دکتر محمدنقیزاده
1- جهانی شدن
با توجه به اینکه هنوز جهانی شدن به حالت ثبات و کمال خویش نرسیده است، بالطبع ارائه تعریفی روشن که جملگی اندیشمندان بر آن متفق باشند، ممکن نیست. عدهای آن را به فرایندی تعبیر میکنند که طی آن وقوع اتفاقی در یک نقطه از جهان بر سایر نقاط جهان تاثیر میگذارد. برخی جهانی شدن را آشنایی ملل با فرهنگ و آرا و نظرات دیگر میدانند. بعضی دیگر آنرا نزدیکی ملل و جوامع به یکدیگر در اثر جریان جمعیت و کلا و سرمایه و خدمات معرفی میکنند.
عدهای آن را تاثیر و تحت نفوذ اقتصاد جهانی در آمدن سیاست و فرهنگ و هنر میدانند. جهانی شدن گاهی به در هم فشرده شدن جهان و تبدیل آن به یک مکان واحد تعبیر میشود. این تعبیر در عین حالی که جهانی شدن را یک مفهوم برای بیان واقعیت عصر حاضر جهان میداند، آن را مبین یک نوع آگاهی و ادراک از جهان نیز تلقی مینماید. بعضی جهانی شدن را بزرگترین انقلابی میدانند که جهان تا کنون تجربه نموده است. انقلابی که شکاف و فاصله ممالک غنی و فقیر را افزایش داده است. انقلابی که سن و رسوم و مردن را در هم شکسته و امنیت زمینیان را به درجات مختلف تهدید مینماید و فراتر از آن هویت آنان را در معرض تهدید قرار میدهد. از نظر عدهای جهانی شدن پدیدهای است که بر جهات و قلمروهای مختلف زندگی انسان تاثیر گزارده و موجب فشردگی و کوچک شدن عالم از نظر تکنولوژی ارتباطات گردیده که این خود بر قرابت و همسانی ساختارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشورها اثر داشته است.
با خلط مباحثی که صورت میپذیرد جهانی شدن گاهی به عنوان یک فرایند و گاهی به عنوان یک پروژه مطرح میشود. فرایند بودن بیشتر خصیصۀ جهانی بودن و پروژه بودن عمدتا ویژگی جهانیسازی است که ادلهای را برای آن میتوان ذکر کرد. این ادله بر دو گونه است: دستهای که به جهانبینی برمیگردد و دستهای که مطالعات روند جهانی شدن و عوامل پیدایش این پدیده و روند رشد و توسعه آن، بیانگر آن است. این در حالی است که کسانی که جهانی شدن را به عنوان یک پروژه میخواهند و سعی در هدایت آن دارند، خواهان جامعهای مصرفی هستند که این جامعه تحت سیطرۀ نظم نوین جهانی و مبادله اطلاعات قرار دارد. اینان در پی حذف موانع دولتی و نژادی و فرهنگی برای مبادله توزیع و جابجایی کالا و سرمایه و آرا و نظرات خویش هستند.
البته برخی مخالفان نیز به جهانی شدن به عنوان پروژهای مخرب مینگرند و آن را به مثابه یک توطئه تلقی میکنند که در پی نابودی فرهنگها، ارزشهای انسانی، ایدهآلهای معنوی و خصلتهای انسانی و هویت بومی و ملی جوامع میباشد. اجمالا اینکه جهانیشدن به عنوانی یک پروژه (یا همان جهانیسازی) در یک یکسانسازی جوامع است.
اگر چه اصطلاح جهانیشدن از دهه 1980 متداول شده ولی گرایش به آن به معنای امروزی، از یک قرن قبل و حتی دوران استعمار بوجود آمده است. در حقیقت سابقه و جلوه و آرزوی جهانی شدن را در جنگهای قرن شانزدهم اروپاییان تحت عنوان ترویج تمدن و مدنیت، در شعار انترناسیونالیسم مارکس و حتی عقبتر از آن در جهانگرایی و جهانشمولی ادیان میتوان یافت. تفاوت عمده در این است که امروزه تمرکز اصلی بر اقتصاد و تبعات آن استوار گردیده است و صاحبان سرمایه سعی بر آن دارند تا فرایند جهانی شدن را به پروژه جهانی شدن تبدیل نموده و به منافع خویش دست یابند. بهرحال، قدمت ایده و نظریه جهانی شدن را میتوان تا مطرح شدن فلسفه یونان و ظهور ادیان توحیدی که هدف فلاح و رستگاری بشر و بشریت را مدنظر داشتهاند پیش برد.
2- دین و وجوه مختلف آن
با عنایت به جملگی تعاریفی که از دین ذکر میشود، در اینجا مراد از دین راه روشی است که پایههای خویش را در ارتباطی با ماورأالطبیعه استوار نموده است. به این ترتیب برای دین علیرغم همه ویژگیهایی که دارد چند مشخصه را بطور بارز میتوان مطمع نظر قرار داد. در واقع ادیان، هم در مورد جنبههای روحانی و معنوی حیات انسان برنامه و نظر دارند و هم اینکه برای قلمرو مادی و زندگی این دنیای انسان (با شدت و ضعف متفاوت) توصیه و دستوراتی را مطرح مینمایند.
و چه بارز تمایز ادیان و مکاتب انسان ساخته، و وجه تشابه ادیان، ساحت معنوی آنهاست که در عین توجه به ساحت روحانی حیات انسان، قلمرو مادی زندگی را نیز معنایی روحانی میبخشد. بهمین دلیل معنویت به عنوان ویژگی بارز دین مورد نظر قرار گرفته است که بر امور مرتبط با دین حاکمیت دارد. سایر امور وجوه و مشخصههای دین از وجه معنوی آن نشأت میگیرند.
اجمالا اینکه ادیان واجد وجوه مختلفی هستند و در مقولات و قلمروهای مختلف مرتبط با حیات و فعالیتهای فکری و عملی انسان تجلیات گوناگونی دارند. به عبارت دیگر از منظرهای مختلفی قابل مطالعه و ارزیابی هستند که نزد افراد یا گروهها و مکتبهای فکری مختلف نامگذاریهای متفاوتی نیز دارند. همانطور که ذکر شده از نظر این مقاله رکن اساسی و وجه ممیزه دین با مکاتب غیر دینی معنویت آن است.
پس از این مرحله و یا به عبارتی تحت تاثیر وجه معنویت دین، چهار قلمرو یا وجه اصلی که مبانی فعالیتهای انسانی هستند یعنی وجوه فکری عبادی، اخلاقی و حقوقی قابل معرفی هستند. این چهار وجه و چهار قلمرو بنیادین فعالیتهای انسانی بطور توأمان (و با شدت و ضعف متفاوت) بر ایجاد و تجلی و بروز چهار قلمرو ثانوی یعنی وجوه تربیتی آئینی، عرفانی و اجتماعی دین تاثیرگذار هستند. این چهار قلمرو نیز به نوبه خود تجلیاتی عینی و فیزیکی و کالبدی دارند که آنرا وجه تجلیات عینی مینامیم. این تجلیات مشتمل بر انسانهایی خاص، آثار فکری ویژه، و آثار کالبدی مخصوص به خود میباشد. ویژگیها و مصادیق اجمالی وجوه دهگانۀ فوق عبارتند از:
1- وجه معنوی دین: معنویت مورد نظر در این قسمت عبارت از باور به مابعدالطبیعه و غیب و واجد معنا و ملکوت بودن عالم وجود است که البته مراتب مختلفی از آن در ادیان مختلف مورد قبول است تا جایی که به ایمان به خالق یگانه و واحد هستی میرسد. آنچه مورد توجه است این است که دین در این نوشتار همراه با اعتقاد به عالمی نامحسوس برای حواس ظاهری است. به بیان ساده، معنویت هر دین، فضا و بستر شکلگیری هم آن چیزی است که به نحوی با آن دین خاص مرتبط میباشد.
2- وجه اعتقادی (فکری و عقلی) دین: این وجه به اعتقادات و باورهای دین مربوط شده و موضوعاتی همچون فلسفه و جهانبینی را در خویش جای داده است. این وجه به تعریف خداوند و انسان و عالم وجود و ارتباط آنها با یکدیگر میپردازد.
3- وجه عبادی دین: این وجه که به چگونگی ارتباط انسان با خالق هستی در دین میپردازد، متضمن مراسم و حرکات و آدابی است که میتواند به شکل فردی یا جمعی اجرا شود. این وجه یکی از مهمترین مشخصههای هر دین است که به مثابه شعائر و نشانهها و مبانی هویتی دین به منصۀ ظهور میرسد.
4- وجه اخلاقی دین: وجه اخلاقی دین عبارت از دستهبندی اعمال (اعم از فکر یا عمل عینی) به دو گروه اصلی «باید» و نباید یا خوب و بد یا حرام و حلال است. این دستهبندی و تبعیت از هر گروه اخلاقی بیانگر نوع اخلاق هر دین در انسان است. این وجه بنیانهای اصلی ارتباطات انسانها را با خویشتن و با سایر انسانها و حتی با محیط شکل میدهد و معمولا موضوعات شخصی و فردی مثل راستگویی حجب، حیا و عفاف، مهربانی خشم و سایر ویژگیهای نفسانی در آن مطرح میشود. این وجه از دین متضمن کنترلهای درونی انسان در مواجهۀ او با جهان خارج است.
5- وجه حقوقی دین: اگر چه برای تبعیت از نرمهای مطرح در وجه اخلاقی دین، جزا و سزایی در نظر گرفته میشود ولی این پاداش یا مکافات معمولا اخروی و روحانی و معنوی میباشد. برای تنظیم روابط اجتماعی و روابط انسان با محیط وجه دیگری نیاز است که آن وجه حقوقی دین است و عواقب مترتب بر تخطی از آنها به صورت عینی و به محض ارتکاب خلاف (در صورت اثبات) به صورت مجازات متوجه شخص میباشد. مضافا اینکه در وجه حقوقی موضوعاتی عمومی همچون آزادی، حقوق بشر، حقوق محیطزیست، عدالت اجتماعی و موضوعاتی از این قبیل مطرح میباشد.
6- وجه تربیتی دین: مجموعه تاثیرات وجوه چهارگانه فوق در بستر و فضای معنوی دین سبب میگردد تا پیروان هر دین، ویژگیهای تربیتی خاصی به خود گرفته و در جهت تحصیل آرمانها و اهدافی ویژه حرکت نمایند. حاکمیت وجه تربیتی منجر به ظهور افرادی میگردد که میتوان از آنها به عنوان تربیت یافتگان آن دین یاد کرد.
7- وجه آیینی دین: وجه آیینی دین عمدتاً منبعث و متاثر از وجه عبادی دین میباشد. آئینها، سراسر راز و سمبل و رمز هستند. آئینها اگر چه که به صورت ادواری (و حتی مانند حج یکبار در عمر انسان) انجام میشوند ولی نقش آماده نمودن پیروان دین برای سایر ایام را نیز برعهده دارند. هر چند که مکاتب انسان ساخته نیز هر کدام به نحوی سعی در ایجاد مکانها و یا برپایی آیینهای مقدس (نما) دارند، لکن باید توجه داشت که این حالات نتیجه نیاز انسان است و نه اصالت و حقیقت و مقدس بودن آنچه به صورت جعلی و قراردادی مقدس نامیده شده و یا به صورت آدابی عمومی جلوهگر میشود.
8- وجه عرفانی دین: این وجه از دین متاثر از وجوه چهارگانه (2 تا 5) و عمدتا وجوه فکری و عبادی است که تمایلش به معنویت دین بیش از تمرکز بر ظواهر و فیزیک دین میباشد. وجه عرفانی در زمینه ظهور انسانهایی والا و فرآوردههای معنادار و نمادین نقشی در خور توجه ایفا مینماید. به بیان دیگر وجه عرفانی به تجربههای فردی پیروان دین نیز بر میگردد.
9- وجه اجتماعی دین: وجه اجتماعی که میتوان نام وجه تقنینی نیز بر آن نهاد، با بهرهگیری از وجوه فکری و اخلاقی و عبادی به منصه ظهور رسیده و فعالیتهای فردی و گروهی پیروان دین را تنظیم مینماید.
10- وجه تجلیات عینی دین: سیطره وجوه اجتماعی و عرفانی و آئینی و تربیتی دین که به تبعیت از وجوه بنیادین اعتقادی و عبادی و اخلاقی و حقوقی و استوار بر وجه معنوی دین اعمال میگردد. علت و عامل ظهور تجلیاتی فیزیکی و کالبدی در جهان خارج است که این تجلیات نیز به نوبه خود در سه قلمرو «انسان» «نظریات و آرا و سازمان» و کالبد ظاهر میشوند.
انسان: تجلیات عینی دین در مقوله انسان مشتمل بر تربیتیافتگان آن دین خاص میباشد که متشکل از انسانهایی واقعی دوران خاص رو گذشته و همچنین از اساطیر و انسانهای افسانهای و یا انسانهای واقعی که اعمال و کرامات و معجزاتی به آنها منسوب است، میگردد. این ترتبیتیافتگان میتوانند به عنوان الگو و اسوۀ پیروان دین معرفی شوند در راس این انسانها پیامبر هر دین است.
آرا و سازمان: تجلی فیزیکی بعدی، آرا و سازمانهایی است که از سوی تربیتیافتگان دین مطرح میشود. این آرا اعم است از آنچه به صورت مکتوب مطرح میشود و آنچه از مشاهد و حس و تفکر و تعمق در آثار کالبدی استنباط و استنتاج میگردند، علاوه بر آرا و نظریات، تشکیلات و نهادهای اجتماعی، مدارس خاص، سیستمهای وقف، نهادهای مردمی و مستقل، انجمنهای خیریه، صنوف و سایر سازمانهای متاثر از تکفر اجتماعی و حقوقی دین.
کالبد: یکی از مهمترین تجلبات ادیان و یابه عبارتی تجلی وجوه دهگانه آن تجلیات کالبدی است که بر جملگی هنرهای تجسمی، ادبیات، شعر، نقاشی، معماری، طراحی، شهرسازی، موسیقی و انواع ساختههای انسانی که متاثر از جهانبینی و فرهنگ دینی (و یا متاثر از دین) هستند، اطلاق میگردد.
3- رابطه ادیان و جهانی شدن
ادیان الهی با تعالیم خویش – که معمولا تاریخ انقضایی بر آن مترتب نیست و مخاطبان خود که جامعه بشری هستند یکی از بانیان و مدعیان اصلی جهانشمولی هستند. در نتیجه هر آن تفکر و پدیدهای که صبغهای جهانی داشته باشد، هم میتواند از ادیان نشأت گرفته و از آنها تغذیه نماید و هم اینکه بر ادیان اثر خواهد داشت. در این مجال به رابطه ادیان و تفکر جهانی شدن از منظرهای مختلف اشاره میشود:
- ادیان و وبویژه دین اسلام با توجه به خاتمیتی که برای پیامبر عظیمالشان خویش(ص) قائل است و با توجه به واژاهای که برای مخاطبین خویش برگزیده است(ناس) و با توجه به لایتغیر بودن اصول اساسی خویش (حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه) یکی از منادیان اصلی جهانی بودن است. به این ترتیب رابطه ادیان و جهانی بودن امری ماهوی است.
- با توجه به عاقبتی که ادیان برای بشریت ترسیم مینمایند (و تلک من انبا الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها انت و لاقومک من قبل هذا فاصبر ان العاقبه للمتقین» و «لقد کتبنا فیالزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون«) میتوان گفت که جهانیبودن و یا جهانیشدن (به عنوان یک فرایند) با اهدافی که دین برای آن اعلام مینمایند، مورد نظر ادیان بوده و میتوان به آن استناد نمود.
- ادیان با جهانیسازی دوران معاصر و به عبارتی با جهانیشدن به عنوان پروژهای که طراحان و مجریان آن اهداف و مقاصد دنیوی و مادی (و معمولا غیر و حتی ضد معنوی) را مدنظر دارند، مخالف بوده و این مخالفت به دلیل انحصار موضوعات در بعد دنیوی میباشد که به نوعی دینداری و ادیان را به چالش کشیدهاند.
- اسلام از ادیانی است که جهانی بودن را به عنوان یکی از ویژگیهای بارز خویش به انحا مختلف بیان نموده است. در راس این ویژگیها اعلام ختم نبوت نبیمکرم اسلام(ص) است (احزاب: 40). اسلام راه فلاح و رستگاری را جز یک راه ندانسته و آن را با صراط مستقیم معرفی میفرماید (انعام: 153).
البته قرار دادن راهها شرایع متنوع برای اقوام مختلف (مائده: 48) نافی انحصار راه در یکی و آن هم صراط مستقیم نمیباشد. تعالیم قرآنی دین را یکی بیش ندانسته و جملگی پیامبران (ع) را مبلغ و معتقد به اسلام معرفی میفرماید (شوری: 13، آل عمران: 67و بقره: 132) علاوه بر آن قرآن کریم هیچگاه کلمه دین را به صورت جمع بکار نبرده است که این خود دلیلی محکم بر وجهه و صبغه جهانی اسلام است.
در رابطه دین و جهانی شدن آنچه بیش از همه مهم است موضوعات نظری است که در قالب فرهنگ ظهور میکند و فرهنگ نیز به نوبه خود متقابلا بر شکلگیری و تحول موضوعات نظری و جهانبینی و نگرش به هستی و زندگی و انتخاب مشی و روش زیست تاثیر میگذارد با توجه به تاثیری که نظریه جهانیشدن (و جهانیسازی) بر فرهنگ عمومی جهانیان داشته و در پی ایجاد فرهنگ واحد جهانی است، میتوان گفت جهانی شدن فرهنگ، وضعیت موجود برای بسیاری فرهنگها و بویژه فرهنگهای دینی را به چالش میکشد.
اما باید دید که همه فرهنگها، میل ایستایی دارند یا اینکه گرایش به سمت تکال و تعالی دارند و در همین جاست که تکلیف فرهنگها با فرهنگ جهانی روشن میشود. در واقع فرهنگهای غنی و پویا، از قابلیتها و امکاناتی که جهانیشدن در اختیار بشریت قرار داده در جهت کمال و تعالی خویش و همچنین در راه تصفیه و پیرایش خود از خرافهها، بهره گرفته و سعی در معرفی بارزهها و وجود ممتاز خویش به جهانیان را کرده و انسانها را به مقایسه ارزشها و انتخاب اصلح دعوت مینمایند.
4-قابلیتهای دین
ادیان خود مبدع و مطرحکننده بسیاری موضوعات جهانی بودهاند که بسیاری از آنها (مثل آزادی، عدالت، حقوق بشر، حفاظت زیست) امروزه مستمسکی برای متولیان (خود خوانده پروژه) جهانیشدن میباشد. در واقع ادیان (و به ویژه ادیان الهی) که داعیه فطری بودن دین و اصول خویش را دارند، ناگزیر از طرح موضوعات و اصول و ارزشها و روشهایی برای زیست هستند که صبغهای جهانی داشته باشند تا از سوی جملگی انسانها مورد استقبال قرار گیرند. به این ترتیب ادیان که طرحکننده و منادیان اصولی جهانی همچون عدالت و راستی و صلح و وحدت هستند، باید بتوانند چگونگی تجلی این اصول را نیز بیان کنند. فعال بودن ادیان در رابطه با اصول جهانی، یکی از مهمترین قابلیتهای ادیان است که ضمنا میتواند امکان سوءاستفاده از این اصول جهانی و مورد در خواست و احترام همه جهانیان توسط طرفداران جهانیسازی و یکسانسازی را از بین ببرد.
نکته بسیار مهم این است که اصولا برای هیچ تفکری بدون تمسک به دین نمیتوان پیروزی بر سایر تفکرات و عمومیت یافتن و جهانی شدن را تصور نمود همانگونه که امروزه نیز آمریکائیان با تمسک به آئین پرتستان مسخ شده موردنظر خویش به جهانیسازی و تثبیت نظم نوین جهانی موردنظر خود پرداختهاند. حتی طرفداران و نظریهپردازان جنگ و بر خورد تمدنها نیز تمدنهای متخاصم را با توجه به دین مردم تقسیمبندی میکنند. در واقع جملگی نظریهپردازان بطور مستقیم یا غیرمستقیم بر قابلیت و توان ادیان در هدایت مردم و پیروان خوش بسوی اهدافی معین اذعان دارند و به همین دلیل نیز در پی استفاده و یا سوءاستفاده از این توان و قابلیت هستند.
5 – فرصتهای مغتنم
با عنایت به آرا جهانی دین و همچنین با توجه به تاثیرات و جنبههای مثبت و منفی رابطهای که جهانی شدن با دین برقرار مینماید، اگر چه که جهانیسازی و جهانیشدن رایج، تقابلهای جدی بویژه با معنویت ادیان دارد، در عین حال فرصتها و امکاناتی را نیز در اختیار ادیان قرار میدهد که ذیلا به برخی از آنها اشاره میشود:
- اولین امکان و فرصت امکاناتی است که پدیده جهانیشدن برای معرفی آن آرا معنوی دین در اختیار قرار داده است. شاید بتوان به استناد آنکه جایگاه خطر همان جایگاه نجات است و یا به عبارتی با اعتقاد به اینکه نجات از جایی میآید که خطر از آنجا آمده است، جهانی شدن را که از سوی بسیاری مردم و جوامع خطری برای بشریت تلقی میگردد به عنوان محل ظهور راه نجات دانست. این امر وقتی قرین به صحت خواهد شد که بتوان جنبههای منفی جهانیشدن را با جنبههای مثبت آن یعنی با عواملی که خواسته مصلحین و انبیا و متفکرین و خلاصه فطرت بشر بوده است خنثی نمود.
- دومین امکان، بهرهگیری از امکانات در جهت تبیین حقایق دین و معرفی خالصهایی است که به نام دین معنویت جامعه بشری را تهدید نموده و سعی در به بیراهه کشاندن حس مقدس دینگرایی و معنویتگرایی انسانها دارد. افزایش روزافزون گروههای غیب باور و روح باور (حتی آنهایی که مبانی منطقی و متقنی نیز ندارند) باید بشریت را به تفکر وا دارد که چرا چنین گرایشی در حال گسترش است. شاید علت اصلی رشد چنین پدیدهای را بتوان نتیجه و عکسالعمل نفی جنبه روحانی و معنوی حیات توسط عملگرایان و تجربهگرایان دانست.
به عبارت دیگر نفی ماورأالطبیعه نه تنها سبب از بین رفتن تفکرات معتقد به غیب نشده است بلکه سبب شده در عین رشد این تفکرات حتی خرافهها نیز (همچون علفهایی هرز) امکان مطرح شده بیابند، بگونهای که طالعبینی، فالبینی، پیشگویی، رابطه با ارواح و امثالهم در میان جوامع پیشرفته صنعتی رشد فراوانی یافتهاند.
- مشکلات بسیار بشریت نیز که ناشی از روشهای فعالیت و زیست مبتنی بر جهانبینیهای غیردینی است خود یکی از بهترین فرصتها برای دین است تا راههای حل این مشکلات را ارائه نماید. مشکلات عدیدۀ زیست محیطی، قانونشکنیها، جنگها، تضییع حقوق انسانها، مظالم، استثمار و بسیاری از مصائب مبتلا به جامعه بشری با رجعت به دین و موضوعات منبعث از آن (مثل اخلاق دینی و تفکر دینی) قابل رفع میباشد. چنانچه بسیاری اندیشمندان و سازمانهای بینالمللی به اهمیت و ارزش و نقش سازندۀ دین و معنویت در رهایی انسان از بنبستها و هدایت وی به سمت نجات پی بردهاند که نمونه بارز آن را در دعوت انسانها و جوامع به رعایت اخلاق دینی و در برپایی همایشهایی که بر نقش دین و معنویت در حل مشکلات انسانها متمرکز هستند، میتوان مشاهده کرد.
- دین میتواند در جهت تکامل یک «کل» و یک واحد بهتر از هر نوع تفکر جزء نگر و انسان ساختهای عمل نماید. در این مسیر باید نقش اصلی را به تفکر دینی محول نمود. در واقع باید سعی در اشاعه تفکر دینی و حاکمیت آن بر زندگی داشت و نه تسلط متدینین قیم مآب. در واقع سخن در اشاعه و تثبیت یک تفکر است و نه در سلطه انسانها (با هر تفکری). ایفای این نقش مهم هدایتگری که وظیفۀ اصلی و بنیادین دین و تعالیم آن است توسط ابزار و فضایی که جهانیشدن در اختیار قرار گرفتن امکانات مختلف علمی و ارتباطی، موقعیت و فرصت مناسبی است که اگر دینی پتانسیل لازم را داشته باشد میتواند حداکثر استفاده را از این فرصت به عمل آورد.
- عواملی را که میتواند به عنوان زمینهساز فعالیت و احیای تفکر دینی ایفای نقش نموده و تبعات منفی جهانی شدن را خنثی کرده و در واقع به مثابه فرصتی برای دین میباشد، در دو مقوله اصلی تمایلات انسانی و مشکلات انسانی معاصر میتوان طبقهبندی نمود:
تمایلات انسان در واقع به فطریات او اشاره دارد که از جمله مهمترین آنها عبارتند از: گرایش به وحدت که امروزه به صورت تمایل به تقویت نهادهای مردمی تجلی یافته است، آزادیخواهی تمایل به صلح و آرامش عدالتخواهی و سایر موضوعاتی که انسانها فطرتا به آن تمایل دارند.
مشکلات انسان معاصر نیز عمدتا ناشی از تبعات گسترش تکنولوژی معاصر و آرا و نظراتی است که آن را بوجود آورد و در گسترش روشهای سوداگرانه و دنیامدارانه و مصرفگرایانه و مدپرستانه و ظاهربین ایفای نقش نموده است که اهم این مشکلات عبارتند از بحران هویت فردگرایی، حقوق بشر، مسائلزیست محیطی، فردگرایی جامعهگرایی افراطی، نژادپرستی استثمار و بحرانهای اخلاقی.
در واقع در صورتی که ادیان برای این تمایلات و همچنین مشکلات بتوانند پاسخی مناسب ارائه دهند، میتوانند از امکاناتی (مثل سیستمهای اطلاعرسانی) که جهانیشدن در اختیارشان قرار میدهد بهرهبرداری نمایند. به نمایش گزاردن و معرفی نمودن الگوها و نسخههای موردنظر دین در مورد موضوعات موردنظر جوامع بشری که به نحوی مرکز نظم و توجه ادیان نیز بودهاند یکی از مهمترین فرصتهایی است که ادیان میتوانند از آن بهره بگیرند. برای نمونه میتوان به بیان اهمیت و ارزش انسان مردم و نقش وی در جامعه و چگونی ایفای این نقش پرداخت. در حقیقت فرصتی مغتنم برای ادیان است تا نسخه و تعریف موردنظر خویش از انسان، مردمسالاری حقوق اجتماعی، اخلاق اجتماعی، عدالت اجتماعی، حقوق بشر، حکومت حقوق محیطزیست، حقوق شهروندی و سایر موضوعات مرتبط با حقوق انسانی را ارائه نمایند.
- میل به دانایی انسان یکی از مقولات تشدیدکنندۀ میل به جانی بودن است که جهانیسازی حداکثر استفاده از آن را در القا آرا و نظرات خویش به جهانیان به عمل میآورد و طبیعتا دین نیز میتواند از این میل بهرهبرداری کند. اگر چه جهان غرب با ورود به دوران مدرن از سیطرۀ دین و حاکمیت اعتقادات مذهبی خارج شد ولی گرفتار نوعی بنیادگرایی جدید گردید که اساس آن بر خرد انسانی (ratio) استوار است. در واقع جهان با نفی ابعاد چندگانه زندگی، خویش را اسیر تنها یک بعد از حیات خویش نموده است. در این مورد مباحث زیادی قابل طرح هستند. از جمله اینکه با روندی که در ارائه و سپس نقض و رد تئوریهای جدید علمی بطور مستمر به وقوع میپیوندد، جایگاه علم تجربی (Science) تا به کی میتواند به عنوان یگانه راه هدایت جوامع بشری مطرح بوده و حکمت و معنویت مهجور بماند. موضوع دیگر این که با وجود بسیاری اتفاقات غیر عقلانی (irrational) که در وقوع آنها تردیدی نیست تا به کی میتوان بر خردگرایی (rationalism) بنیادگرایانه اتکا نمود و عقل کلی را در هدایت بشر دخالت نداد. بهر حال امکانات و فناوری پیشرفته میتواند ابزاری برای ارتقا آگاهی انسان و تهیه پاسخ لازم به این نیاز فطری توسط ادیان باشد و البته اگر ادیان پیشقدم نشود دیگران همچنان یکهتازی نموده و در تداوم گذشته، جهل و خرافه را بجای عقل و علم ترویج خواهند نمود.
- هویت جامعه پیش از آن که به ابداع و اختراع و سرمایه و رنگ و لعاب و پیشرفتهای مادی – که نه تنها هر آن احتمال دگرگونی دارند بلکه عمدتا نیز تقلیدی و یا ماخوذ از سایر تمدنها و ملل هستند – بستگی داشته باشد، به جنبههای معنوی و تاریخی و فرهنگی وابسته است. به بیان دیگر هویت انسانی بیش از آنکه تحت تاثیر تحولات روزمرۀ مادی باشد از اصالتی معنوی و غیرمادی برخوردار میباشد. همین امر فرصت مغتنمی است که میتواند به صورت تذکر و هشدارهای مداوم به بشریت، وی را از رفتن به راهی که فرهنگ مادی جهانی تبلیغ شده از سوی جهانیسازی، او را بسوی آن میخواند، بازداشت. در حقیقت بشریت نیازمند تذکر مداوم اصالت و حقیقت هویت انسانی خویش از طریق مناسب است.
با عنایت به آنچه گذشت میتوان گفت که وجه معنوی یا گوهر بنیادین دین به همراه وجوه اعتقادی اخلاقی آئینی و اجتماعی دین فرصت مناسبی برای تقویت و تحکیم یافتهاند در وجه تجلیات عینی نیز در حال حاضر فرصت مغتنم و مناسبی برای تقویت و گسترش آرا و سازمانهای دینی فراهم گشته است.
اجمالا اینکه در بادی امر با فهرستی که از تبعات منفی جهانیشدن مطرح میشود به نظر میرسد که تعارض جهانیشدن با دین به سود مبلغان و مروجان جهانیسازی بوده و در این تعارض دین به انزوا کشیده میشود در حالی که در صورت بهرهگیری مناسب از امکانات موجود، میتوان زمینه تفوقهای دین بر تبعات جهانیشدن را فراهم آورد. شاید علت اصلی توهم شکست و انزوای دین این باشد که دین باوران که عمدتاً از جوامع در حال توسعه با جهان سوم هستند، دچار نوعی از خودباختگی، یا جبههگیری بیمنطق یا خود کم بینی، یا احساس حقارت در مقابل جوامع صنعتی گردیدهاند. به بیان دیگر، این جوامع از توان بالقوه ادیان الهی در مقابله با تبعات منفی جهانیسازی غافل هستند. در جهت تبدیل این وضعیت، توجه به ارزشها و هویت دینی و بازگشت به خویش و در عین حال شناخت امکانات و محسنات جهانی شدن به همراه آگاهی از معضلات و مشکلاتی که جهانیسازی برای بشریت بهمراه آورده است میتواند به عنوان گامهای اولیه جو یاس آلود کنونی را دگرگون نماید.
6. چالشهای پیشرو
جهانیشدن در عین حالی که فرصتهایی را فراروی دین گذاشته است زمینه چالشهایی را نیز فراهم نموده است. ذیلا به چالشهای عمدهای که جهانسازی در مقابل ادیان به وجود آورده است به همراه علل آنها اشاره خواهد شد.
عملگرایی افراطی: مقایسه تعریفی که ادیان الهی و جامعه مدرن از علم دارند حاکی از تعترض دین و جهانیشدن است. وقتی که جوامع متدین برای ارزیابی هر آنچه دارند معیارهای جامعه صنعتی مدرن را بر میگزینند، بناچار اصول و مبانی معنوی خویش را نیز با آنها ارزیابی میکنند و که بالنتیجه دچار مشکل میشوند. در این رابطه اجمالا میتوان گفت که از اشکالات جوامع جهان سوم یا در حال توسعه در دوران معاصر در بهرهگیری از تجارب ممالکت توسعه یافته و پیشرفته صنعتی آن است که:
- به مبانی نظری و فرآیند پدیدهها و موضوعات مورد تقلید توجهی ندارند.
- به آرا و نظرات بومی و ملی خویش در رابطه با موضوع موردنظر وقعی ننهاده و در واقع به شناسایی نسخه بومی موضوع موردنظر توجهی ندارند.
- اهتمامی در بومی کردن دانشها و تجارب جوامع دیگر به عمل نمیآورند.
- ارزیابی موضوعات و مفاهیم ملی را با عینک و معیارهای بیگانه انجام میدهند و در واقع در ارزیابی موضوعات مثلا شهر و جامعه و آن چیزی را مطلوب میدانند که به معیارهای رایج در غرب پاسخ مثبت بدهد. بالنتیجه حلقههای اتصالدهنده بین نظر و عمل و یا به عبارتی سلسله مراتب عینیتدهندۀ آرا و نظریات مورد غفلت قرار میگیرند.
نسبیتگرایی: موضوع نسبیت مطرح شده در علوم و تجارب بشری اولا سعی در تسلط بر باورهای دینی و بخصوص اصول و مبانی ماوراءالطبیعی آن دارد. ثانیا بسیاری نیز یا در مقابل اصل نسبیت را انکار میکنند و یا اینکه با پذیرش سیطرۀ نسبیت بر همه چیز، باورهای خویش را متزلزل مینمایند. این در حالی است که به سهولت میتوان گفت که قوانین حاکم بر عالم ماده بر موضوعات روحانی و متافیزیکی صادق نیست چرا که حتی تعمیم قوانین فیزیک نیوتونی بر فیزیک کوانتوم و در محیطی که سرعتها در حد سرعت نور است، مقدور ممکن نیست. در مورد نسبیت ارزشها و حقایق نیز که عدهای آن را به جهت آزادی مردم در باورهای خویش مطرح مینمایند میتوان به آزادی پایبندی معتقدین ادیان مختلف به اصول و ارزشهای موردنظر و باور خویش اشاره نمود. این آزادی نافی مطلق بودن اصول و ارزشها از نظر دین باوران و وجود یک حقیقت ثابت نیست بلکه نشانه اخترام به جوامع بشری و آرا و باورها و فرهنگ آنها است.
تشکیک در توانایی دین: چالش بعدی ارزیابی توان دین در پاسخگویی به نیازها و سئوالات و راهحلهایی است که دین برای مشکلات فرآوری بشر ارائه میدهد. به بیان دیگر، جهانی شدن در یک تهاجم علیه دین، بسیاری سئوالات را مطرح نموده و پاسخ آن را طلب مینماید. این هجوم و تسلیم و یا انفعال ناشی از آن را سوی دینداران، ناشی از بیتوجهی به چند مورد است را به صراحت میتوان گفت که بسیاری از سئوالات خارج از فهم و درک بشر بوده و دین با صراحت و صداقت پاسخ به آنها را مسکوت گذارده است (مثل چیستی روح که قرآن مجید به صراحت آنرا امر خداوند تبارک و تعالی معرفی مینماید). بسیاری سئوالات نیز هستند که دین باید به صراحت در مورد آنها اظهارنظر نماید و حتی قبل از مطرح شدن آن خود سئوال و پاسخ را همزمان در اختیار بشریت قرار دهد .
به چالش کشیدن هویت بشریت: یکی از بارزترین گرایشهای ادیان و هر نوع تفکر و مکتب و انقلابی در برخورد با جوامع و انسانها میل به تغییر هویت آنها میباشد. ادیان اصولا بارزههای هویتی جوامع محل ظهور خویش را به شدت مورد سئوال قرار داده و تغییر آنها را توصیه مینمایند که در بدو امر نیز با مخالفت و بویژه مخالفت سردمداران جامعه مواجه میشوند. این موضوع به صراحت در قرآن کریم ذکر شده است، آنجایی که کفار خطاب به پیامبر خدا (موسی) میگویند که تو ما را به راهی میخوانی که هویت پدرانمان را ترک کنیم. در واقع یکی از علل عمده مقاومت کفار در برابر ادیان آن است که ادیان جدید، خواهان و در پی تغییر هویت جامعه (فرد و جمع) هستند. انقلابها نیز آداب و سنن و عوامل هویتی جوامع را مورد تهدید قرار داده و سعی در تغییر آنها دارند. با عنایت به وجود این ویژگی در جهان شدن برخی آنرا انقلابی میدانند که امنیت هر یک از مردمان روی زمین را که یکی از مهمترین مختصات آن هویت است، تهدید میکند.
نگاهی به تاریخ بشریت حاکی از آن است که جملگی حرکتهای عظیم به نحوی با هویت انسان مرتبط بودهاند برای نمونه هم انبیا و مصلحین در پی معرفی و احراز هویتی خاص برای جوامع بودهاند و هم زورمداران و جباران و استعمارگران تاریخ در پی ترویج هویتی برای انسان بودهاند که توسط آن بتوانند به مقاصد خویش دست یابند. از سوی دیگر هویت هر فرد و جامعهای علاوه بر آنکه متاثر از مقولات درونی (مذهب، جهانبینی، تاریخ، از فرهنگ، و محیط و امثالهم) میباشد، در تعامل و برخورد با سایر ملل و تمدنها نیز قرار دارد که در این راه، گاهی تاثیرگذار بوده و ضمن تاثیرگذاری از عوامل و نکات مثبت دیگران در جهت ارتقا خویش استقاده میکند و گاهی کاملا تاثیرپذیر بوده و با احساس حقارت و از خودبیگانگی در مقابل غیر، تمایل به ترک هویت خویش و احراز هویتی جدید و منشا به هویت بیگانه خواهد داشت و این همان حالتی است که جهانیسازی در پی ایجاد آن در ملتها و انسانهاست.
جهانیشدن در پی بر هم زدن هویت جوامع و ایجاد هویتی جدید برای آنان به نحوی است که در جهت تحقق خواستههایش عمل نمایند. برای دریافت این موضوع که جهانی شدن با چه مولفههای هویتی جوامع مخالفت و چه ویژگیهایی را برای هویت موردنظر خویش به جهانیان معرفی میکند، باید به آرمانها و اهداف جهانیشدن پرداخت. جهانیشدن رایج (به عنوان پروژهای که تبلیغ میشود) علیرغم هرگونه تعریفی که از آن ارائه شود، چیزی جز غربی شدن و به عبارت بهتر آمریکایی شدن نیست. به بیان دیگر «جهانیشدن» که امروزه سخن از آن است و گرایش به آن ترویج و تشویق میشود، تحولی است که سردمدار و هدایتکنندۀ آن تفکر و شیوه زیست آمریکایی است. اجمالا اینکه جهانیشدن جملگی ابزارهای ساده و پیچیده و علمی و دانشگاهی و هنری و صنعتی فنی را در جهت استحاله هویتی انسانها و جوامع به خدمت گرفته است.
یکی از مشکلات دنیای معاصر و بهتر بگوئیم جوامع جهان سوم در احراز هویت خویش آن است که حتی برای داشتههای خود نیز منتظر تایید غرب هستند. برای نمونه طب سوزنی در چین وقتی احیا میشود که غربیان مشتری آن هستند. حتی معماری اسلامی وقتی مطرح میشود که مستشرقان از آن تعریف میکنند و ویژگیهای آن را بیان میکنند و فراتر از همه در بسیاری موارد برای استدلال در حقانیت و یا ارزش دین نیز به گفتههای غربیان استناد میشود. این روند یکی از نشانههای بحران هویت است.
بحران هویتی که در واقع به تقابل بین هویت موجود و هویت موردنظر انسان و یا بین هویت انسان و آرمانهایش یا بین هویت انسان و هویت جامعهای که الگوی وی میباشد، مربوط میشود، موضوعی است که در طول تاریخ، انسانها و جوامع مختلف کم و بیش با آن مواجه بودهاند. علت اصلی بحران هویت را در تزلزل انسانها نسبت به هویت واقعی خویش (آنچنان که هستند) میتوان جستجو کرد.
بحران هویت ناشی از جهانیشدن بحرانی است که آن تفکرات غیر الهی و مادی و کسانی هستند که خواهان گرایش انسانها به سمت دنیا و ماده و مصرف و تجملگرایی و راحتطلبی و غفلت از جنبه معنوی حیات میباشند تا به نحوی به مطامع خویش دست یابند. در طول تاریخ بشر، همانند عصر حاضر، بشر مبتلا به بحران هویتی این چنین شدید نبوده است. علت اصلی نیز تقابلی است که بین ویژگیهای الگوی حیات و ارزشهای معنوی فطری بروز مینمایند که تمرکز حیات و جنبه مادی و غفلت از بعد معنوی حیات آن را تشدید میکند. در این نوع از بحران هویت، معیارهای حیات غالبا معیارهایی مادی و اکثرا معرفی شده از سوی جوامع بیگانه هستند و الگوها نیز الگوهایی غریبهاند. این بیگانه و غریبه بودن، منحصر به غیریت مکانی نبوده و به تقابل بین فطرت انسان و آنچه به او تحمیل میشود نیز ارجاع میشود.
ظاهرگرایی: از آنجایی که در مقابل یکسانسازی فرهنگی که یکی از اهداف پروژه جهانیسازی است، به انحا مختلف در جوامع گوناگون، مقاومتهای غیر قابل انکاری وجود دارد. ابتدا بر یکسانسازی اقتصاد و سیاست که سهلالوصولتر هستند، تاکید میشود. علت آن است که در بخش سیاست و اقتصاد هم حرفهای شیرینتری و جذابتری وجود دارد، هم طرف اصلی دولتها هستند و نه ملتها و هم اینکه طبع سود اگر انسان (و بویژه انسان دنیاگرا) در این زمینه همراهتر است و به عبارت دیگر خصلت مادیگرایی و سوداگرایی انسان، یکی از عوامل همه رشد و گسترش جهانیسازی است. از این طریق با رشد دادن فرهنگ مصرف واحد جهانی، امکان گرایش و جذب مردم به سمت مولفههای فرهنگ جهانی موردنظر فراهم میگردد. ظاهرگرایی و گسترش تفکر را سیونالیستی و سوداگرانه که برای هر عملی دلیل و نتیجهای مادی طلب مینماید، زمینهای برای امکان تضعیف وجه تعبدی و عبادی ادیان که در واقع همان معنویت است میگردد.
با عنایت به مباحث مطرح شده به نظر میرسد که در بدو امر، وجوه عبادی حقوقی تربیتی و عرفانی دین آسیبپذیرترین وجوه دین در ازای گسترش جهانیسازی و تبلیغات گسترده مادی و ظاهری آن هستند. به عبارت دیگر با اقبال عمومی از مظاهر مادی جهانیسازی، گرایش به این وجوه از دین تقلیل مییابد. به تبع آن در وجه تجلیات کالبدی نیز تربیت یافتگان والا مقام و آثار کالبدی تقلیل خواهد یافت.
7 – بازگشت به خویش: بازگشت به دین
در جهت امحا تبعات منفی جهانیشدن، راهها و شیوههای متنوعی قابل طرح هستند که بارزترین آنها را میتوان به احراز هویت جامعه در مقابل تهاجم بیامان جهانیشدن وابسته دانست، هویتی که ریشه در معنویت و فطرت انسان و مبانی فرهنگ ملی و بومی وی دارد، هویتی که علیرغم میل به جهانی بودن، فریب جهانیشدن را نخواهد خورد. احراز این هویت برای بسیاری جوامع و بخصوص جوامع شرقی در بازگشت به خویش محقق میگردد. بازگشتی که نه تنها مصلحین و متفکرین عصر حاضر که حتی انبیا عظام الهی و تعالیم آنها نیز انسان را به آن فرا خواندهاند. بازگشت به خویش در حقیقت به معنای احراز هویتی برای جامعه است که مبتنی بر اصول و ارزشهای اعتقادی بوده، آنرا پذیرفته و میل به شناخته شدن با آن را دارد. تکیه بر این هویت و زیستن در فضای فرهنگی آن که البته مداوما در حال پویایی تصفیه و تکامل است این امکان را برای جامعه فراهم مینماید تا اولا در فرایند جهانیشدن نقشی مثبت و فعال ایفا کرده و ثانیا او را از تبعات منفی جهانیشدن که از وجوه بارز آن سیطره فرهنگی بیگانه است مصون نگه دارد.
اهمیت بازگشت به خویش وقتی بهتر روشن میشود که خویش موردنظر، تعریف شده توسط تعالیم الهی ادیان باشد. تعالیمی که طی قرون اخیر با ادعای غیر محسوس بودن، غیر علمی بودن، غیر عقلانی بودن، و عاطفی بودن برای اضمحلال و خارج نمودنشان از متن زندگی انسان، سعی وافری به عمل آمد اما به مرور خلاف این امر ثابت شد و امروزه بشریت به سمت درک لزوم ایفای نقش دین در زندگی بشر گام بر میدارد. اگر چه رنسانس و دنیاگرایی ((Seculavism، این پندار را به وجود آوردند که برای تفسیر وقایع جهان میتوان شناخت علل طبیعی و منطقی ((rationalرا کافی دانست، اما اینک در ابتدای هزاره سوم حتی غیر معتقدین به ماورأالطبیعه نیز پذیرفتهاند که برخی علل غیر عقلانی ((irrational میتوانند تفسیرکنندۀ وقایع باشند و این گام مهمی است در بازگشت پیروزمندانه دین و معنویت و ماورأالطبیعه به میان اجتماعات انسانی، نه به عنوان اعتقادات و باورهای فردی و مراسم شخصی که به عنوان مفسر اتفاقات جهان.
وقتی شیوه زندگی و رفتار غربی در همه جای تقریبا با اقبال مواجه شده و به عنوان معیار و میزان سعادت و رفاه جامعه پذیرفته شده است، نمیتوان سخن از مبانی و اصولی گفت که یا با این شیوه در تضاد و تقابل است و یا اینکه این شویه تضعیفکننده آن اصول و مبانی است بلکه نخستین گام را باید در اصلاح این مبانی و روش زیست و به عبارتی تغییر تلقی زندگی جهانیان از زندگی و سعادت قرار داد. به عبارت دیگر جهان باید خویش را از سایه غرب بودن برهاند، تا هویت بیابد. از آنجایی که هویت امروز جهان و بویژه جهان در حال توسعه، سایه و شبهی از جهان توسعه، سایه و شبهی از جهان توسعه یافته است راه نجات وی نیز در بازگشت بشریت به خویش و به جنبه معنوی زندگی – دین – است.
توفیق ادیان و به عبارت بهتر فائق آمدن ادیان الهی بر تبعات منفی جهانیشدن و اصولا پیروزی بر مشکلات فراراه بشر و جذب انسانها را باید در مواجهه فعال آنها در موضوعات مبتلا به و حادث جستجو نمود. در واقع ادیان، قبل از بروز مشکلات و حتی قبل از شناخت و ارائه راه حل برای آنها توسط دیگران، باید به شناسایی تبعات راههایی که انسان در پیش گرفته است و همچنین راه حل مقابله با معضلات بپردازند. نه اینکه پس از شناخت و بیان مشکل توسط دیگران، به جستجو در متون خویش پرداخته و بگویند که ما هم برای فلان معضل راه حل داشتیم. برای نمونه قبل از ظهور آثار منفی زیستمحیطی در اثر فعالیتهای صنعتی و روشهای غلط بهرهبرداری از طبیعت، ادیان باید تبعات آن فعالیتها و روشها را شناسایی کرده و آنها را به بشریت گوشزد نموده و راههای مقابله با آن را نیز بیان میکردند تا امروز حقانیت آنها بهتر از وضعیت کنونی بر همگان معلوم میبود.
امروزه که ابزار مخرب روح و روان و معنویت انسان افزایش یافته و در اختیار صاحبان قدرت مادی و مروجان زندگی حیوانی قرار گرفته است، نیاز به ابزرای قدتمند که بتواند با این ابزار مخرب مقابله نماید، از هر زمان دیگری بیشتر است و یکی از قدرتمندترین این ابزارها، دین است که با معنویت و اخلاقیات خویش میتواند با تبعات منفی مادیگرایی و جهانگرایی مقابله نماید.
آنچه مسلم است انسان متشکل از ابعاد معنوی و مادی است که جهانیشدن با تکیه بر بعد مادی حیات انسان، بعد معنوی را مغفول نهاده است. امروزه با اشباع غرایز مادی انسان زمینه بیداری انسان نیز فراهم شده است که در این بیداری قبل از آنکه شیادان (همانگونه که تا کنون نیز در بسیاری موارد چنین کردهاند) بتوانند خرافههایی را بنام معنویت به انسان القا نمایند، وظیفه ادیان است که در زیباترین لباس و بیان و شکل خویش را عرضه نمایند. معنویت را از جهات بسیاری میتوان به عنوان یکی از زمینهها و عوامل و بستر اصلی موفقیت افراد و اجتماعات در تحصیل آرمانها و حیات انسانی معرفی نمود. این امر از آن جهت مهم است که بعد معنوی و روحانی نه تنها یکی از مهمترین ساحتهای حیات انسان است، بلکه فراتر از آن، هدایتکننده و جهتدهنده بعد مادی و فیزیکی حیات انسان نیز میباشد. به این ترتیب نیاز انسان به معنویت و از جمله دین که به عنوان بارزترین وجه معنوی تاریخ بشریت شناخته شده است، نه تنها افول ننموده که با گسترش تمرکز بر مادیت در برههای خاص از زمان و در قلمروهایی ویژه توسط عدهای سودجو، احساس نیاز به آن که مدتی مغفول مانده بود، امروزه تشدید شده است.
افزایش روز افزون گروههای غیب باور و روحباور (حتی آنهایی که مبانی منطقی و متقنی نیز ندارند) باید بشریت را به تفکر وا دارد که چرا چنین شده است. شاید علت اصلی رشد چنین پدیدهای را بتوان نتیجه عکسالعمل نفی جنبه روحانی و معنوی حیات توسط عملگرایان و تجربهگرایان دانست. نفی آنها، علت از بین رفتن تفکرات معتقد به غیب شده است بلکه سبب شده تا نه تنها این تفکرات رشد نمایند که حتی خرافهها نیز همچون علفهایی هرز امکان مطرح شدن بیابند. بگونهای که طالعبینی، فالبینی، پیشگویی، رابطه با ارواح و امثالهم در میان جوامع صنعتی و علمی رشد فراوانی یافتهاند.
علاوه بر معرفی معنویت دین، رسالت دیگر آگاهی دادن انسانها به تبعات و ثمرات و نتایج منفی غرقه شدن در ارضای غرایز و غفلت از اخلاق و معنویت است. به بیان دیگر نقش دیگی که دین میتواند ایفا نماید رفع تبعات ناشی از غوطهور شدن انسان در حیات مادی است. باید توجه داشت که هر چه انسان در مقولات مادی غرق شده و امکان اشباع غرایز و نیارهای مادی و حیوانی خویش را بیشتر داشته باشد، امکان احساس بیخودی و پوچی در او افزایش یافته و بالنتیجه نیاز او به معنویت نیز فزونی خواهد یافت. به این ترتیب انسانی که امروزه بیشترین امکان برخورداری از تنعمات مادی را دارد، بیشترین نیاز به بعد معنوی حیات را نیز احساس مینماید.
امروزه با بروز مشکلات متنوعی همچون حفاظت از محیطزیست، به مخاطره افتادن جنبههای مختلف امنیت، تزلزل روابط انسانی و بخصوص سستشدن بنیاد خانواده، تقلیل امنیت اخلاقی در جوامع بزرگ و بسیاری بحرانهای انسانی و اجتماعی که جملگی از تبعات جهانیسازی هستند. نقش دین و به عبارتی استمداد مصلحین و رهبران از ادیان افزایش یافته است. در این زمینه ادیان یکی از بهترین فرصتها را بدست آوردهاند تا از این طریق، جهانیان را به راه معنویت و اصلاح هدایت کنند. طبیعی است که دین نبایستی خویش را به مقولاتی که مورد استمداد قرار میگیرد، محدود نماید و آمادگی لازم برای ارائه طریق در کلیه موضوعات را کسب کند.
نتیجهگیری و پیشنهادات
در جهت بهرهبرداری از امکانات و فرصتهای که جهانیشدن برای بشریت فراهم نموده است و به منظور خنثی کردن چالشهایی که جهانیشدن فراه راه پیشرفت و توسعۀ ادیان قرار داده است، بازگشت به خویش یکی از راههای اساسی است که در جهت آن، ادیان و پیروان و مبلغانشان، وظیفه سنگینی را برعهده دارند و در جهت ایفای آن نیازمند برنامهریزی متقنی هستند. برخی نکات مرتبط به این برنامهریزی بطور اجمال عبارتند از:
- ادیان (و یا بهتر بگوئیم پیروان و مبلغان ادیان) باید به موضوعات بنیادین و اساسی پرداخته و از مطرح کردن جزئیات – که در هر امکان و زمانی (بدون مخالفت و ضدیت با دین) میتوانند تفسیر خاص و متفاوت خویش را داشته باشند – به نام دین جدا احتراز کنند. باید دانست که کتاب و فرامین الهی به مثابه تبیینکننده جهانبینی و اصول حیات هستند، اصول جامعه و جاویدی که تخلف ناپذیرند. بنابراین نباید به مثابه با آنها برخورد نمود و جزئیاتی را که باید توسط تعقل و تدبر و کار و کوشش انسان کشف شوند، از آنها طلب نمود.
- (پیروان) ادیان باید از ورود در مباحثی که صاحب ادیان آن را صراحتا مسکوت گذاشته، احتراز کنند و از گمانها و پندارهای خویش بنام دین اجتناب ورزند.
- ادیان باید به قلمروهایی که مخالفان آنها وارد شده و از آن طریق و با طرح سئوالاتی آنها را با مشکل مواجه کردهاند، وارد شوند و برای شبهات و سئوالات، پاسخ مناسب و اقناعکننده ارائه نمایند. برای نمونه برخی از این قلمروها عبارت از جهانبینی، روش زیست، تعقل، علم و هنر، عدالت، آزادی، حقوق انسان و موضوعات از این قبیل میباشند.
- باور به غیب پیروان ادیان گاهی سبب میگردد تا دینخواهی و تدین همچون گروهگرایی و تحزب جلوه نموده و پیروان ادیان همانند اعضای احزاب که سعی در توسعه حزب خود دارند، در حفظ و توسعه دین خویش به هر قیمتی اهتمام نمایند. این امر سبب میگردد تا آنان بدون جامعنگری و دوراندیشی و آیندهنگری و حقیقتجویی، بسیاری از اوهام و تفاسیر خویش را عین حقیقت بپندازند و آنرا به دین منتسب نمایند. اصلاح این تفکر و رها کردن دین از قید و بند نفس و گروه و حتی تمدن و ملتی خاص و بیان حقایق دین میتواند زمینهساز تفکر و تدبر و تعقل بسیاری انسانهای بیغرض را فراهم نماید.
- یکی از ارکان تعریف ملیت و هویت ملی فرهنگ است که وجه معنوی آن از اهمیت غیر قابل انکاری برخوردار است. این وجه معنوی نمیتواند منفک از دین و گرایشهای مذهبی ملیتها، ظهور و بروز داشته باشد. به این ترتیب نقش دین در احراز هویت ملی جوامع، نقشی پایدار است و بالنتیجه تضعیف دین در فرایند جهانیشدن و حتی پروژه جهانیسازی، امری ناممکن بنظر میرسد. به عبارت دیگر تا موقعی که دین در تعریف و تبیین هویت ملی جوامع، ایفای نقش مینماید. در فرایند جهانیشدن نیز موثر و تا حد زیادی مستقل است. به این ترتیب نقش و تاثیر دین و در تعریف و ارتقای کیفی فرهنگ جامعه باید وجهه همت قرار گیرد.
- در بسیاری موارد انسان به آنچه آگاه نبوده است، آگاه و به عبارتی متذکر به آگاهی خویش نیست. در واقع او در مورد بسیاری اتفاقات حضور ذهن ندارد. از آن جمله موضوع جهانیبودن یا فرایند جهانیشدن و میل و گرایش او به سمت وحدت است که از دیر باز به انحا مختلف در تفکرات و اعمال بشری وجود داشته است. امروز با تمرکز بر آن و به دلیل تمایلی که عدهای برای هدایت و کنترل آن در جهت منافع خویش دارند، انسان به این آگاهی خویش آگاه شده است. در واقع باید این آگاهی در انسان بوجود آید که بسیاری از نیازهای حادث و توسط جهانیشدن ریشه، در فطرات او داشته و پاسخ مناسب و کاملتر و همهجانبهتر آنرا در ادیان الهی میتوان بدست آورد.
- بارزترین عنصر موثر بر جهانیسازی و فراهم آورندۀ امکان جهانیشدن، فناوری و بخصوص فناروی اطلاعاتی است. اگر چه فناوری امروز نیز با تاثیرپذیری از جهانبینیای خاص شکل گرفته و در عین حال بر تحولات جهانبینی تاثیر داشته است ولی به تنهایی قادر به مقابله و امحا جهانبینیها و از جمله دین نیست. شاید وجهی از آن را بتواند تضعیف کند ولی مطمئنا وجهی دیگر را تقویت خواهد کرد. به این ترتیب مقابله با فناوری صحیح نیست، بلکه آنچه نیازمند مقابله است جهانبینی و روش زیست مادی است که ترویج میشود.
- با جهانیشدن و یا به عبارت بهتر بر موضوعات جهانی نبایستی بصورت انفعالی برخورد کرد بلکه باید همانند پدیدههای طبیعی با آنها رفتار کرد. همانطور که نمیتوان زلزله یا سیل یا صاعقه را حذف کرد بلکه باید با آنها کنار آمد و بحرانهای ناشی از آنها کنترل نموده و تبعات منفی آنها را از بین برد، با جهانیشدن نیز باید کنار آمد و آنرا کنترل نمود.
- باید بسیاری از مفاهیم رایج مثل جهانیشدن و توسعه و خردگرایی و آزادیخواهی و عدالتجویی را وسعت داد و آنرا از موضوعی رفاهی و مادی و اقتصادی خارج نموده و به حیطه ارزشها و معنویت نیز گسترش داد و وجوهی معنوی نیز برای آنها قائل شد. این سخن به معنای آن است که بسیاری از این تعابیر که امروزه رایج بوده و گاهی به عنوان زمینهها و یا نمادهای جهانیشدن مطرح میشوند، مفاهیمی هستند که مبانی نظری و فکری آنها برپایه نفی و حداقل نادیده انگاشتن معنویت و دین شکل گرفته است. در نتیجه تعابیر حاصل و اهداف موردنظرشان بر جنبه مادی و کمی حیات و بالاخص بعد اقتصادی متمرکز است. برای اصلاح وضع موجود وظیفه پیروان ادیان است که برای این تعابیر، معادلهایی بیابند و معرفی کنند که متضمن جملگی ساحتهای حیات باشند. در عین حال باید کیفیات و مختصات این تعابیر در وضعیت فعلی نیز تبیین و معرفی شوند.
در این دوران که وظیفه همه چیز از جمله دین و فرهنگ را تکنولوژی مصرف عهدهدار شده است و زندگی مادی تصمیمگیر و برنامهریز زندگی بشریت شده است، باید راهی یافت تا این مستبد خودکامه (تکنولوژی مصرف) به مشارکت سایرین در ادارۀ زندگی بشر تن در دهد.
- استفاده مناسب از زمینهها و موضوعاتی که جهانیسازی مورد استفاده قرار میدهد، برای اصلاح مسیر ضرورت دارد. نمونه بارز این موضوع هنر است. در دروان معاصر و به عنوان یکی از ویژگیهایی که برای جهانی شدن مطرح میشود، موضوع انفجار اطلاعات و پیشرفتهای عظیم سیستمهای اطلاعرسانی مطرح است و سیستمهای اطلاعرسانی هم برای القا مفاهیم و اطلاعات خویش و هم در جهت جذاب نمودن و افزایش تاثیر و گیرایی پیام خویش، از هنر بهره میگیرند. در توضیح این امر میتوان به دو موضوع اشاره کرد: اول اینکه، یکی از ابزار و زمینههای مورد استفاده شبکهها و سیستمهای اطلاعرسانی هنر است و دیگر اینکه هنر یکی از مهمترین ابزار بیان موضوعات و القا معانی است و به این ترتیب در تحول و ارتقای کارآیی سیستمهای اطلاعرسانی و آنچه جهانیسازی در پی آن است، نقشی در خور توجه ایفا مینماید. بنابراین شناسایی مختصات هنر دین و تعلیم و توسعه و ترویج آن در جهت تعمیم و تعیمق آموزههای دینی، راهی برای مقابله با تبعات منفی جهانیشدن است.
- اجمالا اینکه فرهنگ که جهانیسازی در پی ایجاد نوع واحد و مادی و مصرفی آن است، متشکل و متاثر از بسیاری اجزا و موضوعات است که باورها، محیط و اقلیم، تاریخ، آداب، سنن، دانشها، هنرها و جملگی عوامل شکلدهندۀ شخصیت فرد و اجتماع از عناصر اصلی آن بوده و امکان یکسانسازی آنها در کل جهان بعید بلکه ناممکن میباشد. بنابراین یکی از راههای اساسی مقابله با جهانسازی، تقویت مبانی فرهنگی جامعه و از جمله آموزههای دینی موثر و دخیل در ارتقا فرهنگ ملی است.
«و ما توفیقی الا بالله»