تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۶  ، 
کد خبر : ۲۶۰۶۲۶
روايت آيت‌الله هاشمي رفسنجاني از تاريخچه دفاع مقدس، نحوه فرماندهي جنگ و چگونگي پذيرش قطعنامه 598

قبول قطعنامه نتيجه اعتدال امام بود

اشاره: امام با آن هوشي كه داشتند عبارت "جام زهر را مي‌نوشيم"را بكار بردند. يعني انتخاب كرديم كه بنوشيم يعني بر ايشان تحميل نشدكه بنوشند.حالتي بود كه بخاطر مصلحت انتخاب كردند. ايشان با تفكر و پيش‌بيني شرايط آن جمله را بكاربردند. هم مصلحت را رعايت كردند و هم ناراحتي خودشان را به مردم نشان دادند وهم آينده را در آن جمله نهادند كه مردم خواهند ديد چه فتحي كرديم؟ - آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در مصاحبه‌اي اختصاصي به سوالات مهمي درباره تاريخچه دفاع مقدس، نحوه فرماندهي جنگ و چگونگي پذيرش قطعنامه 598 پاسخ دادند. به گزارش پايگاه اطلاع رساني آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، متن كامل اين مصاحبه بدين شرح است:

* بسم‌الله الرحمن الرحيم. حضرت آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، در سالروز پذيرش قطعنامه 598 به عنوان بزرگترين پيروزي سياسي تاريخ نظام از سوي امام راحل(ره) هستيم. براي تبيين دوباره از فرآيند تحقق ونتايج آن محضرتان رسيديم تا سخنان جناب عالي را به عنوان يكي از اصلي‌ترين امناي حضرت امام در طول سالهاي دفاع مقدس بشنويم و براساس رسالت رسانه‌اي خويش در جامعه منعكس نماييم. اولين موضوع درحوزه شكل گرفتن ديپلماسي عملگرا وهوشمند آن سالهاست كه نظام موفق شد در سخت‌ترين گردنه سياسي تاريخ، از اجماع حاميان صدام، اجماع عليه صدام و از قطعنامه‌هاي ضد جمهوري اسلامي ايران، پل بزرگترين پيروزي سياسي نظام را در جنگ بسازد. در صورت امكان حضرت عالي براي مردم تصويري ميداني از اتفاقاتي كه طي سالهاي آخر دفاع مقدس افتاد و شيب رو به صعود ومتوازني از ديپلماسي را ايجاد كرد تا به قطعنامه رسيديم، ارائه فرماييد؟

** بسم‌الله الرحمن الرحيم.تاريخ جنگ تا حدودي زيادي براي مردم ما روشن است و طي اين سالها خيلي سخن گفته اند، كتاب‌ها نوشته شده، فيلم‌ها ساخته و ديده شده است و لازم نيست به اين موارد بپردازيم فكر مي‌كنم استراتژي مهم قضيه، بعد از فتح خرمشهر از طرف امام ارائه شد كه يك راهنمايي براي بعد از آن بود كه چه سياستي را پيش بگيريم. از لحاظ تاريخي در آن مقطع مباحثي داشتيم كه كاملاً بين امام و نيروهاي نظامي بود. فرماندهان ارتش و سپاه چند روز پس از فتح خرمشهر در جلسه‌اي كه به عنوان جلسه شوراي عالي دفاع بود.خدمت امام رسيده بودند. من و آيت‌الله خامنه‌اي هم بوديم.

آن موقع من سخنگوي شوراي عالي دفاع بودم.خرمشهر فتح شده بود ونيرو‌هاي ما خيلي شاداب بودند. نيروهاي زيادي هم عازم جبهه‌ها مي‌شدند. عراقي‌ها هم خيلي سرخورده بودند.طبيعي اين بود كه در تعقيب نيروهاي فرار كرده بعثي وارد خاك عراق شده و آنها را درخاك خودشان منهدم كنيم.جلسه هم براي اين تشكيل شده بود كه چه كار كنيم؟ امام در قدم اول هم با ورود به خاك عراق مخالفت كردند و هم با ختم جنگ. چون براي نظامي‌ها يك مشكلي پيش آمده بودند و با منطق آنها سازگار نبود. گفتند كه عراق بفهمد ما پشت مرز مي‌ايستيم و داخل خاك نمي‌شويم با خيال راحت قواي خود را بازسازي مي‌كند. به علاوه مقدار زيادي هم از ارتفاعات سرشكن ما در غرب را اختيار دارد و ممكن است بار ديگر با تجربه بيشتر و حمايت ديگران به شكل ديگري حمله‌اش را آغاز كند.

با اينكه شخصيت امام،زبان نظامي‌ها را مقداري كُند مي‌كرد، ولي انصافاً كارشناسانه حرف زدند. گفتند: اينكه ما دشمن منهزم را تعقيب نكنيم و به آنها فرصت تجديد قوا بدهيم،با منطق نظامي نمي‌خواند. اگر ما بخواهيم جنگ را ادامه دهيم، نمي‌توانيم بگوييم كه ما تا مرز مي‌آييم. بعد از اين ديگر دشمن چه مشكلي دارد؟

امام هم با آن روحيه‌اي كه داشتند، در مقابل منطق خاضع بودند وبا همه قاطعيتي كه داشتند، منطق اينها را پذيرفتند و گفتند كه راه ديگري انتخاب كنيد. چند دليل آوردند كه نبايد وارد خاك عراق شويم كه قبلاً هم گفته بودند. يكي اين بود كه با ورود ما به خاك عراق، مردم عراق هم آن گونه كه الان روحيه آنها با ماست، (چون مردم عراق درجنگ بيشتر طرفدار ما بودند و علاقه‌اي به صدام نداشتند) آن موقع حس وطن‌خواهي آنها باعث مي‌شود كه پشت سر دولت و ارتش عراق بايستند. دوم اينكه دنياي عرب هم احساس خطر مي‌كند و روحيه ناسيوناليسم عربي گُل مي‌كند و براي عراق نيروي زيادي مي‌گذارند سوم هم اينكه جهان حاضر نيست اين گونه ببيند كه ما عراق را تصرف كرديم.

همه اينها باعث مي‌شود كه كار ما در جنگ مشكل شود. بعد هم يك دليل انساني و ديني را اضافه كردند و گفتند كه مردم عراق دوستان ما هستند و ما در آينده با مردم عراق بايد كار كنيم و آنها هم به ما تكيه خواهند كرد. ما نبايد به مردم عراق صدمه بزنيم چرا كه يكي از اهداف ما در ادامه نجات مردم عراق از از دست بعثيان خون آشام بود.تا حال آنها به كشور ما آمده بودند و ما با آنها به عنوان متجاوزين مي‌جنگيديم. وقتي كه به آنجا رفتيم مردم آسيب مي‌بينند اين به قسمت بعدي هم كه مي‌خواهم بگويم، مربوط مي‌شود از اين جهت همه اينها در جنگ براي ما يك راهنما شد.

با پيشنهاد امام راه‌حلي انتخاب شد و ديگران هم قبول كردند و آن اين بود كه اگر مي‌خواهيد وارد خاك عراق شويد و ضرورت دارد وارد شويم در جايي وارد شويم كه مردم نباشند و يا خيلي كم باشند. شما چنين جايي را پيدا كنيد و وارد خاك عراق شويد تا هم قدرتتان را نشان بدهيد و هم خاطر دشمن راحت نشود. اين استراتژي شد كه امام به ما دادند. در آن جلسه من و آيت‌الله خامنه‌اي بحثي نكرديم.چون ما نظامي نبوديم آنها بحث مي‌كردند. با اين جمع بندي از خدمت امام بيرون آمديم.متاسفانه بعداًً ما نتوانستيم اين نوار را پيدا كنيم و يا دفتر امام اين نوار را نداد چون ما دبيرخانه‌اي داشتيم و آقاي نظران مذاكراتمان را ضبط مي‌كرد و نگه مي‌داشت هروقت مراجعه كرديم گفت كه من ندارم واقعيت آن جلسه اين بود.

بعداً طراحي همين شد كه ما به سراغ جاهايي برويم كه مردم آسيب نمي‌بينند تا مدتي كه من فرمانده جنگ نبودم دو، سه عمليات مثل رمضان و والفجر مقدماتي انجام شد كه ناموفق بود. براي انجام آن چند عمليات هم بين ارتش و سپاه كه خيلي صميمي بودند، اختلاف افتاد. چون هر دو مي‌خواستند خوب بجنگند ارتش مي‌خواست كلاسيك بجنگد و سپاه هم اصل غافلگيري را انتخاب كرده بود و شيوه ديگري در جنگ داشتند. لذا اختلاف به وجود آمد. بالاخره ضرورت پيدا كرد كه كسي در آنجا باشد و جنگ را فرماندهي و اين اختلافات راحل كند كه من از سوي امام به عنوان فرمانده جنگ انتخاب شدم.

با سران قوا در جلسات 5 نفري كه داشتيم، مطرح كرديم و همه متفق بوديم كه جنگ را بايد به صورتي خاتمه دهيم كه ما از عراق گروگان بزرگي داشته باشيم تا هم خواسته هايمان تامين شود و هم به اهداف خود در جنگ برسيم. اهداف متجاوزانه‌اي نداشتيم. بالاخره كسي تجاوز كرده و بايد كيفرش را ببيند و ماهم خسارت ديديم و بايد خسارت بدهند.

مي دانستيم كه اگر چنين اتفاقي بيفتد، دولت صدام سقوط مي‌كند. چون هم بايد خسارت بدهد، هم محكوم شود وبه عنوان متجاوز تنبيه شود. ما هم محاكمه او را مي‌خواستيم. وقتي محاكمه مي‌شد، معلوم بود كه اين دولت با آن تلفات و با آن مشكلات نمي‌ماند.

بنابراين خواسته‌هاي ما چيزي بود كه نتيجه‌اش همان مي‌شد كه بعدها در پذيرش قطعنامه شد. خدمت امام براي خداحافظي رفتم و همين را مطرح كردم كه ايشان بدانند من با اين عقيده در جنگ مي‌روم و هرچند كه شعار مي‌دهيم جنگ جنگ تا پيروزي يا تا رفع فتنه و يا هر چيز ديگر، استراتژي ما اين است گفتم كه من با اين هدف وارد ميدان مي‌شوم تا جنگ را به اين صورت تمام كنيم ايشان هم نگاهي به من كردند و جواب ندادند من هم انتظار نداشتم جواب بدهند مي‌خواستم بگويم كه اگر مي‌خواهيد من جنگ را فرماندهي كنم، اين استراتژي من است. فقط با يك تبسم مواجه شدم. اين تبسم مي‌توانست به معناي اينكه شما ساده هستيد باشد و مي‌توانست به اين معنا باشد كه اين خوب است ولي حقش نبود كه امام اين حرف را بگويند اين حرف را من مي‌بايست مي‌گفتم كه گفتم.

در آن روزها سپاه طرح عمليات خيبر را آماده كرده بود و منتظر من بودند. چمدان من هم آماده بود و عصر همان روز با هواپيما رفتم و همان شب يا شب بعد به قرارگاهي كه براي جنگ داشتند رفتيم. همه فرماندهان جمع بودند و من اين جمله را گفتم.تشريح عمليات خبير معلوم شد كه هدف اصلي آن اين است كه جاده بصره و بغداد را قطع كنيم، لب دجله بايستيم و از آنجا هم به صورت جنگ‌هاي نامنظم راه ناصريه را تهديد كنيم كه بصره كاملاً از عراق جدا باشد. يعني عراقي‌ها نتوانند از بصره و دريا استفاده كنند.

اين استراتژي آن عمليات شد و من هم براي فرماندهان گفتم كه اگر شما به اهداف اين عمليات برسيدمن به شما قول مي‌دهم كه جنگ پيروزمندانه تمام مي‌شود سرجاي خودمان بايستيم و مي‌گوييم كه بياييد متجاوز را محاكمه كنيد وحق ما را هم بدهيد.در اين صورت ما از اينجا به زمين خودمان بر مي‌گرديم وچيزي نمي‌خواهيم در آنجا اين حرف من دوگونه تلقي شد

آن نوار را سپاه به من نداده است. اين گونه اسناد را آنها جمع مي‌كردند. آن نوار، يك نوار تاريخي است. من از روي نقشه كالك جنگي تحليل كردم وآن حرف‌ها را گفتم.

از همان روز يا همان شب اين بحث شروع شد خيلي‌ها خوشحال شدند و بعضي‌ها هم گفتند همه مي‌گويند " جنگ جنگ تا پيروزي " آقاي هاشمي مي‌گويد "جنگ جنگ تا يك پيروزي". آنها نمي‌دانستند كه پشت اين يك پيروزي، همان پيروزي واقعي است كه از اين در مي‌آيد.من هم گفته بودم و مي‌فهميدند ولي كساني بودند كه دلشان مي‌خواست جنگ باشد و فكر مي‌كردند كه در جنگ و باب شهادت بايد باز باشد تا آثاري از لحاظ فرهنگي، نظامي، وسياسي داشته باشد. آن گونه عقيده داشتند و هركسي عقيده خودش را دارد.

متاسفانه عمليات خيبر به اهدافش نرسيد. اول خوب جلو رفتيم. غافلگيري هم واقعي بود. چون ما از آب گذشتيم وبه آْن طرف رفتيم و به لب دجله هم رسيديم وبچه‌ها از آب دجله وضو گرفتند. ولي مشكلاتي پيدا شد. با عقب نشيني از جاده بصره، عمليات بدر هم كه بعد از آن بود، نتوانست به اهدافش برسد. استراتژي ما در گروي يك عمليات باقي ماند كه بالاخره عمليات‌هاي فاو،شلمچه،{كربلاي 5} وحتي عمليات حلبچه با هدف گرفتن سد در بندي خان ومنطقه دربندي خان، مصاديقي از آن سياسي و در اين جهت بود.

آنچه كه از عمليات خيبر تا عمليات حلبچه نتيجه اين سياست ما شد، اين بود كه نشان داد كه قدرت زميني ما از عراق خيلي بالاتر است.يعني ما در عمليات زميني موفق‌تر هستيم. البته بعدها عراقي‌ها دو، سه عمليات كردند واينجاها را پس گرفتند كه بحث خاص خودش را دارد. دنيا هم فهميد كه دست ما بالاتر از آنهاست و براساس همان استراتژي‌اي كه تابه حال عمل كرده بوديم، آماده مرحله جديدي در جنگ شديم. اگر در اينجا سوالاتي داريد بگوييد و اگر نداريد من حركت بعد را مي‌گويم.

* اگر اجازه بدهيد دو سوال در اينجا بكنم اول علت انتخاب جنابعالي از سوي امام و دوم اشاره‌اي به جنبه‌هاي خارجي سياست دفاع مقدس. اگر صلاح مي‌دانيد درباره چرخشي كه عربستان، كشورهاي عربي وحتي روس‌ها در اين سالها پيدا مي‌كنند،بفرماييد. من در خاطرات شما رايزني‌هاي متعددي را مي‌بينم كه به واسطه آقاي مرحوم حافظ اسد بين جمهوري اسلامي و روسيه و حتي عربستان انجام مي‌شود. ايشان نقش واسطه را پيدا مي‌كنند. چند بار در خاطرات شما پيشنهاد پادشاه عربستان مبني بر مذاكره براي بعد از صدام هست. حتي مي‌فرماييد اين پيشنهاد در اين مقطع از طرف روس‌ها هم به ما داده مي‌شود. يعني اين استراتژي كه حضرت عالي در رابطه با داخل پيگيري فرموديد، در جنبه بين‌المللي هم مسيري را طي مي‌كند. اگر حضرت عالي در رابطه با اين مسير صحبتي داريد بفرماييد. آيا اينها به موازات هم جلو مي‌رفت؟

** اينكه چرا من انتخاب شدم، بين من و آيت‌الله خامنه‌اي بحث بود. امام گفتند: آيت‌الله خامنه‌اي دستشان آسيب ديده و مشكلات اين گونه هم دارند. رئيس‌جمهور هم هستند كه بايد كشور را اداره كنند. ولي من در مجلس بودم و مي‌بايست مجلس را اداره مي‌كردم و دو نائب هم داشتم. امام گفتند: شما دو نائب داريد واگر در مجلس نباشيد، اتفاق مهمي نمي‌افتد. اين استدلال بود. آن موقع رابطه من با سپاه خيلي صميمي بود. چون من اين سپاه را به وجود آورده بودم. در اولين جلسه‌اي كه گروه‌ها در جمشيديه جمع شده بودند، من از طرف شوراي انقلاب رفتم و اينها را شكل داديم بعداً گاهي دست آيت‌الله خامنه‌اي و ديگران بود. چون سپاهي‌ها بيشتر عمليات آفندي را انجام مي‌دادند، رابطه من با آنها صيميمي بود و امام هم اين مسئله را مي‌دانستند و فكر مي‌كردند از اين جهت مناسبتر است. البته هيچ وقت ما اين را استدلال نكرديم و ايشان هم استدلال نكردند.

اما آنچه كه شما درباره رويكرد خارجي و بين‌المللي مي‌گوييد، ببينيد از اول سياست قدرت جهاني - چه غربي و چه شرقي و چه ارتجاع منطقه - اين بود كه به جاي اينكه انقلاب اسلامي براي دنيا الهام بخش باشد، بايد به عبرتي براي دنيا تبديل شود كه ديگر از اين كارها نكنند. سياستشان اين بود. اگر مي‌توانستند ما را از اول به زمين بزنند، حتي براي آن منظور هم كودتايي طراحي كردند كه قبل از اجراء فاش شد و كودتاگران سركوب شدند و چون نتوانستند، مي‌خواستند ما جنگ فرسايشي داشته باشيم تا امكاناتمان را صرف جنگ كنيم. طبيعي است كه بعد از مدتي مردم مي‌گويند: انقلاب چه شد؟ در دنيا هم همين را مي‌گويند. به علاوه خصومتي هم بين ما و اعراب شكل مي‌گيرد و كشورهاي اسلامي كه بايد الهام بگيرند، عليه ما موضع مي‌گيرند. آنها حساب شده اين جنگ را به راه انداختند. ارتش عراق هم آماده بود، براي اينكه از طرف روس‌ها و چيني‌ها در مقابل ارتش ايران شكل گرفته و قوي شده بود. ارتش ايران هم دست ما بود. منتها امكانات ارتش ما بعد از انقلاب خيلي ضعيف بود و درحال تصفيه بودند. براي آنها اين شيوه يك سياست روشن بود وهميشه دنبال اين بودند و فكر مي‌كردند كه ما در جايي به زانو در مي‌آييم. ولي ديدند كه چند عمليات زميني واقعاً قابل تحسيني انجام شد.

عمليات فتح خرمشهر كه با بيرون كردن عراق همراه بود، جاي خودش را دارد. تا زمانيكه بعثي‌ها در خاك ما بودند عليه آنها خوب مي‌جنگيديم. ولي وقتي خواستيم داخل خاك عراق برويم، همان گونه كه امام پيش‌بيني كرده بودند، خارجي‌ها حساسيت نشان دادند. عمليات خيبر، عمليات فاو،عمليات كربلاي 5 وچند عمليات ديگر نشان داد كه اگر ايران نيروهايش را متمركز كند. به هر جاي عراق كه بخواهد، مي‌رود. لذا آنها شروع كردند تا از فاز ديگري ما را تحت فشار قرار بدهند كه به قسمت‌هاي اصلي سوال شما درباره پذيرش آتش بس مربوط مي‌شود. با كاري كه در اين چند سال كرديم، براي همه ثابت شده كه اگر جنگ با همان وضع ادامه مي‌يافت و مسائل تمام نمي‌شد، نهايتاً اين عراق بود كه به زمين مي‌خورد و دشمنان انقلاب اين را نمي‌خواستند. قطعاً‌ مايل نبودند اين گونه شود. روس‌ها، آمريكايي‌ها وعرب‌ها در اين سياست فرقي نداشتند. امكانات همه در اختيار صدام بود. پول و بندر مي‌دادند هواپيمايشان به نحوي آماده دفاع بود. عراق از فرودگاه هايشان استفاده مي‌كرد. اطلاعات نظامي مي‌دادند.

نقطه مهمي كه تحولي را در اوضاع دنيا پيش آورد اين بود كه دنيا باور كرد كه ايران قدرت نفوذ در عراق را دارد. به خصوص در شمال عراق كه ما به كركوك نزديك شده بوديم. در جنوب هم نفت عراق را قطع كرده بوديم. در اين شرايط دشمنان سياست جديد در پيش گرفتند و به عراق چراغ سبز دادند كه او اقدامات جنايت بار ضد مقررات جهاني را مرتكب شود از قبيل حمله به مراكز غير نظامي هواژيما و كشتي‌هاي غير نظامي و استفاده از سلاخهاي ممنوع شيميايي و... نشان دادند و در همان راستا نيز تصميم گرفتند تا ابزار ديگري به عراق بدهند كه پياده نظام و زرهي‌هاي محدود ما نتواند كاري بكند. سراغ سلاحهاي مدرن و دادن تكنولوژي سلاح شيميايي و موشك دور برد رفتند. قبلاً‌ موشك‌هاي عراق گراد بود كه بردش به هفتاد كيلومتر مي‌رسيد. بعدها موشك اسكاد بود كه سيصد و سپس تا 500 كيلومتر پيش مي‌رفت.

ما هم با تلاش‌هاي جهاد گونه نيروها وكمك‌هاي مختصر به موشك مجهز شده بوديم و مي‌دانستند كه به زودي به موشك‌هاي 200كيلومتر مي‌رسيم كه مي‌توانيم همه شهرهاي اساسي عراق را به طور انبوه بزنيم و اين سياست آنها را هم خنثي كنيم.مي دانستند كه اگر ما بخواهيم، سلاح شيميايي هم توليد مي‌كنيم. منتهي نشان داده بوديم كه نمي‌خواهيم مردم عراق آسيب ببينند و اين كار را نمي‌كرديم. آنها حتي براي سلاح هسته‌اي به عراق چراغ سبز دادند و بعدها به خاطر همان كه مي‌دانستند چه چيزي به عراق دادند، جنگ عليه عراق براي آنها فوريت پيدا كرد تا از دست صدام بگيرند پس به سراغ آنها رفتند.

اين برنامه در واقع در چند فاز بود. يك فاز فشار اقتصادي عليه ما بود كه صدور نفت ما را در خليج فارس متوقف كنند. جنگ شهرها، حمله به كشتي‌ها، حمله به هواپيماي مسافربري، زدن سكوهاي نفتي و به طور كلي جلوگيري از صدور نفت در اين فاز بود. موشك‌هاي كرم ابريشم عراق به خارك مي‌خورد آمريكايي‌ها و بقيه هم كمكشان مي‌كردند. از لحاظ اقتصادي از ناحيه نفت ما را تحت فشار قرار داده بودند كه نتوانيم جنگ را اداره كنيم. از لحاظ هوايي، هواپيماهايي مانند ميگ 29 را كه دفاع ما به آن نمي‌رسيد، به عراق دادند كه مي‌توانست به هرجاي ايران بيايد و بمب بيندازد. موشك هايشان هم تا تهران و اصفهان و شهرهاي ديگر هم مي‌رسيد. جنگ بود و همه اينها را تحمل مي‌كرديم. بمب و موشك مي‌انداختند، تلفات و خرابي‌هايي به وجود مي‌آوردند.

سلاح شيميايي آنها خيلي سنگين بود. ولي ما سالها تحمل كرديم. در خيبر عليه ما سلاح شيميايي به كار بردند. از آنجا شروع شد و تا آخر جنگ هرجا در مقابل نيروهاي ما كم مي‌آوردند، از آن استفاده مي‌كردند. منتها ديدند كه آن سلاح شيميايي معمولي مثل خردل و اينها خيلي جواب نمي‌دهد و صحبت از ديگر سلاح‌هاي غير متعارف مي‌كردند. البته در حملات شيميايي هم ما تلفات خيلي بدي ديديم و هنوز بسياري از مصدومان شيميايي زنده هستند كه حقيقتاً‌ حالت تأسف وتأثر باري دارند. بعد از شرايط جديد كه اتفاق افتاد، براي همه عقلاي كشور جاي بحث بود كه ما در مقابل اين گونه سلاح‌ها چه كاري بايد بكنيم؟ به خصوص مسائل اقتصادي براي دولت مهم بود و نمي‌توانست تامين كند. آخرين ضربه انساني را عراق در بمباران شيميايي حلبچه زد كه عواقب آن براي ما خطرناك بود. سلاح بسيار خطرناكي را به كار برد.همين امروز آن سلاح دست هر كشوري باشد و موشك و وسيله رساندنش را به هرجايي داشته باشد آن كشور را به زانو در مي‌آورد. حتماً شما اطلاعات داريد و فيلم آن را ديديد با اينكه مردم خودش بودند چند بمب در حلبچه انداخت، حزب بعث كردها را مثل ما در نقطه مقابل حساب مي‌كرد. اعتراضش به مردم اين بود كه ما وقتي نزديك شهر حلبچه وارد شديم، مردم كرد فرار نكردند، ماندند و از ما استقبال كنند. واقعاً كردهاي عراق با ما خوب بودند و ما با آنها مشكلي نداشتيم.

نيروهاي ما هم از قديم در آن منطقه بودند. اين شرايط كه پيش آمد. آن عقيده كه ما و بعضي از آقايان داشتيم،براي خيلي‌ها قابل قبول شد. چون صدام به مرحله‌اي از وحشي گري رسيده بود كه ممكن بود آن جنايت را در شهرهاي ايران هم تكرار كند.

اما براي دنيا كه شما مي‌گوييد چه تغييري پيش آمد، تغيير اساسي اين بود كه ديدند به اهدافشان كه ايران را فرسوده كنند و از پاي در بياورند، نمي‌رسند مگر اينكه جنگ را باز هم فرسايشي كنند كه مي‌دانستند اين سياست مي‌تواند عوارض ديگري براي آنها داشته باشد.

آنها اطلاع داشتند كه ما تكنولوژي سلاح شيميايي را داريم ولي توليد نمي‌كنيم و نمي‌خواهيم انجام دهيم. فكر مي‌كردند اين شرايط تبديل به مسائل ديگري مي‌شود لذا آن قطعنامه را نوشتند.

به قطعنامه مي‌رسيم كه خودش بحث ديگري دارد بنابراين آنها به اين نتيجه رسيدند كه نمي‌توان جنگ را با شكست ايران خاتمه داد و احتمال خطرهاي بزرگتري هم وجود دارد. باز هم متفق بودند. يعني هنوز روس‌ها، غربي‌ها و عرب‌ها پشت سر صدام بودند وحتي ليبي كه تا آن تاريخ با ما بود و وقتي از پيروزي‌هاي ما مأيوس شده بود، به عراقي‌ها تمايل نشان مي‌داد. سوريه هم كه در حد مسائل سياسي كه جنگ عربي - عجمي يا شيعه وسني نشود، با ما بود نمي‌توانست به ما كمك بكند و جز قطع لوله نفت عراق كه آن هم اختلافات حزب بعث در دو كشور بود، كاري نمي‌كرد. * اگر اجازه بفرماييد به صورت مشخص‌تر نگاهي به تير 66 تا تير ماه 67 بيندازيم.جناب آقاي هاشمي، شما فرموديد كه استراتژي شما مشخص بود و دقيقاً ‌مي‌دانستيد به چه نقطه‌اي مي‌خواهيد برسيد. اين ماجرا طي تير 66 تا تير ماه سال 67 شكل عيني‌تري به خودش مي‌گيرد.يعني در بحث سياسي جنگ مسائلي رقم مي‌خورد كه قابل تامل است. به نظر مي‌آيد حضرت عالي با حمايت امام در مسيري حركت مي‌كرديد كه دو جنبه افراطي داخلي و خارجي به نوعي رضايت به طي اين مسير نداشتند حتي در پاره‌اي از مصاديق بدون اينكه با هم در ارتباطي باشند، با همديگر همكاري مي‌كردند. مي‌خواستند مسير ديپلماسي كه شما طي مي‌كرديد، كاملاً با شكست مواجه شود كه در سال66 و 67 دو مصداق كاملا مشخص در آن ديده مي‌شود.يكي از اين موارد حمله‌هاي هلي كوپترهاي آمريكايي به كشتي ايران اجر است كه فرمانده سپاه وقت تقاضاي يك پاسخ خونين به آمريكايي‌ها مي‌كند و وقتي به گوش حضرت امام مي‌رسد، از جناب عالي مي‌خواهند كه جلوي اين نوع حركات گرفته شود. يكي از موارد مشخص ديگر نيز در تير ماه 67 اتفاق مي‌افتد.

يعني آمريكايي‌هاي با جنايتي كه در حمله به هواپيماي ايرباس مرتكب شدند در واقع شرايط را براي شكست ديپلماسي و ايجاد يك جنگ جديد مهيا كردند. به فاصله يك روز بعد از حمله ناو آمريكايي به هواپيماي ايرباس، مرحوم آيت‌الله منتظري طي يك پيام تسليتي به حضرت امام تقاضاي اعلام جهاد عليه منافع آمريكا مي‌كنند. حضرت امام در پاسخ به ايشان ضمن اينكه از پيام تسليت قدرداني وتشكر مي‌كنند، مي‌فرمايند: "در اين مسير پشتيبان آقاي هاشمي باشيد"(سند آن در بخش ضمائم كتاب خاطرات سال 67 موجود است) اين دو مصداق عيني نشان دهنده يك وحدت ديدگاه بين حضرت عالي و حضرت امام در حوزه سياسي جنگ است. يعني آنچه كه شما پيش مي‌برديد همان تفكري بود كه حضرت امام دنبال مي‌كردند؟ چون اگر غير از اين بود اين دو واقعه مي‌توانست اين مسير را عوض كند. نظر حضرت عالي راجع به اين دو واكنش به خصوص حضرت امام(ره) كه دراين دو سال انجام مي‌دهند، چيست؟ اگر ما به آن دو پيشنهاد جواب مثبت مي‌داديم، چه عواقبي براي مسير ديپلماسي ما ايجاد مي‌كرد؟

** طبيعي است كه اگر ما خودمان را وارد يك نوع جنگ آن گونه با آمريكايي‌ها مي‌كرديم، عراق كاملاً راحت مي‌شد و عرب‌ها هم راحت مي‌شدند و جبهه جديدي باز مي‌شد كه آن را نه امام و نه ما مي‌خواستيم. البته در خليج فارس اين كار را تا حدودي مي‌كرديم. يعني وقتي آمريكا خيره سري مي‌كرد و پرچمش را روي كشتي‌هاي كويت مي‌گذاشت و يا كاروان‌هاي نفتي آنها را اسكورت مي‌كرد، اين يك نوع جنگ با ما بود و ما هم همان جا - نه به صورت علني و اعلان شده - به آمريكا نشان داديم كه نمي‌تواند اين كار را كند. يا بايد صراحتاً وارد ميدان شود و يا اين گونه نمي‌شود. ما در آن بخش كاملاً آمريكا را شكست داديم كه افتضاحي براي ابهت آمريكا در منطقه شد. البته سياست آنها همين بود كه از چند جهت بر ما فشار بياورند. از جهت اقتصادي كه گفتم مي‌خواستند نفت ما را قطع كنند. از لحاظ نظامي ابزاري به صدام دادند كه خارج از برنامه‌هاي نظامي آنها بود. به اضافه اينكه آمريكا نشان داد كه آماده است با ما وارد جنگ شود.

نكته مهمي كه در فشارهاي آنها عليه ما نهفته بود، اين بود كه ما را قانع كنند جنگ را ختم كنيم. آنها هم به اين نتيجه رسيده بودند كه اين جنگ ختم شود. شايد تا آن زمان دلشان مي‌خواست كه اين جنگ فرسايشي باشد. چون علاقه‌اي به عراق و ايران نداشتند و فقط مي‌خواستند اين دو كشور مهم منطقه ضعيف شوند و انقلاب ما هم از الهام بخشي، تبديل به عبرتي براي ديگران شود.

در برنامه‌هاي دفاعي وتهاجمي ما هم راهكاري كه انتخاب كرده بوديم. موفق نشده بود. يعني نتوانستيم يك جاي استراتژيك را براي فشار بر عراق بگيريم. البته امام اجازه نمي‌دادند ما وارد شهرها شويم و مي‌خواستيم در حد جاهايي كه گفتم، عمل كنيم. هم فاو و هم خيبر خالي از سكنه بود. در حلبچه هم نمي‌خواستيم وارد شهر شويم. مي‌خواستيم سد رابگيريم.كركوك كه از مناطقي نفتي عراق بود و از آن ارتزاق مي‌كرد، هدف بعدي ما بود. در حال آماده شدن بوديم كه به آنجا برويم.

بنابراين امام مي‌دانستند كه به كجا مي‌رويم. من هم مرتب با امام در تماس بودم. بعد از هر عملياتي كه برمي گشتم، خدمت امام مي‌رفتم و توضيح مي‌دادم. اگر ناقص عمل مي‌شد. دليلش را مي‌گفتم و ايشان هم مي‌دانستد. به خصوص اينكه حاج احمدآقا هميشه با ما و ديگر فرماندهان در تماس بود وخبرها را به ايشان مي‌داد. سپاه و ارتش هم در تماس بودند. بالاخره بحث قطعنامه پيش آمد. قطعنامه 598، هشتمين قطعنامه‌اي است كه براي جنگ عراق عليه ما در سازمان ملل به تصويب رسيد. پيش از قطعنامه 598،شوراقطعنامه 588 را در تاريخ 16/7/65 تصويب كرده بود كه ايران آن را نپذيرفت و دبير كل در گزارش خود به شوراي امنيت؛خلاصه‌اي از مواضع ايران و عراق را در قبال قطعنامه عنوان نمود و اعلام كرد كه در حالي كه عراق تمايل خود را براي پذيرش قطعنامه شوراي امنيت اعلام داشته، ايران به دلايلي كه ذكر كرده، اين قطعنامه را نپذيرفته است.پس از قطعنامه 588 ايران عملياتهاي موفقيت آميز زنجيره‌اي را در خاك عراق انجام داد (سلسله عملياتهاي فتح، كربلا، والفجر9 و نصر) حاصل اين مجموعه عملياتها نزديك شدن رزمندگان اسلام به شهر بصره شد كه عامل دقت و حساس شدن شوراي امنيت شوراي امنيت به مسئله جنگ شد.

بر اين اساس اعضاي دائم به صورت يك گروه، كار مشترك و سازماندهي شده‌اي را براي پايان بخشيدن به جنگ ايران و عراق آغاز نمودند. كار اين گروه مشترك به صورت محرمانه بود كه حاصل بررسي‌هاي آنها در 5 ماه منجر به نوشتن پيش نويس قطعنامه 598 شد.

اين قطعنامه را آنها صادر كردند. با شرايطي كه براي ما درست كرده بودند. فكر مي‌كردند ما مي‌پذيريم. چند عقب نشيني نيروهاي ما آنها را اميدوار كرده بود كه ما مي‌پذيريم.

ما لازم ديديم كه بعد از پذيرش قطعنامه در شرايط مناسبي بايد ضرب شصتي نشان بدهيم كه آنها متوجه شوند قدرت تهاجمي بر سر جاي خود باقي است. وقتي كه عراقي‌ها بعد از پذيرش قطعنامه دوباره حمله كردند و تا نزديك اهواز هم رسيدند و از خرمشهر و جاهاي مهم عبور كردند و معلوم شد ادعاي صلح طلبي عراق دروغ است كه با يك دفاع جانانه ظرف يكروز آنها را به سرجايشان برگردانديم.

در طرف شمال جبهه‌ها هم كه منافقين گمان مي‌كردند ايران در جبهه غرب و شمال نيرويي ندارد و همه امكاناتش در جنوب مستقر است، در عمليات مرصاد پاسخ خود را گرفتند و آنگونه زمين گير و متلاشي شدند. در عمليات مرصاد فقط منافقين نبودند. نيروهاي هوايي و لجستيك عراق با اينها بودند. لذا توانستيم هم منافقين و هم پشتيباني آنها را از كار بيندازيم. آنها فهميدند كه تحليل رفتن قدرت تهاجمي و دفاعي ما درست نيست و نيروهاي مي‌توانند مثل گذشته جنگ را ادامه دهند.

قطعنامه كه صادر شد، اشكالاتي داشت و ما هم با يك استراتژي درست با آن برخورد كرديم. يعني خدمت امام رفتيم و پيشنهاد داديم. قرار بر اين شد كه ما از يك جهت عمليات زميني و جنگ را با قدرت ادامه دهيم و نيرو هم تجهيز كنيم كه ستاد كل را بر اين اساس تشكيل داديم. براي اينكه دولت بيشتر از گذشته براي پشتيباني جنگ در ميدان باشد. مردم هم دعوت شدند كه براي جنگ آماده شوند. اين يك فاز بود.

فاز سياسي را هم شروع كرديم و آن اين بود كه مذاكره كنيم تا مفاد قطعنامه مطلوب ما شود. يعني قطعنامه‌اي باشد كه با قبول آن به اهداف خود برسيم. اين سياست با چند عملياتي كه انجام شد و با مذاكراتي كه شروع كرديم جواب داد. طول كشيد تا قطعنامه را به نفع اصلاح كردند. در جاهاي ديگر مفصل گفتم كه چه چيزهاي ظريفي را اصلاح كرديم تا قطعنامه به گونه‌اي باشد كه بتوانيم هم غرامت بگيريم و هم عراق بخاطر تجاوز محكوم شده باشد. در نهايت پيروزي از آن ايران شد و دنباله آن سقوط صدام بود كه بحث ديگري دارد و آن هم در برنامه ما بود به آن هم در جاي خود عمل شد.

* يك سوال مياني دارم. دبير كل سازمان ملل در سال 66 سفري به ايران داشت. شما بعدها در جايي از شجاعت ايشان در پيگيري اجراي قطعنامه 598 ياد كرديد. راجع به آقاي خاوير پرز دكوئيار چه نظري داريد؟ نقش دبير كل سازمان ملل را در اين رابطه چه ميزان ياري دهنده و كمك كار جمهوري اسلامي مي‌دانيد؟

** خب ما ظاهر صحنه را مي‌ديديم و پشت صحنه را نمي‌دانستيم كه قدرتهايي كه آقاي دكوئيار را آوردند؛سياستشان چه بود؟ چه مي‌خواستند؟. البته كم و بيش مي‌دانستيم. ولي همين مقدار كه مي‌ديديم ايشان حاضر شد كه قطعنامه 598 را به آن شكل عوض كند براي ما قدم مهمي بود. من آنها را به صورت روشن در جايي گفتم و ديده مي‌شود. بعد هم ايشان پيگيري مي‌كرد براي اينكه مسائل اجرا شود و چون صدام نمي‌خواست اجرا شود. پيگيريهاي دبير كل سازمان ملل به گونه‌اي بود كه ديگران متهمش مي‌كردند ولي ما طلبكاري مي‌كرديم و مي‌گفتيم: "اين بخش ناچيز از حقوق ماست كه مي‌دهيد مثلا با آمار نشان داديم كه ما هزار ميليارد دلار از جنگ خسارت ديده‌ايم ولي آنها فقط يكدهم آن يعني 100 ميليارد دلار را پذيرفتند ".

انصافا دوستان ما در وزارت خارجه كه مسئوليت مذاكره را داشتند خوب عمل كردند البته آنها تنها نبودند و قدمي بدون تاييد بر نمي‌داشتند. اول حضرت امام بعد سران قوا و من كه مسئول جنگ و جانشين فرمانده كل قوا بودم. هر مرحله‌اي را طي مي‌كردند سوال مي‌كردند و ما جواب مي‌داديم كه مثلا تا اينجا پيش برويد. پس سياست ما دو شعبه داشت. يكي اينكه در جنگ نشان بدهيم با قدرت ايستاده‌ايم كه آنها خيال نكنند ما داريم مضمحل مي‌شويم. دوم هم اينكه در مذاكرت سياسي يكدنگي نكنيم و ديپلماسي فعال را عمل كنيم تا بالاخره به نقطه‌اي رسيديم كه هيچكسي از ناظران جهاني فكر نمي‌كرد به اينجا برسيم.

* من دو سوال در رابطه با پذيرش قطعنامه دارم بدون تقدم و تاخر پرسش آن، يكي از اين دو سوال اين است كه در رابطه با هر جنگي، يك مجموعه به هدف رسيده و پيروز داريم و يك طرف از هدف مانده و شكست خورده، پرسشي كه در پايان 8 سال دفاع سلحشورانه و مقدس نظام جمهوري اسلامي وجود دارد اين است كه چرا كه سمبلي و نشاني از پيروزي ما در صحنه كشور ديده نمي‌شود؟ پيروزي حماسه عظيمي كه 3 سند تاريخي از بيانات امام و رهبري و همچنين تمكين نامه آخر صدام به جنابعالي در تاييد آن وجود دارد؟ حضرت امام بارها عملكرد امناي خود را تاييد فرمودند و اشاره كردند كه چه كسي بهتر از اينها قادر به اداره جنگ بود؟، رهبر معظم انقلاب هم در نامه خود به دكتر ولايتي (وزير خارجه وقت) ضمن تاكيد بر احقاق حقوق حقه ملت، نقش جنابعالي را مستظهر به تاييدات الهي برشمردند و در نهايت آن جمله معروف نامه صدام كه:"جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، ديگر همه چيز روشن شده و شما به هر چه مي‌خواستيد رسيديد"، از نظر جنابعالي با وجود اين همه اسناد و متقن تاريخي چرا در سالروز پذيرش قطعنامه و اثبات حقانيت جمهوري اسلامي در پايان 8 سال دفاع مقدس خبري از جشن ملي پيروزي نيست؟

** اين چراها ادله‌اي دارند كه به موقع به آنها مي‌پردازيم. اينگونه است. شما به سخنان امام درباره تحليل‌هاي گوناگون اشاره كرديد. من هم همان موقع سخنراني و تحليلي را گفتم كه اين سوره فتح بعد از پيروزي بر مشركان و گرفتن مكه و فتح مكه نازل نشده؛بلكه براي صلح حديبيه نازل شده است پس از صلح حديبيه خيلي از كساني كه در آنجا حاضر بودند گريه مي‌كردند و مي‌گفتند كه در مقابل مشركين كوتاه آمديم و ضعيف شديم اين موضع تا آنجا بود كه پيامبر خدا(ص) وقتي مي‌خواستند صلح نامه بنويسند، بعضي كلمات خودشان را به خواست آنها عوض مي‌كردند. ولي آن موقع سوره فتح نازل مي‌شود و خداوند "انّا فتحا لك فتحا مبينا" را مي‌گويند. من هم حقيقتا فتح را همين جا مي‌ديدم. يعني ما با يك شگرد ديپلماتيك به گونه‌اي رفتار كرديم و شرايط را فراهم كرديم كه همان‌هايي كه در سازمان هميشه عليه ما راي مي‌دادند اين بار به نفع ما راي دادند. به اين نرمش نمي‌گويند. ما كه چيزي به آنها نداديم.همان‌طور كه كه گفتم در دو شاخه عمل مي‌كرديم و رفتار ما به گونه‌اي بود كه اولا دنيا از ما مسئوليت شناسي ديد و ديد كه ماجراجو نيستيم و يك حرف منطقي داريم و براي حرف منطقي خودمان مقاومت مي‌كنيم.

بعد انعطاف ما را در چيزي ديدند كه فكر نمي‌كردند در مواردي انعطاف نشان بدهيم.در آن شرايط مي‌توانستيم در تنگه هرمز براي ديگران مشكل ايجاد كنيم امّا نكرديم و گفتيم كه امنيت يا براي همه يا براي هيچكس.تا اين حد حرف مي‌زديم.مي توانستيم آن موقع انتقام بيشتري از آمريكايي‌ها در خيلي از جاها بگيريم.لزومي نداشت وارد اين كار شويم. امام هم مسائل را هدايت مي‌كردند. بالاخره با آن رفتار حركت منطقي كه كرديم. هم صلح دوستي خودمان را نشان داديم هم روي حق خود پافشاري كرديم و هم به آن نقطه‌اي كه بايد مي‌رسيديم، رسيديم. فتح واقعي اينجا بود.

آن جمله‌اي را كه صدام نوشته بود در خاطره‌اي از يكي از اسرا ديدم كه حق مطلب را بخوبي بيان كرده بود، او در خاطراتش نوشته كه پشت سيم‌هاي خاردار ايستاده بوديم و به تلويزيون عراق گوش مي‌داديم. صدر خاطره آن آزاده اين جمله صدام بود كه كه در جواب من نوشته بود.حرفي كه اين آزاده زد واقعيت‌ها را در همان خاطره كوچك بدرستي مشخص كرده است. يعني بعد از پذيرش قطعنامه تا آن روز فضاي تلخي بر خيلي از رزمنده‌ها، اسرا و خانواده شهداء حاكم بود كه ما چكار مي‌كنيم؟امآ وقتي آن جمله را شنيديم همه فهميديم كه نظام در حال انجام دادن چه تدبيري است و به اين صورت پيش برد كه آنها از پشت خبر نداشتند و ما هم خيلي در جايي نگفتيم و باز هم نمي‌گوييم.مرحله بعدي آن هم بسيار مهم بود كه جه بر سر صدام بيايد و اينكار را هم خداوند كرد و حقانيت و مظلوميت و مقاومت ما هم در آن بي‌نقش نبود ولي لازم نيست از نقش خودمان در اينجا خيلي صحبت كنيم.

* آقاي هاشمي، حضرت امام در اين نامه از كليد واژه در كنار هم استفاده مي‌كنند. يكي از اين كليد واژه‌ها جام زهر و ديگري "تشخيص مصلحت"است كه جام زهر را به تشخيص مصلحت يك امت تعبير مي‌كنند. هر دوي اين كليدواژه‌ها گرفتار تفسيرهاي افراطي شدند. يعني جوانهاي امروز نه از موضوع جام زهر تصور درستي دارند و نه از موضوع تشخيص مصلحتي كه حضرت امام دادند.از جنابعالي مي‌خواهم راجع به استفاده حضرت امام از اين دو واژه در كنار همديگر در آن نامه صحبت بفرماييد؟

** در جلسه‌اي ما 5 نفر خدمت امام رفته بوديم براي اينكه بگوييم وضع جنگ اينگونه است. آيا مي‌خواهيم ادامه بدهيم و يا نمي‌خواهيم ادامه بدهيم؟ نظر قاطع خود را گفتيم كه مصلحت نمي‌بينيم. براي امام سخت بود كه در آن شرايط بپذيرند ما قطعنامه را امضاء و قبول كنيم. لااقل تا آن مقداري كه ما صحبت مي‌كرديم. جلسه ما در آن شب طول كشيد. راهكارهايي هم پيشنهاد شد. ايشان گفتند كه ما به مردم گفتيم اگر جنگ 20 سال هم طول بكشد، ما ايستاده‌ايم و در و ديوار پر از جنگ جنگ تا پيروزي و تا رفع فتنه است. اگر الان يكدفعه بياييم و اينگونه عمل كنيم، جواب مردم و رزمنده‌ها را چه بايد بدهيم؟ دل آنها مي‌شكند.

در آن جلسه از اينگونه بحثها بود. ما اينها را قبول داشتيم و روي آنها بحثي نداشتيم. ولي بحث اين بود كه آيا مصلحت است كه الان به اين صورت ادامه بدهيم؟ بحثها اينگونه بود. امام قانع شدند كه الان بايد اين كار را بكنيم و به اين مسئله رسيدند كه مصلحت است كه بپذيريم. منتها بحث بر سر كيفيت بود من پيشنهاد كردم كه اگر براي شما اعلام آن سخت است اين مشكل را من حل مي‌كنم. من جانشين شما هستم و حق امضاء در اين مسائل دارم من مي‌روم و مي‌پذيرم. ممكن است جنابعالي بعد بلافاصله بگوييد كه او تخلف كرده و بايد از من به عنوان فرماندهي كل قوا اجازه مي‌گرفت. شما آنموقع مي‌توانيد مرا محاكمه كنيد. فدا كردن يك نفر بهتر از اينهمه مشكلاتي است كه پيش آيد.ايشان نگاه مهربانانه‌اي كردند و گفتند: نه، اين خوب نيست. خودشان پيشنهادي دادند كه ما از آن پيشنهاد بيشتر متاثر شديم و آن را قبول نكرديم و گفتيم كه اين درست نيست.

* اين پيشنهاد را هرگز جنابعالي در جايي مطرح نفرموديد؟

**  نه در جايي نگفتم.

* اسامي 5 نفر حاضر در آن جلسه را مي‌فرماييد؟

** سران قوا بوديم. رئيس مجلس، رئيس جمهور، رئيس قوه قضائيه و نخست‌وزير به همراه حاج احمد آقا كه معمولا در جلسات ما بودند.

* آيا غير شما، ديگر آقايان هم پيشنهادي دادند؟

** يادم نيست. امام پيشنهادي دادند كه ما پيشنهاد ايشان را رد كرديم. بعد پيشنهاد سوم اين شد كه امام گفتند: حالا كه بايد بپذيريم، شما وجوه قوم و بزرگان را از همه جا دعوت كنيد و همين حرفهايي را كه اينجا زديم، براي آنها هم بگوييد و در يك جلسه خاص آنها را توجيه كنيد، بدون اينكه پخش شود.آنها قانع شوند و بعد آنها هم از كاري كه مي‌كنيم، دفاع كنند.

اصلا بنا نبود كه امام نامه بنويسند. اين كار را به عهده ما گذاشتند. رئيس‌جمهور هم آن جلسه را براي همان كار تشكيل داد كه توجيه كنيم. عده‌اي را دعوت كرديم. در اين بين حاج احمد آقا خبر داد كه امام خودشان يك نامه نوشتند و اعلام مي‌شود.

ما اصلا انتظار اين را نداشتيم. بعدا از مضمون نامه مطلع شديم. پس امام با در نظر گرفتن مصلحت رفتار كردند. پس از يك جلسه طولاني و مذاكرات ايشان با سران قوا كه كاملا به آنها اعتماد داشتند تصميم گرفتند. شرايط اقتصادي و شرايط صدور نفت و شرايط ميدان و شرايط نيروهاي ايثارگر را گفتيم كه نمي‌توانيم درست اداره كنيم.مشكلات خانواده‌هاي آنها و اسراو خيلي چيزهاي ديگر را گفتيم. وقتي همه اينها توضيح داده شد. قبول كردند.

بيشتر از همه اينها، خطر استفاده عراق از سلاحهاي شيميايي در شهرهاي بزرگ بود. گفتم اگر مثلا فردا تبريز را مثل حلبچه زدند، ما چه كاري مي‌توانيم بكنيم؟ چه اتفاقي مي‌افتاد؟ خيلي آسان مي‌توانند تبريز، اروميه و حتي تهران را بزنند. همه اينها را بررسي كرديم. همه مي‌دانستيم كه غربي‌ها و روسها آماده‌اند همه چيز را بدهند براي اينكه ما بترسيم و قبول كنيم.

با اين شرايط مصلحت روشن شد. اينكه بپذيريم يا نه و براي امام تلخي داشت و مانند جام زهر بود، مربوط به مسائل بعد مي‌شود كه چطور به مردم بگوييم؟. گفتن آن به رزمنده‌هايي كه در جبهه هستند و خانواده شهدا و جانبازان حقيقتا براي امام تلخ بود. تا نتيجه اين كار روشن شود مدتي زمان لازم دارد. پس مسئله مصلحت هميشه اينگونه است. يعني وقتي كه انسان به خاطر مصلحت يك كار خلاف مسير عادي انجام مي‌دهد، در آن لحظه مشكلاتي دارد، خيلي‌ها ناراحت و بعضي‌ها خوشحال مي‌شوند و لذا مي‌بينيم بعد از اعلام پذيرش قطعنامه به دستور امام گروههايي به همراه نامه امام به جبهه‌ها رفتند براي توجيه رزمندگان.

امام با آن هوشي كه داشتند جمله "جام زهر را مي‌نوشيم"را درست بكار بردند. يعني انتخاب كرديم كه بنوشيم. يعني بر ايشان تحميل نشد كه بنوشند. حالتي بود كه بخاطر مصلحت انتخاب كردند. فكر مي‌كنم ايشان با تفكر و پيش‌بيني شرايط آن جمله را بكار بردند. هم مصلحت را رعايت كردند و هم ناراحتي خودشان را به مردم نشان دادند كه دلشان نمي‌خواست اينگونه شود و هم آينده را در آن جمله نهادند كه مردم مي‌بينند چه فتحي كرديم؟

البته لازم است در اينجا به نقش نامه آقاي محسن رضايي هم اشاره‌اي شود كه وي در آن نامه نيازهاي ضروري رزمندگان را براي ادامه جنگ مطرح كرده بود و خيلي واضح بود كه در آن شرايط تامين آن نيازها براي نظام و كشور مقدور نبود كه امام هم در نامه خودشان هم به آن تكيه كردند.

* در لابلاي سخنان جنابعالي، بحث اين بود كه چه كسي بپذيرد؟ البته شما پيشنهاد قبول مسئوليت داديد كه امام نپذيرفتند. سوال من در همين راستا معطوف به مجمع تشخيص مصلحت نظام است. در آن مقطع تاريخي چند ماهي بيشتر از عمر تشكيل مجمع نگذشته بود. به نظر مي‌آيد حضرت امام علاوه بر تمهيد بزرگ بن بست شكني موارد قانوني اداره نظام توسط مجمع، اهداف بلندتري را هم دنبال مي‌كردند. استنباط من اين است كه ايشان براي عبور از تنگناهايي نظير قبول قطعنامه هم به مجمع تشخيص مصلحت نظام نظر داشتند. با توجه به اينكه در آن مقطع مجمع نهادي نوپا بود و امكان ايفاي چنين نقشي را نداشت، جنابعالي فكر مي‌كنيد اگر مجمع در شرايط امروز و قدمت ربع قرني بود، آيا حضرت امام وظيفه پذيرش قطعنامه و مسئوليت آن را به دوش مجمع مي‌گذاشتند؟

**  بعيد مي‌دانم. چون اختلاف از همين مجمع شروع مي‌شد. بالاخره كساني بودند كه موافق نبودند. در آن جلسه‌اي كه ما با ايشان داشتيم. ما 5 نفر همصدا بوديم. عقيه‌اي هم داشتيم و عقلاي ديگري هم دنبال كار بودند. اما اگر همين الان در مجمع چنين حالتي پيش بيايد، يكنواخت نيست. وقتي نامه امام در آن جلسه خوانده شد. بعضي‌ها زار زار و با صداي بلند گريه كردند. چون اينها نسبت به همه مسائل توجيه نبودند.

* به مصداق ماجراي صلح حديبيه؟

** واقعا شبيه آن بود. در آنجا همان حالت بود. صلح امام حسن(ع) هم همين‌طور بود. حتي لقب مذّّل المومنين به امام حسن(ع) دادند، بنابراين فكر مي‌كنم اين بحث جاي خودش را داشت. امام(ره) فرمانده كل قوا بودند و اختيار اعلام جنگ و صلح با فرماندهي قواست. من هم جانشين بودم. آقايان ديگر هم صاحبنظر و مشاور بودند. ادله هم روشن بود و امام به لحظه لحظه جنگ آشنا بودند. در همان جمع كوچك به اندازه كافي مصلحت كشف شده بود.اگر همين الان هم بخواهد چنين كاري بشود، اختلاف پيش مي‌آيد، مگر اينكه سياست اين باشد كه رهبري يا امام بخواهند مسئله را كاملا از دوش خودشان به جاي ديگري ببرند و بگويند يك نهاد قانوني تصميم گرفته است. مي‌تواند اينگونه باشد. ولي در آنجا اينگونه نبود و فرماندهي كل قوا مسئول كار هستند.

* به عنوان فقط يك سوال از جنابعالي مي‌خواهم نظرتان را درباره قياس دو پرونده دفاع مقدس و هسته‌اي بفرماييد؟ دو پرونده‌اي كه در هردوي آنها حق مسلّمي متوجه ملت و نظام بوده و هست. اگر هر دوي آنها در دو كفه يك ترازو قرار دهيم چه شباهتها و تفاوتهايي ميان اين دو پرونده مي‌توانيد ببينيد؟ آيا مي‌توان از پرونده دفاع مقدس براي پرونده هسته‌اي درس بگيريم؟

** نمي‌خواهم در اينباره صحبت كنم، براي اينكه الان ميدان داغ تصميم گيري هاست. اگر بگوييم پرونده دفاع مقدس و هسته‌اي شباهتي دارند يك نوع پيش داوري است. اگر روزي در اين باره در اينباره بحث شود بايد بين ما، رهبري و عقلاي قوم شود تا نظام هر تصميمي بخواهد بگيرد. اما الان ربطي به هم ندارند.

* آقاي هاشمي؛ در رابطه با تحليل‌هاي غلط عده‌اي از پايان جنگ؛ شاهد آن بوديم كه حضرت امام از خانواده‌هاي شهداء و جانبازان عذر خواهي مي‌كنند. نظر شما راجع به تحيلي‌هاي غلط آن دوره و بازتوليد آنها در امروز چيست؟مضاف بر آنكه اين تحليل‌ها غالبا از سوي كساني مطرح مي‌شود كه نقشي در مديريت 8 سال دفاع مقدس نداشته‌اند. بالاخره اين تحليل‌هاي غلط تا كي ادامه خواهد يافت؟

** بالاخره آنها هم بيكار نيستند، مي‌نشينند و فتنه مي‌كنند، نمي‌خواهيم زياد به اين چيزها بپردازيم. بيشتر حرفهايم را در اين زمينه در مصاحبه با روزنامه كيهان - اشاره به كتاب بي‌پرده با هاشمي - زده‌ام. نكته‌اي كه من هميشه روي آن تاكيد دارم پرهيز از ايجاد اختلافات جديد و زدن حرفهاي اختلاف انگيز است. بايد نشان بدهيم كه متحد هستيم. 

برچسب ها: دفاع مقدس
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات