* آقای دکتر حقانی به عنوان اولین سؤال، جنابعالی ریشه تاریخی نفرت و بدبینی ایرانیها نسبت به انگلیسیها را در چه چیزی میدانید؟
ریشه بدبینی مردم ایران به انگلیس به سیاستهای این کشور درباره ایران برمیگردد. از آغاز روابط انگلیس با ایران بهویژه از دوره قاجار به بعد، انگلیسیها با توجه به سیاستهای توسعهطلبانه و استعماری خود در منطقه و هندوستان، خودبهخود متوجه ایران نیز شدند و بنا را بر این گذاشتند که کشورمان را تضعیف کنند و حتی در مقاطعی، هدف نابودی ایران را در سر داشتند.
از طرف دیگر، استعمارگران انگلیسی خیلی گستردهتر در ایران وارد عمل شدند و چهرههای سیاسی ایران را به استخدام خودشان درآوردند. شبکههای جاسوسی خود را گسترش دادند. شبکههایی نظیر تشکیلات فراماسونری را در ایران راه انداختند و از فرق ضالهای نظیر؛ فرقه بابیت وبهائیت حمایت کردند. روی کار آمدن دولتها، عزل و نصبها، از بین بردن چهرههای وطندوست و موثر در ایران، راه انداختن جنگهای متعدد، دستاندازی به مرزهای ایران، چه به عنوان یک طرف مدعی و چه به عنوان میانجی، بعضی وقتها به عنوان میانجی وارد میشدند، اما در تعیین حدود مرزی به نفع طرف مقابل کار میکردند. بعضی وقتها خودشان مستقیم با ایرانیان میجنگیدند و بعضی وقتها دیگران را به جنگ با ایران تحریک میکردند، نظیر جنگهای روس علیه ایران که درپشت پرده آن انگلیسیها بودند. مجموعه اینها که پشت سر هم جمع میشود در نهایت منجر به ذهنیت منفی ایرانیها نسبت به عملکرد انگلیس میشود، به طوری که هر اتفاقی که روی میدهد، عدهای بلافاصله میگویند این کار نیز کار انگلیسیها است و البته این اشتباه است. وقتی میگوییم این اشتباه است این تصور پیش نیاید که پس انگلیسیها هیچ کاری در ایران انجام ندادند، بلکه همانطور که عرض کردم، انگلیسیها سوابق ننگینی در ایران دارند و مجموعه عملکردهایشان گویای این واقعیت است، ولی اینطور نیست که هر اتفاقی در ایران یا جهان بیفتد کار انگلیسیها باشد. درست است که انگلیسیها در یک مقطع موثر بودند و الآن نیز در حد و اندازه خودشان تأثیرگذارند، اما اگر بخواهیم اندیشه انگلیسهراسی را بپذیریم، آن موقع به حرکتهای ضدانگلیسی هم تعمیم داده میشود که این در واقع اشکال و آفت این دیدگاه میتواند باشد، که طرفداران آن به نوعی دچار تئوری توطئه میشوند. به این معنا که غیر از انگلیس هیچ جریانی موثر نیست. درحالی که ما نهضتهای مردمی و انقلابهای مردمی داشتهایم که اینها در مقابله با همان سیاستهای استعماری انگلستان شکل گرفت و در مقاطعی نیز به پیروزی منجر میشد، حتی در مواقعی موفق شدیم انگلیسیها و عوامل آنها را به عقب برانیم. در مقابل این دیدگاه افراطی، یک دیدگاه سادهلوحانه هم داریم که معتقد است کسانی که خیلی روی نقش انگلیس تأکید میکنند، دچار توهم توطئه شدهاند، در حالی که دخالت انگلیس توهم نیست، بلکه یک واقعیت است. منتهی اینکه این توطئه را چقدر مؤثر بدانیم و اینکه هیچ نیرویی را قادر نبینید در مقابل انگلیس و اساساً سیاستهای استکباری بایستد، این اشتباه است. بنابراین هم تئوری توطئه و هم توهم توطئه دو لبه یک قیچیاند و آن چیزی که در تاریخ ما واقعیت دارد این است که انگلستان دخالتهای گستردهای در این سرزمین داشته است، خسارتهای جدی هم به کشور ما و هم به کشورهای منطقه وارد کرده، اما متقابلاً هم، هر وقت ما هوشیاری به خرج دادیم و هر وقت انسجام داشتیم، توانستیم با انگلیسیها مقابله جدی داشته باشیم و در مواقع زیادی توطئههای آنها را خنثی کنیم.
* اقدامات انگلیس تا اوایل جنگ جهانی اول در ایران چه نوع اقداماتی را شامل میشود؟
از ابتدایی که انگلیسیها وارد ایران شدند، سیاستشان این بود که به طریقی ایران را که کلید فتح هندوستان بود، تحت سلطه خودشان در بیاورند و بعد نگذارند یک ایران قوی در منطقه شکل بگیرد. بالاخره ما در دوران حکومت صفویه یک کشور مقتدر در منطقه بودیم. در دوره افشاریه همینطور یک کشور مقتدری بودیم. از اینرو انگلیسیها اگر میخواستند در این منطقه بمانند و به سرزمینهای منطقه دستاندازی بکنند نمیتوانستند یک دولت و کشور قوی مثل ایران را تحمل کنند. از همان ابتدا مبنای سیاست آنها بر این قرار گرفت که در ایران نفوذ کنند، از پیشرفت و توسعه ایران جلوگیری کنند، کشور را تجزیه و در نهایت نابود کنند. این برنامه انگلیسیها بود، شواهد فراوانی هم برای اثبات آن موجود است. اگر از نفوذشان بخواهیم بگوییم میتوانیم به تلاششان برای جلب نخبههای سیاسی در دوره قاجار، تشکیل سازمان فراماسونری، نفوذ در دولتها و روی کار آوردن عوامل خودشان، تحمیل قراردادهای اقتصادی استعماری به کشور ما و تحریک کشورهای منطقه به جنگ با ایران و شورشهای داخلی اشاره کنیم. ما پشت سر همه این اتفاقات، دست انگلستان را میبینیم. برای نمونه در جنگهای ایران و روس که روسیه تزاری به ما تحمیل کرد، پشت پرده، انگلیسیها هستند که تحریک میکنند و بعد هم با این بهانه که ما میخواهیم به شما کمک کنیم وارد میشوند ولی عملاً از روسها و سیاستهای آنها پشتیبانی میکنند و حتی اخبار جبهه ایران و پشت جبهه ایران را به روسها منتقل میکنند! بعدها که با برخی از کشورهای منطقه بر سر حدود مرزی اختلاف پیدا کردیم، انگلیسیها دوباره وارد شدند و در تعیین حدود مرزی هم، تمام شیطنت خودشان را به کار بردند. هشت هزار کیلومتر از بلوچستان به واسطه همین شیطنت انگلیسیها از ایران جدا شد. هرات از ایران جدا شد. در هرات، انگلیسیها سه بار با ما جنگیدند، در حالی که هرات متعلق به ایران بود و به اینها مربوط نمیشد، ولی با این وجود، خودشان چنین اقداماتی را در ایران انجام دادند و غیر از این، خودشان هم محرک بعضی از کشورها برای جنگ با ایران بودند. انگلستان در ایران سفیری به نام «سرگوراوزلی» داشت که خیلی خوب سیاست انگلستان در ایران را توصیف میکند. او میگوید: «برای صیانت از منافع انگلستان در هندوستان میبایست ایران در وحوشت و بربریت نگه داشته شود.» این سیاست انگلستان از آن روز تا به امروز در مورد ایران است. بنابراین شما میبینید در زمان پهلوی هم که رژیمی وابسته به انگلستان در ایران بوده، اینها کمک جدیای به ایران نمیکنند. مثلاً اینکه شما فکر کنید چون پهلویها وابسته به انگلیسیها بودند، انگلیسیها در آن دوران به انتقال دانش و تکنولوژی کمک کردند. نه، باز هم بنایشان دوشیدن و استثمار و از بین بردن توانمندیهای ایران است. چه با دولتهای سرسپرده و چه با دولتهایی که بخواهند در مقابلشان بایستند، سیاست یکسانی را دنبال میکنند. پس مبنای سیاست انگلستان، تقریباً از ابتدای قاجار در ایران این است که این کشور باید در وحوشت و بربریت نگه داشته شود. بنابراین اجازه راهسازی در مناطقی که خودشان حضور داشتند (مناطق جنوبی کشور) را به ما نمیدادند، ایران میخواست در خوزستان سد بزند اجازه ندادند، میخواست جاده بسازد اجازه ندادند، میخواست جاده را توسعه دهد اجازه ندادند و هر نوع اقدام عمرانی را اینها جلوگیری میکردند. برای اینکه اصلاً نمیخواستند ایرانی با قدرت، متحد و متمرکز وجود داشته باشد. تحمیل قراردادهای ننگین به کشور و به دست آوردن امتیازات سنگین با ترفندهای مختلف نظیر امتیاز نفت دارسی که در ظاهر یک فرد این امتیاز را گرفت، ولی بعدها دولت انگلستان دخالت کرد و امتیاز آن فرد را گرفت و او را کنار گذاشت و خودش طرف ایران شد و چه لطماتی که به واسطه این سیاست، به ایران وارد نشد. چون آنها فقط بحثشان نفت نبود، وقتی نفت را گرفتند برای اینکه بتوانند این غارت را ادامه دهند و کارشان تداوم داشته باشد در سیاست ایران هم دخالت کردند، آدمهایی را که در این حوزه مقاومت میکردند از سر راه برمیداشتند و میکشتند و به طور طبیعی با مردم ایران و رهبران مقاومت و مبارز و با علما درگیر میشدند و دست به کشتار میزدند. در هر صورت، اقدامات ضدبشری زیادی از انگلیسیها شاهد بودیم که صحبت از آنها فرصت بیشتری میطلبد. شاید بتوان گفت ننگینترین اقدامی که انگلیسیها تا پیش از جنگ جهانی اول در ایران انجام دادند انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ با روسیه بود. در آن قرارداد عملاً حاکمیت ایران زیر سوال رفت و اینها آمدند ایران را به سه قسمت تقسیم کردند. جنوب ایران سهم انگلیس و شمال ایران سهم روسها شد و یک نوار میانی از قزوین تا ساوه به عنوان مرز حائل بین این دو کشور برای دولت ایران باقی ماند و این اوج خباثت، جنایت و خیانتی است که یک کشور میتواند در حق یک کشور دیگر اعمال کند. نقش آنها در ایجاد اغتشاش در ایران، نقش آنها در انحراف نهضت مشروطیت. اینها بالاخره در زمره اعمال سیاه انگلیسیها در کشور ایران محسوب میشود، تا برسیم به جنگ جهانی اول. بعد از آغاز جنگ، اینها یک گام خطرناک دیگر نیز برداشتند که خوشبختانه نتوانستند آن را عملیاتی کنند و آن، نقشه نابودی کامل ایران در سال ۱۹۱۵ بود که انگلیسیها با روسها نشستند و منطقه حائلی که در قرارداد ۱۹۰۷ منظور کرده بودند را هم از بین بردند و بنا داشتند نام ایران را از نقشه جغرافیایی جهان حذف کنند.
* یکی از موضوعاتی که در بررسی حوادث تاریخی مغفول واقع شده به دوران جنگ جهانی اول برمیگردد و آن، قحطی و کشتار بیسابقه در ایران توسط انگلیسیها است. برآورد جنابعالی از آمار کشتهشدگان ایرانی در این دوره چقدر است؟
در این موضوع باید یک کار پژوهشی جدی صورت بگیرد. یکی از اولین اقدامات پژوهشی که در این مسیر صورت گرفت کار آقای «محمدقلی مجد» است که قابل تقدیر است. ایشان براساس آرشیو اسناد آمریکایی ـ در آن دوره که بعضی از چهرههای آمریکایی در ایران حضور داشتند و مطالبی از این دوره را ثبت کردهاند، ـ به واکاوی این واقعه هولناک پرداخته است.
* میشود به آمارهایی که دکتر مجد در این زمینه میدهند، اعتماد کرد؟
البته برای اینکه ما به یک نتیجه قطعی برسیم همانطور که عرض کردم باید یک کار جدی پژوهشی انجام گیرد. آقای مجد از روی بررسی اسناد آمریکایی این دوره نتیجهگیری کرده است. آمریکاییها هیچ دلیلی ندارند که در خصوص کشتهشدگان ایرانی اغراق کنند. آمار کشتهها، واقعیتی است که آنها در ایران مشاهده کردهاند. در خصوص اصل واقعه هیچ شک و شبههای وجود ندارد. نهتنها کتاب دکتر محمدقلی مجد، بلکه سایر آثار هم اشاره به یک نسلکشی گسترده در ایران دارد. تا زمانی که بتوانیم سایر اسناد این حوزه را به دست بیاوریم شاید مقداری زمان لازم باشد، اما با بررسی اسناد و مدارک موجود میتوانیم به نتایجی برسیم. در اصل این ادعا که در این دوره، تعداد زیادی از ایرانیها چه به واسطه هجوم قوای بیگانه به ایران کشته شدهاند و چه به واسطه قحطی و بیماری تعداد بسیاری از ایرانیها از بین رفتهاند، تردیدی وجود ندارد. کف آمار را میگیریم ببینیم که چقدر است. آمار نسلکشی در منابعی دیگر پیش از پژوهشی که آقای مجد انجام دادهاند بین پنج تا هفت میلیون نفر است. آیا میشود از کنار این آمار بهسادگی عبور کرد؟ اگر جمعیت ایران در ابتدای جنگ جهانی اول ۲۱ میلیون نفر باشد، در دوره جنگ شاهد از بین رفتن حداقل یک چهارم جمعیت کشور هستیم. البته آقای مجد براساس اسنادی که به دست آوردهاند ثابت میکنند که نزدیک به نیمی از ایرانیان در این دوره و به واسطه اقدامات متنوع انگلیسیها و گاه سایر قوای بیگانه از بین رفتهاند که بررسی اسناد کشورهای دیگر نیز میتواند به اثبات این آمار کمک کند. بهطور قطع انگلیسیها بهدنبال آن هستند که آمار کشتهشدگان در ایران را که به واسطه هجومشان به ایران و نوع سیاستی که در دوران جنگ در ایران اعمال کردند و موجب از بین رفتن ایرانیها شدند را به حداقل برسانند. انگلستان هیچ وقت آن را نخواهد پذیرفت ولی ما میتوانیم آن را اثبات کنیم.
نقش انگلستان در این نسلکشی کاملاً آشکار است. انگلیسیها به ناحق ایران را اشغال کردند، ایران اصلاً طرف جنگ نبود که بخواهد بابت مداخلاتش در جنگ اینگونه تلفات دهد، گذشته از این، انگلیسها تعداد زیادی نیرو از هندوستان به ایران وارد کردند که به همراه آنان، هم بیماری وارد کشور شد و هم قحطی. چون انگلیسیها نیروهایی را که به ایران گسیل میکردند آذوقه این نیروها را وارد نمیکردند و تمام تلاششان به وارد کردن نیروهای کمکی و تجهیزات جنگی معطوف میشد و در این زمینه به عمد و باآگاهی از این واقعیت که استمرار این شیوه، به وقوع قحطی در ایران منجر میشد، دست به این جنایت ضدبشری زدند. طرف دیگر ماجرا نیز ورود قوای روس به شمال ایران و غارت شهرهای آذربایجان بود.
مورخان صحنههای دردناکی را ذکر میکنند. از جنازههایی که در کنار جادهها افتاده بود و بعضیها که از فرط گرسنگی به خوردن گیاهان صحراها رو آورده و با این وضعیت رقتبار کشته شده بودند. مجموعه این اقدامات و تبعات جنگ که ایجاد ناامنی، کمبود آذوقه، گرانی و شیوع بیماریها را بهدنبال دارد، تحمیل جمعیت سربازان هندی به جمعیت ایران که به شکل گسترده و بدون آذوقه به کشور وارد میشدند و بیتفاوتی مطلق انگلیسیها در این زمینه نابخشودنی است. خوب حالا آمدید بحران ایجاد کردید، قحطی به وجود آوردید و مردم اینجور دارند قتلعام میشوند، سعی کنید از جاهای دیگر آذوقه تهیه کنید و جلوی کشته شدن مردم بیطرف در جنگ را بگیرید؟! در این زمینه نیز سیاست بیان شده سرگوراوزلی که ایران باید در وحوشت و بربریت نگه داشته شود مدنظر انگلیسیها بود. پس نسلکشی هم یکی از همین ترفندهایی بود که اینها در دوره اشغال ایران در جنگ جهانی اول دنبال کردند.
برای اثبات این ادعای بحق علاوه بر اسناد خارجی ذکر شده، اسناد داخلی نیز قابل بررسی است. اسناد وزارت امور خارجه، خاطرات و سفرنامهها، سفرنامه سیاحان یا چهرههای خارجی که در ایران حضور داشتند و خاطرات رجال ایرانی که در خاطر��ت خود، واقعاً صفحات خیلی دردناکی را از سالهای جنگ در ایران ترسیم میکنند. این مشاهدات افرادی است که در ایران بودهاند و یا اظهارات مسئولانی است که با مشکلات دستوپنجه نرم میکردند. مطبوعات آزاد آن دوره در کشورمان نیز برای بررسی وضعیت کشور و برآورد آمار کشتههای این دوره و رسیدن به یک جمعبندی صحیح میتواند کمک خوبی بکند.
* چرا با وجود جعلی بودن هولوکاست یهودی، ارزشگذاری و تبلیغ مظلومیت خودساخته برای یهودیان صهیونیست توسط رسانهها و برخی دول خارجی انجام میگیرد، به نحوی که حتی شکل تقدس برای این دولتها پیدا کرده که پژوهش در آن موضوع را برنمیتابند! ولی در مقابل، یک نسلکشی آشکار در تاریخ سرزمین ما اینگونه مظلوم واقع شده و اقدام موثر جهانی برای معرفی عاملان آن انجام نمیگیرد؟
در ایران، شما یک جریان صهیونیستی را مشاهده نمیکنید که بخواهند در مورد آن مظلومنمایی کنند و یا بخواهند یک جوری تمام دنیا را بدهکار آن قلمداد کنند تا آن بتواند همه زیادهطلبیهای خودش را در پوشش همین عمل جعلی توجیه کند. هولوکاست صهیونیستی و اقدامی که پیرامون آن انجام میشود به مجموعه تلاشهایی که جریان صهیونیستی و جریان مسیحی صهیونیستی برای بازگرداندن قدرت یهودیها در اروپا و تحمیل آنها به اروپا و جهان انجام دادند، بر میگردد. جالب اینجاست که در برخورد با یهودیان سران صهیونیست خودشان با رژیم نازی همکاری داشتند. بر فرض صحت این نسلکشی، کشتار جای دیگری و توسط یک کشور اروپایی صورت گرفت، چرا تاوان آن را باید کشورهای اسلامی و ملت مظلوم فلسطین بپردازند؟ پیداست که این ماجرا یک ماجرای جعلی است، ولی با این وجود جریان صهیونیستی یک جریانی است که توانست با ثروتاندوزی خودش را دوباره بر جهان تحمیل کند. این جریان یک جریان طرد شده در جهان بود، ولی با ثروتاندوزی توانست، خود را بر دربارهای اروپا تحمیل کند. بعدها توانست در بعضی از تحولات بزرگ در جهان نقشآفرینی کند. از لحاظ فرهنگی هم حضور پیدا کرد و از لحاظ سیاسی بایستی این حضور تثبیت میشد و یک واقعهای هم بایستی مبنا قرار میگرفت برای اینکه هیچکس دیگر به فکر طرد کردن و باز گرداندن این جریان به دورههای قبل نیفتد. به معنای اینکه با مظلومنمایی گسترده و جعلی، این جریان را طلبکار بشریت بکنند و براساس آن اتفاق، سایر برنامههای خود را نیز در حوزههای مختلف پیش ببرند. یکی از این حوزهها سکولاریزه کردن کشورهای جهان است. در واقع وقتی پشت صحنه جریان سکولاریزه کردن را نگاه میکنیم باز ادعاها همین است که تعداد زیادی یهودی کشته شدهاند و این به دلیل جنگهای مذهبی و دینی است، پس بنابراین باید به سمت سکولاریزه کردن جهان برویم. یکی از بهانهها و ادعاهایی که صورت میگیرد همین است. ولی در ایران این گونه نیست. از نظر آنها (غربیها بهویژه انگلیسیها) ایران میبایست نابود میشد. وقتی بنا بر نابودی ایران است سپس کشته شدن چند برابر جمعیتی که آمارها نشان میدهد نیز برای آنها اهمیتی ندارد!
* برخی از مورخان غربی معتقدند در خصوص اینکه اقدامات انگلیس در دوره جنگ جهانی اول موجب کشته شدن ایرانیان و نسلکشی بیسابقه در ایران شد، غلوگویی شده است و عواملی چون کاهش بارندگیهای فصلی و هرجومرج ناشی از جنگ، بیماریهای مسری و عدم امکان کشاورزی بهدلیل هرجومرج موجود در کشور و... نقش اساسی در بروز قحطی داشتهاند، نظر جنابعالی در این باره چیست؟
سیاست انگلیسیها منجر به این کشتار شد و بالاخره این کشتار به پای آنها نوشته شده به دلیل اینکه جدیترین عاملی که این اتفاق را در ایران رقم زد حضور ناخوانده آنها و سربازان هندیای که آنها به ایران گسیل کرده بودند و اینکه ایران را صحنه جنگ کردند، بود. ما در ایران کمبود بارندگی داشتهایم، ولی کشتار این شکلی نداشتهایم و ایرانیها در زمان قحطی همواره خودشان اوضاع را مدیریت میکردند. هجوم بیماریها را هم داشتهایم و به واسطه آن تلفات میدادیم، ولی باز مدیریت میشد و رقم کشتهها هیچوقت حتی به صد هزار هم نمیرسید، چه برسد به چندین میلیون نفر!
این کشتار بزرگ فقط به واسطه هجوم بیگانگان به ایران و اقدامات عمدی انگلیسیها روی داد. انگلیسیها ایران را عرصه تاختوتاز قرار دادند. وقتی یک کشوری اشغال شود همه امور آن از هم گسیخته میشود، نه دیگر دولتش کارایی لازم برای انجام وظایفش را خواهد داشت و نه مردم توان مدیریت امور زندگیشان را پیدا میکنند، چه برسد به دستگیری از دیگران و کمک به نیازمندان. به همین جهت این اتفاق به واسطه اشغال ایران و حضور ناخوانده بیگانه در ایران رخ داد و بقیه عوامل نیز مزید بر علت شد که به وجود آمدن آن عوامل نیز امری طبیعی نبود و انگلیس صحنهگردان در ایجاد قحطی، بیماریهای واگیردار، کمبود دارو، ایجاد هرجومرج، از بین بردن باغات و مزارع روستاییان و... بود که به نظر میرسد این گونه رفتارها در راستای اجرای قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ از سوی انگلیسیها انجام میگرفت که پس از انقلاب بلشویکی در روسیه در سال ۱۹۱۷، بر شدت اقدامات انگلیس در ایران افزوده شد و انگلستان با یکهتازی خود در زمین بدون حریف تلاش کرد تا کل ایران را تسخیر کند و در جهت تأمین منافع خود به کار گیرد. به همین منظور در سال ۱۹۱۸ شاهد اوج قحطی در شهرهای ایران و مرگ و میر گسترده هستیم.
وقتی یک کشور اشغال میشود، جمعیت آن کشور اهمیت فوقالعادهای در تسخیر و یا عدم تسخیر سرزمین دارد و بالطبع ایران ۱۰، ۱۱ میلیونی ضعیف، راحتتر میتوانست تسخیر شود تا ایران ۲۱ میلیونی قوی و جسور. انگلیسیها به هیچوجه توجیهی برای فرار از تبعات اقداماتی که کردند و مسئولیتگریزی از آن را ندارند.
یکی از مؤلفههای کشور بودن، برخورداری ازسرزمین است که انگلیسیها درصدد آن بودند که سرزمین ایران را تکهتکه و در نهایت نابود کنند که با قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ و رفتارها و مداخلاتشان در اختلافات مرزی ایران با همسایگانش در این راستا حرکت می کردند. عامل دیگر و تأثیرگذار در تشکیل یک کشور، عامل جمعیتی است که انگلیسیها در جنگ جهانی اول با بهانه قرار دادن جنگ، فرصت خوبی به دست آورده بودند تا در خفقان بهوجود آمده از جنگ، به نسلکشی گسترده در ایران دست بزنند و باقیماندگان این سرزمین را تا حد توان ضعیف و ناتوان سازند تا پس از جنگ، به راحتی بتوانند این کشور را مستعمره خود کنند و غنایم طبیعی آن را به غارت ببرند و در این راه هیچ قدرتی نمیتوانست جلودار آنان باشد، زیرا قدرت حاکمی وجود نداشت و اکثر حاکمان دستنشانده و خودباخته انگلیسیها بودند و تنها قدرتی که وجود داشت، مقاومتهای مردمی و ایلات و عشایر ایرانی به رهبری علما بود که با از بین بردن آنان، تسخیر سرزمین ایران امکان وقوع مییافت.
انگلیسیها در فلسطین نیز عیناً همین مراحل را پیش بردند. پس از جنگ دوم جهانی و زمانی که انگلستان قیم این کشور شد، با روی کار آمدن یهودیان صهیونیست در این سرزمین توسط خود انگلیسیها، با نسلکشی و تسخیر سرزمین تلاش شد فلسطین نابود شود و اسمی از آن نباشد و به جای آن، یک رژیم جعلی مستقر شود.
آمریکاییها هم در مناطق آمریکای جنوبی ابتدا نسلکشی گسترده انجام دادند تا توانستند مستقر شوند.انگلیسیها تصمیم گرفته بودند که این سرزمین را خالی از سکنه کنند تا الحاق این سرزمین به قلمرو خود را به آسانی انجام دهند. آنها هم بینالنهرین (عراق فعلی) و هم ایران و افغانستان را میخواستند ملحق بکنند به هند بریتانیا و هندوستانی بزرگ تحت مستعمره خود را شکل دهند.
* چرا در زمینه نسلکشی ایرانیان تحقیقات جدیای از سوی جامعه نخبگی کشور چه در آن دوره و چه اکنون انجام نگرفته است؟
این علت به کمرغبتی جامعه تحصیلکرده ایرانی به تاریخ اجتماعی و تاریخ اقتصادی برمیگردد. در خصوص آن دوره نیز ما شاهد این هستیم که در حوزه تاریخ سیاسی منابع خوبی به نگارش درآمده، ولی در حوزه تاریخ اجتماعی و اقتصادی که کشورهای غربی خیلی به آن بها میدهند، ما انگیزهای نشان ندادهایم و به نظر میرسد باید یک تغییر رویکردی در این زمینه ایجاد شود.
* انگلیسیها پس از جنگ جهانی اول چه سیاستی را در قبال ایران در پیش گرفتند؟
انگلیسیها که نتوانسته بودند قرارداد ۱۹۱۵ را عملیاتی کنند در دو سه سال پس از جنگ سعی کردند ایران را مستعمره کنند. پشت این سیاست لردهای امپریالیست قرار داشتند (لرد کرزن و تیمش) که معتقد به زور و اشغال سرزمین و ضمیمه کردن سایر کشورها به سرزمین بریتانیا بودند. این جریان به دنبال مستعمره کردن ایران بود که حتی تا عقد قرارداد با دولت ایران هم پیش رفتند (قرارداد ۱۹۱۹) که به واسطه هوشیاری علما و قیام گسترده مردم ناکام ماند.
جریان دیگری در حاکمیت انگلستان که عمدتاً صهیونیستهایی هستند که توانستهاند رسوخ کنند و جایگاه جدی در حاکمیت انگلستان پیدا کنند، طرح زیرکانهتری را پیش بردند و آن، کودتای نظامی در ایران و روی کار آوردن یک فرد نظامی به عنوان یک ایرانی که آمده به کشور خود سروسامان بدهد، اما در اصل میخواهد سیاستهای انگلستان را دنبال بکند، بود. این دو سیاست پس از جنگ دنبال شد و البته سیاست دوم کارساز شد و تا چندین دهه انگلستان توانست نفوذ کاملی در تصمیمگیریهای کلان ایران ایفا کند و با این سیاست انگلستان همه اهداف خود از قرارداد ۱۹۱۹ که مستقیماً نتوانسته بود به دست آورد، به اجرا درآورد، به طوری که شاهد هستیم با ر��ی کار آوردن رضاخان و پس از جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم و پس از آن حضور انگلیسیها در ایران روزبهروز جدیتر میشود. تغییر سلطنت، تعیین نخستوزیر و نمایندگان مجلس از جمله اتفاقاتی بود که انگلیسیها در ایران دوره پهلویها مدیریت کردند که اسناد غیرقابل انکاری در این حوزه موجود است.
جمعبندی:انگلیسیها هیچوقت رویکرد دوستانهای نسبت به ایران نداشتهاند و به واسطه خصلت دروغگویی، فرصتطلبی، بیرحمی و توسعهطلبی و چپاولگریشان، لطمات گستردهای را به ملت ایران وارد کردهاند. سابقه رفتار انگلیسیها با مردم ایران و با مردم منطقه سابقه بسیار بد و سیاهی است. انگلستان و ایران هر دو کشور هستند و این دو میتوانند مناسباتی با هم داشته باشند که گاهی اوقات این مناسبت قطع میشود و گاهی اوقات از سر گرفته میشود، ولی در هر دو صورت ایرانیها باید نسبت به انگلستان همواره با هوشیاری و احتیاط برخورد کنند. اعتماد به بیگانه اساساً بیمورد است، بهویژه اعتماد به انگلیسیها؛ چه در شرایطی که ارتباط وجود داشته باشد، چه وجود نداشته باشد.
از مجموعه اتفاقاتی که در تاریخ کشورمان رخ داده به این ارزیابی رسیدهایم که انگلیسیها هنوز که هنوز است دنبال تضعیف ایران هستند و تصمیم به تعامل با ایران، متناسب با شأن و عظمت ملت ایران ندارند. با توجه به وقوع انقلاب اسلامی ایران و روی کار آمدن حکومت مذهبی در ایران و ضدیت حاکمان انگلیس با این تفکر در دویست سال اخیر و اقدامات این کشور در ضربه زدن به انقلاب نوپای اسلامی ـ انتشار اسناد ارتباط شاپور بختیار با انگلیسیها و کمک این کشور به بختیار برای براندازی نظام اسلامی، کمک به ضدانقلاب در اوایل شروع به کار نظام اسلامی، کمک به صدام در هشت سال جنگ تحمیلی با ایران، حمایت از فتنه ۸۸ ـ و اقدامات پس از آن تا به امروز همه نشان میدهد که باید خیلی با احتیاط و با هوشیاری کامل رفتارهای انگلیس را رصد کنیم و تصمیمگیری برای نحوه تعامل با این کشور و قضاوتمان باید براساس شناخت تاریخی از رفتارهای دویست سال اخیرش با سرزمین و مردممان باشد.