بستر تاریخی
موقعیت سرزمینی و جغرافیایی استان یک بستر تاریخی خاص خودش را ایجاد کرده که بعضاً با دخالت بیگانه و کشورهای همسایه اوضاع بحرانی شده و روند زندگی مردم و کشور بهگونهای دیگر رقم خورده است. ماجرای جنگ چالدران بین صفویه و امپراتور عثمانی در همین استان رخ داد. این استان در طول سدههای اخیر همواره محل تاختوتاز اشرار و خوانین و زورگویان مسلح بوده است، بهخصوص در زمان اشغال آذربایجان از سوی قوای متجاوز شوروی. اوایل دهه ۲۰ آذربایجان غربی در تصرف حزب دموکرات و حزب توده به رهبری پیشهوری و کردستان در اشغال حزب دیگری به رهبری قاضیمحمد قرار داشت.
جریانهای مختلف مسلح در بستر تاریخی ایران برای این استان مزاحمتهای فراوانی داشتهاند، از جمله قضیه اسماعیلآقا سیمیتیقو از اتفاقات مشهور منطقه به شمار میآید. در برخی منابع تاریخی ذکر شده که او به مدت هفت سال در ارومیه حاکمیت داشته است و هر ظلم و تجاوزی که از دستش برآمده به مردم منطقه وارد کرده است. هر روز اسبسواران او مسلحانه برای غارت اموال و احشام مردم هجوم میآوردند و آنها را غارت میکردند. جریانهای اینچنینی در بستر تاریخی استان آذربایجان غربی وجود داشته و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی گروهکهای مسلح با حمایت و برنامه از پیش تعیین شده اقدام به توطئهها، آشوبها و بلواهایی در این استان کردند.
ناکامی در اشغال لشکر ۶۴ ارومیه
حزب منحله دموکرات و کومله و سایر گروهکهای مسلح ضدانقلاب در تجزیه کردن استان کردستان به شدت نیازمند بودند که آذربایجان غربی را خلع سلاح کنند تا به مرز مشترک ترکیه، شوروی سابق و عراق مرتبط شوند و به عنوان یک حیاط خلوت در اختیارشان باشد. به همین منظور در ابتدا تصمیم گرفتند که در شهر نقده، دفتر و تشکیلات خودشان را مستقر کنند. در آنجا غائلهای برپا کردند که اشاره خواهد شد. اما آنهایی که پادگان مهاباد را خلع سلاح کرده بودند و سپس به پادگان سنندج هجوم بردند و ناکام شدند، طرح هجوم برای تسخیر لشکر ۶۴ ارومیه را دنبال میکردند که با هوشیاری مردم ارومیه به شکست منجر شد. حجتالاسلام حسنی، امام جمعه ارومیه در خاطراتش به این موضوع اشاره میکند و میآورد: «تعداد اینها [مهاجمین] را دو هزار و پانصد الی سه هزار نفر تخمین زده بودند. به علاوه دارای تجهیزات کامل از قبیل بیل، کلنگ، ماشینهای دهتنی، تراکتور، تریلی، همراه انواع و اقسام سلاحهای کمری، تیربار، مسلسل، آرپیجی ۷ بودند... اشرار و دموکراتها از شب تا نزدیک صبح بهتدریج وارد شهر شده بودند و هنگام طلوع آفتاب، تقریباً مقداری از ساختمانهای مردم در شمال و جنوب پادگان و تمام محلهها و ساختمانهای غرب آن را به اشغال خود درآورده بودند و ما در پاگان محاصره شده بودیم، ولی به داخل پادگان وارد نشده بودند... به دستور من، راننده تانک از در غربی پادگان خارج شد و ما به طرف قلب دشمن حملهور شدیم. هر چه در این قسمت به چشم میخورد، مزدوران قاسملو و حزب دموکرات بود. من مسلسل سنگین را به کار گرفتم... با شلیک چند توپ، آنها فوری خود را باختند و به یک سمت و انتهای کوچه عقبنشینی کردند. از سوی دیگر صدای غرش توپ شور عجیبی در مردم شهر به پا کرد و مردم دستهدسته همراه مسلحین خودی به صف ما پیوستند...» با این اوصاف نیروهای مردمی موفق شدند پادگان را از لوث دشمن پاکسازی کنند.
ماجرای خونین نقده
دیگر توطئه از پیش طراحی شده از سوی عوامل بیگانه غائلهآفرینی در شهر نقده در اواخر فروردین ۵۸ بود. ابتدا با به میان کشیدن اختلاف ترک و کرد، کمیتههای جداگانهای را تشکیل میدهند و افراد ناصالح و یا نفوذیشان در کمیتهها به کار میگیرند. مسلمانان ترک و کرد دچار اختلاف میشوند و عوامل حزب دموکرات برای به وحشت انداختن مردم و پراکنده کردن مناطق ترکنشین اقدام به تیراندازی میکنند. در روز رفراندوم جمهوری اسلامی در روز ۱۲ فروردین سعی در آتش زدن صندوقها میکنند و حتی چرخ ماشینهای حامل صندوقهای سیار را در مناطق مختلف میدزدند و یا از گذاشتن صندوق در مناطق تحت نفوذ خودشان مانع میشوند و زمینه را برای اجرای نقشههای شوم مساعد میکنند، حزب دموکرات در همین روزها تصمیم میگیرد در این شهر که اکثر مردم آن ترک و شیعه بودند، میتینگ اجرا کند و در آنجا دفتر تشکیل دهد و برای این برنامه نیروهای مسلح خود را از ماکو، پیرانشهر، اشنویه و مهاباد، بانه، بوکان، مریوان و سردشت، حتی از عراق و ترکیه به آنجا دعوت کند و لشکرکشی عظیمی را به راه اندازد و با شعارهایی چون «حماسه ویتنام تکرار باید گردد، تشکل تودهها ایجاد باید گردد» مردم را تحریک کند. جمعیتی حدود ۱۲ تا ۱۵ هزار نفر وارد استادیوم و در پشتبامهای اطراف نیز متمرکز میشوند. ابتدا صدای شلیک یک تیر بلند میشود و معلوم نمیشود از کجاست. به دنبال آن نگهبانان در خیابان استادیوم که از انتظامات حزب دموکرات بودند تیر هوایی شلیک میکنند و ناگهان هزاران تیر به هوا شلیک میشود و افراد مسلح حزب در شهر پراکنده میشوند و تیراندازیها ادامه پیدا میکند. افراد مسلح کرد از شهر خارج میشوند و در اطراف شهر سنگر میگیرند و شهر را محاصره میکنند، ناگهان شهر هدف گلولههای افراد حزب قرار میگیرد. به میدان «دواب» نزدیکی ده کمل حمله میبرند و ضمن کشتن چند نفر، اهالی آنجا را به اسارت میگیرند و خانههای دهات را غارت کرده و آتش میزنند و ساکنان ده وحشتزده میخواهند از طریق رودخانه «گدار» خود را به منطقه ترکنشین برسانند که آب رودخانه پنج، شش نفر از بچهها را با خود میبرد. بالاخره افراد مسلح حزب دموکرات راههای ارتباطی نقده با مهاباد، اشنویه، پیرانشهر و ارومیه را قطع میکنند و سه جاده به فاصله چند لحظه بسته میشود. در منطقه کردنشین، ترکها را از خانههایشان بیرون میکشند و به گروگان میگیرند و به دفتر حزب میبرند و بعد از چند ساعت چهل نفر از این گروگانها را در کنار قبرستان ده «پالخچی» به رگبار میبندند که ۱۲ نفر از آنها کشته و تعدادی زخمی میشوند و بالاخره فاجعه خونینی را به بار میآورند و از هیچ ظلم و جنایتی دریغ نمیکنند.
فاجعهآفرینی با شعار دموکراسی
حجتالاسلام حسنی معتقد است که غائله نقده یک توطئه بینالمللی بود که در پشت پرده از سوی شیطان بزرگ آمریکا سازماندهی و هدایت میشد. آنها به همه گروهکها وعده داده و آنها را با یک ترفندی به این منطقه آورده بودند. ایشان در بخشی از خاطراتش میگوید: «ما در میان کشتهشدگان مهاجم، افرادی را پیدا کردیم که اینها از اعضای سازمان پ.ک.ک در ترکیه بودند، چنانکه بعداً از اهالی دشت بل آمدند و برای من نقل کردند و گفتند: تعداد زیادی از جنازههای اعضای این گروه را که در جنگ نقده کشته شده بودند، در چندین وانت بار زدند و از طریق نوار مرزی به ترکیه انتقال دادند.» حجتالاسلام حسنی در ادامه خاطراتش به جنایتهای بینظیر حزب دموکرات در نقده اشاره میکند و ادامه میدهد: «این جنایتکارها که به نام دموکرات و با شعار دموکراسی و خدمت به خلق وارد شهر شده بودند، حدود ۲۲ نفر از جوانان ۱۰-۱۸ ساله را در حیاط همین منزل[منزل امام جمعه نقده] سر بریده بودند. در منزل دیگری که باز خودم بالای سرشان حاضر شدم، تعداد یازده نفر زن و مرد هفتاد، هشتاد ساله را گرفته و سر از تن آنها جدا کرده بودند. در مورد سوم یک زن ۲۲ ساله به همراه دختر سه سالهاش را سر بریده بودند... صحنه دیگر که وحشتناکتر از همه بود، پیکر یک نوجوان ۱۲ ساله را با تبر قطعهقطعه نموده که بزرگترین قطعهاش به اندازه یک لیوان بود. سرش را به صورت به علاوه با تبر به چهار قسمت شکافته بودند. اللهاکبر! وقتی این صحنه را دیدم نتوانستم روی پای خود بایستم. به زور از اتاق بیرون آمدم و دیگر هیچ چیز نفهمیدم. از حال رفته بودم، چشمهایم را باز کردم دیدم آب به صورتم میپاشند...»
وحشیگریها جزو واقعیتهای انکارناپذیر غائله نقده است و به عنوان لکه ننگی برای همیشه در کارنامه سیاه سردمداران حزب دموکرات و کومله باقی خواهد ماند، اینها فقط گوشهای از جنایتهای این مدافعان بهاصطلاح دموکراسی و خدمت به خلقشان در شهر نقده بود که به حمایت کشورهای بیگانه در رأس آنها آمریکا انجام گرفت، به امید اینکه کردستان بزرگ به مرکزیت ارومیه را به شهر نقده آورند و اگر موفق میشدند کردستان و آذربایجان غربی دیگر باقی نمیماند و این توطئهها علیه انقلاب با همت مردم، مبارزین، انقلابیون با محوریت حضرت امام خمینی(ره) در نطفه خفه شد، اگرچه سالها در برخی از شهرهای این استان ناآرامی وجود داشت و این استان مرکز فرماندهی ارتش جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران در دوران هشت سال جنگ تحمیلی و مبارزه با ضدانقلاب در مرزها بود که با درایت فرماندهان هوشیاری همچون شهید محمد بروجردی امنیت به این منطقه بازگشت و مردم و دولت با آرامش به زندگی و اداره امور جامعه پرداختند.