تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۳۹۲ - ۰۳:۰۷  ، 
کد خبر : ۲۶۴۰۲۴

اولویت‌های خارجی و داخلی چین کجاست؟


جواد منصوری، سفیر سابق ایران در چین

اصول سیاست خارجی چین به طور عمده بر پنج اصل پایه‌گذاری شده که این اصول پنج گانه سیاست خارجی در تمامی محافل حزبی و دستگاه‌های دولتی این کشور آموزش داده می‌شود تا تمامی مدیران کشور و تصمیم گیرندگان بدانند که دولت چین در روابط خارجی خود چه اصولی را مورد توجه قرار می‌دهد، ضمن آنکه دولت‌های دیگر نیز از این اصول مطلع باشند.

در طول 30 سال گذشته این اصول در سیاست مورد توجه بوده و تاثیر زیادی بر تغییر وضعیت چین داشته است، چراکه این اصول با اصول گذشته‌ای که این کشور در سیاست خارجی خود داشت، تفاوت کلی دارد. در سال 1979(1358ش) دن شائو پینگ بنیانگذار سیاست‌های جدید داخلی و خارجی چین تغییرات اصولی را به وجود آورد که از مهم‌ترین تغییرات این بوده است که در سیاست خارجی گذشته حالتی تهاجمی و ضدغربی و به طور عمده کمک به کشورهای جهان سوم برای مقابله با سلطه غرب وجود داشته است و بر همین اساس شاهد دورانی از تنش میان چین و کشورهای بزرگ بوده ایم.

اما در سال 1973(1352ش) دگرگونی به وجود آمد و مائو پذیرفت که سیاست‌ها و ایدئولوژی گذشته باید تغییر پیدا کند. بنابراین پس از مرگ مائو به تدریج جانشینان او این تغییرات را به وجود آوردند تا سرانجام در سال 1979(1358ش) پینگ رسما سیاست‌های جدید را تحت عنوان سیاست‌های اصلاحات اعلام کرد. این اصول به شرح زیر است:

اولین اصل از این اصول هم زیستی مسالمت آمیز با تمامی کشورهای دنیاست. به گونه‌ای که شائو پینگ می‌گوید: "ما در دنیا با هیچ کشوری دشمنی نداریم و حتی اگر با ما دشمنی کنند، سعی خواهیم کرد تا مقابله نکنیم. تنها در صورتی که مورد تجاوز قرار بگیریم از خود دفاع خواهیم کرد" که این سیاست با سیاست گذشته تفاوت بسیار زیادی دارد. بنابراین به یک معنا می‌توان گفت دولت چین سیاست مشابهی را با همه کشورهای دنیا دارد و مهم‌ترین نکته در این اصل آن است که چین سعی دارد تا با کشورهای بزرگ نیز تشنج و درگیری نداشته باشد.

اصل دوم، عدم سلطه جویی و داشتن روابط صلح آمیز با کشورهاست. چین اعلام کرده است که سلطه در سیاست خارجی ما جایی ندارد و با تمامی کشورها به شکل برابر رفتار می‌شود، حتی با قدرت‌های سلطه گر نیز به شکل مسالمت آمیز برای رفع سلطه وارد مذاکره خواهیم شد. بر همین اساس دولت چین قصد دارد تا در طولانی مدت تبدیل به امپراطوری صلح و سازندگی شود.

اصل سوم، همکاری با کشورهای توسعه نیافته و کمک به آنها برای خارج شدن از وضعیت عقب ماندگی است. امروزه دولت چین تشکیلات گسترده‌ای را برای همکاری با کشورهای توسعه نیافته دارد. به ویژه در خصوص افریقا تشکیلات خاصی دارد و چند سال یکبار جلسه سران افریقا را برگزار می‌کنند. در نتیجه چینی‌ها امروزه در افریقا فعالیت‌های گسترده‌ای دارند، به گونه‌ای که اروپایی‌ها و امریکایی‌ها با حضور چین در افریقا رقابت داشته و یا حتی کارشکنی می‌کنند. امروز افریقایی‌ها نیز از حضور چین استقبال می‌کنند و چین تا کنون در سه دهه گذشته برای پیشرفت افریقا فعالیت‌های چشمگیری انجام داده است. بر همین اساس قاره افریقا اولین منطقه نفوذ گسترده چین محسوب می‌شود.

البته در آمریکای جنوبی و در قاره آسیا، به ویژه درجنوب شرق آسیا نیز کشور چین فعالیت‌های بسیار زیادی دارد. این فعالیت‌ها در چارچوب همکاری با کشورهای توسعه نیافته و تحت سلطه گذشته می‌باشد. در این کشورها معمولا اجرای طرح‌های زیربنایی، آموزش و کمک به تولید اجرا می‌شود. امروزه در چین بیش از 70 هزار دانشجو از کشورهای ضعیف دنیا در حال تحصیل هستند که پس از تکمیل تحصیلات به کشور خود بازخواهند گشت و این درحالی است که در آن شرایط چین را به طور کامل شناخته، زبان چینی یادگرفته‌اند و از سیاست‌های این کشور آگاهند، بنابراین در کشور خود از دوستان چین خواهند بود.

حتی برخی از افرادی که در چین تحصیل کرده‌اند زمانی که به کشور خود بازگشته‌اند به عنوان سفیر چین منصوب شده و مشغول کار هستند. به این ترتیب کشور چین امروزه با کشورهای توسعه نیافته علاوه بر روابط سیاسی و اقتصادی، روابط فرهنگی و انسانی و اجتماعی برقرار کرده است.

اصل چهارم، تلاش برای برقراری صلح و امنیت در سطح جهانی است. به عبارت دیگر این کشور به طور دائم در حال تلاش برای جلوگیری از جنگ است. بر اساس همین اصل در خصوص سوریه نیز شاهد بودیم که در مقابل تلاش غربی‌ها ایستادند و قطعنامه‌های سازمان ملل را وتو کردند. حتی در مساله هسته‌ای ایران نیز تا اندازه‌ای از تلاش‌های تند غرب علیه ایران کاستند تا غربی‌ها وارد مذاکره با ایران شوند. در نتیجه شاید بتوان گفت چین در کاهش فشار غرب بر ایران بی‌تاثیر نبوده است.

باید اضافه کرد که چین حتی در امریکای جنوبی و شرق آسیا نیز تلاش‌هایی کرده است از جمله می‌توان به همکاری با کره شمالی برای انعطاف این کشور در خصوص فعالیت‌های هسته ای‌اش اشاره کرد. بنابراین غربی‌ها نیز از طریق چین با این کشور گفتگو می‌کنند.

اصل پنجم، مساله عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشورهاست که در این زمینه چین اعلام کرده که با توجه به تجربه گذشته به این نتیجه رسیده‌اند که مداخله در امور سایر کشورها نتیجه مثبتی برای چین و آن کشور دربر نخواهد داشت. بنابراین ترجیح با این است که در عین استقلال و حفظ حاکمیت ملی این کشورها با آنها تعامل و رابطه داشته باشند

آنچه که ذکر شد، اصول پنجگانه چین است.

چالش‌های چین در سیاست خارجی

دنیا به چین اجازه نمی‌دهد تا این سیاست‌ها را پیاده کند، چراکه اجرای آنها به معنای دور کردن استعمار از کشورهای تحت سلطه است. بنابراین کشورهای در حال توسعه، چین را به سایر قدرت‌ها ترجیح می‌دهند و در همین مسیر است که چالش‌ها با چین آغاز می‌شود.چین در اجرای اصول سیاست خارجی خود با چالش‌هایی مواجه است. آنچه که به اختصار می‌توان به آن اشاره کرد به شرح زیر است:

مقاومت کشورهای بزرگ‌تر برای جلوگیری از نفوذ چین از این است که چنین کشوری در طولانی مدت بتواند به عنوان قدرتی تعیین‌کننده در سطح جهانی و یا حتی در ردیف قدرت‌های بزرگ قرار بگیرد. در نتیجه به اشکال مختلف برای چین در زمینه‌های مختلف بین‌المللی و حتی داخلی مانع تراشی‌هایی می‌کنند، تا چین نتواند به این جایگاه دست پیدا کند.

رقابت با چین به ویژه در منطقه شرق آسیا بسیار شدید است، به گونه‌ای که دائما برای چین در روابط با کشورهای شرق آسیا مشکل ایجاد می‌کنند. به نوعی شاید هدف این است که کشور چین را مشغول به اینگونه چالش‌ها کنند تا مانع گسترش روابط و افزایش قدرت صنعتی و اقتصادی آنها شود. اما چین با وجود این مشکلات تا حد زیادی توانسته از این چالش‌ها رهایی یابد و از نظر اقتصادی، تکنولوژی و تولید به پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای دست پیدا کند.

امنیت انرژی، دومین چالش است، بدین معنا که چین نیازمند میزان زیادی انرژی برای وارد کردن است به دلیل آنکه تولید انبوه این کشور نیازمند منابع انرژی است. در نتیجه تامین انرژی مورد نیاز و برقراری امنیت آن همچنان یکی از چالش‌های مهم است. باتوجه به اینکه بخش عمده‌ای از منابع انرژی در خاورمیانه و خلیج فارس قرار دارد و حتی بخشی از آن نیز در افریقا قرار دارد، یعنی در مناطقی که تنش زاست بنابر همین اصل تامین انرژی برای کشور چین از مسائل بسیار مهم بشمار می‌آید.

بنابراین دولت چین در سال‌های اخیر سرمایه‌گذاری بسیار بالایی در خصوص استفاده از انرژی‌های جدید همانند باد، آفتاب، انرژی هسته‌ای و انرژی آب کرده و به موفقیت‌هایی نسبی نیز رسیده است. اما در عین حال باز هم نیاز به نفت و گاز به ویژه برای مصارف صنعتی وجود دارد و همین نیاز منجر به پیشرفت جدید چین در بخش استفاده از منابع نفت و گاز داخلی خود شده است.

سومین چالش، بحث استقلال طلبی تایوان و اختلافاتی است که با کره جنوبی، ژاپن و فیلیپین بر سر برخی از جزایر دارد. به عبارت دیگر در شرق آسیا امریکایی‌ها به طور دائم برای چین مشکل آفرینی می‌کنند که این مساله نیز یکی از نگرانی‌هایی است که در طول چند دهه گذشته همچنان تا اندازه‌ای بر سر راه پیشرفت چین مانعی بوده است.

چهارمین چالش را می‌توان دخالت قدرت‌های بزرگ در امور داخلی چین و تحریک برخی از اقلیت‌ها برای تجزیه دانست. به عبارت دیگر حمایت اروپا و امریکا از جریان‌های تجزیه طلب داخل چین همانند مساله تبت وجود دارد. همانطور که می‌دانید تعدادی از افراد این مناطق در گوشه و کنار دنیا با حمایت دولت‌های غربی در حال مذاکره هستند و برای دولت چین مشکل تراشی می‌کنند.

سیاست داخلی چین

چین در سیاست داخلی خود نیز اصولی را دارد که حائز اهمیت است:

1- تکیه بر تولید است، به معنای دیگر تولید محور بسیاری از فعالیت‌های دولت است. رئیس‌جمهور سابق چین "خوجین تائو"، نظریه‌ای را در بحث توسعه مطرح کرد که برای اولین بار این نظریه در دنیا مطرح شد. وی این نظریه را در چین در طول ده سالی که رئیس‌جمهور بود، پیاده کرد و موقفیت‌های قابل ملاحظه‌ای رانیز به دست آورد. این نظریه می‌گوید توسعه باید بر سه پایه استوار و هماهنگ باشد:

الف: پیشرفت‌های عینی و تکنولوژیکی

ب: توجه به نیروی انسانی و حقوق انسانی به دلیل آنکه انسان محور توسعه است

ج: اصل آموزش و پژوهش

بنابراین در طول ده سال گذشته در چین تحول بنیادین به وجود آمد، این تحول به دلیل آنکه همراه با گسترش آموزش و پژوهش از یک سو، نوآوری‌های تکنولوژیک از سوی دیگر و آزادی‌های اجتماعی،مذهبی و سیاسی همراه بود، توانست نرخ رشد متوسط این کشور را به بالای ده درصد برساند. در حالی که نرخ رشد جمعیت این کشور زیر یک درصد بوده است و به این شکل زندگی مردم چین تحول اساسی پیدا کرد.

2ـ اصل حاکمیت قانون و امنیت است، به عبارت دیگر دولت چین در برقراری امنیت و حفظ تمامیت ارضی کشور هیچ گونه انعطافی از خود نشان نمی‌دهد، به گونه‌ای که معروف است در چین دیکتاتوری قانون وجود دارد. به معنای دیگر فردی نمی‌تواند از قانون تخطی کند. این سیاست سبب ایجاد انضباط فراگیر در کشور شده است و این انضباط طبعا در نرخ رشد تولید و نظم و امنیت تاثیر زیادی داشته است.

3- برابری تمامی اقوام و در عین حال توجه به به هویت آنهاست. به دلیل آنکه در چین بیش از 50 قومیت بزرگ وجود دارد، دولت چین این قومیت‌ها را به رسمیت شناخته است. این قومیت‌ها می‌توانند هویت خود را حفظ کنند، اما در چارچوب تمامیت ارضی از یک سو و از سوی دیگر حقوق برابری برای تمامی آنها وجود دارد.بنابراین مرکز مطالعات قومیت‌ها و موزه آثار مربوط به قومیت‌ها و یا حتی تاریخ مربوط به آنها همچنان در چین فعال هستند و بر همین اساس دولت چین تلاشی برای محو اقلیت‌ها ندارد. تنها دو یا سه اقلیت هستند که با دولت چین دچار مشکل هستند همانند بودایی‌ها، بخشی از مسلمانان و مغول ها.

4- توجه ویژه به مناطق کمتر توسعه یافته که در دوران خوجین تائو این سیاست اجرا شد و تا اندازه‌ای فاصله میان مناطق عقب مانده با پیشرفته کاسته شد. پیش از خوجین تائو نظریه‌ای وجود داشت مبنی بر آنکه که به برخی از مناطق چین رسیدگی و توجه بیشتر شود تا آنها پیشرفت کنند و این پیشرفت به عنوان لوکومتیو توسعه‌ای برای سایر مناطق کشور باشد. اما این نظریه در اجرا با مشکل مواجه شد، به دلیل آنکه مناطق توسعه یافته نه تنها توجهی به مناطق توسعه نیافته نکردند بلکه تبدیل به قطبی برای تمرکز و انباشته شدن بیشتر ثروت و قدرت و تشدید فاصله طبقاتی شدند که در دوره خوجین تائو سیاست معکوسی اجرا شد.

به ویژه چین از بحران جهانی که در سال 2008 آغاز شد استفاده کرد و اینگونه اندشید حال که بخشی از بازارهای جهانی را از دست می‌دهیم آن سرمایه را در بخش‌های داخلی خود جبران کرده و در این مناطق بازارها را توسعه خواهیم دهیم. این روند سبب شد تا مناطق وسیعی از چین تحرک اقتصادی پیدا کنند.

اما در عین حال چین در داخل نیز با چالش‌هایی مواجه است که به اختصار می‌توان به آن اشاره داشت:

الف - عدم اشتغال که حدود 4 تا 5.4 درصد از جمیعت بیکارند که درصد بسیار بالایی است

ب‌ـ به دلیل بالا رفتن سطح سواد تقاضاهای مردم بسیار بیش از امکانات شده است و در نتیجه چالش‌هایی را میان مردم و دولت ایجاد کرده است

ج‌ ـ فساد اخلاقی و اداری. باتوجه به اینکه کشور چین از نظر مذهبی در پایین‌ترین سطح خود قرار دارد طبعا از نظر اخلاقی هیچ مبانی ارزشی وجود ندارد و این مساله علیرغم مبارزه شدید با فساد همچنان به عنوان یک معزل در داخل دولت باقی مانده است. به همین دلیل در طول چند سال گذشته دولت چین با آزادی مذهب موافقت و اعلام کرد که این آزادی برای آن است که اولا مذهب یک واقعیت است و دوما امید است تا در کنترل فساد در کشور بتواند نقش داشته باشد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات