تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۶  ، 
کد خبر : ۲۹۵۶۶۵

کاربست‌هاي ترويج در اقتصاد اجتماعي

پایگاه بصیرت / دکتر حامد حاجي‌حيدري / hajiheidari@PhiloSociology.ir

(روزنامه رسالت 1395/05/17 – شماره 8726 – صفحه 1)

مطلب 1. پس از نوسانات سهمگين اقتصادي دي ماه 1391، نياز به «ترويج اقتصادي» و «نقش مصلحان اجتماعي در هدايت مردم به سوي تصميم‌سازي‌هاي اقتصادي نجات‌بخش» احساس شد. مفهوم «ترويج» مفهومي بود که توسط جهادگران آغاز انقلاب ابداع شد، براي نيروهاي جهادگر عمدتاً داوطلبي که به روستاها مي‌رفتند و با ارائه اطلاعات تخصصي و حساس، کشاورزان را در تصميم‌سازي‌هاي کشاورزي مهم، هدايت مي‌کردند. سال 1391، عميقاً نياز به چنين مفهومي از ترويج، در موضوعات اقتصادي احساس شد؛ در آن مقطع، بسياري از مردم، در شرايطي بودند که مي‌توانستند با تدابير ساده اقتصادي و مالي، از فرو افتادن خود و خانواده خويش به ورطه فقر جلوگيري به عمل آورند؛ اما با فقدان يا عدم ترويج اطلاعات و برآوردهاي مناسب، در مسير تلاطم‌هاي ارزي قرار گرفتند و خود را اسير «گرداب فقر» يافتند.

مقصود از اصطلاح فني «گرداب فقر»، آن است که وقتي افراد از سطح معيني از توان اقتصادي تنزل مي‌کنند، ديگر توان مولد بودن خود را از دست مي‌دهند، و به اين ترتيب، پس از سقوط به اين سطح، اسير فرآيندهاي اقتصادي خودتخريبي مضاعف مي‌شوند و ديگر قادر به بهبود و نجات خود نخواهند بود. بر عکس، هر چه ميزان توان اقتصادي افراد بالاتر رود، قدرت مولد بودن آن‌ها، به همان نسبت افزايش نمي‌يابد، بلکه افزايش تصاعدي خواهد داشت. توضيح اين که، وقتي فرد به ميزاني از بهره‌مندي اقتصادي مي‌رسد که مي‌تواند با فراغت کافي از تحليل‌هاي اقتصادي بهره بردارد، بهتر مي‌تواند از فرصت‌هاي اقتصادي پديد آمده استفاده کند، و بدين ترتيب، خود را مدار به مدار بالا بکشد. بنابراين، روند بهره‌برداري از فرصت‌هاي اقتصادي، يک روند خطي سر و ساده نيست، بلکه داراي روند تصاعدي و گردابي صعودي يا نزولي است.

اهميت اين واقعيت آشکار، از آن بابت است که مصلحان اجتماعي بايد شديداً مراقب اين آستانه‌هاي اقتصادي باشند. در واقع، بايد بکوشند تا افرادي که مي‌توانند با دريافت برخي کمک‌هاي مادي و اغلب کمک‌هايي از جنس «ترويجي»، از اين آستانه‌هاي نزولي فاصله بگيرند، بموقع، از اين «ترويج»ها برخوردار شوند، و با اتخاذ تصميمات درست، از فرو غلطيدن به «گرداب فقر» فاصله بگيرند.

مطلب 2.

اقتصاد متأخر، پس از مساهمت مهم آمارتيا سن، فقر را با مؤلفه محوري «انزواي اجتماعي» درک مي‌کند؛ بنا بر اين برداشت، فقر صرفاً عبارت از فقدان مقدورات اوليه زندگي (فقر مطلق) يا مقدورات متعارف زندگي (فقر نسبي) نيست، بلکه، در کنار اين‌ها، اين، «انزواي اجتماعي» است که «فلاکت» فقرا را تکميل مي‌کند. نکته آن است که نيازهاي مردم از طريق ترکيبي از (1) فعاليت خود فرد، و (2)

پشتيباني گروه و اجتماع تأمين مي‌شود، و سهم لنگه دوم، در تعريف و تأمين نيازها، بيش از خود فرد است. حال، اگر فرد، در سير قهقرايي موقعيت اقتصادي خود، به حدي برسد که نتواند با اجتماع همراهي کند، و مسير انزوا را بپيمايد، آن گاه، فارغ از «حمايت اجتماعي» درون حلقه‌هايي گير مي‌کند، که ديگر نمي‌تواند از فرصت‌هاي موجود خود استفاده صحيح را ببرد، و اين، موجب مي‌شود که اصطلاحاً درون «گرداب فقر» بيفتد که هر دست و پا زدنش، او را به سمت غرق بيشتر سوق مي‌دهد.

مطلب 3.

يکي از نتايج مهم برداشت آمارتيا سني از فقر اين است که «شهر» اصولاً يک محل انزواي اجتماعي است. بر اين پايه، مي‌توان قضاوت کرد که اصولاً فقراي شهري آسيب‌پذيرتر از فقراي روستايي هستند. فقراي روستايي در شرايط بسيار بغرنج‌تر، در اجتماعي که يکدستي و همساني بيشتري دارد، اولاً احساس فقر نسبي کمتري را متحمل مي‌شوند، و از آن مهم‌تر، (2) با بهره‌مندي از حمايت اجتماعي و «ترويج»، از فرو افتادن به ورطه فقر مطلق باز مي‌مانند، و (3) نهايتاً اين که در يک محيط اجتماعي منسجم‌تر، تمرکز بيشتري براي بهره‌مندي از فرصت‌هاي اقتصادي در شرايط دشوار دارند.

بنا بر اين، به طور مثال، در حالي که يک خانوار در شهر، با بهره‌مندي ماهانه يک ميليون توماني، ممکن است طوري اسير «گرداب فقر» شود که سلب آبرو گردد، از خويشاوند و دوستان و گروه‌هاي حامي عزلت بجويد، براي فرار از انگ بي‌آبرويي به ورطه‌هايي مانند اعتياد بغلطد، اسير سوء تغذيه اعضا شود و به هزينه‌هاي بيماري گرفتار گردد، دچار طلاق و فروپاشي خانواده شود، و هزار و يک دشواري حاد ديگر، در مقابل، يک خانوار روستايي، با همين عايدي يک ميليون توماني مي‌تواند به حيات سالم خود، کم و بيش ادامه دهد و حتي رشد کند و از همه مهم‌تر با بهره‌مندي سنجيده از مشورت‌ها و «ترويج»ها، تصميمات کوچک اما مؤثري براي بهبود بگيرد. در شرايط متراکم و منسجم اجتماعي در روستا، فردي با اين درآمد ماهيانه، کمبود چنداني احساس نمي‌کند، دچار الگوهاي رفتاري انحرافي نمي‌شود، تصميمات درست‌تري در زمينه بهداشت و تغذيه مي‌گيرد، و از آن مهم‌تر، مي‌تواند به اتکاء پشتيباني‌هاي محلي و ترويجي، از اندک فرصت‌هاي موجود استفاده کند، و پايگاه خود را بهبود ببخشد. اين مثال، نشان مي‌دهد که مفهوم فقر با مضمون الحاقي «انزواي اجتماعي»، چقدر بهتر تحليل خواهد شد، و همچنين معلوم مي‌کند که براي علاج فقر شهري، چطور استراتژي‌هاي و «ترويجي» مي‌تواند ضميمه مؤثرتر تدابير اقتصادي باشد.

مطلب آخر

اصل ايده مؤلفه فرهنگي و اجتماعي فقر، و از آن مهم‌تر مفهوم اجتماعي «گرداب فقر»، پيش از آمارتيا سن، توسط اسکار لوئيس فرمول‌بندي شد. اين چارچوب تحليلي درخشان آمارتيا سني و اسکار لوئيسي در تحليل اجتماعي فقر، پيامدهاي مهمي در «کاربست‌هاي ترويج در اقتصاد اجتماعي» و مداخله در پديده فقر دارد، که تفصيل آن در اين مجال دشوار است. ما تنها به کليدواژه‌ها اشاره خواهيم کرد. در سال 1391، تحقيق درخشاني توسط يک تيم پژوهشي در دانشگاه رازي کرمانشاه، به سرپرستي ايوب شاه حسيني، صورت گرفته است که ملهم از آن مي‌توان برداشت‌هاي مهم بومي از چارچوب تحليل آمارتيا سني و اسکار لوئيسي ارائه داد.

بر مبناي اين يافته‌ها مي‌توان گفت که گرفتاري در «گرداب فقر»، هشت نشانه پاتولوژيک دارد که بر مبناي آن‌ها مي‌توان خطر را تشخيص داد و مداخله «ترويجي» را آغاز کرد؛ (1) شيوع گوشه‌گيري و سر در گريباني شديد در روابط اجتماعي، (2) شيوع انزواي فضايي و مكاني، (3) اختلال گسترده و مستمر در روابط خانوادگي، (4) از دست دادن فرصت‌هاي مشارکت اجتماعي، (5) فائق آمدن بدبيني و نااميدي و سياه نمايي، (6) شيوع رضايت دادن به تقدير و سرنوشت سياه، (7) وضعيت اقتصادي بسيار بد خانوارها، و (8) شيوع اعتقاد به موروثي بودن فقر و بدبختي. به هر ميزان که اشخاص يا خانوارها به اين علائم مبتلا شوند، زنگ خطر وقوع «گرداب فقر» و آغاز روندهاي خود تخريبگر مضاعف، تشديد مي‌شود. اين عوامل باعث مي‌شوند که روندهاي خود تخريبگر فعال شوند، و فرد و خانوار بيش از پيش و به نحو تصاعدي در فقر فرو روند.

در ميان اين شاخص‌ها، بحراني‌ترين تابلو، شاخص سوم، يا همان «اختلال گسترده و مستمر در روابط خانوادگي» است. ورود افراد به اين فاز، مي‌تواند نشان دهنده وخامت اجتماعي فقر باشد. ملهم از کدگذاري‌هاي تحقيق شاه حسيني و همکاران، مي‌توان گفت که ريز شاخص‌ها در مورد اين تابلو بحراني عبارت‌اند از: شيوع انفعال و بي‌اقدامي براي بهتر شدن اوضاع اقتصادي خانوار، فقدان آينده‌نگري و سطح توقع پايين افراد از کنش‌هاي اقتصادي خود، رواج بي‌فکري و بي‌خيالي، ضعف مفرط مذهبي و تعهد اخلاقي، بي‌توجهي به تحصيل فرزندان، و نهايتاً سردي روابط خانوادگي و طلاق.

در رده بعد، شاخص پنجم، يعني فائق آمدن بدبيني و نااميدي و سياه‌نمايي است. فقراي گرفتار آمده در گرداب فقر، به همه و به ويژه به ثروتمندان بدبين هستند. برنامه‌ريزان توسعه و خود ثروتمندان، در ايجاد اين بدبيني مقصرند؛ چرا که برنامه‌هاي توسعه منافع را به ثروتمندان بخشيده‌اند، و ثروتمندان هم، در کسب اين منافع، حداکثر تلاش خود را کرده‌اند و اين باعث شده تا فقرا به ثروت و ثروتمندان بسيار بدبين باشند و از طرفي ثروت آن‌ها را ناحق بدانند. از سوي ديگر، سرخوردگي اين دسته از فقرا باعث شده که انگيزه‌اي براي تغيير وضعيت خود نداشته باشند. اين سرخوردگي، پيامدهاي ديگري نيز داشته است؛ به گونه‌اي که پدر و مادر و ساير نهادهاي اجتماعي را در فقر خود مقصر مي‌دانند، و اين موجب انزواي اجتماعي شديد آن‌ها مي‌شود. از ديگر پيامدهاي سرخوردگي اين است که تلاش‌هاي خود را براي کاهش فقر ناکافي و مأيوس‌کننده مي‌دانند؛ چرا که هر چه کوشش کرده‌اند، منافع کارهاي آن‌ها به جيب ثروتمندان رفته است و اين دسته از فقرا از منافع اين برنامه‌ها کم‌بهره مانده‌اند. اين دسته از فقيران، به دليل سرخوردگي، به مصرف مواد مخدر تمايل دارند و همچنين آرزوهاي بزرگي هم در سر نمي‌پرورانند. رسيدن کار به اين آستانه‌ها بسيار خطرناک است و مداخلات ترويجي بايد پيش از اين‌ها آغاز شود.

اين‌ها دو تابلوي اصلي از هشت تابلوي گرداب فقر بودند. مباحث تفصيلي در اين دو باب و شش باب ديگر قابل طرح هستند که ديگر مجالي براي پرداختن به آن‌ها نيست. شايد وقتي ديگر ...

http://www.resalat-news.com/Fa/?code=236233

ش.د9501949

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات