مقدمه:
ایران کشوری چند قومیتی و برخوردار از گروههای قومی متشکل از ترک، کرد، عرب، ترکمن و بلوچ در نواحی مختلف به خصوص نواحی مرزی میباشد. حفظ تمامیت ارضی ایران از هر حیث باید به صورت انگیزه عام ملی درآید که در صورت کوتاهی و قصور در این وظیفه منجر به «بحران اعتماد و مشروعیت» بین شهروندان و حکومت خواهد شد و در نتیجه «احساس تعلق به واحد ملی» در آنان به ضعف خواهد گرایید. (احمدی، 1377: 219) این عوامل به طور مستقیم به عنوان بستری برای انواع توطئهها، زمینهساز بروز مشکلات و دشمنیهای داخلی و آسیبپذیری منافع ملی خواهد بود.
خوزستان، نهمین استان ایران از نظر وسعت است. این استان با وجود شرایط نامناسب اقلیمی از منابع عظیم نفت و گاز، آب فراوان، خاک مستعد و جلگهای بودن برخوردار است. موقعیت جغرافیایی سوقالجیشی در کنار خلیجفارس و تأسیسات و تجهیزات پیشرفته بندری و برخورداری از امکانات و قابلیت فراوان کشاورزی و صنعتی، موقعیت برجستهای را در ابعاد ملی و منطقهای به این استان داده است. همین عوامل تاریخ پرماجرایی را در گذشته برای این استان رقم زده است و نقش آن در وضعیت حال و آینده برنامههای دولتی بر کسی پوشیده نیست. هماکنون بخش عظیمی از بودجه کشور برپایه درآمدهای منابع نفتی این استان استوار میباشد. از سوی دیگر وجود رودهای پرآب، دشتهای وسیع، حدود دو میلیون هکتار (روزنامه ایران، شماره 2:700) زمین قابل کشت و مستعد برای کشاورزی و سایر امکانات بالقوه همه و همه، شرایط ایدهآل برای برنامهریزیهای چندمنظوره کشاورزی و صنعتی فراهم کرده است.
با توجه به مزیتهای فوق، نقش عراق در غرب استان خوزستان به عنوان پرجمعیتترین و در عین حال بیثباتترین کشور عرب منطقه مطرح میشود، چرا که ترکیب و همچنین توزیع ناهمگون جمعیتی استان، به خصوص در نواحی مرزی در برنامهریزیها و برآوردههای سیاسی، امنیتی و نظامی بسیار حائز اهمیت است. این استان در مناطق مرزی خود با عراق از تراکم نسبی پایینی برخوردار است. این سبب ایجاد تنش و بحران از جنبههای مختلف در نقاط مرزی و با عراق میشود. این در حالی است که بین قوم عرب خوزستان و اعراب ساکن عراق، ارتباطات فراوانی وجود دارد و نادیده گرفتن آن در برنامهریزیهای بلندمدت، موجب خسارتهای جدی میگردد.
توزیع جغرافیایی اعراب ایرانی
کانون اصلی استقرار عرب زبانان در ایران، مساحتی وسیع از استان خوزستان (حدود 65% از مساحت آن) شامل شهرستانهای خرمشهر، آبادان، شادگان، ماهشهر، اهواز، هویزه، سوسنگرد، بستان، شوشتر، و جنوب دزفول است، اما در نقاط دیگر کشور چون استانهای: فارس، کهکیلویه و بویراحمد، خراسان، بوشهر و هرمزگان و جزایر ایرانی خلیجفارس (قشم، کیش، لاوان) و بالاخره در سایر استانهای کشور نظیر تهران که غالباً در اثر بروز جنگ تحمیلی و فعالیتهای اقتصادی به این مناطق مهاجرت کرده و ماندگار شدهاند، به چشم میخورند. استان خوزستان با وسعت تقریبی 665 کیلومتر مربع (1/4 درصد مساحت کل کشور) زیستگاه اصلی و تاریخی قوم عرب در ایران بوده است. متاسفانه آماری که جنبههای گوناگون ترکیب جمعیتی ایران را آشکار سازد، وجود ندارد و از بین جنبههای مختلف، فقط ویژگیهای دینی آن دارای آمار است (نظری، 1368: 65).
نژاد و سکنه خوزستان اصالتاً ایرانی و پارت بوده که به مرور زمان به دلیل کوچ مردمان مختلف نژادهای جدید به این ناحیه وارد شده است. (رزمآرا، 1332: 31) نژادهای فعلی ساکن خوزستان اقوام و اقلیتهایی هستند که بعد از آمدن آریاییها به سرزمین عیلام به این منطقه کوچ کرده و با اقوام اولیه ساکن در منطقه ممزوج شدهاند. این نژادها متشکل از فارس، لر و عرب است. در نواحی شمالی اکثر ساکنین لر هستند در نواحی جنوبی و غربی ایران اعراب خوزستان سکنی دارند و در سایر مناطق استان، فارس زبانان ساکن هستند (سازمان برنامه و بودجه خوزستان، 1368: 3).
جغرافیای سیاسی قوم عرب خوزستان
خوزستان به عنوان مهمترین استان از حیث تأمین انرژی کشور است. مزیتهای اقتصادی فوقالعاده آن همواره جایگاه ویژهای به آن داده است. جغرافیا و تاریخ استان خوزستان، یکی از بخشهای کلیدی تداوم وحدت ملی ایرانیان است. این استان با مساحتی حدود 67 هزار کیلومتر مربع، روزگاری پایتخت زمستانی پادشاهان پیش از اسلام بوده و نزد شاعران جایگاهی به سزا داشته است. این استان که از جمله دروازههای ارتباطی ایران با جهان خارج است. از موقعیت و وسعت جغرافیایی، منابع سرزمینی، جمعیت و بافت قومی خاص برخوردار است. در کنار همه این ویژگیها، همجواری آن با منطقه سوقالجیشی خلیجفارس و کشور عراق اهمیت و وزن ژئوپلیتیکی ویژهایی به آن داده است.
در طی تاریخ برخوردهای متفاوتی با اعراب مستقر در خوزستان شده است. تا قبل از کشف نفت در خوزستان، اختلاف طبقاتی چندانی بین اعراب و ساکنین مشاهده نمیشود. به عبارت دیگر ناسیونالیسم و ناحیهگرایی در سطوح مطرح آن وجود ندارد. اما با کشف نفت و توسعه صنعتی استان، اختلاف طبقاتی در زمینه مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شروع شد و کمکم به اوج رسید. با ایجاد این وضعیت، قوم عرب در پایینترین سطح مراتب اجتماعی قرار گرفت و این امر منجر به تحقیر اجتماعی و پیدایش نابسامانی شد. در این زمینه رژیم پهلوی به جای حل این معضل، با اتکا به قوه قهریه و مشت آهنین به برخورد با آن پرداخت. بر اثر ضربات وارده، تعداد کمی از اعراب جذب گروههای افراطی قومگرا شدند و باقی معترضین ضمن همراهی با جامعه، با پنهان نمودن تفکرات اجتماعی و حتی لهجه عربی، و پرهیز از ترویج و آموزش زبان عربی توسط فرزندانشان در شهرهای استان سکونت گزیدند و با اشتغال در مراکز و سازمانهای دولتی به صورت شهروندان متوسط جامعه در آمدند. (زراعتپیشه 1377: 200-45)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شرایط مناسب برای تشکیل و تقویت یک جبهه ضدانقلابی با حمایت مستقیم دولت عراق با محور قومیت ایجاد شد. صفبندی و جبههبندی این گروه در یکی از بحرانهای جمهوری اسلامی، اولین درگیری جمهوری اسلامی و دولت بعث عراق را شکل داد. در این درگیری، رژیم عراق در پوشش دفاع از قومیت عربی، تا مدتی مناطق عربنشین را مورد تاخت و تاز قرار داد. جو کاذب اختلافات قومی نه تنها مورد تایید نیروهای انقلابی اعم از فارس زبانها نبود، بلکه اکثریت قوم عرب خوزستان نیز مخالف چنین حرکتهایی بودند (مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1370: 34).
با وقوع جنگ تحمیلی، اکثریت عظیمی از قوم عرب به سایر مناطق کشور مهاجرت نمودند و خانه و دیار آنها در اثر حملات وحشیانه رژیم بعث به ویرانه مبدل شد. این امر با توجه به حضور اعراب در جنگ با عراق، به ویژه حضور فعال در واحدهای اطلاعاتی و عملیاتی که ضربات زیادی را به ارتش بعث وارد نمود و شهدای فراوانی را به انقلاب اسلامی تقدیم کردند، فرضیه همراهی اعراب خوزستان با ارتش عرب بعث را باطل نمود.
پس از پایان جنگ و ناهماهنگی و نابسامانیهای موجود در روند بازسازی مناطق جنگزده، جو روانی ناخوشایندی در منطقه به وجود آمد و احساس تبعیض قومی و عدم توزیع یکسان و عادلانه از نظر مشارکت سیاسی، مسائل عمرانی، امکانات و مانند آن بین اعراب و سایر اقوام ساکن خوزستان احساس شد (زراعتپیشه، 1377: 206).
از سوی دیگر، اعراب تا قبل از جنگ تحمیلی به دلیل قرار داشتن در قالبهای عشیرهای و قبیلهای و با داشتن زمینهای کشاورزی در دو سوی رود کارون، با اشتغال در بخشهای کشاورزی، دامداری و ماهیگیری از رفاه نسبی برخوردار بودند. پیامدهای ناشی از جنگ بر اقتصاد کشاورزی این منطقه سبب فقر، بیکاری و در نتیجه تقویت جنبههای قومگرایی و تبعات ناشی از آن شد.
نکته مهم دیگر این که این استان و مرکز آن به عنوان یکی از مناطق بسیار حساس کشور به مرور و به واسطه وقایع گوناگون و مسائل مختلف، فاقد جاذبه لازم برای زندگی و سرمایهگذاری شده است. تشدید فقر فرهنگی در برخی از مناطق حاشیهای و دورافتاده (از جمله مناطق مهاجرنشین) منجر به ظهور مناطقی جدا از قافله رشد و توسعه کلی کشور، گردیده که نه تنها «هویت ملی» این مردم را کمرنگ میکند، غرور ملی دیگر شهروندان را نیز که همواره شاهد مناطق عقب مانده در کنار خود بودهاند به چالش میکشاند. میزان اهمیت این موضوع از منظر امنیت ملی با توجه به موقعیت جغرافیایی، سیاسی و حتی اقتصادی استان و ترکیب جمعیتی آن و نیاز به تقویت روحیه همبستگی ملی مردم این خطه، نمایانتر میشود. به ویژه آن که هموطنان عرب به علت پیوستگی سرزمینی با کشورهای عرب زبان مجاور و تأثیرپذیری از آنها، خواسته یا ناخواسته، با القائات سیاسی عناصر قومی جداییطلب یا تجزیهطلب به مقایسه وضعیت زندگی خود پرداخته و علت اصلی عقبماندگی خود را ناشی از سیاست عربستیز حکومت مرکزی میدانند. در چنین شرایطی هر صدای قوممدار و تفرقهانگیز توجه آنها را به خود جلب کرده و فاصله بین عرب و غیرعرب را به نفع دشمنان توطئهگر و عناصر تجزیهطلب عمیقتر خواهد کرد. (www.kedmatnews.ir) (دزفولی www.baztab,com)
احزاب، جریانها و گروههای فعال خوزستان
احزاب و گروههای فعال در منطقه خوزستان به دو گروه عمده تقسیم میشوند: 1- گروهها و احزابی که در قالب ابزارها و اقدامات قانونی به فعالیت مشغول میباشند. 2- گروهها و احزابی که با دست زدن به اقدامات خشن و غیرقانونی تفکرات تجزیهطلبانه و استقلال خواهانه را دنبال میکنند.
الف- احزاب و گروههای تجزیهطلب و غیرقانونی
گروههایی مانند اتحادیه عرب خوزستان، جنبش ناسیونالیست عرب، جبهه تحریر خوزستان، فدائیان خلق و حزب کارگران سوسیالیست از جمله سازمانها و تشکیلاتی بودند که از ماههای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیتهای خود را در این منطقه متمرکز ساختند و آشکارا به ترویج و گسترش اهداف و عقاید خود پرداختند.
با آغاز جنگ تحمیلی و نیمه دوم سال 1359 بنا به شرایط به وجود آمده، از میزان فعالیت این گروهها کاسته شد و یا به پنهانکاری و فعالیتهای مخفیانه روی آوردند.
اغلب این گروهها و دستجات به رغم قدمت طولانی مانند «اتحادیه عرب خوزستان» که در سال 1324 به تشویق «آلن چارلز ترات» رئیس «اینتلیجنس سرویس خاورمیانه» ایجاد شد، و یا خلقالساعه بودن ظهورشان، مانند «چریکهای فدایی خلق» که به رغم تمایلات کمونیستی، نیروهای اصلیشان در «سازمان آزادیبخش فلسطین» تعلیم دیده بودند و از اسفند 1357 شروع به دایر کردن شعبات خود در خوزستان در شهرهای اهواز و آبادان نمودند، یا جنبش ناسیونالیست عرب که تمایلات دست راستی داشتند و مورد حمایت دولت عراق و رژیمهای محافظهکار مدافع افکار پانعربیسم بودند؛ خواستهها و اهداف مشترکی همچون خودمختاری خوزستان و استقلال خلق عرب را مطرح میکردند. آنها به شیوههای یکسانی از قبیل بمبگذاری در سطح استان و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم، دست میزدند. به گونهای که طی یک سال از نیمه سال 1358 تا شروع جنگ تحمیلی، هفتهای نبوده که چند فقره بمبگذاری در سطح منطقه انجام نشود و در خطوط لوله انتقال نفت خرابکاری صورت نگیرد.
در این میان، برخی از گروهها همچون حزب «کارگران سوسیالیست» نیز وجود داشتند که اعضای آنها به علت تحریک کارگران و ترغیب آنان به برگزاری تظاهرات و دست زدن به آشوب، دستگیر و اعدام یا به حبسهای بلندمدت محکوم شدند. (مقصودی، 1380: 8-357).
«جبهه التحریر الاحواز»
از سال 1961 م (1340 شمسی) در پی اوجگیری حرکتهای ناسیونالیستی و استقلالطلبانه جهان سوم، به خصوص با توجه به نهضت جمال عبدالناصر در مصر، تشکلهایی مبتنی بر «ناصریسم» در برخی کشورهای عربی شکل گرفت. با شکست اعراب از رژیم صهیونیستی و تحقیر آنها و احساس نیاز به یک رهبر قدرتمند عربی، آنها را گرد ناصر جمع کرد. در خوزستان نیز تشکلی با نام جبهه التحریر ایجاد گردید. این تشکل، در اصول به حزب بعث گرایش نشان میداد. تشکیل چنین سازمانی پس از گذشت سالها از سرکوب شیخ خزعل که اتکایش بر قومیت عربی آن هم با شعارهای مترقی و با اتخاذ مشی مبارزه با رژیم وابسته شاه بود، توانست در میان عدهای از جوانان عرب پایگاه اجتماعی پیدا کند. این سازمان با کمک و پشتیبانی عراق در شرایط خاص بینالمللی و منطقهای ایجاد شد (درودیان، 1377: 34).
با نفوذ عناصر ساواک، افراد «جبهه التحریر» در اواخر سال 1342 دستگیر و عدهای به حبسهای طولانی مدت محکوم و عدهای نیز اعدام شدند. باقی مانده حزب به عراق متواری شد و عراق توانست با تحت سلطه در آوردن جبهه آن را به گروهی مزدور تبدیل سازد. این سازمان در درون خویش به سازمانهای «جبهه التحریر العربستان»، و «جبهه الجماهیر التحریر العربستان» و «جبهه الشعبی التحریر الاحواز» تجزیه شد که تعدادی از اعضای سازمان جبهه الجماهیر که زندگی ذلتبار و پناهندگی به عراق را نمیپذیرفتند به کشورهای لیبی و سوریه رفتند و فعالیتهای خود را در آنجا با مخالفان رژیم ایران هماهنگ کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با تأکید بر عدم مخالفت با جمهوری اسلامی، سازمان خویش را منحل نمودند.
رژیم عراق که با عقد قرارداد 1975 به روابط حسنه با دولت ایران دست یافته بود، همچنان برای حفظ و بقای چنین گروهی تلاش میکرد تا در زمان مقتضی از آنها استفاده ابزاری کند.
فقدان زمینه مساعد فعالیت در داخل ایران، زمینه را برای فعالیت این گروه در عراق و سایر کشورهای حوزه خلیجفارس فراهم نمود. پیروزی انقلاب اسلامی و نابسامانی اوضاع در اوایل انقلاب، سران رژیم بعث عراق را مجدداً به فکر ایجاد حرکت قومی جدیدی به وسیله جبهه التحریر واداشت. نمود آن را در غائله خلق عرب از اسفند 1357 تا آبان 1358 و پس از آن در نیمه دوم سال 58 در جهت انفجارات مشاهده میکنیم. ادعاهای عراق نسبت به خوزستان مجدداً مطرح شد و بغداد بار دیگر به صورت مرکز فعالیت جنبشهای تجزیهطلب خوزستان درآمد. این کشور با اعطای کمکهای تسلیحاتی و آموزش نظامی به این جنبشها، به ویژه حزب التحریر زمینه مناسب را برای شروع مجدد فعالیتهای این جبهه فراهم آورده بود.
از اوایل سال 1358 با ایجاد ستاد رزمندگان خلق عرب که بعدها سازمان سیاسی خلق عرب از دل آن هویدا شد، شروع به اقداماتی نمود که ثمره آن تفرقهافکنی و زمینه تقسیم مردم به دو گروه عرب و غیرعرب را فراهم میکرد و کمکم به اتخاذ مواضع ضدانقلابی علنیتر پرداخت. عناصری مانند شیوخ وابسته، ساواکیها و عوامل رژیم سابق در ترکیب درونی این سازمان حضور فعال داشتند. این بافت در عین این که میتوانست بخشی از ناآگاهان بومی را جذب کند در جذب نیروهای روشنفکر دارای ضعف بود، از این رو با رعایت اهداف کلی سازمان و با اندک تغییرات در مشی و شیوههای برخورد و به خصوص با مرزبندی و تفاوت مشخص تشکیلاتی «کانون فرهنگی خلق عرب» را ایجاد نمود تا به جذب تحصیل کردهها و روشنفکران عرب زبان نیز بپردازد.
ترکیب اصلی این کانون از عناصر سابقهدار جبههالتحریر و نیز تعدادی از روشنفکران عرب زبان با تمایلات مارکسیستی تشکیل شده بود. این کانون نیز نظیر سازمان، سیاست تشدید مسئله قومیت عربی را در ردیف اولین و مهمترین اقدامات خود قرار داد و به ترویج و طرح شعارهایی، از قبیل لزوم عربی بودن دروس مدارس، مصرف اولیه درآمد نفت در استان و عرب بودن مسئولین و مدیران سیاسی و اجرایی استان را مطرح نمودند. آنها با استفاده از حمایت شیخ محمدطاهر آلشبیر خاقانی به تحکیم موقعیت اجتماعی خود پرداختند تا جایی از گزارشات انقلابیون در مورد ماهیت این گروه تأثیری در موضعگیری وی نداشت. با رودررویی جناح معتقد به انقلاب و حزب التحریر، عملیات مسلحانه در استان به شدت گسترش یافت. با ورود اسلحه و مواد منفجره، جنگهای خیابانی و بمبگذاری در نقاط مختلف به اوج رسید و منطقه خوزستان دستخوش ناآرامی و تنشهای فراوانی گشت. با ورود مردم و نیروهای انقلابی، شورشها سرکوب شده و باقی مانده آنها به عراق گریختند.
آنها با سازماندهی مجدد جبهه التحریر در عراق با شروع جنگ تحمیلی همگام با ارتش بعث درگیر جنگی تمامعیار با جمهوری اسلامی به منظور براندازی نظام اسلامی و رسیدن به اهداف تجزیهطلبانه در استان خوزستان شدند. پس از جنگ تحمیلی، نیروهای جبههالتحریر که به دلیل شرکت در عملیات مختلف و کسب تجربه لازم نظامی و تجربه تشکیلاتی در امور نظامی و سیاسی و فرهنگی، با استفاده از جو اغماض به دست آمده به ایران آمدند و مجدداً فعالیتهای خود را در سطح عشایر منطقه، حواشی شهرهای بزرگ و محلات عربنشین منطقه آغاز کردند. آنها از وابستگی سیاسی و تشکیلاتی این سازمان به خارج (به ویژه انگلستان و کشورهای عرب حوزه جنوب خلیجفارس) از توانایی انجام عملیات خرابکارانه و تشکیل ناحیهگرایی سیاسی در منطقه برخوردار میباشند. (زراعتپیشه، 1377). در سالیان اخیر، نمونههای مختلف آن را در مناطق عربنشین از طریق فعالیتهای فرهنگی، سیاسی و نظامی شاهد بودهایم.
ب- جریان عربگرای هوادار فدرالیسم:
این گروه، فرقی بین عملکرد نظام سیاسی جمهوری اسلامی با نظام سیاسی پهلوی قائل نیست ولی مخالف جداییطلبی است. آنها راه احقاق حقوق خود را خودمختاری منطقهای تحت حاکمیت کشور واحد ایران میدانند.
این جریان در دو بعد بینالمللی فعالیتهایی را صورت میدهد:
1- فعالیت جریان هوادار فدرالیسم در بعد بینالمللی مبتنی بر جلب نظر بازیگران بینالمللی دولتی و غیردولتی و جریان مقبول فکری و فرهنگی جهانی است و با اهداف فضاسازی بینالمللی به منظور فشار بر ایران در قالب سخنرانیهای نخبگان قومی در سمینارها و تجمعات بینالمللی و منطقهای پیگیری میشود. این حوزه میتوان به «نمایندگی عربهای اهواز» و «حزب همبستگی دموکراتیک اهواز» اشاره کرد.
2- فعالیت در بعد داخلی برای جلب افکار عمومی در داخل کشور و نوعی فضاسازی داخلی است. این جریان میکوشد صلاحیت هر نوع اظهارنظر انتقادی درباره عرب زبانهای خوزستان را در انحصار خود در آورد. بنابراین در مقابل مسائل و مطالبی که از سوی مدیران، نخبگان و مطبوعات استانی صادر میشود موضع میگیرد از طرفی میکوشد توان تأثیرگذاری خود را با ایجاد ائتلافی با سایر افراد و گروههای فعال مسائل قومی در سراسر کشور گسترش دهد و فعالانه در مقابل مسائل قومی موضع بگیرد.
ج- وهابیت
وهابیهای داخل ایران نیز از نظر مالی پیوند محکمی با کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس به خصوص عربستان سعودی و امارات متحده عربی دارند. آنها احساسات مردم این کشورها را نیز نسبت به شرایط اهل تسنن و اقلیتهای قومی در جمهوری اسلامی ایران تحریک میکنند و با مظلومنمایی عنوان میکنند که ما تحت فشار هستیم و عقاید اهل سنت ایران و قومیتها در تنگنا قرار دارد. یکی از بزرگترین کشورهای حامی این تفکر، عربستان سعودی است.
بیانصافی است که فرقه افراطی و تکفیری وهابیت را به اهل تسنن نسبت دهیم. وهابیت یک مرام عقیدتی است و هیچ ارتباطی با مذاهب شافعی، مالکی، حنبلی و حنفی ندارد. اینها مذاهبی فقهی هستند در حالی که وهابیت یک مرام تکفیری است. اغلب اهل سنت در استانهای کردستان، هرمزگان و سیستان و بلوچستان شافعی و حنفی بوده و شدیداً از فعالیت وهابیها نگرانند و گفتهاند که عقاید خود را از جانب آموزههای افراطی آنها در خطر میبینند (مشفق، کد 86052206، www.Jahannews.ir).
در کشور ایران که هویت ایرانی با آیین تشیع پیوندی جداییناپذیر پیدا کرده است (فولر، 1373: 43) و خوزستان به عنوان دروازه ورود تشیع به ایران محسوب میشود، اهمیت مطلب زمانی دو چندان میشود که از زمان تأسیس کشور مستقل ایران در دوره صفویه، مذهب تشیع به عنوان علت وجودی کشور به شمار رفته است. اعتقاد به ارزشهای مذهبی شیعه سبب شده است تا اعراب خوزستان با سایر برادران با قومیتهای مختلف در ایران احساس برادری و همدلی کنند و عوارض منفی ناشی از عامل قومیت به حداقل رسیده و تحتالشعاع این عامل مهم قرار گیرد. اما رسوخ خرافات و همچنین تفکرات نحله وهابیت یکی از عوامل تهدیدزا و زمینهساز ناامنی در استان است که از طریق انتشارات و تبلیغات تلویزیونی و ماهوارهای به صورت گستردهای رواج دارد؛ طوری که در چندین مرحله کتابها و انتشارات مربوط به وهابیت در محمولههای وارداتی به استان مشاهده و بعضاً توقیف شده است. (کشف کتابهای تبلیغ وهابیت در خرمشهر 27/9/84)
وقوع انفجارات در استان و بازداشت افرادی که عقاید وهابی را به دنبال خود یدک میکشیدند (حیات مقدم، 1/12/84) و همچنین کشف منابع فرهنگی و برگزاری جلسات منظم، نماز جماعت عید فطر حتی توسط برخی شخصیتهای خاص، مؤید شیوع و گسترش چنین نحلهای خطرناک در استان میباشد (دستگیری یک شیخ وهابی 12/2/85).
د – احزاب و گروههای میانهرو و قانونی
- «لجنه الوفاق»
سردمداران این تشکل که به «لجنه الوفاق» معروف گشت، اگر چه از لحاظ فکری و سیاسی با جریان قومی چپ مارکسیستی – لنینیستی و مائویستی سال 1358 قابل مقایسه نیستند و برخی از آنها مقابل جریانات قومی آن سال در شمار انقلابیهایی بودند که در عین داشتن مطالبات قومی، رفتارهای خشونتآمیز چپگراها را تأیید نمیکردند و در سالهای اخیر بر حفظ وحدت ملی تاکید کردهاند، اما همه اینها باعث شده است تا عدهای از منتقدان و مخالفانشان، آنها را مروج ایدئولوژی قومی بنامند. به این خاطر است که هنوز نگاههای امنیتی بر وفاق و فعالیت نخبگان عرب سایه افکنده است.
وفاق را شاید بتوان تداوم جریان «مرکز ثقافه الاسلامی» دانست که توسط دو تن از مذهبیهای دارای دغدغههای قومی در برابر چپگراهای قومگراها سازمان یافت. امروزه در میان موسسان وفاق درباره فلسفه ظهور این حزب اختلافنظر وجود دارد، اما آنچه مهم مینماید این است که وفاق زاییده فضای سیاسی حضور اصلاحطلبان در حاکمیت بوده است. اعضای سنتی وفاق معتقدند که وفاق براساس تفکر قومی شکل نگرفته و تشکیل آن براساس احساس تبعیضی بوده که عربها در منطقه احساس کردند و برای رفع این معضل، خواستار مشارکت در مدیریت جامعه شدند.
هنگامی که فضای انتصابات بر آنان بسته شد در فضای انتخابات به مانور پرداختند و «لجنه الوفاق» را تأسیس نمودند. اما اعضای دموکراتیک معتقدند: حزب وفاق براساس مقابله با مقولههای تبعیض بنا نشده است بلکه روند فعالیت حزب وفاق و هر حزب دیگر با توجه به تلاش برای توسعه سیاسی از راه تقسیم دولت، مقوله تبعیض را نیز در بر میگیرد. اگر بنای یک حزب براساس مبارزه با تبعیض باشد، این حزب مجبور به تعمیق تضاد و ایجاد تبعیض، برای استمرار حیات خود است زیرا مشروعیت خود را از مقابله با تبعیض میگیرد. براساس این عقیده، مبارزه با تبعیض یک واکنش است و هیچ حزبی براساس واکنش به یک وضعیت بنا نمیشود. حزب براساس اندیشه، راهبرد و تاکتیک شکل میگیرد.
اختلاف دیدگاه دو طیف وفاق درباره فلسفه شکلگیری این حزب نشاندهنده اوج اختلافات فکری فعالان عرب در پیگیری حقوق قومی است. از یک سو سنتگراها پیگیری حقوق قومیتها و برجسته شدن هویت قومی را در گرو برجسته کردن و حل نمودن تضادهای قومی میدانند و از سوی دیگر، دموکراتها معتقدند که با واقعبینی نسبت به فضای سیاسی و اجتماعی جامعه و تلاش در جهت ایجاد و گردش و گسترش فضای باز سیاسی برای طرح مطالبات دموکراتیک و قومی، میتوان شرایط لازم را برای دفاع از حقوق قومی فراهم کرد.
برپایه چنین شالوده فکری، «لجنه الوفاق» در اهواز به وجود آمد و فعالیت رسمی خود را همزمان با انتخابات مجلس ششم با صدور بیانیه 23 بندی آغاز کرد. عمده بندهای بیانیه الوفاق بر موارد زیر تأکید داشت: (حزب وفاق و جنبشهای دانشجویی عرب www.arabistan.org) (از وفاق تا آفاق www.turkmenler.org) احیای هویت قومی، رفع تبعیض قومی، اقتصادی و فرهنگی، همکاری با احزاب پیشرو و همگرایی با سایر قومیتها در ایران برای حل مسئله ملی، اجرای قوانین معطل قانون اساسی، به خصوص اصل 15 مبنی بر تدریس زبان مادری قومیتها در مدارس و دانشگاهها. (جعدنی، 1370: 309) (شدیدزاده. www.Social.Iran-Emrooz.net).
مشارکت فعال نیروهای نخبه سیاسی در پستها و مسئولیتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، مبارزه با ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از رسوبات قبیلهای در جامعه عرب اهواز، تأکید بر منزلت زن و مشارکت زنان در امور سیاسی و اجتماعی، ترغیب به تشکیل نهادهای مدنی یا NGOها.
با راهیابی نماینده «لجنه الوفاق» به مجلس ششم، فعالیت این حزب وارد فاز جدیدی شد و از آنجا که این تشکل یک سر آن را تندروها و یک سر آن را محافظهکاران تشکیل میدادند، ضرورت ایجاد مرزبندیهای جدید نمایان شد و از این رو حزب الوفاق با تشکیل کنگره اول اعضای شورای مرکزی، دبیرکل این تشکل را انتخاب کرد و پس از تدوین اساسنامه در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران، درخواست فعالیت رسمی خود را به کمیسیون ماده 10 احزاب وزارت کشور ارائه کرد. این درخواست پس از فراز و نشیبهای فراوان و تا اعلام ممنوعیت فعالیت این حزب در آبان 1385، توانست مجوز رسمی کسب کند. این تشکل در انتخابات شورای شهر و روستایی دوم در سال 1381، با مجوز کمیسیون ماده 10 احزاب تحت عنوان حزب وفاق اسلامی در انتخابات شرکت کرد و همه کرسیهای شورای شهر اهواز را به خود اختصاص داد. عمده فعالیتهای این حزب پس از راهیابی دبیرکل آن به مجلس شورای اسلامی و پیروزی در انتخابات شوراها، بر انتقال مطالبات مردم اهواز به مراکز تصمیمگیری و پژوهشی در سطح کشور در قالب تحلیل، بولتن و دادههای آماری بود. (شدیدزاده www.social.iran-Emrooz.net)
در سال 1382، حزب الوفاق شاهد دودستگی بین فعالان این تشکل گردید. گروهی از آنها خواستار تبعیت و تعامل با جبهه مشارکت بودند و گروهی بر استقلال این حزب تأکید داشتند. سرانجام گروه اول خود را از حزب جدا کردند و تشکل «الآفاق» را به وجود آوردند. در آن زمان کمیسیون ماده 10 احزاب همچنان پاسخی به فعالیت رسمی الوفاق نداده و از آن تاریخ، فعالیت حزب در عمل به حالت تعلیق درآمد ولی گفتمان الوفاقی به عنوان جنبش هویتطلبانه بدون تشکیلات رسمی به راه خود ادامه داد. (از وفاق تا آفاق www.turkmenler.org).
با تشدید نگاه امنیتی در اهواز به دلیل حوادث ناشی از انتشار نامه منسوب به محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر ریاست جمهوری آقای خاتمی و درگیریهای خیابانی ناشی از آن، انفجارات متعدد در مراکز دولتی، خطوط لوله نفتی و همچنین بازار نادری سبب شد تا لبه تیز حملات متوجه «لجنه الوفاق» گردد. دادسرای اهواز این حزب را عامل تحریک اعراب خوزستان دانست که با دامن زدن به مطالبات قومی، باعث ایجاد تنش و درگیری در سطح استان شده است، بنابراین آن را غیرقانونی و در مقابل نظام جمهوری اسلامی ایران دانست.
«حزب آفاق»:
پس از انتخابات دوم شورای شهر، با تشکیل فراکسیون دموکراتیک درون شورای مرکزی، انشعاب در حزب وفاق انجام شد. از دیدگاه گروه انشعابی از وفاق، فعالیت سیاسی مستقل در ایران امکانپذیر نیست و تنها باید در چارچوب یکی از دو جناح حاکمیت عمل کرد. آنها معتقدند که تاکنون جریان سومی غیر از جریانهای چپ و راست به وجود نیامده است که بتوان در پناه استقلال سیاسی حزبی از طریق آن فعالیت کرد.
دموکراتها معتقدند که تنها در یک فضای باز سیاسی میتوان به طرح مطالبات قومیتها پرداخت و بر این اساس، آنها عقیده دارند که میبایست قبل از طرح مطالبات قومی تلاش شود تا فضای سیاسی کشور، آزاد و امن باشد. به باور آنها تقویت جریان اصطلاحات فضای مناسبی را برای دفاع از حقوق قومیتهای مختلف ایجاد خواهد کرد. به همین دلیل حزب وفاق با حفظ دغدغه مطالبات قومی، در وهله نخست تلاش کند تا به حمایت از جریان اصلاحات با طی فرایند زمانی شرایط مناسبی برای فعالیت احزاب کوچک و بزرگ فراهم شود. این طیف، بارها تلاش کرده است تا حزب وفاق کمترین فاصلهها را با اصلاحطلبان داشته باشد و از جریان اصلاحات حمایت کند. آنها تمایل سنتیها به محافظهکاران را، به عنوان قشریگراهای حزب میدانند که صرفا به دنبال حفظ موقعیت سیاسی و امنیت شخصی خود میباشند. در مقابل طیف سنتی معتقد است که دموکراتها خواهان حل شدن وفاق در حزب مشارکت و جبهه اصلاحات بودند در حالی که اولویت آنها طرح مسائل قومی است اما جبهه اصلاحات از نظر مبانی فکری و سیاسی یک جریان کاملاً منسجم نبوده و حتی در تعیین راهبرد نیز دچار تشتت آرا بوده است.
در آنسو، طیف دموکراتیک معتقد بودند که ارزیابی سیاسی از وضعیت یک حزب محلی کوچک که متهم به گرایشهای ناسیونالیستی است در یک جامعه تحزبگرا تحمل شدنی خواهد بود، اما چنانچه جامعه ظرفیت کافی نسبت به پذیرش نهادینه شدن احزاب کوچک و بزرگ در سطح ملی و محلی را نداشته باشد، ساختار قدرت به بهانه تهدید امنیت ملی، فضا را برای فعالیت چنین احزابی خواهد بست. بر همین اساس حزب وفاق توانست از انبساط فضای سیاسی ناشی از فعالیت نیروهای جنبش اصلاحطلب استفاده کند و موجودیت خود را در قالب یک تشکیلات تأثیرگذار براساس راهبرد طرح مطالبات قانونی مردم عرب اعلام نماید. این مسأله با اقبال عمومی، به خصوص در لایههای جامعه تحصیل کرده عرب، همچنین لایههای محروم مناطق حاشیهای شهر و حتی جامعه روستایی عربنشین مواجه شد.
لذا از دیدگاه این طیف، وفاق که بر اثر فضای باز سیاسی ناشی از ظهور جریان اصلاحطلبی امکان فعالیت یافته بود، باید در جهت تقویت جریان اصلاحطلبی تلاش کند.
پس از تشدید اختلاف در میان اعضای شورای مرکزی وفاق و شکست طیف دموکرات در تعدیل سیاستها و اقدامات جناح سنتی، نظرها به سمت تأسیس حزب جدید معطوف گردید و تشکیل حزب «آفاق» اعلام شد. این حزب از ترکیبی قوی و متنوع و با رویکردی دموکراتیک و مدرن بنا شده است. جوانان اصلاحطلب طیف دموکراتیک معتقدند که «آفاق» استمرار و نسخه مدرن شده «لجنه الوفاق» است که اگر بخشی از حزب در پروژه شورای شهر متوقف نمیشد و به پیشرفت و رشد سیاسی خود ادامه میداد، امروز باید کل جریان وفاق با این رویکرد استمرار مییافت.
صادرکنندگان اعلامیه آفاق بر این عقیدهاند که با ایجاد فضای باز سیاسی، حقوق مدنی قومی نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت. آنها بیمحابا بر طبل خواستههای قومی کوبیدن، بدون توجه به واقعیتهای سیاسی و اجتماعی روز کشور را، از جمله آسیبها و فعالیتهای قومی میدانند و بر این اساس دموکراسیخواهی را در صدر شعارهای سیاسی خود قرار دادهاند. (شدیدزاده www.Peiknet.net105-041news).
سایر گروهها (حزب الثقلین، حزب سلام، کانون روشنفکران عرب خوزستان) این گروهها و احزاب نیز به مطالبات قومیتهای مختلف ایران از جمله قومیت عرب در سایه یک فرایند دموکراتیک تأکید دارند.
جمعبندی و نتیجهگیری:
فقدان اندیشه و گفتمان در جامعه روشنفکران و نخبگان عرب خوزستانی از عللی است که میتواند محیط خوزستان را دستخوش حوادث و بحران قومی سازد و در جهت بروز و ظهور احساس ناسیونالیسم قومی و در مقابل وحدت ملی قرار بگیرد. به عبارت دیگر، غالب روشنفکران و نخبگان عرب با ناامیدی از پیگیری گفتمان با حکومت مرکزی در راستای مطالبات قومی، تلاش میکنند با بهرهمندی از شیوههای خشونتآمیز و تهاجمی دولت را به تمکین خواستههای خویش وادار نمایند. این اقدام از عوامل رشد و گسترش بحرانهای مقطعی، نظیر مقاله روزنامه اطلاعات در زمینه شناخت اعراب اهواز (زمستان 1364) جریان برخورد با مراکز توزیع CD و نوار مستهجن در اهواز (دی 81)، نامه منسوب به دفتر ریاست جمهوری آقای خاتمی مبنی بر تغییر ساختار جمعیتی خوزستان (اردیبهشت 1384) و آشوب و اقدامهای تخریبی مال باختگان در خصوص شبکه غیرقانونی مالی معروف به سیدها (تیر 1384) میباشد. (www.kedmatnews.ir).
این امر به جای کمک به حل مشکلات مردم آن را افزایش میدهد. بدون تردید، پافشاری بر این روش در کنار عواملی چون فقر، بیکاری و توسعهنیافتگی قطعاً به سود اعراب نیست. در نظام سیاسی ایران، احزاب سیاسی از جایگاه قابل قبولی برخوردار نیستند. احزاب موجود نیز فاقد ویژگیهای احزاب با کاربردی در یک نظام سیاسی توسعهیافته میباشند. این احزاب در صورت عدم وابستگی به نهادهای دولتی و قدرت سیاسی با مشکلات عدیدهای روبرو میشوند. شرایط بالا وضعیتی را به وجود آورده است که عدهای فرصتطلب گاه و بیگاه به خشونت روی بیاورند و خواستههای خود را از روشهای غیرقانونی و زیانبار بیان کنند که همه آنها آثار زیانباری برای نظم و امنیت جامعه به دنبال خواهد داشت.
بنابراین برای تقویت نیروهای مرکزگرا که سبب استحکام ملی میشود و از تبدیل شدن فرصتهای نظام به تهدید جلوگیری شود موارد زیر پیشنهاد میشود:
بهرهگیری از نخبگان قومی عرب در مدیریتهای اجرایی؛
بهرهگیری از نخبگان قومیتها در هرم قدرت سیاسی و اجرایی کشور در تمامی سطوح و زمینهها، اجتناب از ایجاد، تشدید و تعمیق عقده سیاسی در میان آنان را به دنبال خواهد داشت، همچنین ممانعت از رادیکالیزه شدن رهبران قومی از طریق برقراری ارتباط، گفتگو، مفاهمه و تأمین نقطهنظرات معقول گروههای میانهرو قومی در جهت حفظ حاکمیت ملی و تقویت نفوذ گروههایی که به تحرکات نیروهای جداییطلب، واکنش سریع و قاطعانه نشان میدهند. در این راستا میتوان از طریق بازنگری در برخی قوانین و آییننامههای موجود و تعبیه سازوکارهایی برای نهادینه شدن مشارکت بیشتر اقوام ایرانی و از جمله قوم عرب بر سرنوشت خویش، از پایینترین سطوح تا بالاترین سطوح اجرایی، راه کار مناسبی به نظر میرسد.
اتخاذ سیاستهای قومی مناسب؛
برای کارآمدی سیاستهای حکومت مرکزی و برآورده ساختن تقاضاهای معقول و قابل انجام قومی، ضرورت دارد تلاشها و برنامههای منسجم هدفمند و دامنهداری صورت گیرد تا از تعمیق و تشدید درخواستها جلوگیری شود و مانع سوءاستفاده گروههای افراطی ناهمساز از این درخواستها شود.
بیتردید اتخاذ سیاست عدم تمرکز و بهرهگیری از مشارکت بیشتر اقوام، در سایه دولتی کارا و مقتدر، امکانپذیر است و در مقابل، دولت نیز قادر به کنترل و مهار متناسب تقاضاها خواهد بود. ایجاد توازن معقول میان مطالبات قومی و قدرت دولت مرکزی به نحوی که گروههای قومی نیز ادامه حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود را در سایه اقتدار دولت مرکزی ببینند، امری ظریف و حساس است که از طریق آیندهنگری و واقعبینی سیاسی و اتخاذ تصمیمات بلندمدت و برمبنای منافع ملی و نه مقطعی، قابل حصول است. در این راستا اتخاذ سیاست تنشزدایی در عرصه سیاست خارجی، حربه کشورهای معارض را از قومیتها خواهد گرفت زیرا دشمنان این نظام، پس از پیروزی انقلاب اسلامی بارها از عامل قومیت در خوزستان در جهت تضعیف حاکمیت ملی استفاده نموده است. با اتخاذ سیاست تنشزدایی، روند همکاریهای منطقهای در زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تسهیل و همکاریهای دو یا چند جانبه با کشورهای همسایه که تداوم سرزمینی اقوام ایرانی را در خود جای دادهاند میسر میشوند و در نتیجه منازعات قومی کاهش مییابد.
رفاه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؛
استان خوزستان با دارا بودن منابع عظیم انرژی و زمینهای زراعی حاصلخیز، نقش ویژهای در اقتصاد کشاورزی و انرژی کشور ایفا میکند در حالی که ساکنین این منطقه در محرومیت و فقر نسبی به سر میبرد. بنابراین، ضرورت دارد جهت جلوگیری از درونی شدن احساس محرومیت دولت با کاهش نابرابریهای اجتماعی قوم عرب از طریق توجه بیشتر به این مناطق، افزایش میزان بهرهمندی از رفاه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی، تأمین، مسکن مناسب، افزایش درصد باسوادان، گسترش تأمین اجتماعی و بهداشت و درمان و بالا بردن سن امید به زندگی، تأمین اشتغال و امرار معاش، افزایش مهارتهای فردی، ارتقای سطح ارتباطات جهت کاهش فاصله اجتماعی، تقویت پیوندهای اجتماعی بین بخشها و نواحی مختلف، بسط و گسترش نگرش فرا منطقهای و فرا قومی زمینههای رضایتمندی و آسایش بیش از پیش ساکنین این منطقه (اعم از عرب، فارس و لر) را فراهم نماید.
در سالهای گذشته، گامهای خوبی در جهت زدودن چهره فقر و محرومیت از منطقه برداشته شده است. تصویب لوایح قانونی در مجلس مبنی بر اختصاص درصدی از درآمدهای نفتی برای عمران و آبادی مناطق نفتخیز کشور یکی از این گامها است. اما متأسفانه تاکنون این رقم در بودجههای سالیانه منظور نشده است. سفر استانی ریاست جمهوری اسلامی ایران، آقای احمدینژاد به خوزستان که بیشترین مصوبات استانی و طولانیترین نشست هیأت وزیران را در پی داشت، چنانچه با نظارت و پیگیری مردم و مسئولین استان، به صورت کامل اجرا و مدیریت شود در رفع محرومیت از این استان بسیار موثر خواهد بود.
سازماندهی و تقویت احزاب و تشکلهای سیاسی قانونی و شناسنامهدار
در این زمینه بیتردید نباید میدان فعالیت برای افراد تندرو که گاه ابزار بیگانان میشوند فراهم شود. در صورتی که اقدامات و تحرکات جریان میانهرو عقیم مانده و از سوی حاکمیت و قدرت سیاسی مرکزی به بنبست کشیده شود، میدان برای تندروان فراهم خواهد شد. متأسفانه، با وجود فعالیت گروههای میانهرویی چند، عمده فعالیت این گروهها برای پاسخ به احساس ملیگرایی قومی با بنبست و عدم کارایی روبرو شده است و با توجه به دیگر عوامل تشدید کننده احساسات قومی از قبیل فقر، بیکاری گسترده و تبلیغات خارجی زمینه برای فعالیت طیف خشن و تندرو یا گروههای تجزیهطلب که از حمایت خارجی نیز برخوردارند، به صورت روزافزون مساعد میشود.
اقدامات سیاسی – امنیتی صرف در منطقه، اگرچه در کوتاه مدت ممکن است موجب تخفیف چالشها و بحرانها شود، اما در درازمدت حلال مشکلات نخواهد بود. اتخاذ سیاستهای ترغیبی و تشویقی و نفوذ بر قلب و نفوس آحاد ملت که سرنوشت مشترک و احساس مشترک را در میان اقوام مختلف پدید آورد و همنوایی و همدلی ملی را ایجاد کند، ضروری است. به ویژه مجاورت قوم عرب در منطقه خوزستان با عراق و کشورهای حوزه خلیجفارس، سبب شده است که استفاده از اقدامات امنیتی صرف کارآیی زیادی نداشته باشد.