
اختصاصی بصیرت: پس از گذشت یک هفته از عمر «کودتای نرم» در مصر که حتی برخی مراکز فکری و پژوهشی هم آن را با همین عنوان مطرح کردهاند، به دلیل نوع واکنشهای آمریکا و برخی بازیگران دخیل در این بحران، سخن روشنی از ماهیت کودتا و طرفهای اصلی آن مطرح نشده است. آیا این کودتا کاملاً آمریکایی است؟ آیا این کودتا انگلیسی ـ صهیونیستی است؟ آیا این کودتای صهیونیستی ـ ارتجاع عرب است؟ این بدان معنا نیست که در نگاه کلان، لایههای سهگانه کودتا با یکدیگر تفاوت جوهری دارند ولی مسئله این است که مدیریت و پیمانکاری کودتا با کیست تا ظرایف بعدی را بتوان در مصر تشخیص داد.
در مواضع کلی برخی گروهها و یا کشورها، فقط به اصل رفتار کودتایی ارتش تکیه میشود، در حالی که ارتش مصر، پدیدهای مستقل و غیر مرتبط با طرفهای قدرتمند داخلی و یا خارجی نیست و نمیتواند بدون هماهنگی دست به چنین رفتاری بزند. برخی دیگر ماهیت کودتا را آمریکایی میدانند ولی نسبت به رفتار مقامات آمریکایی و کاخ سفید که جلسات مستمر در کاخ سفید داشته و نسبت به اصل رویداد و اتفاقهای بعدی با تأخیر و احتیاط موضعگیری میکنند، تحلیل روشنی ارائه نمیدهند. حتی تحرک مقامات آمریکایی که ظاهراً بیشترین تماس را با مقامات نظامی و بعضاً سیاسی در یک هفته گذشته داشتهاند، عمدتاً از موضع استفسار بوده و حداکثر به برخی توصیههای کلی ورود پیدا کردهاند. در حالی که ورود و رفتار بازیگرانی مانند رژیم صهیونیستی، عربستان و امارات به رویدادهای مصر تفصیلی بوده است. اینکه آمریکاییها هنوز در مورد اصل کودتا نظر ندادهاند و به اصطلاح خودشان در حال بررسی هستند، نشان میدهد که در برنامهریزی چنین شرایطی قرار ندارند و یا در محاسبات خود، به دنبال نتیجهگیری هستند و باید متناسب با روندهای پیش رو و منافع خود اظهارنظر و اعلام مواضع کنند. رفتار آمریکاییها بیشتر اینگونه نشان میدهد که از یک طرح عملیاتی در مصر جا ماندهاند ولی چون با سرعت در جریان قرار گرفتهاند، هم نمیخواهند که خود را حذف شده نشان دهند و هم به دنبال تنظیم منافع خود با شرایط جدید هستند. چند نکته و اطلاعات در این زمینه مطرح هستند. مثلاً در همین شرایط فعلی، سخن گفتن در آمریکا در مورد اینکه خانم سفیر آمریکا، فردی شایسته است و به امور مسلط میباشد، میتواند ناشی از فضای سؤال و انتقاد باشد که چگونه این سفیر از اوضاع جا مانده است. نکته دیگر اینکه در گزارشهای منتشر شده غربی و عربی، مقامات آمریکایی، در چندین تماس با فرمانده ارتش مصر، خواستار عدم حذف اخوانیها از ساختار قدرت جدید و یا روندهای دیگر شدهاند. این قرائن و حالتهای دستپاچه مقامات آمریکایی در لحظات کودتا و روزهای بعد، نوعی انفعال رفتاری در طرف آمریکایی را نشان میدهد.
اگر به کودتا از این منظر نگاه کنیم که یک جریان و گرایش مذهبی ـ حزبی مانند اخوان حذف شده که حاصل تلاش و فعالیتهای گسترده در ماههای پس از پیروزی 25 ژانویه در مصر میباشد. این هجمه هدفمند از همان ابتدا، از سوی رژیم صهیونیستی و جریان ضد اخوانی و وهابیت سیاسی درعربستان و امارات دنبال شده است. صهیونیستها هیچگاه از همکاری و اصالت دادن آمریکا به اخوانیها در مصر و منطقه راضی نیستند و تلاش کردهاند تا این جریان را مشکوک و غیرقابل اعتماد معرفی کنند. هر چند صهیونیستها، بیشترین استفاده راهبردی از حکومت اخوانی در مصر را داشتهاند و در مسائلی مانند، عدم عبور از کمپ دیوید، پذیرش استمرار هماهنگیهای امنیتی و مناسبات سیاسی، پذیرش محدودیتهای رفتار سیاست خارجی و... بهرهمند شدهاند ولی بر آینده این همکاریها امیدوار نبودند. مضافاً اینکه هم آمریکا و هم رژیم صهیونیستی، با پذیرش اخوان و حکومتهای اخوانی، بخش مهمی از همپیمانان منطقهای و حکومتهای استبدادی را به خطر میانداخته و یا تضعیف میکردند. عربستان، امارات، کویت، اردن و بحرین و یمن از نگاه آمریکا و رژیم صهیونیستی از اهمیت ژئواکونومیکی راهبردی و ژئوپلیتیکی ویژه برخوردارند و نمیتوانند پس از چند دهه فرمانبری، در مقابل حکومتهای اخوانی حذف شوند. پروژه سوریه که برای صهیونیستها و سپس کشورهای عربی مرتجع از اهمیتی حیاتی برخوردار است و صهیونیستها را در محیط پیرامونی به امنیت نسبی ارتقا یافته میرساند و دیکتاتوریهای عربی را و بهویژه عربستان را پس از سه دهه به قهقرا در نفوذ منطقهای به نقطهای باثبات خواهد رساند، نقطه رقابت و تقابل این دو رویکرد است. اگر خوب نگاه کنیم در حقیقت حوزههای نفوذ تاریخی که تاکنون نیز روابط پنهان و مستحکم خود با انگلیس را حفظ کردهاند در مقابل یک نیاز مرحلهای همکاری با آمریکا و اخوان قرار گرفتهاند و انگلیس و سپس رژیم صهیونیستی و در انتها، دیکتاتوریهای عربی یاد شده حاضر به این خسارت وجودی نیستند.
تونی بلر که حتی در دوره نخستوزیریاش در انگلیس دارای مشاوران صهیونیست بوده و اکنون نیز همان ترکیب را حفظ کرده، در اظهاراتی راحتتر از مقامات فعلی میگوید، ارتش چارهای جز کودتا در مقابل مرسی نداشت و این دقیقترین بیان از ماهیت رویداد مصر است. البته این ناچاری و بنبست مربوط به انگلیس و رژیم صهیونیستی و مستعمرههای سابق انگلیس در منطقه است و ارتش مصر، صرفاً مجری طرح کودتاست.
افسران نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی که سالها در ارتباط مستقیم با طرفهای مصری خود بودهاند، به خوبی از اوضاع مصر مطلع میشدند و این احساس در نظامیان مصری و بهویژه در ردههای بالا، نیز تأیید میکند که آنها هم از اخوان و قدرتیابی جدید آنها و یا تبدیل شدن آنها به شریک جدید آمریکا، راضی نیستند. رویدادهای بعدی در مصر نیز این سناریوی کودتایی را تأیید میکند. نماینده ویژه رژیم صهیونیستی دقیقاً چند ساعت پس از اعلام کودتا در روز 5شنبه وارد قاهره شده و در یک اعلان رسمی، بر استمرار مناسبات تأکید کرده است. نکته مهم این است که معمولاً برای یک پدیده ناشناس، هیچ کس دست به ریسک نمیزند و منتظر علائم جدید میماند. در حالی که رژیم صهیونیستی با اعلان رسمی و مانند یک شرایط عادی رفتار کرده است. تماسهای مکرر بعدی با نظامیان مصری و یا فشار به کاخ سفید برای متوقف نکردن کمکهای سالیانه به ارتش مصر، معانی قبلی را تکمیل میکند و رژیم صهیونیستی را در صحنه کودتا فعال نشان میدهد. در کنار رژیم صهیونیستی، عربستان اولین کشور عربی است که کودتا را تبریک گفته و اولین تماس ژنرال السیسی با ملک عبدالله سعودی بوده و سپس امارات، بحرین و بقیه تیم حوزه خلیجفارس فعال شدهاند.
در تماسهای بعدی، ارائه گزارش از اوضاع مصر و درگیریهای روبهروی محل استقرار گارد ریاستجمهوری و اطمینان بخشیدن از اینکه همه چیز در کنترل است، به ملک عبدالله سعودی ابراز میشود. موج آمادگی برای کمک به مصر که در یک سال گذشته با دشواری و حداکثر در میزان بسیار محدود و در کشورهای عربی دیده شده، یکباره حالت سونامی و ذاتی گرفته و در کمتر از یک هفته در ارقام مالی به 12 میلیارد دلار رسیده که کمکهای دیگر نیز از سوی امارات و بقیه تیم خلیجفارس در مجموعهای محاسبه شده مطرح شده است. امارات و عربستان که از ابتدای بیداری اسلامی پناهگاه امن دیکتاتورها و فراریان یمن، مصر، تونس و... بودهاند، همه امکانات سرمایهداران و عناصر فعال خود را به سمت مصر سرازیر کردهاند، تا جایی که بورس مصر در رویدادی تاریخی و در ساعات اولیه کودتا، ارقام میلیاردی در افزایش ارزش سهام خود را تجربه میکند.
البته انتصابات دستگاه نظامی که عدلی منصور را رئیسجمهور موقت نامیده و یا ساماندهی مربوط به دستیاران و نخستوزیر (ببلاوی) و کابینه احتمالی نیز با همین شاخص برجسته شدن نقش عربستان و عناصر مورد اعتماد رژیم صهیونیستی که همگی مورد تأیید انگلیس هستند، به پیش خواهد رفت. در حقیقت برای کودتای نرم مصر، دو ماهیت قابل طرح است که هیچ تعارضی هم ندارند.
در سناریوی اول، آمریکا طرح و فرماندهی طرح را دارد و رفتار محتاطانه آنها هم برای مدیریت رویدادها و پیامدهای منطقهای و یا واکنشهای اخوانی است. در سناریوی دوم، کودتا، ماهیتی انگلیسی ـ صهیونیستی و عربی دارد که قرائن موجود بر صحت این سناریو دلالت بیشتری نشان میدهد. اگرچه همه در این دو سناریو، یک تیم را تشکیل میدهند ولی در جزییات اینگونه نیست و به پیامدهای بعدی نیز ممکن است کشیده شود. اگر سناریوی دوم را درست بدانیم، اولویتهای ائتلافسازی و بهویژه در ساختارهای قدرت تغییر خواهد کرد، سطح رقابت و حساسیت بین آمریکا و انگلیس افزایش مییابد و اگر این سناریو درست باشد، ضمن اعلام بازگشت علنی انگلیس به تحولات کلان منطقه، نوعی خوداتکایی در بین همپیمانان آمریکایی شکل گرفته که جای اتکا کامل به آمریکا را پر میکند. این مسئله عجیبی نیست و مقامات صهیونیستی بارها گفتهاند که بدون آمریکا، برای مشکلات خود تدبیر خواهند کرد.
این ماهیت کودتای نرم را به هر شکل تفسیر کنیم، یک نکته مهم این است که نظامیان و دستگاه امنیتی مصر، وارد یک قمار سرنوشتساز شدهاند، چرا که پذیرش هزینههای یک تلاش کودتایی، به سادگی قابل تحمل نیست و مهمتر اینکه، به دلیل آثاری که کودتا بر روندهای سیاسی و ساختار قدرت و رقابتهای سیاسی جناحها به جای میگذارد، هزینههای جدیدی بر وجهه سابق دستگاه نظامی و امنیتی تحمیل میشود. اگر یک کودتای کلاسیک برای طراحان این اقدام قابل قبول بود، روش نرم و روشمند فعلی به کار گرفته نمیشد و ارتش مصر که یک سرمایه کلان و راهبردی برای غرب محسوب میشود، با هزینههای فعلی ، با ضریب آسیب بیشتری روبهرو میشود. برخی معتقدند که از همین منظر و برای تضعیف و نابودی ارتش قدرتمند مصر، صهیونیستها همواره در کنار امضای کمپ دیوید، نگران این توانمندی ارتش مصر بودهاند و لذا وارد کردن ارتش در روندهای پرهزینه و فرسایشدهنده، میتواند دلیلی دیگر بر دخالت مستقیم و غیر مستقیم رژیم صهیونیستی در کودتا باشد.
نگاه دیگر به بحران جدید در مصر این است که تمامی طرفهای وارد شده در کودتا، در شرایط ریسک و هزینه به سر میبرند. حتی اگر شرایط فعلی را برای ارتش و مخالفین مرسی و اخوان پیروزی بدانیم، مسئله این است که هنوز در مصر چیزی تضمین شده به دست نیامده و آینده حضور مردم در صحنههای ملی، چالش جدی هر حکومت متکی به کودتا در مصر خواهد بود. اخوانیها هم به جز کارنامه غیر قابل دفاع یک سال حکومت، از این جهت که قادر به حفظ و یا تحقق اهداف انقلاب نیستند و مدل اخوانی، میزان اطمینان لازم را کسب نکرده با سؤال مواجه هستند و هزینه دادهاند.
البته اخوانیها، به دلیل خامی در ارزیابیها و رویکردهای داخلی و خارجی با سونامی دشمنیها هم روبهور شدهاند که باید دید آیا از عبرتهای کودتا در مصر، درس میگیرند و یا بر طبل خامی، مجدداً خواهند کوفت.گروههای انقلابی و سیاسی و اسلامی هم با آزمون و هزینه جدی روبهرو هستند. با اینکه بخشی از مخالفین مرسی با نام شورای تمرد با روندهای فعلی و متکی بر بیانیه قانون اساسی عدلی منصور و تصمیمات بعدی وی مخالفت کردهاند ولی جبهه نجات که ترکیبی از انقلابی و ضد انقلابی است، این گامها را پذیرفته و محمد البرادعی خود را برای کسب معاون رئیسجمهور موقت آماده میکند.
مسئله مهم این است که آیا جریانهای انقلابی و اسلامی (17 گروه مخالف) در همان دام که برای اخوان پهن شده بود وارد میشوند و این آزمون را با شکست طی خواهند کرد. هزینه آنها اینست که با کودتا و در کنار جریانهای مشکوک برای تحقق اهداف انقلاب و بیداری در مصر، امید بستهاند و از هماکنون میتوان نتایج آن را به روشنی ملاحظه کرد. گروههای لیبرال هم که در ابتدای انقلاب مصر حضور پیدا کردهاند، امروز ابزار مرحلهای کودتاچیان و بازماندههای نظام سابق شدهاند. از آنجا که این پروژه از هماکنون محکوم به شکست میباشد، این گروهها نیز در هزینههای شکست شریک هستند.
رژیم صهیونیستی، انگلیس، حاکمان مستبد عرب که در این پروژه حضور دارند، آخرین داشتههای خود را به محک شانس گذاشته و از هماکنون هزینه میدهند و اوراق بازی خود را میسوزانند. از آنجا که این تیم و همپیمانان داخلی در مصر برای اهداف استعماری و ضد مردمی تلاش میکنند، حاصل کارشان، رشد آگاهی مردم مصر است که برای دستیابی به اهداف انقلاب باید در بوته آزمونهای مختلف آبدیده شوند. اینکه همه طرفها در این کودتا باید هزینه بدهند، متکی به این ارزیابی است که تمامی سناریوهای احتمالی در مصر، عمر کوتاهی خواهند داشت و قیامهای مرحلهای مردم، زمام امور را به دست خواهد گرفت.
ارتش مصر که مرسی را در محل گارد ریاستجمهوری بازداشت کردهاند و بنا به اظهار سخنگوی وزارت خارجه مصر، هیچ اتهامی تا به حال متوجه او نشده، در حال چانهزنی با او هستند تا وی به مشروعیت کودتا اعتراف کند و آزاد شود. یعنی اینکه حتی نظامیان که با تکیه بر قدرت نظامی و حمایت خارجی وارد این پروسه شدهاند، آنچنان تنگنا دارند که به اعتراف مرسی نیازمندند. بیانیه ارتش مبنی بر اینکه، بر نقشه راه پس از کودتا اصرار دارند و هیچگونه تعطیلی و توقف را در آن نمیپذیرند، ناشی از اینست که هرگونه عقبنشینی از چارچوبهای اعلام شده برای ارتش مصر، یک مرگ سیاسی ارزیابی میشود. چرا که اخوانیها هم تمام قد در صحنه باقی ماندهاند و روندهای فعلی را نامشروع میدانند و در بازی تقسیم قدرت هم شرکت نکردهاند. دلیل حکم بازداشت دادستان جدید مصر برای محمد بدیع و 9 تن از رهبران اخوان، برای تحت فشار قرار دادن آنهاست تا راهحل میانه را بپذیرند. پس میتوان نتیجه گرفت که یک سناریوی مطلوب و حداقلی نظامیان، توافق با اخوان است. از نگاه اخوان توافق بر روندهای فعلی، یعنی پذیرش شکست و لذا این رایزنیها و فشارها به نتیجه نخواهد رسید.
در سناریوی توافق، یک زمینه مشترک وجود دارد که هر دو طرف یک عقبنشینی را بپذیرند و رفراندوم برای بودن مرسی و یا حکومت عدلی منصور را به آرای عمومی متکی نمایند. هنوز علایم روشنی برای این سناریو وجود ندارد ولی با فرسایش یافتن دو طرف، امکان بازگشت به این سناریو قوت میگیرد.
سناریو دیگر این است که هر دو طرف بر رویکردهای خود اصرار میورزند که سرکوب، کشتار، بیثباتی فزاینده، را دامن خواهند زد.
حالت دیگر اینست که جریانهای انقلابی و اسلامی و شورای تمرد از جریان فرصتطلب لیبرال و بازمانده نظام سابق، به تدریج جدا شود که حاصل آن کاهش مشروعیت تبلیغ شده برای کودتاست.
اگرچه تا روزهای آتی، ببلاوی باید کابینه خود را معرفی کند و جبهه نجات و خصوصاً حزب سلفی النور هم برای کابینه پیشنهاداتی دارند، ولی آغاز اختلاف و دعوای سیاسی هم از همین نقطه خواهد بود.
سهمخواهی از کیک قدرت از سوی لیبرالها، بازماندگان نظام سابق و حزب النور و البته عربستان و نادیده گرفتن اسلامگرایان و انقلابیها و مردمیها، به معنای تکرار یک سال گذشته است.
اگرچه ارتش در بیانیه نقشه راه و یا قانون اساسی تأکید بر انتخابات پارلمانی و ریاستی در طی 6 ماه دارد ولی شاخصهای فعلی و تمایلات کودتایی، همانند حکومتهای استبدادی که میل به مادامالعمری دارد، به زودی قدرت را به دولت مدنی و مردمی منتقل نخواهد کرد.