* هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا در گفتوگو با تلویزیونهای فارسیزبان بی.بی.سی و صدای آمریکا گفت: آمریکا قصد دارد قبل از پایان سال جاری میلادی در تهران سفارتخانهای مجازی راهاندازی و از این طریق با مردم ایران مستقیماً ارتباط برقرار کند. چند هفته قبل هم مایکل مولن رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا از مطرح بودن پیشنهاد راه انداختن خط تلفن قرمز میان ایران و آمریکا سخن گفت.
** یکی از مهمترین پیامدهای تحولات اخیر منطقه و انقلابهایی که در شمال آفریقا و خاورمیانه عربی اتفاق افتاده، این است که آرایش نظامی و دفاعی آمریکا در منطقه بیمعنی شده است. از طرف دیگر منبع اصلی تهدیدهایی که آمریکا تا به حال برای خودش تصویر میکرده و براساس آن طراحی استراتژیک انجام میداده نیز به هم ریخته است، اگر سابق بر این با همکاری اعراب و رژیم صهیونیستی، ایران را به عنوان منبع اصلی تهدید معرفی میکردند امروزه این تهدید برای آمریکا در شکل بیداری اسلامی در کشورهای عربی منطقه تبلور پیدا کرده است اوباما در یکی از صحبتهایی که در وزارت امور خارجه در مورد تحولات منطقه داشت نسبت به پوپولیسم، یعنی غلبه رأی و نظر مردم بر تصمیمات حکام مستبد، در منطقه خاورمیانه هشدار داد. تحولاتی که آمریکایی از آن به نام پوپولیسم یاد میکنند، ما آن را بهعنوان نقش واقعی ملتها در تصمیمات کلان استراتژیک حکومت خودشان میدانید و جمهوری اسلامی ایران نیز به مدت سه دهه از این رویکرد دفاع میکرده است. بنابراین آمریکاییها با توجه به مشکلاتی که داشتند به دنبال راهحل بودند. در ابتدا با رویکرد تهاجمی وارد شدند ولی دیدند که کارساز نیست.
از طرف دیگر فارغ از انقلابهای منطقه، شاهد بودیم که دیگر تحولات ژئوپلتیک منطقه نیز همگی به نفع ایران در جریان بوده که نمونه آخرین آن هم بحث خروج آمریکا و در واقع اخراج آمریکاییها از عراق است. در حال حاضر هم موضوعی که وجود دارد این است که آمریکاییها نگران آینده منطقه هستند که چه خواهد شد؟ از این رو مایکل مولن هم دنبال این بود که بتواند به یک نوع تفاهم مشترک با ایران برسد به صورتی که بتوانند قدرت فزاینده منطقهای ایران را در چارچوب ابتکاری که خودشان مطرح میکنند، مهار کنند. در واقع آمریکا از ارائه این طرح به صورت غیر رسمی به دنبال این نبود که واقعاً چیزی عاید ایران بشود و واقعیت امر این است که بیشتر به دنبال تست اراده سیاسی ایران بودند. به عبارت دیگر هدف از این طرح مهار کردن قدرت ژئوپلتیک جمهوری اسلامی ایران بود که هم در عرصه زمینی و بهخصوص در عرصه دریایی معنی پیدا میکرد. اینها همه مقدماتی بود که برای درک رفتارهای اخیر آمریکا لازم است گفته شود اما واقعیت این است که اساساً مشکلی که آمریکاییها دارند این است که درک صحیحی از رویکردها و بنیانهای سیاستهای کلان استراتژیک جمهوری اسلامی ندارند. این مشکلی است که از قبل هم وجود داشته است.
حتی خانم کاندولیزا رایس وزیر خارجه سابق آمریکا هم در پیشنهادی که در دوره بوش مطرح کرده بود گفت که خواستار حداقل حضور سیاسی در تهران هستیم که به صورت دفتر حافظ منافع که خود آمریکاییها در آن حضور داشته باشند بود. بنابراین جوهره بحثی که هم در موضع غیر رسمی مایکل مولن مشاهده شد و هم صحبتی که خانم کلینتون مطرح کرده یکی است؛ یعنی یک نیاز استراتژیک آمریکا برای درک محیط داخل جامعه ایران و تأثیرگذاری بر تصمیمگیریهای استراتژیک ایران جمهوری اسلامی ایران هم به خوبی نسبت به این موضوع آگاه است. در واقع اینطور نیست که آنها بتوانند با این طرح مزیتهای خودشان را در قبال جمهوری اسلامی ایران تقویت و بتوانند جمهوری اسلامی را مهار کنند. این یک طرف ماجراست اما از طرف دیگر بحث سفارتخانه مجازی اساساً چیزی بیشتر از یک ژست سیاسی نیست و امر واقعی در پشت آن نیست. اصولاً داشتن سفارتخانه مجازی توسط آمریکا در کشورهای دیگر کاملاً دارای سابقه است و ایده جدیدی نیست و نهایتاً این ایده شامل چیزی بیشتر از یک سایت نمیشود و بیشتر برای این است که بتوانند یک ژستی بگیرند که ما با مردم ایران در ارتباط هستیم.
اما در کنار این کارکرد و با توجه به نیات خصمانه آمریکا در قبال ایران هدف دیگری هم برای این قبیل برنامهها متصور شد که البته خانم کلینتون درباره آن صحبتی نمیکنند و آن عبارت است از جمعآوری اطلاعات. در این چارچوب آمریکاییها به دنبال آن هستند که به وسیله این شیوههای ظاهرفریب، بتوانند تا آنجا که میتوانند کاستیهای استراتژیکی که به خاطر عدم حضور در ایران وجود دارد را به نحوی پوشش دهند. البته سازوکارهای دیگری هم مثل کارویژههای برخی از سفارتخانههای آمریکا در اطراف ایران طراحی کردهاند. این سفارتخانهها بخشهایی دارند که تحولات داخلی ایران را رصد میکنند. به طور مثال در اسناد ویکی لیکس به خوبی مشاهده میشود که آنها به چه طریق مسائل را رصد میکنند و درکشان از مسائل ایران چقدر مشکل دارد اما به هر حال چنین سازوکاری را دارند ولی فاصله بین آن فقدان استراتژیک و ظرفیت این اقدامات تاکتیکی بسیار زیاد است.
مشکلی که آمریکاییها دارند این است که اطلاعات قابل اعتمادی از داخل جمهوری اسلامی ایران ندارند. بنابراین نمیتوانند تحولات و گرایشهای مردم و جامعه را خوب درک کنند و احساس میکنند که مثلاً آن چیزی که آنها بهعنوان جریان فتنه میبینند امری واقعی در داخل کشور است و براساس آن تصمیمگیریهای استراتژیک میکنند. موردی که مرتباً باعث رسوا شدن خود آمریکاییها شده است اما مسئله آمریکا این است که به هر حال این نقصان را به طریقی پوشش دهند. آمریکا برای کسب اخبار و اطلاعات از داخل ایران به سفارتخانههای اروپایی همچون سفارت انگلستان در ایران اعتماد دارد و از آن اخبار داخلی را میگیرد، یعنی در واقع سفارت انگلستان جاسوسخانه آمریکا در ایران قلمداد میشود اما در عین حال انگلستان هم تمامی واقعیات ایران را به آمریکا مخابره نمیکند بلکه تنها آن چیزی را که به نفع منافع انگلیس است و نهایتاً منفعت آن بیش از آمریکا به دامن انگلستان برسد را منتقل میکنند. یعنی از ظرفیتها و ابزارهای قدرت آمریکا برای تأمین منافع کشور دیگری استفاده میشود. این یک طرف قضیه است اما از طرف دیگر آنها بعد از جریان فتنه از یکسری افراد که خیانتکار به ملت و نظام هستند اخبار و اطلاعاتی را میگیرند. از این رو تصور میکنند تحلیلی که آنها از مسائل ایران میدهند واقعیت ایران است.
در حالی که این افراد تنها میخواهند برای اینکه در غرب جایگاهی داشته باشند حرفهایی را بزنند که واقعیت ندارد. مهمتر اینکه آمریکا در دولت اوباما در ابتدا شعار تغییر میداد و طرفدار مذاکره با ایران بود. در سال اول دولت اوباما، رئیسجمهور آمریکا در سپتامبر 2009 در یک دستورالعمل سری به پترائوس فرمانده نیروهای نظامی آمریکا در خاورمیانه دستور میدهد تا عملیات نظامی مخفی را در داخل ایران تشدید و تلاش کنند تا آنجا که میتوانند از طریق همه منابع موجود جمعآوری اطلاعات کنند، همچون قشرهای مختلف جامعه از دانشگاهیان، دانشجویان، تاجران و مسافران یا هر مورد دیگری تا بتوانند برای اهداف خودشان هدفگذاریهای جدید بکنند. بنابراین در کنار شناسایی این واقعیت، اینکه به صورت خوشبینانه بگوییم آمریکا با این روشها به دنبال این است که صرفاً درکشان را از مسئله ایران بهتر نمایند، دقیق نیست. برآوردی که آمریکاییها دارند این است که میدانند جمهوری اسلامی ایران مهمترین خطر استراتژیک سلطه آمریکا در منطقه است. بنابراین دنبال تضعیف ایران و نفوذ به داخل آن هستند.
جمعآوری اطلاعاتی را که آمریکا انجام میدهد چه از طریق سفارتخانهای مجازی یا از طریق دستورالعمل سری که به پترائوس دادند یا هر اقدام دیگری برای این است که اهداف خودشان را برای ضربه زدن دقیقتر مشخص کنند و برای خرابکاری در داخل ایران اهداف خودشان را دقیقتر کنند. چنانکه بعد از آن شاهد بودیم که موج جدید ترور در داخل ایران مانند ترور نخبگان و دانشمندان هستهای انجام شد. همچنین حمایت آمریکا از گروهک ریگی را ما دیدیم که تشدید شد. حملاتشان علیه نیروهای انقلابی و بهخصوص سپاه بیشتر شد. اینها همه نشان میدهد که آمریکا سازوکاری که میسازد برای این است که بتواند اقدامات ضد امنیتی خودش را در داخل ایران هدفمندتر کند نه اینکه فقط به دنبال این باشد که درک خودشان را بهبود بخشند، چرا که درک آنها از جامعه ایران شکل گرفته است، آن هم توسط لابی صهیونیستی و صهیونیستها که همان یک درصد اقلیتی هستند که در داخل آمریکا حاکم هستند، در اینجا هم همان اقلیت یک درصدی این درک را شکل دادهاند. بنابراین آن چیزی که خانم کلینتون میگوید یا اوباما قبلاً میگفت که ما به دنبال بهبود روابط با ایران هستیم واقعیت ندارد.
مقام معظم رهبری در همان اوایلی که دولت اوباما روی کار آمده بود سخنرانی مهمی کردند مبنی بر اینکه تمام تحرکات و تحولات حکومت آمریکا در قبال جمهوری اسلامی را به خوبی رصد میکنیم تا ببینیم که چقدر اینها این حرفهایی که میزنند و حرفهای جدیدی که مطرح کردند با واقعیت سازگار است. بعد از آن هم دوباره بعد از مدتی رهبر معظم انقلاب فرمودند که این در واقع چیزی جز دست چدنی زیر دستکش مخملی نیست. این همان مورد است، یعنی اینکه آمریکا دنبال این بود که از طریق روشهای جدید بتواند به اهداف استراتژیک خودش که به خاطر ضعف استراتژیک آمریکا در منطقه نمیتوانست از طریق اهرمهای واقعی خودش به آنها دست پیدا بکند، برسد. یعنی وقتی آمریکا نمیتواند گزینه نظامی را در قبال ایران مطرح بکند و از آن ظرفیت برخوردار نیست مجبور است به ابزارهای دیگر توسل پیدا بکند که اقدامات امنیتی و اطلاعاتی ـ تروریستی از این جنس مواردی است که مشاهده میکنیم.
اما نکته اساسی این است که در وضعیت کنونی مواجهه ایران و آمریکا هیچیک از مؤلفههای قدرت ایالات متحده در قبال ایران اعتبار ندارد و بنابراین واشنگتن به دنبال ساختن ابزار جدیدی است تا خودش را بدون گزینه نشان ندهد. در حالی که واقعاً گزینهای در قبال ایران ندارد تا بتواند به اهداف استراتژیک خودش در قبال ایران دست پیدا کند.
* بهرغم ادعای برقراری ارتباط، کلینتون در همین مصاحبه عنوان کرده آمریکا برای تغییر رفتار ایران تحریم علیه ایران را در دستور کار قرار داده است. این تناقض از کجا نشأت میگیرد؟
** مصاحبهای که اخیراً کلینتون انجام داده واقعاً پر از تناقض بود. مواضع و ابزارهایی که مطرح میکرد در واقع بیانگر سیاستها و نیات خصمانه آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران بود. بنابراین آنها احساس میکنند باید به نوعی سیاستهای خودشان را برای مردم یا بخشهای دیگری از جامعه توجیهپذیر کنند. بنابراین ورود آمریکا به وادی تناقض امری اجتنابناپذیر است. حتی خود کلینتون در همین مصاحبه اعتراف کرد که آمریکا هم در صحنه بینالملل فریبکاری میکند. بنابراین خودشان اعتراف دارند که اتهام فریبکاری بر خودشان ثابت است اما در مورد بحث تحریمها چیزی که مطرح شد این است که تحریمها به نتیجه نرسیده است. آنها تلاشهایی کردند تا بیشترین اجماع را در مورد تحریمها علیه ایران کسب کنند اما در حال حاضر به نقطهای رسیدهاند که کشورهای عمده و قدرتهای بزرگ در صحنه بینالملل دیگر با آنها همراهی ندارند. بنابراین در واقع بحث ناکارآمدی تحریمها در تغییر تصمیمات استراتژیک جمهوری اسلامی ایران و عدم همراهی دیگر کشورها و قدرتهای بزرگ با آنها در تداوم تحریمها مشکلی اساسی برای آمریکاست بنابراین به دنبال این هستند تا بتوانند این معادله چندمجهولی را به نوعی حل کنند.
همین امر برای آمریکاییها تناقض ایجاد کرده است. در حال حاضر امیدی که دارند این است که بتوانند با احیای جریان فتنه برای خودشان در بحث تحریمها موفقیتی کسب کنند. چون در ابتدا، ملاک و شاخص موفقیت تحریمها را اینگونه مطرح میکردند که ایران در حوزه هستهای تغییر رفتار بدهد، که چنین چیزی حاصل نشد. بنابراین آمدند سطح هدفگذاری خودشان را تقلیل دادند. یعنی در واقع در هدفگذاری استراتژیک خود عقبنشینی کردند. این چیزی است که ما در دولت اوباما به صورت مرتب میبینیم. به طور مثال وقتی با ناکامیهای استراتژیک در صحنه عراق و افغانستان یا جاهای دیگر مواجه میشوند اهدافشان را تغییر میدهند و میگویند، ما به هدف رسیدهایم و هدفشان را حداقلی میکنند، یعنی در هدفگذاری عقبنشینی میکنند که بگویند که ما به هدفمان دست یافتهایم و پیروزی را برای خودشان بازتعریف میکنند.
در صحنه تحریم هم همین است. آنها میخواستند که ایران سیاست هستهایاش تغییر پیدا کند و به آن چیزی که میخواستند دست پیدا کنند اما در مقابل، ایران پیشرفتهای هستهای خود را بیشتر کرد و سیاستهای خودش را هم تغییر نداده است. حمایت داخلی از برنامه هستهای و سیاستهای هستهای جمهوری اسلامی ایران هم حفظ و هم تقویت شده است. حتی تحولات منطقه هم باعث تقویت اراده جمهوری اسلامی ایران برای ادامه مسیر شده است.
بنابراین تنها راهحلی که دارند این است که هدفگذاریشان را تغییر دهند و بگویند هدف از تحریم چیز دیگری است. در وضعیت جدید، هدف از تحریم این است که بتوانند ایران را ناامن کنند و به زعم خود به نوعی فضای اغتشاش را فراهم آورند. این در واقع ترجمانی از احیای جریان فتنه است؛ امری که خودشان به آن اذعان دارند. یعنی در حال حاضر، احیای جریان فتنه و تحرک فتنهگران یکی از شاخصههای موفقیت سیاست آمریکا در قبال ایران ارزیابی میشود؛ اصلی که خودشان برای خودشان تعریف میکنند. از این لحاظ بعضی از افراد در داخل هم باید مراقب باشند که در واقع همسو با نیات و سیاستهای آمریکا حرکت نکنند.
* چه رابطهای میتوان بین موضوع توطئه ترور سفیر عربستان در آمریکا از یکسو و این سیاست جدید آمریکا در قبال ایران، یعنی ابراز تمایل به داشتن رابطه با ایران از سوی دیگر ارزیابی کرد. آیا این سیاست همان سیاست سنتی و کهنه هویج و چماق است یا اهداف دیگری را مدنظر دارند؟
** این مورد هم یکی دیگر از نقاط تناقضآمیزی است که خانم کلینتون مطرح کرده است. از یک طرف اتهام تروریستی را مطرح میکند که در داخل خود جامعه آمریکا اعم از نخبگان و جامعه سیاسی و افکار عمومی آمریکا مورد پذیرش قرار نگرفت، تلاشی که برای انحراف افکار عمومی داخلی از جنبش مردمی اشغال والاستریت بود که میخواستند یک مقداری فضا را امنیتی جلوه دهند تا بتوانند آن را جمع کنند که مردم آمریکا عملاً نسبت به آن توجهی نشان ندادند. از سوی دیگر میگویند که ما خواستار رابطه هستیم و اشتباهات خودمان را میپذیریم اما مسئله این است که اولاً آمریکا اشتباهات استراتژیک انجام داده و ایران مرتکب چنین اشتباهی نشده است. چیزی که هست این است که آمریکا نیات خصمانه دارد و اقدامات خصمانه توسط آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته و نه برعکس. این امر در داخل جامعه آمریکا و در محیط بینالملل هم مورد پذیرش قرار نگرفت و شکست خوردند. در واقع در همراهی کردن کشورهای دیگر و در ایجاد اجماع در این اتهام تروریستی که زدند شکست خوردند.
اما به نظر میرسد که در واقع همانطور که در چارچوب مفهومی ذکر شد، آمریکا ابزاری برای مجاب کردن ایران به تمکین در برابر خواستههای خودش ندارد. جمهوری اسلامی هم نشان داده که در واقع بر نیات و نیز در برنامهها و طرحهای استراتژیک خودش محکم ایستاده و جامعه هم پشت سر آن است و تحولات منطقه هم اراده جمهوری اسلامی را برای پیگیری آن تقویت کرده است. مهمتر اینکه در واقع بحث مبارزه با آمریکا یکی از عوامل انسجام ملی در داخل جمهوری اسلامی ایران است. آمریکاییها به اشتباه فکر میکنند که اگر مسئله مذاکره را مطرح کردند باعث ایجاد شکاف در جامعه میشود در حالی که واقعیت این نیست. تصور عمومی و فرهنگ استراتژیک جمهوری اسلامی ایران که حداقل از 50 سال گذشته در قبال آمریکا شکل گرفته بیانگر این است که آمریکا هم نیات خصمانه علیه ایران دارد و در انجام اقدامات خصمانه هم هیچ کوتاهی نکرده و ملت ایران تناقضات رفتاری آمریکا در موضوع حقوق بشر هم در چارچوب تحولات منطقه، همانند موضوع بحرین را به خوبی مشاهده میکند.
اما در کل وقتی که آمریکا گزینهای ندارد مجبور است از طریق اتهامزنیهای مختلف نهایتاً بتواند جمهوری اسلامی را در واقع به پای میز مذاکره بکشاند. در حالی که جمهوری اسلامی ایران همیشه پرچمدار مذاکره بوده اما در چارچوب یک مذاکره که پیششرط نداشته باشد و دو طرف از سطح پایاپای و برابر با هم بتوانند صحبت کنند و پیشاپیش حسن نیت خود را نشان دهند. ما در دولت اوباما شاهد هیچ اقدامی که دلالت بر حسن نیت ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی ایران باشد نداریم، حتی اقداماتی که آنها کردند به مراتب بدتر از دولت بوش بوده است. چنانکه در کنگره قبلی که اکثریت دموکراتها بودند بیش از 70 مورد قانون خصمانه علیه جمهوری اسلامی ایران تصویب کردند. بنابراین در کل باید گفت که این بازیای را که اخیراً آمریکاییها مطرح کردهاند در واقع دو جنبه اساسی دارد. یکی احیای جریان فتنه که روی آن هدفگذاری کردهاند و دوم آنکه ناامن کردن انتخابات است. آمریکا به وضوح پروژه ناامنسازی را با این صحبتهایی که کلینتون کرد و قبل از آن پانتا وزیر دفاع آمریکا کرد آغاز نموده که این یک نکته مهم است.
به وضوح مشخص است که به هر حال آمریکاییها برای انتخابات برنامه دارند. صحبتهایی هم که میکنند برای این است که بتوانند کاری انجام دهند. آمریکاییها یک اشتباه بزرگ داشتند، آنها امید داشتند که بعد از تحولات منطقه و بیداری اسلامی در منطقه، این انقلابها به سمت شرق حرکت کنند، از ایران گرفته تا چین و روسیه را در بربگیرد تا بتوانند رقبای استراتژیک خودشان را در سطح جهانی و منطقهای تضعیف کنند اما برعکس آن چیزی که آنها تصور میکردند و درست در هماهنگی با آن رویکرد و برآورد استراتژیک رهبر معظم انقلاب این انقلابها به قلب اروپا و آمریکا رسوخ کرد. این انقلابها به جای اینکه به سمت شرق حرکت کند به سمت غرب حرکت کردند. خود آمریکاییها نه تنها برآورد و پیشبینی از وقوع انقلابها در منطقه خاورمیانه نداشتند حتی فکر و پیشبینی هم نمیکردند این انقلابها در داخل خود آمریکا اتفاق بیفتد. آمریکاییها برای اینکه به الگوی انقلاب اسلامی ضربه بزنند و قدرت منطقهای جمهوری اسلامی را مهار بکنند با طرح اتهام میخواهند که در واقع جمهوری اسلامی را به میز مذاکره با آمریکا بکشانند.
آمریکاییها میخواهند در واقع الگوی انقلاب اسلامی را برای کشورهای منطقه لکهدار کنند و بگویند جمهوری اسلامی با آمریکا کنار آمده است. از طرف دیگر نتایج انقلابهای منطقه هم به وضوح مشاهده میشود که به نفع جریان اسلامی منطقه و رویکرد استراتژیک جمهوری اسلامی ایران است. نمونه بارز آن هم در تونس امروز است. تونس که زمانی شعائر اسلامی همچون نماز و روزه و رفتن به مسجد در آن اقدامی ضد امنیتی تلقی میشد به غلبه یک جریان اسلامخواه انجامید، چه رسد به لیبی و مصر و کشورهای دیگر که بنیه اسلامی در آنها قویتر است. در حال حاضر مشاهده میکنیم مردم تونس به اسلامگراها رأی دادهاند و خواستار شریعت اسلامی هستند. در لیبی هم حکومت براساس اسلام را میخواهند که همه اینها نشان از این دارد که آمریکا در بازیهای خودش برای مهار قدرت گفتمانی جمهوری اسلامی ایران ناموفق بوده است. بنابراین آمریکاییها میخواهند الگوی جمهوری اسلامی را یک الگوی نامطلوب برای منطقه معرفی کنند که البته واقعیات منطقه به خوبی نشان میدهد که در خاورمیانه جدید اسلام سیاسی که جمهوری اسلامی ایران پیشقراول آن بوده، گفتمان غالب است و آمریکا و متحدانش از همیشه ضعیفتر و منزویتر هستند.