نمونه اى از عبد
ايّاك نعبد وايّاك نستعين فقط تو را عبادت و طاعت مى كنم و مى پرستم و عبد و بنده تو هستم و فقط از تو يارى مى خواهم .
مرد نيكوكار و صالحى به بازار رفت كه بنده اى بخرد، وقتى غلام زرخريد را به او عرضه كردند، به آن غلام گفت : اسمت چيست ؟ گفت : فلان .
گفت : چه كاره هستى ؟ گفت : فلان .
شخص خريدار به برده فروش گفت : من اين غلام را نمى خواهم ، غلام ديگرى بياور.
هنگامى كه غلام ديگرى آورد، آن شخص خريدار به آن غلام گفت : نامت چيست ؟
گفت : هر نامى كه تو بگذارى .
مولا گفت : خوراكت چيست ؟ غلام گفت : آنچه تو عطا كنى .
مولا گفت : چه نوع لباسى مى پوشى ؟ غلام گفت : هر لباسى كه تو به من بپوشانى .
مولا گفت : چه كاره هستى ؟ غلام گفت : هر دستورى كه تو بفرمايى .
مولا گفت : چه چيزى را اختيار مى كنى ؟ غلام گفت : ((من بنده هستم ، بنده كه از خود اختيارى ندارد.))
مولا گفت : اين بنده حقيقى است ، اين بنده را بايد خريد.
((ما هم بايد حالمان مثل حال اين بنده باشد با مولايمان كه خدا است يعنى : خود را واقعا عبد و بنده بدانيم .))(1)
آن بنده اى كه طاعت مولى نمى كند
بهر جزايش توشه مهيا نمى كند
هر كس كه نان زقوت بازوى خود خورد
قد طمع به پيش كسى تا نمى كند
بيچاره آنكه در طلب جسم سالم است
درد روان خويش مداوا نمى كند
آن عاقلى كه عقل سليمش بود دليل
عقبى به دار ملعبه سودا نمى كند
وارسته است مرد خداجوى و خويش را
وابسته علايق دنيا نمى كند
1- تفسير آسان : 1/21.