خاورمیانه و دلایل اهمیت آن
منطقه خاورمیانه به لحاظ تاریخی چهار راه پیونددهنده امپراتوریها، فرهنگها و ارتشها در زمان جنگ و صلح و کسانی بوده است. ماهیت نظام بینالملل تأثیری شگرف بر خاورمیانه داشته است، چه در دورۀ جنگ سرد، چه بعد از آن و چه پس از 11 سپتامبر، رقابتهای اقتصادی میان کشورها و قدرتهای بزرگ به خصوص در عرصه نفتی و دستیابی به ژئوپلیتیک اکونومیک منطقه، همواره این منطقه را به کانون اصلی سیاست خارجی قدرتهای بزرگ کشانده است. خاورمیانه با توجه به نقش متحول نظام بینالملل، در قالب نظریۀ سنتی ژئوپلیتیکی، معنی تقابل هارتلند و ریملند مورد توجه قرار گرفته است که ماهان و مکیندر به عنوان واضعان این نظریه، توجه خود را به ثبات و مرکزیت یک مبارزه جهانی برای کسب قدرت زمینی مستقر در اوراسیا و قدرت دریایی مستقر در ریملند برای نیل به برتری دریایی در گستره جهانی، تمرکز نمودند. ساموئل کوهن اصطلاح «کمربند گسسته» را برای منطقه خاورمیانه به کار برد و آن را به معنای یک منطقه استراتژیکی بزرگ توصیف میکند که به دست برخی کشورهای درگیر اشغال و در میان منافع متعارض قدرتهای بزرگ مجاور گرفتار میشود.(1)
وزارت خارجه آمریکا از منطقه خاورمیانه به عنوان خاور نزدیک اشاره میکند و آن را شامل مناطقی از شمال آفریقا، مدیترانه شرقی و کشورهای خلیجفارس میداند. البته به جز ترکیه که به عنوان یک کشور عضو ناتو تلقی میگردد. برخی نیز اصطلاح خاورمیانه بزرگتر را به میان آوردند. این موضوع از سالهای 1996 و 1997 به راهبرد امنیت ملی آمریکا در قرن 21 تبدیل شد. این رویکرد را در ارزیابی راهبردی 1998 آمریکا در منطقه خاورمیانه بزرگتر که شمال آفریقا، ترکیه، اسراییل و افغانستان را شامل میشد به ترتیب تأمین نیازهای انرژی، مقابله با ایران و عراق، صلح بین اعراب و اسراییل و ممانعت از فروپاشی نظامهای درهم گسیخته و در آستانه اضمحلال معرفی میشد.(2) این منطقه به دلیل وجود ذخایر فراوان انرژی (نفت و گاز)، وجود رژیم صهیونیستی، موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، بازار مناسب جهت فروش محصولات غرب و مهد ادیان، برای قدرتهای بزرگ به ویژه آمریکا اهمیت فراوانی دارد.
سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه قبل و بعد از 11 سپتامبر 2001
با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد و در پی آن وقوع بحران خلیجفارس در پی تهاجم عراق به کویت در اوت 1990، استراتژی آمریکا در قبال منطقه خاورمیانه مبتنی بر امنیت اسراییل، امنیت کشورهای میانهروی عربی و خروج آزادانه نفت از منطقه، سوق و در این راستا حضور نظامی مستقیم آمریکا در منطقه و پیمانهای نظامی و یک سیستم امنیتی تکقطبی دنبال شد سیاست خارجی آمریکا در دوره کلینتون همانند رؤسای جمهور پیشین آمریکا مبتنی بر حمایت از اسراییل، دسترسی به نفت خاورمیانه و تقویت کشورهای دوست و طرفدار غرب در منطقه بود. به طور کلی اهداف سیاسی، اقتصادی و استراتژیکی آمریکا تا قبل از 11 سپتامبر 2001 در خاورمیانه را میتوان بدین صورت دستهبندی کرد:
ـ دسترسی به نفت خلیجفارس به منظور تأمین نیاز رو به رشد خود و کشورهای غربی کنترل این منابع به آمریکا این اجازه را میدهد که شریان حیاتی و صنعتی غرب را در اختیار داشته و جایگاه رهبری خود را در جهان تثبیت کند.
ـ کنترل بر مناطق استراتژیکی و ژئوپلیتیکی منطقه
ـ کنترل کشورهای مخالف و دشمن ایالات متحده آمریکا و تقویت روابط خود با متحدان درجه یک از جمله عربستان و کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس و حمایت از اسراییل به عنوان متحد درجه یک در منطقه.
ـ برقراری سیستم امنیتی دلخواه خود در منطقه از طریق مشارکت کشورهای دوست و متحد خود در منطقه
اما وقوع حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، تمامی نگاه کارشناسان و متفکران سیاست خارجی آمریکا را به منطقه خاورمیانه معطوف ساخت. به گمان بسیاری از سیاستمداران آمریکایی، ادامه وضع موجود در منطقه خاورمیانه دیگر قابل تحمل نمیباشد و آمریکا باید به تغییر سیاست خارجی خود در قبال این منطقه بپردازد. این نگرش که از سوی طیف نومحافظهکار حاکم بر کاخ سفید هدایت میشد، که خواهان تغییر ساختار خاورمیانه، حذف رژیمهای مخالف آمریکا و انجام اصلاحات و دموکراسیسازی در منطقه بودند.(3) در نتیجه مسئله مبارزه با تروریسم، مبارزه با تولید و تکثیر سلاحهای کشتار جمعی و نهایتاً تغییر ساختار سیاسی خاورمیانه مهمترین اولویتهای سیاست خارجی آمریکا پس از 11 سپتامبر 2001 شد و ایالات متحده برای تغییر ساختار سیاسی حاکم بر خاورمیانه و تغییر رژیم به آن استناد نمود. مبارزه با تروریسم بحران هویتی را که ایالات متحده پس از جنگ سرد با آن مواجه بود را برطرف ساخت و این مسئله به عنوان یک اصل ساماندهنده سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد و محور این حرکت آمریکا در جهان اسلام و به ویژه منطقه خاورمیانه جستوجو میشد. پس از حادثه 11 سپتامبر، عملیات روانی سردمداران ایالات متحده علیه اسلام و کشورهای منطقه شدت گرفت. سیاستمداران و طیف نومحافظهکار در دولت بوش حملاتشان را متوجه منطقه خاورمیانه کردند.(4)
در پی همین روند مبارزه با تولید و تکثیر سلاحهای کشتار جمعی به اهداف راهبردی آمریکا در منطقه خاورمیانه تبدیل شد. در راستای چنین هدفی، ایالات متحده رویکرد خود را برای تحت فشار قرار دادن کشورهای منطقه به خصوص ایران، عراق و سوریه تغییر داد و خواهان یک سیاست بازدارنده علیه این کشورها شد.(5) در گزارشی تحت عنوان آینده هستهای که در ژانویه 2002 از سوی کاخ سفید ارایه شد، آمده است که منطقه خاورمیانه به عنوان یک منطقه خطرناک برای سلاحهای کشتار جمعی است و کشورهای عراق، لیبی، سوریه و ایران به عنوان تهدیدات اصلی برای آمریکا هستند و در استراتژی امنیت ملی آمریکا از آن به عنوان اهداف استراتژیکی نام برده شد. در همین گزارش آنها منطقه خاورمیانه را دارای رژیمها و دولتهای سرکش میدانند که امیدی به تغییر رفتار دایمی آنها نمیرود و این رژیمها باید سرنگون شوند. برای این کار، تغییر ساختار سیاسی حاکم بر خاورمیانه از طریق تغییر رژیم و تغییر رفتار سیاسی کشورها، همچنین فشار برای انجام اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از طریق دموکراتیزه کردن خاورمیانه به شدت از سوی آنها دنبال شد.
نکته مشخصی که در مورد سیاست خارجی آمریکا پس از خاورمیانه دیده میشود، تغییر سیاست خارجی این کشور از حفظ وضع موجود به تغییر وضع موجود است. در این تغییر بر ساختار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در خاورمیانه تأکید میشود. زیرا ادامه وضع موجود در خاورمیانه، منجر به افزایش احساسات ضدآمریکایی شده است.(6) نومحافظهکاران بر تغییر ساختار سیاسی و تغییر رژیمهای سیاسی منطقه تأکید بیشتری داشتند و کلیه رژیمهای جهان اسلامی عربی را شکست خورده دانسته و اینها کشورهایی هستند که در فرآیند ملتسازی شکستخورده و کشورهای سرکش نیز کشورهایی هستند که با نظام بینالملل ناسازگارند.(7)
تلاش برای تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه
مسئله تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه در کنار ساختار سیاسی و تغییر رژیم در منطقه از سوی بسیاری از سیاستمداران و به خصوص نومحافظهکاران حاکم بر آمریکا پس از 11 سپتامبر دنبال میشود. این بحث بیشتر به خاطر حمایت و توجه خاص نسبت به مسئله وجود اسراییل، مورد توجه آنها قرار گرفته است. نومحافظهکاران با الهام از امپراتوری انگلیس که نقشه سیاسی خاورمیانه را ترسیم نمود، همان نقش را برای آمریکا نیز قایل هستند و اذعان میکنند که آمریکا نیز باید به ترسیم مجدد نقشه سیاسی خاورمیانه بپردازد.(8) برای ترسیم نقشه سیاسی خاورمیانه، پس از تهاجم آمریکا به عراق در بسیاری از محافل سیاسی آمریکا صحبت از تجزیه این کشور و تشکیل یک دولت کرد در شمال عراق به میان آمد که این تفکر، ناشی از پراکندگی کردها در چهار کشور ترکیه، ایران، سوریه و عراق و با هدف کوچک کردن عراق، مهار و تضعیف سوریه و ایران به عنوان بازیگران قدرتمند برای امنیت اسراییل، مطرح شد. اما این اقدام به دلیل مخالفت شدید ترکیه و همپیمانی این کشور با آمریکا، صورت نگرفته و فعلاً از طرح یک دولت مستقل کرد چشمپوشی نمود. برای ترسیم نقشه سیاسی خاورمیانه در برخی محافل نومحافظهکار آمریکا، از تجزیه عربستان سعودی و تقسیم آن با سه کشور نیز صحبت به میان آمده است. براساس این طرح ادعا میشود که شرق عربستان در اختیار شیعیان قرار خواهد گرفت و پیوند آن با شیعیان جنوب عراق برقرار میشود. مدینه و حجاز به خاندان سلطنتی اردن واگذار میشود و در نهایت نجد و مابقی خاک عربستان نیز به آلسعود واگذار میشود.(9)
در بحث تجزیه عراق به نظر میرسد که آمریکا برای تغییر جغرافیای سیاسی منطقه از طریق داخلی درصدد تغییر وضعیت ارضی این سرزمین از سوی گروههای اقلیت نژادی و قومی باشد.
در مورد ایران نیز اگر چه هنوز موضعگیری رسمی از سوی مقامات سیاسی آمریکا برای تجریه ایران نشده است، اما در این اواخر وجود برخی شورشها در مناطق مرزی کردستان و همچنین اغتشاشات خوزستان و حمایت و دخالت انگلستان و آمریکا از آن، به نظر میرسد که ایجاد ناامنی و بیثبات کردن ایران از اولویت کاری دولت بوش برای آینده باشد.(10)
طرح خاورمیانه بزرگ
جرج بوش در 6 نوامبر 2003 در بزرگداشت بیستمین سال تأسیس بنیاد موقوفه ملی دموکراسی خاورمیانه را به عنوان مرکز ثقل سیاستهای آمریکا برای دهههای آتی دانست و در این سخنرانی بوش برنامه گسترده خود را برای دموکراسیسازی در منطقه خاورمیانه آشکار ساخت. او اعلام کرد که آمریکا یک استراتژی پیشبرنده آزادی را در خاورمیانه اتخاذ کرد تا در پیوند با گروه هشت (G8) در اصلاحات منطقه بپردازد.(11) این طرح بعدها به نام ابتکار خاورمیانه بزرگتر معروف شد. این طرح 22 کشور عضو اتحادیه عرب به علاوه ایران، ترکیه، پاکستان، افغانستان و اسراییل را شامل میشود. ریچارد بوچر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در راستای طرح مذکور اعلام کرد همان گونه که اجلاس هلسینکی 1975 و معاهده آن توسط 35 کشور امضاء شده بود، منجر به فروپاشی شوروی شده، طرح خاورمیانه بزرگ نیز باعث فروپاشی دولتهای خودکانه در منطقه خاورمیانه خواهد شد.(12)
اهداف اصلی طرح خاورمیانه بزرگ بر این اساس است:
ـ ترغیب به دموکراسی و حکومتهای شایسته: که به سطوح مشارکت در حکومتهای موجود جامعه عرب و فاصله آن با سایر مناطق و کشورها اشاره دارد. در گزارش توسعه انسانی سال 2002 عنوان شد که از لحاظ آزادی و آزادی بیان و جایگاه زنان، کشورهای منطقه در کمترین سطح قرار دارند و اسراییل به عنوان تنها کشور آزاد در خاورمیانه بزرگ محسوب میشود. در این راستا به گروه هشت توصیه شد که مستقیماً تلاش کنند تا شهروندان عربی به دموکراسی مستقیم، رسانهها و انتخابات آزاد دسترسی پیدا کنند. در همچنین برگزاری انتخابات آزاد از طریق تبادل و آموزش در سطح پارلمانی، ایجاد مؤسسات ویژه برای آموزش رهبری به زنان، طرح مستقل و ایجاد جامعه مدنی توصیه شده است. همچنین به گروه هشت توصیه شده که کشورهای منطقه را ترغیب نموده تا به سازمانهای جامعه مدنی از جمله سازمانهای غیردولتی ویژه حقوق بشر و رسانهها اجازه دهند تا بدون هیچگونه فشار و محدودیتی آزادانه فعالیت نمایند.(13)
ـ ساخت جامعهای فرهیخته: در این زمینه، گزارش توسعه انسانی سازمان ملل از شکاف اطلاعاتی خاصی در منطقه یاد میکند و فرار مغزها را از جمله چالش مهم بر سر راه توسعه این کشورها میداند. تولید کتاب در کشورهای عربی تنها 1/1 درصد کل تولید کتاب جهانی است. میزان ترجمه در این کشورها بسیار کم بوده و یک نوع فقر فرهنگی حاکم است. در این راستا به گروه هشت توصیه شد که آموزش اسلامی را از طریق مبارزه با بیسوادی، پیشنهاد مدارس علمی و اکتشافی، اصلاحات آموزشی و طرح آموزشی از طریق اینترنت و تجهیز مدارس به کامپیوتر و در نهایت طرح تدریس رشته مدیریت را در کشورهای منطقه با جدیت کامل پیگیری کند.
ـ توسعه فرصتهای اقتصادی: رشد اقتصادی برای پرنمودن شکاف اقتصادی بین کشورهای خاورمیانه و جهان معاصر، که گروه هشت باید اصلیترین موتور ایجادکننده فرصت شغلی یعنی خصوصیسازی در منطقه باشد. در این راستا باید اقداماتی از قبیل سرمایهگذاری برای رشد اعطای وام به پروژههای کوچک، تأسیس صندوق پول خاورمیانه بزرگ به سبک صندوق بینالمللی پول، ایجاد بانک توسعه خاورمیانه بزرگ به سبک بانک اروپایی توسعه و آبادانی برای مرتفع نمودن نیازهای اولیه کشورهایی که قصد انجام اصلاحات و هرگونه اصلاحات اقتصادی دیگر صورت گیرد. پس از این که طرح مذکور در روزنامه الحیات به چاپ رسید، دولتهای عربی شدیداً به آن واکنش نشان دادند. حسنی مبارک، رئیسجمهور مصر در این مورد گفت: هر کسی تصور کند که این امکان وجود دارد که اصلاحات یا راهحلهایی از خارج جامعه یا منطقهای دیگر بر کشوری تحمیل شود، سخت در اشتباه است.(14)
واکنش کشورهای عربی نسبت به طرح خاورمیانه بزرگ
بسیاری از کشورهای منطقه و به خصوص کشورهایی که نوک پیکان حملات و اتهامات آمریکا علیه آنها نشانهگیری شده یعنی؛ کشورهای عربستان، سوریه و مصر به انتقاد از این طرح آمریکا پرداختهاند و آن را طرحی تحمیلی و براساس خواستههای منافع استعماری آمریکا ارزیابی میکنند. یک نویسنده مصری در مقالهای روند طرح خاورمیانه بزرگ را نشاندهنده رفتار و نگرش مبتکرانه هیئت حاکم کنونی آمریکا در رابطه با تمام بخشهای جهان دانست. وی از تعمیم دادههای مطالعاتی که منحصراً در مورد کشورهای عربی صورت گرفته به منطقه جغرافیایی وسیع و ناهماهنگ با اکثریت مسلمانان انتقاد میکند و این سند را طرحی تحمیلی میداند.(15) او از آمریکا برای تحمیل مدل اقتصادی خود به خاورمیانه به شدت انتقاد میکند و از این که اسراییل را در این ادغام قرار میدهد و به حقوق فلسطینیان اعتنایی نمیکند، بسیار گلهمند است. وی در نهایت، کشورهای عربی را به مخالفت با این طرح و رد آن دعوت میکند. مقامات مصری به شدت از این طرح انتقاد نموده و آن را غیرممکن میدانند. اما برگزاری انتخابات ریاست جمهوری برای اولین بار در تاریخ حیات این کشور میتواند به عنوان اولین گام مهم مصر برای اصلاحات و طرح خاورمیانه بزرگ باشد.(16)
عربستان سعودی کشور دیگری است که پس از یازده سپتامبر فشارهای زیادی از سوی آمریکا وارد شده است. انتقاد از خطمشی آمریکا در خاورمیانه، مخالفت با حمله آمریکا به عراق و درخواست از آمریکا برای خروج نیروهای نظامیاش از عربستان مهمترین مسایلی بود که باعث رویارویی دو کشور در عرصه بینالمللی شد. سعودالفیصل وزیر خارجه، در انتقاد به طرح خاورمیانه بزرگ اظهار داشت که اعراب تنها کمکهایی را میپذیرند که در چارچوب استقلال آنها باشد و دخالت دیگران را به هیچ وجه قبول نمیکنند. اعراب تنها در دو مسئله به کمکهای خارجی نیاز دارند. اول حل مسئله فلسطین به صورت مسالمتآمیز و دوم مشارکت اقتصادی حقیقی، به نحوی که نفع تمامی کشورها را در بر داشته باشد.(17) عربستان با مشکلات و معضلات زیادی در زمینههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مواجه است. اما با وجود چنین مسایلی، عربستان سعودی اصلاحات را در پیش گرفته است، به طوری که اولین انتخابات شهرداریها در اواخر سال 2004 میلادی برگزار شد. در محتوای درسی برخی از دروس وعده دادند که تجدیدنظر نمایند. همچنین ملک عبدالله بعد از ارایه طرح خاورمیانه بزرگ، وعده اصلاحات تدریجی را در عربستان داد و طرح منشور عرب را برای تسهیل همکاریهای اقتصادی و سیاسی ارایه داد.
وی گفتوگوی ملی را برای پیوند ساختاری برای اجرای اصلاحات در کشور پیشنهاد داد که در این نشست پنجاه نفر از اندیشمندان، روشنفکران و پژوهشگران و برای اولین بار 10 زن سعودی در این همایش دعوت شد که به موضوع زنان و نقش آنان در ساختار تمدن آینده عربستان پرداخته شد.(18) از دیگر اقدامات مقامات سعودی میتوان به اجازه برای تأسیس یک سازمان حقوق بشر مستقل و عضویت یکی از شیعیان در مجلس شورا اشاره کرد. با دعوت مقامات سعودی متخصصان ژاپنی برای تغییر وضعیت سیستم آموزشی و پرورش این کشور وارد عربستان شدند. به این نتیجه رسیدند که بدون اصلاح نظام آموزشی نمیتوان در این کشور به تجدد رسید. زیرا روش درسی این کشور چنان است که تفکر و تخیل را از دانشآموزان میگیرد و مانع رشد آن میشود.(19)
سوریه نیز از مخالفان جدی طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا است و بیشترین نگرانی را نسبت به این طرح دارد و در معرض بیشترین انتقادات از جانب آمریکا قرار دارد و سالها در لیست سیاه آمریکا و در خط مقدم نزاع با اسراییل قرار دارد و پس از سقوط صدام به عنوان هدف بعدی آمریکا به شمار میآید.(20) سوریه، پس از طرح خاورمیانه بزرگ و در پی فشارهای سیاسی توسط آمریکا برای خروج از لبنان، سلاحهای کشتار جمعی، حمایت از حزبالله اصلاحات سیاسی را در پیش گرفته است و در کنگره دهم حزب بعث به بهبود استاندارد زندگی مردم و وضعیت اقتصادی کشور تأکید ویژهای داشته است. فاروغ الشرع در این کنگره اعلام کرد که فرایند اصلاحات سیاسی و مدرنیزاسیون، باعث تقویت کشور میشود. همچنین قانونی ویژه در مورد فعالیت احزاب مشروط بر آن که به وابستگیهای قومی و مذهبی وابسته نباشند، تصویب شد.
همچنین تعدیل قانون وضعیت فوقالعاده، ایجاد شورای عالی مطبوعات، تأسیس مجلس شورا و برگزاری انتخابات شوراها در هر سال از موضوعاتی بود که رژیم سوریه برای اصلاحات و تغییر ساختار سیاسی کشور خود در راستای همگام شدن با دموکراسی در منطقه، در این کنگره بر آن تأکید کرد.(21) در کنار کشورهایی که به مخالفت گسترده با طرح خاورمیانه بزرگ پرداختهاند، تعدادی از دولتهای عربی از طرح مذکور استقبال کردهاند. از جمله میتوان به قطر، اردن و کویت اشاره کرد. کشور قطر بیشترین میزان حمایت را از این طرح به عمل آورده و از اصلاحات در خاورمیانه حمایت کرده است.(22) مردم قطر در سال 2003 به قانون اساسی جدیدی رأی مثبت دادند. براساس اصل 28 قانون اساسی این کشور، آزادی مطبوعات تضمین شده و اصل 50 قانون مذکور بر آزادی فعالیت مذهبی و پیروان تمام ادیان و مذاهب صحه میگذارد. برای اولین بار در سال 2002 یک زن توانست یکی از کرسیهای 29 گانه شورای شهر را به خود اختصاص دهد. وزیر آموزش و پرورش این کشور نیز یک زن است.
کشور اردن به عنوان متحد آمریکا در منطقه از طرح خاورمیانه بزرگ به خوبی استقبال کرد. به طوری که پس از طرح خاورمیانه بزرگ، به همراه مصر کنفرانس پس از دموکراسی را ترتیب داد و ملک عبدالله شاه اردن طرحی را برای تبدیل اردن به پایتخت فوق پیشرفته خاورمیانه ارایه داد و این طرح را ایدههای بزرگ برای کشورهای کوچک نام نهاد و ابراز امیدواری کرد که اردن به الگویی برای کشورهای خاورمیانه تبدیل شود. جرج بوش نیز از اردن به عنوان رهبر منطقهای طرح خاورمیانه بزرگ نام برد.(23)
کشور کویت نیز در راستای انجام اصلاحات، در دیماه 1382، اعلام کرد که در محتوای کتابهای درسی خود تجدیدنظر میکند و مطالبی را که مروّج و مشوق بنیادگرایی مذهبی است را نمیگنجاند.
بحرین نیز در سال 2003، یک نوع اصلاحات شبه دموکراتیک انجام داد که منجر به تشکیل نوعی پارلمان دو مجلسی شد. براساس این طرح تقسیم قدرت صورت میگیرد و در مجلس هم زنان و هم مردان میتوانند رأی دهند. در مراکش نیز مجلس نمایندگان این کشور در سال 1383 طرحی را به اتفاق آراء تصویب نمودند که برابری حقوق زنان و مردان تأکید میکرد و ازدواج چند همسری را برای مردان مراکش ممنوع میکرد و به زنان حق طلاق داده شد. در لیبی معمر قذافی در اوت 2003، آمادگی خود را برای پذیرش بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل برای عدم تولید سلاحهای کشتار جمعی اعلام کرد و اظهار داشت که با تلاش آمریکا در نبرد علیه القاعده و بنلادن که آنها را غده سرطانی خواند، همکاری میکنند.(24)
بنابراین به نظر میرسد که کشورهای خاورمیانه، گامهای اصلاحیشان را برای انجام اصلاحات برداشتهاند به طوری که علی عبدالله صالح، رئیسجمهور یمن، این مطلب را به خوبی یادآوری میکند که «قبل از این که آمریکاییها موهایمان را از ته بتراشند، بهتر است که خودمان آن را کوتاه کنیم».
واکنش مقامات و اندیشمندان آمریکا به طرح خاورمیانه بزرگ:
بسیاری از اندیشمندان و سیاستمداران آمریکا، این طرح را برای خاورمیانه مناسب ندانسته و آن را از آن دسته پروژههایی میدانند که آمریکا با ارایه آن درصدد بهبود قدرت سمبلیک خود در منطقه است. به اعتقاد آنها، طرحی را که آمریکا برای بهبود چهره خود در خاورمیانه ارایه داده است و این سیاست اعلان بوش، ملاحظات ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک را بر مسایل دیگر ترجیح نمیدهد. فرضیه اصلی آنها این است که این طرح به سود منافع آمریکا در منطقه نمیباشد.(25) از نظر گروه دیگر از سیاستمداران اصولاً دموکراسیسازی در خاورمیانه ناممکن است. زیرا این منطقه دارای تنوع قومی و نژادی است. از نظر سیاسی آشوبزده و به لحاظ فرهنگی نیز با نقاط دیگر جهان بسیار متفاوت است. برژینسکی در مارس 2004 در کتابش تحت عنوان انتخاب: سلطه جهانی یا رهبری جهانی میگوید که طرحهایی مانند مارشال و ناتو برای انسجام فرهنگی و سیاسی دو سوی آتلانتیک میباشد و برای منطقهای مثل خاورمیانه که دارای تنوع فرهنگی بوده و اسیر نفرتهای تاریخی میباشد، مناسب نمیباشد و آمریکا در این منطقه فاقد یک متحد طبیعی است.(26) وی اعتقاد دارد که دموکراسی و طرح خاورمیانه بزرگ بایستی با کمک کشورهای عربی طراحی شود نه آن که به آنها عرضه گردد و دموکراسیسازی در منطقه باید مبتنی بر شأن و احترام سیاسی کشورهای منطقه باشد. مثلاً مصریها و سعودیها در صورتی که احساس کنند ارزشهای مذهبی و فرهنگی آنها لحاظ نشده است، دموکراسی را نمیپذیرند.(27)
نتیجهگیری
برای بررسی سیاست خارجی هر کشوری، شناخت کامل و صحیح از ساختار نظام بینالملل ضروری است و این ساختار، مهمترین عامل تعیینکننده در اتخاذ تصمیم و دستیابی به اهداف است. در این میان سیاست خارجی آمریکا هم برآیند نظام بینالملل و توزیع قدرت است، که با وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 همه چیز دگرگون شد و عصاره سیاست خارجی آمریکا و نومحافظهکاران حاکم بر آن بر مبنای یکجانبهگرایی در نظام بینالملل، نفی بازندگی و ضرورت در پیش گرفتن اعمال پیشدستانه، تأکید ورزید.
مطابق دیدگاه آنها، در مسیر کشتی جهانپیمای آمریکا در قرن 21، مانع عمده یک کوه یخی است که نوک بسیار کوچک آن را در 11 سپتامبر نیویورک آشکار شده و بدنۀ اصلی آن در خاورمیانه پنهان است. در این راستا خاورمیانه به نقطه کلیدی و محوری سیاست خارجی آمریکا پس از یازده سپتامبر تبدیل شد و اقداماتی از جانب نومحافظهکاران برای تغییر ساختار سیاسی این منطقه صورت گرفت. تغییر ساختار سیاسی خاورمیانه از طریق فشار بر کشورهای منطقه برای انجام اصلاحات در راستای دموکراتیزه کردن خاورمیانه شدت گرفت و پس از طرح نقشه راه، خاورمیانه بزرگ نیز در این راستا مطرح شد.
آمریکا هر اندازه که قدرت را به مشروعیت و اقتدار تبدیل کند به همان اندازه میتواند موفقیت بیشتری به دست آورد قدرت شمشیر باید جای خود را به شاخه زیتون بدهد. دیپلماسیای که در دوره اول بوش نادیده گرفته شد، در دورۀ دوم، بوش با انتخاب کاندولیزا رایس با شدت بیشتری دنبال شد، نمونه آن همراهی با اتحادیه عرب در قبال طرح خاورمیانه بزرگ دیده میشود. دموکراتیکسازی و انجام اصلاحات در خاورمیانه از سوی آمریکا با شدت در حال پیگیری است. در این میان منطقه خاورمیانه برای مقابله با موج اتهامات و مشکلاتی که با آن مواجه است، باید به تقویت و اصلاح ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی خود بپردازد. نیاز اساسی منطقه و اولویت اصلی آمریکا در خاورمیانه بایستی حل مشکل اعراب و اسراییل باشد و در غیر این صورت هر طرح، اصلاح و هر اقدامی که برای اصلاحات در خاورمیانه توسط آمریکا یا هر طرفی ارایه شود؛ محکوم به شکست است.
در این میان جمهوری اسلامی ایران به عنوان بازیگر قدرتمند منطقهای و کشوری که مهمترین چالش را با آمریکا در منطقه خاورمیانه دارد، بایستی به ارایه راهکارها و اقداماتی بپردازد تا منافع ملی خودش را تأمین کند. هدف آمریکا در منطقه خاورمیانه جلوگیری از ظهور بازیگران قدرتمند منطقهای و جلوگیری از نفوذ رقیب دیگر در منطقه مانند چین و اروپا است. آمریکا با شدت با کشورهایی که با هژمونی این کشور در منطقه خاورمیانه مخالفند، سر ناسازگاری دارد و تمام تلاش خود را متوجه این کشورها نموده و درصدد است تا این کشورها را نیز متحد غرب سازد. در این راستا هستهای شدن ایران توازن قوا را در منطقه به نفع ایران تغییر میدهد و آمریکا تمام تلاش خود را برای جلوگیری از این امر به کار برده است. جمهوری اسلامی ایران باید قدرت دیپلماتیک خود را برای کاهش این فشارها افزایش دهد. زیرا آمریکا وجود یک کشور غیر دوست و صاحب فناوری هستهای را در منطقه خلیجفارس و خاورمیانه با منافع خود موافق نمیبیند.(28)