پوپولیسم روستایی
اثر خانم مارگارت کنووان رهیافتی است مبتنی بر بررسی گونههای پوپولیسم که میان پوپولیسم روستایی و پوپولیسم سیاسی تمایز قائل میشود. این رهیافت طیف جنبشهای پوپولیستی را در سراسر تاریخ و سراسر جهان در برمیگیرد. او در بررسی مفصل این جنبشها، پوپولیسم روستایی را به پوپولیسم کشاورزان، دهقانان و روشنفکران تقسیم میکند. وی با مقایسه رادیکالیسم روستایی حزب مردم آمریکا، جنبش «اعتبار اجتماعی» کانادا در دهه 1930 و جنبش زراعی آلمان در دهه 1890، بر این وسوسه چیره میشود که این جنبشها را به منزله پدیدهای منحصربهفرد توصیف کند و در تمام آنها بهدنبال نوعی پیوستگی است. به نظر او این پیوستگی را درخواست کشاورزان برای دخالت دولت در اقتصاد میتوان دید. (1)
کنووان با بررسی رادیکالیسم روستایی نارودنی چستوو روسیه و مقایسه آن با اشکال سوسیالیسم زراعی الجزایر، تانزانیا و بولیوی، گرایش مشترک این نوع پوپولیسم را به آرمانی ساختن زندگی دهقانی و کسب رهبری دهقانان مطرح میکند. توجه سطحی به پوپولیسم روستایی، جنبههای بسیاری را نادیده میگیرد. بنابراین، بررسی بخشهای «سیاسی» پوپولیسم دارای اهمیت است. از دیدگاه کنووان باید دیکتاتوری پوپولیستی، دموکراسی پوپولیستی، پوپولیسم ارتجاعی و پوپولیسم سیاستمدارها را در هم ادغام کرد، اما هنگام بررسی نمونههای پوپولیسم در آمریکای لاتین بیدرنگ در مییابیم که آنها را نمیتوان منحصراً در شمار پوپولیسم روستایی تلقی کرد؛ چرا که جنبشهای شهری با رهبرانی قدرتمند در لوای برنامههای اصلاحطلبانه، تودههای وسیعتری از مردم (در عمل ترکیبی از طبقه کارگر شهری و دهقانان) را مورد خطاب قرار میدهند.
پوپولیسم سیاسی
کنووان در دومین مفهوم مورد نظرش از «پوپولیسم سیاسی»، مجموعهای از نهادهای مرتبط با روشهای دموکراسی مستقیم را توصیف میکند. از جنبش پوپولیستی قرن 16 آمریکا، جنبش ترقیخواه اوایل قرن بیستم سربرآورد. برخلاف جنبش پوپولیستی و حزب مردم، این جنبش بیش از آنکه بهراستی تودهای باشد، با اندیشههایی از بالا هدایت میشد. این جنبش به نهادهای نظام سیاسی مبتنی بر نمایندگی بیاعتماد بود و میکوشید با سازوکارهایی از قبیل رجوع مستقیم به مردم، برگزاری همهپرسی و فراخوان نمایندگان نقش آنان را دور بزند. تکمیل دموکراسی الگوی آمریکایی با این نهادها که بر پوپولیسم قرن نوزدهم متکی بود کارکرد خوبی در غرب داشته است. مورد سوئیس که در آن نهادهای دموکراسی مستقیم نقش مکمل نداشته و خود بخش یکپارچهای از ساختار دولت هستند، نشان میدهد که اشکال پوپولیستی دموکراسی میتواند نظامی را پدید آورد که با تأکید بر تمرکززدایی و کاربرد گسترده همهپرسیها بر مشکل مردمی بهشدت پراکنده فایق آید و در وضعیت دشوارگونهای دموکراسی عملی را بهوجود آورد؛ بر اساس این الگو میتوان مزیتها و زیانهای دموکراسی پوپولیستی را ارزیابی کرد.
پوپولیسم ارتجاعی
سومین شکل سیاسی پوپولیسم از نظر کنووان پوپولیسم ارتجاعی است. وی مورد جورج والاس را در ایالت آلابامای آمریکا با اینوچ پاول در انگلستان مقایسه میکند. در سال 1968، والاس که به سابقه خود در اعتراض به لغو تبعیض نژادی تکیه میکرد، بهعنوان سومین داوطلب حزبی برای ریاستجمهوری نامزد شد، حال آنکه در همان سال، پاول در سخنرانی خود از خطراتی که مهاجرت برای فرهنگ انگلیسی به بار میآورد سخن میگفت. وجه اشتراک این دو تأکید، بر شکاف میان ارزشهای نخبگان و مردم بود که «تقابل دیدگاههای ارتجاعی، استبدادی، نژادپرستانه و شوینیستی تودههای مردم را با خصلتهای ترقیخواهانه، لیبرالی، روادارانه و جهان وطنی نخبگان» نشان میداد.(3) همچنین آنچه میان این دو سیاستمدار غربی وحدت به وجود میآورد، واکنش به موج آشکار پیشرفت بود. تقابل میان پیشرفت و پوپولیسم شدیداً به بافت جامعه موردنظر و دیدگاه آن نسبت به مقوله «پیشرفت» بستگی دارد. پوپولیسم، به این معنا، بهعنوان واکنشی به ایدههای غالب و رایج میتواند هم ارتجاعی و هم عقلانی باشد.
پوپولیسم سیاستمداران آخرین
نوع پوپولیسم سیاسی از منظر کنووان، پوپولیسم سیاستمداران است. سبکی از سیاست وجود دارد که از ابهام موجود در معنای «مردم» بهرهبرداری میکند. در بررسی تفسیرهایی از پوپولیسم که به تجارب آفریقاییها استناد میکنند، دیده میشود که برخی از سیاستمداران مدعی بودهاند که با وجود دستهبندیهای موجود در کشورهای آنها نماینده مردمی متحد هستند. از این ادعاها برای توجیه نظامهای تک حزبی استفاده میشود. به عبارت دیگر، سیاستمداران نیز میکوشند تا با ائتلافهای غیرطبقاتی و «فراگیر» مردم را متحد کنند. مبارزه موفقیتآمیز جیمی کارتر برای ریاستجمهوری آمریکا متکی به ارائه تصویری پوپولیستی از آدمی دور از قدرت و کشاورز شریفی بود که میخواست به حکومت برسد؛ اما در همان حال آگاهانه به غرایز لیبرالی و محافظهکارانه رأیدهندگان متوسل میشد.(4)
کنووان در طرحریزی هفت مقوله خود این نکته را خاطرنشان میکند که هیچ هستهای از پوپولیسم را نمیتوان در آنها یافت، به جای آن میتوان شماری از نشانههای متفاوت را تشخیص داد. وی با برشمردن مشابهتها دراین هفت نوع پوپولیسم (پوپولیسم روستایی شامل سه نوع پوپولیسم کشاورزان، دهقانان و روشنفکران پوپولیسم سیاسی شامل چهارگونه دیکتاتوری پوپولیستی، دموکراسی پوپولیستی، پوپولیسم ارتجاعی و پوپولیسم سیاستمداران) این موضوع را عنوان میکند که در «پوپولیسم آدمهای عادی» پوپولیسم خودکامه و پوپولیسم انقلابی گروهبندیهای مشابهی وجود دارد. تنها مضمون مشترک این هفت نوع پوپولیسم خطاب قرار دادن مردم و بیاعتمادی به نخبگان است، مضمونی که در بهترین حالت کارآیی بسیار محدودی در توضیح پوپولیسم دارد.
ملاحظه میشود پوپولیسم اصطلاحی با کاربرد گسترده است که شفافیت بخشیدن به آن لازم است، اما این اصطلاح طیف وسیعی از پدیدههایی را در برمیگیرد که هسته مشترک ندارند و از این رو، بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران حوزه پوپولیسم نظیر خانم کنووان کوشیدهاند برای مقابله با این پیچیدگی نوعی طبقهبندی ارائه کنند. تلاش مجله رادیکال و غالباً سنتشکن «تلوس» آمریکایی برای تئوریزه کردن مفهوم پوپولیسم نیز در سالهای اخیر در همین راستا است. اگر چه مواضع نویسندگان این مجله درباره پوپولیسم متفاوت است، اما در آنها میتوان برنامه روشنی را دید که درصدد است از پوپولیسم فرمولبندی عامی ارائه دهد و از آن ابزاری بسازد برای گسترش آن نوع نظریه انتقادی که مجله طرفدار آن است. سخن اصلی تلوس این است که پوپولیسم بهترین مایه دلگرمی برای نقد هژمونی لیبرالی و بدیلی برای آن است. در شماره آتی تلاش خواهیم کرد به نمونههایی از جنبشها مبتنی بر پوپولیسم با تأکید بر آرای سیاسی جنبشها و سیاستهای پوپولیسم در آمریکا بپردازیم.
پینوشتها در دفتر هفتهنامه موجود است.