
پايگاه بصيرت؛ گروه سياسي/ در خبرهاي اول هفته آمد که «ميناچي، مدير حسينيه ارشاد و وزير تبليغات و جهانگردي دولت موقت مهدي بازرگان درگذشت.» در تکميل اين خبر "حبيب الله پيمان"، در گفت و گو با ايرنا با تاييد خبر درگذشت ميناچي اظهار داشت: «وي از مدتها قبل دچار عارضه قلبي شده بود و در يکي از بيمارستان هاي تهران بستري بود.»
خبر مرگ دکتر ناصر ميناچي بار ديگر مباحثي را در ذيل تاريخ و عملکرد حسينيه ارشاد در رسانهها مطرح ساخته و جريانهاي ملي - مذهبي و همسوي با نهضت آزادي تلاش کردند تا نقش محوري تاسيس و مديريت حسينيه ارشاد را به نام مرحوم ميناچي ثبت نمايند.
برخي رسانه ها نيز غرض ورزانه و با تحريف تاريخ از فرصت ايجاد شده بهره برده و چنين نوشتند: «حسينيه ارشاد به سال 1343 توسط محمد همايون، ناصر ميناچي و عبدالحسين عليآبادي به قصد فعاليتهاي مذهبي تاسيس شد. مرتضي مطهري از ابتدا در جريان تشکيل اين موسسه بود و از همان ابتدا همکاري خود را آغاز کرد. اولين کار چاپي نشريه کتاب «محمد خاتم پيامبران» بود که مطهري قسمت هجرت تا وفات را به واسطه آشنايياي که با محمد تقي شريعتي داشت به پسر وي علي شريعتي سپرد. بعدها با گسترش اختلافهاي بين ميناچي و مطهري و نيز پيشرفت خيره کننده شريعتي، مطهري حسينيه را در اواخر سال 1349 ترک کرد و از اين به بعد موسسه با سخنرانيهاي آتشين دکتر شريعتي به راه خود ادامه داد. حسينيه ارشاد به مکاني در قلب تهران براي حضور نسل نوانديش مخالف رژيم و نيز برخي مذهبيون قشري تبديل شده بود که شريعتي در آن مکان به هر کار و تلاشي دست ميزد و برخي شخصيتهاي روحاني براي مقابله با رونق روزافزون حسينيه ارشاد ، مسجد قبا را در نزديکي آن راه اندازي کردند که با حمايت برخي چهرههاي فرهنگي پهلوي نيز روبرو شد.»
اما در کنار اين ادعاها، نظرات ديگري نيز وجود دارد که در مورد تاسيس و اداره حسينيه ارشاد ديدگاه متفاوتي دارند. در ذيل اين بحث يکي از مهمترين مباحث آن دوره يعني چرايي جدايي استاد مطهري از حسينيه ارشاد و در ادامه اختلافات استاد مطهري و مرحوم شريعتي مطرح است که باز هم نقش پر ابهام آقاي ميناچي در آن قابل مشاهده است.در همين راستا خاطرات استاد "سيد هادي خسروشاهي" که خود در شکلگيري و فعاليتهاي حسينيه ارشاد نقش داشته و از نزديک با موسسين و فعالين آن روزگار حسينيه ارشاد آشناست، ميتواند خواندني باشد. اين خاطرات حاصل گفتگوي تفضيلي مجله شاهد ياران با استاد است که خلاصه اي از آن انتخاب گرديده که ميتواند در بر دارنده بخشي از حقايق نهضت اسلامي ملت ايران در دهه 40 و50 باشد.همچنين در اين راستا ميتوان به بخشهايي از خاطرات حضرت آيت الله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي اشاره کرد که حقايق کمتر شنيده شدهاي از نقش کليدي استاد شهيد مرتضي مطهري در تاسيس و راهاندازي حسينيه ارشاد و روابط صميمانه استاد مطهري و مرحوم دکتر شريعتي و نقش اختلاف برانگيزان در ايجاد کدورت بين اين بزرگوار را در خود جاي داده است که ميتواند در بازخواني مناقشات حسينيه ارشاد بسيار مفيد باشد.
نقش شهيد مطهري در ايجاد و تأسيس حسينيه ارشاد چه بود؟
استاد خسروشاهي: نقش ايشان در تأسيس و پيدايش حسينيه ارشاد، در هر زمينه اي بسيار تعيين کننده بود. از لحاظ مالي کساني که براي تأسيس ساختمان آنجا کمک هاي مالي ميکردند، غالباً از بازاري هاي مريد آقاي مطهري بودند. البته بازاري ها در آن ايام دو دسته بودند. عده اي گمان ميکردند چون آقاي مطهري در دانشکده الهيات تدريس ميکنند، وابسته به دولت هستند و وجوهات شرعيه را به ايشان نميپرداختند، اما تجار روشنفکري هم بودند که تعدادشان هم کم نبود و از برنامههاي شهيد مطهري حمايت مالي ميکردند و به ايشان در تأسيس حسينيه ارشاد مدد ميرساندند. متأسفانه اخيراً ديدم که آقاي ميناچي در خاطرات خود ادعا کرده است که مؤسسين حسينيه ارشاد، او و آقاي همايون و آقاي دکتر عليآبادي بوده اند که اين ادعا نادرست و در واقع جفا به شهيد مطهري و تاريخ است. البته آقاي همايون از نظر مالي کمکهاي قابل توجهي کرد، اما منحصر دانستن بناي حسينيه ارشاد به توان مالي و مديريتي آقاي ميناچي و آقاي همايون خلاف واقعيت است و افراد بسياري در اين امر شرکت داشتند که اگر دفاتر مالي آن زمان را هنوز نگه داشته باشند، با مراجعه به آنها ميتوان نقش واقعي افراد را کاملاً مشخص کرد.
البته آقاي ميناچي حقوقدان و فعال بود و به اصطلاح راه بلد بود و چاره کارها را ميدانست، اما اين که ميخواهد موفقيت ها را به خود و آقاي همايون منتسب کند، تحريف تاريخي است که شاهدان آن هنوز زنده اند و حاضرند که گواهي بدهند. شهيد مطهري مؤسس اصلي و باني فکري و علمي حسينيه ارشاد بودند که به هيچ وجه قابل مقايسه با فعاليت هاي مالي نيست و قطعاً در مرتبه بالاتري قرار ميگيرد. مضافاً بر اين که همان گونه که قبلاً هم عرض کردم، بسياري از تجار، به اعتبار شهرت و مرتبت علمي و ديني و اخلاقي آقاي مطهري بود که به حسينيه ارشاد کمک مي کردند. شهيد مطهري براي تبيين اهداف حسينيه ارشاد و دستيابي به آنها، لحظه اي از پاي ننشستند و انصافاً زحمات بسياري را متحمل شدند. خود ايشان در دستخطي که نزد من موجود است خود را مؤسس اصلي مي دانند و مينويسند: «مواردي که آقاي ميناچي بدون مشورت کار کرده است و ميکنند: اول اينکه قرار بود من جزو هيئت علمي مؤسس باشم، از اول ما را خارج کرد در حالي که عملاً و واقعاً من مؤسس بودم. سهم من هم از سهم آقاي همايون بيشتر است و هم از سهم آقاي ميناچي تا چه رسد به دکتر علي آبادي...» (مرحوم مطهري 17 مورد ميشمارند من همه آنها را نقل نمي کنم)
بي ترديد پول و ساختمان نميتواند مؤسس يک جريان باشد، بلکه فکر و انديشه و علم است که جريان ساز است و اين مجموعه به طور انحصاري و خاص از آن شهيد مطهري بود.
به نظر شما اصولاً پايه ريزي حسينيه ارشاد به چه منظور بود؟
استاد خسروشاهي: شهيد مطهري معتقد بودند که هيچ عملي، بويژه عمل سياسي اجتماعي، بي آن که بر پشتوانههاي نظري متکي باشد، به نتيجه نمي رسد، به همين دليل پيوسته سعي در تنوير افکار جوانان داشتند و تشکيل حسينيه ارشاد هم، عمدتاً در جهت تحقق همين آرمان بوده است. البته ايشان اهل جنجال و غوغا و خودنمايي و تظاهر نبودند و بيشتر مي خواستند کار فکري و عملي انجام دهند و اين نکته را در نامه هايي که من از ايشان دارم، صريحاً نوشته اند.
رونق کار حسينيه ارشاد را تا چه ميزان حاصل برنامه ريزي هاي شهيد مطهري ميدانيد؟
استاد خسروشاهي: قطعاً برنامه ريزي هاي ايشان در اين زمينه نقش اول را داشت. در اين راستا شهيد مطهري شخصيتها و افرادي را به حسينيه ارشاد دعوت کردند که تا آن زمان، حداقل در تهران شناخته شده نبودند. نمونه بارز آنها آقاي فخرالدين حجازي، آقاي دکتر شريعتي و پدرشان استاد محمدتقي شريعتي بودند. اينها همه بر اساس دعوت شهيد مطهري و سخنراني در حسينيه ارشاد شهرت و اعتبار عام کسب کردند. شهيد مطهري با آقاي فخرالدين حجازي در مورد بعضي از رفتارهاي او اختلاف نظر داشتند و آقاي حجازي از حسينيه ارشاد رفت، اما در مورد دکتر شريعتي، شهيد مطهري حسينيه ارشاد را ترک گفتند و به مسجد الجواد رفتند.
علت اين تکدرها را چه مي دانيد؟
استاد خسروشاهي: خيلي سربسته مي گويم من که تقريباً در جريان کل امور بودم، ميدانستم که شهيد مطهري از همکاري با آقاي فخرالدين حجازي و آقاي دکتر شريعتي تا حدود زيادي رضايت داشتند، اما در مديريت حسينيه ارشاد معدود افرادي بودند که به «اسلام بدون روحانيت» اعتقاد داشتند و از سويي هم عملاً مي خواستند بر آنجا تسلط داشته باشند و از اين رو، ميخواستند افراد را رو در روي آقاي مطهري قرار دهند تا خود «يکه تاز» ميدان معرفي شوند!
به نظر شما رابطه شهيد مطهري و دکتر شريعتي چگونه بود؟
استاد خسروشاهي: من بارها شاهد مراودات دوستانه و محبت آميز و نزديک ميان آقاي مطهري و دکتر شريعتي بويژه در سفر حج بودم. رابطه شريعتي با آقاي مطهري اگر نگويم «مريدي و مرادي» بايد بگويم پيوند استاد و شاگردي بود. به اعتقاد من دکتر شريعتي به هيچ وجه کسي نبود که بخواهد در مقابل شهيد مطهري بايستد و يا به اصطلاح «دکان» باز کند، زيرا که نه مطهري و نه شريعتي اهل «دکان» نبودند، بلکه بعضيها حسينيه ارشاد را «دکان دو نبش» خود کرده بودند و عملاً باعث فتنه ها و تعطيلي حسينيه شدند.
مطالبي که دکتر شريعتي در دفاع از روحانيت اصيل نوشته است و من آنها را جمع آوري و در رساله اي چاپ کرده ام، مبين اعتقاد قلبي او به روحانيون و روحانيت واقعي است و چنين فردي، قطعاً اسلام را بدون روحانيت، تعريف نميکند. اما در مديريت حسينيه ارشاد اصل کساني بودند که به «اسلام منهاي روحانيت» اعتقاد داشتند. اما اين که از ابتدا بر چنين اعتقادي بودند و مخفي ميکردند و يا بعدها به اين اعتقاد رسيدند، آن را نميدانم! در مجموع بعضي از مديران حسينيه ارشاد تلاش ميکردند با هاي و هوي و سر و صدا و اين گونه رفتارهاي نمايشي، وجهه اي کسب کنند و افراد را به آنجا بکشانند که در کوتاه مدت موفق هم شدند، ولي در دراز مدت با رفتن شهيد مطهري و نهايتاً دکتر شريعتي، حسينيه ارشاد تعطيل شد. آقاي مطهري به کار عميق و بنيادي علمي معتقد بودند و علاقه اي به رفتارهاي نمايشي و ايجاد هيجانات کاذب نداشتند. و اين را به صراحت در نامه هايي که از ايشان در اختيار من قرار دارد، نوشتهاند.
در سفرهاي حج که از سوي حسينيه ارشاد برنامه ريزي شد، شما چه نقشي داشتيد؟ خاطراتي از آن سفر را بيان کنيد.
استاد خسروشاهي: من عضو هيئت علمي کاروان حج بودم و به دعوت شهيد مطهري اين مسئوليت را پذيرفتم و طبعاً در طول سفر و شب و روز با ايشان و دکتر شريعتي و صدر بلاغي و ديگر دوستان همراه بودم. اين سفرها فرصتي بود که با فضايل علمي، وارستگي، پاکي و بي آلايشي ايشان بيشتر آشنا شوم.
در بازگشت از يکي از اين سفرها بود که با دکتر شريعتي در مورد برخي از اظهاراتش صحبت کردم. از جمله اينکه اگر «علامه مجلسي» در مواردي هم اشتباه کرده باشد، چرا کليت روحانيت را زير سئوال مي بريد؟ و اين مسائل را مطرح مي کنيد؟ مخصوصاً از تعبير «آخوند جماعت» که گاهي در گفته هاي ايشان بود انتقاد کردم. او گفت «اين حرف هاي من در واقع واکنشي است به حرف هاي... که حتي زحمت شنيدن سخنراني هاي مرا هم به خود نمي دهد. و از اين و آن در اين باره سئوال مي کند و کار توهين را به جايي رسانده که اخيراً بالاي منبر گفته که يک نفر برود درباره پدر و مادر من پرس و جو کند! اگر با من هم خصومت دارند، چرا از موي سپيد پدرم خجالت نمي کشند؟ من که با او طرف نمي شوم و مجبورم سراغ رؤسايش بروم.» البته من اين استدلال دکتر را نپذيرفتم، اما معتقد بودم که برخي گفتارهاي بي منطق از طرف مقابل، چنين مشکلاتي را ايجاد مي کرد که بي ترديد به نفع هيچ يک از دو طرف نبود.
دکتر شريعتي اشتباهات خود را مي پذيرفت؟
استاد خسروشاهي: بله و با کمال شجاعت. اما نکته مهم اينجاست که بسياري از مشايخ ما، اشتباهات بسيار بزرگتري هم در آثارشان داشتند که اگر دکتر شريعتي يکي از آنها را مرتکب مي شد، «مهدورالدم» محسوب مي گرديد. يعني خيلي ها بودهاند و هستند که قصدشان خدمت بوده، اما اشتباه هم کردهاند، از جمله دکتر شريعتي، اما اين اشتباهات در حد هجمههايي که از سوي برخي از روحانيون به او شد، نبود. دکتر شريعتي اگر لجاجت و پافشاري در صحت همه گفته ها و نوشتههايش داشت، به شخص من نميگفت اشکالاتي را که در آثارش وجود دارد، پيدا و به ايشان عرضه کنم تا آنها را اصلاح يا حذف کند (اين گفته صريح ايشان به اينجانب در يکي از سفرهاي حج بود.) و البته من آن زمان نه آمادگي براي اين کار را داشتم و نه وقت کافي. در همين راستا دکتر شريعتي به استاد محمد��ضا حکيمي وصيت ميکند و از او خواهش مينمايد که در آثارش، هرجا که خلاف واقع ديدند، اصلاح کنند. (متن دستخط مرحوم شريعتي به استاد حکيمي نزد اينجانب موجود است و من به ايشان قول داده بودم که آن را تا ايشان زنده اند در مجله خود چاپ نکنم. ولي بعدها دوستان متن نامه را چاپ کردند که لابد با اجازه خود آقاي حکيمي بوده است.)
همکاري شما و شهيد مطهري در حسينيه ارشاد چگونه بود؟استاد خسروشاهي: من همکاريم را با حسينيه ارشاد از زماني شروع کردم که جلسات آن در زير چادر بزرگي در «چالهرز» برگزار مي شد. بعد هم شهيد مطهري از من براي نوشتن مطالبي در کتاب «محمد(ص) خاتم پيامبران» و شرکت در هيئت هاي علمي سفرهاي حج حسينيه ارشاد دعوت کردند. من تا زماني که شهيد مطهري در حسينيه ارشاد حضور داشتند، با همکاري با حسينيه ادامه دادم، ولي بعد از اين که ايشان رفتند، ديگر با آن مؤسسه همکاري نکردم.
چرا با دکتر شريعتي همکاري را ادامه نداديد؟ آيا با او اختلافي داشتيد؟
استاد خسروشاهي: دوستي من با دکتر شريعتي از سال 1335 آغاز شد و تا آخر همچنان باقي بود، اما متأسفانه صفاي خاصي که اوايل در مؤسسان حسينيه ارشاد وجود داشت، ديگر در آنجا حاکم نبود و دشمنان و منافقان توانستند در بعضي از مسئولان حسينيه ارشاد رسوخ کنند و عملاً شهيد مطهري و دکتر شريعتي را مخالف با هم جلوه دادند و تلاش هاي حضرت آقاي خامنه اي، آقاي رفسنجاني، شهيد باهنر، آيت الله طالقاني و مهندس بازرگان هم براي رفع مشکلات به ثمر نرسيد و نهايتاً حسينيه تعطيل شد.
علل کناره گيري شهيد مطهري از حسينيه ارشاد را بيان کنيد.
استاد خسروشاهي: غير از آشفته کردن فضاي حسينيه ارشاد و طرح مسائل فرعي، ظاهراً آقاي ميناچي وجوه شرعيه را نيز بدون نظارت يک فرد روحاني دريافت ميکرد که اين عمل، حتي اگر آن وجوه، صرف فعاليت هاي حسينيه ارشاد هم شده باشد، عمل مذمومي است و ايشان صلاحيت انجام اين کار را نداشته است. با اينکه آقاي ميناچي اخيراً در خاطرات خود اين نکته را به اصطلاح تکذيب کرده است! اما نميدانم که مرا تکذيب کرده يا شهيد مطهري را؟ من اين تکذيبيه را اگر در روزنامه چاپ ميشد پاسخ نميدادم، همانطور که دروغ ها و اتهامات ايشان را بر ضد خودم در روزنامه اطلاعات و غيره در گذشته پاسخ ندادم. ولي چون اين تحريف در کتاب «تاريخچه حسينيه ارشاد» آمده است، مجبورم باز قسمتي از دستخط خود استاد شهيد مطهري را در اين زمينه نقل کنم که در ضمن آن، دلايل عدم امکان همکاري با آقاي ميناچي نيز آمده است.
استاد شهيد مي نويسند: «پول وجوهات رقمهاي عمده بدون اطلاع گرفته ميشود!» آيا آقاي ميناچي پاسخ دارد؟ وي مدعي ميشود که وجوهات خود را به نجف اشرف مي فرستاده است، ولي معلوم نيست که وجوهات مردم را حتي بدون اطلاع مرحوم مطهري که وکيل همه مراجع بود، چرا دريافت نموده است؟
از ديگر عوامل کناره گيري شهيد مطهري، علاقه بعضي از مسئولان حسينيه به ايجاد سر و صدا و هياهو بود که به کلي با خردورزي، تعمق و متانت شهيد مطهري تناقض داشت. در مجموع حسينيه ارشاد از اهدافي که به خاطر آن توسط شهيد مطهري پايه ريزي شده بود، دور افتاد و تبديل به ساختماني براي سخنراني هاي مهيج و خودنمايانه شد.
ناديده گرفتن شخصيت علمي شهيد مطهري تا بدان پايه رسيد که حتي در سفرهاي حج که آقايان شريعتي، صدر بلاغي و ديگران به ايراد سخنراني ميپرداختند، نامي از شهيد مطهري که سخنرانيهاي بسيار تأثيرگذار و جامعي داشتند، برده نميشود و آقاي ميناچي در خاطرات خود، تنها از آقاي صدربلاغي و سپس آقاي شاهچراغي و آقاي نوراني نام مي برد و از اينجانب هم که در مسجد مدينه به دو زبان ترکي (استانبولي) و عربي به مدت دو روز سخنراني کردم و بعد پليس ممانعت کرد، نام نميبرد و به اين نکته که آقايان را به دانشگاه اسلامي مدينه و رابطه العالم الاسلامي و شخصيت هاي برجسته بلاد ديگر آشنا کردم، اشاره اي ندارد. (عکس هاي شخصيت هايي چون امير جماعت اسلامي پاکستان، عباس مدني از الجزاير، ابراهيم جوب از سنگال و ديگران در مراسم مختلف حسينيه ارشاد در حال سخنراني موجود است که همگي به دعوت من در آن جلسات شرکت کرده بودند.)
شما کتاب «تاريخچه حسينيه ارشاد» خاطرات آقاي ميناچي را به عنوان يک مورخ محقق چگونه ارزيابي ميکنيد؟
استاد خسروشاهي: من در يک جمله کوتاه نميتوانم بگويم که کتاب فوق در واقع «دفاع از خويشتن است!.» و مشکل نخستين آقاي ميناچي چه در حسينيه ارشاد و چه در وزارت ارشاد (که من هم در آن دوران نماينده حضرت امام خميني(ره) در وزارت بودم) «محور ديدن خويشتن» است. او وقتي با انتقادي روبرو ميشود، داد و فرياد بر ميآورد که مسلماني نيست! ولي اگر خود هزار و يک تهمت و افترا را به ديگران روا دارد، عين مسلماني است! به هر حال ايشان از خود دفاع ميکند و ما از حقيقت و تاريخ واقعي و فرق اين دو براي اهل خرد روشن است.
***
ديدگاه حضرت آيت الله خامنهاي در مورد نقش مطهري در حسينيه ارشاد ارشاد
حضرت آيت الله خامنهاي که وي نيز از فعالين فرهنگي دوران آغاز به کار حسينه ارشاد بوده و از مدعويني است که بارها در آنجا به سخنراني پرداخته و از نزديک با متوليان و مسئولين حسينه ارشاد دوست و همکار بوده است، در مورد نقش استاد شهبد مرتضي مطهري و مناقشات ايجاد شده در باب مديذيريت حسينيه ارشاد چنين اظهار نظر مي کنند:
«…. اما مسئلة شرکت ايشان[استاد مطهري] در حسينية ارشاد نبايد گفت «شرکت»، بايد گفت «مؤسس». ايشان مؤسس ارشاد است.آن وقتي که در تهران جلسات مذهبي درست و حسابي و منظمي نبود، چند نفر به فکر افتادند که يک کار اين جوري بکنند. عنصر اصلي هم آقاي مطهري بود و آقاي همايون که باني مالي آنجا بود جزو پيش قدمان اين کار بودند.چند نفري نشستند و يک محلي را در يک مقداري بالاتر از محل کنوني حسينيه، زميني بود آنجا را در نظر گرفتند و چادري زدند و ديوار مختصري دورش کشيدند واين شد حسينيه ارشاد و از گويندگان دعوت کردند.از جمله کساني که دعوت شد آقاي محمدتقي شريعتي بود که آن وقت ايشان آمده بود تهران و ساکن شده بود. سال ۴۵ بود که ايشان يکي دو سالي بود در تهران بود و سخنراني ميکرد.از ايشان، آقاي مطهري دعوت کردند و خيلي هم ترويج کردند. ايشان در آنجا سخنراني کردند. و خود آقاي مطهري هم در سال ۴۶ در آنجا سخنراني داشتند.
مطهري و دعوت از شريعتي براي حضور در حسينيه ارشاد
در سال 46 که کتاب «محمد خاتم پيامبران» مطرح شد و به مناسبت آن کتاب، آقاي مطهري از عدهاي خواستند که مقاله بنويسند، از جمله[آنها] مرحوم دکتر شريعتي بود.دکتر هم تازه دو سه سال بود که از فرانسه برگشته بود. ابتدا مشهد بود و در آنجا با گمنامي معلمي ميکرد. آقاي مطهري ايشان را ديده بود و خيلي از او خوشش آمده بود. يک جوان خوب که خيلي هم هوشمند و با استعداد و نکتهسنج و عميق بود. انصافاً يک کسي مثل آقاي مطهري از يک شخصي مثل مرحوم شريعتي طبعاً خيلي خوشش آمده و از ايشان هم خواسته بود که يک چيزي بنويسند. يک مقاله مفصلي مرحوم دکتر نوشت از «هجرت تا وفات پيغمبر» و همچنين بخشي از «سيماي محمد(ص)» را که من در جريان اين تبادل مقاله بودم. يعني دکتر مشهد بود و آقاي مطهري تهران بود. من هم ميرفتم مشهد و برميگشتم قم. گاهي در تبادل اين مقالهگيري و مقاله دهي به صورت پيغام يک دو دفعهاي قرار گرفتم. مرحوم مطهري وقتي که مقالات دکتر را ديد خيلي خوشش آمد مخصوصاً از مقاله «سيماي محمد (ص).»
ايشان به من گفت که من سه بار اين مقاله را خواندهام. از بس ايشان خوشش آمده بود از قلم شيرين و شيواي مرحوم دکتر. موجب شد که ايشان از دکتر دعوت کند که سخنراني هم بيايد و دکتر گاهگاهي ميآمد حسينيه، سخنراني ميکرد خيلي کم. تا سال 49 آمد و رفت دکتر از اين سال در حسينيه ارشاد به دو ماه يک بار يا سه ماه يک بار رسيد که ايشان ميآمد و يک سخنراني ميکرد.
نقش ميناچي در حذف آقاي مطهري از حسينيه ارشاد
در سال 49 يک مسئله پيش آمد، بين آقاي مطهري و آقاي ميناچي. و آن به اين صورت بود که آقاي ميناچي که به عنوان مدير داخلي حسينيه انتخاب شده بود عملاً دست آقاي مطهري و ديگران را از همه کارهاي داخلي حسينيه کوتاه کرده بود. انتخاب سخنراني، انتخاب مجلس، جلسات گوناگون و چاپ و نشر.آقاي مطهري ميگفت خب، نميشود ما يک مؤسسه را بهوجود آوردهايم مردم اينجا را متعلق به ما ميدانند، ما ندانيم اينجا کي سخنراني ميکند يا مثلاً چه موقع کتابش ميخواهد چاپ بشود يا چه مطالبي گفته ميشود. استاد مطهري جزو هيأت امناء سه نفره بود. و در مقابل، ميناچي به اعتراضهاي ايشان اعتنايي نميکرد و اين بود که عملاً آقاي مطهري فريادش به جايي نميرسيد تا اينکه اختلافات بين اينها بالا گرفت. ما مشهد بوديم. آن وقت تابستان بود که آقاي مطهري مشهد آمده بود. مرحوم دکتر هم مشهد بود، آقاي شريعتي پدر دکتر هم مشهد بود. در يک جلسه که همه ما جمع بوديم قرار شد که به مسئله حسينيه رسيدگي بشود و دو تا جلسه مفصل چهار پنج ساعته نشستيم در مشهد و راجع به مسائل حسينيه بحث کرديم.
آقاي دکتر قرار بود که کلاسهاي 15 روز يکبار «اسلامشناسي» را تشکيل بدهد. آقاي مطهري به دنبال آن اختلافات که با آقاي ميناچي داشتند به عنوان اعتراض حسينيه نرفتند.يادم ميآيد که آقاي مطهري بهعنوان اعتراض گفتند: «تا وقتي که ايشان خودسرانه در حسينيه کار بکند، من نميتوانم در حسينيه باشم و من عملاً کنارهگيري خودم را از حسينيه اعلام ميکنم تا همه بدانند که من نيستم. »در حسينيه با اينکه برنامه هم داشت، ايشان هفتم، هشتم محرم بود اعلام ��رد که من حسينيه نميآيم و رفت از حسينيه بيرون. با رفتن آقاي مطهري حسينيه از روح واقعاً خالي ميشد.تعبير مرحوم دکتر اين بود. گفت که: «وقتي آقاي مطهري گفت من نمي��يم من ديدم که همه آرزوهاي من تمام شد، همه چيز براي من تمام شده بود. ديگر هيچ براي من معني نداشت.» يعني آقاي دکتر عميقاً ارادت داشت و واقعاً خودش را مريد آقاي مطهري ميدانست و با رفتن آقاي مطهري حسينيه واقعاً از روح تهي ميشد. براي اينکه اين اعتراض کامل بشود و آقاي ميناچي به خواستههاي مرحوم مطهري توجه بکند، بقيه سخنرانيهايي که در حسينيه برنامه گذاشته بودند برنامههايشان را حذف کردند.
بنده هم گفتم من هم نميآيم. آقاي هاشمي رفسنجاني هم گفتند که من هم نميآيم و حتي آقاي محمد تقي شريعتي هم نيامدند و همه برنامه را کنسل کردند. خود دکتر هم گفت من هم کنسل ميکنم و من نميآيم، يعني همه قبول داشتند و اين حقانيت مطلب مطهري را نشان ميدهد.... و من تأکيد بر روي اين مسئله دارم که من خودم در مشهد با آقاي [محمدتقي]شريعتي صحبت کردم. ايشان گفتند که من ميروم و علي را نميگذارم که برود.يعني آنچنان روشن و واضح بود دليل مخالفت آقاي مطهري، که همه قبول کردند. هيچکس نبود که قبول نداشته باشد حرف ايشان را، که يک حرف منطقي و حق بود.بعد که اينطور شد حسينيه عملاً بايکوت شد، منتها بعد دوستان براي اينک چراغ حسينيه خاموش نشود و به کل در ماه محرم و صفر برنامههايش تعطيل نشود گفتند هفتهاي يکبار آقاي باهنر يک سخنراني اينجا بکند. يک کار رقيق مستمر که مانند جوي آب باريکي بود آن اجتماع. و آن سخنرانيهاي متنوع ديگر نبود.
اقدام رندانه ميناچي براي دعوت از شريعتيآقاي ميناچي همانطور که گفتم بسيار مرد مدير و زرنگ و باهوشي است. ايشان زمينه را طوري آماده کرد براي کلاسهايي که گفتم و اشاره کردم و دکتر را قانع کرد که اين کلاسهاي امروز ضروري است و اگر تعطيل بشود آسمان به زمين ميآيد و زمين به آسمان ميرود.در مشهد در آن جلسات (که صحبت شد) دوستان گفتند که خب دکتر اين کلاسها را حالا شروع کند تا آن وقت مسئله حسينيه حل بشود. دکتر هم قبول کرد. دکتر ميناچي و ديگران مرحوم دکتر را محاصره کردند که نه دير ميشود و دين از دست ميرود! اين بود که ايشان کلاسها را شروع کرد و عملاًآن طرحي که راجع به حسينيه بود متوقف شد و آقاي مطهري هم ديگر با حسينيه آشتي نکرد.وقتي ديدند حتي حاضر نيستند که به نظر ايشان اندک توجهي بکنند، ديگر نرفت سراغ حسينيه و موجودي را که محصول خودش بود، بهوجود آورده بود مجبور شد که رها کند و ترک کند.البته خب، حسينيه رونق داشت و مرحوم دکتر ميرفت. جلسات 15 روزه بود و بعد هفتگي شد منتها حسينيه ديگر فردي شده بود و فقط قائم به شخص دکتر شريعتي بود. که اگر يک روز دکتر سرماخوردگي داشت و نميتوانست بيايد حسينيه هم ديگر نبود و اين يک نقيصه بزرگي بود که کوشش ميکردند که اين نقيصه را برطرف کنند. حتي يکبار آمدند پيش من و با يک حرفهاي خاصي من را وادار کردند از مشهد آمدم يکي دو تا سخنراني اينجا کردم و 28 صفر همان سال. بعد ديدم آقايان واقع حقايق را به ما نگفته بودند که ماهها حسينيه به اين شکل ميگذشت. البته بعدها مرحوم دکتر خودش آمد مشهد با بنده صحبت کرد و گفت برويم حسينيه را اداره کنيم. يک طرحي هم ريخته شد. بعد من موافقت کردم به اينکه با دوستان همکاري داشته باشيم. شايد حدود بيست ساعت يا بيشتر بنده با آقاي هاشمي و باهنر و آقاي شريعتي چهارنفره در جلسات مستمري نشستيم در تهران، صحبت کرديم طرحي براي حسينيه ريختيم. طرح بسيار خوبي بود روي کاغذ ترسيمش کرديم و فقط يک کلمه بله از طرف آقاي ميناچي لازم بود که دکتر گفت اين بله را من از ايشان ميگيرم. ايشان رفت بله را بگيرد، خودش هم نيامد. و ما ديديم که همه زحمات ما هدر رفت.من رفتم مشهد و آقايان هم مشغول کارهايشان شدند. البته بعدها دکتر گله ميکردکه چرا شما نيامديد؟
گفتيم ما که آمديم قرار بود که شما بله بگيريد از آقاي ميناچي. غرض، ماجراي آقاي مطهري و کنارهگيري ايشان از حسينيه اينها بود و البته صحبت زياد هست ولي بعضي هم ظالمانه و بيرحمانه در اين مورد تحريف حقيقت کردهاند...
چه کساني آتش بيار اختلاف مطهري و شريعتي شدند؟
مرحوم شريعتي مريد آقاي مطهري بود، يعني مريد علمي و فکري آقاي مطهري بود و اين رامن خودم از مرحوم شريعتي شنيده بودم و شايد بارها شنيده بودم. او در پي اختلاف با آقاي مطهري نبود کما اينکه آقاي مطهري هم درپي اختلاف به معناي شخصي با مرحوم شريعتي نبود. البته چرا، اختلاف فکري داشتند و يک سري اعتراضهايي را مرحوم مطهري بر شريعتي داشت که آن اختلافها در اواخر برملا هم شده بود و آن ايرادها را ايشان گاهي در اينجا ميگفتند. اما آن نقطهاي که آن اختلاف بروز کرد آن نقطه، نقطهاي بود که سال 49 آشکار شد و از آنجا اختلافات پديد آمد که الان فرصت پرداختن به آن نيست.و اما گروهکها از هرچيز استفاده ميکنند. اين دليل برچيزي نميتواند باشد. خط مستقيم فکري آقاي مطهري خطي بود که هميشه مورد اعتراض و نفرت گروهکها بود. هرکسي با آقاي مطهري در ميافتاد و مخالف ميشد يقيناً گروهکها به او اظهار علاقه ميکردند. ما داشتيم کساني را که مخالف آقاي مطهري بودند و ضد دکتر شريعتي.همين گروه منافقين را که امروز شما ملاحظه ميکنيد که شايد دم از علاقهمندي به شريعتي هم بزنند، اينها کساني بودند که شريعتي را تخطئه ميکردند. يعني اينها ميگفتند که وجود شريعتي به عنوان يک سوپاپ اطمينان است، يک دريچه اطمينان است، حسينيه ارشاد در جهت خواستهاي دستگاه است، و اگر شريعتي اين سخنرانيها را نداشته باشد و نيايد و اين حرف ها را نزند ما موفقيتهاي بيشتري خواهيم داشت، به اين دليل با شريعتي بسيار مخالف بودند.اگر اسم بياورم افرادي را که در اين زمينه با من حرف زدند، شايد شما خيلي تعجب کنيد که البته الان دليلي ندارد که من از آن افراد اسم بياورم. کساني هم بودند در نقطه مقابل، از آن پولدارهاي درجه يک تهران که از ملک و آب و زمين و کارخانه و باغ، همه را با هم داشتند. شريعتي با اين چيزها مخالف بود، در سخنرانيهايش هم مشخص است. اينها هم به خاطر مخالفت با آقاي مطهري با شريعتي گرم ميگرفتند. بنابراين شما ملاحظه ميکنيد که دو گروهي که از نظر ظاهر با هم اختلاف دارند به خاطر دشمني با مطهري با شريعتي گرم ميگرفتند و دم از استناد و انتساب به شريعتي مي زدند، پس منشاء بهرهبرداري گروهکها يا جريانها سياسي و فکري گوناگون از مرحوم شريعتي ميتواند تا ميزان زيادي مخالفت با شخص مطهري و با افکار او باشد...»