محمد اسماعیلی
نمونههای بسیاری از گزارههایی را که در ادامه خواهد آمد میتوان در طول سالهای اخیر به کرات مشاهده کرد؛ «جدیدالاسلامها به جان انقلاب و مردم افتادهاند... این گروه فرصتطلب که در مبارزه حضور نداشتند، امروز قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی و ارث حساب میکنند... کسانی که حسرت قدرت دارند، کسانی که دل از قدرت نمیکنند... اینها تصورات دیگری هم میتوانند بکنند. ...فرصتطلبها و آنهایی که جدیدالاسلام هستند، زیادهخواهی میکنند و آن انقلابیون اصلی را... اکثراً از میدان بیرون کردهاند».
این گزاره مربوط به سخنان هاشمی رفسنجانی در جمعی دانشجویی است. این ادبیات مدتی است در بین برخی از سیاسیون با هدف بیرون راندن جریان دلسوز و وفادار به انقلاب اتخاذ شده و میرود تا به یک ادبیات ثابت در فضای سیاسی کشور تبدیل شود؛ ادبیاتی که اهداف خاصی را با خود به همراه خواهد داشت و سؤالات مهمی در اذهان عمومی جامعه مطرح میکند نظیر اینکه؛
آیا صرف داشتن سابقه در انقلاب و نظام میتواند ملاک عقلانی و منطقی جهت سنجش افراد باشد؛ اگر پاسخ مثبت است پس مؤلفههایی نظیر انقلابی زیستن، انقلابی ماندن و ایستادگی در راه شهدا و امام شهدا چه میشود؟ به راستی رهبران وقایع تلخ بسیاری در صدر اسلام نظیر جنگ جمل را مگر سابقونی نظیر طلحه و زبیر رقم نزدند که از نخستین اسلام آوردندگان بودند، پس چرا عدهای همچنان بر یک ملاک آن هم با این حجم اصرار تکیه میکنند؟
چرا جماعتی تلاش داشته جریاناتهای سیاسی کشور را به دو گروه جدیدالاسلام – قدیمالاسلام تقسیم کند؛ چه منفعت یا منافعی در قبل اینگونه تقسیمسازیها به دست میآید؟
قدیمالاسلامهایی که فتنه ناکثین را رقم زدند
قبل از آنکه به چرایی تخریب جمعی از دلسوزان انقلاب توسط جریان خاص بپردازیم باید به بازخوانی یکی از مهمترین اتفاقات صدر اسلام نگاهی گذرا کنیم آنجایی که دوتن از اولین افرادی که به پیامبر ایمان آوردند در مقابل جانشین پیامبر به جنگ ایستاده و هزینههای سنگینی را به اسلام وارد کردند.
بعد از آنکه حضرت امیر (ع) به خلافت میرسد طلحه و زبیر - دو تن از بیعت کنندگان با ایشان - به دلیل محقق نشدن خواستههای نامشروعشان- نظیر امارت و حکومت بصره و کوفه توسط امام علی (ع) به تحریک و تحریض عایشه در مکه پرداخته و نبرد سنگینی به نام جمل را علیه حاکم مسلمانان تدارک میبینند. این دو قبل از رفتن به مکه به حضرت امیر اظهار میکنند که مدتی است به انجام عمره نرفته و برای انجام عمره به مکه میرویم که ایشان در پاسخ به آنها اظهار میکند: «به خدا سوگند تصمیم عمره ندارید، بلکه تصمیم حیله و مکر دارید و میخواهید به بصره بروید... در کار مسلمانان فساد نکنید و بیعتی را که با من کردهاید نشکنید و دنبال فتنه و آشوب نباشید.»
سرانجام، این دو به همراه عایشه با سپاه 3 هزار نفری عازم بصره شدند و حضرت امیر پس از آنکه در نامهای به طلحه و زبیر، از مشروعیت خلافت خویش، بیعت آزادانه مردم، بیگناهی خویش در قتل عثمان، حقانیت نداشتن طلحه و زبیر در خونخواهی عثمان و اقدام نادرست طلحه و زبیر در نقض دستور قرآن - بیرون آوردن همسر پیامبر(ص)از خانه - تأکید مینماید در نامه دیگری به عایشه هشدار میدهد که برخلاف دستور قرآن از خانهاش بیرون آمده و به بهانه اصلاح بین مردم و خونخواهی عثمان، لشکرکشی کرده و خود را گرفتار گناهی بزرگ ساخته است.
طلحه و زبیر، در نامهای به امام، بر نافرمانی خویش اصرار ورزیدند و عایشه نیز پاسخی نداد.
در نهایت، نتیجه جنگ ناکثین آن میشود که اصحاب جمل، پس از چند ساعت نبرد و دادن کشته بسیار، شب هنگام مغلوب میشوند، طلحه مصدوم از جنگ به بصره میرود در آنجا کشته میشود و زبیر هم بعد از فرار از نبرد کشته میشود و عایشه را هم به دستور حضرت امیر به مدینه میفرستند.
سابقونی در انقلاب اسلامی
هرچند که موارد مشابه بسیاری از وقایع صدر اسلام را میتوان ذکر کرد که در آن شخصیتهای به اصطلاح باسابقه به فتنه انگیزی و غائله آفرینی علیه اسلام دست زدهاند و اهداف جریان متبوع خود را پیادهسازی کردهاند اما در نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی کشورمان هم میتوان مصادیقی از کج رویهای برخی از سابقون را ذکر کرد که نشان میدهد مؤلفه مورد تأکید و وثوق برخی از سیاسیون در روزهای اخیر تنها راه رستگاری و سعادت نیست بلکه میتواند همین ویژگی عاملی باشد برای ظلم کردن در حق اسلام و انقلاب و مردمی که به اسلام دلخوشاند.
موسوی خوئینیها
یکی از افرادی که با وجود سوابق مبارزاتی و انقلابی قبل از انقلاب اسلامی در طول سالهای پس از رحلت حضرت امام تغییر رویکرد داده و بخشی از رهبری تئوریک غائلههای 18تیر 78 و فتنه 88 را برعهده گرفت، سید محمد موسوی خوئینیهاست. فردی که در زمان تبعید حضرت امام به نجف بیش از یکسالی در کنار ایشان است، بعد توسط حکومت پهلوی به 15 سال زندان محکوم میشود – که یکسال از آن را طی میکند- و طی اقامت امام در پاریس در کنار ایشان حضوری فعال دارد.
وی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی رهبر معنوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان اشغال سفارت امریکا نام میگیرد و پستهای مهمی مانند دادستانی کل کشور، عضویت در شورای سرپرستی صدا و سیما، ریاست سازمان حج ایران، نمایندگی دوره اول مجلس خبرگان رهبری، نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی و عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی را داشته پس از سال 68 آرام آرام چهره واقعی خود را نشان میدهد و صراحتا اعلام میکند که ولایت فقیه را قبول نداشته و به خاطر رودربایستی با حضرت امام از بیان صریح آن ابا داشته است. مجمع روحانیون تحت مدیریت وی نقش اصلی را در بیانیههای ساختارشکنانه فتنه88 داشته و بارها مردم را به قیام خیابانی علیه حاکمیت دعوت میکند.
موسوی و کروبی
میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم از جمله افراد دیگریاند که شاید توضیح گذشته آنها و تطابق آن با شرایط فعلی خیلی ضرورت نداشته باشد؛ این دو با آنکه بارها از نزدیکی خود به حضرت امام سخن گفته و مدعی لزوم پایبندی به مبانی اسلام و انقلاب و اندیشههای بنیانگذار انقلاب بودند در نهایت با شکلدهی بزرگترین غائله 35ساله انقلاب هزینههای بسیاری را به نظام و انقلاب وارد کردند.
هاشمی رفسنجانی
کمتر کسی مخالفت میکند که هاشمی را یک شخصیت تأثیرگذار و یکی از سیاستمداران مطرح تاریخ معاصر ایران، بهویژه بعد از انقلاب اسلامی بدانیم. اما همین شخصیت مبارز و باسابقه در انقلاب در طول سالهای اخیر مواضع و رفتارهایی از خود نشان داده که نه تنها کمکی به پیشبرد اهداف عالی نظام و انقلاب نداشته بلکه سنگاندازی در مسیر پیشرفت و تعالی انقلاب مردمی کشورمان بوده است.
مواضعی که مصادیق آن فراوان است اما میتوان نمونههایی از آن را در غائله پس از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم اینگونه ذکر کرد؛
نخستین ورود آقای هاشمی به موضوع تقلب در انتخابات ریاستجمهوری را مربوط به سال 1387 میدانند. وی شش ماه مانده به انتخابات، در خطبههای نماز جمعه، از لزوم صیانت از آرای مردم و اهمیت آن سخن گفت: «اگر ناظران و مسئولان برگزاری انتخابات رأی مردم را ضایع کنند و اعلام قیومیت کنند و نگذارند آنچه که مردم میخواهند اعلام شود، این کار خیانت و مستوجب عذاب الهی است... حتی اگر براساس مصلحت برخی بگویند این فرد نباید انتخاب شود، اشتباه است و منتهی به استبداد میشود و این اتفاق شومی خواهد بود.»
نامه هاشمی رفسنجانی به رهبر معظم انقلاب در 19 خرداد 1388 از منظرهای مختلفی مورد واکنش تحلیلگران قرار گرفت. از لحن غیرمؤدبانه (آغاز بدون سلام نامه)، زمان نگارش آن، محورهای تخریبی آن در مورد دولت مستقر و یکی از کاندیداهای انتخابات که بگذریم، مهمترین بحث در مورد این نامه، نقش آن در دامن زدن به فتنهای بود که سه چهار روز بعد از نگارش نامه، کشور را در بر گرفت.
هاشمی همچنین در پیشگویی فتنه 88 خطاب به رهبر انقلاب - چند روز قبل از برگزاری انقلاب - نوشت: «از جنابعالی با توجه به مقام و مسئولیت و شخصیتتان انتظار است برای حل این مشکل و برای رفع فتنههای خطرناک و خاموش کردن آتشی که هماکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح میدانید، اقدام مؤثری بنمایید و مانع شعلهورتر شدن این آتش در جریان انتخابات و پس از آن شوید... . بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این برنمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت.»
ملاک اسلامی ماندن و انقلابی زیستن است
البته گردش به چپ برخی از قدیمالاسلامهای انقلاب ما تنها به همین چند نفر خلاصه نمیشود و شاید بشود لیستی چند ده نفر از آنها را مهیا کرد که نشان میدهد انقلاب در طی مسیر خود در کنار آنکه رویشهای بسیاری را به خود دیده، ریزشهایی هم داشته که در بین آنها عمدتاً نام بزرگانی به چشم میخورد که پروفایل آنها با زندانهای محبوس شاه و شکنجههای ساواک نقش و نگارین شده است.
این را هم باید تأکید کرد که با بازخوانی عملکرد و سرگذشت بسیاری از شخصیتهای صدر اسلام میتوان به این نکته رسید که اسلام آوردن افراد هر چند حائز اهمیت بوده اما مهمتر از آن ایمان آوردن افراد و پایداری بر مبانی و اصول اسلامی است که نباید در فراز و فرودهای روزگار متزلزل شود.
به تبع آن در انقلاب اسلامی کشورمان هم هر چند بودهاند کسانی که برای شکلگیری و حفظ انقلاب زحمت کشیدهاند و به بیانی قدیمالاسلامهای انقلاب محسوب میشوند اما نباید غافل شد که بخش قابلتوجهی از هزینههای وارده، به واسطه فتنههای دستساز همین افراد به نظام و انقلاب تا سالها قابل جبران نبوده و بدون تردید مردم ملاک را نه تنها قدیمالاسلام بودن بلکه انقلابی و اسلامی ماندن و زیستن میدانند.