تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۰:۳۶  ، 
کد خبر : ۲۷۳۶۲۶
بررسی تالیفات و دیدگاههای محمدعلی همایون کاتوزیان

پاشـنه آشـیل جامعـه کوتـاه‌مـدت: آگاهـی و تجربـه


نویسنده: فرزاد نعمتی

محمدعلی همایون کاتوزیان، نامی آشنا در ایران و جهان در میان اهالی تحقیق در حوزه‌های اقتصاد، تاریخ، علوم سیاسی و نقد ادبی با عطف اعتنا به مسائل ایران است که در چند دهه اخیر، به تلاشی درخور دست یازیده است. ثمره جهد عالمانه کاتوزیان، ارزشمندی است که از سال 1353 تا 1393 به رشته تحریر درآمده است و هر یک به منبعی قابل اتکا برای محققین علاقه‌مند به مسائل ایران بدل شده است. نظریات قابل تامل کاتوزیان درباره اقتصاد، سیاست، فرهنگ، ادبیات و اجتماع ایرانی، همواره محل بحث و فحص پژوهشگران قرار گرفته است؛ و در کنار این اقبال علمی، کاتوزیان به واسطه روابط مستمر با رسانه‌ها، همواره مورد توجه روزنامه‌ها و مجلات روشنفکری ایرانی نیز بوده است و همین امر در آشنایی خوانندگان ایرانی با وی و فروش تضمین‌شده آثارش تاثیر به‌سزایی داشته است.

کمتر اثری از کاتوزیان در سال‌های اخیر بوده است که بلافاصله پس از عرضه، مورد بحث نشریات قرار نگرفته باشد و در قالب مصاحبه‌ای با نویسنده یا معرفی و نقد سایرین بر آن، جایگاهی ویژه در مطبوعات نیافته باشد. کاتوزیان، عموماً، خود نیز رویی گشاده در برابر مصاحبه دارد و این را حجم گفت‌وشنودهایی نشان می‌دهد که از این استاد دانشکده شرق‌شناسی دانشگاه آکسفورد در جراید درباره آثار خود و نیز بسیاری از موضوعات مرتبط با آثارش دیده می‌شود.

1- گستره آثار: از جامع‌شناسی تاریخی تا نقد ادبی

آثار کاتوزیان متنوع‌اند و عموماً در قالب مقالاتی که از نظر شکلی جدا از یکدیگر تحریر شده‌اند و از لحاظ مضمونی، گاه محتوای واحدی را پیگیری می‌کنند و گاه، جُنگی از مطالب متنوع می‌نمایند؛ به طبع رسیده‌اند. سبک مقاله‌نویسی و کوتاه‌نویسی مندرج در آن، آن‌گاه که در کنار زبان سلیس، بیان ساده و تحلیل‌های همه‌فهم کاتوزیان قرار می‌گیرد و به بررسی موضوعاتی مرتبط با زیست ایرانی می‌پردازد؛ پرده از کار روشنفکری بر می‌دارد که در عین احترام به مواضع آکادمیک خود، می‌کوشد آن‌گونه سخن گوید که مخاطب به دور از تقلا برای کلنجار رفتن با پیچیدگی‌های زبان مغلق، به موضوع بیندیشد و بدین‌سان، خود نیز فرصت تفکر و مشارکت علمی در فرایند خوانش متن را بیابد.

چنین امری، برآمده از تسلط نویسنده بر موضوع و اجتناب او از ابهام‌آفرینی غیرضروری است؛ اموری که گاه در برخی متون غایب هستند و گاه، فراتر از آن، پیچیده‌نویسی راهی برای استتار عدم تسلط مولف بر موضوع است.

برخی از آثار کاتوزیان نظیر «اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی» در حوزه اقتصاد سیاسی قابل دسته‌بندی هستند؛ برخی نظیر «استبداد، دموکراسی و نهضت ملی» و «مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران» به آن‌چه از تاریخ‌نگاری مطمح‌نظر است؛ نزدیک می‌شوند؛ دسته‌ای دیگر چون «تضاد دولت و ملت: نظریه تاریخ و سیاست در ایران»، «نه مقاله در جامعه‌شناسی تاریخی ایران» و «نه مقاله درباره جامعه‌شناسی تاریخی ایران: نفت و توسعه اقتصادی»، فراتر از تاریخ‌نگاری، به نظریه‌پردازی درباره جامعه‌شناسی‌سیاسی/ تاریخی ایران نزدیک می‌شوند و دسته‌ای دیگر چون «صادق هدایت، زندگی و افسانه یک نویسنده ایرانی»، «جمالزاده و ادبیات او» و «سعدی، شاعر عشق و زندگی» در حوزه نقد ادبی قابل بررسی هستند.

در یک سال گذشته، دو کتاب از کاتوزیان به بازار کتاب عرضه شده است. نخست در زمستان 1392، نشر پایان کتابی با نام «نوسازی ناتمام» را به چاپ رسانید که شامل چهار مصاحبه محمد صادقی با کاتوزیان بود که پیش از این نیز در روزنامه شرق، مجله مهرنامه و کتاب «گفت‌وگو درباره عقلانیت» انتشار یافته بودند. کتاب دوم، «در جست‌وجوی جامعه بلندمدت»، توسط نشر نی در تابستان 1393 به کتابفروشی‌ها راه یافت و برخلاف کتاب اول که تنها گردآوری و بازنشر چهار مصاحبه تکراری با موضوعات مختلف اعم از «تسلط افسانه و اسطوره بر جامعه کوتاه‌مدت»، «موانع ورود به دنیای نو»، «تقی‌زاده عامل انگلیس نبود» و «دلایل استعفای مصدق در 30 تیر» بود؛ حاصل سه جلسه مصاحبه دکتر کریم ارغنده‌پور، روزنامه‌نگار باسابقه مطبوعات با کاتوزیان پیرامون نظریه‌ای است که همواره در آثار اخیر وی مورد تاکید بوده است: نظریه جامعه کوتاه‌مدت.

در این مصاحبه شش‌ساعته اگرچه ارغنده‌پور اولویت را بر طرح نقدهای موجود بر نظریه جامعه کوتاه‌مدت قرار داده است؛ اما کتاب به فراخور بحث به مباحثی دیگر نیز کشیده شده است و همه این‌ها در کنار هم، اگرچه گاه، مخاطب را در یافتن سرنخ امور، اندکی سردرگم می‌کند؛ اما از آن‌جا که با استفاده از مثال‌هایی عینی از زیست سیاسی جامعه ایران، شرح احوال سیاست‌مردان معاصر و تحلیل رویدادهای هم‌چنان مورد مناقشه عموم همراه شده است و البته در کتابی هشتادصفحه‌ای آمده است؛ نه آن‌قدر مطول است که فرصت پرداختن به حواشی غیرضروری را بیابد و حوصله‌سر بر باشد و نه آن‌گونه آشفته است که «از هر دری سخنی» بشود و مخاطب را گمراه کند.

البته شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که اساساً بیشتر کتاب‌های همایون‌کاتوزیان به صورت مقالاتی مجزا هستند که در گردآوری، به صورت کتاب چاپ شده‌اند و همین امر، اگرچه گاه به این نقد راه گشوده است که سخن کاتوزیان، منقح نیست و یا لااقل کتاب‌های او، بیشتر از آن‌که شرح و بسط نظریه مشخصی باشند؛ پراکنده‌گویی‌هایی درباره موضوعات مختلف هستند؛ اما برای آن مخاطبی که با کتاب‌های وی مانوس بوده است؛ کتاب اخیر نیز در همین مقیاس قابل‌ فهم و قابل استفاده است؛ هر چند از این نکته نیز نباید غفلت ورزید که در کلِ این کتاب، شاهد نوآوری نظری از جانب کاتوزیان نیستیم؛ بلکه بیشتر مصاحبه به پاسخگویی وی به برخی نقدهای منتقدین، شرح و بسط برخی نظریه‌های پیشین و انضمامی‌تر کردن برخی مباحث گذشته اختصاص دارد و شاید بشود تنها مباحثی را که در مورد دو دهه اخیر سیاست و جامعه در ایران بیان شده است؛ نکات جدید کتاب قلمداد کرد.

با تمام این تفاسیر، در کلام کاتوزیان، نکات ارزنده‌ای وجود دارد که لازم است بیشتر درباره آن‌ها اندیشید. در ادامه با تمرکز بیشتر بر دو کتاب اخیر وی، برخی از محورهای اصلی آن‌ها را بیشتر شرح خواهیم داد. تنها به ذکر این نکته اشاره می‌کنیم که دو مفهوم «جامعه کوتاه‌مدت» (the short- term society) و «جامعه کلنگی» (the pick-axe society) که در ادامه مورد بحث قرار می‌گیرند؛ مفاهیم و مقولاتی هستند که در تنویر و توسیع وجوه نظریه «استبداد ایرانی» کاتوزیان که مهم‌ترین بحث وی در حوزه جامعه‌شناسی تاریخی است؛ توسط خود وی ابداع شدند؛ در نوشته‌های انگلیسی او به کار رفتند و سپس در میان اهل تحقیق در ایران نیز مورد توجه قرار گرفتند.

2- نظریه جامعه کوتاه‌مدت: فقدان طبقات مستقل و ماهیت استبدادی حکومت

به زعم ارغنده‌پور، کاتوزیان معتقد است: «ایران یک جامعه کوتاه‌مدت است. یعنی جامعه‌ای است که تداوم و تغییر ـ حتی بنیادی‌ترین تغییرات ـ در آن کوتاه‌مدت بوده و علت آن هم فقدان چارچوب قانونی تثبیت‌ شده و تخطی‌ناپذیر است. قانونی که تداوم درازمدت‌ بودن جامعه را تضمین کند.» (کاتوزیان 1393: 9) مهم‌ترین ویژگی‌های جامعه کوتاه‌مدت نیز از این قرار است: «مشکل مشروعیت و جانشینی و قربانی‌ شدن بسیاری از فرمانروایان، سایر اعضای خاندان سلطنتی و نیز وزرا و فرماندهان نظامی در پای این مشکل 2ـ بی‌اعتبار‌ بودن جان و مال 3- مشکلات انباشت و توسعه». (کاتوزیان 1392: 11)‌.

کاتوزیان در بحث تضاد دولت و ملت، در فصل آغازین به این بحث می‌پردازد که ویژگی اساسی جامعه ایرانی، عدم پیوستگی و استمرار منتج از فقدان طبقات و نهادهای اجتماعی دیرپا است. این فقدان اما به نبود چارچوب حقوقی تخطی‌ناپذیری بر‌می‌گردد که دارایی و جایگاه اجتماعی طبقات را ضمانت بخشد. در ایران، مالکیت، حق نبوده؛ بلکه امتیازی بوده است که حاکم مستبد هرگاه تمایل داشت؛ اعطا می‌کرد و هر گاه اراده می‌کرد؛ باز می‌ستاند.

قدرت حاکم نه ریشه در قانون و حقوق داشت و نه وابسته به قدرت طبقات بالا بود. دولت، نه مجری قانون بود و نه نماینده طبقات اعیان؛ بلکه قانون در منویات شخص حاکم تجلی پیدا می‌کرد و طبقات برگزیده اجتماعی نیز تنها به موهبت لطف پادشاه بود که به امتیازاتی موقتی دست می‌یافتند و از منظر عدم استقلال از نهاد دولت، میان آنان و اقشار فرودست اجتماعی، تفاوتی وجود نداشت و آنان نیز چون لایه‌های پایینی جامعه، توان تحدید و یا مقابله با قدرت حاکم را نداشتند.

کاتوزیان در این‌جا، به مقایسه وضعیت کلی اروپا با ایران می‌پردازد و می‌گوید: «دولت در جامعه ایران functional بود در حالی که طبقات empirical بودند. بر عکس غرب و به‌ ویژه اروپای غربی که این طبقات بودند که functional و دائمی بودند و نسل بعد از نسل ادامه پیدا می‌کردند و در برابر، دولت‌ها بودند که empirical و وابسته به طبقات بودند.» (کاتوزیان 1393: 40) از جمله اثرات این قدرت‌نمایی شخصی، یکی نیز دشواری و بلکه با اغماض، امتناع نسبی هر‌گونه انباشت درازمدت سرمایه و استقرار دیرسال نهاد اجتماعی می‌شد؛ زیرا تاریخ جامعه ایرانی مشحون است از تغییرات پیاپی که نتیجه چرخش قدرت در میان حکام است.

حکام، خود نیز قربانی این نحوه سیاست‌ورزی بودند؛ زیرا هیچ قانونی وجود نداشت که نحوه انتقال قدرت را به روش‌هایی معلوم، قاعده‌مند سازد. این‌گونه بود که حق جانشینی پادشاه نیز همواره در مخاطره شورش و معارضه‌جویی قرار داشت؛ (کاتوزیان 1381: 34 ـ 32) حال‌ آن‌ که به زعم کاتوزیان در اروپا، چرخش قدرت، این‌گونه زندگی جامعه را بحران‌زده نمی‌کرد: «یک مثال دم‌دستی‌اش لوئی چهاردهم است که مقتدرترین و شکوهمندترین پادشاه مطلقه اروپا بود... درباره او حتی تصورش هم ممکن نبود که مثلاً حکم کند سر پسرش را جلوی رویش ببرند.

یا وزیرش را دو شقه کنند یا ملک مالک یا اریستوکراتی را بدون تشریفات قانونی به‌ زور تصاحب کنند. این‌کارها ممکن بود ولی تنها با طی-شدن تشریفات قانونی» و مهم‌تر از آن: «کل دوران پادشاهی مطلقه در اروپا که به آن دسپوتیسم یا ابسولوتیسم می‌گویند چهار قرن بیش‌تر طول نکشید آن‌هم نه در همه‌ جا» (کاتوزیان 1393: 15)

در این‌جا، می‌توان رد پای نظر کاتوزیان مبنی بر تفاوت «استبداد» و «دیکتاتوری» را نیز مشاهده کرد که دو دهه پیش در کتاب «استبداد، دموکراسی و نهضت ملی» نیز آن را این‌گونه توضیح داده بود: استبداد یعنی خودرائی یا خودکامگی و نظامی که در آن اساس حکومت بر بی‌قانونی است؛ به این معنی که قوانین موجود بسته به میل حاکم و گماشتگان او، تغییر می‌یابند و دولت و در واقع حاکم، در برابر ملت هیچ تعهد قانونی و ضابطه‌مندی را نمی‌پذیرد.

استبداد به این معنا در اروپا وجود نداشته است؛ زیرا حکومت در غرب همواره مبتنی بر عرف و عادت و قانون بوده است؛ هرچند این قوانین چه‌بسا ظالمانه نیز بوده باشند. آن نظام مبتنی بر قانون و قرارداد که البته برابری حقوقی را نمی‌پذیرد؛ دیکتاتوری است. به تعبیری دیگر، دیکتاتوری در تجربه اروپایی، کاستن از تشریفات قانون‌گذاری و تمرکز قدرت در دست فرد یا افرادی، در عین التزام به چارچوب قراردادهای موجود است.

پس، حکومت قانون، ضامن دموکراسی نیست؛ اما با عدم استبداد ملازمت دارد و دیکتاتوری در میان دو الگوی استبدادی و دموکراتیک، حکومت قانون، ولو ناعادلانه است. نمونه‌هایی از حکومت دیکتاتوری در ایران حکومت رضاشاه (از 1305 تا 1312) و حکومت محمدرضاشاه (از 1332 تا 1342) هستند که البته در ادامه به حکومت استبدادی قلب می‌شوند. (کاتوزیان 1380: 19 ـ 12)

نحوه بیان دیگری از این معضله را می‌توان با چرخه «استبداد ـ آشوب ـ هرج‌و‌مرج ـ استبداد» توضیح داد. طبق این نظر، جامعه استبدادزده‌ای که در تضاد دائمی با دولت بود؛ هرگاه که در مقام مخالفت، امکانی برای واژگونی نظم مستقر می‌یافت؛ دست به آشوب می‌زد؛ اما از آن‌جا که به واسطه خصلت کوتاه‌مدت‌ بودن جامعه، هیچ نهاد اجتماعی برآمده از انباشت تجربه و سرمایه‌ وجود نداشت؛ و هیچ قاعده‌ای جز قدرت شخصی نیز روابط اجتماعی را سامان نمی‌بخشید؛ لاجرم فرجام آشوب اجتماعی، چیزی جز هرج‌و‌مرج نبود؛ امری که خود تمایلی را در میان مردمان برای بازگشت به نظم استبدادی بر‌می‌انگیخت و آن را توجیه‌پذیر و مطلوبِ ممکن می‌نمود.

در مصاحبه با صادقی، کاتوزیان در پاسخ به پرسش از نقش «عقلانیت غایب» و خردستیزی در ادبیات ایران در کوتاه‌مدت‌ شدن جامعه، بر نفوذ شعر و افسانه بر کل زندگی ایرانی انگشت تاکید می‌نهد و معتقد است این امر باعث غلبه تحلیل افسانه‌ای و احساساتی بر تحلیل عقلی و تجربی، نزد عوام و حتی نخبگان ایرانی شده است. تحلیل‌های تاریخی کاتوزیان عموماً با استفاده از مفاهیم موجود در اقتصاد و سیاست، ارائه می‌شوند؛ اما در این‌جا، نگرش فرهنگی حاکم بر جوامع نیز مورد توجه قرار می‌گیرد.

به نظر او هر جامعه‌ای محصول شرایط مادی و معنوی خود است و یافتن «علت‌العلل» نیز به معنای آن نیست که خود ویژگی‌های جامعه، در بازتولید مناسبات نقشی ندارد. پس «فرهنگی که [جوامع] بر آن استوار است؛ هم علت و هم معلول وجود و ادامه آن ویژگی‌ها خواهد بود.» (کاتوزیان 1392: 12)

در ادامه، کاتوزیان به این بحث نیز می‌پردازد که مهم وجود ریشه‌های تفکر عرفانی و جبرگرایانه در جامعه ایرانی نیست و وضع کنونی را نمی‌توان به آن نسبت داد؛ بلکه «مسئله ما این است که چرا مکتب‌های بلندمدت علمی و عقلی پدید نیاوردیم؛ چرا این همه تحت تاثیر عرفان کلاسیک قرار داریم»؛ زیرا در مسیحیت و بودائیسم و در هر جامعه‌ای، عرفان وجود داشته و دارد؛ اما «مولوی و عطار مسئول رفتار و کردار ما نیستند» و «موضوع این است که چرا سعدی که در حدود سه قرن پیش از اومانیست‌های مسیحی، یک اومانیست بود؛ پایه‌گذار یک اومانیسم پایدار نشد.» (کاتوزیان 1392: 17 ـ 12)

در مقام جمع‌بندی، سخن کاتوزیان درباره چرخه استبداد و جامعه کوتاه‌مدت حاکی از آن است که این‌ها معلول دو روند حقوقی و اجتماعی هستند. در وجه حقوقی، ماهیت حکومت استبدادی که تا پیش از مشروطه، تنها شکل قدرت و حالت طبیعی حکومت قلمداد می‌شده است؛ امکانی برای حکومت قانون ایجاد نمی‌کرده است و در بعد اجتماعی نیز با عدم شکل‌گیری طبقات مستقل از دولت، سرمایه و مالکیت، ضمانت پیدا نمی‌کردند و درافتادن به دام چرخه استبداد، اجتناب‌ناپذیر می‌شد.

3- پاسخ به نقدها: چرخه استبداد، مداری بسته نیست

بیان این نظریات توسط کاتوزیان، به مباحثی نیز دامن زده است. از جمله برخی معتقدند نتیجه منطقی سخن کاتوزیان چیزی جز پذیرش عدم امکان تغییر در جامعه ایرانی و رهایی از چرخه استبداد نیست. برخی دیگر از بی‌اعتنایی وی به نقش احکام شرعی در قانون‌مندی جامعه ایراد گرفته‌اند. این انتقادات، در پرسش‌های ارغنده‌پور نیز بازتاب یافته است و پاسخ کاتوزیان را در پی داشته است.

به نظر کاتوزیان، نظریه جامعه کوتا‌ه‌مدت، نه‌ تنها صریحاً یا تلویحاً به معنی انکار امکان دگرگونی و عدم وجود تغییر در تاریخ جامعه ایرانی نیست؛ بلکه از قضا، متضمن پذیرش این نکته است که «در ایران دگرگونی‌ها فراوان‌تر و اغلب پرشتاب‌تر و نیز اساسی‌تر بوده است... اما یگانه تغییری که هنوز رخ نداده است نابودی کامل دولت خودکامه و جامعه خودکامه است.» (کاتوزیان 1381: 33 ـ 32 و 228).

بنابراین دیده می‌شود که با وجود صراحت کاتوزیان در بیان این سخن، اما پس از یک‌دهه هنوز این ایراد‌گیری به این نظریه رواج دارد و باعث تعجب کاتوزیان نیز شده است؛ تا آن‌جا که مجبور به تکرار برخی مکررات می‌شود. کاتوزیان شیوع نگرش‌های پیش‌گویانه را ناشی از غلبه تئوری‌های قرن نوزدهمی می‌داند «که در قالب ظاهراً علمی تا روز قیامت را «پیش‌بینی» و در‌ واقع پیش‌گویی می‌کردند. حال آن که کار علم پیش‌بینی‌های ابطال‌پذیر است نه پیش‌گویی‌های ابطال‌ناپذیر.» (کاتوزیان 1393: 13)

به نظر او، هیچ دلیلی وجود ندارد که گمان کنیم چرخه استبداد، مداری بسته است؛ اما در عین حال نباید این امر را نیز فراموش کنیم که رابطه دولت و ملت در ایران پیش‌از مشروطه بر‌اساس استبداد و قانون‌مند‌ نبودن بوده است و خود را در همان اصطلاح عامیانه «حکومت زور» متجلی کرده است؛ و چنین رابطه مبتنی بر زور ـ ترس تا جای خود را به رابطه قانون ـ رضایت ندهد؛ تغییری در مناسبات ایجاد نخواهد شد. نکته مهم بعدی آن است که قانون‌مند‌ بودن جوامع نیز، عامل عدم تغییر نیست. جامعه اروپایی از سال 500 تا سال 1500 میلادی در ویژگی‌هایی کلی از نظر نوع حکومت و شیوه تولید و طبقات استمرار داشت؛ اما تغییر را نیز تجربه کرد و اساساً عدم وجود آن نظام کلاسیک فئودالی، خود نشانه‌ای از وقوع تغییر، حتی در جوامعی است که عموماً قانون‌مدار بوده‌اند.

کاتوزیان در پاسخ به بی‌اعتنایی به نقش احکام شرعی در قانون‌مندی جامعه نیز معتقد است که این احکام، تنها هنگامی نافذ بودند که در تزاحم با تصمیم خودسرانه دولت نبودند و به بیانی دیگر: «هیچ حکم شرعی مانع از این نمی‌شد که دولت به میل و اراده خودش مال این یا جان آن را بگیرد.» (کاتوزیان 1393: 14)

در این زمینه کاتوزیان مثالی از چشم‌کندن‌های آقامحمدخان، قتل وزرایی نظیر امیرکبیر و خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی و سلب مالکیت‌ها در تاریخ می‌آورد تا نشان دهد «... کسی نمی‌توانست شکایت ببرد نزد قاضی که فلان حاکم به‌ زور ملک مرا غصب کرده و شما دادخواهی کنید. نه کسی برای این کار به قاضی شکایت می‌برد و نه اگر هم چنین می‌شد قاضی واقعاً امکان دادخواهی داشت برای این که کاملاً طبیعی بود حاکمی که زورش می‌رسد زورگویی هم بکند!» (کاتوزیان 1393: 29).

با این همه، در این کتاب موضع کاتوزیان در مورد نظری که سیدجواد طباطبایی در میانه مهرماه 92 درباره نظریه «جامعه کلنگی» ابراز داشت؛ بیان نشده است. طباطبایی، در آن‌ زمان، بدون اشاره به نام کاتوزیان، نظریه وی را، «روشنفکری» و «نوعی موضع‌گیری سیاسی» دانست و بدون نقد عناصر و مولفه‌های آن، گفت: «کشوری را که 2500 سال به رغم تمام اتفاقات تاریخی که از سر گذرانده با تدوام فرهنگی و تاریخی پیش آمده؛ می‌توان کلنگی گفت؟ بنایی که قرن‌ها سرپا ایستاده و تداوم داشته را نمی‌توان کلنگی نامید... به تاریخ ایران هر امری را می‌توان نسبت داد جز کلنگی‌ بودن.

این بحثی ایدئولوژیک است که از بیرون وارد ایران می‌کنند و این‌جا نیز چون به صورت ابتدایی فکر می‌کنیم این نظریه را می‌پذیریم.» (ستاری 1392) تاریخ یادداشت کاتوزیان و مقدمه ارغنده‌پور بر کتاب در آبان 1392، و قرار آغازین انجام مصاحبه‌ها در شهریور 92، البته نشان نمی‌دهد که آیا سخن طباطبایی را شنیده‌اند و آن را شبیه همان شایعاتی پنداشته‌اند که به زعم کاتوزیان، حاصل نخواندن دقیق آثار است؛ یا اساساً مصاحبه‌ها پیش از آن انجام گرفته و مکتوب شده است و البته لزومی نیز به تغییری، ولو اندک در آن، به بهانه سخنان طباطبایی، احساس نشده است.

4- عوامل ایجاد گسست از جامعه کوتاه‌مدت: آگاهی و تجربه

مسئله اصلی ارغنده‌پور، توضیح نظریه جامعه کوتاه‌مدت نیست؛ بلکه پرسش از امکان و چگونگی ایجاد تغییر در چرخه استبداد و جامعه کوتاه‌مدت برآمده از آن است. کاتوزیان در پاسخ، ضمن اشاره به این نکته که «درازمدت‌ شدن»، خود، نیازمند زمانی طولانی است؛ به نقش برجسته دو عنصر «آگاهی» و «تجربه» اشاره می‌کند و آن‌ها را نیز بیشتر در زمینه طبقات و لایه‌های بالای جامعه از تاجر و اداری تا دانشگاهی و... در نظر می‌گیرد.

به نظر کاتوزیان، این تصور مارکسیستی که طبقات پایین پیش‌ برنده تغییرات در جامعه هستند؛ حتی در اروپای برخوردار از ساختار طبقاتی نیز، خام‌اندیشی بود؛ چه برسد به جامعه ایرانی که اساساً در آن نشانی از آن ساختارها نیست. بنابراین «تغییرات نیاز به آگاهی طبقات نسبتاً باسواد، نسبتاً مرفه و نسبتاً موثر جامعه دارد» (کاتوزیان 1393: 30) که کاتوزیان جایی دیگر در صفحه 59 کتاب، آن‌ها را «طبقات متوسط» با سطوح گوناگون درآمد، مالکیت، آموزش و غیره می‌داند. پیشرفت و توسعه سیاسی ایران نیز در گروی سه عامل مهم تسامح و مدارا، دیالوگ و سازش و مصالحه است.

امکان بروز و ظهور این سه نیز، به نظر کاتوزیان، در طبقه متوسط و بالا از نظر فرهنگ و سطح زندگی، خیلی بیشتر است. کاتوزیان، دوره ریاست‌جمهوری خاتمی را از جمله دوران‌های معدودی می‌داند که امکانی برای گسترش و بسط این عوامل ایجاد شد؛ اما به واسطه آرمان‌گرایی، شتاب‌زدگی، فردپرستی، منجی‌طلبی و در نهایت دشمنی با خود رایج در جامعه، از دست رفت؛ همان‌سان که دو دیگر دورانی که کاتوزیان به تجربه پیشرفت گام‌به‌گام بلندمدت آن‌ها دل بسته بود: دوران صدارت علی امینی و نخست‌وزیری مهدی بازرگان نیز به بن‌بست رسید.

در همین زمینه، البته به تفاوت وضعیت مصدق و خاتمی نیز اشاره می‌کند و سخنی را که شش سال در مصاحبه با نشریه «آیین» گفته بود؛ تکرار می‌کند: «مصدق در دوره خودش قدرت و اختیاری که داشت غیرقابل مقایسه با آقای خاتمی بود؛ شاید امینی از این نظر بیش‌تر به خاتمی نزدیک باشد.» (کاتوزیان 1393: 59).

در مورد تجربه، کاتوزیان یکی از خصوصیات عمده جامعه کوتاه‌مدت را «انقطاع تجربه» و نتیجه حاصل از آن را «از‌ دست‌ رفتن حافظه» می‌داند و در این زمینه به نمونه رضاشاه اشاره می‌کند که اگرچه بیست سال از کودتای 1299 نگذشته بود؛ اما برخی از مردم آن زمان، تصوراتی کاملاً رمانتیک از دوره احمدشاه بروز می‌دادند و او را پادشاهی دموکراتیک می‌دانستند که البته انگلیس‌ها نگذاشتند بماند و حکومت کند.

به نظر کاتوزیان، وجود چنین افکاری و مثلاً همین پیش کشیدن پای نیروی بیگانه در تحلیل، نشانه درس نگرفتن از تاریخ است؛ همان‌طور که بعدها نیز این روند ادامه یافت و برای نمونه، برخی انقلاب بهمن 1357 را نیز دستپخت آمریکا و انگلیس می‌دانند؛ هرچند «خوشبختانه هنوز تجربه اخیر در دسترس هست و هنوز این‌که دوره محمدرضاشاه کاملاً به یک دوره طلایی تبدیل بشود پدید نیامده ولی بالاخره برای عده‌ای هست» (کاتوزیان 1393: 36).

با وجود چنین موانع اجتماعی، کاتوزیان، اما معتقد است از زمان ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی به این سو، مقداری تجربه شکل گرفته است و خاتمی، ادامه هاشمی بوده است و هر چند این روند با سرخوردگی از اصلاحات و نتیجه آن که ظهور احمدی‌نژاد بوده است؛ انقطاع یافته است؛ اما، انتخاب حسن روحانی در سال 1392، نشانه‌هایی از درس‌آموزی از گذشته را در خود بروز می‌دهد؛ زیرا جه‌بسا از نظر بسیاری از رای‌دهندگان به روحانی، او ایده‌ئال نبوده باشد؛ اما تلفیق آگاهی و تجربه، مردم را محاسبه‌گر می‌کند و به این نتیجه می‌رساند: «اگر می‌خواهیم وضع‌مان بهتر شود و به سمت بهتر تغییر کند به جای این‌که بگوییم چون کسی را نمی‌بینیم که بهشت برین درست کند؛ پس رای نمی‌دهیم رفتند و چنین انتخابی کردند.» (کاتوزیان 1393: 31).

5- تئوری توطئه: جزام مسری و طاعون مهلک

کاتوزیان، از منتقدین دیدگاه‌های موسوم به «تئوری توطئه» است و سال‌ها پیش نیز در کتابی با نام «جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران» در کنار یرواند آبراهامیان و احمد اشرف، این مسئله و شیوع آن را مورد حلاجی و نقد قرار داده بود. در این‌جا نیز به شدت آن را مردود و مولود ویژگی‌های استبدادی جامعه می‌داند و نتایجش را به واسطه گرفتن حس مسوولیت‌پذیری از جامعه و نیز قدرتمندتر کردن کشورهای خارجی نزد مردم، مخرب قلمداد می‌کند.

فراتر از آن، کاتوزیان بر روی قضاوت‌های برآمده از این نظریه درباره سیاست‌مداران ایرانی نیز خط بطلان می‌کشد. برای نمونه، در گفت‌وگو با ارغنده‌پور به مورد وثوق‌الدوله و قرارداد 1919 می‌پردازد و خوانندگان را به کتاب «دولت و جامعه در ایران» ارجاع می‌دهد تا بخوانند و بدانند که نه وثوق‌الدوله، «خائن‌ترین خائن‌های تاریخ ایران» بود و نه قرارداد 1919 قرارداد تحت‌الحمایگی ایران توسط انگلیس است. کاتوزیان این سخن را که آن قرارداد، بهترین راه‌حل برای ایجاد ثبات نسبی در کشور نبود؛ متفاوت با توهم خیانت وثوق‌الدوله می‌داند و در مورد او معتقد است: «واقعاً یکی از سیاستمداران قابل تاریخ ایران بوده است» (کاتوزیان 1393: 72)

کاتوزیان درباره سیدحسن تقی‌زاده نیز چنین نظری دارد و نه‌ تنها او را وابسته به انگلستان و عوامل خارجی نمی‌داند؛ بلکه چنین سخنانی را تهمت‌هایی بدون حتی یک برگ سند دانسته است و از قول او، این دیدگاه را «جزام مسری و طاعون مهلک»‌ ای معرفی می‌کند که دلیلش «کمی رشد اجتماعی» است. (کاتوزیان 1392: 56 ـ 55).

این نگرش کاتوزیان، پیش از این در کتاب «هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر» در مقاله «سیّدحسن تقی‌زاده، سه زندگی در یک عمر» نیز انعکاس داشت؛ آن‌جا که کاتوزیان ضمن اشاره به رواج این دیدگاه و آثاری که مورخینی چون خان ملک ساسانی، محمود محمود، مهدی بامداد و حسین مکّی مبتنی بر این تئوری نگاشته‌اند؛ دو نفر از اهل سیاست را که تئوری توطئه را با قاطعیت مردود شمرده‌اند؛ تقی‌زاده و خلیل ملکی می‌داند که اولی در مکاتبات خصوصی و مکالمات محرمانه خود این سخن را آهسته سر داده است و دومی، اما، «به صراحت و روشنی، در سخن و کردار با آن مبارزه کرد و عواقبی را که تقی‌زاده نمی‌خواست بچشد تماماً چشید.»

این دو، اما در این نکات، اشتراک نظر داشتند: تئوری توطئه نادرست است؛ توسل به آن سبب گمراهی در تحلیل و پیش‌بینی اوضاع می‌شود؛ سبب سلب اراده مردم و مسئولین و باور آوردن آن‌ها به این می‌شود که تا «دیگران» نخواهند؛ هیچ فعلی ممکن نیست و این باور، رهبران مملکت را به این سمت سوق می‌دهد که خود را وابسته کشورهای خارجی بدانند و نتیجه چنین روند معیوبی نیز، در پایان، افزایش امکان دخالت قدرت‌های خارجی خواهد بود. (کاتوزیان 1385: 73 ـ 71) به بیان ارغنده‌پور: «ساده‌کردن مسائل اجتماعی در طول تاریخ با نظریاتی مثل تئوری توطئه ضمن دورشدن احتمالی از واقعیت، بیش‌ترین خدمت به خود توطئه است.» (کاتوزیان 1393: 12).

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات