
علیرضا زمزم
انقلاب نوعی تحوّل است که باعث دگرگونی بنیادین در عرصه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... جامعه میشود و در یک نگاه میتوان در زمینه نظریهپردازی انقلاب، دو دیدگاه کلان بین متفکرین علوم اجتماعی را از یکدیگر تفکیک کرد. دیدگاه نخست مربوط به مکتب کارکردگرایی و نویسندگانی از قبل چالمزجانسون و پارسونز است؛ و نظر دوم مربوط به مارکسیستهای انقلابی از قبیل مارکس، لنین، تروتسکی و گرامشی است که هر یک بحث مستقلی را میطلبد.
مفهوم انقلاب در مکتب اسلام و فلسفه سیاسی شیعه، با واژگان و اصطلاحاتی یاد میشود که در تاریخ شیعه نمونههایی از این گونه قیامها ثبت شده است، این مقاله در صدد بررسی اندیشه های انقلابی یکی از متفکرانی است که در چارچوب مکتب اسلام، به طور عام و فلسفه سیاسی شیعه به طور خاص، به انقلاب و تئوری پردازی در این زمینه پرداخته است. شهید باهنر علاوه بر اینکه در آثار متعدد خود به بحث نظری و تئوریک در باب انقلاب پرداخته است، یکی از رهبران انقلاب اسلامی ایران نیز به شمار میرود، و همین امر ضرورت پرداختن به این موضوع را موجب میشود، هرچند فقر متون علمی در این زمینه نیز، نگارش چنین مقالاتی را توجیه مینماید.
سئوال اصلی نوشتار حاضر این است که تحلیل مبانی نظری انقلاب در اندیشه شهید باهنر در چارچوب کدام مکتب فکری و فلسفی میگنجد، به عبارت دیگر، آیا میتوان گفت: که نظریه شهید باهنر در چارچوب مکتب فکری و فلسفی، غیر از دو مکتب یاد شده (کارکردگرایی و مارکسیستی) قابل تحلیل است. در این راستا بررسی موضوعاتی؛ از قبیل اینکه زیربنا در تحوّل انقلابی از نظر شهید باهنر چیست؟ مشرب فکری شهید باهنر در مورد مفهوم انقلاب، بر مبنای کدامین مکتب است؟ علل و عوامل انقلاب، از جمله انقلاب اسلامی ایران براساس دیدگاه شهید باهنر چیست؟ میزان تأثیرپذیری انقلاب اسلامی از نهضت کربلا، در نظر شهید باهنر چه میزان است؟ آرمان ها و دستاوردهای انقلاب کدامند؟
فرضیه مؤلف این است که؛ مبانی نظری تحلیل انقلاب در اندیشه شهید باهنر، ملهم از مکتب اسلام و فلسفه سیاسی شیعه است. در این رویکرد تغییر و تحوّل درونی به عنوان شرط اصلی و لازم انقلاب مطرح است و از دگرگونی فرهنگی؛ به عنوان زیر بنای دیگر تغییرات یاد میشود. در این قرائت اساسی تغییر و تحوّل، فرهنگی و درونی است و همچنین تغییر در ساختارهایی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... به عنوان شرط کافی انقلاب مطرح است. بنابراین، فرضیه فوق، در پی آن است، تا از روش نقلی تحلیلی آن بزرگوار، با اشاره به گفتهها و عملکرد وی مخاطب را بهره مند سازد.
الف: رویکردها
1. رویکرد سکولار: در خصوص پدیده انقلاب، مانند سایر پدیدههای اجتماعی، دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی به لحاظ مفهوم، به اجماع نرسیدهاند. به عبارت دیگر تاکنون برای انقلاب، معنا و مفهوم جامع و مانعی ارائه نشده است. در کتاب "تئوریهای انقلاب"، نویسنده معتقد است که؛ انقلاب تحولی است که شاخصهای زیر را دارا باشد. 1 - استحاله ارزشها، 2 - تغییر ساختار، 3 - تغییر نخبگان، 4 - خشونت، 5 - غیر قانونی بودن (1). در مورد این تعریف، پرسشهای بسیاری مطرح است. از جمله اینکه: استحاله به چه معناست و آیا با وقوع انقلاب، تمامی ارزشها عوض میشود؟ طبیعی است که تمامی ارزشها استحاله نمیشوند، بلکه بعضی از آنها استحاله و دگرگون میشود، بعضی دیگر بدون استحاله باقی میمانند. حداقل میتوان گفت: استحاله ارزشها در فرهنگ صدق نمیکند.
علاوه بر این، در تعریف یاد شده، مشخص نیست که منظور از ساختار چیست؟ چرا که ساختار، اگر چه توصیف کننده روابط پایدار است، اما در مکتبهای مختلف معانی گوناگون دارد. ساختار در مکتب مارکسیسم به دو مقوله زیر بنا و رو بنا تقسیم میشود که در این مکتب تغییر در روابط تولید، زیر بنای دیگر تغییرات است به طوری که اگر شیوه تولید تغییر کند، انعکاس خود را در روبنا یعنی فرهنگ، حقوق، سیاست و... نیز نشا میدهد؛ اما در مکتب کارکردگرایی؛ ساختار به معنای مجموعهای از زیر سیستمها میباشد. در مکتب اسلام ساختار عبارت است از؛ پیریزی مجموعهای بر اساس عقل و فطرت انسانی، که شهید مطهری بحث فطرت انسانی و شهید صدر نیز بحث تحوّل درونی را در همین راستا مطرح نمودهاند.
از نظر تروتسکی انقلاب تحولی است که در پی شکل گیری قدرت دو گانه و یا قدرت چندگانه در جامعه شکل میگیرد. بر اساس این دیدگاه، انقلاب هنگامی رخ میدهد که نوعی قدرت و یا ثنویت در قدرت مطرح باشد؛ به طوری که قدرت اجتماعی (جامعه، مطبوعات و...) مسیری، خلاف جهت قدرت سیاسی (هئیت حاکمه) را پی گیرد. در چنین روندی که نوعی تقابل و تضاد بین قدرت اجتماعی و سیاسی، از سوی یکدیگر در حال وقوع است، به مرور در این کشمکش قدرت سیاسی به تحلیل میرود و قدرت اجتماعی، با استفاده از رهبری ماهری، بسیج سیاسی توده های قدرت را قبضه میکند.(2)
اگر چه تعاریف بالا، پیش مصداق هایی دارد، اما ماهیت انقلاب اسلامی، فربهتر از آن است که در قالب تنگ تعاریف بالا بگنجد. در این ارتباط دیدگاههای مختلفی اظهار شده اند که ضرورتا، یکسان نمیباشند. به عنوان مثال؛ آیت اللّه... عمید زنجانی ضمن اشاره به سه مسئله آرمان خواهی، عقیده به مکتب و نیز رهبری، تعریفی خاص از انقلاب ارائه نموده است که بدین مضمون میباشد: "انقلاب اسلامی عبارت است از دگرگونی بنیادی در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی منطبق بر جهان بینی و موازین و ارزشهای اسلامی و نظام امامت و بر اساس آگاهی و ایمان مردم و حرکت پیشگام متقیان و صالحان و قیام قهرآمیز تودههای مردم"(3).
البته این دیدگاه در حوزه اسلامی از اجماع برخوردار نیست و مشاهده میشود که برخی از اندیشمندان چون شهید مطهری، معنای تام از انقلاب را اراده نموده و بر این باورند که؛ انقلاب از مقوله عصیان و طغیان است و هرگاه که مردم یک ناحیه و یا سرزمین علیه نظم حاکم، برای ایجاد نظمی مطلوب قیام نمایند، انقلاب شکل گرفته است"(4) و یا دکتر شریعتی، انقلاب را عمل اکثریت مردم تلقی میکند که به صورت تجلی اراده جامعهای که طالب حق تعیین حاکمیت و مسئولیت است، آشکار میشود، که دراین صورت، تعریفی عام در ورای ارزشهای دینی خاص قرار دارد"(5).
پینوشتها در دفتر روزنامه موجود است.