تحلیل گران امور روسیه به این باورند که بدبینی روسیه نسبت به مداخلات آمریکا در امور خاورمیانه، اعتقاد به درازمدت بودن بحران مالی و اقتصادی آمریکا و اروپا و همچنین موضعگیریها و مداخلات غرب در زمینه مسائل داخلی روسیه و به ویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری این کشور در بهار سال جاری و پررنگ شدن این گمانه که اروپا و آمریکا هرگز روسیه را به عنوان بخشی از جامعه غربی نخواهند پذیرفت موجب شده است که...
همین واقعیت که علیرغم خوشبینی فراوان برخی تحلیلگران روابط بین الملل به تداوم ریاست جمهوری دیمیتری مدودوف وی جای خویش را در کرملین به ولادیمیر پوتین داد و علیرغم خوشبین نبودن بسیاری تحلیلگران به پیروزی مجدد باراک اوباما وی مجدداً وارد کاخ سفید شد حاکی از این حقیقت است که مردمان کشورها حل مشکلات و ثبات امنیتی و افتصادیشان در داخل کشور را بیشتر از مسائل در عرصه بین الملل در انتخاب هایشان مورد توجه قرار میدهنددیگر اینکه تفسیر و فهم دو کشور در دوسوی کره خاکی از مسائل جهان و نوع ارزشیابی آنها از حوادث و تحولات متفاوت است. تبیین این واقعیت که چگونه خانواده حاکم در روسیه به رهبری ولادیمیر پوتین بازگشت وی به عرصه ریاست جمهوری را به یک رقابت تمام عیار و یا تداوم ریاست مدودوف ترجیح داد و حاضر نشد در این زمینه با تعریف الگویی دیگر ریسکی را بپذیرد در چارچوب روانشناسی سیاسی ملت و نخبگان روس و برداشت روسیه از تهدیدهایی که متوجه این کشور است امکانپذیر است. همچنین انتخاب مجدد باراک اوباما نیز نشان داد مردم آمریکا دیگر آن ملت محافظه کار سابق نیست و مردم این کشور تهدیدهای خارجی بزرگنمایی شده چون تروریسم و بنیادگرایی را چندان جدی نمیدانند .این مقایسه نیاز به مقال جداگانهای دارد اما آنچه در اینجا مورد بررسی است این پرسش است که روابط روسیه و امریکا در دور دوم ریاست اوباما و دور سوم ریاست پوتین چگونه رقم خواهد خورد؟ روابط دو کشور در طول دو دهه گذشته فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است. در طول دهه نود شاهد رویکرد سیاست خارجی روسیه به غرب و تعدیل آن در نیمه دوم این دهه و برقراری توازن در روابط بین شرق و غرب بودهایم .در یک دهه گذشته نیز روابط روسیه و آمریکا از مشارکت استراتژیک تا مقابله استراتژیک در تغییر بوده است .در سال 2002 و یکسال پس از حمله یازدهم سپتامبر جورج دبلیو بوش و ولادیمیر پوتین روابطی راهبردی میان دو کشور برای مقابله با تروریزم را تعریف کردند و در سال 2006 سردی روابط که از انقلاب رنگی در گرجستان و اوکراین آغاز شده بود با سخنان پوتین در اجلاس مونیخ تشدید و نهایتاً به وضعیتی شبیه جنگ سرد در تابستان 2008 با جنگ گرجستان منجر شد . در ماه های آغازین ریاست جمهوری باراک اوباما و دیمیتری مدودوف نیز طرحی نو در روابط دو کشور در انداخته شد با نام «ری استارت» یا از نو آغازیدن روابط که در ضمن آن مجموعه منافع و انتظارات دو کشور از هم فهرست شده بود و حلقه اولی و منافع حیاتی که طرفین باید مراعات همدیگر را در آن زمینه ها میکردند و خطوط قرمز دو کشور در روابط محسوب می شد تعیین نموده بودند. پایان این دوره نیز همزمان شد، با آغاز انقلاب در کشورهای عربی و مداخله نظامی در لیبی این واقعیت را در ذهن روسیه تداعی نمود که روسیه دستاورد قابل توجهی از این دوره روابط نیز نداشته است.
هر سه دوره روابط دو کشور پس از فروپاشی شوروی و در دو دهه اخیر چه دوره اولیه در دهه نود و چه دو برهه سپری شده در هزاره سوم که به آن اشاره رفت فصلی مشترکی را در آغاز داشته و آن امیدواری روسیه به تبدیل شدن به بخشی اصلی از نظم اروپایی و جهانی بوده است در ابتدای دهه نود که مهار سیاست خارجی روسیه در دست سیاستمداران متمایل به غرب بود ایده خانه مشترک اروپایی و عضویت روسیه در ناتو مطرح شد اما پس از گذشت چند سال و در سال 1996 روسیه به این نتیجه رسید که نه تنها دستاوردی از این روش برای روسیه حاصل نشده بلکه واگرایی و ضعف سیاسی و اقتصادی در داخل روسیه تشدید و این کشور از جمهوریهای پیرامونش در فضای پساشوروی نیز غفلت نموده است. این مرحله با حاکمیت اوراسیاگرایی در سیاست خارجی با حضور پریماکوف و پس از آن تسلط این نگاه بر کل کشور با روی کار آمدن پوتین ختم شد و در پایان دهه نود روسیه روابط خویش با جمهوریهای پیرامونش را بازسازی نمود.
دوره مشارکت راهبردی در اوایل هزاره سوم نه با نگاه ایده آلیستی دموکراتهای اوایل دهه نود روسیه بلکه با رویکرد رئالیستی ولادیمیر پوتین تنظیم شده بود و بنابود روسیه همسنگ آمریکا در مبارزه با تروریزم و سایر عرصههای جهانی حضور یابد اما علیرغم ارتقاء جایگاه بین المللی روسیه و تقویت ثبات و امنیت داخلی روسیه پس از یک دوره حضور پوتین، وقوع انقلابهای رنگی، گسترش ناتو و طرح موضوع سپر دفاع موشکی نشان داد که غرب همچنان روسیه را شریک خویش تلقی نمی نماید.
دوره بازسازی روابط با یک رویکرد کاربردی و حرکت براساس منافع متقابل آغاز شد اما پس از چهارسال در سال 2012 روشن شد که هیچیک از موارد توافق شده به نتیجه ای نرسیده است آخرین ایده دیمتری مدودوف رئیس جمهور پیشین روسیه مبنی بر تعریف سیستم جدید امنیت اروپایی با حضور روسیه و کمک آمریکا به روسیه برای مدرن کردن صنعت و اقتصادش به سرانجام نرسید .اما سئوال اینجاست که روابط آمریکا و روسیه در سالهای پیش رو چگونه رقم خواهد خورد و مختصات دوره پیش رو در روابط دو کشور چه خواهد بود؟
در روزها و هفته های گذشته این سئوال مطرح شده که روسیه ریاست باراک اوباما یا میت رامنی را برای روابط دو کشور و شرایط جهانی ترجیح می دهد. علیرغم برداشت غالب، نگارنده بر این باور است که تجدید ریاست اوباما اولویتی برای روسیه محسوب نمی شد بلکه با توجه به دوره توافق با جورج بوش در زمینه مشارکت راهبردی و همچنین تکیه همزمان روسیه و جمهوریخواهان بر مؤلفه های سخت قدرت چه بسا روسیه کار با جمهوریخواهان و امکان توافقی بزرگ را ترجیح می داد.
نکته دیگر اینکه تجربه دو دهه روابط با آمریکا روسیه را با این نکته واقف نموده که طرحهای آمریکایی و واقعیاتژئوپولتیک فراتر از توافقات میان دو کشور صفحه حوادث را رقم می زنند، مداخله نظامی در لیبی این برداشت را در مقامات کرملین تقویت نموده که ایالات متحده آمریکا به همراهی متحدین اروپاییاش با استفاده ابزاری از مجامع و سازمانهای بین المللی و به بهانه گسترش مردمسالاری و دفاع از حقوق بشر با استفاده از استانداردهای دوگانه و بدون وقفه تنها منافع ملی خود را دنبال مینماید و در گسترش حوزه های استراتژیک خود و تسلط بر خاورمیانه حرکت می نماید. مقاومت سرسختانه روسیه در موضوع سوریه، به سکوت برگزار کردن عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی و موضعگیریهای تند مقامات روس نسبت به ترکیه و عربستان را در همین راستا میتوان تحلیل نمود .هم اکنون روابط روسیه و آمریکا در یک دوره سردرگمی است و لاجرم ولادیمیر پوتین و باراک اوباما در اندیشه طراحی جدید برای روابطی هستند که سه دوره متفاوت و در عین حال با سکانسهای پایانی مشابه یعنی مواجه با ناکامی را پشت سر گذاشته است.
توضیح داده خواهد شد که ولادیمیر پوتین در طول ماههایی که از ریاست جمهوری جدیدش گذشته است نقشه خویش را در جغرافیای داخلی و پیرامونی روسیه طراحی و نگاهش را به مسائل جهانی تبیین نموده است و بنابراین بر فرض احتمال ارائه هر گونه طرح، بستر یا پیشنهاد از سوی دولت آمریکا خواهد بود .بررسی برخی واقعیات و مولفههای موجود در روابط میان این دو کشور می تواند به فهم روند تحولات آینده کمک نماید:
روسیه با توجه به سیاست خارجی عملگرایانه، نیازهای اقتصادی و صنعتی و همچنین خط و مشی کنونیاش در تقویت سازمانهای موجود بین المللی و پرهیز از ورود به مناقشات پر هزینه و همچنین نظر به هویت غالب بیزانسی ملت روس در روابط خویش با آمریکا امکان هر چند ضعیف رسیدن به طرحی برای همکاری در مسائل جهانی را مد نظر قرار خواهد داد. این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که همکاری روسیه و اروپا نیز از اینگونه طرحی قابل تفکیک نیست.از سوی دیگر واقعیت این است که به نظر می رسد پوتین به میزان زیادی از آمریکا و اروپا رویگردان شده و به سمت شرق متمایل شده است. در میان تحلیل گران روس نیز این سوال که آیا گرایشات موجود یک راهبرد بلند مدت یا یک تاکتیک کوتاه مدت است وجود دارد اما در این زمنیه که روسیه رویکرد شرقی خود را تقویت نموده و مرزبندی خویش با آمریکا و حتی اروپایی غربی را پررنگ نموده است اتفاق نظر وجود دارد.اکنون دیگر در اسناد سیاست خارجی و امنیتی و دفاعی روسیه آمریکا و اروپا از اولویت اول خارج شدهاند و جای خود را به حوزه مشترک المنافع داده اند. جامعه اوراسیا نیز به عنوان حلقه اصلی همکاریهای اقتصادی روسیه تعریف شده است. جالب این است که اخیراً برخی مقامات روس از تفاوت ارزشی جامعه روسی با جامعه اروپایی – آمریکایی و برخی دیگر از مرزبندی سیاسی و فرهنگی با اروپای غربی و حضور مشترک تنها در فضای اقتصادی با اروپا به وضوح سخن می گوید.
صرف نظر از ماهیت رویکرد روسیه به شرق که در جای دیگری به آن خواهم پرداخت بسیاری از تحلیل گران امور روسیه به این باورند که بدبینی روسیه نسبت به مداخلات آمریکا در امور خاورمیانه، اعتقاد به درازمدت بودن بحران مالی و اقتصادی آمریکا و اروپا و همچنین موضعگیریها و مداخلات غرب در زمینه مسائل داخلی روسیه و به ویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری این کشور در بهار سال جاری و پررنگ شدن این گمانه که اروپا و آمریکا هرگز روسیه را به عنوان بخشی از جامعه غربی نخواهند پذیرفت موجب شده است که دولتمردان روس خط و مشی مستقلتری از غرب را نسبت به گذشته دنبال نمایند.چگونگی خروج از بحران کنونی سوریه و همچنین بازنگری همکاریهای اقتصادی آمریکا و روسیه از جمله مواردی است که در روابط آینده فیمابین دو کشور تعیین کننده خواهد بود و اوراسیا نیز جغرافیای منافع حیاتی و حوزه نفوذ روسیه تلقی خواهد شد. به نظر می رسد سیاستگزاران روس اوراسیا را نیز در سه حلقه تعریف نمودهاند که کوچکترین حلقه آن جامعه اقتصادی اوراسیاست.
ایالات متحده آمریکا که در تمام دو دهه گذشته نیز به دنبال مهار روسیه از طریق همکاری و مقابله بوده است، این بار با صفحه ای از بازی روبروست که تقریباً همه برگها در آن رو شده اند.به این ترتیب درانداختن طرحی نو در روابط دو کشور آمریکا و روسیه و یافتن زبان مشترک میان پوتین و اوباما چندان کار ساده ای نخواهد بود.آرمان