تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۳:۵۳  ، 
کد خبر : ۲۶۵۴۴۷

مصر و تجربه بهار عربی (بخش دوم و پایانی)

اشاره: سرویس خارجی- بازگشت مصر به نقطه‌ای که انقلاب 25 ژانویه از آنجا آغاز شده بود و حضور مجدد نظامیان به عرصه قدرت سیاسی،پرسش هاودرعین حال،تردیدهای فراوانی رانسبت به کارکرد وآینده انقلاب های عربی، در ذهن ناظران مسائل خاورمیانه ایجاد کرده است.آنها عموما به دنبال پاسخ این سئوال می گردند که چه رخ داده است که ملتی پس ازپرداخت بهایی سنگین برای سرنگونی یک دیکتاتورنظامی، ظرف کمترازیک سال، باسکوت دربرابریک شبه کودتا، رضایت تلویحی خود را ازبازگشت مجدد نظامیان به عرصه قدرت، اعلام می کنند؟ آیا این سرنوشت، صرفا گریبان انقلاب مصرراگرفته، یادیگرکشورهای عرب دستخوش دگرگونی نیزبا اندک شدت وضعفی،همین یاس سیاسی راتجربه می کنند؟ مقاله پیش رو می کوشدتادرحدامکان،به این پرسش ها بپردازد.

در دوران انقلاب مصر، این هویت‌ها در کنار اخوان بودند و در دوران کودتا، در کنار نظامیان قرار گرفتند.همین چرخش 180 درجه‌ای، بیانگر عدم اصالت و فقدان ریشه این هویت‌هاست. از سوی دیگر، تفکیک جدی بین هویت اخوانی از هویت تکفیری، کار ساده‌ای نیست، چون در واقع پدیده تکفیر، در تعالیم اخوانی دوران جمال عبدالناصر ریشه دارد.با این وصف، تعارض اصلی در مصر، تعارضی هویتی است و آنچه خشونت های اخیر بیان کردند هم معنای هویتی داشت.

1- اندکی پس از تصویب قانون اساسی نظامیان که فعالیت احزاب دارای صفت اسلامی را ممنوع می‌کند، سرخوردگی برجریان‌های مخالف کودتامستولی گشت واساسااعتراضات دموکراتیک خودرابی‌نتیجه دیدند.

2- معارضه‌های هویتی،عموما به راحتی رادیکالیزه شده وبه سوی خشونت پیش می‌روند،بالاخص اگرمحیط،زمینه خشونت رابرای آنهافراهم کند.محیط مصر،دور از جریان‌های سلفی منطقه نیست وفضای رادیکالی که نظامیان فراهم آورده‌اند، کاملا برای ورود جریان‌های افراطی سلفی به میدان مهیا است.

3- از این پس پیش‌بینی خشونت در مصر کار دشواری نیست و نباید از انفجارهای انتحاری و عملیات مسلحانه در قاهره، اسکندریه و دیگر شهرهای این کشور تعجب کرد. وقتی یک هویت ریشه‌ دار سرکوب می‌شود، خشونت، مورد انتظارترین نتیجه ممکن است.

4- انتصاب این خشونت‌ها به اخوان، به ضرر این جریان تمام خواهد شد. متاسفانه اکنون برای مشتی گروه تکفیری، فرصت آن فراهم آمده است که به نام اخوان جنایت کنند. لازم است که جریان اخوان المسلمین، سریع‌تر حساب خود را از خشونت ‌طلبان جدا کند تا پس از ضربه‌ای که خورد، دچار انزوای بیشتر نشود.

سرنوشت بهار عربی

سه سال پیش، مصر شاهد نخستین روزهای بهار عربی بود و در تاریخ 25 ژانویه 2011 این کشور دستخوش تظاهراتی شد که برای مطالبه استعفای حسنی مبارک، رئیس‌جمهوری وقت برگزار شد، اما پس از سه سال،نه فقط مبارک،بلکه جانشین وی یعنی محمد مرسی نیزسقوط کرده ومصروضعیت دموکراتیک‌ تری پیدا نکرده است .این در حالی است که به غیر از مصر، دیگر کشورهای درگیر با بهار عربی نیز چندان به دموکراسی دست پیدا نکرده اند.

بهارعربی درشمال آفریقا یا خاورمیانه تغییرات دموکراتیکی ایجاد نکرده، اما به اقتصاد کشورهای منطقه آسیب زده است.

«میخائیل مارگلوف» رئیس کمیته امور بین‌الملل شورای فدراسیون روسیه و فرستاده ریاست جمهوری این کشور به آفریقا، خسارات وارده از جانب بهار عربی به اقتصاد کشورهای یادشده را 800 میلیارد دلار برآورد کرده است.

وی اظهار داشت: «قیام‌های بهارعربی، فرآیند پیروزی دموکراسی غربی نبود.البته روشنفکران غرب زده و دانشجویان به دنبال دموکراسی بودند و این عامل اعتراضات بود.»اما از طرفی دیگر «یِوگنی ساتانوفسکی» رئیس موسسه مطالعات خاورمیانه روسیه اظهار ‌داشت:«این به معنی ناراضی بودن همه در حال حاضر نیست.

قطر،عربستان و ترکیه به اهداف خود دست یافته و از دست رقبای خود برای کسب قدرت و همچنین صادرات نفت و گاز در بازار جهانی، راحت شدند، اما این هیچ ارتباطی با دموکراسی و خواسته‌های جوانان و نخبگان و روشنفکران ندارد.

یک مثل قدیمی می‌گوید، انقلاب‌ها مغزمتفکرشان رومانتیک‌ها ،سازندگانشان متحجران و نفع برندگانشان انسان‌های رذل هستند .

در تحولات بهار عربی، لیبی و سوریه ظاهرا با غم انگیزترین تحولات روبرو بودند. لیبی در حال حاضر در آستانه چند پارگی قرار دارد و سوریه با جنگ فرقه‌ای و داخلی دست به گریبان است.آنچه که در منطقه یک استثنا به نظر می‌آید، کشور تونس است.

این کشور، خود آغازگر قیام‌های بهار عربی بود و اکنون با برخی ملاحظات، می‌توان جامعه آن را دموکراتیک خواند.»«گئورگی میرسکی» محقق موسسه روابط بین‌الملل و اقتصاد جهانی روسیه نیز اظهار می‌دارد:« تونس یک حکومت مقتدرداشت و دموکراسی در آن مطرح نبود.

این کشور یک حکومت فاشیست و تمامیت خواه نداشت، بلکه با یک ریاست جمهوری استبدادی روبرو بود. اما اکنون رئیس‌جمهور سرنگون شده و مردم کم و بیش دارای حق آزادی بیان هستند. اگر ما از دموکراسی منظورمان آزادی بیان و رای و نظر باشد، تونس در این زمینه پیشرفت داشته است.هنوز زود است که درباره نتایج بهار عربی قضاوت کنیم.

سوریه و لیبی هنوز یک سئوال بی‌پاسخ هستند. حکومت‌های سلطنتی عرب خلیج فارس نیز نباید آسوده خاطر باشند. دلیل اصلی قیام‌های بهار عربی، مردمی بودند که از رهبران چند دهه‌ای خود در منطقه، خسته شده بودند.کشورهای خلیج فارس در ابتدا سعی کردند با مشکلات، از طریق پول و تغییر جهت دادن به اعتراضات کشورهای همسایه مقابله کنند.

نیروهای انقلابی آنها در حال حاضر در سوریه و دیگر کانون‌های بحران جهان اسلام در حال نبرد هستند، اما هیچکس نمی‌تواند پیش‌بینی کند این تعادل شکننده تا کی دوام آورد.

ضربه تندروها به انقلاب‌های عربی

تنش‌های سوریه ، مصر، لیبی و برخی از کشورهای عربی که در سال‌های اخیر شاهد انقلاب بوده‌اند همچنان ادامه دارد. این انقلاب‌ها با انتفاضه‌های مردمی علیه دیکتاتورهای سرکوبگر با هدف رسیدن به آزادی صورت گرفت، اما تندروها این انقلاب‌ها را به هدر دادند.

سایت اینترنتی «النشره» در تحلیلی با عنوان«تندروها، انقلاب‌ها در کشورهای عربی را هدر دادند» چنین می‌نویسد:اولین جرقه‌های انقلاب‌های بهارعربی در تونس شعله‌ ور شد که در حال حاضر شاهد تحولات جدیدی از جمله تشکیل کابینه جدید است.

دولت جدید که متشکل از افراد مستقل است به جای جنبش «النهضه» که استعفا داده کار خود را آغازکرده است.تونس از زمان سرنگونی نظام «زین العابدین بن علی‌« رئیس‌جمهوری سابق این کشور در 14 ژانویه 2011، در حالتی از بی‌ثباتی سیاسی به سر می‌برد که نشان‌دهنده شکست تندروها در اداره درست کشور است.

در حال حاضر مسئولان تونسی امیدوارند که تصویب قانون اساسی جدید که با برگزاری انتخابات سراسری در آینده نزدیک تکمیل می‌شود، به بحران سیاسی پایان دهد؛ بحرانی که از زمان ترور «شکری بلعید» یکی از سکولارهای مخالف تونسی، شدیدتر شد.

تمامی پیش‌بینی‌ها حاکی از کاهش تدریجی نفوذ اسلام‌گراها در تونس، به خاطر اعتراضات مردمی علیه اقدامات شکست خورده آنها در اداره دولت است.

در مصر که 98 درصد شرکت‌کنندگان به همه‌ پرسی قانون اساسی جدید این کشور رای موافق دادند، به نظر می‌رسد مسیری که پس از سرنگونی حسنی مبارک، در 11 فوریه 2011 در پیش گرفته شد، با رخداد جدیدی که همان براندازی حکومت اخوان المسلمین و برکناری محمد مرسی در 30 ژوئن 2013 است، کامل شد.

در حال حاضر نیز با تغییر شخصیت‌های دولت مصر، ممکن است اوضاع این کشور به جای اول بازگردد. تنها نامزد جدی منصب ریاست جمهوری آتی در مصر، عبدالفتاح السیسی است که به خاطر نقش اصلی که در سرنگونی مرسی داشت، از حمایت زیادی برخوردار است.

در حالی که منابع ‌آگاه مصری به تحلیل نامزدی سیسی برای انتخابات ریاست جمهوری آتی می‌پردازند، «عدلی منصور» رئیس‌جمهوری موقت مصر اعلام کرد که انتخابات ریاست جمهوری، پیش از انتخابات پارلمانی برگزار می‌شود.

روی کار آمدن سیسی، یعنی تقویت و نفوذ دوباره نظامی‌گری، کاهش آزادی‌های عمومی و ادامه سرکوب اخوان المسلمین که پس از شکست در حکومت و از دست دادن قدرت، ناامید شده و همواره در معرض یورش نیروهای امنیتی قرار می‌گیرد.

در لیبی نیز پس از اینکه ارتش این کشور از برخورد و درگیری با گروه‌های مسلح تندرو خودداری کرد در هفته‌ها و ماه‌های گذشته درگیری‌های زیادی میان دو طرف رخ داد.

از آغاز انقلاب 17 فوریه 2011، بسیاری از شبه‌ نظامیان مسلحی که از نفوذ میان قبایل و عشایر و گروه‌های تندرو نو پا برخوردار بودند، روی کار آمدند.

این مساله موجب تضعیف دولت مرکزی به ویژه در مناطق شرقی لیبی شد، چرا که ارتش لیبی ارتشی قدرتمند نبود و پس از سرنگونی نظام معمر قذافی، دیکتاتور سابق لیبی به طور کلی از هم پاشید.

همزمان با گسترش نفوذ و سیطره شبه ‌نظامیان مسلح، تنش‌های امنیتی در مناطق مختلف لیبی حکمفرما شد، بی آنکه امیدی به بهبود این وضعیت در آینده نزدیک باشد.

به رغم ادامه نفوذ گروه‌های مسلح تندرو در لیبی، این گروه‌ها در سوق دادن لیبی به کشوری بهتر و با ثبات ‌تر از دولتی که چهار دهه و اندی تحت حکمرانی قذافی بود، موفق نشدند.

تنش‌های کنونی، تنها مساله امنیتی نیست، بلکه شامل ضعف سیاسی دولت مرکزی و درگیری‌هایی که درخصوص منابع نفتی رخ می‌دهد، نیز می‌شود.

در سوریه و از نیمه مارس 2011، همواره جنگ و درگیری و خونریزی حکمفرما بوده است، بدون اینکه نشست‌های بین‌المللی بتوانند در پایان دادن به خشونت در این کشور موفق شوند و مخالفان حتی به رای‌گیری قانون اساسی در فوریه 2012 توجهی نکردند.

صرف نظر از بازی منافع منطقه‌ای و بین‌المللی و جنگ‌های میان ارتش سوریه و گروه‌های وابسته به مخالفان،‌عدم تغییر نظام و شکست در یافتن جایگزینی مناسب، علت اصلی این درگیری‌هاست.

معادله در سوریه کاملا آشکار است. هرچه نفوذ تندروها در این کشورافزایش یابد، از حجم فشارهای بین‌المللی برای برکناری بشار اسد، رئیس‌جمهوری سوریه کاسته می‌شود.

تجارب تونس، مصر ، لیبی و همچنین جنگ‌ و درگیری‌ میان مخالفان مسلح ،هیچ طرف بین‌المللی را به افزایش فشار و تلاش برای سرنگونی نظام ها ترغیب نمی‌کند.

دردوره اخیر، بیشتر درخصوص تغییر حکام کنونی اما با حفظ اساس و بنیادهای این نظام و با هدف حفظ قدرت در آینده سخن گفته می‌شود تا اوضاع کشورهای دستخوش دگرگونی، بدترازاین نشود .

هیچ تردیدی نیست که تمامی ملت‌های عربی این فرصت را دارند که با رهایی از زندگی همراه با ترس و خواری، به ‌زندگی همراه با آزادی دست یابند، اما ورود تندروها به انقلاب‌های کشورهای عربی، موجب تغییر جهت‌ گیری ها و از بین بردن خواست‌های واقعی مردم و به هدر رفتن آزادی‌های وعده داده شده می‌شود؛ ‌آزادی‌هایی که هیچکس نتوانست درکشورهای عرب دستخوش دگرگونی،طعم آنها را بچشد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات