهای قدیمی: بررسی تاریخی آمریکا نشان میدهد که ریشه اصلی ایجاد ایالات متحده و پذیرش تشکیل آن از سوی ایالتهای گوناگون، رسیدن به رفاه سراسری و به نوعی همگرایی میان مردم و دولتمردان بوده است.
در ساختار تعریفی آنان، مردم و دولتمردان در کنار یکدیگر برای رسیدن به جامعه آرمانی نظیر رفاه سراسری، ترویج برابری و آزادی در داخل آمریکا و عرصه بینالملل و ... تلاش میکردند، اما در چند دهه اخیر مشاهده شده که ساختار سیاسی آمریکا به مرور از این اصل عدول کرده و از رویکردهای مردمی فاصله گرفته است.
ساختار سیاسی و اقتصادی آمریکا نشانگر آن است که سیاستمداران شامل سناتورها و نمایندگان کنگره، فرمانداران و صاحبان قدرت در بخشهای گوناگون ایالتی در کنار سران کاخ سفید به جای رویکردهای مردمی، در کنار صاحبان ثروت قرار گرفته و در نهایت به حامی و مجری ثروتمندان مبدل شدهاند.
حذف آرمانهای ادعایی
پس از فروپاشی شوروی سابق و نظام کمونیستی و سوسیالیستی سران غرب به ویژه آمریکاییها با ادعای تکالگو بودن نظام سرمایهداری تلاش کردند حاکمیت خود بر جوامع غربی و سپس سراسر جهان را عملی سازند.
پس از دو دهه، مردم غرب دریافتهاند که این ادعا تنها کارایی نداشته، بلکه صرفاً برای اعمال دیکتاتوری حاکمان بر آنها بوده است. در این زمینه نظام سرمایهداری با اعمال دیکتاتوری انحصاری قدرت و با ترکیبی از دو حزب جمهوریخواه و دمکرات، خواستههای سرمایهداران را بر جامعه تحمیل کرده و در صحنه بینالملل نیز با حمایت از حاکمان دیکتاتور، در برابر ملتها قرار گفتهاند. اکنون ملتهای غربی دریافتهاند که این ادعاها صرفاً فریبی برای تأمین منافع سرمایهداران است و نه برای ارتقای جایگاه جهانی ملت آمریکا یا کمک به سایر ملتها.
الگوپذیری
بررسی ابعاد بیداری اسلامی در کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا، تحولات اروپا و اکنون آمریکا نشان میدهد که فرهنگی جدید در ساختار نظام بینالملل در حال شکلگیری است و آن رویکرد ملتها به مقابله به ساختارهای غیرمردمی و وابسته به نظام سرمایهداری است.
نظام سرمایهداری، در دو دهه گذشته با عناوین و بهانههای گوناگون اقتصادی، سیاسی، نظامی و حتی ایجاد و حفظ حاکمان دستنشانده، در پی حاکمیت بر جهان بوده است. روند تحولات نشانگر رویکرد مردمی در بیشتر نقاط جهان به مقابله با این ساختار است. نکته مهم در این عرصه آن است که بر اساس پیشینههای تاریخی، تمدن همواره از شرق به غرب گسترش یافته و این حقیقتی است که جهانیان به آن اذعان دارند.
در مقطع کنونی نیز میتوان گفت بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا به الگویی برای مردم اروپا و آمریکا مبدل شده و به نوعی به آنها نشان داده که میتوان با وحدت و یکپارچگی به مقابله با حاکمان و نظام دیکتاتوری برگفته از منافع سرمایهداری پرداخت.
در این بیداری سراسری نیز نکته مهمی نهفته است و آن تأثیرگذاری و تأثیرپذیری ملتها از یکدیگر بدون نقش دولتها است؛ فرایندی که دولتها در آن نقش نداشته و حتی خود به دنبال ممانعت از تحقق آن میباشند. به عبارت دیگر، میتوان گفت صحنه بینالملل از دیپلماسی دولتها به سمت دیپلماسی ملتها در حال گسترش است و اکنون این ملتها هستند که میخواهند برای جهان تصمیم بگیرند و نه دولتها.
چرایی استمرار اعتراضها
حذف نقش احزاب: نکته بسیار مهم در جنبش، "والاستریت" تأکید مردم بر عدم وابستگی به احزاب و جریانهای سیاسی است. آنان اصرار دارند که نه به دمکرات و نه به جمهوریخواه و حتی به "تی پارتی" یا به سوسیالیستها گرایش نداشته و جریانی مستقل هستند که برای رسیدن به مطالباتشان به خیابانها آمدهاند.
هر چند سران آمریکا و سیاستمداران بر اساس منافع انتخاباتی در پی مصادره این قیام بوده و به نوعی خود را به آن متصل یا جریان های مخالف را به راهاندازی این حرکت متهم میکنند، اما مردم پذیرنده این مدعا نبوده و بر استقلال خویش تأکید دارند.
جهانی شدن اعتراضها: "والاستریت" پس از چند روز در حالی که رو به سردی میرفت، مورد توجه سایر کشورهای غربی و سپس سراسر جهان قرار گرفت و دامنه آن به اروپا و حتی شرق آسیا نیز درنوردید. نمود عینی این مسئله، ایجاد جنبش تسخیر بورس لندن بود که بر اساس آن مردم انگلیس با تحصن در برابر ساختمان بورس، بر مطالبات اقتصادی و بسته شدن این مرکز به عنوان یکی از مراکز اصلی نظام سرمایهداری تأکید کردند.
پشتوانه جهانی جنبش "والاستریت" موجب شد تا از یکسو مردم بر ادامه حرکت اعتراضی خود به نظام سرمایهداری تأکید کنند و از سوی دیگر دولتمردان آمریکا نتوانند با سرکوب و مصادره جنبش از استمرار آن جلوگیری نمایند.
خواستههای معترضین
توزیع عادلانه ثروت و به دست آوردن رفاه بیشتر، مهمترین خواسته معترضین و متحصنین آمریکایی است. آنها اعتقاد دارند که اقلیت ثروتمند آمریکایی که بیشتر ثروت این کشور را در دست دارند، به تناسب میزان ثروت خود، مالیات پرداخت نمیکنند، در حالی که اکثریت مردم آمریکا که دارای درآمد و رفاه بسیار کمتری هستند، در عوض درصد قابل توجهی از درآمدهای روزانه و ماهیانه خود را به عنوان مالیات به دولت میپردازند.
معترضین میخواهند دولت این کشور ترتیبی اتخاذ کند که این معادله تبعیضزا تغییر کند و از ثروتمندان که عمدتاً صاحبان صنایع نظام و کارتلهای اقتصادی هستند مالیات بیشتری بگیرد و از میزان مالیات مردم کم کند تا از این طریق از فشار اقتصادی بر مردم کاسته شود اما در طول سالهای اخیر متأسفانه این خواسته به حق و معقول مردم آمریکا از سوی اعضای حاضر در کنگره همواره رد شده و لوایح پیشنهادی دولت در این زمینه هیچگاه با موافقت و تصویب مجالس دوگانه قانونگذاری آمریکا مواجه نشده است.
مخالفت کنگره با خواسته مردم
طبق یک سنت قدیمی در آمریکا اعضای مجالس دوگانه آمریکایی عمدتاً از میان طبقههای مرفه و سرمایهداران، صاحبان بنگاههای اقتصادی و صنایع بزرگ نظامی و نفتی انتخاب میشوند. به همین دلیل اینان مخالف تصویب طرحها و لوایحی هستند که نهایتاً منجر به افزایش مالیات خودشان بشود.
بنابراین به خواستههای مردمی در این زمینه تا به حال توجهی نکردهاند. این بیتوجهی در کنار برخی اشتباهات دولتمردان آمریکایی نهایتاً منجر به لبریز شدن صبر مردم و قیام و تظاهراتشان علیه نظام سرمایهداری حاکم در این کشور شده است.
باید گفت از نظر سنتی و فرهنگی، تفاوتهایی میان جوامع شرقی وخاورمیانهای با جوامع غربی و به ویژه آمریکایی وجود دارد اما این تفاوتها دال بر تأثیرپذیری و تأثیرگذاری متقابل بین این دو نیست.
در خصوص تأثیرات جنبش بیداری و آزادیخواهی در خاورمیانه باید گفت حداقل این جنبش و قیامها توانسته است از نظر روانی بر مردم آمریکا و دیگر نقاط جهان تأثیر بگذارد.
آمریکاییها دیدهاند که مردم خاورمیانه با هزینه نسبتاً کمی توانستهاند از دیکتاتورهایی همچو زینالعابدین بنعلی در تونس، حسنی مبارک در مصر و معمر قذافی در لیبی را از سریر قدرت به زیر کشند، بنابراین آنها هم تلاش میکنند با الگوبرداری از قیامهای مردم نقاط مختلف خاورمیانه به دنبال افزایش فشار به دولت در جهت دستیابی به خواستههای خود برخیزند.
تحلیلگران اقتصادی بر این باورند اشغال والاستریت آمریکا مرکز جرقه شروع جنبش عظیم اجتماعی در آمریکاست. کارشناسان اقتصادی معتقدند اعتراضات مردمی آمریکا زمانی نتیجه میدهد که برنامهریزان تظاهرات بتوانند یک برنامه متمرکز و سازمانیافته را دنبال کنند.
معترضان که علیه ناعدالتیهای اجتماعی در آمریکا، برخاستهاند، فهرستی از شکایات مردمی از دولت آمریکا را منتشر کردند که در آن از جنگ در خاورمیانه تا بدهی دانشجویان و پاداشهای بالای مدیران شکایت شده بود.
وقتی شعارها و تصاویر در دست مخالفین را مشاهده میکنیم زمزمههای ایجاد یک جنبش بزرگ مردمی در طرح والاستریت و به قول معترضین تا اشغال کامل این کشور نمایان میشود.
برخی دیگر از جوانان معترض مکرراً اعلام کردهاند که ما 99 درصدیم؛ سخن ما سخن تمام مردم آمریکاست و برخی از صاحبنظران قائلند این جنبش پتانسیل تبدیل شدن به یک جنبش سیاسی را دارد.
تظاهرکنندگان از سیاست دولت آمریکا که از بخش بانکی حمایت و سیاست کاهش خدمات عمومی را دنبال میکند انتقاد کردهاند. همچنین آنها از این که دولت آمریکا این زمینه را برای بخش خصوصی به وجود آورده تا از کارگران سوءاستفاده و دستمزد آنها را کم کند و نیز به طمعورزی شرکتها اعتراض کردند.
این اعتراضات تا جایی پیش رفته که یکی از اعضای جنبش میگوید: «اقتصاد آمریکا متلاشی شده است مردم گرسنهاند و کاری برای آنها وجود ندارد و تعداد راهپیمایان در منهتن بیش از هر زمان دیگری است»
برخی از معترضین، جنبش خود را بهار عربی در خاورمیانه تشبیه میکنند و نیز تعدادی از آنها نام والاستریت را به میدان تحریر تغییر داده بودند و شعارهایی علیه دولت اوباما سر میدهند و در این میان برخی شعارها حکایت از آن دارد که اعتراض مردم آمریکا همچنان ادامه خواهد داشت.
کسانی که این تظاهرات را برنامهریزی کردهاند، از مردم خواستهاند مانند مردم مصر در نزدیکی والاستریت خیمه بزنند تا به نتایج خود برسند. آنها معتقدند که پول 99 درصد از مردم آمریکا را یک درصد از جامعه در اختیار دارند و زندگی بقیه را در دست گرفتهاند.
این گروه، از مردم شهرهای دیگر آمریکا هم دعوت کردهاند تا برای عوض کردن برخی از مناسب اقتصادی و سیاسی به خیابانها بروند. اجتماعکنندگان از سراسر آمریکا و حتی جهانی حامیانی پیدا کردهاند به گونهای که اکنون 47 ایالت آمریکا درگیر این جنبش هستند.
پاتریک برونر، سخنگوی قیام والاستریت معتقد است: «مردم آمریکا متوجه شدهاند که رؤیای آمریکایی به قتل رسیده و قاتل هنوز زنده است». آنها به خونخواهی آن قیام کردهاند. در حال حاضر اقتصاددانان و جامعهشناسان و روانشناسان راهحل معقولی برای مهار بحران ندارند، در اروپا نیز چیزی از اتحاد و همگرایی در حوزه یورو دیده نمیشود. فعلاً همه پیمانهایی که به بازار مشترک و همگرایی اقتصادی منجر شده بود، آسیب دیده و به حد شکنندگی رسیده است.
عقلای دنیای سرمایهداری تاکنون بحرانهای بسیاری را پشت سر گذاشتهاند. آنها مثل فاشیستها و کمونیستها جوانمرگ نشدند. فاشیستها از فرط بیماری خشونت مردند، کمونیستها از بیماری حسد و خسّت و مبارزه بیثمر با خدا به تقسیم فقر رسیدند و از فرط گرسنگی دچار فروپاشی شدند و مردند.
کانون سرمایهداری غرب به شدت از مرض حرص و طمع آسیب دیده و همین دو مرض آنها را تا مرز کبر و غرور و نخوت کشانده است. بعید است طبیبان دنیای سرمایهداری که فرهنگ جوامع خود را روی دو ستون سکس و خشونت استوار کردهاند موفق به معالجه بیماریهای اقتصادی که کارگزاران آن عمدتاً به حرص و طمع مبتلا هستند، شوند.
امروز تئوری تقسیم عادلانه سود بین صاحبان سرمایههای جهانی که پایه و مایه اصلی اتحادیههای جهانی مثل گروه 8 و گروه 20 است، جواب نمیدهد. دستکاری صورتحسابها که محصول حرص و طمع صاجبان سرمایه است، همه معاملات و محاسبات را به هم زده است.
سرمایهداری روی چهارچرخ اطلاعات، سازمان، ارتباطات و محاسبات به سرعت به سمت آرمانهای خود حرکت میکرد، اما امروز چرخ محاسبات پنچر شده است. کسری بودجه نجومی آمریکا و بدهی روزافزون این کشور و ورشکستگی بنگاههای مالی نمادی از به همریختگی "محاسبات" در دنیای سرمایهداری است. این به هم ریختگی سازمان آنها را به هم خواهد ریخت و در ارتباطات آنها اخلال به وجود خواهد آورد و حتی اقیانوسی از اطلاعات نیز هیچ دردی را دوا نخواهد کرد.
برژنسکی، مشاور ارشد دمکراتها و امین اوباما در انتخابات 2000 اذعان دارد که سرعت افول قدرت آمریکا وحشتناک است. ضربان نبض این افول را فقط در والاستریت و جنبشی که اکنون در حال همهگیر شدن است میشود شنید و اندازهگیری کرد.
نوام چامسکی، سیاستمدار، محقق، زبانشناس، نویسنده و استاد دانشگاه امآیتی MAT آمریکا در گفتگو با شبکه "راشا تودی" در واکنش به اعتراضات اخیر در نیویورک علیه والاستریت گفت: «اعتراضات علیه والاستریت در اصل اعتراضاتی است علیه مؤسسات مالی. بانکها بزرگتر شدهاند، سود مؤسسات اقتصادی نیز بیشتر شده است و از سوی دیگر نرخ بیکاری در حد رکود اقتصادی دیده رسیده است. اعتراض این افراد به سیاستهای مالی مثل مالیات و قواعد اداره شرکتهاست که با ایجاد و تداوم یک دور باطل در امور باعث بدتر شدن اوضاع شده است».
یکی از نقاظ ضعف بسیار مهم و راهبردی جنبشهای اخیر این است که به دلایل متعدد آنها یک رهبر برای هدایتگری جنبش و انقلاب خود نداشته و ندارند. در این جنبش اگر مردم آمریکا بخواهند به پیروزی و تغییر نظام خود برسند، ناگزیرند که از یک تفکر، اندیشه و ایدئولوژی پیروی کنند که در آن رهبری مقتدر راهبری میکند.
همچنان که پیروزی انقلاب اسلامی ایران و استمرار و تثبیت این انقلاب مرهون هدایتگری حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری بوده است. همچنان که امام عزیز در بیانات خود فروپاشی شوروی را به همه اعلام نمودند، در خصوص وقوع این اتفافات نیز ماههای گذشته رهبر معظم انقلاب فرمودند: «این حرکت بیداری قطعاً تا قلب اروپا پیش خواهد رفت و ملتهای اروپا بر ضد سیاستمداران و زمامداران خود که آنها را تسلیم محض سیاستهای فرهنگی و اقتصادی آمریکا و صهیونیستها کردهاند، به پا خواهند خواست.1
«رئیسجمهور آمریکا میگوید که امنیت رژیم صهیونیستی خط قرمز اوست. این خط قرمز را چه عاملی ترسیم کرده است؟ منافع آمریکا یا نیاز شخص اوباما به پول و پشتیبانی کمپانیهای صهیونیستی؟ برای به دست آوردن کرسی دومین دوره ریاستجمهوری تا کی شما خواهید توانست ملتهای خود را فریب دهید؟ آن روزی که ملت آمریکا به درستی دریابد که شماها برای چند صباح بیشتر باقی ماندن در قدرت، تن به ذلت و تبعیت و خاکسپاری در برابر زرسالاران صهیونیست دادهاید و مصالح ملت بزرگی را در پای آنان قربانی کردهاید با شما چه خواهند کرد؟2
سخن پایانی
این روزها با نگاهی به مطبوعات جهانی میتوان فهمید که مهمترنی عناوین خبری جهان بحران اقتصادی غرب و اعتراضات مردمی در کشورهای غربی و عجر و ناتوانی سیاستمداران این بلوک در غلبه بر شرایط دشوار موجود اختصاص دارد.
تجمعات گسترده مردمی در بسیاری از کشورهای اروپایی در اعتراض به سیاستهای اقتصادی دولتها و تبعیضهای اجتماعی و شکاف طبقاتی، حتی افراد خوشبین به نظام سرمایهداری غربی را درباره ثبات اقتصادی این کشورها گرفتار شک و تردید روزافزون کرده است.
در آن سوی اقیانوس اطلس نیز آمریکا که زمانی غول اقتصادی جهان نام داشت، این روزها با چالشهای مالی و اقتصادی و اعتراضهای گسترده مردمی دست و پنجه نرم میکند و جنبش والاستریت آغاز پایان سرمایهداری را نوید میدهد و سران کاخ سفید در مهار این بحران عظیم درمانده شدهاند.
به این ترتیب روح تبعیض و اختلاف طبقاتی شدید که در نظام سرمایهداری غربی نهفته است بالاخره گریبان پایهگذاران این نظام ناعادلانه را گرفته و میتوان گفت شمارش معکوس برای سقوط نظام سرمایهداری غربی آغاز شده است.
سرکوب مردم توسط دولتمردان آمریکایی و اروپایی نیز اثبات کرد که ادعای حقوق بشری این کشورها امری واهی بوده و آنها در صورت هرگونه اعتراض در داخل به سرکوب آن میپردازند. این موضوع درس بزرگی برای مردم غرب و جهان است که استمرار اعتراضهای سراسری به نظام سرمایهداری نتیجهبخش خواهد بود.