نتايج انتخابات 2010 و 2014 در عراق در نگاهي كلي با نتايج انتخابات 2005 تفاوت اساسي نداشته و تفاوت فقط در چگونگي و ميزان مشاركت بود. شيعيان در يك دموكراسي عددي كه در آن، راي هر فرد تعيينكننده است به علت كثرت جمعيتي بيشترين آرا را كسب كردند. امروز پذيرفتن اين واقعيت در عراق، مهمترين عامل عملياتهاي تروريستي و تجزيهطلبانه در اين كشور است.
ورود اهل تسنن به روند سياسي نبايد براي آنها و حاميان خارجيشان اين شبهه را ايجاد كند كه ورود به عرصه انتخابات و رقابت، سبب تغيير قواعد دموكراسي خواهد شد. بسياري مهمترين علت ورود اهل تسنن به روند سياسي در عراق را تمايل آنان براي مشاركت سياسي و گام برداشتن در مسير آشتي ملي در اين كشور قلمداد كردند. اگرچه اين اقدام از سوي همه گروهها و كشورها مورد استقبال قرار گرفت، اما به نظر ميرسد هدف برخي از اين استقبال، تحقق آشتي ملي نبوده است.
عملياتهاي تروريستي اخير نشان ميدهد برخي از عناصر اهل تسنن با تحريك كشورهاي ناراضي از نتايج انتخابات و جلوگيري از ائتلاف شيعيان اقدام به ناامن كردن عراق كردهاند تا از اين طريق براي خود در معادلات، جايگاهي فراتر از وزن خود تعريف كنند. اگر چانهزني در اين مسير ثمره مدنظر نيروهاي تروريستي را ندهد، حركت در مسير تجزيه جديتر خواهد شد. افزايش حملات و انفجارها سبب ميشود كه اولويت امنيتي، اولويت اول عراق شود، اما در فضاي امنيتي نه تنها همه زيان ميبينند، بلكه بسياري از قابليتها و ظرفيتهاي عراق به جاي آنكه صرف سازندگي اين كشور شود، در بخشي هزينه ميشود كه قابل برداشت نيست.
اگر اهل تسنن و حاميانشان از نگاه خويش به اين باور اعتقاد دارند كه بيش از ديگران صاحب عراق بوده و به آن علاقهمند هستند، بايد بيش از ديگران بدانند كه اعمال تروريستي و خشونت نه تنها دستاوردي نخواهد داشت، بلكه سبب انزواي بيشتر آنان شده و جز ويراني براي عراق ارمغاني نداشته و نامشان را به عنوان مسئولان اصلي تجزيه عراق ثبت خواهد كرد.
عراق و عراقيها نيز نبايد اهل تسنن را در اين كشور، معادل و عامل ناامني بدانند. بازي با مولفه امنيت و ناامني بايد از حساب و معادلات اهل تسنن خارج شود. اهل تسنن بايد به جاي رويكرد به تئوريهاي توطئه و امنيتي كردن فضا به تئوريها و عملكردهايي رو كنند كه هرچه زودتر آشتي ملي، ثبات، توسعه و دموكراسي را براي عراق به بار آورد. با وجود آنكه بيش از يك دهه از سقوط صدام ميگذرد، عراق نه تنها روي آرامش به خود نديده، بلكه با شرايط حاكم بر اربيل و موصل، با خطر تجزيه نيز مواجه شده است. عراق در طول سالهاي اخير در حال تجربه مفهومي از تحول سياسي بود كه تاريخ اين كشور، با آن بيگانه بوده است.
ظهور عراق در صحنه سياسي جهان، ناشي از اضمحلال امپراتوري عثماني بود. اين كشور بعد از فروپاشي امپراتوري عثماني تحت قيموميت انگليس قرار گرفت و در پي آن نيز تحت سيطره حكومتهاي ديكتاتوري بود. در واقع عراقيها نه تنها طعم آزادي را نچشيدهاند، بلكه حتي عراقي بودن را نيز چندان تجربه نكردهاند. در واقع عراقيها مراحل شكلگيري مليت عراقي را طي نكرده و اين كشور در ذهنيت مردم آن، همواره يك كشور تجزيه شده بوده و اين روندي است كه امروز حتي بيشتر از گذشته تقويت شده است.
سرزمين عراق تاريخ پرفراز و نشيبي داشته است. اين تاريخ پرتلاطم سبب پديدارشدن بستر سياسي، اجتماعي پيچيدهاي در اين كشور شده كه امروز عامل بسياري از ناملايمات سياسي، اجتماعي آن است. بدون شناخت از اين گذشته تاريخي، تحليل و درك شرايط امروز عراق ممكن نخواهد بود. اين شناخت از عراق بايد ابزار و وسيلهاي براي عبور اين كشور از اين گذشته و رسيدن به نقطه تعادل در آينده باشد.
ذهنيت تجزيه شده و انعكاس آن در رفتار سياسي، اجتماعي مردم اين كشور از عراق و عراقي نزد خويش و ديگران، بيش از يك عراق واحد، عراقي شيعه، سني و كرد را به تصوير كشيده و ميكشد.
عراقيها قبل از هر چيز بايد بر ذهنيت تجزيه شده خويش غلبه يابند. آنان بايد از عراق و عراقي نزد خود و ديگران در بعد سياسي و اجتماعي، عراقي واحد ترسيم كنند. شكلگيري عراق واحد، نخستين و مهمترين تاثيرات خود را در صحنه سياسي اين كشور نشان داده و به مهمترين عامل ثبات و توسعه عراق تبديل خواهد شد. تابلوي نمايش داده شده در انتخابات اخير عراق، بيشتر شبيه صحنه يك كارزار بود و مهمترين دليل آن، ورود عراقيها به انتخابات با هويتهاي قومي ـ مذهبي بود. امروز در عراق هر فردي در نگاه جمعي و فردي اول شيعه، سني و كرد است و بعد عراقي و غيرعراقي و تا زماني كه اين كشور از اين حس و تعلق خاطر افراطي تا حدودي عبور نكند، نميتواند راه دراز پيوستگي و انسجام ملي را طي كند.
عراق در گذشته تاريخي خود نخستين مركز شيعيان بوده و انتخاب كوفه به عنوان مركز حكومت امام علي(ع) نقشي ماندگار به آن داد. وقوع حادثه كربلا سبب ثبت اين نقش شده و سرزمين بينالنهرين و كربلا را براي همه شيعيان بستر مبارزه با ظلم ـ حماسه ـ عشق و ظهور اعتراض و انقلابهاي سياسي متاثر از انديشه شيعه نسبت به شرايط موجود كرد.
شيعيان عراق با وجود جمعيت غالب به علت اينكه اين سرزمين، بخشي از سرزمينهاي تحت حاكميت خلفاي اموي، عباسي و عثماني بود در بيشتر اوقات تحت سيطره حاكمان اهل تسنن بودهاند.
اين تسلط سياسي، تاريخي طولاني اهل تسنن بر عراق، چنان آثار عميقي روي شيعيان گذاشته كه رهايي سياسي، اجتماعي و حتي رفتاري از آن، نياز به گذشت زمان طولاني دارد. در اين پروسه تاريخي، كردهاي عراق، متحدان عربهاي سني بودند و اين روند نه تنها با فروپاشي عثماني تغيير نيافت، بلكه تا سقوط صدام حسين تداوم داشت.
تحولات منجر به ناامني و درگيري امروز عراق، حاصل شرايط نامطلوب سياسي، اجتماعي گذشته اين كشور است. شيعيان كه قبل از حكومت صدام سهم اندكي در حاكميت داشتند، مترصد فرصت براي ايجاد تغيير در معادله قدرت بودند. كردهاي عراق نيز پس از تثبيت حاكميت اهل تسنن با ظهور ناسيوناليسم بعثي از يكسو و تقويت ناسيوناليسم كردي از سوي ديگر از حاكميت فاصله گرفته و در مقاطعي با بغداد وارد جنگ شدند. مبارزه با صدام به عنوان دشمن مشترك دو عنصر قومي ـ مذهبي عراق را با وجود اينكه ديدگاههاي مذهبي متفاوت داشتند به متحد استراتژيك يكديگر تبديل كرد.
حاصل اين اتحاد به كمك شرايط بينالمللي و منطقهاي و از همه مهمتر حمله آمريكا شرايطي را در عراق رقم زد كه شيعيان در معادله قدرت براساس قواعد دموكراسي در جايگاه اول قرار گرفتند. در معادلات قدرت پس از صدام، كردها از نظر دموكراسي عددي در عراق عنصر رده سوم بودند، اما عواملي چون تجربه سياسي كردها، شرايط داخلي، منطقهاي، بينالمللي و از همه مهمتر جدايي جغرافيايي و جمعيت نسبتا خالص آنان از ديگر اقوام، سبب شده كه در بازي قدرت نقش عنصر درجه دو را در عراق ايفا كنند.
گذشت بيش از يك دهه از سقوط صدام و محاسبات خاص گروهي سبب شد كردها از شيعيان فاصله گرفته و به متحدان تاريخي خود يعني اهل سنت نزديك شوند. پناه دادن به طارق الهاشمي تبلور جدايي كردها از شيعيان بود.
امروز با سقوط موصل و جنگ تروريستهاي داعش در قالبي مذهبي، آنچه نبايد در عراق روي ميداد، اتفاق افتاده است. اگر امروز تلخي سقوط موصل براي مالكي باشد، فردا تلخي اين سقوط براي همه عراق و منطقه خواهد بود. سقوط موصل سقوط عراق و منطقه در ورطه جنگي مذهبي است. گروهها و كشورهايي كه حامي داعش هستند از تفكري حمايت ميكنند كه گرفتار نگاه تنگنظرانه مذهبي است كه در آن سر مخالفاني كه از جنس خود هستند نيز بريده ميشود. سقوط موصل تنها ضربه به مالكي نيست، بلكه ضربه به اهل تسنن عراق نيز هست. شادي ديروز ناشي از سقوط صدام، امروز با نپذيرفتن معادلات جديد قدرت در عراق توسط حاكمان تاريخي اين كشور و حاميان منطقهاي آنها، سرنوشتي براي اين كشور رقم زده كه آرامش و ثبات را از عراق دور كرده است.
در معادلات عراق و در رسيدن اين كشور به شرايط امروز، هر سه گروه شيعي، كرد و اهل تسنن سهم داشتهاند و از نگاهي مقصرند. شيعيان كه بيش از تجربه سياسي دولتداري، تجربه مبارزه داشتند در صحنه عمل در شأن و ظرفيت برندگان دموكراسي عددي در عراق ظاهر نشدند. اين در حالي بود كه عراق پس از صدام مسئوليتي سنگين بر دوش آنان نهاده بود. كردها نيز كه سهمي فراتر از ظرفيت خود در قدرت داشتند، در مسير سهمخواهي بيشتر با جدايي افتادهاند. اهل تسنن نيز نتوانستند به معادلات جديد قدرت در عراق تن دهند و همواره در مسير ناسازگاري گام برداشتند.
مالكي در عراق ثابت كرده كه مرد قدرتمندي است و سومين پيروزي پياپي انتخاباتي وي نشان داد كه او بيش از ديگر رقبا از شانس نخستوزيري برخوردار است، اما به نظر ميرسد اين براي اداره عراق كافي نيست. شرايط پيچيده اجتماعي ناشي از بستر قومي و مذهبي عراق، حكومتداري در اين كشور را نه ناممكن، بلكه بسيار دشوار كرده است؛ مشكلي كه مختص مالكي نبوده و هركس ديگر نيز كه جاي او باشد، با آن مواجه خواهد بود. عراق توانست از ديكتاتوري صدام رهايي يابد، اما امروز گرفتار ديكتاتورهاي كوچك و بزرگي است كه بيش از منافع عراق در دايره منافع گروهي گرفتار شدهاند.
شيعيان موفق شدند در عراق به حكومت برسند، اما به علت كمتجربگي، عدم اتحاد ميان خود، بازي اكراد، عدم همكاري اهل تسنن و دخالت خارجي نتوانستند به توافق و تعاملي دست يابند كه راه حكومتداري را براي آنان هموار كند. شيعيان عراق با وجود آنكه بيش از 60 درصد جمعيت اين كشور را تشكيل ميدهند، هنوز نتوانستهاند به طور كامل قابليت اين ظرفيت را در عرصه سياسي نمايش دهند. وجود چنددستگي و تشتت ميان شيعيان، از عوامل موثر سقوط موصل و بسترساز مانور داعش بوده است.
اختلاف تاكتيكي ميان شيعيان امري قابل پذيرش است، اما هنگامي كه اين اختلاف وارد حوزه راهبردي شود، قابل پذيرش نبوده و نه تنها به جايگاه شيعيان، بلكه به كليت عراق نيز صدمه خواهد زد. از منظري ديگر ميتوان ادعا كرد نبود وحدت نظر ميان شيعيان عراق مهمترين مولفهاي است كه به جايگاه قدرت شيعيان و به طور كلي عراق صدمه وارد كرده است. چندگانگي قومي و مذهبي در عراق يك واقعيت است، اما اين واقعيت ميتواند به جاي تهديد براي اين كشور يك فرصت باشد؛ فرصتي كه كمتر كشور عربي از آن برخوردار است. مسئوليت شيعيان در عراق در ايجاد وحدت و تبديل تهديدات به فرصتها بيش از همه گروهها و جريانات است.
اعلام نگراني برخي از علما و شخصيتهاي اهل تسنن در عراق از تحولات رخ داده در موصل و برخي ديگر از نواحي عراق ميتواند نقطه روشني باشد كه به نزديكي شيعيان و اهل تسنن بينجامد. اين تحول ميتواند منجر به حركت در مسير صحيح انديشيدن به عراق فارغ از نگاه مذهبي شده و پروسه تشكيل دولت در وهله اول به نخستوزيري مالكي يا شخص جايگزين وي را نيز تسريع كند.
پس از سقوط موصل، كردها به مالكي پيشنهاد دادهاند كه وارد موصل شده و آن را از عناصر داعش پاكسازي كنند. اين پيشنهادي است كه اگر اهداف سياسي نداشته و در راستاي عراق واحد باشد، ميتواند نقطه شروع خوبي براي اين كشور باشد. اربيل يك سالي است كه با صدور و فروش نفت عملا قدرت بغداد را به چالش كشيده و چه بسا كه اين پيشنهاد نيز طرحي باشد كه در قبال آزادي موصل، الحاق كركوك را بخواهد يا در شرايط ايدهآل براي كردها، آنان را به سوي طرحي براند كه موصل را سقف خواسته كردها ميداند. نكته مهم اين است كه سقوط موصل با وجود استقرار بيش از 100 هزار نيروي نظامي و انتظامي در اين منطقه، توسط 3500 عنصر داعش هيچ توجيهي جز همكاري و بستر حمايت اجتماعي نداشته و بايد قبل از داعش، مالكي به بازسازي روابط خود با اين بستر اجتماعي و ايجاد دگرگوني در ميان نيروهاي نظامي بپردازد.
تاخير و تعلل در پاكسازي نكردن ارتش از عناصر بعثي توجيه نداشته و هزينهاي مانند سقوط موصل و تهديدات ديگر را در پي خواهد داشت. در اين ميان نبايد از كشورهاي حامي داعش غفلت كرد كه سعي دارند با توهم هلال شيعي در مسير خيالي تشكيل حكومت شامات و عراق حركت كنند. نكته آنكه همزماني سقوط موصل و گسترش ناامني در عراق با سفر رئيسجمهور ايران به تركيه و امضاي موافقتنامه عالي همكاري ميان تهران و آنكارا امري قابل تعمق است.
رسانههاي كشورهاي عربستان و تركيه تلاش كردهاند كه بحران در عراق را فقط به عملكرد شيعيان اين كشور و به تلاش ايران براي تسلط در عراق نسبت دهند. در حالي كه پيوندهاي عميق هاشمي با رياض و آنكارا و كمكهاي سختافزاري و نرمافزاري اين دو كشور به داعش و ديگر گروههاي تكفيري اين اتهام را بيشتر متوجه آنان ميكند. تنظيم سياستها بر مبناي «ايرانهراسي» در عراق تاكتيكي تكراري است و امروز نه تنها نتوانسته اهداف طراحان آن را تامين كند، بلكه ثابت شده در تفكرات شيعي، افراطگرايي راهي ندارد و متاسفانه جريانات تكفيري عمدتا از بستر اهل تسنن برخاستهاند كه البته با توجه به بازي پيچيده غرب در ارتباط با جهان اسلام، اين موضوع خود جاي تامل عميق دارد.
بيشك در معضلات عراق، دست عوامل منطقهاي و فرامنطقهاي در كار است، اما ريشه و دلايل معضل عراق را بيش از خارج بايد در درون مرزهاي اين كشور جستوجو كرد. پذيرش واقعيت تغيير معادلات قدرت در عراق مهمترين عامل حل بحران در اين كشور بوده و هست؛ البته پذيرش اين واقعيت نبايد به اعمال ديكتاتوري اكثريت بر اقليت منجر شود؛ زيرا در نظامهاي دموكراتيك، حفظ حقوق اقليتها بايد جايگاه محوري داشته باشد. اگر اهل تسنن مجبورند تن به دموكراسي عددي شيعيان در عراق بدهند، شيعيان نيز بايد نگاه بعثي به اهل تسنن را پايان داده و با توجه به قابليتهايشان آنان را در قدرت سهيم كنند.
افزايش دامنه اختلافات و درگيريها در عراق برندهاي نخواهد داشت و هزينههاي آن را مردم اين كشور خواهند پرداخت. حاصل نگاه تماميتخواه به قدرت، درگيري است. ذهنيت سهمخواهي براي خويش، بايد به ذهنيت سهمخواهي براي عراق منجر شود. امروز جنگ قدرت در عراقي كه در حال گذار و تجربه استقرار دموكراسي است، تبديل به سمي شده كه ميرود تجزيه را براي اين كشور به ارمغان آورد. رقباي سياسي، بايد در صحنه سياسي فقط و فقط به گفتوگو ميدان دهند، استفاده از ابزارهاي نظامي و تروريستي براي مقاصد سياسي حاصلي جز ويراني نخواهد داشت.
در حال حاضر، نوري المالكي و به طور كلي شيعيان در قياس با ديگر گروهها مسئوليت بيشتري در قبال تحولات عراق داشته و آنان مسئول نهايي اوضاع عراق هستند و نبايد به گونهاي عمل كنند كه عراق بيش از پيش بستر خشونت شود.
صدام و آمريكا رفتند. عراق در دست عراقيهايي كه جهان نظارهگر نحوه مديريت آنان بر كشورشان است، مانده و گروههايي در عراق مشغول مديريت بحران و گسترش آن هستند. در حالي كه به نظر ميرسد عراق بيش از آنكه به مديريت بحران نياز داشته باشد، به مديريت حل بحران نياز دارد. اين تحول از مسير جايگزيني تعلقات قومي و مذهبي با تعلق خاطر ملي از طريق مشاركت و درك همگاني قابل دستيابي خواهد بود.
در خاتمه اين نوشتار يادآوري ميشود كه عناصر مختلف خارجي داراي نقش و تاثيرات مهم در شرايط امروز عراق هستند كه در ميان عناصر خارجي دخيل در عراق، اشاره به نقش ويژه تركيه ضرورتي اجتنابناپذير است. تركها در راستاي ميثاق ملي، شمال عراق تا موصل را از آن خود ميدانند. در نگاه عميق استراتژيك داود اوغلو و در جهت عملياتي كردن روياي نوعثمانيگري نيز شمال عراق و همچنين بخشهايي از سوريه دايرههاي نفوذ راهبردي تركيه براي ورود به خاورميانه هستند. اين نگرش در عرصه عمل يك نوستالژي است؛ زيرا تركيه خود با احتمال خطر تجزيه از سوي قوميت كرد و ناهمگونيهاي اجتماعي و مذهبي بالاخص از جانب علويان مواجه است.
از اين رو هنگامي كه شيعيان در بغداد مهمترين فاكتور قدرت باشند، تجزيه عراق نه با هدف پيوستن به تركيه، بلكه با هدف احياي نفوذ سنتي و تاريخي آنكارا، موضوعي است كه ميتواند در دستور كار قرار بگيرد. از اين منظر به نظر ميرسد تركيه جديترين حامي ايده تشكيل دو دولت سني در دو منطقه نفتي و استراتژيك به مركزيت اربيل و موصل به شمار ميرود. تركيه هيچگاه نتوانسته معادلات جديد در عراق را بپذيرد. در طول سالهاي پس از سقوط صدام، تمامي اقداماتي كه با استفاده از بستر اجتماعي عراق در راستاي بيثباتي و ناامني اين كشور صورت گرفته، ريشه در نپذيرفتن دموكراسي عددي شيعيان در عراق داشته است.
تركيه به همراه برخي ديگر از كشورها با استفاده از بستر داخلي عراق و كمك به ايجاد ارتباط ميان بعثيها و داعش و رابطه خارج از عرف با اربيل، نقشي اساسي در ايجاد ناامني و تضعيف دولت مركزي عراق داشته است. حمايت تركيه از داعش و النصره امري است كه مخالفان داخلي حزب عدالت و توسعه بارها به آن اشاره كردهاند. حضور تعداد زيادي از اتباع ترك در ميان نيروهاي داعش و دستگيري برخي از آنان نيز حكايت از نقش پنهان و آشكار آنكارا در حمايت از نيروهاي سلفي در ناامن كردن عراق دارد.
سيستم و نظام تركيه با سيستم كشوري مثل عربستان سعودي متفاوت است، به همين علت سياستهايش در ارتباط با عراق آشكار نبوده، بلكه از راههاي پنهاني آنها را دنبال ميكند. تركيه در حمايت و تقويت گروههاي سني افراطي در سوريه و عراق نقش اساسي داشته كه در اين مورد ميتوان به حمايت از گروه النصره و داعش اشاره كرد. تركها از حيث نگاه به مسائل منطقه فرق زيادي با سعوديها و برخي كشورهاي مرتجع عرب ندارند و اگر تركيه امروز داعش را تهديد ميكند، ميخواهد سرپوشي حمايتهاي خود از اين گروه و ديگر گروههاي افراطي گذاشته و اين كار در واقع به كارگيري سياست فرار به جلو است.
تركيه با حمايت از الهاشمي و پناه دادن به وي و كمك لجستيكي به گروههاي افراطي در سوريه، چون عربستان حامي تفكري است كه به دنبال ايجاد درگيري ميان شيعه و سني هستند. از يك نگاه، اشغال كنسولگري تركيه و گروگان گرفتن اتباع اين كشور در موصل از سوي داعش ميتواند اقدام ظاهري و نمايشي و حتي براي حفاظت از كاركنان تركيه باشد؛ زيرا بعيد است داعش به اتباع اين كشور صدمه برساند.
داود اوغلو در بخشي از اظهارات خود در قبال گروگانگيري اتباع اين كشور ميگويد: «منتظر خبرهاي خوش باشيد» كه به نظر ميرسد اين خبر خوش داود اوغلو تنها مربوط به آزادي اتباع اين كشور نبوده، بلكه اشاره به تغيير معادلات در عراق پس از سقوط موصل و برخي نقاط ديگر آن كشور است. در پشت پرده، استراتژي كلان تركها و سعوديها در منطقه و عراق يكسان است كه با دلارهاي نفتي عربي و مديريت تركي در سازماندهي و عملياتيسازي ايده ايجاد گروههاي تروريستي همانند داعش به وقوع پيوسته است.
تركيه يكي از كشورهايي بود كه تبعات سقوط صدام در عراق كه معادلات را به نفع شيعيان تغيير داد، قبول نكرده و با طرح ادبيات دولت فراگير در مواجهه با تحولات عراق عملا دموكراسي عددي را كه سبب شده بود معادلات به نفع شيعيان تغيير يابد، نپذيرفته است. تركيه در زمان دولت اجويت مخالف تجزيه عراق بود و طرح آن را عامل جنگ ميدانست؛ زيرا عراق زمان صدام تحت تسلط اهل تسنن بود. تركيه، عراقي را كه در آن، اهرم قدرت از آن شيعيان باشد، نميخواهد؛ زيرا مطلوب اين كشور همواره عراق تحت سلطه اهل تسنن بوده و امروز نيز در همين راستا تلاش ميكند.
عامل نزديكي چند سال اخير تركيه به اربيل و فروش نفت آن بدون اجازه دولت مركزي عراق، به اين علت است كه بغدادي كه مالكي در آن در راس قدرت باشد، تامينكننده منافع و ديدگاه آنكارا نيست. تركها با ايجاد رابطه اقتصادي و سياسي خارج از عرف با اقليم و با اقدام به فروش نفت اين بخش از عراق در واقع زمينهساز استقلال كردهاي عراق ميشوند. به نظر ميرسد حفظ تماميت ارضي عراق ديگر خط قرمز تركيه نيست و امروز ظهور دولت مستقل سني به مركزيت موصل ميتواند مطلوب آنان باشد. در واقع وقتي قدرت در بغداد در دست شيعيان باشد، تركها در سياست غيراعلامي حامي تجزيه ميشوند و اين روندي است كه با ارتباط خارج از عرف تركها با اربيل و گروههايي تندرو چون داعش در حال اجراست.