اگر تلاش براي گذار از سختترين شرايط سالهاي اخير براي طيف چپ سياست ايران، اصلاحطلبان را در انتخابات 92 به وحدت رويه رساند، آنها حالا كه يك سال از تشكيل دولت حسن روحاني ميگذرد، در مقطعي بسيار مهم قرار گرفتهاند. برههاي از زمان كه آنها را بين يك دو راهي نگاه داشته، همراهي با دولت يا تلاش براي بازيابي هويت مستقل پيشين، چنين است كه اكنون برخلاف 24 خرداد سال گذشته، همه اصلاحطلبان مانند هم فكر نميكنند. شرايط سياسي اصلاحطلبان و اينكه آنها چه راهي را در پيش خواهند گرفت، سامان سياسي كشور را با تغييراتي مواجه خواهد ساخت. برخلاف وجه عملي كه ضمن آن همراهيهايي با دولت مستقر ديده ميشود انديشههاي متفاوت و جدالهاي نظري نشان ميدهد كه همه چيز آنگونه كه تصوير ميشود، نيست. رخ به رخ يكديگر ايستاده هر يك از ديده خود دفاع ميكنند.
برخي چون عبدالله نوري اصرار بر طرح و دنبال كردن انديشههاي اصلاحطلبي و نشان دادن ما هستيم و آن ديگران همچون سعيد حجاريان به حركت در سايه دولت يازدهم اصرار دارند و درست همين جاست كه بهزاد نبوي نسبت به بدنه اجتماعي اصلاحطلبان هشدار ميدهد و ميگويد اصلاحطلبان در حال تبديل شدن به نهضت آزادي هستند بايد صحنه شفافتري از آنچه هست را به تصوير كشيد تا بتوان تحليلي دقيقتر از آنچه در جناح اصلاحطلبي ميگذرد را به دست آورد.
بدنه اجتماعي؛ مساله اين است!
اين روزها سعيد حجاريان بيش از هميشه فعال است. او بيپيرايه و شفاف سخن ميگويد. مخاطبش بيش از ديگران اصلاحطلبان و دولت حست روحاني است به يك معنا دو پيام متفاوت را مخابره ميكند. به اصلاحطلبان ميگويد بايد از فرصت روحاني بهره جست و به سامان جديد رسيد و به دولت تازه به قدرت رسيده ميگويد بدون اصلاحطلبان توفيقي نخواهد داشت. به ديگر سخن اينكه او هراسي عجيب در دو سوي ميدان، ميان اصلاحطلبان و دولت پديد آورده است. نسخهاي كه او تجويز كرده در مصاحبه اخيرش با ضميمه روزنامه اعتماد كاملا شفاف قابل مشاهده است. او ميگويد: «بدنه اصلاحطلبان به دليل ضرباتي كه بعد از حوادث 88 خورد، بسيار لاغر شده است... هدف اصلاحات دموكراسي است كاما هدف اعتدال، بازگشت به وضعيت قبل از اصلاحات است... (خبرنگار: اگر به لحاظ مكتب نتيجهگرايانه كه اشاره كرديد، استراتژي اصلاحطلبان تغيير كند؛ چه نامي براي آن انتخاب ميكنيد؟) در شرايط فعلي سياست اصلاحطلبان نوعي كجدار و مويز است.
سياست فقط معطوف به حال نيست. ممكن است كه بازه زماني اين سياست كجدار و مريز، چند سال به طول انجامد. (خبرنگار: فكر نميكنيد در چند سال گذشته، قرائت اصلاحطلبان ميانهرو از قرائت جامعه عقب افتاده است؟) شما قرائت عمومي را چه ميدانيد؟
(خبرنگار: قرائت عمومي بيشتر به سمت انتقاد برون ساختاري و توسل به روشهاي برونزا است. به نظر، اشتياق براي حركتهايي مانند سال 76 را از دست داده است.) ديدگاهي كه شما ميگوييد، ديگر از دايره اصلاحطلبي خارج است... آنها ديگر جز و بدنه اصلاحطلبان محسوب نميشوند و نگراني از اين بابت هم وجود دارد اما به اعتقاد من؛ امكان بازگشت آنها وجود دارد. در انتخابات سال گذشته شاهد اين ماجرا بوديم. (خبرنگار: نيازي نميبينيد كه اصلاحطلبان كمي خود را با جريان عمومي جامعه به روز كنند؟) جريان عمومي چيست؟... فضاي عمومي، فضاي حقيقي است نه فضاي مجازي، شما روزنامهنگاران فضاي مجازي و سايبري را فضاي عمومي تلقي ميكنيد. در فضاي واقعي، مردم به دنبال زندگي راحت و شاد هستند و به دنبال امنيت شغلي و كسب درآمد و پايين بودن تورم هستند. اينها خواست عمومي جامعه است مردم كه ميگويم {منظورم} به استثناي «طبقه متوسط جديد» كه داراي خواستهاي فرهنگي و سياسي هستند؛ {مردم} در حال حاضر به دنبال مطالبات سياسي نيستند.»
اين نوع از نگاه ميگويد كه بدنه اجتماعي اصلاحطلبان تغيير كرده و سرمايهگذاري روي طبقه پيشين براي آنها ثمري نخواهد داشت. آن گونه كه حجاريان معتقد است حالا آنها بايد با لحاظ فاكتور زمان به جذب بدنه و سرمايهاي جديد فكر كرده و هرگونه سرمايهگذاري سياسي و فكري روي اين پنداشت كه بدنه سابق وجود دارد را رها كرد. همسو با سعيد حجاريان، بهزاد نبوي هم به اصلاحطلبان هشدار داده است. او گفته است: «اينجور نيست كه اكنون شرايط اصلاحطلبان عوض شده باشد. در واقع ما بايد بپذيريم كه بدنه و پايگاه اجتماعيتان عوض شده است. ما اول خودمان بايد بفهميم اصلاحطلبي يعني چه. من از ديدن برخي از افراد اطراف خودمان احساس خوبي ندارم. نماز جمعه هاشمي من را ياد نماز جمعههاي اول انقلاب مياندازد واقعيت اين است كه تعريف و انتظار ما از اصلاحطلبي اين نبود ما دنبال براندازي نبوديم دفاع ما از برخي جريانات، ما را به نضهت آزادي شدن نزديك ميكند.
من از ديدن عكسهاي نماز جمعه هاشمي تعجب كردم. نبايد مرز خود و غير خودي را برميداشتيم. اصلاحطلبان در سريعترين زمان ممكن بايد در مورد پايگاه اجتماعي خود اقداماتي انجام دهند.» در چنين نگاهي كه بهزاد نبوي بر آن پاي ميفشارد، اصرار بر عدم تندروي و همراهي با دولت حسن روحاني ديده ميشود. به يك معنا تجربه فردي مانند بهزاد نبوي به او ميگويد بايد از فرصت پديد آمده با رويكردي واقعگرايانه براي بازسازي بدنه آسيبديده استفاده كرد. درست همين جاست كه نوعي جدال فكري ميان تندروهاي اصلاحطلب و سايرين پديد آمده است.
تندروها بايد قرباني شوند. يك ريزش پر هزينه در جناح اصلاحطلب، ماندن در قدرت رسمي و گرفتن مجوزهاي تازه نيازمند اين پيرايش است. به يك معنا زمان برائت فرا رسيده است. واگويههاي مرعشي اين استراتژي را به رخ ميكشد:
«من ضعف كارگزاران را در گذشته ميپذيريم. اما بايد بگويم ما از ابتدا يك حزب ميانهرو و متعدل تلقي ميشديم. اما جامعه سياسي بعد از دوم خرداد جامعه راديكالي شد و حرفهاي ما در آن زمان خريدار نداشت. بنابراين اگر ما ميخواستيم بر كار تشكيلاتي خود اصرار داشته باشيم، در عوض بيشتر موقعيتهاي سياسي و اجتماعي خود را از دست ميداديم. من به عنوان يك از موسسات حزب كارگزاران در مجلس پنجم كاملا فعال بودم اما در مجلس ششم كاملا گوشهنشيني اختيار كرده بودم. چون جو راديكال بود و من يا بايد با دوستان ديگر بر سر تندروي مخالفت ميكردم تا هوادار داشته باشم كه اين موضوع مشي ما نبود يا بايد قافيه را واگذار ميكرديم به دوستان راديكال خودمان. ما مجبور بوديم در دورهاي فعاليت خود را كمرنگ كنيم تا جامعه را راديكالينسم، تحريم و مقابله به مشاركت و انتخاب نسبي روي بيارود. زمان زيادي برد تا راديكالترين دوستان ما در جبهه اصلاحات كه به انتخاب حسن روحاني به عنوان نايب رئيس مجلس پنجم به ما انتقاد ميكردند، در انتخابات 92 به انتخاب آقاي روحاني روي بياورند. بنابراين نياز بود جامعه سياسي ايران اين سرد و گرمي سياسي را تجربه كند.»
اين يعني اينكه كارگزاران ميخواهد حساب خود را از تندروها جدا كند و اگر صورت مساله اين باشد كه غير از كارگزاران ديگر چه كساني اين استراتژي را دنبال ميكنند، ميتواند دايره با شعاعي قابل توجه را ترسيم كرد كه يك سوي آن بهزاد نبوي و سوي ديگرش سعيد حجاريان است.
اما آيا معناي اين سخن آن است كه اصلاحطلبان معتدل ميشوند؟ آيا نسيم اعتدال آنها را از حركت يا بيشترين سرعت در جناح چپ ايران به پيادهروي در نقطه اعتدال خواهد كشاند؟ يا ميشود اينگونه فكر كرد كه آنها همچون خرداد 92 كه يك تصميم مقطعي براي ائتلاف كردند يك پلت فرم مقطعي ترسيم كرده تا جوازي با مشروعيت پيدا كنند براي تنفس در فضاي قدرت رسمي؟.
واقعيت اين است كه صحنه بزرگتر و پيچيدهتر از اين تحليل است. بايد در سطح ديگري از تحليل ماجرا را بررسي كرد.
تصميم سرنوشتساز
واقعيت اين است كه اكنون برخي صاحبان تصميم در ميان اصلاحطلبان با برخي شخصيتهاي سياسي كه خارج از بدنه اصلاحطلبي قرار دارند، در حال ترسيم يك نقشه راه جديد براي رسيدن به يك پلت فرم متفاوت هستند؛ نسخهاي كه با باور آنان تركيب مجلس دهم به ميزان زيادي تحت تاثير آن خواهد بود. رخدادي همانند آنچه در خرداد سال گذشته تجريه شد. نشانه آن، اينكه اين روزها ميتوان روي ويترين رونامههاي اصلاحطلب تصاويري از اكبر هاشمي رفسنجاني علياكبر ناطق نوري و سيدمحمد خاتمي در يك قالب مشترك با عنوان «تكرار يك ائتلاف» يافت. اين تصوير معنايي بسياري دارد كه اگر آن را در كنار سخنان سعيد حجاريان و مرعشي قرار دهيم و التبه به غيبت مشهود محمدرضا عارف هم توجه كنيم ميتواند ما را به تحليلي برساند كه مولفههاي زيادي براي درستياش ميتوان يافت. روزنامه آرمان كه اكنون از جمله رسانههاي نزديك به هاشمي رفسنجاني با گرايشي اصلاحطلبانه است هفته گذشته در گزارش خود اين ائتلاف را مثلث طلايي بزرگان ناميده است: «آيتالله هاشمي رفسنجاني، سيدمحمد خاتمي و علياكبر ناطق نوري از سه طيف كه هر كدام حاميان و هواداران زيادي دارند قرار است.
با هم ائتلافي داشته باشند كه بدون شك نامي جز ائتلاف طلايي نميتوان براي آن انتخاب كرد.» اين روزنامه در حالي صحبت از تشكيل اين ائتلاف ميكند كه در آن هيچ اشارهاي به نقش محمدرضا عارف – كه از مدتها پيش فعاليتهاي خود براي انتخابات مجلس را شروع كرده – نشده است. عارف در يكي از اظهارنظرهاي خود در مورد فعاليتهايش براي انتخابات مجلس گفته بود: «در رابطه با پروژه انتخابات مجلس آينده ما خيلي جدي هستيم جديتر از آن چيزي كه برخي فكر ميكنند.» با وجود فعاليتهاي جدي عارف براي انتخابات مجلس و پيگيريهايش براي تاسيس دانشگاه حزب و روزنامه شاهد آن هستيم كه اين فعاليتها و نقش وي در انتخابات مجلس شوراي اسلامي جدي گرفته نميشود و كماكان ديگر گروههاي اصلاحطلب با قائل شدن نقش پدر خواندگي براي خود به دنبال حذف و كاهش نقش وي هستند.
به نظر ميرسد اتفاقي مشابه انتخابات رياست جمهوري در حال رخ دادن است كه با تصميمگيري عدهاي ديگر، عارف مجبور به كنارهگيري از انتخابات شد كه موجبات گلايههاي بعد وي از اين موضوع را نيز به وجود آورد؛ گلايههايي كه از عدم تعيين ساز و كار و ائتلافي مدون در اين موضوع ناشي ميشد: «يك زماني است كه براساس يك ساز و كار سياسي ائتلافي صورت ميگيرد و برنامه همكاري مشخص ميشود ولي در مورد كنارهگيري من از جانب دوستاني كه مديريت ائتلاف و اجماع را انجام دادند، ائتلاف مدون و برنامهريزي شدهاي تدوين نشده بود كه چگونگي تشكيل دولت از پيش تعيين شده باشد. به همين خاطر نه ادعايي ميتوانستم داشته باشيم و نه من باوري به چنين ادعاهايي دارم.» بعد از انتخابات نيز عارف گلايههاي خود را به گوش بسياري از فعالان سياسي رسانده بود؛ به طوري كه محمدعلي ابطحي نيز بعد از ديدار با عارف با اشاره بيمعرفتيهايي كه در حق او شده بود در صفحه فيسبوك خود نوشت: «عصري رفتم ديدن دكتر عارف، بعد از ماجراي انتخابات، احترام ويژهاي براي دكتر عارف قائلم. با همه بيمعرفتيهاي بعد از انتخابات، همچنان پراميد و با روحيه استوار، به فكر مردم و آينده اصلاحات بود. از تصميمات جديدش براي انتخابات مجلس صحبت ميكرد و ايدههاي خوبش. كاملا براي ورود فراگير و سراسري در انتخابات مجلس برنامهريزي كرده است.»
پس ميتوان گفت سواي آنكه اكنون يك تصميم مهم براي يك تصفيه دروني در اردوگاه اصلاحطلبان گرفته شده و قرار است اصلاحطلبان قرباني بازگشت به قدرت نواصلاحطلبان شوند تا به قول بهزاد نبوي سرنوشت نهضت آزادي براي اصلاحطلبان تكرار نشود، در جلسات محرمانه خبرهاي ديگري هم هست.
گويا قرار است ضلع ديگري از اصلاحطلبان هم قرباني ائتلاف با دولت شود. ضلعي كه راسش محمدرضا عارف ايستاده است. چنين است كه هر روز نقش علياكبر ناطق نوري پررنگتر از هميشه ميشود و درست همين جاست كه باز صداي اعتراض و تكذيب از ستاد محمدرضا عارف بلند ميشود. عليرضا خامسيان مسئول رسانهاي محمدرضا عارف در واكنش به خبر ائتلاف خاتمي، ناطق نوري و هاشمي رفسنجاني و غيبت عراق ميگويد: «مطلب مورد اشاره تحليل يكي از روزنامههاي كشور بود كه اين تحليلها ميتواند واقعيت داشته يا نداشته باشد. ائتلاف و جمعي ميان افراد نامبرده به صورت رسمي شكل نگرفته كه فردي بخواهد در آن ائتلاف حضور داشته يا نداشته باشد. بسياري از چهرههاي سياسي براساس دغدغههاي خود پيشنهاداتي به برخي شخصيتهاي اصلاحطلب از جمله خاتمي و عارف ارائه كردهاند اما اين گونه پيشنهادات كه در قالب طرحهايي همچون شورا و ائتلاف مطرح ميشود تا كنون به صورت رسمي عملياتي نشده و در حد بررسي باقي مانده است.»
اعتراض به هشدار
اما جدال بر سر بدنه و سرمايه اجتماعي حسن روحاني هم در ذيل همين بحثها همچنان ادامه دارد. وقتي كه سعيد حجاريان و ديگراني چو او به دولت نهيب ميزنند كه بدون ما وجود شما بيمعناست و هر چه داريد از بدنه اجتماعي ماست ميتوان به اين نوع از نگاه رسيد كه اين تصميمسازان از هم اكنون چانهزني بر سر تقسيم سهم در آينده را آغاز كردهاند. آنها شكلي از دولت روحاني را ميخواهند كه به قول ابراهيم اصغر زاده نقش رحم اجارهاي را براي آنها بازي كند؛ رحمي كه البته قرار نيست به اين زوديها نوزادي اصلاحطلب از آن زاده شود. اين نوزاد كه به تازگي منافذي براي تنفس يافته، زمان بيشتري براي يافتن علائم حياتي در فضاي قدرت رسمي نياز دارد و زماني شايد به اندازه دو دوره رياست جمهوري دكتر حسن روحاني، حالا آنها بايد مماس با روحاني، هاشمي و خاتمي حركت كنند.
اگر مجموعه جريانهاي حامي دوم خرداد را اصلاحطلب بناميم و آنچه در جريان انتخابات 92 ذيل ائتلاف ميانهروها با اصلاحطلبان اتفاق افتاد را نو اصلاحطلبي، حالا بايد گفت كه تمايز ميان اصلاحطلبان و نواصلاحطلبان ممكن است به شكاف بينجامد. شكافي كه شايد محل بروزش انتخابات مجلس دهم باشد.