تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۹:۲۹  ، 
کد خبر : ۲۵۲۲۰۱

پایه‌های متزلزل مدرنیته


سارا احمدی
فرهنگ علوم سیاسی در شناسایی خود از «مدرنیسم‏» چنین بیان می‏دارد که مدرنیسم، یا نوگرایی تلاش در جهت هماهنگ ساختن نهادهای سنتی با پیشرفت علوم و تمدن است. در این فرهنگ و تحت واژه‏ «مدرنیته‏» می‏یابیم که مدرنیسم نمودهای بیرونی تمدن جدید غرب است و مدرنیته، عناصر درونی فکری، فلسفی و فرهنگی آن بوده و دارای رشته‏ای از مفاهیم اساسی است که با یکدیگر در ارتباط‏اند.در مجموع مدرنیسم در اصطلاح به «شیوه‏هایی از زندگی، یا سازمان اجتماعی مربوط می‏شود که از سده‏ هفدهم به بعد در اروپا پیدا شد و به تدریج نفوذی کم و بیش جهانی پیدا کرد» مدرنیسم را مجموعه‏ای از عناصری دانست که رگه‏های اصلی آن را تشکیل می‏دهد.
عناصری چون اومانیسم، راسیونالیسم، اندیویدوآلیسم، سکولاریسم و دموکراسی لیبرال که در فرصت‏های آتی به تفصیل به بررسی و بحث پیرامون هر یک خواهیم پرداخت. البته ریشه تمام این تفکرات در دوره رنسانس نشات گرفت ولی در دوره مدرن پرو بال و مستقل گشت مانند اومانیسم که منشا آن در دوره رنسانس بود، اما در دوران بعد بسیار اثرگذار در غرب ریشه دواند. از میان همه حوادثِ دوره رنسانس، دو چیز از همه مهمتر بود: اول تفکرات فلسفی و اعتقادی که باعث تکان خوردن عقاید در نهاد مردم شد. دوم انقلاب صنعتی و سرمایه داری که باعث سستی در کردار مردم شد.دیدگاه مدرنیته به معنای جدایی امور عینی از امور ذهنی و خاستگاه آن نهضت اصلاح دینی در دوره رنسانس است.
معنای اومانیسم
دایرة‏المعارف «پل ادواردز» ذیل واژه‏ اومانیسم چنین می‏نویسد: اومانیسم در معنای ابتدایی‏اش، که مفهومی تاریخی است، جنبه اساسی وزیربنایی رنسانس می‏باشد، همان جنبه‏ای که متفکران از آن طریق کمال انسانی را در جهان طبیعت و در تاریخ جستجو کردند و تفسیر انسان را نیز در این جهت، جویا شدند. اصطلاح اومانیسم در این معنا از «اومانیتاس‏» (Humanitas) مشتق شده است که در زمان «سیرون‏» و «وارو» به معنای تعلیم مطالبی به انسان بود که یونانیان آن مطالب را «پایدیا» می‏نامیدند که به معنای فرهنگ می‏باشد.
اولین آغاز‌گر این دوره( که به پدر بشر مداری هم معروف است)، فرانچسکو پتراک است اومانیسم فلسفه‏ای است که ارزش یا مقام انسان را ارج می‏نهد و او را میزان همه چیز قرار می‏دهد و به عبارت دیگر سرشت انسانی و حدود و علایق طبیعت آدمی را به عنوان اصلی‏ترین محور انتخاب می‏نماید. به این بیان می‏توان اومانیسم را جنبشی دانست که پس از جریانات نهضت رنسانس پا به عرصه‏ وجود، نهاده است؛ جنبشی که انسان محوری را جایگزین خدا محوری نمود – جنبشی که انسان را تنها مدار و محور برای ارزیابی همه‏ مسائل می‏داند – حال آنکه در قرون وسطی و قبل از جنبش رنسانس کلیسا و تعلیمات کلیسا این نقش محوری را ایفا می‏نمود.
سکولاریسم
«فرهنگ نشرنو» در بیان واژه‏ secular مفاهیم غیر مذهبی، غیر روحانی، عرفی، دنیوی و مادی را می‏آورد. سکولاریسم اشاره به جدایی دین از سیاست دارد، به گونه‏ای که هیچ یک از آن دو، در حوزه‏ دیگری دخالت نکنددوره‏ رنسانس همراه با طرد کلیسا و فراموشی واقعیت الهی و دینی شروع شد. در حقیقت عوامل شکل دهنده‏ به سکولاریسم همان نقایصی است که قرون وسطی حامل آنهاست که برخی از آنها عبارتند از:
نارسا بودن تعالیم کلیسا و مسیحیت
نهضت دینی (رفرمیسم)
نهضت اصلاح دینی، جریانی بود که طی آن، از نفوذ مذهب به تدریج کاسته شد. مارتین لوتر (1546- 1483 م) از پیشگامان این حرکت، با هدف اصلاح و پیرایه‏زدایی از آیین مسیحیت و برقراری انضباط در آن، دیدگاه‏های جدیدی را عرضه کرد اصل خود کشیشی را که مشوق فردگرایی بود، مورد تاکید قرار داد و با این هدف، انجیل را به زبان آلمانی ترجمه کرد. تفکیک وی از سیاست، از دیگر اصول مورد اشاره‏ وی بود.
لوتر اظهار داشت که پادشاهان قدرت خود را به طور مستقیم از خدا می‏گیرند و وظیفه‏ کلیسا تنها پرداختن به امور معنوی و روحی است. به هر حال، نهضت اصلاح دینی، در پیدایش طرز فکر جدید، نقشی اساسی داشت و باعث درهم شکستن حاکمیت کلیسا و ظهور فلسفه‏ سیاسی جدیدی شد. از پیامدهای این حرکت، درگیری فرقه‏های مذهبی بود که موجب از بین رفتن قداست دین و زمینه سازی برای سکولاریسم شد .
لیبرالیسم
در قرن 18، یعنی در دوران اوج بورژوارنی صنعتی پدید آمد. در این زمان محتوای شعار اصلی لیبرالیسم، فرمول آزادی سرمایه و آزادی تجارت بود. از آنجا که در آغاز پیدایش لیبرالیسم، بزرگ‏ترین مانع بر سر راه آزادی عمل، مناسبات فئودالی و سلطنت مطلقه‏ فئودالی بود، شعار اصلی لیبرالیسم در عرصه‏ سیاست عبارت می‏شد از مخالفت‏با استبداد مطلقه، دفاع از پارلمانتاریسم و آزادی‏های بورژوایی.
در فرهنگ‏های متداول علوم سیاسی «لیبرال‏» به کسی اطلاق می‏شد که در جناح معتدل بورژوارنی قرار داشت و طرفدار آزادی از قید و بندهای اقتصادی و اجتماعی عصر فئودالیسم بود. اکنون معمولا به کسی لیبرال می‏گویند که از نظر اقتصادی موافق عدم دخالت‏یا کاهش نظارت دولت در فعالیت‏ها و به بیان دیگر، طرفدار اقتصاد اجتماعی مبتنی بر بازار و محدود کردن قدرت انحصارات اقتصادی باشد و از نظر سیاسی موافق حکومت پارلمانی آزادی‏های فردی باشد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات