روزنامه کیهان **
دغدغههای فانتزی! / حسین شمسیان
«چالش اصلی ما قطعا خشکسالی و آب است. شاید ندانید که در استان فارس تنوع شغلی بسیار اندکی داریم که همان تعداد هم وابسته به کشاورزی و دامداری است که وابستگی کامل به آب دارند. روشنتر بگویم در ٢٩ شهرستان استان، راه معیشتی غالب مردم کشاورزی و دامداری است... عمق بعضی از چاههای آب در سطح استان به ۴۰۰ و حتی ۵۰۰ متر رسیده است ... ما نگرانیم که اگر این خشکسالی ١٠ ساله به ٢٠ یا ٣٠ سال افزایش پیدا کند چه سرنوشتی انتظار استان را میکشد...سد سیوند خالی است، سد تنگاب فیروزآباد صفر است، سد داراب صفر است، سد درود زن در بحران است، از سد سلمان فارسی آبی برای کشاورزی ندادهایم و بیشتر برای شرب مناطق لارستان و اطراف نگه داشتهایم... یکی از برنامههای ما انتقال آب از خلیجفارس به استان فارس است ...از خواستههای اساسی ما از سفر رئیسجمهوری پیگیری همین انتقال آب است»
اینها سخنان یک منتقد بیسواد و بیشناسنامه نیست که بخواهد با سیاهنمایی علیه دولت یازدهم، مردم را ناامید کند حرفهای یک کاسب تحریم هم نیست که از به نتیجه رسیدن! مذاکرات هستهای ناراحت شده باشد! اینها بخشی از حرفهای استاندارفارس، چند روز قبل از سفر اخیر رئیسجمهور محترم وهیات همراه به شیراز است که از قضا به اصلیترین مشکلات استان پرداخته و آرزو کرده بتواند در این سفر موضوع انتقال آب را به نتیجه برساند.
اما چه نسبتی بین خواست ومطالبه حیاتی و واقعی استاندار منتخب دولت یازدهم و مردم شیراز با سخنان رئیس جمهور محترم در آن سفر وجود دارد؟اینکه گفته شود« استان فارس استان حائز اهمیتی در جنوب کشور بوده و دارای استعدادها و قابلیتهای فراوانی است... استان فارس و شهر شیراز مرکز علم، دانش، مرکز ادب و فرهنگ و تمدن و پایگاه بزرگ معنوی برای کشور است ... استان فارس با دارابودن تختجمشید و پاسارگاد مرکز تمدن باستانی است....» کدام گره از شیراز را باز میکند؟ اشتباه نشود! اینها - وخیلی فضیلتهای دیگر- درباره شیراز و مردم آن و مردم دیگر مناطق کشور درست و بجاست اما بحث بر سر اولویتبندی مشکلات و تلاش برای حل آنهاست نه تعریف وتمجید و ارائه تاریخ استان! بعنوان نمونهای از جابجایی اولویتها و تولید مسائل ساختگی، مدتی قبل در همین شیراز به حضور وسخنرانی یک نماینده مجلس اعتراضاتی شد. صرفنظر از ماهیت معترضین و قضاوت درباره آن ماجرا، این موضوع در کوتاه زمانی به مسئله اصلی استان وحتی کشور تبدیل شد و رئیس جمهور برای رسیدگی به مسئلهای در این حد نازل، کمیتهای مستقل با حکمی ویژه تشکیل داد! حال پرسش این است که کمیته ویژه رئیس جمهور برای رسیدگی به بحران بیآبی استان کجاست؟اعضا آن چه کسانی هستند و تا به حال چه کاری کردهاند!؟پاسخ این سوالات روشن است و نیازی به تطویل وتفصیل نیست. موضوع این نوشتار اما سفر دولت به شیراز و بررسی مشکلات استان- که در جای خود بسیار مهم وقابل توجه است- نیست. این مقدمه از آن رو گفته شد تا به این موضوع ومساله مهم برسیم که مشکلات حقیقی و واقعی مردم - و نه دغدغههای فانتزی و ویترینی برخی مسئولین و رسانهها- چه وقت در دستور کار رسیدگی قرار میگیرد؟جابجایی مشکلات اصلی با دغدغههای ساختگی با هدف سرپوش گذاشتن بر بیبرنامگیها و کوتاهیها تا کی ادامه خواهد یافت؟ برای اثبات این فراموشی دغدغههای اصلی و جایگزین کردن موهومات و تخیلات، میتوان به دهها نمونه از مشکلات واقعی و دلمشغولیهای فانتزی و فکاهی اشاره کرد تا موضوع بیشتر آشکار شود:
1- دی ماه سال قبل ،موسی الرضا ثروتی عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس، آمار تکان دهندهای درباره میزان واردات رسمی و همچنین قاچاق کالا به کشور ارائه کرد و گفت :« آمار واردات به مناطق آزاد و ویژه بیش از 8 میلیارد دلار است و به همین دلیل مناطق آزاد به مرکز قاچاق رسمی تبدیل شدهاند»8میلیارد دلار! یعنی بیش از بیستوپنج هزار میلیارد تومان! این خبر تلخ را بگذارید کنار اظهارات اخیر معاون سازمان صنایع کوچک که گفته 40 درصد صنایع کوچک با کمتر از نصف ظرفیت خود کار میکنند! و مقایسه کنید با تلاش مستمر برخی دولتمردان برای گسترش مناطق آزاد اقتصادی حتی در مرکز کشور! وقتی رئیس مناطق آزاد و مشاور رئیسجمهور معتقد است تخصص ایرانیان، پختن آبگوشت بزباش و قورمهسبزی است، انتظاری جز این میتوان داشت؟! همین نوع نگاه سبب میشود شرکت چینی در یکی از مناطق آزاد بازارچه عرضه مستقیم کالا برپا کند و حتی اجازه ندهد کارگر ایرانی بعنوان فروشنده در آنجا کار کند و کارگرانش را هم از چین بیاورد و در بازارچه خود بکار مشغول کند! یعنی علاوه بر سیل واردات و ایجاد اشتغال در صنایع چین، در بازار عرضه کالا هم برای آنها اشتغال ایجاد شده! اما اینجا خبری از کمیته ویژه رئیس جمهور نیست !
2- ماجرای «دزد دزد گفتن»های مکرر برخی مسئولان دولتی ،چیزی نیست که برای مردم ناآشنا باشد و از آن خبری نداشته باشیم. از قضا این صحبتها بیشتر از زبان کسانی گفته میشود که خود در راس قلههای ثروت و رانت هستند و به احزاب و قبایلی چون کارگزاران وابستهاند! اگر چنین است پس چرا دائما در این شیپور میدمند!؟ گرچه این ماجرا دلایل متعددی دارد – و در یادداشت پیشین به برخی از آنها اشاره شده - اما اشاره به یک نکته مهم و نوعا مغفول، خالی از فایده نیست. در اواخر دولت دهم و اوایل دولت یازدهم، بورس اوراق بهادار با شاخص نزدیک به نود هزار و سرمایه 400 هزار میلیارد تومانی، رونق خوبی داشت و محل مناسبی برای سرمایهگذاری مردم بود. دولتمردان یازدهم، اعم از رئیسجمهور و وزیر اقتصاد و... در 15 ماه نخست دولت، بیش از چهل وپنج بار از مردم برای سرمایه گذاری در بورس دعوت کردند. این مهمترین کار برای جذب نقدینگی سرگردان در بازار بود به امید آنکه در سایه این کار تورم کنترل شود. هفت میلیون نفر، هستی و سرمایه خود را به بورس آوردند تا با اعتماد به قول دولتیان و در آرزوی وصال به «توافق برد- برد»! و گشوده شدن درهای دنیا به روی ایران!- که دولت و رئیسجمهور دائما وعده آن را میدادند- به صنعت کشور کمک کنند.آنها سهم خود را برای کنترل تورم و آبادانی کشور دادند. اما با فروکش کردن جو روانی و کاذب مذاکرات و با آشکار شدن واقعیت تلخ و نگرانکنندهای به اسم بیبرنامگی دولت برای صنعت و با گشوده شدن درهای واردات، ناگهان طوفان ویرانگر سقوط، بورس را در نوردید و تنها تا بهمن ماه پارسال قریب به 120 هزار میلیارد تومان به سهامداران بورس زیان وارد شد! این رقم وحشتناک پس از آن و در پی عدم شفافیت آمارها، به روز رسانی نشد اما از سقوط پی درپی و دائمی شاخص بورس میتوان فهمید که سرمایهگذاران بورس، بخش اعظم و عمده سرمایه خود را ازدست دادهاند. حکایت این روزهای بورس و باز و بسته کردن نمادها و ماجراهایی مثل مبین و دخالت آشکار وپنهان برخی وابستگان به دولت و... هم حکایت تلخ و ملال آور دیگری است که شرح آن را به وقتی دیگر وامیگذاریم. در برابر این زیان هنگفت و وحشتناک مردم، هیچ کمیته ویژهای تشکیل نشد، رئیسجمهور به کسی ماموریت رسیدگی نداد،حتی هیچ کس از مال باختگان عذر خواهی هم نکرد! هیچ یک از ابر سرمایه داران دولت، با دهها شرکت و موسسه و صرافی، ریالی در این بازار سرمایه نداشتند که نگران به خطر افتادن آن باشند و... حالا میتوان فهمید که چرا آژیر دزد دزد آقایان قطع نمیشود! هفت میلیون سرمایه گذار با احتساب حداقل چهار وابسته میشود 28 میلیون نفر!کسانی که به یک سوم جمعیت کشور چنین زیان هنگفتی وارد کردهاند و جرات عذر خواهی هم ندارند، باید با فرار به جلو و تکرار هزاران باره نام بابک زنجانی در رسانههایشان، حواسها را پرت کنند و آدرس غلط بدهند!بگذریم که همین شخص هم، دست پرورده خودشان است و عکسهای یادگاری و لوح تقدیرهای دریافتی اش از رئیس جمهور کنونی و رئیس دولت سازندگی،گویای همه چیز است.
3- سال پیش زندگی مردم چند استان تحت تاثیر هجوم ریز گردها ،بشدت آسیب دید و از حالت طبیعی خارج شد. نفس کشیدن برای مردم سخت شده بود اما صدای اعتراض آنها به پایتخت نمیرسید! در خوزستان وضع خرابتر از دیگر مناطق بود اما از نظر مسئولان امر، این موضوع عادی بود وگرفتاری میلیونها هموطن مرز نشین ،ارزش حتی یک سفر رئیس سازمان محیط زیست را هم نداشت! حتی سفر وزیر بهداشت هم با بیادبی وگستاخی مشاور رئیس سازمان مواجه شد! تنها چند ماه بعد از آن روزها، چند سگ در شیراز به روشی ناراحتکننده معدوم شدند. بلافاصله «ان جی او»های گوش به فرمان ،در تهران و شیراز تجمع کردند .معاون رئیس جمهور که روزگاری مردم اهواز را تنها گذاشته بود در جمع معترضینی که شعار «من همان سگ هستم » را انتخاب کرده بودند، حاضر شد و به همدردی با آنها پرداخت!
دغدغههای فانتزی تمامی ندارد و ظاهرا قرار هم نیست تمام شود ! وقتی برای دغدغههای اصلی مردم برنامهای نباشد، باید هرروز با حرف و سخنی، عکس و تیتر روزنامههای گوش به فرمان را تدارک دید تا سر مردم را گرم کنند! باید در دانشگاه از امیرکبیر و بزرگی او و از قتلش در اثر توطئه درباریها سخن گفت، اما نگفت که امیرکبیر فرزندانش را به شریانهای ثروت نگماشت و اجازه نداد در معاملات کلان پورسانت بگیرند، دست شاهزادگان را از بیت المال کوتاه کرد و درباریان را محدود کرد.
این دغدغهها بجز آنکه از بیبرنامگیها خبر میدهد،یک پیام تلخ دیگر را هم در خود مکتوم دارد .پیام از پایگاه اجتماعی و سطح اعتماد عمومی به دولت. از نخستین ماههای کار دولت یازدهم، برخی چهرههای نزدیک به دولت به صراحت از فقدان پایگاه اجتماعی آن سخن میگفتند! به تدریج روش بسیاری از دولتمردان، هم شیب این ادعا را تندتر کرد و هم صحت آن را به اثبات رساند. افزون بر رفراندوم یارانهای سال پیش، دهها شاهد دیگر صحت این سخن را تایید میکند که بعنوان یک نمونه ساده باید پنهان کاری شگفتانگیز درباره موضوع هستهای و عدم انتشار فکت شیت و جزئیات مذاکرات را مورد اشاره قرار داد که به وضوح حاکی از این امر است و اگر چنین نیست و پایگاه اجتماعی مستحکمی وجود دارد چه بیم و ابایی میتواند مانعی برای درمیان گذاشتن همه چیز با مردم باشد!؟ کاش تا فرصت باقیست دولتمردان جای دغدغههای فانتزی و ساختگی را با مشکلات حقیقی عوض کنند تا در چنین بزنگاههایی بتوانند صمیمانه با مردم سخن بگویند.
*************************************
روزنامه قدس ***
استانی شدن انتخابات؛ شاید هرگز/ دکتر جعفر قادری
طرح استانی شدن انتخابات مجلس مدتی است که حاشیههای خاصی به اظهار نظر کارشناسان داده است.
سیاسیون و آگاهان معتقدند، این طرح باید مورد بررسی بیشتر قرار گیرد و با وضعیت آماده تری به مجلس ارایه شود. عده ای هم میگویند، این طرح باید هرچه زودتر به تصویب برسد تا انتخابات امسال به شیوه جدید برگزار شود.
در این خصوص لازم است که به چند نکته از نگاههای مختلف توجه کنیم.
1. برخی ها معتقدند، نظام انتخاباتی موجود در کشور ما درباره مجلس به دلیل شرایط حاکم بر آن پاسخگوی نیازهای موجود نیست و باید اصلاح شود. این عده میگویند، به دلیل اینکه نمایندگان مجلس به طور مستقیم از حوزههای انتخابیه کوچک انتخاب میشوند، بیش از حد با موضوعات محلی درگیر میشوند و همین امر باعث میشود از مسایل کلان کشور و قانونگذاری درباره موضوعات مهم کشور باز بمانند.
2. کارشناسانی که موافق استانی شدن انتخابات مجلس هستند، میگویند، ما باید سازوکار انتخاب نمایندگان مجلس را تخصصی تر کرده و ترتیبی بدهیم که نمایندگان به جای انتخاب از حوزههای کوچک، از حوزههای بزرگ و استانی انتخاب شوند، به این ترتیب نماینده از موضوعات و ارجاعات جزیی دور شده و به مسایل کلان کشور میپردازد، به این ترتیب اثر قومیت گرایی و قبیله محوری در انتخاب نمایندگان کاهش مییابد و نماینده میتواند به صورت تخصصیتر انتخاب شود.
3. عده ای دیگر از آگاهان میگویند، اگر این اتفاق بیفتد، اثر قومیت گرایی کاهش نمییابد، بلکه سطح آن از شهرستان به سطح استان کشیده میشود و اثر قبیله گرایی بسیار وسیعتر خواهد بود. ما در استانهای مختلف گرایشهای گوناگونی داریم که در برخی از استانها به آشکار این گرایشها در اکثریت قرار دارند، بنابراین بعد از مدتی این بزرگان قوم و قبیله هستند که تعیین کننده آرای نمایندگان استان خواهند بود.
4. برخی ها هم موضوع تخصصی شدن را رد میکنند و معتقدند، اگر انتخاب نمایندگان، استانی شود، تعداد گزینههای هر فرد رای دهنده تا 10 برابر افزایش مییابد، بنابراین مردم عادی برای پیدا کردن بهترین گزینه دچار سردرگمی شده و نمیتوانند بهترین را انتخاب کنند، چون اساسا فرصت کافی برای بررسی آن همه نماینده را ندارند.
5. منتقدان میگویند، اگر مردم احساس کنند که رأی آنها در انتخاب نمایندههای استانی تعیین کننده و اثر گذار نیست، بسیار احتمال دارد که میلی به رأی دادن نداشته باشند و همین امر میزان مشارکت را بسیار کاهش خواهد داد .
در نتیجه این اتفاق، مردم نقاط دور افتاده بدون متولی میشوند و ارتباط آنها با تهران و مجلس قطع میشود. آنها دیگر میلی به رأی دادن ندارند، چون نماینده آنها انتخاب نمیشود، بنابراین مشارکت کاهش یافته و ارتباط نیز قطع میشود.
این اتفاق از نگاه برخی آگاهان تبعات منفی امنیتی در پی خواهد داشت و نمایندگان هم به سمت طرحهای کلان و ملی میروند و در نتیجه از مردم محروم غافل شده و مشکلات آنها نیز از نگاهشان پنهان میشود.
6. به نظر میرسد مشکل ما این است که راه درست را گم کرده ایم و به همین دلیل به سراغ چنین طرحهایی میرویم. الان در دنیا مدلهای بسیار بهتری وجود دارد که میتوانداز آنها استفاده کرد.
به عنوان مثال، مدل انتخابات مجلس عراق که به صورت ائتلافی برگزار میشود و مشکلاتی که به آن اشاره شد نیز در آن وجود ندارد، هر فرد در این سازوکار به یک نفر رأی میدهد و احزاب و ائتلافها به نسبت سهم خودشان کرسیهای لازم را به دست میآورند.
ظاهراً باید برای انتخاب نمایندگان به این سمت حرکت کنیم و مجلس نمایندگان با همان شأن و رتبه خود حفظ شده و با مردم نیز مرتبط باشند.
************************************
روزنامه جمهوری اسلامی ****
چگونه وارد کننده سوخت نشویم؟
بسمالله الرحمن الرحیم
مصرف انرژی یا به عبارت دقیقتر «شدت مصرف انرژی» مدتها است که به عنوان یکی از دغدغههای اصلی مسئولان در کشور ما مطرح میشود و تقریباً روزی نیست که هشداری در این مورد از سوی مدیران داده نشود. واقعیت این است که ایران در شدت، میزان، نرخ یا هر اصطلاح دیگری که از آن استفاده کنیم، در حوزههای مختلفی مانند دارو، استفاده از لوازم آرایشی و تصادفات نسبت به بسیاری از کشورهای جهان رکورددار است و در برخی موارد صاحب رتبه نخست. انرژی نیز از جمله اقلامی است که سرانه مصرف آن در ایران بسیار بالا است و همواره در رتبهبندیهای جهانی کشورمان در میان کشورهای رکورددار مصرف قرار دارد.
این شرایط قطعاً مطلوب نیست زیرا علاوه بر اینکه هزینههای زیادی برای حال حاضر شرکت بوجود میآورد، تهدیدات بزرگی را نیز برای نسلهای آینده به دنبال دارد. در آمارهای چند روزه اخیر شاهد بودیم که پیشبینی شده است اگر روند مصرف انرژی در کشورمان به همین منوال ادامه داشته باشد در سال 1403 یعنی کمتر از ده سال دیگر ما به وارد کننده انرژی تبدیل خواهیم شد.
به عبارت دیگر با اینکه ایران از لحاظ ذخایر گاز و نفت در جایگاه ممتازی قرار دارد ولی به علل مختلفی توان و ظرفیت استفاده از این ذخایر را ندارد تا جایی که حتی در آینده نه چندان دور برای تامین نیازهای داخلی نیز محتاج واردات خواهیم بود.
قرار گرفتن در چنین نقطه نگران کنندهای، علتهای متعددی دارد که بعضی از آنها باعث افزایش بیرویه مصرف شدهاند و بعضی دیگر تولید و عرضه را دچار نقصان کردهاند که البته نتیجه هر دو، کمبود و گریزناپذیری واردات در سالهای پیش رو خواهد بود.
یکی از عواملی که در ایجاد این شرایط دخالت داشته، فرهنگ مصرفی نادرست جامعه است. متاسفانه طی دهههای اخیر و به ویژه سالهای پس از انقلاب فقدان نگرش درست در حمایت از اقشار ضعیف جامعه، دولتها را به پرداخت یارانههای کلان و غیرهدفمند سوق داده است. طی این مدت، دولتها برای اینکه از فشار اقتصادی بر طبقه فرودست بکاهند، همواره سعی داشتند فاصله قیمت تمام شده و واقعی حاملهای انرژی را با پرداخت یارانه پر کنند درحالی که وجود تورم بالا همواره قیمت تمام شده را بالاتر میبرد و دولت برای حفظ قیمتها ناگزیر از پرداخت یارانه بیشتر بود. طنز تلخ ماجرا هم این بود که بابت پرداخت همین یارانه، دچار کمبود بودجه میشد و کسری بودجه به تورم بیشتر دامن میزد. از طرف دیگر با افزایش تورم و ثبات قیمت حاملهای انرژی، سهم هزینه برای این کالا در سبد خرید مردم کاهش مییافت و جامعه به سمت مصرف بیشتر حرکت میکرد.
علاوه بر این، نبود حساسیت نسبت به هزینهای که برای حاملهای انرژی پرداخت میشد دو اتفاق نامبارک دیگر نیز به دنبال داشت؛ بهرهوری انرژی در فناوریها و ماشین آلات تولید، کم اهمیتترین موضوعی بود که صاحبان صنایع و تولید کنندگان به آن توجه میکردند، چرا که هزینهای که بابت سوخت پرداخت میکردند در مقایسه با سایر هزینهها بسیار ناچیز بود. همین رویه باعث میشد به نوسازی و بهسازی ماشین آلات و فرایندهای تولید توجه لازم نشود و شدت مصرف انرژی برای تولید روز به روز افزایش پیدا کند.
تولید کنندگان نیز توجهی به بهرهوری در محصولات تولیدی خود نداشتند چرا که برای خریداران مهم نبود که مثلاً مصرف بنزین خودرویی که خریداری میکنند چقدر است، درحالی که اگر قیمت بنزین نزدیک به واقع بود و سهم واقعی خود را در سبد خانوار داشت برای خریداران مهم بود که مصرف خودرو چقدر است.
این معضل حتی پس از اجرای قانون هدفمندی یارانهها هم حل نشد. خطای بزرگ دولت دهم در خلاصه کردن این قانون در پرداخت یارانه نقدی باعث شد سهم پیشبینی شده برای نوسازی ماشین آلات تولیدی اختصاص پیدا نکند و عملاً صاحبان صنایع از ارتقای بهرهوری ماشین آلات و... باز بمانند.
ادامه این روند اکنون کشور را به نقطهای رسانده است که پیشبینیها نشان میدهد در کمتر از 10 سال آینده، ایران که یکی از غنیترین کشورهای جهان از لحاظ ذخایر سوختی است، به وارد کننده سوخت تبدیل خواهد شد!
برای جلوگیری از تحقق این پیشبینی چارهای جز بازنگری جدی و فوری در رویکردها و روشها نیست. شاید اولین گام نیز دست برداشتن از تعارفات معمول و مواجه کردن جامعه با واقعیتها باشد، اتفاقی که خوشبختانه نشانههایی از آن را طی ماههای اخیر در سخنان مسئولان مشاهده میکنیم.
***********************************
روزنامه خراسان*****
ماجراي دنباله دار پليس اسلامي يا قانوني!/محسن مهديان
وظايف اسلامي يا قانوني پليس، يک هفته است که رسانه ها و شخصيت هاي سياسي و دولتي را درگير خود کرده است. اين داستان دنباله دار از سخنان هفته گذشته رييس جمهور در جمع کارکنان ناجا آغاز شد. رييس جمهور تاکيد کردند که وظيفه پليس اجراي قانون است نه اجراي اسلام. بعد از سخنان رييس جمهور موجي از موافقان و مخالفان نسبت به سخنان وي در رسانه ها و تريبون هاي عمومي واکنش نشان دادند. تا اينکه رييس جمهور روز يکشنبه اين بحث را مجدد در ميان جمعي از معلمان کشور مطرح کرد و پاسخ منتقدين را اين طور داد که نميتوانيم به قوه قهريه نظام که دستبند و کلت همراهش است بگوييم بيايد و اجتهاد کند. از سويي ديگر در همين ايام رهبرانقلاب ديداري با فرماندهان ناجا داشتند و تصريح فرمودند که مقابله با ناامنيهاي رواني در ناجا بسيار مهمتر از ناامني هاي فيزيکي است. برخي، سخنان رهبر انقلاب را پاسخي به اظهارات رئيس جمهور تعبير کردند و سخنان آقاي روحاني را از اين منظر مورد نقد قرار دادند؛ اين درحالي است که اين دو اظهار نظر در دو ساحت متفاوت مطرح شده است. در توضيح اين مطلب، 2 نکته حائز اهميت است.
يکم- سخن رييس جمهور در مورد اينکه وظيفه ناجا اجراي قانون است و نه اسلام، به نظر صحيح است. بدون ترديد وظيفه هر نهادي جهت پرهيز از اختلاف سليقه، اجراي قانون است و البته که قانون در کشور به حکم شوراي نگهبان و مراجع، حکم اسلام است. به تعبير ديگر اظهارات رييس جمهور محترم تاکيد بر قانون گرايي است و خلاف سخنان رهبري انقلاب و سياست هاي کلان نظام نيست. با اين حال اين اظهارات در شرايطي که به طور طبيعي در جامعه نسبت به اقدامات ناجا اعتراضاتي وجود دارد، بيشتر جنبه سياسي پيدا مي کند تا کارشناسي و رئيس جمهور مي توانستند تاکيد بر قانون را بدون تقابل آن با اسلام مطرح کنند. در حاشيه اين سخن، جا دارد نسبت به نظارت بيشتر بر ناجا در اجراي مصوباتي که پشتوانه محکم قانوني دارد تذکر داد. قانون عفاف و حجاب از جمله قوانيني است که با پشتوانه بالاترين نهاد قانونگذار در حوزه فرهنگ ابلاغ شده و لازم است رييس جمهور محترم در اجراي اين قانون که سهم ناجا در آن، گشت هاي ارشاد است اهتمام بيشتري به خرج دهند.
دوم- رهبر انقلاب در ديدار با فرماندهان ناجا موضوعي فراتر از وظايف فعلي ناجا را مطرح کردند. بحث امنيت رواني بدون شک جايگاه موثري در قوانين فعلي ناجا ندارد؛ هرچند خروجي اجراي قانون به طور طبيعي ايجاد امنيت رواني است. اما رهبري مسئله اي فراتر از اين را مطرح کردند. تاکيد ايشان بر امنيت رواني نيازمند نگاهي متفاوت و خاص تر به وظايف نيروي انتظامي است. ايشان با مثالي ذهن ها را به اين نکته هدايت کردند که قوانين نيروهاي انتظامي و امنيتي بايد انعطاف لازم براي ايجاد توامان امنيت رواني و فيزيکي را فراهم سازد. به تعبير ديگر قانون، روح دارد و بايد نسبت به اين روح حاکم بر قانون اهتمام داشت. مثال ايشان کاملا گويا است. مي فرمايند مانور تجمل خودروهاي لوکس در سطح شهر مصداق ناامني رواني است و ناجا وظيفه دارد برخورد کند. سوال اين است که آيا برخورد با خودروهاي لوکس در قوانين فعلي، مصداق دارد؟ ممکن است پاسخ مثبت يا منفي باشد. مسئله اين است که ناجا بايد نسبت به روح قانون که ايجاد امنيت رواني براي مردم است بيش از امنيت فيزيکي جهد و تلاش داشته باشد، چه آنکه ممکن است ايجاد امنيت فيزيکي در جايي در تعارض با امنيت رواني باشد که در اين صورت بايد نسبت به اصلاح آن تدبير و از طريق نهادهاي قانونگذار بر اصلاح آن اقدام کند.
اين توصيه رهبري هيچ تعارضي با سخنان رئيس جمهور ندارد. ايشان نيز بر اجراي قانون تاکيد دارند اما همزمان، شان و جايگاه نيروي انتظامي را فراتر از قوانين خشک مي بينند. سخن بر سر اين است که قانوني عمل کنند، اما فراتر از قانون فکر و تدبير شود و نسبت به امنيت رواني که موضوعي بسيار بااهميت تر از امنيت فيزيکي است همت ويژه داشته باشند و نسبت به رعايت لوازم اجراي قانوني آن اقدام کنند.
************************************
روزنامه ایران******
نوروز کتاب/ رضا صالحی امیری
رویدادهای فرهنگی، بسته به نوع مخاطب و قدرت اثرگذاری از میزان اهمیت متفاوتی برخوردارند. در این میان رخدادهای متنوع عرصه فرهنگ که در ایام مختلف سال و به مناسبتهای گوناگون برگزار میشود و محل اجتماع و تضارب افکار قشرهای فرهنگی میگردد کم نیستند. اما بدون شک برگزاری هر ساله نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران زیباترین نمایش فرهنگی در کشور عزیز ماست. نمایشگاه کتاب را بدرستی میتوان «نوروز کتاب و کتابخوانی» نام نهاد، چرا که همه ویژگیها و زیباییهای نوروز را در دل خود دارد. نوروز از نمادهای تاریخی و ریشه تمدن ایرانی - اسلامی ماست و کتاب و کتابخوانی هم در تاریخ این مرز و بوم ریشه دارد. نوروز در منابع روایی و دینی ما دارای بنیانهای ارزشی بسیار محکم است و کتاب نیز معجزه پیامبر گرامی اسلام(ص) و اساس و بنیاد دعوت به دین اسلام است. در فرهنگی که «رمضان» را «بهار قرآن» میداند و «قلم» در ردیف سوگندهای کتاب مقدس آن قرار میگیرد، نباید شگفت انگیز باشد که نمایشگاه کتاب را «نوروز کتاب» بنامیم.
در نوروز به دلیل افزایش سطح تعامل افراد با یکدیگر با افزایش تبادل فرهنگی و نشاط اجتماعی مواجهیم که این امر منجر به کاهش آسیبهای اجتماعی در این ایام میشود. از این رو نوروز نقش بیبدیلی در انسجام بخشی و افزایش همبستگی اجتماعی دارد. بنابراین توجه به کتاب و کتابخوانی هم میتواند با افزایش نشاط اجتماعی توأم شود و سرمایه اجتماعی ما را ارتقا بخشد. نمایشگاه کتاب و خیل عظیم مشتاقان کتاب و بازدیدکنندگان که زیباترین حضور آگاهانه و آزادانه افراد در یک اجتماع فرهنگی را به تصویر میکشد، بیانگر این واقعیت است که بن مایههای جامعه ایرانی، فرهنگی است و علایق و دغدغههای فرهنگی مردم ایران به رغم همه مشکلات و تنگناها همچنان فرهنگی است. این رخداد فرهنگی بزرگ محل تضارب اندیشه میان اصحاب فرهنگ و نویسندگان و فرهیختگان با مخاطبان و مصرف کنندگان محصولات فرهنگی هم هست و از این منظر ارتباط چند سویهای را میان اقشار فرهنگی ایجاد میکند که تأثیر بسزایی در ارتقا و گسترش تعاملات فرهنگی و گفتوگوهای سازنده میان مردم فرهنگ دوست دارد. به بیان دیگر نمایشگاه کتاب بستری را برای گفتوگو فراهم میآورد که از رهگذر آن زمینههای فهم مشترک درباره مسائل و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی و راهکارهای اصلاح آنها کشف میشود. یکی از مهم ترین و اساسی ترین مسائل در این باره سرانه پایین و نگران کننده مصرف فرهنگی و سرانه بسیار اندک مطالعه نزد ایرانیان است. آمار جهانی نشان میدهد کشورهای توسعه یافته کشورهایی هستند که سرانه مطالعه مردمشان بسیار بالاست یعنی مردمان کشورهایی که پیشرفته ترند بیشتر مطالعه میکنند، از این رو میتوان گفت مطالعه حکم کیمیا را دارد که مس وجود انسان را از نقایص و کاستیها پاک و او را به سمت فضیلت خواهی هدایت میکند. تردیدی نیست که افزایش سرانه مطالعه باعث افزایش میزان فضیلت خواهی هم خواهد شد و جامعه را از گرداب بیاخلاقی به ساحل اخلاق مداری میرساند بنابراین میتوان گفت کتاب و کتابخوانی با فضیلت خواهی و اخلاق مداری ارتباط مستقیم دارد. «نوروز کتاب» را به همه دست اندرکاران برگزاری این رویداد مهم فرهنگی بویژه بخش خصوصی و نمایندگان اصناف مرتبط که در راستای سیاستهای فرهنگی دولت تدبیر و امید، امسال برای نخستین بار نقش بیشتری در اجرای نمایشگاه عهده دار شدهاند و به عموم مردم فرهنگ دوست کشورمان تبریک میگویم و امیدوارم حال خوش انس با کتاب مستمر و با کتاب خواندن هر روزمان نوروز باشد.
************************************
روزنامه جام جم *******
امنیت خاورمیانه؛ یک واژه و دو مفهوم/ مصطفی انتظاری هروی
رئیسجمهور فرانسه و پادشاه عربستان پیش از برگزاری نشست شورای همکاری خلیجفارس در بیانیهای مشترک بر ضرورت تامین «امنیت» و «ثبات» منطقه تاکید کردند و البته این در شرایطی است که ریاض همچنان تجاوز نظامی خود به یمن را بیتوجه به درخواستهای سازمان ملل برای توقف جنگ، ادامه میدهد. همزمان با بیانیه صادر شده در ریاض که در آن ضمن متهم شدن تهران به «بیثبات کردن خاورمیانه»، بر حفظ «امنیت» منطقه تاکید شده، معاون وزیر امور خارجه کشورمان هم تجاوز نظامی عربستان به یمن را محکوم کرده و بر تلاش تهران برای حفظ «امنیت» خاورمیانه تاکید کرده است. به این ترتیب در حالی تهران و ریاض همزمان از ضرورت حفظ «امنیت» منطقه سخن به میان میآورند که واضح است منظور دو کشور از مقوله امنیت یکسان نیست و برای درک بهتر شاخصهای امنیت در هریک از دو گفتمان ایرانی و عربی، باید به شرایط منطقه نظر کرد.
روشن است که مجموعه اقدامات ریاض در تحولات منطقه، از به انحراف کشاندن انقلابهای عربی گرفته تا دخالت آشکار در امور داخلی همسایگان ، نشان میدهد مراد از امنیت در گفتمان دولتمردان این کشور، نوعی حاکمیت وحشت در خاورمیانه با تکیه بر دلارهای نفتی و مشروعیتبخشی غربی است که تضمینکننده منافع اقلیتی از شیوخ عرب منطقه بوده و نسبتی با خواست ملتهای مسلمان منطقه ندارد. ریاض برای تامین این نوع از امنیت از پیمانکاران تروریست استفاده کرده و از تروریستها، هم بهعنوان ابزار هراس غرب استفاده میکند و هم ارتش مخفی سرکوب جنبشهای مردمی علیه دیکتاتوریهای وابسته به ریاض.با وجود این وقتی تهران از امنیت خاورمیانه سخن میگوید، مراد از امنیت، نه امنیت شیوخ عرب که امنیت ملتهای مسلمان است. در این گفتمان منطقهای، هرگونه مداخله خارجی در امور منطقه و زیرسوال بردن استقلال کشورها مجاز نبوده و شرط برقراری امنیت، برقراری موازنه قدرت بهگونهای است که همگرایی منطقهای، مانع از رقابتهای خشونتبار در منطقه شود.
تجربه تحولات خاورمیانه نشان میدهد مدل امنیتی ریاض که باعث رشد رقابتهای منفی و خشونت بیشتر در منطقه میشود، نمیتواند فهم درستی از واژه امنیت ارائه دهد و همنوایی مقامات غربی با چنین الگویی از امنیت، نتیجهای جز گرفتار شدن بیشتر آنها در بحران خاورمیانه ندارد.
این در حالی است که مدل پیشنهادی ایران که مبتنی بر پذیرش استقلال کشورها و عدم تلاش برای پیادهسازی الگوهای جنگ سرد در منطقه است، میتواند ضامن منطقهای عاری از خشونت و افراطیگری باشد. اگر کشورهای غربی همچون فرانسه و آمریکا نخواهند بحران خاورمیانه به مرزهای اروپا و آمریکا کشیده شود، بدیهی است که باید با گذار از منافع کوتاهمدت تجارت اسلحه، تن به برقراری مدل ایرانی امنیت منطقه دهند، اما اگر تمام شعارهای صلحطلبانه آنها، پ��ششی برای فروش بیشتر جنگندههای پیشرفته است، باید همچنان شاهد پیاده شدن مدلی امنیتی در منطقه بود که جز شعلهورتر کردن آتش تفرقه و خشونتهای فرقهای، نتیجهای دربر نخواهد داشت.
************************************
روزنامه وطن امروز***
لااقل مدرسه را نفروشید!/حسین قدیانی
ناظر بر سخن رئیس قوه مجریه مبنی بر آنکه «آموزشوپرورش باید از دولتی بودن خارج شود» حرفها میتوان زد. هم الان مدارس فراوانی هست که با سرمایه بخش خصوصی توسط همین بخش اداره میشود و هیچکس هم متعرض ایشان نیست مگر آنکه حداقلی از صلاحیت را هم نداشته باشند. معالاسف سخن فوقالذکر، حرف دیگری دارد میزند، یعنی استفاده از امکان دولت و سرمایه ملت به نفع بخش خصوصی! آیا مدرسهای را که «سرمایه ملی» است و در آن، آموزشوپرورش به تاکید قانون اساسی باید به صورت رایگان باشد، میتوان به بخش خصوصی واگذار کرد؟! همان قانون اساسی که اصل 44 را در میان اصول خود دارد، دولت را مکلف کرده بر آموزشوپرورش رایگان! آقایان گمان کنم معنای خصوصیسازی را اشتباه گرفتهاند! خصوصیسازی هرگز به این معنا نیست که هر جا قانون، تکلیفی روی دوش دولت گذاشت، دولت هم لطف(!) کند و این تکلیف قانونی را بگذارد روی دوش این و آن! شانه خالی کردن از بار تکلیف، آن هم تکلیف به این مهمی، که نشد اجرای اصل 44! آخر این چه تدبیری است که هر جا دیدیم پول و پلهای در کار نیست اما وظیفه و تکلیفی روی دوش هست، واگذارش کنیم به بخش خصوصی اما هر کجا دیدیم برای دولت نان دارد، آن را دودستی و محکمتر از قبل بچسبیم؟! یعنی همین مانده بود که بچههای این مرز و بوم برای آموزشوپرورش و یاد گرفتن 32 حرف الفبا هم سرشان را مقابل بخش خصوصی خم کنند! اینجا قانون اساسی دولت را مکلف به آموزشوپرورش رایگان کرده که دقیقا این سرخم کردن اتفاق نیفتد و عزت بچههای مملکت حفظ شود. توصیه ما به دولت، توصیه به اجرای درست تکالیف قانونی است و الا «آموزشوپرورش باید از دولتی بودن خارج شود» حرفی در همان مایههاست که دیروز خانم ابتکار گفت: «مردم باید با ریزگردها کنار بیایند»! آیا مردم قرار است امروز با ریزگردها کنار بیایند و فردا با آموزشوپرورشی که از صدر تا ذیل پولی باشد و دست بخش خصوصی! واقعا اگر قرار است هر آنچه روی دوش قوه مجریه بهعنوان تکلیفی قانونی گذاشته شده، واگذار به این و آن شود و اگر قرار است مجریان قانون، اینگونه و با این ابیات و ادبیات با مردم سخن بگویند، اساسا چرا مردم در روز انتخابات، رئیسجمهور تعیین میکنند! و اگر قرار است هم پول و هم قدرت دست دولت باشد لیکن تکالیف و وظایف یکی یکی واگذار شود، پس رئیسجمهور در خانه ملت سوگند میخورد برای انجام دقیقا کدام تکلیف و مشخصا کدام وظیفه؟! آن را که دشمن میگوید نداشته باش، واگذار کنیم به «بخش اجنبی» و آنقدر هم شدید و غلیظ واگذار کنیم که جناب جان کری از «بازرسی ابدی» سخن بگوید، آن را هم که قانون ما را مکلف به اموری کرده، گاه بگوییم نمیشود، نمیتوانیم، همین است که هست و گاه بگوییم باید از شمار تکالیف دولت خارج شود، به نظر میرسد نوع خاصی از «تدبیر» باشد که فقط و فقط در دولت «تدبیر و امید» مشاهده میشود! همین جا تا بحث واگذاری گرم است، خوب است اشاره کنم به موضوع واگذاری 2 تیم ملی و مردمی آبی و قرمز. صدالبته خصوصیسازی در امر ورزش پدیده مهم و مبارکی است اما استقلال و پرسپولیس نه 2 باشگاه با 2 رنگ متفاوت و احیانا چندتایی طرفدار، بلکه در ردیف سرمایههای ملی همین مردمند که با اندکی اغراق قابل عفو، هر کدام نیمی از ملت را هوادار خود میبینند. واقعاً آیا پسندیده است که شب بخوابیم و صبح بلند شویم و بفهمیم به بهانه خصوصیسازی در ورزش، ملت، دریبل دوطرفه خورده و استقلال افتاده دست فلانی و پرسپولیس هم دست بهمانی، چون احیاناً فقط پول زیادی دارند؟! اگر قاعده خصوصیسازی در ورزش، فقط و فقط یک استثنا داشته باشد، قطعاً این استثنا شامل 2 تیم محبوب قرمز و آبی است. متأسفانه به نظر میرسد اینجا هم بیش از آنکه فیالواقع بحث خصوصیسازی مطرح باشد، بحث این مطرح است که وزارت ورزش بنا به هر دلیل، حال و حوصله پاسخگویی به هواداران پرشور این دو تیم را ندارد و احساس میکند استقلال و پرسپولیس هم حکایت آموزشوپرورش تکلیفی است که همان به روی دوش این و آن سوار باشد، نه دولت!
اساسا دولتمردی یعنی خدمتگزاری... پس اگر آقایان مشکل با خدمت دارند و خیلی دربند تکلیف و وظیفه و پاسخگویی نیستند، چطور است این سطر را به مزاح برگزار کنیم و پیشنهاد دهیم کل دولت را به بخش خصوصی واگذار کنیم! من البته قبول دارم دولت بویژه دولت فعلی بسیار فربه است و باید تحت یک رژیم درمانی منظم و منضبط لاغر شود اما با تنبلی و فرار از کار و انداختن تکالیف قانونی روی دوش این و آن، هیچ دولتی لاغر نشده، دولت فعلی هم هکذا! همین چندی پیش بود که گفته شد «دلالان تحریم بهتر است فکر شغل دیگری باشند»! با گوینده این جمله به جد موافقم! به هیچوجه زیبنده نیست از همان تحریم که برای ملت ضرر و خسران به بار آورده، نردبان رسیدن به دنیا و مافیها بسازیم... اما کاش این دلالی را همان بخش خصوصی انجام میداد تا پرزیدنت مؤدب و باهوش آمریکا در آن جمله قصار معروفش، این همه به صراحت از «دلال تحریم» رونمایی نمیکرد! عوض کردن شغل... آری! برای کسانی که در شغلشان، حالا هر شغلی، حاضر به انجام وظیفه و پاسخگویی نیستند، پیشنهاد خوبی به نظر میرسد!
************************************
هفته نامه پرتو سخن**
بازی باخته عربستان به ایران در زمین یمن/ هادی مازندرانی
«شاهزادگان بی تجربه» یا «سیاستهای غلط وبلند پروازانه»! واقعا کدام یک از این دو عامل را میتوان موجب شکست آل سعود در یمن دانست؟
قطعا در این میان، محمد بن سلمان وزیر دفاع عربستان که در فکر تبدیل شدن به یک حاکم قدرتمند در عربستان است، همان شاهزاده بی تجربهای است که درحال به باد دادن حیثیت باقی مانده سعودیها است. این شاهزاده بی تجربه، برای فرار از آثار وپیامدهای شکست سنگین از یمنیها، همچنان به جنایت در یمن ادامه میدهد تا شاید بتواند از این تنگنای به وجود آمده برای چند صباحی رهایی پیدا کند.چندی قبل نیز رهبر معظم انقلاب هشدار داده بودند که : «چند جوان بی تجربه امور آن کشور(عربستان) را در دست گرفته و دارند جنبه توحش را بر جنبه متانت و ظاهرسازی غلبه میدهند، که این کار قطعاً به ضررشان تمام خواهد شد»، اما ظاهرا آن چه به گوش این شاهزاده بی تجربه نمیرود، توصیه و نصیحتهای دیگران است.
اکنون مشکلات سعودیها در یمن که معلول خام فکریهای این شاهزادگان راحت طلب است، روز به روز در حال افزایش است. آنان اهدافی را در یمن دنبال میکردند که در دستیابی به این اهداف، ناکام مانده اند. بازگرداندن عبدربه منصور هادی و دولت وی به صنعاء، وهمین طور شکست دادن حوثیها و وادار کردن آنها به تسلیم و تحویل سلاحهای خود، از مهمترین خواستههای سعودیها در راه اندازی این جنگ خونین بود.اما اکنون باید پرسید که آیا آنان به خواستههای خود رسیده اند؟ در حال حاضر رئیس جمهور مستعفی و فراری کجاست؟ آیا حوثیها تسلیم شده اند؟
باید به صراحت پاسخ داد که خیر! سعودیها به هیچ یک از خواستههای خود دست نیافته اند. رئیس جمهوری مستعفی و فراری یمن با توجه به خیانتی که به مردم یمن کرده است، به هیچ وجهی توان بازگشت به کشورش را ندارد. او که پیش از آغاز تجاوز نظامی عربستان به یمن در عدن حضور داشت و از این طریق به اجرای سیاست عربستان در یمن کمک میکرد، اکنون اما در ریاض است و نمیتواند به همین راحتی برگردد. از سوی دیگر حوثیها نیز روز به روز بر قدرتشان افزوده میشود.از این گذشته، شهادت بیش از دو هزار تن از مردم یمن، موجب افزایش تنفر مردم این کشور نسبت به آل سعود شده است و با توجه به این که جامعه یمن یک جامعه قبیلهای است، یمنیها به زودی انتقام خونهای ریخته شده را خواهند گرفت.
اکنون چهره حکومت عربستان به عنوان حکومتی که جرم و جنایت و جنگ افروزی و ریختن خون بیگناهان را توشه راه خود ساخته، درنزد افکارعمومی جلوهگر شده وبسیار بعید است که آل سعود بتواند این چهره خونین و جنایتکار را ترمیم و بازسازی کند. این جنایتها چنان نفرت و انزجاری از متجاوزان در دلهای مردم یمن ایجاد کرده است که گذشت ایام نیز نمیتواند به راحتی این نفرت را از دلهای مردم یمن بزداید. حاصل این جنگ خونین آن شد که اگرانصارالله تا پیش از شروع جنگ عربستان، تنها 40 درصد مساحت یمن را در اختیار داشت،اکنون اما پس از تجاوز سعودیها 85 درصد خاک یمن را در اختیار گرفته است.
در بعد بینالمللی نیز شکستهای بزرگی بر سعودیها تحمیل شده است.بزرگترین شکست آن در میزان نفوذ عربستان سعودی در جهان اسلام و کشورهای عربی آشکار شد و ادعای داشتن نقش بزرگی و رهبری آل سعود که با شعار دروغین "خادم الحرمین الشریفین" همراه بوده است، به چالش کشیده شد.آل سعود تا پیش از جنگ، این گونه تبلیغ میکردند که اعراب و مسلمانان از آنها پیروی میکنند، اما در حین جنگ وقتی یکی یکی حامیان این رژیم، از شرکت در جنگ عقب نشینی کردند، عیارحرف شنوی دیگران از آل سعود مشخص شد. شکست حاکمان ریاض در وارد کردن ارتشهای عرب به این جنگ به ویژه مخالفت پارلمان پاکستان با مشارکت ارتش این کشور در جنگ تنهایی وانزوای این کشور را به دنبال داشته است.
جدای از بعد بینالمللی شکست عربستان، اکنون آتش این جنگ به داخل کاخهای شیشهای حکام آل سعود کشانده شده و شکست در یمن موجب تشدید اختلافات درون خاندان آل سعود گردیده است. اختلاف شدید بین «محمد بن سلمان»، وزیر دفاع سعودی و فرمانده عملیات علیه یمن با «محمد بن نایف بن عبدالعزیز» جانشین ولیعهد و وزیر کشور به بهانه حمله به یمن به اوج خود رسیده است. این اختلافات تا جایی ریشه دوانده است که پادشاه عربستان سعودی، متعب رئیس گارد سلطنتی را به شرکت در جنگ یمن ملزم میکند تا میزان اطاعت و فرمانبرداری او را مورد سنجش قرار دهد چرا که متعب به صورت محرمانه مانع مشارکت گارد ملی در حمله به یمن شده بود !
شکست عربستان کاملا محرز شده است و جالب آن که احمد العسیری سخنگوی ائتلاف موسوم به عملیات توفان قاطعیت اعلام میکند که این عملیات به درخواست دولت یمن آغاز شد و با درخواست آن،پایان یافت تا خود را از زیر بار شکست سنگین برهاند.این در حالی است که به تعبیر امین حطیط،کارشناس مسائل استراتژیک و تحلیلگر مطرح لبنانی «عربستان، یمن را کاملا از دست داد و بدتر از همه آن که، عربستان سعودی ادعا میکند که خطر را از مرزهای جنوبی اش برطرف کرده است، در حالی که عکس این ادعا صحیح است، پیش از تجاوز،هیچ خطری از طریق مرزها وجود نداشت، اما اکنون، اوضاع تغییر کرده و یمن تصمیم گیری مستقل را در اختیار دارد و ممکن است عربستان به زودی مجبور شود، توافق نامه 1934 میلادی را فسخ کرده و سه استان یمنی الاصل را به یمن بازگرداند...
عربستان همچنین برگ برنده تجزیه یمن را هم از دست داد که قصد داشت در صورت ناکامی از استعمار مجدد کل یمن، حداقل این کشور را به چند دولت کوچک تحت عنوان ادعایی ایالت تجزیه کند؛ همان رویا و توهمی که عبدالعزیز سعود بنیانگذار رژیم آل سعود در لحظه مرگ خود به فرزندانش منتقل کرد.»
در این میان آن چه تلخی شکست را در کام سعودیها تلختر میکند، باختن بازی نه فقط به انصارالله و مردم یمن، بلکه به بزرگترین و قدرتمندترین رقیب منطقهای خود یعنی جمهوری اسلامی ایران است.ایران به مانند همه سیاستهای بینالمللی خود، با تدبیر ودرایت وارد شد و با زیرکی خاص و مدیریت تحسین برانگیز، بازی را به ضرر سعودیها رقم زد.پیش از این نیز ایران در بحرانهای به وجود آمده برای سوریه و عراق، سیاستهای هوشمندانهای در پیش گرفت وضمن حمایت از ملت و دولت این دو کشور، تمام توطئههای سعودیها را نقش بر آب کرد.در بحران یمن، یکی از مهمترین اقدامات ایران، وادار کردن ترکیه و پاکستان به عدم دخالت در جنگ بین عربستان و یمن بود.حمایت ایران از ملت یمن وبه ویژه جنبش انصارالله ترس و خشم آل سعود را به همراه داشته است.اگر چه دیپلماسی ایران مبتنی بر یافتن راه حلی برای خاموش کردن آتش جنگ نه تنها در یمن بلکه در سراسر جهان اسلام میباشد، ولی با این حال این سیاست هیچ گاه به معنی دست روی دست گذاشتن نیست.ایران، مردم یمن وبه ویژه انصارالله را تنها نمیگذارد و دقیقا به همین دلیل سیگنالهایی را برای سعودیها ارسال کرده است که در صورت ادامه جنایت در یمن، ایران نیز از اقدامات مقتضی غفلت نخواهد کرد. ایران به تعدادی از کشورهای اروپایی پیام داده است که در مقابل اقدامات عربستان دست بسته نخواهد ماند.بلافاصله بعد از این اخطار، چند کشتی نیروی دریایی خود را به دریای سرخ و مقابل خلیج عدن اعزام کرد.پر واضح است که سعودیها به شدت از ایران هراس دارند واز اقتدار روز افزون ایران بیمناکند. مقامات عربستان از قدرت نامتقارن ایران در منطقه، بخصوص در سوریه وعراق، و کسب برتری کشورمان در منطقه نگران هستند، و به هیچ وجه دوست ندارند که در یمن نیز بازی را واگذار کنند.هرچند تعبیر برخی از کارشناسان عربی و غربی در مورد سیاستهای بینالمللی جمهوری اسلامی، اغراق آمیز بوده و در راستای پروژه ایران هراسی تبیین میشود، ولی با این حال باید پذیرفت که ایران واقعا قدرت اول منطقه بوده و در حال تبدیل شدن به یک بازیگر بزرگ در عرصه بینالملل میباشد.
در جریان یمن، در صورت پیروزی قریب الوقوع انصارالله وملت یمن، محور مقاومت مستحکمتر خواهد شد و این ایران است که حیاط خلوت دیگری را از تیول سعودیها خارج خواهد کرد. به تعبیر المانیتور، عدهای یمن کنونی را بخشی از محور مقاومت میدانند که ایران رهبر آن است و شامل سوریه، حزبالله و گروههایی در عراق میشود و در خاورمیانه در برابر غرب و اسرائیل قرار گرفته است.
پیروزی انصارلله نه تنها هیمنه پوشالی سعودیها را در هم خواهد شکست، بلکه موجب افزایش نفوذ معنوی و فکری ایران در جهان اسلام خواهد شد واین مساله ترس و هراس سعودیها را به همراه خواهد داشت.پس میتوان گفت که عملیات به اصطلاح «طوفان قاطعیت» توسط عربستان و برخی اندک همراهانش نه طوفان بود و نه قاطع! بلکه حرکت ابلهانهای بود که به ضرر آل سعود و به نفع ملت یمن و جمهوری اسلامی ایران تمام شد.
**************************
روزنامه شرق**
تبارشناسی هرم جدید سعودی/نعمت احمدی
برابر وصیت عبدالعزیز، مؤسس عربستان و اولین پادشاه این کشور، سلطنت در فرزندان ذکور عبدالعزیز با توجه به سن آنهاست؛ یعنی ولیعهد از بین فرزندان ملک انتخاب نمیشود، بلکه از بین پسران عبدالعزیز انتخاب میشود و هفت پادشاهی که تاکنون به سلطنت رسیدهاند، همگی فرزندان عبدالعزیز بودهاند.
تعدادی از پسران عبدالعزیز درحالحاضر در قید حیات هستند، اما ملک سلمان اقدامی خلاف وصیت ملک عبدالعزیز و رویه جاری و حاکم بر عربستان انجام داد؛ با حذف آخرین ولیعهد، یعنی مقرنبنعبدالعزیر، اولین نوه از بین نوادگان عبدالعزیز، یعنی محمدبننایف را به ولیعهدی و دومین نوه، یعنی محمد بن سلمان که جوانی ٣٠ ساله است به جانشینی ولیعهد، انتخاب کرده است. برابر وصیت عبدالعزیر در زمان مرگ پادشاه بزرگترین فرزند ذکور باقیمانده از عبدالعزیز توسط شورایعالی بیعت عربستان که در ریاض مستقر است و اعضای آن فرزندان و نوادگان عبدالعزیز هستند، به پادشاهی انتخاب میشود. هرچند در انتصابات جدیدی که در عربستان بهوسیله ملکسلمان صورت گرفت، ظاهرا شاهزاده مقرن از سمت ولیعهدی بهدلیل بیماری استعفا داد، اما با کنکاشی در سایتهای خبری مربوط به اخبار خاندان سعودی، هماکنون هشت نفر از فرزندان شناختهشده و معروف عبدالعزیز در قید حیات هستند؛ «طلال»، «احمد»، «متعب»، «بندر»، «ترکی»، «عبدالرحمن»، «ممدوح» و «عبدالاله»، پس ولیعهد میتوانسته از میان یکی دیگر از فرزندان انتخاب شود. درعینحال گفته میشود تعداد پسران عبدالعزیز تا ١٥٠ نفر تخمینزده میشود که فرزندان در قید حیات وی باید بیش از اسامی ذکر شده بالا -که از شهرت برخوردارند- باشند.ملک عبدالله، پادشاه سابق عربستان بود که زمینه این انتقال را تئوریزه کرد. وی در هشتم اکتبر سال ٢٠٠٧ نظامنامه شورای بیعت را در ٢١ ماده و آییننامه اجرائی آن را در ١٨ ماده تنظیم و تصویب کرد، که انتقال قدرت را در صورت فوت پادشاه و ولیعهد تا حدودی ضابطهمند کرد. آخرین تغییر در شورای بیعت عربستان را ملکعبدالله در ٩ دسامبر سال ٢٠٠٧ انجام داد. با فرمان ملکعبدالله، ٣٥ نفر از فرزندان و نوادگان ملک عبدالعزیز بهعنوان اعضای شورای بیعت این کشور معرفی شدند. هرچند تعدادی از این افراد تاکنون فوت کردهاند، اما این شورا قدرت بالایی دارد. نکته ظریف در تعداد اعضای شورای بیعت، حضور نوههای عبدالعزیز در این شوراست که پدران آنها فوت کردهاند. این ترکیب توانست راه را برای ملکسلمان هموار کند که با وجود حضور پسران عبدالعزیز در جمع اعضای شورای بیعت، تعداد نوادگان افزایش یابد و در اثر همین تغییر ترکیب اعضای شورای بیعت بود که ملکسلمان توانست با وجود در قید حیاتبودن پسران عبدالعزیز، انتقال فعلا بیدردسر قدرت از پسران را به نوادگان تسهیل کند. با این تغییرات و این انتخاب، هرم قدرت عربستان پوستاندازی کرد. نوادگان عبدالعزیز خصوصا ولیعهد و جانشین ولیعهد، تحصیلکرده آمریکا هستند و با هرم عادل الجبیر، وزیر امور خارجه جدید، که سالها سفیر عربستان در آمریکا و بزرگشده این کشور است، جناح صددرصد آمریکایی خاندان آلسعود را بر عربستان حاکم میکنند؛ جناحی که همان اندازه که آمریکایی است، بهشدت ضدایرانی است. نگارنده در گذشته در یادداشتی در «شرق» با عنوان «مرگ ملکعبدالله فرصتی که از دست رفت» خاطرنشان کردم با توجه بهرابطه دوستی عمیق بین آیتالله هاشمیرفسنجانی و ملکعبدالله، که فردی میانهرو و اهل تعامل بود، میشد روابط ایران و عربستان را ترمیم و دورنمای آن را روشن کرد. اگر آیتالله هاشمیرفسنجانی در سفری سیاسی به عربستان میرفت و فضای تیره سیاسی بین دو کشور را به روشنی هدایت میکرد، امروزه جناح آمریکایی- ضدایرانیای که با انتصابات جدید در عربستان و با انتقال قدرت به نوادگان عبدالعزیز شکل گرفته است، احتمالا تشکیل نمیشد. آثار فرصت ازدسترفته را در آینده بیشتر حس خواهیم کرد... .
****************************
روزنامه رسالت**
دفاع از حيثيت سياسي حافظ / سيدمسعود شهيدي
چندي پيش رئيس جمهور محترم در جمع مسئولان نيروي انتظامي فرمودند پليس موظف به اجراي اسلام نيست بلكه وظيفه پليس اجراي قانون است. ولي چند روز بعد در شيراز فرمودند وظيفه ما اجراي توصيه حافظ در سياست داخلي و خارجي است؛ «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» اين دوگانگي، سئوالات بسياري را موجب شد كه حتما ايشان با توضيحات خود آن را مرتفع خواهند كرد.
اما واژه «مدارا» كه در شعر حافظ آمده در سخن رئيس جمهور محترم به عنوان راهبرد اصلي در قبال دشمنان ايران معرفي شده، در لغتنامه دهخدا به معناي مهرباني كردن، نرمي كردن، شفقت و سازش است. شفقت و سازش نيز به معناي دلسوزي، رأفت، رحمت، مهر، صلح، پيوستگي، انفاق، رفق، سازگاري و همدستي آمده است.
اكنون اين سئوال مطرح است كه وقتي در زمان ما مصداقهاي دشمن در درجه اول آمريكا و اسرائيل هستند كه تا امروز از هيچ جنايتي فروگذار نكرده و از هيچ گزينهاي دريغ نورزيدهاند چگونه ميتوان راهبرد سياست خارجي كشور در قبال آنها را با واژههايي مثل سازش، سازگاري، دلسوزي، مهرورزي، پيوستگي، انفاق، همدستي و رفاقت ترسيم كرد؟ اين واژهها بسيار فراتر از روابط سياسي دو كشور و گوياي نوعي رابطه دلدادگي است.
اگر طرف مقابل براي نزديك شدن به ايران چنين مواضعي را اتخاذ ميكرد رئيس جمهور ممكن بود با رعايت جوانب امر و حتي با كمي تأمل بله بگويند. ولي وقتي طرف مقابل علنا ايران را محور شرارت، مركز تروريسم، ناقض آزادي و حقوق بشر، مستحق حمله نظامي و در خور تحريمهاي فلجكننده معرفي ميكند و مي گويد ريشه ملت ايران را بايد خشكاند و هر روز دم از گزينههاي نظامي و جنگ صليبي ميزند كدام منطق ميپذيرد ما يك طرفه براي چندمين بار اظهار محبت كنيم؟ رئيس جمهور محترم و رؤساي جمهور ديگر كه اين روش را تجربه كردهاند در خلوت خود با تاثر ميگويند:
چه خوش بي مهرباني هر دو سر بي
كه يك سو مهرباني دردسر بي
آيا جز اين است كه مذاكرات ما با آمريكا، وارد شدن به يك فرايند دشوار و پيچيده است؟ فرايندي كه بتوانيم اموال به غارت رفته خود را از يك دزد جنايتكار
بين المللي پس بگيريم. اين فرايند ديپلماتيك و اين كشمكش سياسي چه تناسبي با مهرورزي، همدستي، اتفاق، رفاقت و دلسوزي كردن براي او دارد؟
اگر به شعر توجه بيشتري ميشد و با دقت بيشتري بيان ميشد هرگز چنين معناي نادرستي كه قطعا مورد نظر رئيس جمهور محترم هم نيست در ذهنها متبادر نميشد و هرگز دوست ديگري نگران سمرقند و بخارا نميشد.
موضوع اصلي اين نوشته اين است كه ببينيم آيا واقعا حافظ ما را در قبال دشمناني مثل آمريكا و اسرائيل به تسليم شدن، سازش كردن و فرمانبرداري و از اين بالاتر به مهرورزي و رفاقت و شفقت دعوت كرده است يا اين يك
سوء تفاهم و سوء برداشت و سوء استفاده از شعر حافظ است به نظرم اينجا بايد از حيثيت سياسي حافظ دفاع كرد. ابتدا بايد توجه داشت كه حافظ يكي از بزرگترين و معتبرترين آموزگاران معنوي ملت ايران است.
ديوان حافظ نه فقط يكي از باشكوهترين آثار هنري، بلكه يك كتاب زندگي اسلامي و انساني است. به همين دليل است كه ايرانيان آن را در كنار كتابهاي مقدس قرار ميدهند.
علماي بزرگ اين سرزمين او را لسان الغيب ناميدهاند و به تماشاگه رازهايش نشستهاند. او كسي است كه قرآن را با چها رده روايت در سينه دارد لذا كسي نيست كه چنين تصور نادرستي در موردش صدق كند.
به تناسب بحث سياست خارجي كه در سخنان رئيس جمهور مورد تأكيد قرار گرفته و براي رفع سوء تفاهمي كه نسبت به حافظ ايجاد شده، با بضاعتي ناچيز نمونههايي از انديشه والاي او را مرور ميكنيم و اميدواريم اساتيد بزرگوار و كارشناسان فن، حق اين بزرگمرد را ادا كنند.
شايد مهمترين درس مكتب حافظ براي همه انسانها و همه دورانها، درس آزادگي و حريت و عزت و پرهيز دادن از ذلت و حقارت است؛
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
او از اين هم فراتر ميرود و بلندهمتي و بلندنظري و دريادلي را به آنجا ميرساند كه افراد محدودنگر و كوتاهبين را به حيرت واميدارد؛
من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك
چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد
در مكتب حافظ جز در مقابل ذات يگانه، در مقابل هيچ قدرت و ابرقدرتي سر تعظيم فرو نميآيد؛
سرم به دنيي و عقبي فرو نميآيد
تبارك الله از اين فتنهها كه در سر ماست
حافظ راه يگانه پرستي را ميشناسد، به خطرهايش آگاه است و از همان ابتدا چاره را به سالكان راه ميآموزد؛
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي
او تهديدها و خطرها را جزء لاينفك راه عشق ميداند و ترس از كشته شدن را اين گونه علاج نموده و روح شجاعت و خطرپذيري را اين گونه احيا ميكند؛
هزار دشمنم ار ميكنند قصد هلاك
گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك
در موقع شدت يافتن خصومتهاي دشمن كه دلها ميلرزد و بيعتها سست ميشود، ما را به نگهداري پيمان و ياري رساندن به اولياي خدا فرا ميخواند؛
يار مردان خدا باش كه در كشتي نوح
هست خاكي كه به آبي نخرد توفان را
گاهي از ضعف نفس ما غمگين ميشود و با زباني كريمانه سعي ميكند غيرت و شجاعت را در ما احيا كند؛
فراز و نشيب بيابان عشق دام بلاست
كجاست شيردلي كز بلا نپرهيزد
فضيلتهاي بزرگي مثل بلندهمتي، دريادلي و شجاعت، آفت خطرناكي دارند كه بسياري از بزرگان را فرا ميگيرد و از اوج به حضيض ميآورد. حافظ اين آفت بزرگ را عافيتطلبي ميداند؛
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد
به نوسفرها و كم تجربهها هشدار ميدهد كه مسير سعادت توأم با سختي ها
و خطرهاست و بايد از اول آمادگي لازم براي مقاومت و پايداري را داشته باشند؛
ترسم كزين چمن نبري آستين گل
كز گلشنش تحمل خاري نميكني
اودر اشتياق ياران و همراهاني است كه در برابر تهديدها و توفانها لرزان نشوند و رنگ عوض نكنند؛
نه هر درخت تحمل كند جفاي خزان
غلامت همت سروم كه اين قدم دارد
وقتي در معركه حق و باطل، مدعيان پرسخن و بيعمل دل او را به درد ميآورند لب به شكايت ميگشايد؛
شهر خالي است ز عشاق بود كز طرفي
مردي از خويش به در آيد و كاري بكند
وقتي سختيها شدت پيدا ميكند و بيوفاييها آغاز ميشود، واقعه كربلا را به ياد خواص ميآورد تا شايد بيدار شوند؛
رندان تشنه لب را جامي نميدهد كس
گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
گاه كه احساس ميكند اين موعظهها در بزرگان اثر نميكند، سعي ميكند غيرت ياران ديروز را به حركت آورد تا شايد در بيوفايي خود تأمل كنند؛
ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود آنچه ميپنداشتيم
مشاهده نامردميها و پيمانشكنيهاي ياران قديم، او را دلشكسته و محزون ميكند؛
ياري اندر كس نميبينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
در شگفت است كه چرا وقتي همه اسباب بزرگي و عزت و سربلندي فراهم شده، مسئولين همت نميكنند و حق اين نعمت را به جاي نميآورند؛
چوگان كام در كف و گويي نميزني
باز ظفر به دست و شكاري نميكني
گاه افسوس ياران ديروز را كه مرد اين ميدانها بودند و از يكديگر سبقت ميگرفتند، ميخورد؛
گوي توفيق و سعادت در ميان افكندهاند
كس به ميدان درنميآيد سواران را چه شد
ميبيند كه حجم عظيمي از امكانات، موقعيتها و فرصتهاي طلايي، همه فراهم شده ولي خواص، همت نميكنند و موانع را از ميان برنميدارند؛
صد هزاران گل شكفت و بانگ مرغي برنخاست
عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد
بيشترين خون دل خوردنهاي حافظ آنجاست كه ميبيند ما جاهلانه، گنجهاي وجودي خود را رها كرده و فقيرانه دست به سوي دشمن دراز كردهايم؛
سالها دل طلب جام جم از ما ميكرد
و آنچه خود داشت زبيگانه تمنا ميكرد
گوهري كز صدف كون و مكان بيرون است
طلب از گمشدگان لب دريا ميكرد
وقتي ميبيند با اين همه تذكر و هشدار باز هم سادهدلانه به دشمن اميد بسته و در خلوت با او نجوا ميكنيم، دلواپس و نگران ميشود و فرياد برميآورد؛
مي مخور با همه كس تا نخورم خون جگر
يار بيگانه مشو تا نبري از خويشم
سر مكش تا نكشد سر به فلك فريادم
غم اغيار مخور تا نكني ناشادم
با اطمينان خاطر به ما ميگويد تا وقتي دوستان هستند چرا بايد به دشمن تكيه كنيم؛
اي مدعي برو كه مرا با تو كار نيست
احباب حاضرند به اعداء چه حاجت است
حافظ به خوبي ميداند كه در بين دوستان هم گاه گله و شكايت و انتقاد و اعتراض و كدورت پديد ميآيد و ميداند گاه دلهاي ضعيف به سوي دشمن و وعده وعيدهاي او متمايل ميشود. حافظ با قاطعيت و اطمينان، اين باب را مسدود ميكند؛
آشنايان ره عشق گرم خون بخورند
ناكسم گر به شكايت سوي بيگانه روم
مهمترين خطري كه حافظ، بزرگان را از آن پرهيز ميدهد خطر اطرافيان ناصالح، مشاوران نااهل و نزديكان ناخلف است كه بسياري از آبروها و اعتبارها را به باد فنا دادهاند؛
نخست موعظه پير مي فروش اين است
كه از مصاحب ناجنس احتراز كنيد
او از اين هم فراتر ميرود و اصل و اساس خوشبختي و كامروايي و رسيدن به مقصود را حذف اطرافيان و مشاوران ناصالح معرفي ميكند؛
بياموزمت كيمياي سعادت
ز هم صحبت بد جدايي جدايي
حافظ خود اهل راز و محرم اسرار است لذا اهل راز و جايگاه والاي آنها نزد پروردگار را ميداند. پس مشفقانه ما را پرهيز ميدهد از اين كه با اولياي خدا از در حيله و تزوير وارد شويم و دو رويي و دو رنگي پيشه كنيم كه اين خطاي بزرگ، رسوايي و سوء عاقبت را به دنبال دارد؛
بازي چرخ بشكندش بيضه در كلاه
هر كس كه شعبده با اهل راز كرد
چرا اين همه تذكر و موعظه و هشدار در دل بزرگان اثر نميكند؛
دل به اميد صدايي كه مگر در تو رسد
نالهها كرد در اين كوه كه فرهاد نكرد
سخن به پايان رسيد. شايد حافظ دوستان عزيز، اين اشعار را هم براي سياست خارجي مفيد تشخيص داده و براي نصب شدن بر سردر ساختمانهاي وزارت خارجه توصيه نمايند.
اميد است اين سخنان گرانقدر حافظ موجب كدورت كسي نشود؛
حافظ گرت ز پند حكيمان ملالت است
كوته كنيم قصه كه عمرت دراز باد
********************************************