تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱۳۹۲ - ۰۱:۵۶  ، 
کد خبر : ۲۶۳۷۰۸

ناتو و گرایش ایران به سازمان همکاری شانگهای

محمدجواد حق‌شناس / استاد دانشگاه - سعید بشیری / کارشناس ارشد علوم سیاسی - چکیده: پس از گسترش ناتو به خاور و برقراری روابط میان ناتو و کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز در چارچوب طرح مشارکت برای صلح، روسیه و چین بر آن شدند که امنیت منطقه را خود کشورهای منطقه تأمین کنند و در این راستا دست به تأسیس اتحادیه‌ای دفاعی – امنیتی برای رویارویی با گسترش هر چه بیشتر ناتو زدند. ایران، که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کشورهای غربی و در رأس آنها ایالات متحده آمریکا را در همسایگی خود می‌دید، درصدد تأمین امنیت و رویارویی با خطرهای احتمالی از سوی این کشورها که در قالب سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، به آرامی وارد منطقه آسیای مرکزی، قفقاز و خاورمیانه شده بودند، برآمد؛ نخستین گام را در 2005 به صورت عضویت ناظر در سازمان همکاری شانگهای و حضور در نشستهای این سازمان برداشت و هم‌اکنون برای عضویت دایم در این سازمان و همسو کردن سیاستهای خود با دیگر کشورهای عضو می‌کوشد.

دیباچه

سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) با هدف مهار کردن گسترش‌طلبی کمونیسم در 1949 در اروپا برپا شد. پس از فروپاشی نظام دو قطبی و پایان جنگ سرد، اعضای ناتو دریافتند که این سازمان با بحران هویت روبه‌رو شده است. این کشورها با درک اوضاع جهانی و نظام بین‌الملل و با تغییر هدفها و بازشناسی جایگاه خود و تبدیل رویکرد نظامی و دفاعی به رویکرد سیاسی اجتماعی، توانستند بقای این سازمان را تضمین کنند، هر چند پس از 11 سپتامبر 2001 نقش ناتو در زمینه دفاعی و نظامی پررنگ‌تر شد. ناتو پس از پایان جنگ سرد در چارچوب برنامه مشارکت برای صلح و دیگر سازوکارها با پذیرش اعضای تازه و در پیش گرفتن استراتژی نگاه به خاور، وارد حوزه آسیای مرکزی، قفقاز و خاورمیانه و حوزه‌های امنیتی پیرامون کشور ما شده است و از این رو، اقداماتش در منطقه، پیامدهایی برای منافع و امنیت ملی ایران خواهد داشت.

ناتو بعنوان یک سازمان سیاسی و امنیتی، با بازیگرانی که ارزشها و الگوهای آنرا به چالش می‌کشند برخورد می‌کند. از دیدگاه ژئوپلیتیکی، به تعبیری، ایران اکنون در محاصره ناتو قرار دارد. در شمال ایران، ارمنستان و آذربایجان عضو طرح مشارکت برای صلح ناتو هستند؛ در شمال خاوری، ترکیه از اعضای ناتو است؛ در باختر، خاک عراق در اشغال نیروهای آمریکا و همپیمانان آن انگلستان، آلمان، فرانسه و... است؛ در جنوب، بزرگترین ناوگان نظامی آمریکا در خلیج‌فارس مستقر است؛ در خاور نیز نیروهای پاسدار صلح ناتو به نام ایساف در افغانستان حضور دارند و این، معنای محاصره جغرافیایی ایران از سوی ناتو شمرده می‌شود.

ایران از آن نگران است که نزدیک شدن گستره ناتو به مرزهایش، حضور و نفوذش در خاورمیانه و آسیای مرکزی و بر سر هم پویایی‌اش در منطقه را کاهش دهد. از آنجا که آمریکا نقشی چشمگیر و برتر در ناتو دارد و ایران آن کشور را بزرگترین دشمن خود می‌داند، احتمال به کار گرفته شدن توانمندیهای ناتو بر ضد امنیت و منافع ملی ایران دور از ذهن نیست. ایران می‌خواهد در تعیین ساختار امنیت خاورمیانه و آسیای مرکزی نقش داشته باشد ولی به نظر می‌رسد حضور ناتو در این مناطق با هدفهای ایران سازگار نباشد.

سالهاست که همکاریهای منطقه‌ای، راهبردی اصولی برای برونرفت از چالش با قدرتهای فرامنطقه‌ای در سیاست خارجی ایران بوده است و بر همین پایه همواره در مواضع و سخنان تصمیم‌گیرندگان سیاسی کشور مطرح و بازگو شده است. کوشش برای گسترش پیوندها با سازمان همکاری شانگهای و پیوستن به آن از 2005 تاکنون و نیز پیوستن به سازمانها و دیگر تشکلهای منطقه‌ای را می‌توان نمود چنین سیاستی دانست.

افزون بر اینکه گسترش پیوند و همکاریها در چارچوب سازمانهای منطقه‌ای از یک سو مناسبترین راهکار برای مشارکت در کارهای منطقه‌ای و از سوی دیگر مطرح ساختن خواسته‌ها و گرایشهای منطقه‌ای در سطح جهانی است، ایران در راستای رسیدن به هدفهای سند چشم‌انداز بیست ساله نظام، سیاست خارجی مبتنی بر «تعامل موثر و سازنده» با قطبهای قدرت در پهنه بین‌المللی را در پیش گرفته است و با این اندیشه که همکاریهای منطقه‌ای بهترین راهکار برای برونرفت از چالش با قدرتهای فرامنطقه‌ای و ایجاد رشد و توسعه برپایه ویژگیهای بومی است، خواهان پیوستن به سازمان همکاری شانگهای شده است. در این پژوهش، در پی پاسخگویی به این پرسش هستیم که نزدیک شدن ناتو به مرزهای ایران چه اثری بر روابط ایران با سازمان همکاری شانگهای دارد؟

فرضیه‌ای که چراغ راهنمای ما در این پژوهش است، این است که حضور ناتو در همسایگی ایران سبب گرایش ایران به سازمان همکاری شانگهای شده است.

در بخش نخست این پژوهش، وضع سازمان پیمان آتلانتیک شمالی پیش و پس از جنگ سرد، و روند گسترش ناتو به خاور بررسی خواهد شد و در بخش دوم، به معرفی سازمان همکاری شانگهای، رویکرد چین و روسیه به این سازمان و همچنین گرایش ایران به گسترش روابط با این سازمان خواهیم پرداخت.

پیشینه و هدفهای ناتو

سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) با هدف مهار کردن دامن‌گستری کمونیسم در 1949 پا گرفت. کشورهای عضو ناتو با امضای پیمان آتلانتیک شمالی، هدفهایی برای این سازمان تعیین کرده‌اند که برای تحقق آنها باید با یکدیگر همکاری کنند. این هدفها عبارت است از: پاسداری از آزادی ملتهای عضو، میراث مشترک و تمدن آنها که بر اصول دموکراسی استوار است، پاسداری از آزادیهای فردی و احترام به مقررات حقوقی و توجه به رفاه و ثبات در منطقه آتلانتیک شمالی. همچنین، اعضای ناتو باید در ایجاد تعادل اقتصادی و اجتماعی، گسترش مشورتهای سیاسی و تشویق دولتهای عضو به حل کردن مسالمت‌آمیز اختلافها و همکاری در زمینه‌های علمی و فنی کوشش کنند (رحمانی، 2:1387). هدفهای ناتو در آغاز پیدایش را می‌توان چنین دسته‌بندی کرد:

 1) جلوگیری از تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به اروپا 2) ثبات و پیوستگی کشورهای اروپای باختری با آمریکا. ناتو در برآوردن هدف نخست، یا جلوگیری از تجاوز اتحاد جماهیر شوروی، موفق بود ولی برای دستیابی به هدف دوم، یعنی ایجاد ثبات و پیوستگی میان همپیمانان، همواره با دشواری روبه‌رو بوده و این نکته را می‌توان دریافت که ناتو در واقع مکانیزم کمک‌گیری از آمریکا برای برقراری صلح در اروپا بوده است (صراف یزدی، 1381: 102). برپایه ماده 9 پیمان آتلانتیک شمالی، برای ناتو یک ساختار متمرکز، دربرگیرنده نهادهای نظامی و مدنی در نظر گرفته شده است. مقر ناتو نخست در فرانسه بود اما پس از آنکه فرانسه در دوران زمامداری ژنرال دوگل در 1966 در اعتراض به سیطره آمریکا بر این سازمان از فرماندهی نظامی ناتو بیرون رفت، به بروکسل منتقل شد.

گسترش ناتو به سوی خاور

پس از فروپاشی نظام دو قطبی و پایان جنگ سرد، اعضای ناتو دریافتند که این سازمان به گونه‌ای بحران هویت دچار شده است، ولی رفته رفته با درک اوضاع جهانی و نظام بین‌الملل و با تغییر هدفها و بازشناسی جایگاه خود و نیز در پیش گرفتن رویکرد سیاسی – اجتماعی به جای رویکرد نظامی – دفاعی توانستند بقای سازمان را تضمین کنند؛ هر چند پس از 11 سپتامبر 2001 نقش دفاعی و نظامی ناتو پررنگ‌تر شد. گسترش حوزه فعالیت ناتو به بیرون از اروپا، یکی از برجسته‌ترین دگرگونیها در حوزه‌های امنیت بین‌المللی و منطقه‌ای است. رهبران ناتو کوشیده‌اند به دنبال دگرگونیهای بین‌المللی، تعریفی تازه از مأموریتهای ناتو در فضای تازه بین‌المللی به دست دهند.

تغییر نگاه تدافعی این سازمان به امور بین‌المللی و در پیش گرفتن سیاستهای تهاجمی و رویکردهای تازه امنیتی و تلاش این سازمان برای برقراری امنیت مورد نظر اعضای خود در مناطق گوناگون جهان، سبب شده است که هر عاملی که بتواند در ابعادی هر چند محدود، امنیت اعضا یا همپیمانان این سازمان را به خطر اندازد، زمینه‌ساز حضور نظامی و سیاسی ناتو شمرده شود. نزدیک‌تر شدن سایه ناتو به مرزهای ایران در هنگامی رخ می‌دهد که همسایگان ایران در شمال، باختر و خاور آماج برنامه‌های فراآتلانتیکی قرار گرفته‌اند. ناتو از 1992 زیر نظر سازمان ملل متحد، مأموریتهای گوناگونی انجام داده است که از میان آنها می‌توان به مأموریت در منطقه بالکان اشاره کرد (امینیان، 1386: 6).

ناتو در دوران جنگ سرد

ناتو در دوران نظام دو قطبی توانست به سیاستهای اقتصادی و نظامی و مواضع بین‌المللی کشورهای عضو انسجام بخشد و همبستگی و یکپارچگی سیاسی – ایدئولوژیک و توازن دفاع جمعی آنها را در برابر بلوک خاوری نشان دهد. ایجاد پایگاهها و مراکز فرماندهی نظامی در جای‌جای اروپا و آمریکا، برگزاری رزمایشهای گوناگون، پذیرش گام‌به‌گام اعضای تازه و گسترش حوزه نفوذ این سازمان، پایه‌گذاری پیمانهای دفاعی منطقه‌ای همسو با ناتو در خاورمیانه و خاور دور، محاصره منطقه اوراسیا، بالا بردن توان بازدارندگی و سرعت واکنش نیروهای ناتو در مواقع اضطراری و برگزاری نشستهای گوناگون برای بررسی روابط اعضا، از اقدامات ناتو در آن دوران بوده است.

در آغاز، استراتژی ناتو «تلافی بزرگ» بود. در آن هنگام که روسها به شمار سربازان، تانکها، هواپیماها و ناوگان دریایی متکی بودند، در آمریکا برای ایجاد نیروی بازدارنده برنامه‌ریزی می‌شد تا دشمن را از هرگونه دست‌اندازی بازدارد؛ پردازنده این تئوری «جان فاستر دالس» وزیر خارجه آمریکا در دولت «آیزنهاور» بود که پس از دستیابی روسیه به موشکهای دوربرد و ماهواره اسپوتنیک از کار بر کنار شد. پس از آن، استراتژی «پاسخ نرمش‌پذیر» از سوی کندی – مک‌نامارا مطرح شد: در صورت تعرض اتحاد جماهیر شوروی، دولت آمریکا بی‌درنگ و در سطح گسترده دست به جنگ اتمی نخواهد زد بلکه نخست با کاربرد نیروهای متعارف غیراتمی به رویارویی با اتحاد جماهیر شوروی برمی‌خیزد.

پس از آن فرصت گفت‌و‌گوهای سیاسی پیش می‌آید و چنانچه نتیجه‌ای به دست نیاید، نیروی اتمی را به کار خواهد برد. در آن هنگام دولت فرانسه به مخالفت با سیاستهای دولت آمریکا در ناتو پرداخت و خواهان یک اروپای یکسره اروپایی شد و سرانجام در 1967 از شاخه نظامی ناتو بیرون رفت. از آن هنگام تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی استراتژی واکنش نرمش‌پذیر همچنان پابرجا بود (صراف یزدی، پیشین: 105 – 104).

ناتو پس از جنگ سرد

ناتو که پس از جنگ سرد خود را بی‌رقیب می‌دید، کوشید با دستور کاری روزآمد و تعیین حوزه‌های عملیاتی تازه، بر بحران هویتی و کارکردی فراروی خود چیره شود. در واقع فلسفه وجودی ناتو که همانا تضمین امنیت کشورهای عضو در برابر تهدیدهای بلوک شرق بود، با فروپاشی پیمان ورشو و اتحاد جماهیر شوروی، معنای خود را از دست داده بود. یکی از عواملی که ناتو را پابرجا نگه داشت، کوششهای آمریکا بود زیرا این کشور تنها در سایه ناتو می‌تواند به حضور نظامی خود در اروپا ادامه دهد، بویژه که اروپا به آن درجه از قدرت نرسیده است که به تنهایی بتواند امنیت خود را تأمین کند (همان، 103). پس از پایان جنگ سرد، ناتو به‌گونه روزافزون درگیر عملیات «حفظ صلح» و «پشتیبانی از صلح» شده و برای پشتیبانی از منافع باصطلاح جامعه بین‌المللی و رویارویی با بحرانها و اختلافهای ریشه‌دار قومی و مذهبی و...، همکاری نزدیک با دیگر سازمانهای بین‌المللی داشته است؛

سه مأموریت نخست ناتو در پشتیبانی از صلح در اروپا، در بوسنی، کوزوو و جمهوری مقدونیه انجام گرفت؛ ولی امروزه مأموریتهای ناتو گستره جهانی به خود گرفته و در سه قاره بیش از 50 هزار تن از نیروهای ناتو مستقرند. در مه 1990، کمیته نظامی ناتو اعلام کرد که پیمان ورشو را دیگر خطری برای خود نمی‌داند. در پی آن، یک بازسازی رخ داد و ناتو در نشست سران در ژوییه 1990 به سوی بازسازی ساختار نیروهای نظامی خود در واحدهای واقعی چندملیتی و دوری از حوزه‌های دفاعی حرکت کرد (مک کالا، 1387: 150 – 135). روند گسترش ناتو در نخستین سالهای دهه 1990، با تحول «شورای همکاری آتلانتیک شمالی» آغاز شد.

حرکت نخست یعنی گسترش به اروپای مرکزی و خاوری از اواخر 1991 آغاز شد و زیر عنوان مشارکت برای صلح از نخستین ماههای 1994 بعنوان مرحله پیش از عضویت رسمی و سپس گسترش کامل از 1995 تا 1999 ادامه یافت. در این مرحله، ایالات متحده آمریکا، گسترش ناتو را به لهستان، جمهوری چک و مجارستان محدود کرد. در میانه دهه 1990، ناتو به ساماندهی گونه‌ای اتحاد نظامی به نام «مشارکت برای صلح» پرداخت و برپایه آن به آموزش و مستقر کردن نیروهای نظامی در کناره‌های دریای سیاه و دریای مازندران دست زد (ثقفی عامری، 1386: 69).

مأموریتهای تازه ناتو

وزیران امور خارجه کشورهای عضو ناتو در نشست ریکیاویک (ایسلند) در 2002 بر برنامه «اقدام در بیرون از قلمرو سنتی» مهر تأیید زدند: ناتو برای انجام دادن یک رشته مأموریت، باید نیروهایی در اختیار داشته باشد که بتواند آنها را هرگاه لازم آید، به هر نقطه جهان گسیل دارد. این تصمیم زمینه را برای استقرار نیروهای ناتو در افغانستان در 2003 فراهم کرد. این نخستین تجربه ناتو بیرون از حوزه آتلانتیک بود که پس از آن در عراق و دارفور سودان دنبال شد. به کارگیری نیروهای ناتو، نخستین بار به پیشنهاد دبیر کل سازمان ملل متحد در مورد بحران یوگسلاوی مطرح شد. در 17 ژوئن 1992 به ناتو، بعنوان یک پیمان منطقه‌ای، اجازه داده شد دست به کاربرد قانونی زور بزند.

دگرگون شدن جایگاه ناتو از یک سازمان منطقه‌ای با هدف «دفاع جمعی» در حوزه جغرافیایی دولتهای عضو برای حفظ صلح و امنیت در اروپا – آتلانتیک، به سازمانی که نقش پلیس جهان را بازی کند، تحولی شگرف در نظام امنیت جمعی و در ساختار حقوقی روابط بین‌الملل پدید آورد (محمدی، 1389: 30 – 21). بروز بحران در منطقه خلیج‌فارس و حمله نیروهای عراق به کویت که اقدام یکپارچه جامعه جهانی روبه‌رو شد، نقش برجسته‌ای در تبیین لزوم وجود یک نهاد نظامی بین‌المللی و ضرورت تداوم فعالیت ناتو بازی کرد. این سازمان با به دست دادن تعریفی تازه از استراتژی خود مبنی بر تغییر وظایف و مأموریتهایش از «دفاع سرزمینی» به «دفاع از منافع جمعی اعضا در سراسر جهان» در سایه بحران پیش آمده توانست ساختار خود را برپایه شرایط تازه نظام بین‌الملل دگرگون کند و حوزه نفوذ خود را نیز گسترش دهد.

رویدادهای 11 سپتامبر 2001 و جنگ در افغاستان، مرحله تازه‌ای برای مأموریتهای ناتو و گسترش اختیارات این سازمان پدید آورد و این پیمان دفاعی را تبدیل به پیمانی با واکنش سریع کرد. ناتو در اقدامات تهاجمی خود افغانستان برای «ستیز با تروریسم»، برپایه ماده 15 اساسنامه خود عمل کرد (محمدی، پیشین: 31). ناتو در اوت و سپتامبر 1995 با عملیاتی هوایی به جنگ در بوسنی پایان داد و به مدت 9 سال از دسامبر 1995 تا دسامبر 2004 عملیات پاسداری از صلح در آن سرزمین را رهبری کرد و در 2004 رهبری نیروها را به اتحادیه اروپا سپرد.

دخالت ناتو در مقدونیه، به درخواست دولت مقدونیه و برای پایان دادن به درگیری فزاینده میان دولت و شورشیان آلبانی‌تبار و جلوگیری از یک جنگ تمام عیار در 2001 صورت گرفت. ناتو همچنین برای نظارت بر صلح و آتش‌بس، نیروهایی زیر فرمان آلمان به مقدونیه فرستاد. نیروهای ناتو در مقدونیه، افزون بر کارهای یاد شده به بازسازی راهها و اجرای دیگر پروژه‌های مهندسی غیرنظامی پرداختند (ناتو، 1386: 141 – 136).

نیروهای ناتو در خلیج‌فارس

در پنجاهمین نشست سالانه ناتو در آوریل 1999، درباره اعزام نیروهای ناتو به خلیج‌فارس پیشنهادهایی مطرح شد که مورد توافق اعضا قرار نگرفت و بویژه اعضای نیرومند اروپایی سازمان مانند فرانسه و آلمان با آنها مخالفت ورزیدند. ولی رویدادهای تروریستی 11 سپتامبر 2001 و انفجارهای تروریستی در لندن و مادرید در 2004، لزوم برخورد با تروریسم و خاستگاههای آنرا برجسته‌تر ساخت و خاورمیانه و خلیج‌فارس بعنوان مناطق خطرخیز، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. اراده لازم برای گسیل نیروهای ناتو به خلیج‌فارس، در نشست سران در استانبول (2004) پدید آمد.

ابتکار همکاری استانبول

در 29 ژوئن 2004، در نشست سران ناتو در استانبول، ابتکار تازه‌ای درباره خاورمیانه با تمرکز بر شش کشور عضو شورای همکاری خلیج‌فارس یعنی بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان و امارات عربی متحده اعلام شد. برپایه ابتکار همکاری استانبول، هدف ناتو تنظیم یک دستور کار جامع برای آموزش و همکاری در زمینه‌هایی چون ستیز با تروریسم، شفاف‌سازی بودجه‌های دفاعی و تصمیم‌گیری در کارهای دفاعی اعلام شد. ابتکار همکاری استانبول، روابط پراکنده اعضای ناتو با کشورهای حوزه خلیج‌فارس را نظم بخشید.

تاکنون کویت، قطر، بحرین و امارات عربی متحده به این طرح پیوسته‌اند و دیگر کشورها نیز در این راه پیش رفته‌اند. گرچه اعضای ناتو همکاری با کشورهای حوزه خلیج‌فارس را پذیرفته‌اند، ولی این همکاری را منوط به طی شدن مراحل عضویت کرده‌اند. مراحل عضویت در ناتو، تعامل و اعتمادسازی، همکاری، مشارکت و همپیمانی و ائتلاف را در برمی‌گیرد. (دیلمی معزی، 1389: 87). عربستان اعلام کرده است که سرگرم بررسی این موضوع است. در این مدت، برنامه‌هایی آموزشی اجرا شده و همکاریهای گوناگونی میان ناتو و کشورهای کناره خلیج‌فارس صورت گرفته است.

دیدارهای متقابل در بروکسل و پایتختهای منطقه، برگزاری سمینارهایی در منطقه و بیرون از آن، گویای گسترش روابط آنها در چند سال گذشته است. پس از نشست استانبول، آغوش ناتو به روی همه کشورهای منطقه که با تروریسم و گسترش جنگ‌افزارهای نابودی گروهی مخالفند، باز خواهد بود. در چارچوب همکاری استانبول، مسئولان ناتو سفرهایی به منطقه داشته‌اند که مهمترین آنها دیدار «شفر» از امارات عربی متحده و سخنرانی او در مرکز مطالعات استراتژیک در دبی (2008) بوده است. در سپتامبر 2007 نیز گزارشگر مجمع پارلمانی ناتو در گزارشی با عنوان «ناتو و امنیت خلیج‌فارس» پیشنهاد کرد ماده‌ای به ابتکار صلح استانبول افزوده شود که بر پایه آن کشورهای عضو این برنامه همانند اعضای «ابتکار مشارکت برای صلح» بتوانند در صورت احساس هرگونه تهدید امنیتی، با ناتو مشورت کنند» (معزی دیلمی، پیشین: 89 – 88).

در آغاز 2007 نشست مشترک ناتو و شورای همکاری خلیج‌فارس در ریاض برگزار شد. در ژوئیه 2007، «الساندرو مینو توریسو» معاون دبیر کل ناتو به هنگام دیدار از ریاض اعلام کرد که «ناتو برای عربستان وزن و ارزش منطقه‌ای قایل است». روابط ناتو و کشورهای کرانه جنوبی خلیج‌فارس با این دید و بازدیدها جهش چشمگیر یافت. پس از دیدار امیر قطر از مقر ناتو و در چارچوب ابتکار همکاری استانبول، یک برنامه همکاری عملی با ناتو دربرگیرنده 160 موضوع برای 2007 به امضا رسید. برگزاری نشست مشترک شورای همکاری خلیج‌فارس و ناتو در اواخر 2007 و امضای توافقنامه تبادل اطلاعات امنیتی میان ناتو و کویت از رویدادهای دیگر در روابط ناتو با شورای همکاری خلیج‌فارس بوده است. گرایش ناتو به حضور در خلیج‌فارس با واکنش مثبت کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس روبه‌رو شده است.

در حاشیه بیست و ششمین نشست سران شورای همکاری خلیج‌فارس در ابوظبی، دبیر کل این شورا از آمادگی ناتو برای حضور در خلیج‌فارس خبر داد. کشیده شدن پای ناتو به خلیج‌فارس با هدفها و نگرانیهای اعضای آن در مورد ج.ا.ایران پویند نزدیک دارد. گام نهادن ناتو به خلیج‌فارس، به معنای محاصره شدن استراتژیک ایران است؛ زیرا با حضور نیروهای این سازمان در آذربایجان در شمال، ترکیه و عراق در باختر، افغانستان در خاور و خلیج‌فارس در جنوب ایران، ناتو کوشیده است ایران را از همه سو محاصره کند. نفوذ ناتو به خلیج‌فارس با گامهای استوار ادامه دارد و در مه 2009، دریادار «لوسیانو زاپاتا»، از بلندپایگان در ناتو، ابتکار همکاری استانبول را نمونه‌ای موفق از همکاریهای جهانی معرفی کرد.

در سال گذشته هم، راسموسن دبیر کل ناتو به خبرنگار العربیه گفت: ناتو، امنیت پایدار خلیج‌فارس را در راستای یک محیط امنیتی برای اروپا – آتلانتیک می‌بیند (Rozoff 2010) تحلیلگران سیاسی علت حضور شفر در منطقه را تأمین امنیت انرژی و برقراری رابطه نزدیکتر با کشورهای منطقه ارزیابی کرده‌اند (AL. Majaida, 2008, 1 - 2) در چارچوب روابط ناتو – خلیج‌فارس، نشست امنیتی ناتو و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس در دسامبر 2006 در کویت و ریاض برگزار شد. در این نشست کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس، پیشنهادهایی برای تحکیم امنیت و ثبات در منطقه و گسترش همکاری با ناتو مطرح کردند. هدف از برگزاری این نشست، تحکیم همکاری میان ناتو و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس، در زمینه‌های امنیتی اعلام شد (دارمی، 1386: 266).

ناتو و کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و سر بر آوردن کشورهایی مستقل در آسیای مرکزی و قفقاز، ناتو فعالیت خود در این منطقه را آغاز کرد. در نوامبر 1991، در نشست سران کشورهای عضو ناتو، استراتژی تازه این سازمان بر دو نکته تأکید دارد: یکی اینکه اوضاع سیاسی تازه بین‌المللی هیچ دگرگونی در هدفهای ناتو پدید نخواهد آورد و دیگر اینکه شرایط تازه بین‌المللی، امکان و فرصتی فراهم ساخته است که ناتو بتواند حوزه امنیتی خود را گسترش دهد. ناتو برای به اجرا گذاشتن طرح گسترش حوزه امنیتی خود، از دو راه اقدام کرد: یکی برپا کردن یک نهاد تازه بین‌المللی به نام «شورای همکاری آتلانتیک شمالی» و دیگری اجرای «طرح مشارکت برای صلح».

«شورای همکاری آتلانتیک شمالی» با کشاندن دامنه فعالیت خود به کشورهای خاوری، از جمله کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، به دنبال نظارت و اثرگذاری بر روندهای سیاسی در زمینه‌های گوناگون بوده است تا بتواند از جریانهای ناخوشایند در این کشورها جلوگیری کند. «طرح مشارکت برای صلح»، طرحی است برای ترغیب کشورهای غیر عضو ناتو به گسترش همکاریهای نظامی و دفاعی با این سازمان؛ این طرح ناظر به قرارداد دوجانبه‌ای است میان ناتو و هر یک از کشورهای غیر عضو که علاقمند به همکاری با ناتو هستند و در چارچوب برنامه مشارکت انفرادی اجرا می‌شود (رحمانی، پیشین: 4).

دفتر اطلاع‌رسانی ناتو در کشورهای قفقاز برپا شده و دبیر کل ناتو، نماینده ویژه‌ای برای رسیدگی به امور آسیای مرکزی و قفقاز برگزیده است. این کشورها همچنین به عضویت مجمع پارلمانی ناتو درآمده‌اند و هر سال رزمایشهایی با مشارکت ناتو و کشورهای منطقه قفقاز برگزار شده است (محمدی، 1389: 241). گذشته از طرح مشارکت برای صلح، ناتو با برنامه‌هایی همچون «فرایند برنامه‌ریزی و بررسی»، «توسعه برنامه‌های اقدام مشارکت فردی» و دیگر ابتکارها، در پی یافتن راههایی برای از میان بردن نگرانیهای امنیتی در آسیای مرکزی و قفقاز برآمده است. (دارمی، پیشین: 212).

کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز از 1994 با پیوستن به برنامه مشارکت برای صلح ناتو، همکاری خود را با این سازمان آغاز کرده‌اند. به منظور گسترش هر چه بیشتر روابط ناتو با کشورهای این مناطق، در نشست سران ناتو در پراگ (2002) ابتکاری زیر عنوان «طرح مشارکت فردی» تصویب شد که بر پایه آن، ناتو هدفها و مکانیسم همکاری دوجانبه با هر یک از کشورهای هدف را برای یک دوره دو ساله تعیین و برپایه آن در حوزه‌های دفاعی، امنیتی، نظامی، علوم و محیط‌زیست، شرایط اضطراری غیرنظامی و منابع انرژی، اولویتهای همکاری را تعیین می‌کند و به اجرا می‌گذارد (بی‌نا، 1386: 224).

کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز در زمینه گسترش روابط با ناتو، می‌کوشند از یکدیگر پیشی بگیرند؛ کشورهایی که در همسایگی روسیه، ایران و چین قرار گرفته‌اند و از دیدگاه سیاسی و راهبردی برای ناتو اهمیت بسیار دارند. ناتو اعلام کرده است که اگر کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز به معادلات امنیتی موجود نپیوندند، اروپا هم نمی‌تواند امن باشد (شمس دولت‌آبادی، 1388: 204).

روسیه و گسترش ناتو

گسترش ناتو، از نیمه نخست دهه 1990 تاکنون با واکنشهای گوناگون روسیه روبه‌رو بوده است:  از ابراز نگرانی و تهدیدآمیز خواندن گسترش مرزهای خاوری ناتو تا نشان دادن گرایش به پیوستن به این سازمان (کیانی، پیشین: 39). در سایه برخی رویدادها از 1998 تا 2000 روابط روسیه و ناتو به تیرگی گرایید ولی پس از 11 سپتامبر 2001، بار دیگر روسیه، ناتو را همچون یک همکار نگریست و کمابیش به راه همسویی با آن افتاد (کرمی، 1383: 122 – 121). در آغاز اجرای طرح گسترش ناتو در واپسین سالهای دهه 1980، رهبران روسیه از هر فرصتی برای ابراز مخالفت با گسترش ناتو به سوی خاور بهره می‌گرفتند. برای نمونه، یلتسین با اظهار نگرانی از اینکه گسترش ناتو ممکن است مایه جنگ و درگیری شود، سه شرط برای هرگونه گسترش ناتو مطرح کرد:

1- تأسیس مراجع دایم مشورت؛

2- مستقر نشدن جنگ‌افزارهای هسته‌ای در خاک اعضای تازه ناتو؛

3- خودداری از فرستادن نیروهای خارجی به مناطق یاد شده (شربیانی، 1387: 236).

پس از پیشنهاد شدن طرح گسترش ناتو به سوی خاور در نشست بروکسل (1994)، روسیه گسترش ناتو را پدیده‌ای تهدیدآمیز خواند، زیرا نزدیک شدن قلمرو ناتو به مرزهای روسیه، با منافع ملی روسیه ناسازگار بود. روسیه با پیوستن کشورهای بالتیک به ناتو مخالف بود زیرا این کشورها بخشی از اتحاد جماهیر شوروی پیشین بودند و همچنان بخشی از باصطلاح منطقه «خارج نزدیک» روسیه شمرده می‌شدند. پذیرش کشورهای بالتیک در ناتو، همچون خط قرمزی بود که روسیه گذشتن از آنرا برنمی‌تابید و بسیاری کسان در روسیه، گسترش ناتو به سوی کشورهای عضو پیمان ورشو را نشانه تداوم بی‌اعتمادی غرب به روسیه می‌دانستند (مدکالف، 1388: 162 – 161). در مورد گسترش ناتو به سوی خاور، در روسیه دو دیدگاه وجود داشته است:

1) دیدگاه آتلانتیک‌گرایان (غرب‌گرایان)

2) دیدگاه اسلاوگرایان

در آغاز، دیدگاه آتلانتیک‌گرایان چیرگی داشت. آنان خواهان روابط گرم و دوستانه با غرب بودند و راه آنرا نیز پیوستن به نهادها و اتحادیه‌های نظامی – امنیتی مانند ناتو می‌دانستند. بنابراین دولت روسیه نخست از گسترش ناتو استقبال کرد ولی با گذشت زمان، به این واقعیت پی برد که آمریکا می‌خواهد از راه ناتو به خواستها و آرزوهای خود (برپا کردن نظام جهانی نو و تک قطبی کردن جهان) جامه عمل بپوشاند. از آن هنگام، مخالفت با گسترش ناتو بالا گرفت (شربیانی، پیشین: 233). با روی کار آمدن اسلاوگرایان، موضع روسیه دگرگون شد و به مخالفت با گسترش ناتو پرداخت.

ولادمیر پوتین رییس‌جمهوری پیشین روسیه، گسترش ناتو را غیر ضرور خواند و بر ضرورت توجه به خطرهای تازه تأکید کرد (ثقفی عامری، پیشین: 21)؛ «یونگی گاژوکین» رئیس مؤسسه مطالعات استراتژیک روسیه گفت گسترش ناتو به هیچ‌رو به افزایش ثبات در اروپا نخواهد انجامید و این گسترش، غیرضرور و ناموجه است (روزنامه جمهوری اسلامی، 1381/10/4). واکنش پارلمان روسیه نیز در این مورد کمابیش تند بود. دوما، در قطعنامه‌ای گسترش ناتو را محکوم کرد. «گراچف» وزیر دفاع پیشین روسیه اعلام کرد: چنانچه دامنه ناتو به سوی خاور کشیده شود، روسیه نیروهایش را در منطقه افزایش خواهد داد و خود را به پیمانهای کاهش جنگ‌افزارهای متعارف در اروپا پایبند نخواهد دانست.

همچنین «ژنرال لبد» فرمانده وقت ارتش روسیه در سخنانی ناتو را بزرگترین خطر برای روسیه و پذیرش لهستان و جمهوری چک در ناتو را برابر با آغاز جنگ جهانی سوم شمرد (شربیانی، پیشین: 235).

روسیه که در آغاز با گسترش ناتو به سوی خاور و بویژه پیوستن جمهوریهای آسیای مرکزی و قفقاز به آن سازمان مخالفت می‌کرد، با گذشت زمان و روبه‌رو شدن با پیشنهادهای بعدی اروپاییان، از خود نرمش‌هایی نشان داد. روسها از آن نگرانند که آسیای مرکزی و قفقاز بیش از پیش در دایره کنترل و نفوذ ناتو قرار گیرد و بدین سان، از نقش هژمونیک و سنتی روسیه و نفوذ انحصاری آن کشور در این مناطق کاسته شود. روسها همواره تأکید کرده‌اند که گسترش ناتو به سوی خاور، به صف‌بندی تازه‌ای خواهد انجامید. از نگرانیهای روسیه در این زمینه، می‌توان به مسأله پیوستن گرجستان به ناتو اشاره کرد (شفیعی و محمودی، 1388: 166).

از 1991 ناتو همکاری با روسیه را آغاز کرد. این همکاری در 1994 با پیوستن روسیه به «برنامه مشارکت برای صلح» گسترش یافت. روسیه در برقراری صلح در بوسنی با ناتو همکاری کرد که نخستین نمونه همکاری در عملیات نظامی بین‌المللی شمرده می‌شد. در 1997 موافقتنامه همکاری امنیتی ناتو – روسیه به امضا رسید. (مرادی، 1383: 139). رویدادهای 11 سپتامبر 2001 و بهبود نسبی روابط روسیه و غرب، دیدگاه روسیه نسبت به ناتو را ملایم‌تر کرد. از آن هنگام، روسیه و ناتو پیوسته درباره چالشهای امنیتی تازه همچون تهدیدهای تروریستی، گسترش جنگ‌افزارهای هسته‌ای، بیولوژیک، شیمیایی و رادیولوژیک و گسترش تکنولوژی موشکهای بالستیک، به رایزنی و همکاری پرداخته‌اند.

راهبرد روسیه در برابر ناتو ثابت و پایدار نبوده و بسته به شرایط داخلی روسیه و شرایط بین‌المللی دگرگون شده است. ناتو و روسیه بر پایه بیانیه رم در 28 مه 2002، تصمیم به افزایش همکاری در زمینه ستیز با تروریسم گرفته‌اند. روسیه در شورای ناتو – روسیه عضو است و می‌‌کوشد با ناتو هماهنگ شود، ولی از اینکه جمهوریهای شوروی پیشین به ناتو بپیوندند، بسیار نگران است. از دید روسیه، اگر ناتو و روسیه رابطه داشته باشند، روسیه خواهد توانست درباره منافع خود بر ناتو اثر بگذارد، ولی اگر دامنه ناتو به کشورهای پیرامونی روسیه کشیده شود، آنان به اردوگاه مخالف روسیه خواهند پیوست (سایت دیپلماسی ایرانی: 89/1/20).

سازمان همکاری شانگهای: انگیزه‌ها و هدفها

در 26 آوریل 1996 در شانگهای، پنج کشور روسیه، چین، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان با هدف اعتمادسازی متقابل و غیرنظامی کردن مرزهای دور و دراز خود، سازمانی به نام «شانگهای 5» برپا کردند. در 2001 ازبکستان بعنوان ششمین عضو گروه پذیرفته شد و بدین سان سازمانی منطقه‌ای با عنوان «سازمان همکاری شانگهای» پدید آمد.

برپایه منشور سازمان شانگهای و بیانیه این سازمان، هدفهای کلی آن عبارت است از: افزایش اعتماد متقابل، حُسن همجواری و دوستی میان کشورهای عضو، گسترش همکاری مؤثر در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، بازرگانی، دانش و تکنولوژی، فرهنگ، آموزش، انرژی، ترابری، حفظ محیط زیست و.... از دیگر هدفهای این سازمان می‌توان به همکاری در زمینه تثبیت صلح، امنیت و ثبات منطقه‌ای و برقراری نظم تازه اقتصادی و سیاسی بین‌المللی اشاره کرد (شمسیان‌فرد، 1385، 324 – 323). مهمترین هدفهای سازمان همکاری شانگهای را می‌توان چنین برشمرد:

- کوشش برای ایجاد جهان چندقطبی

- کاهش مؤثر نفوذ نظامی غرب و بویژه آمریکا در آسیای مرکزی

- ایستادگی در برابر گسترش ناتو به سوی خاور

- مبارزه با تروریسم، تندروی، جدایی‌خواهی و قاچاق مواد مخدر و جنگ‌افزار

- ایجاد بازار مناسب برای فروش تولیدات صنعتی و خرید انرژی ارزان و با ثبات

- تحکیم پایه حکومتها (امیدی، 1386: 44).

اعضای سازمان، در کنار پایبندی به اصول و چارچوبهای مورد توافق، نیم‌نگاهی نیز به گسترش حوزه نفوذ و قدرت سازمان در سطح آسیا دارند و از همین رو، بارها موضوع باز بودن درهای سازمان به روی کشورهای دوست و علاقمند به همکاری مطرح شده است. کوشش‌هایی برای ایجاد همگرایی نظامی میان اعضای اصلی سازمان از راه برگزاری رزمایشهای دوجانبه و چندجانبه صورت گرفته و کشورهای ناظر نیز به این رزمایشها دعوت شده‌اند، ولی این تحرکات تنها بخشی از هدفها در حوزه امنیتی و همکاری برای نشان دادن همبستگی بیشتر میان اعضا در برابر تهدیدهای امنیتی و گروههای تندرو در درون کشورهای عضو ارزیابی می‌شود (سازمان همکاری شانگهای، 1387: 118). روسیه و چین از یکه‌تازی آمریکا و تلاش آن کشور برای ایجاد نظام تک‌قطبی در جهان نگرانند و از همین رو می‌کوشند امکانات و توانمندیهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود را با کمک کشورهای منطقه و در چارچوب سازمانی سازگار با محیط جغرافیایی خود برای رویارویی با هژمونی آمریکا در پهنه جهان به کار گیرند (انوری و رحمانی، 1387: 118).

عضویت چین و روسیه در این گروه اهمیت ویژه دارد و این دو قدرت بزرگ، پایه‌های اصلی سازمان همکاری شانگهای را تشکیل می‌دهند. آنها با جهان تک‌قطبی مخالفند و در چارچوب سازمان همکاری شانگهای، گرایش خود را به نزدیکتر کردن سیاستهایشان در مورد آسیای مرکزی نشان داده‌اند. سازمان همکاری شانگهای بر آن است که در پرتو همکاری کشورهای عضو، امنیت را بیشتر کند و به رویارویی با خطرهای بین‌المللی چون تروریسم، مواد مخدر، جنایتهای سازمان‌یافته و... بپردازد (قاضی‌زاده و طالبی‌فر، 1388: 230).

چین و سازمان همکاری شانگهای

چین و روسیه در آسیای مرکزی منافع مشترک دارند. آسیای مرکزی همسایه چین شمرده می‌شود و کشورهای این منطقه 3000 کیلومتر مرز مشترک با چین دارند. منافع استراتژیک چین در سازمان، در سه سطح است: الف) تضمین یکپارچگی سرزمینی و همبستگی ملی؛ ب) مبارزه با قوم‌گرایی و ایجاد ثبات در مناطق شمال باختری؛ پ) بالا بردن امنیت در مناطق مرزی و ایجاد محیط مناسب در پیرامون آن. نخستین هدف چین از برپا کردن سازمان شانگهای، تأمین امنیت بوده است که تنها معطوف به یکپارچگی سرزمینی و همبستگی ملی نیست بلکه بر زندگی مردمان و توسعه اجتماعی و اقتصادی در مناطق شمال باختری کشور نیز اثر می‌گذارد. هدف دیگر چین از ایجاد چنین سازمانی، برآوردن منافع اقتصادی است که اهمیت استراتژیک دارد. انرژی وارداتی برای توسعه بلندمدت اقتصادی چین از اولویت برخوردار است و دسترسی به منابع انرژی قابل اعتماد، مسئله‌ای استراتژیک بوده و در امنیت اقتصادی چین نقشی برجسته بازی می‌کند. آسیای مرکزی یکی از مهمترین منابع انرژی در جهان و از همین‌رو مورد توجه چین است.

داشتن پیوندهای بازرگانی – اقتصادی با کشورهای آسیای مرکزی، مایه نفوذ هر چه بیشتر چین در منطقه خواهد شد. سازمان همکاری شانگهای زمینه‌ساز بده‌بستانهای بیشتر میان دو طرف شده است که در بلندمدت به همکاریهای همه‌سویه خواهد انجامید (طاهری امین، 1381: 115 – 113). چین در پیمان شانگهای، آشکارا تثبیت جایگاه خود در آسیا را هدف قرار داده است. اقتصاد چین، هم به بازارهای تازه و تثبیت شده برای فرآورده‌های چینی نیاز دارد و هم به منابع انرژی و سوخت، که آسیای مرکزی می‌تواند هر دو را در اختیار چین بگذارد. از این رو، ایجاد باشگاه انرژی در منطقه یکی از هدفهای پیمان شانگهای است.

روسیه و سازمان همکاری شانگهای

پیوستن روسیه به سازمان همکاری شانگهای، برآیند طبیعی گفت‌و‌گوهای چین – روسیه بر سر مسائل مرزی و اعتمادسازی در مناطق مرکزی از دیدگاه نظامی و گسترش همکاریهای استراتژیک چین – روسیه بوده است. برجسته‌ترین هدف روسیه از پیوستن به سازمان همکاری شانگهای، کاهش دادن خطرهایی همچون قوم‌گرایی و تندروی مذهبی است که از جنوب، متوجه امنیت ملی آن کشور است. یکی از علل دنباله‌دار شدن بحران چچن، پشتیبانی نیروهای مذهبی تندرو از شورشیان چچن است. همچنین، مسئله قاچاق جنگ‌افزار و مواد مخدر از مشکلات این منطقه به شمار می‌آید.

روسیه امیدوار است در چارچوب سازمان همکاری شانگهای راهکارهای مناسب برای رویارویی با این مشکلات بیابد (Hasheng, 2002, 32 - 34) در گذشته، آسیای مرکزی همواره جایگاهی برجسته در سیاست‌گذاریهای مسکو در فضای پهناور اتحاد جماهیر شوروی داشته و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز کوششهای روسیه برای نزدیکی و همکاری با جمهوریهای نوپا در چارچوب CIS و... ادامه یافته است. امروز هم روسیه همکاری در چارچوب سازمان شانگهای بویژه در زمینه اقتصادی را تأمین‌کننده امنیت کشورهای عضو می‌داند و از همین‌رو از آنها می‌خواهد برای تأمین امنیت منطقه، حفظ محیط زیست و بازسازی افغانستان بکوشند (انوری و رحمانی موحد، پیشین: 75 – 74).

روسیه، آسیای مرکزی را حیاط خلوت و حوزه نفوذ خود می‌شمارد و نفوذ گام به گام آمریکا و ناتو در منطقه را خطری برای جایگاه خود می‌بیند. سازمان همکاری شانگهای، سپری در برابر این نفوذ است و چه بسا پرنفوذترین سازمان در منطقه شود (طاهری امین، پیشین، 117). روسها می‌گویند هیچ‌کس بهتر از خود کشورهای منطقه مصالح و منافع آنها را نمی‌شناسد و اعضای سازمان شانگهای می‌توانند با در پیش گرفتن سیاستهای عاقلانه، روابط میان خود را تنظیم کنند و از توانمندیهای طبیعی خود بهره گیرند. از دید ولادمیر پوتین، رییس‌جمهوری پیشین روسیه، سازمان همکاری شانگهای سازمانی بسته یا سازمانی یکسره سیاسی و نظامی نیست، بلکه برآورنده منافع اقتصادی و زمینه‌ساز توسعه کشورهای عضو است که در چارچوب آن، راههای کارسازی برای گسترش همکاریها پدید می‌آید (انوری و رحمانی، 1387: 76).

یکی از هدفهای درازمدت روسیه از برپا کردن سازمان شانگهای، ائتلاف‌سازی برای پیش بردن سیاستها و برنامه‌های خود در سطح بین‌المللی است. در برابر یکه‌تازیهای آمریکا، روسیه می‌خواهد نقش یک قدرت بزرگ را در نظام بین‌الملل بازی کند و از این رو ترجیح می‌دهد برای رویارویی با زیاده‌خواهیهای آمریکا در آسیای مرکزی، با چین همکاری کند. روسیه همچنین می‌خواهد در برابر گشودن بازار خود بر روی کالاهای چینی، جنگ‌افزار و انرژی به آن کشور صادر کند و روشن است که این هدفها در چارچوب همکاریهای جمعی، بهتر برآورده خواهد شد. (واعظی، 1387: 67).

سازمان همکاری شانگهای و اعضای ناظر

برپایه ماده 14 منشور سازمان همکاری شانگهای، همکاری سازمان با دیگر کشورها بی‌آنکه ترتیبات و شیوه‌ای برای آن مطرح شده باشد، پیش‌بینی شده است. در چارچوب این بخش از منشور، بر سر پذیرش کشورهای دیگری از منطقه، گفت‌و‌گوهای بسیار صورت گرفت و نخستین بار با پشتیبانی چین، عضویت کشور مغولستان بعنوان ناظر به تصویب رسید. سپس از میانه 2003 درخواستهایی از سوی ایران، هند و پاکستان مطرح شد و سرانجام در ژوئن 2004 درخواست پیوستن آنها به سازمان بعنوان عضو ناظر تصویب شد (انوری و رحمانی، پیشین: 120). پیوستن ایران، هند و پاکستان به سازمان همکاری شانگهای، از نظر همکاریهای منطقه‌ای، توانمندیها و ظرفیتهای این سازمان را به گونه‌ای چشمگیر افزایش می‌دهد.

در بر گرفتن نزدیک به یک سوم جمعیت جهان و بخش پهناوری از منطقه اوراسیا با منابع سرشار انرژی و برخورداری از جایگاهی ژئواستراتژیک میان دو قطب بزرگ اقتصادی جهان یعنی آسیای خاوری و اروپای باختری، سازمان شانگهای را از دیدگاه عناصر زیربنایی توسعه بسیار نیرومند و توانمند ساخته است. افزون بر این، برخورداری پنج عضو از ده عضو اصلی و ناظر سازمان از توانمندی‌ هسته‌ای، آنرا از نظر نظامی نیز در رده‌ای بالا قرار می‌دهد (واعظی، 1385: 6). موضوع عضویت کامل ایران با واکنشهای گوناگون روبه‌رو شده و گذشته از تاجیکستان که نظر مثبت خود را اعلام کرده است، دیگر اعضای دایم، یعنی روسیه، چین، قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان با احتیاط اعلام موضع کرده‌اند. ورود اعضای ناظر به سازمان همکاری شانگهای، گذشته از اهمیت منابع هر یک از آنها برای سازمان شانگهای، وجهه بین‌المللی سازمان را در مجامع بین‌المللی افزایش خواهد داد. جمعیت اعضای رسمی و ناظر سازمان همکاری شانگهای دارای ادیان و مذهبهای گوناگونند.

بیشتر مردمان در چین و مغولستان پیرو بودیسم، در روسیه پیرو کلیسای ارتدوکس، در هند و هندو و در ایران، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی پیرو دین اسلامند و بر سر هم چهار آیین و تمدن کهن در سازمان همکاری در کنار هم دیده می‌شود. اعضای دایم و ناظر می‌توانند با محترم شمردن آیین، فرهنگ و تمدن یکدیگر، در چارچوب همکاریهای فرهنگی، نمونه‌ای از تفاهم و گفتگوی ادیان و تمدنها را به نمایش گذارند. ولادیمیر پوتین می‌گوید این همکاری میان فرهنگها و تمدنها، به میراث فرهنگی جهان کمک خواهد کرد (Kosvrer, 2006: 3 - 4). حضور مغولستان در سازمان، به علت بسته بودن این کشور و اقتصاد ناتوان و عقب افتاده‌اش اثر سیاسی چندانی ندارد، گرچه همگونی سرزمینی در پیمان شانگهای را افزایش می‌دهد. پاکستان همپیمان چین است و در سایه سیاسی آن کشور حرکت خواهد کرد. هند نقش رقیب استراتژیک و دشمن بالقوه را برای چین بازی می‌کند و اگر به این نکته، همکاری استراتژیک هند با آمریکا را بیفزاییم، شاید بتوان گفت که حضور هند در این مجموعه، از پویایی آن خواهد کاست (ملائک، 1384: 7).

ایران و سازمان همکاری شانگهای

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، خط مقدم در استراتژی نظامی غرب، به آسیای مرکزی منتقل شده و در همین راستا، راهبرد گسترش ناتو به سوی خاور عینیت یافته است؛ از همین رو، هر چه بر دامنه همکاری نظامی این کشورها با غرب افزوده شود و بیشتر با نظام امنیتی غرب درآمیزند، از اهمیت ایران در استراتژیهای دریامحور کاسته خواهد شد؛ وضعی که به پیدایش خلأ امنیتی و در آینده به فشار امنیتی بر ایران از سوی قدرتهای منطقه‌ای خواهد انجامید (قاضی‌زاده و طالبی‌فر، پیشین: 231). در 2005، با درخواست سازمان همکاری شانگهای برای بیرون رفتن نظامیان آمریکایی از پایگاه هوایی خان‌آباد در ازبکستان، ایالات متحده آمریکا به فعالیت سازمان همکاری شانگهای حساسیت بیشتری نشان داد.

رزمایش مشترک کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای با عنوان «مأموریت صلح 2007» در چین برگزار شد و شائبه جبهه‌گیری در برابر ناتو را پدید آورد. در نشست شانگهای 2009، روسیه کوشید سازوکار امنیت منطقه‌ای را تقویت کند و محورهای همکاری در زمینه مبارزه با تروریسم، جدایی‌خواهی، تندروی، جنایتهای سازمان‌یافته و حفظ امنیت و ثبات منطقه‌ای اعلام شد (عابدی، 1389: 24).

انگیزه‌های ایران از همکاری با سازمان همکاری شانگهای

سالهاست که موضوع گسترش همکاریهای منطقه‌ای در دستور کار ج.ا.ایران بوده و پی‌گیری شده است. سامان دادن به مناسبات و همکاریها در چارچوب سازمانهای منطقه‌ای، از یک سو بهترین شیوه رسیدگی مشترک به موضوعات و مسائل منطقه‌ای و از سوی دیگر راهکاری است سودمند برای مطرح ساختن خواسته‌ها و گرایشهای منطقه‌ای در سطح جهان. ایران با برخورداری از ذخایر سرشار نفت گاز و نیز جایگاه ویژه ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیک، گذشته از اینکه می‌تواند از برنامه‌های سازمان شانگهای در زمینه‌های اقتصادی بهره گیرد، می‌تواند بسیاری از تنگناها از جمله در مورد سرمایه‌گذاری خارجی، افزایش صادرات و تقویت بنیه اقتصادی کشور را به کمک این سازمان تا اندازه‌ای از میان بردارد.

پیوستن ایران به سازمان شانگهای که بر مبارزه تروریسم، جدایی‌خواهی و جلوگیری از بنیادگرایی و تندروی مذهبی تأکید دارد، به جامعه بین‌المللی نشان می‌دهد که ایران به روشنی و با اراده راسخ، رویارویی با این سه خطر منطقه‌ای و جهانی را جزو برنامه‌های کلان و اصول سیاست خارجی خود قرار داده است و این می‌تواند بخشی از تبلیغات و فرافکنی‌های ایالات متحده آمریکا و برخی از همپیمانان غربیش را بی‌اثر سازد. همگرایی با کشورهای عضو سازمان شانگهای، از دیدگاه سیاسی، وضع بهتری برای ایران فراهم می‌آورد و برآورنده منافع ایران در پاره‌ای از مناطق آسیای مرکزی خواهد بود.

از دیدگاه اقتصادی، عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای می‌تواند اقتصاد ایران را به اقتصاد کشورها و مناطق پیرامون پیوند زند و حوزه‌های جغرافیایی بزرگی چون آسیای خاوری و جنوب خاوری، آسیای مرکزی و روسیه را آسانتر در دسترس آن گذارد. همچنین عضویت در سازمان همکاری شانگهای می‌تواند تضمین‌هایی برای امنیت جمهوری اسلامی ایران فراهم آورد (http.Strategicreview.org/p=16751).

دیدگاههای گوناگون درباره پیوستن ایران به سازمان همکاری شانگهای

رییس‌جمهوری ایران، در جریان ششمین نشست سران سازمان شانگهای در ژوئن 2006 به خبرگزاری ایتارتاس گفت: «این پیمان منطقه‌ای از عضویت کشورهای مهمی برخوردار است اعضای سازمان که در مجموع بیش از نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند دارای ظرفیت‌ها و فرصت‌های فراوانی در نظام بین‌الملل هستند» او افزود: «در شرایطی که یکجانبه‌گرایی و فضای تهدید، مناسبات جهانی را تهدید می‌کند، چنین پیمان منطقه‌ای بخصوص در منطقه آسیا، نقش مهمی را در ایجاد صلح و ثبات بر پایه عدالت ایفا می‌کند و می‌تواند در مسایل جهانی نیز نقش گسترده در ایجاد تعادل داشته باشد» (روزنامه مردمسالاری، 1387/6/12).

رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز گفته بود: تقویت پیمانهای فرامنطقه‌ای چون اکو و شانگهای باعث رشد همه‌جانبه کشورهای عضو خواهد شد (سایت مرکز تحقیقات استراتژیک 1385/12/7: (www.csr.ir) ولی کارشناسان آمریکایی بر این نکته انگشت می‌گذارند که سازمان شانگهای ابزاری است که روسیه و چین برای نفوذ در آسیای مرکزی به کار می‌گیرند. از این دیدگاه، چین و روسیه حضور نظامی آمریکا در آسیای مرکزی را برنمی‌تابند زیرا این منطقه را حوزه نفوذ خود می‌دانند. از یک سو، روسیه از حضور روزافزون آمریکا در منطقه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در چارچوب گسترش ناتو به سوی خاور و استقرار نیروهایش در افغانستان بسیار نگران است و از سوی دیگر چین حضور نظامی آمریکا در کنار مرزهای باختری خود را بخشی از استراتژی واشنگتن برای محدود کردن چین می‌داند (ثقفی عامری واحدی، 1387: 193).

پیوستن به سازمان شانگهای را می‌توان نمونه رویکرد همکاری متوازن منطقه‌ای در سیاست خارجی ایران دانست. در فرایند جهانی شدن و زمانی که آمریکا بعنوان قدرت نظامی برتر، یکه‌تازی می‌کند، ائتلافهای منطقه‌ای و بین‌المللی از راهکارهای مؤثر برای رویارویی با این روند به شمار می‌روند.

گرایش ایران به سوی سازمان همکاری شانگهای

سازمان شانگهای رفته رفته از یک سازمان منطقه‌ای به یک سازمان فرامنطقه‌ای تبدیل می‌شود.

در بیانیه هشت برگی رهبران چین و روسیه، پیش از برگزاری نشست 2005 این سازمان در آستانه (قزاقستان)، از تکروی برای مدیریت بحرانهای بین‌المللی سخت انتقاد شد. در 9 اوت 2007، بزرگترین رزمایش روسیه و چین در چارچوب سازمان همکاری شانگهای آغاز شد که در آن افزون بر چین و روسیه، نمایندگان دیگر کشورهای عضو نیز حضور داشتند (شفیعی و فرجی نصیری، 1387: 20 – 19). ایده‌های سازمان دایر بر ایجاد یک نظام سیاسی و اقتصادی بین‌المللی تازه بر پایه دموکراسی، عدالت و عقلانیت، شرایط مطلوبی برای بهره‌گیری جمهوری اسلامی ایران از همکاری با آن سازمان فراهم آورده است. رویارویی با یکه‌تازی آمریکا، گسترش همکاریهای منطقه‌ای، مبارزه با نمادهای ناآرامی و بی‌ثباتی سیاسی – اجتماعی مانند تروریسم، قاچاق مواد مخدر، تندروی و جدایی‌خواهی، حرکت در جهت رشد و شکوفایی اقتصادی و برابری در ارائه اندیشه‌ها و ابتکارات بر پایه اصول مورد توافق، انگیزه ایران در پیوستن به سازمان همکاری شانگهای بوده است.

همکاری با این سازمان، افقهای تازه‌ای در پهنه روابط دو و چندجانبه پیش‌روی سیاست خارجی ایران می‌گذارد و از همه مهمتر، روابط دوستانه با تک‌تک اعضای اصلی و ناظر، فرصتهایی چشمگیر برای حضور موفق و پایدار در عرصه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی پدید می‌آورد (انوری و رحمانی موحد، 1387: 122). پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حلقه‌ای دیگر بر حلقه‌های متداخل منطقه‌ای ایران افزوده شد و از آن پس، ایران از مسائل، نگرانیها و درگیریها در آسیای مرکزی و قفقاز متأثر گشته است. اگر امنیت ایران را از نظر جغرافیایی با امنیت آسیای مرکزی گره خورده فرض کنیم، سازمان همکاری شانگهای، همخوان‌ترین نهاد منطقه‌ای با این تئوری است. به هر روی، عضویت در سازمان همکاری شانگهای به کاهش تهدیدهای منطقه‌ای نسبت به ایران می‌انجامد (طالبی فر و جعفری پاسکیابی، 1387: 124 – 123).

عضویت در سازمان شانگهای برای ایران سودمند است زیرا از یک سو سازمان پیگیری سیاست عدم تعهد و رعایت منشور ملل متحد را پذیرفته است و از سوی دیگر دو عضو سازمان یعنی روسیه و چین، قدرتهایی بزرگ و از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل برخوردارند. از دیدگاه راهبردی، با پیوستن ایران به سازمان همکاری شانگهای، امکان چانه‌زنی ایران در سطح بین‌المللی افزایش می‌یابد (امیدی، پیشین، 46).

ایران به علت پیوستگی سرزمینی و نیز برخی همسانیها از دیدگاه تاریخی، فرهنگی، مذهبی با کشورهای آسیای مرکزی و موضوع انتقال انرژی، دارای گزینه‌های نفوذ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در آسیای مرکزی است و البته در برابر، از دگرگونیها در آنجا اثر می‌پذیرد. پیوندهای امنیتی با آسیای مرکزی، همسانیهای تمدنی و دینی با کشورهای این منطقه، همخوانی هدفهای کلان ایران با هدفهای سازمان شانگهای و توانمندی ایران در همگرایی با دیگر اعضا و هدفهای این سازمان از عواملی است که پیوستن ایران به سازمان همکاری شانگهای را توجیه می‌کند.

عضویت در سازمان شانگهای، نقش ژئوپلیتیکی ایران در منطقه و جهان را برجسته‌تر می‌کند. جمهوری اسلامی ایران برای درخواست عضویت کامل در سازمان همکاری شانگهای، انگیزه‌هایی بیش از همکاری متقابل با اعضای دائم این سازمان دارد. پس از اشغال نظامی عراق و افغانستان از سوی ایالات متحده و همپیمانانش، عضویت در سازمان شانگهای می‌تواند آسیب‌پذیری در برابر خطرهای منطقه‌ای را کاهش دهد و بر سر هم به سود است (مرتضوی، 1385: 11). ایران سازمان شانگهای را همچون باشگاهی از کشورهای همفکر می‌بیند که برای منافع ژئواستراتژیک‌اش در آسیای مرکزی اهمیت دارد.

سودمندتر از هر چیز برای ایران، بهره‌گیری از سازمان شانگهای برای ایجاد و تحکیم ثبات در محیط امنیتی خویش است زیرا محیط امنیتی ایران همپوشیهای بسیار با محیط امنیتی دیگر اعضای آن دارد. اهمیت این موضوع هنگامی روشن‌تر می‌شود که توجه داشته باشیم:

1) بر پایه سند چشم‌انداز بعنوان استراتژی کلان کشور، ایران باید در بیست سال آینده به جایگاه نخست علمی، اقتصادی و تکنولوژیک در منطقه جنوب باختری آسیا برسد؛ 2) امروزه محیط امنیتی ایران سخت ناآرام و ناپایدار است، زیرا از یک سو به خاورمیانه و عراق و از دیگر سو به افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی پیوند می‌یابد که بی‌گمان از بی‌ثبات‌ترین و خطرناکترین مناطق جهان به شمار می‌آیند (واعظی، 1385: 14).

بهره سخن

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در کنار کارویژه نظامی به سوی مسئولیتهای اجتماعی – سیاسی رفت و در این راستا همکاری گسترده‌ای با کشورهای آسیایی و آفریقایی و نهادهای بین‌المللی در پیش گرفت. ناتو در چارچوب طرح مشارکت برای صلح در آسیای مرکزی و قفقاز، روند گسترش به سوی خاور را سرعت بخشیده و خود را به همسایگی روسیه، چین و ایران رسانده است. در برابر، چین و روسیه برای تقویت جایگاه خود در آسیای مرکزی و راه بستن بر گسترش دامنه ناتو در آسیا، سازمان همکاری شانگهای را برپا کرده‌اند. هدفهای سیاسی – امنیتی سازمان همکاری شانگهای بر هدفهای اقتصادی می‌چربد. ایران با آگاهی از اینکه چین و روسیه نیز نظام تک قطبی و یکه‌تاری ایالات متحده آمریکا را برنمی‌تابند، خواهان عضویت در سازمان همکاری شانگهای شده است.

ایران خواست خود را در 2003 مطرح کرد و پس از پذیرفته شدن بعنوان عضو ناظر در 2004، رییس‌جمهوری ایران در نشست 2005 (قزاقستان) حضور یافت. هدف ج.ا.ایران از پیوستن به سازمان شانگهای، بیش از هر چیز، رویارویی با تهدیدهای کشورهای غربی و ایالات متحده در فراسوی مرزهای خود و همچنین بالا بردن اعتبار و پرستیژ خود در عرصه بین‌المللی است. عضویت در سازمانی که کشورهای بزرگ روسیه و چین در آن حضور دارند ضریب امنیتی کشور را افزایش می‌دهد و از آسیبها و پیامدهای زیانبار حضور ناتو در همسایگی ایران می‌کاهد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات