
پايگاه بصيرت؛ گروه سياسي /جنگ، روي ديگر سكه تمدن بشري است كه حتي ميتوان گفت در بسياري از دوران زندگاني آدمي چهره غالب آن بوده است! جنگها فرصتي براي براي تغلب و برتري جويي و تهديدي براي آباداني و جان بشري بودهاند، به نحوي كه برجستگي و تاثيرگذاري آن را در روند تاريخ نيز به خوبي ميتواند مشاهده نمود. به واقع سرفصلهاي مهم تاريخ نوشته شده بشر مبتني بر جنگ شكل گرفته و بخش عمدهاي از داستانهاي تاريخ نيز به ماجراي اين جنگها اختصاص يافته است. از تجاوز اسكندر مقدوني به شرق، تهاجم مغولها به جنوب و غرب آسيا، جنگهاي جهاني اول و دوم گرفته تا تهاجم آمريكا به افغانستان و عراق، نمونههايي از جنگهاي تاريخاند كه آثار و تبعات آن سرنوشت ملتها و تمدنهاي مختلفي را دگرگون ساختهاند.
در وراي رويكرد تاريخي جنگ، نام جنگ با خشونت وكشتار و خون و باروت و خرابي و آوارگي و جنايت و درنده خويي، همراه بوده و هست و به همين خاطر است كه نام جنگ با نوعي نفرت و انزجار همراه است. در وراي چهره كريه جنگ، كمتر ابعاد مثبت و انساني آن متجلي شده و اغلب جنبههاي حيواني و غيرانساني بر جنبههاي انساني آن چون شجاعت، غيرت و مردانگي و ايثار غلبه داشته است، چرا كه اهداف و اغراض اغلب گردانندگان اين جنگها كسب منافع مادي و شهواني بوده و طبيعتا نميتوان انتظار ظهور و بروز چنين مقولات متعالي را در عرصه جنگ داشت.
در اين ميان هشت سال جنگ تحميلي يك استثناي بزرگ تاريخي است. جنگي طولاني و پر فراز و نشيب و همه جانبه و نابرابر كه متفاوت با اكثريت جنگهاي تاريخ، ابعاد نرمافزاري آن بر وجوه سخت افزارياش غلبه يافته و شاهد شكل گيري تجربهاي تاريخي هستيم كه تاريخ مشابه آن را كمتر به خاطر سپرده است.
در دل اين جنگ، خاكريزهايي شكل گرفت كه مجاهدان آن نه بدنبال هدف قرار دادن دشمن و نابودي آن، بلكه بدنبال تجربه انسانيت و تعالي و پرواز بودند! مساله نه مردن كه زيستن بود و چگونه زيستن! چگونه زيستني كه چگونه مردن را نيز در انتهاي راه تعيين خواهد نمود!
در دل اين مجلس مقدس، شاهد تولد سبكي جديد از زندگي بشري بوديم كه از آن ميتوان تحت عنوان "سبك زندگي بسيجي" ياد كرد. زيستني متفاوت با آنچه در جهان مادي امروز توسط رسانههاي متقلب جهاني ترويج مييابد! و حركت در مسير خلاف رودخانهاي پر تلاطم كه آدمي را به سوي قهقرا و نابودي ميكشاند! حقيقتي كه به افسانه ميماند و مدلي از زيستن كه مولفهها و وصف آن را تنها در انديشههاي دست نيافتني آرمانگرايانه و يوتوپيا محور، و مدينههاي فاضله انتزاعي فيلسوفان و حكيمان ميتوان شنيد!
كافي است مروري بر خاطرات به يادگار مانده آن روزها داشته باشيم تا مشخص گردد كه شاخصه هاي اين سبك زندگي جديد چيست؟ و در دل آن آن سنگرها و چادرها و اردوگاهها چه ميگذشته است!
محفلي كه در آن منيت راه نيافته بود و در مجلس خوبان آن جمع سخن لغو و بيهوده راه نداشت، همه ذكر بود و ياد خدا و دوري از گناه! كلامي هم حتي اگر در قالب طنز و لبخند بيان ميشد دلنشين بود و مفرح ذات! و به يكباره ميديدي كه گوشهاي از عاليترين نعمت بهشت كه حضور در جمع ابرار و اولياء الهي است در ساختمانهاي دوكوه و چادرهاي كرخه و كارون تجلي يافته! آنجا كه در كلام الهي وصف آن چنين آمده است: «لايسمعون فيها لغوا و لا تاثيما الا قيلا سلاما سلاما»
ساكنان آن ديار همه اهل زهد و تهجد بودند، اما نه آن زهدي كه تو را به خانقاه و زاويه و دوري از اجتماع بكشاند، بلكه عرفاني آميخته با حماسه كه عاشق را بيسر به قربانگاه معشوق ميخواند! عرفاني كه پير و مراد آن حسين بن علي (ع) بود نه حسين بن منصور حلاج و خواجه ربيع و امثال و ذالك! و به همين خاطر بود كه شهيد مظلوم بهشتي در وصف آن خانقاه حقيقي فرموده بود: «عرفان، خانقاهش "بازي دراز" است!»
مردمان آن سرزمين اهل فهم و عقل و تدبير بودند، اما "نه آن عقل كه آدمي را از حسين(ع) جدا سازد"! عقلي كه از دل آن حديث شريف بيرون ميآيد كه «العقل ما عبد به الرحمان و كتسب به الجنان». به واقع آنگونه زيستني كه نه مبتني بر احساسات زودگذر جواني و تبليغات و برانگيختن عواطف حاصل آمده باشد! بلكه از اراده هاي بلندي ساطع شده بود كه با قدرت اختيار و خرد، سعادت واقعي را در حركت در مسير اباعبدالله(ع) مييافت و بر آن استقامت ميورزيد! عقلي كه مرگ و زندگي و سعادت و شقاوت را به گونهاي متفاوت ميبديد تا جايي كه فرياد برميآورد كه: «اني لا اري الموت الا السعاده و لا الحياه مع الظالمين الا برما»
امروز با گذشت قريب 26 سال از برچيده شدن دفتر جبهه و جنگ و شهادت، و قرار گرفتن در دهه چهارم انقلاب اسلامي بيش از گذشته به "سبك زندگي بسيجي" نيازمنديم. در دنيايي كه ارائه سبكهاي مختلف زندگي به ابزاري براي غلبه تمدن غرب بر كشورهاي مستقل تبديل گشته است و غرب مي رود تا هويت كشورهاي مختلف را نابود سازد، اين سبك زندگي بسيجي است كه ميتواند ما را در برابر اين تهاجم همه جانبه استوار نگه دارد! تمسك به سبك زندگي بسيجي است كه ميتواند راه فرار رفت از بحرانهاي مختلف و مقاومت در برابر فشارهاي همه جانبه دشمن را پيش رو ما بگشايد و ضامن سعادت هميشگي سرزمين و ملتمان باشد.
لذا در برابر اين طوفان سهمناك هويت افكن روزگار ما، جوانان امروز ايران اسلامي بيش از نسلهاي گذشته به دستيابي به آن گنجينه آسماني محتاجند، لذا با تمام توان بايد در اين مسير قدم برداشت. اين حركت ما شايد تفسير و تاويلي از سخن آن يار سفر كرده باشد كه فرمود: «اين آيندگان هستند که به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود»!
ما آن آيندگانيم كه بدان "دولت مستعجل" بيش از پيشينيان نيازمند و مستحق اقتداييم!
راستي خاتم فيروزه بواسحاقي [جنگ] / خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود