
مقدمه:
در فوریه 1979، جهان از وقوع انقلابی مدرن ولی با ماهیتی مذهبی در ایران آگاه شد. در شرایط کنونی، انقلاب اسلامی در حالی ربع قرن از عمر خویش را پشت سر میگذارد که پس از مواجه شدن با چالشهای گوناگون هماکنون با موج بلندی به نام جهانی شدن روبهرو شده است. سرنوشت این رویارویی چگونه رقم خواهد خورد؟ آیا جهانی شدن پدیده انقلاب اسلامی را به گونهای در خود هضم میکند که در خاطر آیندگان جز نامی از آن باقی نخواهد ماند، و یا این که انقلاب اسلامی میتواند از طریق آن بیش از پیش به توسعه و تعمیق ارزشها و آرمانهای مورد نظرش بپردازد؟
به عبارت دیگر، سؤال اصلی مقاله حاضر این است که حاملان انقلاب اسلامی در عصر جهانی شدن چگونه میتوانند به تحکیم و ترویج آرمانها و ارزشهای موردنظر خویش مبادرت ورزند؟ قبل از پاسخ به این سؤال ضروری است تا به سؤالاتی نظیر این که اصولاً ماهیت انقلاب اسلامی چه بوده و این انقلاب منادی چه ارزشها و آرمانهایی میباشد؟ جهانی شدن چیست و دارای چه خصوصیات و ابعادی است؟ این موج و فرآیند بنیادین چگونه و از چه جنبههایی انقلاب اسلامی را با چالش مواجه خواهد ساخت؟ و سرانجام این که فرصتهای ناشی از جهانی شدن برای انقلاب اسلامی کدامند؟ پاسخ داده شود.
نگارندگان برای پیشبرد بحث خویش در این مقاله از دو روش توصیفی و تجویزی بهره خواهند گرفت. در مباحث اولیه، که به فهم جهانی شدن و انقلاب اسلامی اختصاص دارد، روایتهای مختلف از این دو پدیده صرفاً توصیف میشوند ولی در قسمت پایانی که به چگونگی گذار موفقیتآمیز انقلاب اسلامی در عصر جهانی شدن مربوط میشود، نویسندگان راهکارهایی را پیشنهاد دادهاند که بیشتر جنبه هنجاری و تجویزی دارند. تذکر این نکته لازم است که چون در مقاله حاضر به چرایی و چگونگی دو پدیده انقلاب اسلامی و جهانی شدن کمتر پرداخته شده و محور بحث عمدتاً در آرمانهای انقلاب اسلامی و چگونگی پیشبرد آنها در حوزههای مختلف عصر جهانی شدن قرار دارد، نباید انتظار داشت که این دو پدیده به طور کامل و به معنای روششناختی مورد تبیین قرار گیرند.
مفروض اساسی مقاله حاضر این است که تاریخ معاصر ایران تا حدود زیادی و تا آینده قابل توجهی متأثر از دو پدیده انقلاب اسلامی و فرآیند جهانی شدن بوده و خواهد بود، و خواسته یا ناخواسته، سرنوشت آن به چگونگی تعامل این دو با یکدیگر بستگی دارد. نگارندگان با اعتقاد به این فرضیه که حاملان انقلاب اسلامی میتوانند با پیشبینی برخی تمهیدات از فرآیند جهانی شدن به مثابه فرصتی گرانبها و تاریخی در جهت بسط و گسترش شعارها و ارزشهای خویش بهرهبرداری نمایند مقاله خویش را در چهار قسمت سازماندهی نمودهاند.
چیستی و ابعاد پدیده انقلاب اسلامی و فرآیند جهانی شدن در دو قسمت اول، چالشهایی که انقلاب اسلامی متأثر از فرآیند جهانی شدن با آنها مواجه خواهد شد در قسمت سوم، و نهایتاً ارائه راهکارهایی برای چگونگی تعامل انقلاب اسلامی با فرآیند جهانی شدن برای بسط شعارهایش در قسمت چهارم مقاله مورد بحث و بررسی قرار خواهند گرفت.
الف. انقلاب اسلامی و آرمانهایش
انقلابی که در بهمن 1357 در ایران رخ داد دارای چه ماهیتی بود؟ و این انقلاب چه ایدهها و ارزشهایی را برای مردم ایران و مسلمانان جهان بشارت داد؟ به نظر میرسد که تنها از طریق پاسخ به این دو سؤال مهم و کلیدی است که میتوان به شرایط کنونی گذر کرده و از چالشهای بین جهانی شدن و انقلاب اسلامی سخن به میان آورد. گرچه از منظر نظام جمهوری اسلامی به عنوان مولود عینی انقلاب اسلامی تا حدود زیادی میتوان از چالشهای ناشی از فرآیند جهانی شدن آگاهی یافت، ولی واقعیت این است که هدف اساسی مقاله حاضر دستیابی به نگرشی کلان و بیرونی است.
زیرا انقلاب اسلامی فراتر از نظام جمهوری اسلامی بوده و علاوه بر آن فاقد محدودیتهایی است که جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی با آنها مواجه میباشد. کندوکاو در باب ماهیت انقلاب ایران و آگاهی از ارزشها و آرمانهایی که انقلاب ایران به عنوان یک انقلاب منحصر به فرد در ربع پایانی قرن بیستم منادیشان بود، موضوعاتی هستند که به اختصار در این قسمت به آنها پرداخته میشود.
انقلابات معمولاً با جوشش مجدد وجدان جمعی همراه هستند. در انقلابات، آن دسته از قواعد عملی که در طول زمان متصلب و سخت شده و به صورت نهاد و هنجار درآمده شکسته شده و جامعه به سرچشمههای جوشانی که اخلاق، آرمانها و هنجارهای اجتماعی از آن سرزدهاند بازمیگردد و مجدداً در جوشش و درهم تنیدگی وجدانها، سبک و سیا جدیدی سر برمیآورد و جامعه، حول آرمانهای جدید شکل گرفته و به تدریج نهادینه میشود. با این تفسیر، انقلابها به میزانی که در عرصه معنویت وارد شوند، ژرفتر و پایدارتر میگردند و عرصههای جدیدی را برای عمل تعریف کرده و آرمانهای نوینی را مطرح مینمایند.
انقلاب اسلامی حاصل گرایشی عمیق به تغییر بود که در سالهای پایانی عمر رژیم پهلوی در جامعه ایران آشکار شد. تمایلات آشکار در گرایش جدید مردم ایران، چون متکی به پشتوانهای از تجربیات مبارزات خود در طول یکصد سال گذشته بود، توانست با تکیه بر شعارهایی که مرزهای نژادی، طبقاتی و ملی را درنوردیده بودند، به سمت تجربه عمیقتری از حیات انسانی که در فطرت آدمی ریشه دارد حرکت نموده و گرایش به دگرگونی را در سطحی فراتر از تجربههای طبقاتی، نژادی و حتی ملی مطرح نماید. اصولاً یکی از رازهای ماندگاری انقلاب اسلامی، علیرغم ناکامیها و محدودیتهای حاملان آن، همین عدم تقید شعارها و آرمانهایش به محدودیتهای زمانی و مکانی بوده است (مسجد جامعی، 3:1378).
انقلاب ایران به معنای دقیق کلمه یک انقلاب دینی بود، همان چیزی که فوکو از آن تحت عنوان «روح دنیای فاقد روح» یاد میکرد. شناخت و درک انقلاب ایران بدون فهم نقش اساسی دین در جامعه ایران معاصر ناممکن است، زیرا دین اسلام خاستگاه و سرمایه هویت ملی ایرانیان و شالوده اساسی وحدت اجتماعی این جامعه در طول چند قرن گذشته بوده است. به عبارتی، مردم ایران با الهام از اسلام موفق شدند تا یک انقلاب سیاسی موفق را به جهانیان عرضه نمایند.
انقلابی که به نام اسلام و با شعار «اللهاکبر»، و بر مبنای ایدئولوژی و نمادگرایی شیعه و رهبری روحانی و غیرروحانی اسلامگرا استوار بود، باعث شد تا مسلمانان سراسر جهان شاهد اوج گرفتن مفهوم هویت اسلامی و بازگشت به غرور و اقتدار در دنیایی شوند که تحت سلطه ابرقدرتها قرار داشت (رودی و دیگران، 320:1983).
گرچه در بین محققان با گرایشات مختلف، درباره دینی و اسلامی بودن ماهیت انقلاب ایران، تا حدود فراوانی اجماع نظر وجود دارد، اما در این مقاله تلاش میشود تا با بهرهگیری از موازین علمی مجدداً به این موضوع پرداخته شود. اصولاً برای شناخت ماهیت انقلابات میتوان از پنج ملاک استفاده نمود که در ادامه ضمن اشاره به آنها ماهیت انقلاب ایران را براساس آنها مورد ارزیابی قرار میدهیم (درویشی، 1381: 30-34).
1. رهبری و نخبگان انقلاب: یکی از راههای شناخت ماهیت انقلابات آشنایی با شخصیت، ویژگیها و آرمانهای افرادی است که رهبری آن جنبش انقلابی را به عهده دارند. مفروض اولیه این است که مردم با آگاهی نسبت به آن خصوصیات و آرمانهاست که فرد یا گروهی را به عنوان رهبری برگزیده و در طی جنبش به پیروی از رهنمودهای وی عمل میکنند. در مورد این ملاک باید گفت که اولاً رهبری امام خمینی(ره) تقریباً و بدون استثنا مورد پذیرش کلیه محققان با گرایشات مختلف قرار گرفته و ثانیاً همگان ایشان را به عنوان کسی که دغدغه اصلیاش ترویج کلمه توحید بوده میشناسند.
2. مردم و تودههای انقلابی: آگاهی از خواستهها، مطالبات و روحیات تودههای وسیع مردمی که در نهضت انقلابی شرکت داشتهاند، یکی دیگر از ملاکهای شناخت ماهیت انقلابات است. گرچه در مورد این معیار مناقشاتی توسط برخی محققان مطرح میشود، اما به طور کلی و تحت شرایطی تودهها را هم میتوان مرجعی برای تفسیر ماهیت انقلابات دانست.
مراجعه به اسناد و مدارک به جای مانده از راهپیماییها، تظاهرات و حضور گسترده مردم ایران در اماکن عمومی بیانگر این نکته است که شاهکلید خواستهها و مطالبات مردم در آن سالها تحقق اسلام و تشکیل یک حکومت اسلامی با بهرهگیری از الگوی حکومت عدل علی(ع) بوده است، حتی اگر بپذیریم که آنان تفسیر روشن، مشترک و دقیقی از این خواسته خود نداشتهاند.
3. چگونگی نقش و کارکرد طبقات اجتماعی: اگر در انقلابی یکی از طبقات اجتماعی جامعه نقش اصلی را در شروع جنبش اجتماعی و پیروزی آن به عهده داشته باشد، تا حدودی میتوان ماهیت آن انقلاب را براساس ماهیت طبقه مذکور مورد شناسایی قرار داد. البته برخی محققان برای تعیینکننده بودن این ملاک به سه شرط قائل هستند: اولاً، امکان تشخیص گروهبندی در جامعه مزبور وجود داشته باشد.
ثانیاً، برتری یک طبقه بر طبقات اجتماعی دیگر جامعه در آن انقلاب مشهود باشد و ثانیاً، این غلبه از تداوم نسبی برخوردار باشد. در مورد انقلاب اسلامی، به کارگیری این معیار قدری دشوار است، زیرا براساس شرایط سهگانه ذکر شده، برخی معتقدند که اصولاً در ایران معاصر ما شاهد شکلگیری طبقات اجتماعی به معنای واقعیاش نبودهایم (قادری، 1380).
4. تأسیسات و نهادهای حقوقی جدید: یکی از ویژگیهای انقلابات موفق سقوط رژیم پیشین و تأسیس نظام سیاسی جدید است، پس از سقوط رژیم پیشین تأسیسات و نهادهای حقوقی جدیدی استقرار پیدا میکنند که تا حدود زیادی میتوانند بیانگر سمتگیری و ماهیت انقلاب مذکور باشند. به طور مثال، اصول و ارکان حاکم بر قانون اساسی جدید، به عنوان یکی از تأسیسات مهمی که توسط انقلابیون به وجود میآید، گویای ماهیت انقلابات میباشد.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که چند ماه پس از پیروزی انقلابیون و سقوط رژیم شاه تهیه، تدوین و به تصویب ملت ایران رسید، علیرغم مشابهتهایی که با قانون اساسی پیشین ایران و نیز قوانین اساسی سایر کشورها دارد، دارای مختصات ویژه خاص خود نیز میباشد که یکی از جنبههای اساسی آن برجستگی نقش دین و قوانین اسلامی در اداره امور جامعه است.
5. نقطه آغازین انقلاب: اگر بتوان برای انقلابات مبدأ مشخص و معینی را در نظر گرفت، برخی معتقدند که شناخت شکل و محتوای این مبدأ که معمولاً آغازگر فرآیند جدیدی در تحولات اجتماعی جامعه است، به محقق کمک خواهد کرد تا به ماهیت یک انقلاب پی ببرد. هرچند که از سوی افراد و گروههای سیاسی مختلف نقاط عطف تاریخی متفاوتی به عنوان مبدأ انقلاب ایران ذکر شده است، اما به هر حال عده قابل توجهی از محققان داخلی و خارجی بر وقایعی همچون اعتراض علما به انجمنهای ایالتی و ولایتی، قیام پانزده خرداد، اعتراض گسترده به چاپ مقاله علیه امام خمینی(ره) در روزنامه اطلاعات و یا شرکت در مراسم بزرگداشت ارتحال مرحوم مصطفی خمینی که همگی نمادهای دینی و مذهبی بودهاند انگشت گذاشته و آنها را به عنوان مبدأ انقلاب ایران برشمردهاند.
در مجموع نگارندگان مقاله اولاً، به کارگیری ترکیبی ملاکهای پنجگانه مذکور را دارای قوت بیشتری برای تبیین ماهیت انقلابات و منجمله انقلاب ایران میدانند و ثانیاً همچون اکثریت عظیم محققانی که به تأمل در باب انقلاب ایران پرداختهاند بر دینی و اسلامی بودن ماهیت آن تأکید دارند. سؤال بعدی این است که با پذیرش دینی و اسلامی بودن انقلاب ایران کدام قرائت از اسلام را باید مبنای مطالعه خویش قرار داد.
واقعیت این است که در ایران معاصر قرائت واحدی از اسلام و چگونگی رابطه آن با سیاست و مسائل اجتماعی وجود ندارد و بر همین اساس موازین علمی به ما حکم میکند که برای دستیابی به آرمانهای انقلاب اسلامی به تشریح دیدگاههای مختلف در این زمینه بپردازیم، ولی به دلیل محدودیت حجم مقاله و نیز گستردگی و پذیرش عمومی قرائت امام خمینی، بهتر آن دیدیم تا وجوه و دقایق اسلام موردنظر وی را مورد مطالعه قرار دهیم.
بنابراین آنچه در این مقاله به عنوان آرمانهای انقلاب اسلامی ذکر میشود، متأثر از نوع نگاه و برداشت امام از اسلام و انقلاب اسلامی است و لزوماً به معنای نادیده گرفتن و یا کم اهمیت شمردن دیدگاههای مختلف از اسلام و آرمانهای متصوره از سوی آنان برای انقلاب ایران نمیباشد.
امام خمینی پدیدآورنده گفتمانی از اسلام بود که با تمامی بداعتش در سنت دیرینه اسلام ریشه داشت. قرائت ساختارزدای وی از اسلام (حداقل در برخی از وجوه) چهرهای ایدئولوژیک بدان بخشید که بازتاب تمامی دقایق و عناصر آرمانی، انسانی و انقلابی سایر گفتمانهای سیاسی ـ اجتماعی مدرن و رهاییبخش بود. در مرکز گفتمان امام، اسلام یک «دین متعالی» بود. غنای مفهومی و محتوای چنین دینی تمامی زوایا و زمینههای زندگی آدمی را دربرگرفته، سیاست را همنشین دیانت کرده، هر دو را با سیمای عرفانی مزین ساخته و هر سه را در کنش اجتماعی در منزلت «نظریه راهنمای عمل» نشانده بود (تاجیک، 69:1377).
پرسشی که مطرح میشود این است: در کلام و مشی امام و به طور کلی وجود امام چه جاذبههایی وجود داشت که به یکسان پیر و جوان، دانشگاهی و روحانی، طبقات و قشرهای مختلف را جذب خود نمود... جاذبه امام در بازگشت و بازگرداندن مردم به فطرت بود و شگفتی رهبری و به تبع آن انقلاب نیز در بازگشت به فطرتی بود که تحت تأثیر خردگرایی جدید غرب فراموش و در زیر انبوهی از ایسمها و گرایشهای محدود فکری، فرقهای، ملی و نژادی پنهان شده بود (مسجد جامعی، 3:1378).
در کلام امام به سهولت و وفور بیاناتی میتوان یافت که در آنها انقلاب اسلامی به عنوان پدیدهای مستقل از عوامل زمینی و بهرهمند از اراده خداوند یا به گونهای حساب الهی مطرح است: «این جا حساب الهی است. این دست خداوند است، اشخاص نمیتوانند یک همچون نهضتی، یک همچو قدرتی ایجاد کنند. (خمینی، 1364، ج 113:6) و یا «قضای خداست که غیر خدا عبادت نشوند» (همان، جلد 310:18) امام علاوه بر مبدأ، مقصد انقلاب را نیز الله و معرفتالله میدانند: «تمام مقصد انبیاء برگشتن به یک کلمه است و آن معرفتالله است. تمام مقدمه همین است... مقصد عالی همین است.» (همان، جلد 283:19) «رسول اکرم و سایر انبیاء نیامدند که اینجا (جامعه یا جهان) حکومت ایجاد کنند.
مقصد اعلا این نیست. نیامدند اینجا که عدالت ایجاد کنند. آن هم مقصد اعلا نیست. اینها همه مقدمه است. تمام زحمتها که اینها کشیدند از حضرت نوح، حضرت ابراهیم گرفته تا آمده به اینجا به رسول اکرم رسیده است، تمام زحمتها... مرارتها... و کارها مقدمه یک مطلب است و آن معرفی ذات اقدس است» (همان، جلد 156:20).
اگر بخواهیم جامعترین و در عین حال خلاصهترین تفسیر امام را از تحول انقلاب سال 57 بیان کنیم، احتمالاً باید به این تعبیر ایشان که «انقلاب ما انفجار نور بود» اشاره کنیم. انقلاب اسلامی نزد امام گویای یک مشیت الهی بود که نوید غلبه مستضعفان بر مستکبران در قرن آینده را میداد. در این تفسیر از سویی ما شاهد نوعی اعتقاد به جبرگرایی مقدس و فلسفی از سوی امام هستیم «اینطور که ما نقشهای کشیده باشیم برای این کار. بسیاری از مسائل بود که بدون آن که ما بفهمیم انجام میگرفت و این نبود جز این که خدا هدایت کرد.
اینطور بود مسئله» (همان، جلد 258:19)، «هر چه بود... به اراده خداوند بود. من هیچ برای خودم یک چیزی که، عملی که خودم کرده باشم، یک چیزی برای خودم قائل نیستم. هر چه هست از او است.» همان، جلد 240:9) و از سوی دیگر از نظر امام(ره) پیمودن راه وصل به کمال مطلق نه براساس جبر، بلکه مبتنی بر اراده انسانی است و این که آنچه بقا یا فنای انسان را به دنبال دارد، عمل انسان است: «زندگی در دنیای امروز زندگی در مدرسه اراده است و سعادت و شقاوت هر انسانی به اراده همان انسان رقم میخورد» (همان، جلد 25:20).
از نظر امام(ره)، مسئله اساسی عصیان و شورش مردم بر ضد ستمگرانی است که به آنها ستم میکنند. (همان، جلد 46:2) امام در اواخر عمر پربرکاتشان با طرح اسلام ناب محمدی در برابر اسلام آمریکایی به تبیین دقیق ماهیت اسلام موردنظر انقلاب ایران اشاره کرده و روشن کردن مرز بین اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهای متحجر و سرمایهداران خدانشناس و مرفهین بیدرد را از اهم واجبات سیاسی میدانند (روزنامه کیهان، 7/6/1367).
ایشان با معرفی زر و زور و تزویر به عنوان دشمنان این نوع اسلام میفرمایند: «فرزندان عزیز جهادیام به تنها چیزی که باید فکر کنید، استواری پایههای اسلام ناب محمدی است. اسلامی که غرب و در رأس آن آمریکای جهانخوار و شرق و در رأس آن شوروی جنایتکار را به خاک مذلت خواهد نشاند. اسلامی که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایهداران و پولپرستانند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت بیبهره بودهاند و دشمنان آن زراندوزان حیلهگر، قدرتمداران بازیگر و مقدسنمایان بیهنرند» (روزنامه اطلاعات، 14/9/67).
در مجموع اصول و ارزشهای حاکم بر ماهیت اسلامی انقلاب ایران در چارچوب دیدگاههای امام خمینی(ره) عبارت بودند از:
1. اعتقاد به الهی بودن مبدأ و مقصد انقلاب (اصل خدامحوری)
2. تأکید بر ذیمدخل بودن اراده و آزادی انسانها در چارچوب مشیت الهی (اصل حق تعیین سرنوشت انسانها)
3. تأکید بر اسلام به مثابه شیوه زندگی تمامعیار (اصل درهم تنیدگی دیانت و سیاست)
4. اعتقاد به ضرورت مبارزه توأمان با صاحبان زر و زور و تزویر (اصل ظلمستیزی)
5. برشمردن لزوم تحقق عدالت اجتماعی و گسترش معنویت به عنوان دو رکن ضروری و لاینفک انقلاب اسلامی (اصل عدالتخواهی و معنویتگرایی)
6. مخاطب قرار دادن آحاد جامعه بشری به دور از هرگونه تعلق مذهبی، قومی و نژادی و زبانی (اصل عام بودن مخاطبان).
ب. جهانی شدن و پیامدهایش
از اوایل دهه 1990، جهانی شدن به یکی از موضوعات اصلی در مباحث علوم اجتماعی و نیز اکثر مجادلات عمومی مبدل شده است. به دلیل چند وجهی بودن، پیچیدگی، فراگیر بودن و گریزناپذیر بودن تأثیرات، علیرغم متون و آثار نسبتاً پرشماری که در قالب کتاب و مقاله طی 10-15 سال اخیر به نگارش درآمده است، جهانی شدن از لحاظ مفهومی غیردقیق میباشد و به همین خاطر تلقی وجود اجماعنظر واحد در اینباره چندان منطقی نیست.
1. تعاریف و رویکردها
از جهانی شدن که معادل واژه انگلیسی globalization و واژههای عربی العلوله و الکوکبه میباشد (میرمحمدی، 60:1381)، تعاریف مختلف و متفاوتی از سوی اندیشمندان ارائه شده است. برای پرهیز از ارائه این تعاریف متعدد و جلوگیری از سر درگم شدن در آنها، میتوان آنها را در چند رویکرد کلی به شرح ذیل احصاء نمود:
1. جهانی شدن به مثابه یک فرآیند تاریخی (دلانتی، 2000)
2. جهانی شدن به مثابه یک پروژه یا طرحواره (لاتوش، 1379؛ درویشی، 1378؛ هام لینک، 1999 و فریدمن، 78:1995)
3. جهانی شدن به مثابه یک پدیده (نش، 114:1380-19؛ نصری، 1380 و دادز، 28:2000)
4. جهانی شدن به مثابه گسترش ارزشهای مشترک بشری (هام لینک، 1999)
5. جهانی شدن به مثابه یک فراگفتمان جدید (تاجیک، 308:1380)
6. جهانی شدن به مثابه گسترش فوق قلمروگرایی (هلد، 16:1999)
چون جزئیات و دقایق هر کدام از تعاریف و برداشتهای مذکور از جهانی شدن و استنادات و استدلالهای صاحبان آنها به تفصیل در رساله دکتری نگارنده آمده است، و نیز به دلیل محدودیت حجم مقاله حاضر از پرداختن به آنها خودداری میشود. با وجود این، ذکر این نکته بیمناسبت نیست که از دید نگارندگان مقاله حاضر، هر کدام از صاحبنظران یاد شده تنها به بخشی از واقعیت اشاره داشته و به نظر میرسد که انتخاب قاطع یکی از این تعاریف، مانع از فهم عینی، دقیق و همهجانبه مفهوم جهانی شدن خواهد شد.
نگارندگان با اعتراف به این که فهم عمیق جهانی شدن نیاز به گذشت زمان دارد و لذا هرگونه اظهارنظر قاطعانه درباره آن گمراهکننده است، بر این اعتقاد هستند که با ملحوظ قرار دادن برخی مشخصهها به قرار ذیل درک نسبتاً بهتر و جامعتری از آن میتوان به دست آورد:
ـ جهانی شدن فرآیند جدید و در حال تکوینی است که به ضرس قاطع نمیتوان سمت و سوی آینده آن را پیشبینی نمود، اما مسلماً آغازگر دوره جدیدی برای بشریت خواهد بود.
ـ این فرآیند را به هیچوجه نمیتوان حاصل اراده و برنامه قبلی و از پیش تعیین شده کشور و یا جریان فکری خاصی تلقی نمود، اما با وجود این نمیتوان از تلاش و کوشش نظریهپردازان مکتب لیبرالیسم و نظام سرمایهداری غرب برای هدایت و جهتدهی به جهانی شدن غفلت ورزید.
ـ فرآیند جهانی شدن این استعداد را دارد تا به تناسب تواناییها و امکانات کشورها، گروهها و مکاتب مختلف در راستای منافع و جهتگیریهای خاص آنها مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
ـ این فرآیند بسیار پیچیده و دارای ابعاد، سطوح و مراحل مختلفی است که در شرایط کنونی تنها برخی از وجوه و پیامدهای آنها آشکار شده است و با گذشت زمان انتظار میرود که چهرههای جدیدی از آن رخ بنماید.
ـ تأثیرات جهانی شدن بر تمدنها، دولتها و ملل مختلف یکسان نیست و به همین دلیل واکنشهای آنها به این فرآیند نیز متفاوت میباشد.
ـ به مدد انقلاب در فنآوریهای اطلاعاتی و ارتباطاتی در چند دهه اخیر، آگاهی انسانها نسبت به این فرآیند تا حدود زیادی شکل جهانی به خود گرفته و جوامع مختلف باید، با توجه به تجربیات تاریخی خویش، بکوشند تا صورتبندی اجتماعی و فرهنگی مورد دلخواه خویش را در این فرآیند تعریف نمایند.
با توجه به مشخصههای فوقالذکر، نگارندگان به طور کلی جهانی شدن را فرایندی همهجانبه، غیرمنسجم و البته در حال شدن میدانند که وجوه مختلف زندگانی بشری را در تمدنها، دولتها و ملل مختلف به میزان متفاوتی تحت تأثیر خود قرار داده و میدهد.
2. تاریخچه و مراحل
یکی از عمدهترین مباحث درباره جهانی شدن اختلافنظر درباره ریشهها و زمان آغاز پیدایش آن است. در حالی که برخی نظریهپردازان جهانی شدن را چیزی جز صورتبندی جدیدی از عقاید و باورهای جهانگرایانه تفکر ماقبل مدرن ادیان، مذاهب و تمدنهای باستانی نمیدانند، برخی آن را تداوم منطقی سرمایهداری و امپریالیسم، برخی دیگر ریشه آن را به زمانهای متأخرتر یعنی به پس از جنگهای جهانی اول و دوم و نهایتاً برخی ریشه و خاستگاه آن را به تحولات دو، سه دهه اخیر منتسب میکنند. به طور کلی در آثار محققان مختلف، برای جهانی شدن، خاستگاههایی به شرح ذیل مورد توجه واقع شده است:
1. تمدنهای باستانی و ادیان الهی به عنوان مبدأ جهانی شدن (نگاه کنید به: روبرتسون 23:1992-38 و هولتون، 24:1998-33)
2. تفکر رنسانس و مدرنیته غربی به عنوان مبدأ جهانی شدن (نگاه کنید به: نصری، 283:1380، میرمحمدی، پیشین: 63، گلمحمدی، 95:1381 و شاو، 2003)
3. تکوین سرمایهداری به عنوان مبدأ جهانی شدن (در این زمینه نگاه کنید به: کاستلز، 419:1380-20 و قوام، 109:1381-110)
4. پایان مدرنیته به عنوان مبدأ جهانی شدن (واترز، 5:1995)
دلایل و استنادات قائلان به هر کدام از رویکردهای فوقالذکر به تفصیل در رساله نگارنده آورده شده است، اما فارغ از این که کدام یک از دیدگاههای فوق مورد پذیرش قرار گیرد، واقعیت این است که از دیدگاه نگارندگان مقاله حاضر مفهوم جهانی شدن از اواسط دهه 1970 به بعد است که مورد استقبال تعداد قابل توجهی از متفکران و از دهه 1990 به بعد است که به طور گسترده مورد توجه عموم علاقهمندان واقع شده است. به گونهای که امروزه این مفهوم و واژههای مشابه و مرتبط با آن به نقطه کانونی مباحث در رشتههای مختلف علوم انسانی و نیز روزنامهنگاران تبدیل شده است (گیدنز، 28:1998).
3. عوامل مؤثر در شکلگیری و تکوین
تأمل در باب عوامل مؤثر در شکلگیری و تکوین پدیده یا فرآیندی که امروزه تحت عنوان جهانی شدن از آن یاد میشود، یکی از دلمشغولیهای اصلی متفکرانی است که در اینباره قلمفرسایی کردهاند؛ به عبارتی شاید مهمتر از چیستی و تعریف جهانی شدن و یا این که مبدأ آن را چه زمانی بدانیم، مسئله اساسی این باشد که این واقعیتی را که هماکنون با آن سروکار داریم چه عوامل و متغیرهایی در ایجاد و پیدایش آن مؤثر بودهاند. گرچه محققان عوامل مختلفی را در برپا شدن جهانی شدن ذکر کردهاند. (در این زمینه نگاه کنید به: بک، 3:2000-4، روزنا، 193:1995-200، شولت، 2000) اما از دیدگاه نگارندگان دو عوامل کلیدی در این زمینه اهمیت خاصی دارند که به آنها اشاره میشود:
1. انقلاب در فنآوری به طور عام و انقلاب در فنآوری ارتباطات به طور خاص (کاستلز، 42:1380)
2. افزایش آگاهیهای بشری به طور عام و خودآگاهی نسبت به آن به طور خاص (واترز، 42:1995)
به طور کلی، فصل مشترک پاسخ اکثر محققانی که به بررسی عوامل موجبه جهانی شدن پرداختهاند، از طرفی اشاره به تحولات شگرفی است که در چند دهه اخیر در عرصه فنآوری در عرصههای گوناگون زندگی بشری و خصوصاً فنآوری اطلاعاتی و ارتباطاتی رخ داده است و از طرف دیگر تأکید بر افزایش آگاهیهای عمومی انسانها و خصوصاً خودآگاهی آنان نسبت به این آگاهیها میباشد.
4. ابعاد و سطوح
گرچه بحث از جهانی شدن برای اولین بار در حوزه اقتصاد به صورت گسترده و فراگیر مورد توجه و تأکید محققان قرار گرفت، اما امروزه همگان معترفند که این مفهوم به سایر حوزههای زندگانی بشر تسری پیدا کرده است. اقتصاد جهانی، فرهنگ جهانی، سیاست جهانی، افکار عمومی جهانی، امنیت جهانی و... واژههایی هستند که در دو دهه اخیر به کرات مورد استفاده صاحبنظران قرار گرفته و این حاکی از آن است که دایره و محدوده جهانی شدن بسیار گستردهتر شده و این مفهوم دارای ابعاد متعددی میباشد، به طوری که صاحبنظران در رشتههای مختلف دانش بشری میکوشند تا تأثیرات و بازتابهای این مفهوم را در رشتههای مورد علاقه خویش مورد کاوش قرار دهند. در ادامه به اختصار به توضیح هر کدام از این ابعاد پرداخته میشود:
جنبه اقتصادی جهانی شدن بارزترین و ملموسترین جنبه آن میباشد. اگر نقش اقتصاد بینالملل یا تجارت خارجی در اقتصاد کشور و میزان تولید ناخالص ملی آنها در چند سال اخیر با گذشته مورد مقایسه قرار گیرد، افزایش رو به تزاید گرهخوردگی و پیوند اقتصاد جهانی با اقتصاد ملی کشورها روشن خواهد شد. جهانی شدن اقتصاد شرایطی را به وجود آورده که در آن حد و مرزهای جغرافیایی در فعالیتهای اقتصادی از قبیل تجارت، سرمایهگذاری، تولید و نقل و انتقالات مالی کمترین نقش را خواهد داشت (میتلمن، 178:1379).
جنبههای سیاسی فرآیند جهانی شدن اولین بار توسط برتون، کوهن، نای و روزنا مورد بحث قرار گرفت. هر یک از این دانشمندان بر این نکته تأکید دارند که دایره عمل سیاسی که در گذشته محدود به دولت ـ ملتها بوده در حال تغییر و تحولی اساسی میباشد (قزلسلفی، 196:1379). شاخصهایی همچون حمایت از حقوق بشر و آزادیهای فردی، توسعه پایدار، دفاع از نهادهای مدنی و مردمی و بسط روشهای دموکراتیک اداره امور جوامع از جمله مسائل مهم در حوزه سیاسی جهانی شدن هستند (سریعالقلم، 250:1380).
انقلابات در ارتباط و گسترش علوم رایانهای و ماهوارهای دنیای معاصر را روز به روز کوچکتر ساخته و جهان جدا از هم را بیمعنا میسازد. فرآیند جهانی شدن در عرصه فرهنگ و اجتماع موجب شکلگیری نوعی زبان مشترک فرهنگی بین جوامع گوناگون شده که ارزشهای اجتماعی و فرهنگی خاص را به همراه خواهد داشت (غنینژاد، 12:1379).
برخلاف برخی دیدگاهها که جهانی شدن را در عرصه فرهنگ منجر به اضمحلال فرهنگهای غیرغربی میدانند بشیریه معتقد است که فرآیند جهانی شدن امکاناتی را نیز برای فرهنگهای محلی فراهم میآورد تا به وسیله تکنولوژیهای ارتباطاتی و اطلاعاتی به تجدید و کشف سنتهای خویش و عرض اندام فرهنگی بپردازد. پس ما میتوانیم فرهنگی جهانی داشته باشیم که دارای رنگهای مختلف باشد (بشیریه، 303:1379-304).
اصطلاح امنیت جهانی که این روزها به طور گسترده از سوی محققان مطالعات امنیتی مورد استفاده قرار میگیرد، حاکی از آن است که گفتمانهای سنتی در حوزه امنیت دیگر قادر به پاسخگویی به چالشهای نوین امنیتی ناشی از جهانی شدن نمیباشند. فرآیند جهانی شدن با زیر سؤال بردن چارچوب دولت ـ ملت به عنوان اصل بنیادینی که گفتمانهای سنتی امنیت حول آن شکل گرفتهاند، ضرورت تفکر و اندیشه مجدد در باب امنیت را در سطوح گوناگون فردی، ملی و فراملی دو چندان ساخته است.
واقعیت این است که فنآوریهای مربوط به جهانی شدن تواناییهای بیسابقهای برای دستکاری نیروهای طبیعی در اختیار انسان اندیشهورز قرار داده است. از یکسو جهانی شدن و فنآوریهای طبیعی مربوط در زمینه ارتباطات دوربرد، دادهپردازی دیجیتالی، نظارت و مراقبت ماهوارهای و غیره، ابزارهای بسیار دقیقی برای پیشبینی بلایای طبیعی و مراقبت از جریانات بومشناختی فراهم آوردهاند و از سوی دیگر فنآوریهای جهانی شدن گرایش زیادی به آلودهسازی و تخریب محیط زیست انسانها دارند (شولت، 62:1383-260). اهمیت مسئله حفظ محیط زیست برای نوع انسانها و لزوم پاسخ همگانی و مشترک جوامع به این معضل باعث شد تا موضوع محیط زیست به عنوان یکی از حوزههای جدی فرآیند جهانی شدن مورد توجه قرار گیرد.
در مجموع برخی از ابعاد و دقایق قابل توجه فرایند جهانی شدن را میتوان در نکات ذیل صورتبندی نمود:
1. جهانی شدن فرایندی منفک در یکی از وجوه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و... نیست، بلکه فرآیندی همهجانبه و فراگیر است که در تمام عرصههای اجتماعی بشر و البته به میزان متفاوت رسوخ نموده است.
2. جهانی شدن فرآیندی چالشگر است؛ به گونهای که ابعاد مختلف آن قلمرو بسیاری از مفاهیم اجتماعی سنتی مانند نظم، قدرت، امنیت، دولت، مشروعیت، فرهنگ، حاکمیت و هویت را درنوردیده و زمینه را برای بازتفسیر آنها فراهم ساخته است.
3. فرآیند جهانی شدن به مدد نیروهای مهمی همچون ارتباطات، شرکتهای فراملی، سازمانها و نهادهای بینالمللی، هویتها و مرزهای ملی را کمرنگ ساخته و بسیاری از پدیدههای متأثر از آنها را دستخوش تغییر و تحول کرده است.
4. علیرغم تمامی موافقتها و مخالفتها با جهانی شدن، آن نه خیر مطلق است و نه شر مطلق. بلکه هم فرصتی است که میتواند یاریدهنده فرهنگها و نظامهای مختلف شود و هم تهدیدی است که میتواند اضمحلال و نابودی آنها را به دنبال داشته باشد.
5. فرصت یا تهدید بودن جهانی شدن به میزان زیادی به میزان توانمندیها و ظرفیتهای فرهنگها، کشورها و گروههای مختلف در کارآمد ساختن برنامهها، سیاستها و رفتارهایشان بستگی دارد (کیانی، 1380: 8 - 97).
ج. جهانی شدن و انقلاب اسلامی؛ چالشها
در سطور گذشته به اختصار به دو پدیده انقلاب اسلامی و جهانی شدن و نیز آرمانها و آثار آنها اشاره شد. اگر جهانی شدن را فرآیندی اجتنابناپذیر و البته متأثر از ایدهها و برنامههای بشری بدانیم که انسانها و جوامع انسانی مختلف در حال تجربه کردن آن میباشد، سؤال دیگر این است که این فرآیند عام و فراگیر چه نسبتی با انقلاب اسلامی داشته و چگونه با این پدیده و آرمانهای آن مواجه خواهد شد؟ در این قسمت کوشش میشود تا در حد میسر به این سؤال و مسائل مرتبط با آن پرداخته شود.
واقعیت این است که چون درباره جهانی شدن تعاریف مختلفی وجود دارد و در زمینه منشأ پیدایش، ابعاد، سطوح و تاریخچه آن نیز نظرات گوناگون ابراز شده است به نظر میرسد که بررسی چالشها و تعاملات تمامی آن دیدگاهها با پدیدهای همچون انقلاب اسلامی امری به غایت دشوار باشد خصوصاً این که درباره وجوه، ابعاد و پیامدهای پدیده مقابل آن یعنی انقلاب اسلامی هم وحدت نظری وجود ندارد.
یکی از راههایی که میتواند تا حدودی پاسخگوی این نیاز باشد، بررسی میزان انطباق و سازگاری اصول و آرمانهای انقلاب اسلامی با فرآیند جهانی شدن در حوزههای گوناگون آن میباشد. این نحوه مواجهه، گرچه به طور کامل نمیتواند بیانگر چگونگی تعامل جهانی شدن و انقلاب اسلامی باشد، اما به هر حال یکی از محدود شیوههایی است که از طریق آن میتوان تا حدودی به ایضاح موضوع موردنظر پرداخت. در ادامه به برخی چالشهای احتمالی بین آرمانهای انقلاب اسلامی و فرآیند جهانی شدن در حوزههای مختلف اشاره میشود.
1. حوزه اقتصاد
آزادسازی تجارت، سرمایه، پول و به طور کلی اقتصاد، شعار اساسی جهانی شدن است. دیوید هلد و تونی مکگرو در کتاب خود تحت عنوان تغییر و تحول جهانی از فرآیند آزادسازی تجارت به عنوان تحولی بنیادین که نشئت گرفته از مقتضیات خاص تاریخی عصر جهانی است یاد کرده و آن را یکی از تبعات طبیعی فرآیند ناگزیر جهانی شدن برمیشمرند (هلد و مکگرو، 2001). در ارتباط با نتایج چنین فرآیندی دو دیدگاه بدبینانه و خوشبینانه وجود دارد.
بدبینان جهانی شدن اقتصاد را یک شعار ایدئولوژیک و گمراهکننده میدانند که از جانب کشورهای سرمایهداری پیشرفته مطرح میشود و نتیجه آن افزایش شکافهای اقتصادی بین شمال و جنوب در سطح بینالمللی و ثروتمندان و فقرا در سطح ملی کشورها است (مجتهدزاده، 45:1379). از سوی دیگر، نظریهپردازان خوشبین استدلال میکنند که این فرآیند در درازمدت باعث بهرهگیری همه مردم از فرصتهای ناشی از آن شده و نتیجه آن افزایش سطح رفاه و بهبودی امور معیشتی همگان میباشد (کیلی و مارفلیت، 4:1380-23).
اصلیترین آموزه انقلاب اسلامی در زمینه اقتصاد تحقق عدالت اجتماعی و کاهش شکاف بین فقر و غنا است. شکافی که البته در هر جامعهای نشئت گرفته از عوامل ساختاری و تاریخی خاص خویش میباشد. با توجه به این آرمان و آموزه، به نظر میرسد که اگر برآیند فرآیند اقتصادی جهانی شدن نتیجهای باشد که بدبینان از آن یاد میکنند، جهانی شدن و انقلاب اسلامی به شدت در تعارض با یکدیگر قرار میگیرند اما اگر آنگونه که خوشبینان استدلال میکنند، جهانی شدن اقتصاد به کمتر شدن شکافهای اقتصادی موجود بین طبقات فرادست و فرودست منجر شود (همان: 47)، بدیهی است جهانی شدن نه تنها هیچگونه تعارضی با انقلاب اسلامی ندارد، بلکه میتواند ابزاری مناسب برای تحقق آرمانهای اقتصادی انقلاب اسلامی تلقی شود.
در شرایط کنونی، نگارندگان بر این اعتقاداند که دیدگاه اول نسبت به نتایج و پیامدهای اقتصادی جهانی شدن با واقعیات کنونی جهان انطباق بیشتر دارد و لذا به دلیل نفوذ قدرتهای سرمایهداری و نهادهای آن در سطح جهانی، فرآیند جهانی شدن بیش از آن که به کاهش شکاف فقر و غنا بیانجامد منتهی به افزایش فاصله شمال ـ جنوب و فقیر و غنی خواهد شد و از این حیث جهانی شدن در تعارض جدی با آموزههای عدالتطلبانه انقلاب اسلامی قرار خواهد داشت.
2. حوزه سیاست
براساس نوع برداشتها از ماهیت جهانی شدن و سمت و سوی آن، پیشبینی در مورد چگونگی تعامل جهانی شدن و آموزههای انقلاب اسلامی در حوزه سیاست نیز متفاوت است. اگر جهانی شدن در حوزه سیاست پروژهای تلقی شود که هدف اساسی آن اعمال مدیریت واحد بر جهان از سوی قدرتهای بزرگ کنونی باشد، طبیعی است که در تعارض جدی با آموزههای انقلاب اسلامی قرار میگیرد؛ آموزههایی نظیر این که: «ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم» (آئین انقلاب اسلامی، 294:1374) و یا «مستضعفین همه بلاد، همه ممالک باید حق خودشان را با مشت محکم بگیرند. منتظر نباشند که آنها حق آنها را بدهند.» (خمینی، 1364 جلد 261:11)
اما اگر جهانی شدن در عرصه سیاست به کاهش نقش دولت ـ ملتها، افزایش بازیگران جدید ملی و فراملی، جابهجایی کانونهای مرجعیت و اقتدار، همگانی شدن شاخصهایی همچون دموکراسی، حقوق بشر و... معنا شود (ویلیامز، 30:2002)، به نظر میرسد که آموزههای انقلاب اسلامی در این عرصه که مبتنی بر لزوم حاکمیت انسانها بر سرنوشت سیاسی خویش (قانون اساسی ج.ا.ا، اصل 56) و برابری حقوق شهروندی انسانها فارغ از تعلقات قومی، مذهبی و نژادی و... آنها است (همان: 300-320) با پیامدهای سیاسی جهانی شدن تعارضی جدی نخواهد داشت.
بدیهی است اگر دیدگاه اول درباره جهانی شدن سیاست غلبه پیدا کند، که به نظر میرسد اینگونه باشد، انقلاب اسلامی و حاملان آن چارهای جز مقاومت در برابر آن نداشته و با احیای صورتبندی جدیدی از تمایز قدیمی بین حق و باطل و، به زبان انقلابی و جدیدتر، بین مستضعف و مستکبر باید به جبههگیری در مقابل آن بپردازد (رجایی، 68:1380).
کما این که در تاریخ یک ربع قرنی که از وقوع انقلاب اسلامی گذشته، شاهد رویارویی آن با تلاش آمریکا برای هژمونی بر دنیا بودهایم، تعریف یکجانبه از حقوق بشر و تروریسم و برخوردهای گزینشی نیروها و جریانات مؤثر در فرایند جهانی شدن با این مفاهیم در عالم سیاست (کاستلز، 37:1995-236)، همانگونه که تاکنون صورت پذیرفته، میتواند از جمله عوامل عمدهای باشد که سوءظن انقلاب اسلامی و طرفداران آن را نسبت به جهانی شدن و شعارهای آن تشدید نماید.
نکته دیگر درباره چالش بین آموزههای انقلاب اسلامی و جهانی شدن در عرصه سیاست به نوع نگاه متفاوت آنها به نقش و جایگاه دین در عرصه جامعه بازمیگردد. از یک طرف، یکی از آموزههای اساسی انقلاب اسلامی درهم تنیدگی دین و سیاست است و، از طرف دیگر، به نظر میرسد که تفکر غالب در فرآیند جهانی شدن تأکید بر تفکیک دین از دولت و به حاشیه راندن آن و شخصی قلمداد کردن دین باشد.
همانگونه که بوزان معتقد است، در تفکر پستمدرن دو محدودیت جدی برای ادیان وجود دارد، یکی عدم تعرض آن به حقوق فردی و حقوق بشر نظیر آزادی زنان و دیگری شخصی شدن آن و تفکیک کامل دین از دولت (بوزان، 29:1376-30). حتی اگر محدودیت اول را بتوان با قرائتی مردمسالارانه از دین و آموزههای دینی حل نمود، به نظر میرسد که در مورد دوم تفاهم چندانی بین جهانی شدن و آموزههای انقلاب اسلامی وجود نخواهد داشت.
3. حوزه فرهنگ و اجتماع
یکی از حوزههایی که بیش از هر حوزه دیگری بین آموزههای انقلاب اسلامی و فرآیند جهانی شدن چالش و اصطکاک به وجود خواهد آمد، عرصه فرهنگ و مسائل اجتماعی است. در ابتدا باید متذکر شد که اصولاً از جهانی شدن فرهنگ دو برداشت کاملاً متضاد وجود دارد. برخی منظورشان از فرهنگ جهانی غلبه و حاکمیت یافتن یک فرهنگ بر دیگر فرهنگها است و برخی دیگر از صاحبنظران معتقدند که در شرایط جهانی شدن فرهنگ بسیاری از شاخصهای فرهنگهای بومی و محلی این امکان و فرصت را پیدا خواهند کرد که به فراسوی محدوده جغرافیایی که فعلاً در آن نفوذ دارند منتقل شوند (هالیدی، 75:2002) ایدههایی که به ترتیب از آنها تحت عنوان امپریالیسم فرهنگی و کثرتگرایی فرهنگی یاد میشود.
قائلان به دیدگاه اول، جهانی شدن را حامل فرهنگ خاصی میدانند که زمینه را برای شکلگیری مفهومی به نام صنعت فرهنگ فراهم ساخته که به دلیل خصایص لیبرالیستی آن از ابعاد معنوی و زیست بشری کاسته شده و مناسبات اجتماعی انسانها و جوامع به مناسبات شیء یا کالاییشدگی مبدل میشود، مفهومی که چپ نو از آن به عنوان شیءشدگی یاد میکند (غنینژاد، 1379).
در مقابل برخی محققان معتقدند که جهانی شدن در حوزه فرهنگ به تشدید ابراز هویتهای محلی، افزایش آگاهیهای فرهنگی در جوامع مختلف و امکان مقاومت فرهنگهای حاشیهای در برابر فرهنگ مسلط کنونی غرب منجر خواهد شد (شاو، 10:2003). به طور مثال، مایلارد با بهرهگیری از مفهوم «بازار جهانی برای تمامی وجوه زندگی» معتقد است که با کنار هم قرار گرفتن محصولات فرهنگی مختلف که از سوی اشخاص، گروهها، فرهنگها، کشورها و سازمانهای مختلف که از طریق گسترش و بهرهگیری از ابزارهای ارتباطی پیشرفته تحقق مییابد، انسانها قادر خواهند شد تا آنچه را میپسندند انتخاب کنند (قریشی، 45:1381).
البته وی به نابرابری فرصتهای موجود در میزان توانایی تولید و توزیع دانش و فرهنگ از سوی گروهها و کشورهای مختلف اشارهای نمیکند. به گونهای که ادوارد سعید معتقد است که در عصر کنونی ما شاهد تکوین و گسترش نوعی امپریالیسم فرهنگی هستیم که درصدد است تا از طریق گسترش رسانههای جمعی فرهنگ کشورهای عقبمانده و ضعیف را تحت سلطه خود قرار دهد. (روزنامه همشهری 19/1/1380).
گرچه برخی نظریهپردازان قائل به هیچگونه تعارضی بین جهانی شدن و دین نبوده و، حداکثر، جهانی شدن را عامل عقلانیتر کردن تلقیات افراد از دین میدانند (سریعالقلم، 55:1380-250). ولی واقعیت این است که جهانی شدن در عرصه فرهنگ و دین از دو جهت دینداران را با چالشهای جدی مواجه میسازد: یکی، در حوزه نظام معنایی و دیگری در حوزه روابط و ساختارهای جمعی. جهانی شدن در حوزه نظام معنایی ادیان را که معمولاً مهمترین منبع مشروعیتبخش هویت دینداران هستند، از طریق ایجاد تنوع در ابراز هویت فرهنگی و طرح بدیلهای متکثر به مبارزه میطلبد، به گونهای که فضای امن گذشته آنها را تضعیف کرده و دینداران را از لنگرگاههای حقیقتمحور و یقینآور نظامهای معناییشان جدا میسازد. علاوه بر آن، جهانی شدن در حوزه روابط و ساختارهای اجتماعی نیز که همواره نقش غیرقابل کتمانی در شکلگیری و قوام نظام معنایی دینداران دارند، بسیار تأثیرگذار است. به عبارت دیگر، «چیزی که بر اثر جهانی شدن اتفاق افتاده و بر انتقال فرهنگ بین نسلها وقفه ایجاد میکند، این است که در واقع آن ساختارهای روابط جمعی دیگر مثل گذشته سنتی نیست، یعنی با گذشت زمان اینها کثیرتر میشوند و اشکال مختلفی پیدا میکنند.
وقتی این ساختار روابط جمعی تغییر میکنند یا اهمیت خودشان را از دست میدهند، نظام معنا با آن شکل یک پارچه و مورد توافق عامش نیز دیگر منتقل نمیشود و در نتیجه شکاف نسلی و ارزشی بین نسلها پیش میآید (رضایی، 53:1380-252). و شاید به همین دلیل است که کثرت یافتن منابع هویتساز و الگوهای مصرف فرهنگی مهمترین بعد تأثیرگذار و حساسیتبرانگیز جهانی شدن نسبت به ادیان به طور عام و اسلام به طور خاص معرفی شده است (همان).
در مجموع و از یک منظر آسیبشناختی، نگارندگان معتقدند که برجستهترین آسیبپذیرهای فرهنگی انقلاب اسلامی در برابر فرآیند جهانی شدن را میتوان در موارد ذیل احصاء نمود:
1. ارائه بدیلهای متنوع و جذاب در برابر ارزشهای مسلط دینداران و انقلابیون (غلبه نسبیگرایی و اباحهگری)
2. ایجاد اختلال در فرایند انتقال ارزشهای نسلهای پیشین به نسلهای جدید جامعه انقلابی (شکاف نسلی)
3. گسترش شبهات دینی و ابتذال اخلاقی و اجتماعی از طریق بهرهگیری از فنآوریهای اطلاعاتی و ارتباطی جدید
4. تبلیغ نامناسب و عدم توجه به زمینه پروردگی و زمان پروردگی ارزشها از سوی برخی دینداران و مبلغان دینی
5. کاهش مقبولیت و مشروعیت گروههای مرجع سنتی نزد مسلمانان
6. ناکامی متولیان رسمی و مروجان ارزشهای انقلاب اسلامی در تبدیل آنها به هنجارهای اجتماعی
7. آلوده ساختن باورها و ارزشهای انقلاب به سیاست و قدرت از طریق هزینه کردن بیمورد آنها توسط متولیان رسمی
8. تهدید هستیشناختی هویت مسلمانان و انقلابیون (بحران معنا)
4. حوزه امنیت
اگر امنیت را عبارت از فضا و شرایطی بدانیم که یک ملت طی آن قادر باشد تا ارزشهای مطلوب خویش را تعقیب نموده و در برابر تهدیدات بالقوه و بالفعل از آنها محافظت نماید (درویشی، 41:1376)، واقعیت این است که جهانی شدن اثرات ناهمگون و متفاوتی را بر سطوح گوناگون امنیت انسانها و جوامع انسانی از خود بر جای خواهد گذاشت و لذا اتخاذ داوری و قضاوتی واحد در مورد تأثیرات امنیتی جهانی شدن امری گمراهکننده میباشد.
مسلماً اگر مراد از جهانی شدن غربی شدن و آمریکایی شدن باشد، نتایج امنیتی آن برای دیگر فرهنگها و منجمله جهان اسلام بسیار زیانبار خواهد بود و این مسئله در تعارض آشکار با آموزههای انقلاب اسلامی که مبتنی بر استقلال، زیر بار ظلم نرفتن و ترویج ارزشهای الهی و انسانی است قرار دارد. اما اگر آنگونه که برخی منتقدان به نقد سیاستهای امنیتی سنتی در غرب پرداختهاند، مبتنی بر فرآیند جهانی شدن، رویکرد جدیدی از امنیت مطرح و دخالت اخلاق و آموزههای اخلاقی با سرچشمههای گوناگون در سیاستهای امنیتی به کار گرفته شود، آموزههای انقلاب اسلامی با فرآیند جهانی شدن در عرصه امور امنیتی تعارض پیدا نخواهد کرد.
ماکسول معتقد است که اخلاق نه تنها نباید به حاشیه رانده شود، بلکه باید در کانون سیاستهای امنیتی در عصر جهانی شدن قرار بگیرد. وی اصول بنیادین این نگرش را چنین برشمرده است (ماکسول، 56:1990-7):
حقوق طبیعی: در حوزه رفتارهای انسانی ما خوب و بد پیشین داریم که توسط انسان قابل استنتاج و دستیابی است، حاکمان همچون افراد عادی موظف به انطباق رفتارهای خود با این اصول هستند.
اخلاق جهانشمول: تمامی مردم در حکم برادران یکدیگر هستند و از آنجا که شهروند یک دولت جهانی به شمار میآیند، با یکدیگر نسبت دارند... لذا اصول اخلاقی، عام و دربرگیرنده همه اعضای این دولت جهانی میباشد.
حقوق بشر: مردمان حقوقی لاینفک دارند که در کلیه ادوار باید تحصیل شوند، حقوقی که جنبههای معنوی مانند حق آزادی و... و مادی مانند حق سلامتی و بهداشت و... را شامل میشود.
نظم جهانی: نظر به عدم توانایی دولتهای واحد برای مقابله با مسائل کلان جهان معاصر «در حوزه اقتصاد، عدالت اجتماعی، محیط زیست و...» لازم میآید تا تمامی دولتها در ذیل نهادهای خاص نسبت به تحقق این اهداف کلان گرد آیند.
علیرغم دیدگاه اخیر، نویسندگان مقاله حاضر بر این اعتقادند که به دلیل نقش و نفوذ قدرتهای بزرگ و خصوصاً آمریکا در سمتوسو بخشیدن به فرآیند جهانی شدن، خصوصاً پس از حادثه 11 سپتامبر، آموزههای امنیتی انقلاب اسلامی که برخواسته از ارزشهای استقلالطلبانه و ظلمستیزی آن میباشد، در آینده با محدودیتها و فشارهای بیشتری مواجه خواهند شد.
5. حوزه محیط زیست
در این حوزه به نظر میرسد که هیچگونه تعارضی بین آموزههای انقلاب اسلامی و فرآیند جهانی شدن وجود ندارد، زیرا اگر فرآیند جهانی شدن به طور واقعی منجر به افزایش آگاهیها نسبت به خطرات بهرهگیری بیرویه از طبیعت و لزوم اتخاذ تصمیمات و سیاستهای مشترک و متحد بشری برای مقابله با آسیبپذیریهای زیست محیطی گردد، کاملاً با آرمانهای انقلاب اسلامی که از جمله آنها متعلق دانستن منابع طبیعی کره زمین به تمامی نسلها و بشریت به طور عام است، همسویی و انطباق دارد و طبیعتاً آموزههای انقلاب اسلامی تقویتکننده چنین نگرشی خصوصاً بین هواداران خود خواهد بود.
د. انقلاب اسلامی و جهانی شدن؛ واکنشها
در این قسمت از مقاله با بهرهگیری از مطالب اشاره شده و نیز تأکید بر مفروضات ذیلالذکر، پیشنهادات و راهکارهایی برای چگونگی واکنش انقلاب اسلامی در برابر جهانی شدن ارائه میشود. مفروضات موردنظر عبارتند از: 1. جهانی شدن با از میان برداشتن مرزها و مرزبندیها و ایجاد تنوع در مورد ابراز هویت فرهنگی به طور همزمان حامل فرصتها و تهدیداتی برای جهان اسلام و انقلاب اسلامی است.
2. جهانی شدن فرآیندی است که از سمتوسوی معین و از قبل تعیین شدهای برخوردار نیست، اما آینده آن به میزان فراوانی متأثر از جریانات و بازیگرانی خواهد بود که در شکلدهی آن نقش اساسی ایفا مینمایند. 3. اکثریت جوامع بشری به اصول اخلاقی و جداییناپذیری نظیر آزادگی افراد بشر و حق حیات فرهنگهای مختلف بشری احترام میگذارند. 4. انقلاب اسلامی و جهانی شدن هر دو آحاد افراد بشری را مخاطب خود میدانند.
5. علیرغم تکثر روایتها از جهانی شدن، گفتمان مسلط در آن تلاش تمدن و فرهنگ غربی برای سلطه و هژمونی بر سایر تمدنها و فرهنگهای بشری است. 6. تفکیک عوامل موجبه جهانی شدن از نتایج آن و نیز تفکیک نتایج قطعی و اجتنابناپذیر از نتایج احتمالی و مبتنی بر حدس و پیشبینی محققان امری ضروری است. 7. تفاوت قائل شدن بین امکانات و تسهیلات ناشی از جهانی شدن نیز از الزامات فهم جهانی شدن و چگونگی مواجهه با آن میباشد.
در پایان، نگارندگان بر این اعتقادند که اگر حاملان انقلاب اسلامی از راهکارها و پیشنهادات ذیل پیروی نمایند، تا حدود زیادی خواهند توانست تا در عصر جهانی شدن به تعقیب و تأمین آرمانها و آموزههای انقلاب اسلامی مبادرت ورزند:
1. اجماع نظر حاملان انقلاب اسلامی
اتخاذ رویکرد مطلوب نسبت به جهانی شدن، در وهله اول، نیازمند وجود اجماع نظر بین منادیان انقلاب اسلامی است. یکی از مشکلات اساسی بسط آرمانهای انقلاب اسلامی در عصر جهانی شدن تشتت و اختلاف دیدگاههای اساسی بین مدعیان آن درباره دو متغیر جهانی شدن و آرمانهای انقلاب اسلامی است. واقعیت این است که اولاً درباره جهانی شدن تلقی واحدی در بین انقلابیون وجود ندارد، به گونهای که در بین آنها از خوشبینانهترین تا بدبینانهترین برداشتها در مورد جهانی شدن به چشم میخورد و ثانیاً باورهای آنها درباره آرمانهای انقلاب اسلامی نیز بسیار متفاوت میباشد.
پس از گذشت 25 سال از عمر انقلاب اسلامی، مهمترین و فوریترین کاری که منادیان انقلاب اسلامی باید انجام دهند، این است که جایگاه واقعی انقلاب را در عصر کنونی به دور از هرگونه گزافهگویی و براساس یک ارزیابی منصفانه و واقعبینانه مشخص ساخته و براساس آن به برنامهریزی برای آینده آن بپردازند. بر همین اساس، به نظر میرسد که تثبیت و بسط انقلاب اسلامی در فرآیند جهانی شدن به میزان فراوانی به سامان داخلی و اجماع نظر میان نخبگان و متفکران مروج انقلاب اسلامی برمیگردد.
اجماع نظر درباره مسائلی نظیر درک و تبیین دقیق از شرایط متحول کنونی، ارزیابی واقعی از نقش و جایگاه انقلاب اسلامی در شرایط مذکور، داشتن یک جهتگیری مشخص برای پیشبرد آرمانهای انقلاب اسلامی در فرآیند جهانی شدن و مشخص ساختن مخاطبان آرمانهای انقلاب اسلامی برای برنامهریزی و ساختارسازی مورد نیاز. طبیعی است که فراهم ساختن چنین امکانی نیازمند پذیرش اصل کثرت و تعامل دیدگاهها و انتخاب کارآمدترین آنها براساس تمکین به اصل اقناع و طرد برداشت رسمی، متصلب و واحد از دو پدیده انقلاب اسلامی و جهانی شدن میباشد.
2. اتخاذ رویکرد انطباقگرایی فعالانه
یکی از شروط بقا و بسط انقلاب اسلامی در فرآیند جهانی شدن اتخاذ رویکردی است که از سویی نشئت گرفته از آرمانها و آموزههایش و از سوی دیگر مبتنی بر واقعیات جهان معاصر باشد. واقعیت این است که هر چقدر آموزههای انقلاب اسلامی را گرانسنگ و والامقام بدانیم، با اتکای صرف به آنها و عدم توجه به قواعد و تجارب مورد قبول عامه بشریت نمیتوان به تثبیت و تداوم انقلاب اسلامی امیدوار بود. انقلاب اسلامی در ترویج ارزشها و آرمانهایش آنگاه قرین با موفقیت خواهد بود که بتواند آنها را با سایر ارزشهای مورد قبول بشریت هماهنگ سازد.
منادیان و حاملان آرمانهای انقلاب اسلامی بایستی بنیادگرایی صرف را از آرمانگرایی واقعبینانه تفکیک کنند. توضیح این که بنیادگرایی صرف به معنای ازلی و ابدی خواندن برخی آرا و شعارهایی است که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و مبتنی بر واقعیات و مصالح آن دوران بیان شده است، اما آرمانگرایی واقعبینانه عبارت از تعهد و التزام به شعارهای انقلاب اسلامی نظیر تحقق عدالت اجتماعی و یا بسط معنویت در چارچوب واقعیتهای مشخص اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان معاصر است.
به طور کلی، در برخورد با جهانی شدن (با هر قرائتی از آن)، چگونگی و نوع رویکرد انقلاب اسلامی را میتوان در سه مقوله دستهبندی کرد: انطباقگرایی سازشگرایانه، بنیادگرایی دفعگرایانه و انطباقگرایی فعالانه. در چارچوب انطباقگرایی سازشگرایانه، تمدن جهانی معادل ارزشهای فرهنگ غرب و آمریکا تلقی شده و برای ادامه حیات چارهای جز پذیرش و انطباق کامل با آن وجود ندارد و باید منفعلانه جذب این قدرت فائقه جهانی و فرهنگ غربی شد.
بنیادگرایی دفعگرایانه با نفی تمامی دستاوردهای تمدن بشری که اتفاقاً آن هم مثل گروه قبلی این تمدن را یکسره محصول تمدن غربی و آمریکایی میداند، بر آن است تا بدون توجه به واقعیات موجود به مقابله با آن برخیزد. رویکرد انطباقگرایی فعالانه که از دیدگاه نگارندگان مطلوبترین گزینه برای انقلاب اسلامی میباشد، بر این اساس استوار است که جهانی شدن و تمدن جهانی دستاورد مشترک بشری بوده و تمایز و تنوع فرهنگی یکی از اصول اولیه آن میباشد و لذا بایستی از طریق همکاری و فعالیت مشترک در زمینه همسانیهای تمدن بر این ضرورت زندگانی بشر امروزی صحه گذاشته و با همزیستی فرهنگی در زمینه بیهمتایی و تنوع فرهنگی موجود زمینه مناسب برای گفتوگو و ارائه بدیلهای مختلف به بشریت را فراهم ساخت.
مفاهیمی همچون عدالت، صلح و حقوق بشر امروزه و در عصر جهانی شدن به آرمانها و ارزشهای مشترک انسانها تبدیل شده و برای ارزیابی آنها شاخصها و قواعدی مورد قبول همگان پیشبینی شده است. انقلاب اسلامی و حاملان آن برای تثبیت جایگاه خویش در عصر جهانی شدن ضروری است تا مشخص سازند که اولاً در مقابل این مفاهیم عمده چگونه موضع میگیرند و ثانیاً برای عملیاتی ساختن آنها چه قواعد، آموزشها و سازوکارهایی را پیشنهاد میکنند.
منادیان انقلاب اسلامی اگر همواره فقط در شعار از این مفاهیم داد سخن سر داده و گوش فلک را کر کنند اما در عمل موفق نشوند تا الگویی مبتنی بر خصوصیات و قواعدی مشخص برای چگونگی تحقق عدالت، صلح و مردمسالاری را ارائه دهند، قادر نخواهند بود تا در عصر جهانی شدن در ترویج آرمانهای انقلاب به موفقیت قابل توجهی دست یابند.
3. بهرهگیری از عقلانیت و استدلال در تبلیغ ارزشها و آرمانها
به رغم نابسامانیهایی که ملازم تمام انقلابات است، انقلاب اسلامی در دوره 25 ساله عمر خود موفق شد تا اهداف دوگانهاش را پیگیری نماید: نهادینه کردن انقلاب در داخل از طریق تأسیس نظام جمهوری اسلامی و تثبیت نهادهای قانونی آن و دیگری طرح برخی ارزشها و آرمانها در خارج که مورد استقبال مسلمانان و مستضعفان جهان قرار گرفت. هدف اصلی جنبه بیرونی انقلاب اسلامی از همان آغاز پیروزی تبلیغ و گسترش برداشتی از اسلام بود که مدعی پاسخگویی به سؤالات انسان معاصر باشد. طی سالهای اخیر، احیای دین در زندگی فردی و جمعی مسلمانان و تأکید مجدد بر ابعاد اجتماعی اسلام که در تمایل به بازیابی مجدد هویت اسلامی در بین مسلمانان اقصینقاط جهان شاهدش هستیم، گوشهای از توفیقات انقلاب اسلامی در این زمینه میباشد.
با خروج از شرایط قبلی، که از طرفی متأثر از جو انقلابی خاص خود بود و از طرف دیگر محصول زمینه تاریخی آن، یعنی دوران جنگ سرد بود، بدیهی است که انقلاب اسلامی و حاملان آن برای ایفای نقشی فعال و داشتن طرحی بدیل برای تشنگان حقیقت نیازمند بهرهگیری از ابزارهایی هستند که مورد قبول نسلهای جدید واقع شود. با توجه به تغییرات فرهنگی در دنیای جدید، به نظر میرسد که نسلهای جدید کمتر حاضرند تا صرفاً در برابر شعارهای جذاب تمکین نمایند بلکه آنچه میتواند این شعارها را فراگیر و همهپسند نماید، چگونگی مکانیسمی است که در طرح و ارائه آنها مورد استفاده قرار میگیرد. «استدلال» و «عقلانیت» به عنوان دو عنصر ارتباطات اجتماعی جدید و نتایج مکانیسمهای ذهنی جمعی ابزارهای کارآمدی هستند که از طریق آنها میتوان به بسط آرمانهای انقلاب اسلامی در جوامع مختلف و نهادهای عقلانی آنها امیدوار بود (عبدالهیان، 11:1381). بنابراین چون در شرایط کنونی و خصوصاً آینده، افراد و گروههایی به عنوان گروههای مرجع و یا مرجعیتهای اجتماعی مورد پذیرش نسل کنونی و جدید واقع میشوند که از توان بالایی در به کارگیری قوه خلاقیت استدلال و شیوه عقلانیت رایج برخوردار باشند، حاملان و مروجان آرمانهای انقلاب اسلامی ضروری است تا بیش از پیش خود را به این دو عنصر کارآمد مسلح نمایند.
4. همخوانی واکنشها با مسائل جدید
توینبی ـ مورخ برجسته معاصر ـ معتقد است که فروپاشی تمدنها هنگامی صورت میگیرد که میان چالش و واکنش تناسب و همخوانی وجود نداشته باشد. با بهرهای آزاد از این گزاره، میتوان اینگونه استنتاج کرد که فرآیند جهانی شدن انقلاب اسلامی را با چالشهای جدی و جدیدی مواجه ساخته است که برای رهایی از آنها چارهای نیست جز این که انقلاب اسلامی توانایی و ظرفیت لازم برای اتخاذ واکنشهای متناسب و همخوان با آن چالشها را در خود فراهم سازد.
اگر بپذیریم که کارآمدی و عقلانیت دو شاخص مناسب برای ارزیابی روشها در هر دوره تاریخی هستند، حاملان انقلاب اسلامی ضروری است تا از طریق بازتعریف ارزشها و آرمانهای انقلاب و تحول در پیشفرضها و تصورات اولیه خود از دنیای پیرامونی خویش به تبلیغ و ترویج آموزههای انقلاب اسلامی بپردازند.
بر این اساس، بعید به نظر میرسد که بسیاری از شعارها و حتی نهادهای برآمده از انقلاب اسلامی که متناسب با شرایط زمانی خاص خود مطرح شده و یا به وجود آمدهاند، با تغییر و تحول در شرایط جوامع مسلمانان و یا نظام بینالمللی همچنان بتوانند پاسخگوی مسائل جدید انقلاب اسلامی باشند. بر همین اساس، اگر تحقق عدالت اجتماعی و گسترش معنویت را دو آرمان غیرقابل اجتناب انقلاب اسلامی بدانیم، هر شعار، حکم و حتی نهادی که در شرایط کنونی و براساس واقعیات موجود سدی در مقابل آن دو آرمان اصلی تلقی شوند، بایستی به سادگی کنار گذاشته شوند بدون این که دغدغه دوری از آرمانهای انقلاب اسلامی و یا عدول از راه امام راحل وجود داشته باشد.
در مجموع باید همواره به خاطر داشت که ارائه شعارها و آرمانهای انقلاب اسلامی به همان شکل قدیمی و از طریق همان روشهای سنتی به چیزی جز دلزدگی و یأس مخاطبان از یکسو و ناکارآمدی و بینتیجهگی آن شعارها و آرمانها از سوی دیگر نخواهد انجامید.
5. وسعت دادن به مخاطبان انقلاب اسلامی
هر انقلاب و جنبش اجتماعی دارای گستره مشخص و مخاطبان معینی است. این گستره میتواند یک محدودۀ معین و کوچک جغرافیایی تا کل دنیا را شامل شود. تعیین گسترۀ جغرافیایی و مخاطبان واقعی یک انقلاب از سویی به کارگزاران و حاملان آن انقلاب کمک میکند تا براساس وسعت جغرافیایی و کثرت مخاطبان خود به فراهم ساختن ابزارها، امکانات و منابع مورد نیاز و اتخاذ رویکردهای ضروری مبادرت ورزند، و از سوی دیگر به ناظران بیرونی این امکان را میبخشد تا در ارزیابیهای خود مبتنی بر این پارامتر به قضاوت در مورد آن انقلاب بنشیند.
بر این اساس، مسئله اصلی این است که مخاطبان واقعی انقلاب اسلامی در عصر جهانی شدن چه کسانی میباشند؟ شیعیان، مسلمانان و یا کل بشریت؟ تعیین هر کدام از این سه گروه نکات خاصی را به حاملان انقلاب اسلامی دیکته میکند که ذیلاً به برخی از ابعاد آن اشاره میشود:
انقلاب اسلامی، اولاً و بالذات، انقلابی است که انسانها را به طور کلی به سوی دین، معنویت و خداوند دعوت میکند، موضوعی که میشل فوکو از آن تحت عنوان «روح دنیای فاقد روح» یاد کرده بود. بررسی شرایط زمانی وقوع انقلاب اسلامی ـ چه از حیث سیاسی و چه از حیث فکری و ایدئولوژیک ـ به خوبی مؤید این نکته میباشد. ثانیاً، انقلاب ایران یک انقلاب اسلامی بود و از همین جهت احیای هویت مسلمانان در اقصینقاط جهان را به دنبال داشت، و ثالثاً انقلابی بود که در یک منطقه جغرافیایی مشخص و در متن واقعیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی واحد سیاسی معینی به نام ایران رخ داد که منجر به فروپاشی رژیم مستبد پهلوی و تأسیس جمهوری اسلامی گردید.
لذا قلمرو مخاطبان انقلاب اسلامی هم وجدان بیدار بشریت بود که در دهههای پایانی قرن بیستم به شدت از فاصله گرفتن از معنویت و دین در رنج بود و هم جهان اسلام را دربرمیگرفت که در چند قرن گذشته زیر چکمههای استعمار قدیم و نو حسرت دورانی را میخوردند که قافلهسالار تمدن بشری بودند و هم قلمرو جغرافیایی و مردمان مشخصی به نام ایران و شیعیان را شامل میشد که از ظلم و ستم ناشی از دیکتاتوری پهلوی به تنگ آمده و آرزوی تحقق حکومتی اسلامی و مبتنی بر آموزههای شیعی را در سر میپروراندند.
گرچه این موضوع که انقلاب اسلامی و حاملان آن تاکنون چه اندازه در دستیابی به آرمانهای خویش و پاسخگویی به مخاطبان خود با توفیق همراه بودهاند بحث مستقلی است که باید به طور جداگانه به آن پرداخت، اما واقعیت این است که تقلیل و فروکاستن از آرمانهای انقلاب اسلامی و تخصیص آن به ایران و شیعیان نوعی اجحاف در حق این انقلاب بزرگ میباشد. علاوه بر آن، حتی اگر شرایط و مقتضیات گذشته چنین امری را به انقلاب اسلامی تحمیل مینمود، به نظر میرسد که در شرایط کنونی و با مطرح شدن فرآیند جهانی شدن و تبعات ناشی از آن بهترین گزینه برای بسط آرمانهای انقلاب اسلامی مورد مخاطب قرار دادن کل بشریت باشد.
بدون هرگونه گزافهگویی و همچنین با اعتراف به نقاط ضعف حاملان انقلاب اسلامی، به جرئت باید اعلام کرد که به دلیل الهی و انسانی بودن آموزههای انقلاب اسلامی و نیز وجود اشتراک نظر بین آنها و بسیاری از نیازها و ارزشهای مشترک بشری که در چارچوب فرآیند جهانی شدن مطرح شدهاند، آرمانهای انقلاب اسلامی برخلاف بسیاری از انقلابات بشری دیگر از این ظرفیت و پتانسیل برخوردارند تا در مقیاسی وسیع و جهانی مطرح و مورد پذیرش همگانی قرار گیرند. بر همین اساس، به نظر میرسد که حداقل در عرصه نظر و اندیشه هرگونه محدود ساختن آرمانهای انقلاب اسلامی به یک کشور و منطقه و یا مذهب خاص نه تنها ظلمی به بشریت بلکه به مثابه سم مهلکی است که استحاله و اضمحلال آن ارزشها و آرمانها را به دنبال خواهد داشت.
6. تنوع بخشیدن به حاملان انقلاب اسلامی
ماکس وبر ـ جامعهشناس و متفکر بزرگ غرب ـ درباره حاملان ادیان الهی و نهضتهای فکری و سیاسی بشری بحث مبسوطی دارد. بسیاری از محققان بعدی با استفاده از الگوی وی به بررسی و تعیین حاملان جنبشهای اجتماعی و انقلابات مختلف پرداختهاند. به طور مثال، برخی محققان از خردهبورژوازی، حزب کمونیست، ارتش و نخبگان ملی به ترتیب به عنوان حاملان اصلی مدرنیته، انقلاب چین، نظام لائیک ترکیه و دموکراسی در هند یاد کردهاند. در این زمینه سؤال این است که اولاً حاملان انقلاب اسلامی تاکنون که بودهاند؟ ثانیاً آیا در این مقوله، با توجه به فرآیند جهانی شدن، بازاندیشی امری ضروری است یا خیر؟ در پاسخ به این سؤالات، برخی ملاحظات قابل توجه میباشد:
مفسران انقلاب اسلامی و آرمانهای آن تاکنون افراد و جریاناتی قلمداد میشدند که، از یک طرف، بخشی از حاکمیت رسمی جمهوری اسلامی بوده و از طرف دیگر عمدتاً در سلک روحانی قرار داشتهاند. دلایل چنین موضوعی به مسائلی نظیر: نقش پیشاهنگ روحانیت و خصوصاً امام راحل در نهضت اسلامی، جایگاه تاریخی روحانیت در مبارزات یکصد سال اخیر ایران، معادل معرفی کردن سرنوشت انقلاب اسلامی با نظام سیاسی جمهوری اسلامی و غلظت تفکر شیعیگری در ایدئولوژی انقلاب اسلامی و... بازمیگردد. اما با گذشت 25 سال از انقلاب اسلامی معلوم نیست که اولاً چنین تلقی کماکان وجود داشته باشد و ثانیاً درست باشد.
ـ ارتباط وثیقی بین نوع تلقی درباره گسترۀ انقلاب اسلامی و مخاطبان آن با حاملان انقلاب اسلامی وجود دارد. به این معنا که اگر انقلاب اسلامی را انقلابی شیعه دانسته و مخاطبان آن صرفاً شیعیان دانسته شوند. طبیعاً بهترین حاملان آن فقها و روحانیون شیعی خواهند بود، اما اگر انقلاب اسلامی را انقلابی بدانیم که مخاطبان آن را مسلمانان جهان تشکیل میدهند، مطلوبترین حاملان آن افراد و گروههایی هستند که ضمن آشنایی با مبانی معرفتی شیعه از مقتضیات جهان اسلام در دنیای معاصر نیز آگاهی داشته باشند، و اما اگر انقلاب اسلامی را انقلابی انسانی دانسته که تمامی بشریت را مخاطب خویش قرار داده است، به نظر میرسد که بهترین حاملان آن کسانی خواهند بود که ضمن آشنایی با مبانی معرفتی دین اسلام، به طور عام، و تفکر شیعی، به طور خاص، از لوازم و مقتضیات عصر جدید آگاهی عمیقی داشته باشند.
ـ در یک تقسیمبندی اعتباری میتوان حاملان بالقوه آرمانهای انقلاب اسلامی را در دو دسته سنتگرایان ارتدوکس و نوگرایان دینی دستهبندی نمود. سنتگرایان ارتدوکس با جهتگیری مناسکگرایانه خود بر غلظت دادن به مایههای دینی انقلاب بدون توجه به مقتضیات عصر جهانی شدن تأکید دارند، ولی نوگرایان دینی ضمن اعتقاد به تداوم و اهمیت سنتهای دینی بر اصلاح تفکر دینی براساس صورتهای نوین اندیشه و ضرورت تغییرات اساسی در گفتمان سنتی اسلامی و عملی بودن تلفیق دین و مقتضیات کنونی عصر جهانی شدن تأکید دارند. در میان این دو گروه، به نظر میرسد دسته اخیر گزینه مطلوبتری برای ترویج و تفسیر انقلاب اسلامی در عصر پرتلاطم جهانی شدن باشند.
ـ از جنبه دیگر میتوان حاملان انقلاب اسلامی را در دو دسته مراجع رسمی و غیررسمی طبقهبندی نمود. منظور از مراجع رسمی آن دسته از جریانات و کارگزارانی است که به نحوی از انحا منتسب به نظام جمهوری اسلامی هستند و عمدتاً از زاویه ترجیحات جمهوری اسلامی به توسعه و گسترش آرمانهای انقلاب اسلامی میاندیشند، اما مراد از حاملان غیررسمی آن دسته از روشنفکران و نهادهای غیردولتی هستند که ضمن تعلق خاطر داشتن به انقلاب اسلامی و آینده آن به طور رسمی و در چارچوب حاکمیت دولت قرار نمیگیرند.
تاکنون و بنا به دلایلی که به برخی از آنها در سطور گذشته اشاره شد، دسته اول عهدهدار وظیفه تفسیر و ترویج آرمانهای انقلاب اسلامی بودند، اما اتفاقی که براساس جهانی شدن افتاده این است که به دلیل دسترسی سهل و آسان همگان به دیدگاههای گوناگون بر اثر انقلاب در ارتباطات و اطلاعات و نیز فروریزی اقتدار سنتی دستگاههای رسمی، تمایل نسل جدید به حاملان غیررسمی انقلاب اسلامی افزایش چشمگیری یافته و دسته اخیر این امکان را یافتهاند تا به دور از تضییقات و محدودیتهای متولیان رسمی انقلاب اسلامی به طرح و بیان تفاسیر و دیدگاههای خویش در مورد انقلاب و آرمانهای آن بپردازند.
در مجموع و با توجه به فرآیند جهانی شدن و انقلاب در ارتباطات و اطلاعات که باعث افزایش آگاهیهای عمومی مخاطبان و تمایل آنها به تأکید بر قدرت انتخاب آزادانه خویش شده، به نظر میرسد که تنوع و تعدد در حاملان انقلاب اسلامی و ارائه سلایق و روایات گوناگون از انقلاب اسلامی ـ البته در چارچوب آرمانهای لایتجزی آن مثل عدالت، آزادی، صلح، گسترش معنویت ـ نه تنها مضر نیست بلکه نقطه قوتی است که از طریق آن میتوان از رمیده شدن انسانهای معاصر و خصوصاً نسل جوان جوامع بشری در هنگام مواجهه با برخی تفاسیر مضیّق و متصلّب که از سوی بعضی مراجع رسمی و سنتی درباره انقلاب اسلامی و آرمانهای آن ارائه میشود جلوگیری به عمل آورد.
7. بازاندیشی در هویت دینی ـ انقلابی
هویتها و خودفهمیها در مقابل غیرها یا دیگران شکل میگیرند و هویت هر ملتی بستگی به غیری دارد که در مقابل خویش مشاهده میکند. با توجه به مطرح شدن عالم جدیدی به نام عصر جهانی شدن که به اعتقاد برخی محققان به عنوان یک فراگفتمان میکوشد تا تعریف جدیدی از عالم و آدم ارائه دهد، عناصر اصلی و تشکیلدهنده هویت انقلاب اسلامی و پیروان آن چه خواهد بود؟
مسلماً با توجه به پایان دوره جنگ سرد و آغاز عصر جدیدی به نام جهانی شدن دیگر هویت اسلامی مبتنی بر ایدئولوژی، که از مقتضیات خاص دوره نظام دو قطبی بود، نمیتواند پاسخگوی نیازهای نسل کنونی و نسلهای آتی باشد. مانوئل کاستلز در سهگانه مشهور خود، انواع هویتها را در برابر جهانی شدن سه نوع برمیشمرد: مقاومتی، مشروعکننده و آزماینده. منظور از هویت مقاومتی آن دسته از هویتهایی هستند که با تأکید بر مبانی سنتی خود به طرد جهانی شدن میپردازند. هویتهای مشروعکننده به دنبال آن هستند تا خود را با فرآیند جهانی شدن منطبق سازند، و منظور از هویت آزماینده هویتهای مرددی هستند که در برزخ انتخاب بین این و آن گرفتار شدهاند (عاملی، 27:2002-236).
با توجه به تحولات تاریخی ربع قرن گذشته انقلاب اسلامی و نیز پذیرش واقعیتی به نام وقوع فرآیند جهانی شدن، به نظر میرسد که هویتیابی انقلاب اسلامی و پیروان آن اولاً تا حدودی متأثر از تعریفی است که از این فرآیند خواهند داشت و این که کدام روایت و تفسیر از این فرآیند را وجه غالب و اصلی آن میدانند و ثانیاً هویت مذکور متشکل از عناصر متنوع و متغیری است که در عین حال در مبانی و اساس خود میتوانند از بنیاد واحدی برخوردار باشند.
سنخشناسی انواع هویتها در هنگامه مواجه انقلاب اسلامی با جهانی شدن را میتوان به شرح ذیل دستهبندی نمود (همان: 134-39):
هویت ملیگرا: افراد این گروه برای الگوهای رفتاری خود به هنجارهای ملیگرایانه اهمیت زیادی قائلند. جریان ملیگرای بومی و مخالف جهانی شدن در این دسته قرار میگیرند.
هویت سنتی: افرادی که همه ابعاد زندگی فرهنگی و اجتماعی خود را بدون توجه به مقتضیات زمانه و صرفاً براساس هنجارها و ارزشهای مذهبی هدایت میکنند. جریان مذهبیهای سنتی غیرسیاسی در این گروه قرار دارند.
هویت ایدئولوژیک: افراد و جریاناتی که به اسلام به مثابه یک ایدئولوژی سیاسی نگریسته و از دین تلقی حداکثرگرایانهای دارند. طیف مشهور به محافظهکاران را میتوان در این دسته قرار داد.
هویت مدرن: افراد و گروههایی که میکوشند تا براساس مصالح به تطابق اندیشه و عملکرد خویش با شرایط و مقتضیات اجتماعی و فرهنگی بپردازند. جریان راست مدرن در این طیف قرار دارند.
هویت غیردینی: افراد و جریاناتی که به دنبال عقلانی کردن دین و یا جدایی آن از سیاست و اقتصاد هستند. طیف نواندیشان و روشنفکران که برداشتی حداقلگرایانه از دین دارند جزء این دسته هستند.
هویت غربزده: افرادی که جذب فرهنگ غرب شده و معتقدند که برای بقای خویش بایستی خود را کاملاً با هنجارها و رسوم جوامع غربی تطبیق دهند. روشنفکران غربزده و لائیک در این گروه قرار میگیرند.
هویت مردد: دربرگیرنده افراد و خصوصاً جوانانی است که گرایش به هویتی خاص چه سنتی و چه مدرن ندارند و در برزخ بین ارزشهای بومی و جهانی شدن کاملاً گرفتار شدهاند. شاید بخش قابل توجهی از نسل جدید را بتوان در این دسته قرار داد.
در مجموع، به نظر میرسد که نوعی هویت ترکیبی که از صورتهای فرهنگی ـ اجتماعی متنوعی تشکیل شده اما از روح دینی به عنوان عنصر وحدتبخش سود میجوید، میتواند بهترین گزینه برای هویتیابی مسلمانان و انقلاب اسلامی در عصر جهانی شدن باشد. ندیدن مقتضیات عصر جهانی شدن به بنیادگرایی خشک و بیروح و تبعیت صرف از آن مقتضیات به نوعی پراگماتیسم پریشان و انحلال هویت انقلاب اسلامی میانجامد. چاره کار رجوع به مبانی و سرچشمههای اصیل معرفتشناختی و انسانشناختی اسلام، مشاهده واقعیات پیرامونی از منظر این مبانی و مواجهه با واقعیات مذکور با زبان و ابزار عقلانیت و استدلال است.
نتیجهگیری
هدف اساسی این نوشتار بررسی چگونگی پیشبرد آرمانهای انقلاب اسلامی در عصر جهانی شدن بود. برای دستیابی به هدف مذکور، ابتدا به چیستی و ماهیت انقلاب اسلامی و جهانی شدن اشاره شد و سپس چالشهای احتمالی فیمابین انقلاب اسلامی و جهانی شدن مورد بررسی قرار گرفت و در پایان نگارندگان با توجه به فرضیه خود مبنی بر این که انقلاب اسلامی میتواند با پیشبینی برخی تمهیدات از فرآیند جهانی شدن به مثابه فرصتی گرانبها و تاریخی در جهت بسط و گسترش آرمانها و ارزشهایش بهرهبرداری نماید، به ارائه راهکارهایی برای چگونگی واکنش بهینه انقلاب اسلامی در مواجه با فرآیند جهانی شدن پرداختند.
در زمینه راهکارها و پیشنهادات، مسائلی نظیر لزوم اتخاذ رویکرد فعالانه، ضرورت وجود اجماع نظر بین نخبگان، بهرهگیری از ابزار عقلانیت و استدلال، همخوانی واکنشها با مسائل جدید، وسعت بخشیدن به مخاطبان انقلاب اسلامی، متنوع ساختن حاملان انقلاب اسلامی و نهایتاً بازاندیشی در عناصر هویتبخش انقلابیون، به عنوان ضروریات بسط و تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی در فرآیند جهانی شدن مورد اشاره نگارندگان مقاله قرار گرفتند.