* چشمانداز ايران: ابتدا تشكر ميكنيم از اين كه وقت خود را به خوانندگان چشمانداز ايران اختصاص داديد. قصد داريم كه شما را به دوران جواني و دانشجويي و حدوداً چهل و سه سال پيش برگردانيم. شما در آن سالها دانشجوي سال چهارم رشته راه ساختمان در دانشكده فني بوديد و در سالهاي 1339 تا 42 دانشگاه يكپارچه شور بود و فعاليت داشت. در سال 1339 به زندان افتاديد، اما همان طور كه آقاي دكتر مسعود حجازي نيز در مصاحبه خود با چشمانداز ايران درباره واقعه اول بهمن 1340 اشاره ميكرد، شما يكي از اعضاي "سازمان جوانان جبهه ملي" بوديد؛ شما، احمد سلامتيان و سيروس يحييزاده. به طور كلي ميخواستيم از شما بپرسيم كه سازمان جوانان جبهه ملي چه فعاليتهايي ميكرد و نقش اين سازمان در تظاهرات اول بهمن 1340 و هماهنگي آن با دانشگاه و دانشجويان چه بود؟
** ابتدا من از شخص شما تشكر ميكنم. نشريه چشمانداز ايران در ميان نشريات ديگر از جايگاه راهبردي و ويژهاي برخوردار است و اين نقش و جايگاهي مناسب براي پرورش نسلهاي آينده است. من معتقدم كه حوادث تاريخي گذشته حتماً بايد به نوعي مكتوب شود، به ويژه اين كار بايد از نگاه افراد مختلف انجام شود. با اين كار خود خوانندگان با مطالعه نظرات گوناگون ميتوانند ـ با شناخت سابقه سياسي، اجتماعي آن فرد ـ به داوري بنشينند.
جبهه ملي دوم در سال 1339 تشكيل شد. نقش و فعاليت دانشجويان در شكلگيري اين جبهه موثر بود. دانشجويان پيش از آن در انجمن اسلامي دانشجويان فعاليت ميكردند و اين فعاليت بيشتر جنبه مذهبي و اجتماعي داشت تا سياسي. چرا كه پيش از سال 1339 مسائل سياسي آنچنان مطرح نبود. پس از سال 1334 و كشف سازمان نظامي حزب توده، شاه خفقاني ايجاد كرده بود. وقتي ما به دانشگاه اشاره ميكنيم، بايد بگويم كه دانشگاه تهران در آن زمان محور اصلي فعاليتهاي دانشجويي بود. دانشگاه اميركبير در آن دوران تازه تأسيس شده بود. انجمن اسلامي دانشجويان در آن دوران فعال بود و همكاريهايي هم با انجمن اسلامي مهندسين داشت. به عنوان نمونه وقتي كه انجمن اسلامي مهندسين براساس برنامه هميشگي خود ـ كه از سال 1334 آغاز شده بود ـ نماز عيد فطر را برگزار ميكرد، انجمن اسلامي دانشجويان همواره در برنامههاي آنها شركت ميكرد. اين انجمن به دليل اين كه از نظر تشكيلاتي فعاليت و كار كرده بود، به محض اين كه جبهه ملي دوم تشكيل شد، بسياري از اعضاي آن در جبهه ملي فعال شدند، البته دانشجويان ديگري هم بودند كه در اين جبهه فعاليت داشتند. مركزيت فعاليت اين دانشجويان در دانشكده فني بود. دليل آن هم وجود شخص مهندس بازرگان در اين دانشكده بود و از افراد صاحبنامي كه در انجمن اسلامي دانشجويان بودند ميتوان از مرحوم كاظم سامي، عباس شيباني، ابوالحسن بنيصدر، محمد توسلي، محمد حنيفنژاد، سعيد محسن و ابوالفضل حكيمي نام برد كه از فعالان انجمن اسلامي و همچنين جبهه ملي به شمار ميرفتند. از خانمها هم ميتوانيم از پروانه اسكندري (فروهر) و هما دارابي نام ببريم.
جبهه ملي در سال 1339 دو پايگاه عمده داشت؛ نخست دانشگاه و ديگري بازار بود. پايگاههاي ديگر همچون پايگاه ورزشكاران بعدها به جبهه ملي پيوستند. پس از آن هم سازمان جوانان در جبهه ملي تشكيل شد، چرا كه دانشآموزان در اين جبهه فعال بودند. كميته جبهه ملي دانشگاه نيز تشكيل شد، اين كميته از هر دانشكدهاي يك نماينده داشت؛ اين نمايندگان آقايان دكتر سامي، دكتر كيهاني، سيروس يحييزاده، سلامتيان، حقيقي، شيباني، ابوالفضل حكيمي و اينجانب بوديم و از دانشكده علوم آقاي ابوالفضل حكيمي بود. اين كميته تحرك جبهه ملي را سرعت بخشيد. در خيابان فخرآباد منزلي را در اختيار جبهه ملي گذاشتند و جبهه ملي دفتر تشكيلات خود را در آنجا قرار داد كه به خانه 143 معروف شد. البته آقاي دكتر شيباني را قبلاً دستگير كرده بودند، چرا كه ايشان بسيار فعال بود و عمده فعاليت خود را در دانشكده پزشكي و فني انجام ميداد. دانشكده فني مركزيت فعاليتها را داشت، به دليل اين كه تعداد بسياري از دانشجويان اين دانشكده عضو جبهه ملي بودند و ديگر اين كه هسته اصلي انجمن اسلامي دانشجويان در دانشكده فني متمركز بود.
در سال 1339 حوالي ماههاي آذر يا دي، شب قبل از يكي از ميتينگهايي كه ميخواست در خانه 143 برگزار شود، پنج نفر از كميته مركزي جبهه ملي را دستگير كردند. اين پنج نفر شامل آقايان احمد سلامتيان، حقيقي، كيهاني و شيباني و اينجانب ميشد دانشجويان براي آزادي ما نيز در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران تحصن كردند. پس از آن ما آزاد شديم ولي آقاي شيباني را آزاد نكردند. من يك بار ديگر در سال 1340 نيز دستگير شدم. در زمان دستگيري ما را به زندان قزلقلعه بردند؛ قزلقلعه تنها زندان سياسي آن دوران بود. اين زندان در آن دوران خارج از شهر بود و وقتي جريان تحصن دانشگاه نيز به وجود آمد (در اعتراض به دستگيري ما) عدهاي ديگر را هم دستگير كردند و به اين زندان آوردند. در آن دوران آقاي دكتر فرهاد رئيس دانشكده پزشكي بود كه بعدها هم رئيس دانشگاه تهران شد. جمعي از ما پس از آزادي از زندان نزد آقاي دكتر فرهاد رفتيم ـ لازم به ذكر است كه ايشان از شخصيتهاي دانشگاهي خوب و محترمي بودند ـ و از وي پرسيديم كه دكتر شيباني را براي چه آزاد نكردند. ايشان در جواب گفت كه اتفاقاً من نيز بسيار علاقهمندم كه دكتر شيباني را آزاد نمايند. دكتر شيباني چندين سال بود كه سال آخر دانشكده پزشكي خود را به دليل رفتن به زندانهاي مكرر به تأخير انداخته بود.
حركت تاريخي جنبش دانشجويي در سال 40
در ششم فروردين سال 1340 آيتالله بروجردي به رحمت خدا رفتند. ما، گروههايي از جبهه ملي كه عضو انجمن اسلامي دانشجويان نيز بوديم؛ به جبهه ملي فشار آورديم تا جبهه براي فوت آيتالله بروجردي مراسم بگذارد. چرا كه آيتالله بروجردي مرجع بلامنازع آن دوره بود و مراسم زيادي براي فوت ايشان برگزار شد جبهه ملي موافقت نكرد. لذا انجمن اسلامي دانشجويان تصميم گرفت كه از طرف دانشگاه مراسمي براي چهلم آيتالله بروجردي برگزار كند و اين موضوع مطرح شد و هيئت مديره انجمن اسلامي دانشجويان تصويب كرد و عدهاي از دانشجويان جبهه ملي نيز اين حركت را تأييد كردند و با ما همراه شدند و همه به قم رفتيم. از نظر من اين اولين پيوندي بود كه دانشجويان توانستند با روحانيون برقرار كنند. در اين مراسم مردم قم به تدريج به صف دانشجويان پيوستند و شهر قم به تعطيلي كشيده شد و تبديل به يك تظاهرات اعتراضي عظيم و منظم شد.
خود اين حركت باعث شد كه در دانشجويان دانشگاه تهران هم تحرك بيشتري به وجود بيايد و اصولاً دخالت در امور سياسي تبديل به انگيزهاي براي دانشجويان شد. در گذشته سابقهاي در مورد چنين حركت اجتماعي وجود نداشت و پس از آن مردم هم با علاقه بيشتري در چنين تظاهراتي شركت ميكردند. جبهه ملي وقتي مشاهده كرد كه پايگاه موثري در ميان دانشجويان دارد، تصميم گرفت كه دانشآموزان را هم سازماندهي كند و بنابراين سازماني هم به نام سازمان جوانان جبهه ملي تشكيل شد كه شوراي مركزي مسئوليت اين سازمان را به عهده دكتر مسعود حجازي گذاشت. ايشان هم هيئتي از جوانان فعال آن دوره را جمعآوري كرد كه عبارت بودند از آقايان سيروس يحييزاده، احمد سلامتيان، علياصغر تهرانچي و اينجانب. اين سازمان نيز در توزيع اعلاميههاي جبهه ملي و شركت در جلسات عمومي نقش فعال داشت.
* چشمانداز ايران: آيا اين دانشآموزان فعاليتهاي خودجوشي انجام دادند كه شما به فكر سازماندهي نيروهاي آزاد شده آنها افتاديد يا اين كه در ابتدا خود شما به فكر فعال كردن سازمان جوانان افتاديد؟
** جبهه ملي متوجه شد كه بايد رويكردي به جوانان داشته باشد و دانشگاهها بيشتر كارها و فعاليتهاي اساسي جبهه ملي را انجام ميدادند و در جلسات جبهه ملي كمكم دانشآموزان نيز حضور يافتند. در آن دوران كساني كه ميخواستند فعاليت سياسي بكنند اما نميخواستند عضو حزب توده شوند، به عضويت جبهه ملي درميآمدند. جبهه ملي دوم در عمر دو ساله خود آنچنان فعاليت تشكيلاتي نكرد و اين دانشجويان بودند كه از خود جوشش و جنبشي نشان دادند و جبهه ملي را به فكر سازماندهي انداختند.
* چشمانداز ايران: شما فكر ميكنيد درگيري اصلي جبهه ملي با دولت اميني چه بود؟ به واقع اين درگيري از كجا شروع شد؟
** ما آن دوران به جهت اين كه دانشجو بوديم آنچنان از اين جريانات آگاهي نداشتيم، ولي وقتي كه من درسم را تمام كرده بودم، پيگيريهاي جديتري كردم، با اين وجود ممكن است نتوانم برداشتهاي كاملاً صحيحي ارائه كنم. اما به طور كلي جمعبندي آن دوران اين بود كه اميني ميخواست با شاه مبارزه كند و تا حدودي به دادن آزادي معتقد بود اما عوامل دربار دست او را در اين زمينه بسته بودند. جبهه ملي با اميني آنچنان روابط خوبي نداشت اما اين دليل نميشود كه بگوييم جبهه ملي چون با اميني روابط خوبي نداشت، پس با دربار روابط خوبي داشته است. تحليل داخلي جبهه ملي اين بود كه با اميني رابطه خوبي نداشته باشد، اما نهضت آزادي كه از سال 1340 تأسيس شده بود و ما هم عضو آن بوديم، مبارزه با اميني را ـ به دليل اين كه معتقد بود تضعيف اميني در حقيقت به اين منجر ميشود كه به طور غير مستقيم آب در آسياب دربار ريخته شود ـ درست نميدانست، البته اين به معناي تأييد اميني از سوي نهضت آزادي نبود، بلكه نهضت آزادي تضعيف اميني را در آن مقطع تاريخي صحيح نميدانست.
* چشمانداز ايران: آن طور كه سرهنگ نجاتي ميگويد آيا مخالفت با اميني از سوي جبهه ملي به اين دليل نبود كه اميني اصلاحات ارضي را در دستور كار دولت خود قرار داده بود و عدهاي از اعضاي اين جبهه جزو مالكين و زمينداران بودند و اين اصلاحات را به زيان خود ميديدند؟
** من معتقدم كه اين تحليل جزو شايعات و اشتباهات آن دوران بود. اين تحليل در آن دوران ميشد، اما بايد گفت كه اينگونه نبود كه اكثريت جبهه ملي جزو فئودالها و مالكين باشند. ممكن است يكي ـ دو نفر از اعضاي جبهه ملي زميندار بوده باشند و از اين نظر هم ضربه ديده باشند، ولي اين جو غالب سران جبهه آن روز نبود. سران جبهه ملي آن دوره همچون اللهيار صالح، دكتر سنجابي و مهندس حسيبي زندگيهاي بسيار سادهاي داشتند و از نظر من اينها برداشتهايي بود كه آن روزها بيشتر چپيها و تودهايها از اين مسئله داشتند و آن را القا ميكردند، اما هيچگاه كسي نميتواند عضو باسابقهاي از جبهه ملي آن روز را نام ببرد كه از زمينداران و مالكين بزرگ باشد. دكتر امير علايي و دكتر نريمان نيز از زندگي سادهاي برخوردار بودند، حتي دكتر نريمان در خانهاي اجارهاي زندگي ميكرد.
* چشمانداز ايران: با وجود شور و فعاليت دانشجويان و اعتمادي كه در گذشته به جبهه ملي داشتند، چه اتفاقي افتاد كه پس از اين حادثه، كمكم اعتماد دانشجويان به جبهه ملي كمرنگ شد؟
** من معتقدم كه تفاوت اساسياي كه دانشجو با مردم عادي دارد اين است كه دانشجو حاضر نيست مطلبي را كوركورانه بپذيرد، بلكه جستوجو و تحقيق ميكند و به نتيجه ميرسد. دانشجو تلاشگر است، براي اين كه در اين راه آمادگي دارد هزينه بدهد.
رهبران جبهه ملي در آن دوران چندان همراه با مردم حركت نميكردند و شعارهايشان از شعارهاي معقول مردم ـ نه شعارهاي احساسي ـ عقبتر بود و به همين دليل كمكم رهبري آنها ضعيف شد. عامل ديگر، وجود اختلافات ميان خود رهبران جبهه ملي بود كه بر سر مسائل جزيي با يكديگر به توافق نميرسيدند، اين اختلافات در بيرون انعكاس مييافت و روي دانشجويان اثر ميگذاشت و اعتماد دانشجويان را كم ميكرد. عامل ديگر كه ميتوان به آن اشاره كرد، به گذشته برميگردد و آن اين كه افراد تشكيلدهنده جبهه ملي آنچنان سابقه مبارزاتي و سياسي و تشكيلاتي نداشتند؛ مرحوم دكتر مصدق تنها عدهاي انسانهاي خوب را دور هم جمع كرده بود. با اين حال بر سر كسب بسياري از مناصب در جبهه با يكديگر درگيري داشتند و اين نشان ميداد كه متأسفانه منافع ملي براي بعضي از آنان در درجه اول اهميت قرار نداشت و منافع گروهي در درجه اول اهميت بود و همين عامل نيز باعث شكست و از دست دادن پايگاههاي آنان شد.
* چشمانداز ايران: آيا بر سر موضوع اول بهمن 1340 نيز اختلافنظري ميان رهبران و اعضاي جبهه ملي وجود داشت؟
** من در كنگره جبهه ملي در سال 1341 به عنوان نماينده دانشگاه تهران حضور داشتم. در كنگره جبهه ملي اختلافنظرها بالا گرفت و من در اين كنگره حتي سخنراني نيز داشتم و در آن سخنراني منقلب شدم، چرا كه به عنوان يك دانشجو بسيار ناراحت بودم از اين كه چنين اختلافاتي را سران يك جبهه به اين ترتيب داشته باشند و در موضوعاتي چون اول بهمن 1340 تصميماتي گرفته شد كه درست نبود، تصميماتي كه كانال تشكيلاتي آن، كانال صحيحي نبود و افرادي شخصاً تصميماتي گرفته بودند و همه اين موارد در كنگره مطرح و اختلافات چشمگيرتر شد.
* چشمانداز ايران: در نهايت ميخواهيم از شما بپرسيم كه هم جنبش دانشجويي و هم اپوزيسيون از واقعه اول بهمن 1340 براي امروز چه درسهايي ميتوانند بگيرند؟
** اين سوال مهمي است و بايد پرسيد كه نسل امروز بايد چه بكند و اين كولهبار تجربه را چگونه بايد به كار گيرد. نسل امروز ابتدا بايد در جهت خودسازي خود باشد، يعني فرد فرد دانشجويان و نسل جوان امروز ما بايد از نظر علمي و تحقيقاتي پربار و اهل مطالعه باشند، چرا كه ذهن آنها، ذهن خلاقي است و امكانات كنوني نيز با امكانات گذشته متفاوت است. امروزه دسترسي به كتابخانهها و شخصيتهاي مختلف وجود دارد و يك دانشجو بايد درصدد خودسازي خود باشد. يكي از دلايلي كه ما در گذشته در برهههاي مختلف با شكست روبهرو شديم، اين بود كه انسانهايي به معناي واقعي كم داشتيم. يك انسان بايد بتواند روي پاهاي خود بايستد و صاحب نظر باشد و كوركورانه تسليم تصميمات گروهي نشود. قرآن هم به صراحت ميگويد كه اگر فرد فرد انسانها تغيير كنند، سرنوشت كل انسانها تغيير ميكند. (رعد: 11) دومين كاري كه بايد نسل امروز بكند، اين است كه در نظر داشته باشد كار فردي اثر چنداني ندارد. در نسل امروز عدم وابستگي به گروهها جا افتاده است و آن را شعار خود قرار دادهاند و براي خود عدم وابستگي به گروهها را يك نوع خصلت مثبت و نقطه قوت ميدانند. در صورتي كه فرد اگر بالاترين اطلاعات را داشته باشد، اما هويت اجتماعي نداشته باشد، نميتواند تأثير مثبتي در جامعه بگذارد. افراد بايد سعي كنند كه هويت اجتماعي پيدا كنند تا براي جامعه مفيد واقع شوند. حال اين هويت اجتماعي را ميتوانند از هر گروه و سازمان و انجمني كه تشخيص دادند مناسب است، كسب نمايند. تأثير كار تشكيلاتي قابل مقايسه با كار فردي نيست. يكي از مهمترين دلايل شكست گروههاي ما، كمبود كار تشكيلاتي بود.
مسئله ديگر سعهصدر داشتن جوانان ميباشد. يعني گروهها اگر پتانسيل لازم را داشته باشند و كار تشكيلاتي هم بكنند، بايد هماهنگي لازم را داشته باشند تا بتوانند حول محورهاي مشترك، كار مشترك انجام دهند. البته من نميخواهم بگويم كه در يك جبهه مشترك قرار بگيرند، بلكه معتقدم كه معضل اجتماع را در نظر بگيرند يعني اگر يك معضل مشترك وجود دارد و همه روي آن اتفاق نظر دارند، بعضي از اختلافات خود را كنار بگذارند و كار جمعي و مشترك انجام دهند. اينگونه اقدامات ميتواند سرنوشت جامعه ما را تغيير دهد و منافع ملي ما را تأمين كند. من فكر ميكنم جواناني كه وقت خود را در جهت خودسازي به كار نميبرند، فردا در برابر اجتماع مسئول و پاسخگو خواهند بود. گروهها و تشكيلاتي كه كار تشكيلاتي صحيح و دقيق علمي انجام نميدهند و سازماندهي مناسبي ندارند نيز در برابر اعضاي خود مسئول و پاسخگو هستند و مجموعه گروهها كه حول محور مشترك، كار مشترك نميكنند نيز مسئولاند و به نوعي به منافع ملي لطمه ميزنند و فرداي تاريخ بايد پاسخ اعمال خود را بدهند.
* چشمانداز ايران: بخش اول تجربيات شما در كردستان، در ويژهنامه چشمانداز ايران "كردستان هميشه قابل كشف" درج گرديد، اميدواريم همان طور كه قول دادهايد، بخش دوم آن را نيز در آيندهاي نزديك به گفتوگو بنشينيم.