تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۰:۳۴  ، 
کد خبر : ۲۷۵۱۴۷

یادداشت روزنامه‌ها 20 اردیبهشت


روزنامه کیهان **

اولاً غلط می‌کنید... / حسین شریعتمداری

 در جریان جنگ‌ جهانی دوم، ارتش ژاپن به فرماندهی «ژنرال یاماشیتا» و ارتش انگلیس به فرماندهی «ژنرال پرسیوال» در سنگاپور رو در روی  هم قرار گرفته بودند. ژنرال یاماشیتا که در چند هفته اول درگیری، بیشترین ذخیره سوخت و مهمات خود را مصرف کرده بود و در صورت ادامه جنگ، شکست خود را قطعی می‌دید، دست به یک حیله جنگی زد که امروزه از آن با عنوان یکی از کارآمدترین تاکتیک جنگی یاد می‌شود. او با فرمانده انگلیسی تماس گرفت و از موضع برتر به وی توصیه کرد که «از این مقاومت بی‌معنی و ناامیدکننده دست بردارد» و برای اثبات این که مقاومت ارتش انگلیس بی‌نتیجه است، از وی دعوت به مذاکره کرد. ژنرال پرسیوال با انجام مذاکره موافقت کرد و به افسران ارشد سپاه خود گفت که قصد دارد توان جنگی و استعداد نظامی حریف را ارزیابی کند. ژنرال ژاپنی با بهره‌گیری از شگردها و عملیات روانی وانمود کرد که بیش از 100‌هزار نیروی نظامی در اختیار دارد و فرمانده انگلیسی که 50 هزار نیرو در اختیار داشت، خود را با دو گزینه روبرو دید. اول؛ تن دادن به شکستی که با تلفات فراوان نیروهای تحت امر او نیز همراه بود و دوم؛ تسلیم شدن که هر چند نوعی شکست بود ولی تلفات نظامیان انگلیسی را در پی نداشت. ژنرال پرسیوال بعد از کسب تکلیف از فرماندهی کل متفقین با پرچم سفید به مقر فرماندهی یاماشیتا رفت و با تمامی نظامیان تحت فرماندهی خود تسلیم شد و سپس یاماشیتا، فرمانده ارتش بیست‌و پنجم ژاپن که ذخایر سوخت و مهمات انگلیسی‌ها را به غنیمت گرفته بود به نیروهای انگلیس و متحدانش در مالایا حمله کرد و نظامیان حریف که بعد از تسلیم پرسیوال در سنگاپور روحیه رزمی خود را از دست داده بودند، دست به مقاومت چندانی نزده و تسلیم شدند. در جریان حمله به سنگاپور و مالایا نزدیک به 200 هزار نفر از نظامیان انگلیسی به اسارت درآمدند که از این رخداد با عنوان بزرگترین تسلیم نیروهای انگلیسی در جنگ جهانی دوم و نیز، در تمامی تاریخ این کشور یاد می‌شود. متفقین اندک زمانی پس از شکست سنگاپور و مالایا به این واقعیت پی بردند که ژنرال یاماشیتا درباره توان نظامی خود بلوف زده بود و در آن هنگام ارتش بیست و پنجم ژاپن فقط چند هزار نیروی تحت امر داشته و ذخیره سوخت و مهمات و آذوقه آنها نیز رو به اتمام بوده است. چرچیل، نخست‌وزیر وقت انگلیس، بعدها اعتراف کرد که از ماجرای سنگاپور به شدت شوکه شده و این خاطره تلخ را هرگز از یاد نبرده است.

تهدیدهای پی در پی آمریکا که اگر مذاکرات هسته‌ای به نتیجه نرسد و جمهوری اسلامی ایران به تعهداتی که می‌دهد - یا داده است!- پایبند نباشد به گزینه نظامی روی می‌آوریم! از دو زاویه متفاوت قابل ارزیابی است.

اول آن که ادامه مذاکرات هسته‌ای ایران با گروه 5+1  در حالی که آمریکا به‌عنوان اصلی‌ترین عضو این گروه، جمهوری اسلامی ایران را به حمله نظامی تهدید می‌کند، با کدام منطق عقلی و حقوقی سازگار است و به قول حضرت آقا، مذاکره زیر سایه و شبح تهدید چه معنا و مفهومی دارد؟

دوم این که آیا آمریکا آنگونه که ادعا می‌کند، توان حمله نظامی به ایران را دارد؟ و یا این تهدیدها فقط یک «بلوف سیاسی» و «لاف ‌گزاف» است؟ و اگر لاف گزاف است - که هست- این طبل توخالی را با چه انگیزه‌ای به صدا درآورده است؟ بخوانید!

1- در نظام حقوق بین‌الملل، مذاکره -NEGOTIATION- نقطه مقابل جنگ  - WAR- است و در تعریف آن آمده است «مذاکره با هدف دستیابی به صلح انجام می‌پذیرد» (ماده 2 منشور ملل متحد). از این روی «مذاکره» و «جنگ» دو‌مقوله متضاد هستند که نمی‌توانند به طور همزمان انجام پذیرند، به بیان دیگر، وقتی یکی از طرفین مذاکره، طرف مقابل را به حمله نظامی تهدید می‌کند، مفهوم و ترجمان حقوقی این تهدید، آن است که «مذاکره» را تمام شده تلقی کرده است، ماده 52 از کنوانسیون 1969 وین درباره «حقوق معاهدات» تصریح می‌کند «هر‌معاهده‌ای که با نقض اصول حقوق بین‌الملل مندرج در منشور ملل متحد، از راه تهدید یا زور منعقد شده باشد، باطل است». از این روی، در حالی که میان ایران و 5+1 مذاکرات هسته‌ای در جریان است و آمریکا نیز یکی از طرف‌های مذاکره است، تهدید آمریکا به حمله نظامی علیه ایران، نه فقط در تعریف حقوق بین‌الملل، بلکه در عرف منطقی و عقلی نیز به معنای پایان مذاکرات است و به قول حکیمانه - و البته مقتدرانه- رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر ایشان با معلمان کشور، مذاکره زیر سایه تهدید، معنا ندارد. ایشان در دیدار یادشده با اشاره به تهدیدهای اخیر دو تن از مقامات رسمی آمریکا  که به ایران حمله نظامی کنیم، خطاب به آنان فرمودند؛ اولا غلط می‌کنید... و در ادامه تاکید ورزیدند «بامذاکراتی که زیر شبح تهدید باشد موافق نیستم و به مسئولان مذاکره‌کننده کشورمان توصیه کردند « به مذاکره با رعایت خطوط اصلی ادامه دهید و اگر در این چارچوب به توافق هم رسیدید اشکالی ندارد. اما به هیچوجه زیر بار تحمیل، زور، تحقیر و تهدید نروید». از این روی و با توجه به اصول و روال تعریف شده در مذاکرات، ادامه مذاکرات هسته‌ای با 5+1 فقط در صورت دست کشیدن آمریکا از تهدید- که‌خواهیم دید طبل توخالی است- قابل قبول است و مادام که آمریکایی‌ها از تهدیدات خود دست نکشیده و رسما پوزش نخواسته‌اند، ادامه مذاکرات غیر از قربانی کردن عزت نظام و مردم و عبور از خون شهدا، مفهوم و معنای دیگری نمی‌تواند داشته باشد. خوشبختانه قرار است امروز مجلس شورای اسلامی یک‌طرح سه فوریتی را با همین مقصود و منظور ارائه کرده و به تصویب برساند. همین جا گفتنی است و پیش از این نیز با اشاره به انبوهی از اسناد غیرقابل انکار تاکید کرده بودیم که مذاکرات هسته‌ای با 5+1 هرگز به نتیجه نخواهد رسید.

2- فقط نیم‌نگاهی به رخدادهای سه دهه اخیر به وضوح نشان می‌دهد که هیچیک از لشکرکشی‌ها و تجاوزهای نظامی آمریکا و متحدانش علیه کشورهای منطقه نه فقط به پیروزی نرسیده است بلکه در مواردی، نتیجه معکوس نیز داشته است، تا آنجا که می‌توان گفت، منطقه غرب آسیا به ویترینی از شکست‌های پی‌در‌پی آمریکا تبدیل شده است. آمریکا در حمله نظامی به افغانستان که یکی از ضعیف‌ترین کشورهای منطقه بود با شکست روبرو شد. در حمله نظامی به عراق که با هدف تسلط بر سرنوشت مردم این کشور صورت گرفته بود، نتیجه‌ای کاملا معکوس گرفت و امروزه کشور عراق به یکی از محورهای مستحکم زنجیره مقاومت در منطقه تبدیل شده است. گفتنی است بعد از خروج نظامیان آمریکایی از عراق، سعودالفیصل وزیر خارجه وقت عربستان در مصاحبه با واشنگتن‌پست با عصبانیت خطاب به آمریکا گفته بود؛ «عراق را در سینی طلا تحویل ایران داده‌اید». حمله وحشیانه اسرائیل با  حمایت آشکار آمریکا به لبنان، گروه‌ها و احزاب و قومیت‌های این کشور را تحت مدیریت حزب‌الله به یک قدرت موثر منطقه‌ای تبدیل کرد. قدرتی که امروزه علاوه بر لبنان، در سوریه و فلسطین و... نیز علیه آمریکا و متحدانش نقش‌آفرین است. فلسطین از سلطه حکومت خودگردان که دست نشانده آمریکا و برای اسرائیل نقش «کبریت بی‌خطر»! را داشت خارج شد و انتفاضه با رهبری جهاد اسلامی و حماس شکل گرفت که در جنگ‌های 22 روزه و 51 روزه به عنوان یکی از اصلی‌ترین دشمنان صهیونیست‌‌ها، پوزه اسرائیل را به خاک مالید و...

آمریکا بعد از تحمل شکست‌های پی در پی در منطقه ناچار به تغییر استراتژی شد و از رویارویی مستقیم به جنگ نیابتی- PROXY  WAR - روی آورد، که نمونه بارز آن، بحران‌آفرینی در سوریه است که با سازماندهی تروریست‌های اجاره‌ای  تحت حمایت مستقیم و آشکار عربستان، ترکیه، قطر، اردن و... به نیابت از آمریکا شکل گرفت و برای ارزیابی نتیجه این جنگ نیابتی کافی است به رجزخوانی اولیه آنان که براندازی بی‌چون و چرای حاکمیت بشار اسد بود مراجعه کرد و آن هدف اعلام شده را با خواسته امروز نیابتی‌ها که مذاکره با بشار اسد است مقایسه کرد. تازه‌ترین نمونه جنگ نیابتی آمریکا در منطقه، حمله‌های وحشیانه راهزن‌زاده‌های آل‌سعود به یمن است که با وجود قتل عام بی‌وقفه زنان و کودکان و مردم عادی نه فقط پیشرفت انصارالله را متوقف  نکرده‌اند، بلکه انکار نمی‌کنند در انتظار انتقام سخت آنها هستند. در این‌باره نیز کافی است به رجز‌های اولیه و خواسته‌های کنونی آل‌سعود اشاره کرد. سرتیپ احمد العسیری، سخنگوی ارتش آل‌سعود، در آغاز حمله به یمن از نابودی انصارالله و تسلط بر همه شهرهای یمن سخن می‌گفت؛ چند هفته بعد، اعلام کرد که هدف از حملات، آزاد‌سازی‌ استان‌های جنوبی از سلطه انصارالله است و دو روز قبل در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد، توقف حملات، مشروط  به آن است که انصارالله از تعقیب گروه‌های هم‌پیمان آل‌سعود منصرف شود! و...

 در این‌باره اگرچه گفتنی بسیار است ولی اشاره به مقاله تحلیلی و مستند توماس فریدمن نویسنده ارشد نیویورک‌تایمز - آبان 1391- در مصاحبه با روزنامه ملیت ترکیه درخور توجه است. او می‌گوید؛ آمریکا به اندازه یک بند‌انگشت هم توان دخالت نظامی در منطقه خاورمیانه و هیچ نقطه دیگر دنیا را ندارد... در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم ولی خودمان را روی آن انداختیم... دولتمردان آمریکا به جای «بیت لحم» در خاورمیانه باید به فکر نجات  «بیت پنسیلوانیا» باشند... مردم آمریکا بیشتر از هر دوره دیگری می‌پرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان چه می‌کنند؟

آمریکا با 18 هزار میلیارد دلار بدهی غیرقابل جبران روبرو است و اوباما که وعده تأمین رفاه اجتماعی داده بود، در پی اجرای طرح ریاضت اقتصادی است. جنبش تسخیر وال‌استریت در اعتراض به حاکمیت یک درصدی کلان سرمایه‌داران آمریکایی بر 99 درصد مردم این کشور، امروزه به اعتقاد تحلیل‌گران آمریکایی، آتش زیر خاکستر است که هر لحظه احتمال زبانه کشیدن آن وجود دارد و...

حالا به این فراز از بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب بازمی‌گردیم. حضرت آقا با اشاره به اظهارات چند روز گذشته دو تن از مقامات آمریکایی که گفته بودند، اگر چنان شرایطی پیش آید علیه ایران دست به حمله نظامی خواهیم زد! فرمودند: اولا غلط می‌کنید! ... و با توجه به جغرافیای سیاسی و نظامی منطقه که فقط به چند نمونه از آن اشاره شد می‌توان حدس زد که ثانیا و ثالثا و رابعا و... این برخورد مقتدرانه نیز، تکرار همان غلط می‌کنید است. نیست؟!

 ***************************************

روزنامه جام جم **

صبر مردم یمن هم حدی دارد/ دکتر غضنفر رکن آبادی

 فاجعه انسانی که این روزها در یمن در حال رخ دادن است، اساسا به روز آغاز تجاوز عربستان به این کشور بازمی‌گردد. عربستان سعودی برخلاف تمام قوانین شناخته‌شده حقوق بین‌الملل اقدام به تجاوز به یمن کرده است. براساس این قوانین، تنها در دو صورت یک کشور می‌تواند به کشور دیگری حمله کند: یکی با مجوز شورای امنیت و دیگر این‌که بخشی از این کشور اشغال شده باشد که هیچ‌کدام از این دو حالت در مورد یمن صدق نمی‌کند.

 اولا آغاز این تجاوز و حمله کاملا غیر قانونی بود؛ ثانیا در این تجاوز جمع زیادی از مردم بی گناه در حال به خاک و خون کشیده شدن هستند که بیش از همه شاهد کشته شدن زنان، کودکان و افراد سالخورده هستیم.

 در اینجا می‌توانیم کاملا سیاست دوگانه نظام جهانی سلطه را مشاهده کنیم. باید به نوع واکنش و برخورد شورای امنیت، آمریکا و دیگر طرف‌های غربی در قبال حوادث مشابه توجه کرد. عربستان سعودی ادعا می‌کند براساس خواسته رئیس‌جمهور قانونی و مشروع یمن و به منظور حمایت از مردم این کشور اقدام به این تجاوز کرده است. حال این مساله مطرح است که همین موضوع در ارتباط با سوریه نیز صدق می‌کند.

 چگونه است که به خواسته رئیس‌جمهور قانونی و مشروع سوریه که مورد تائید اکثریت مردم است، توجه نمی‌شود و در مقابل شاهد آن هستیم که مقامات ریاض همراه دیگر طرف‌های منطقه‌ای برای سرنگونی نظام سوریه و رئیس‌جمهور قانونی از هیچ کوششی طی چند سال اخیر فروگذار نکرده‌اند.

 همچنین آنها از مخالفانی حمایت می‌کنند که در واقع گروه‌های تروریستی و سلفی بوده و از طرف اسرائیلی‌ها حمایت می‌شوند. این پرسش مطرح است که چگونه در سوریه از مخالفان مسلح علیه یک رئیس‌جمهور قانونی حمایت می‌شود اما در یمن، یک رئیس‌جمهور مستعفی را مجبور به پس‌گرفتن استعفایش کرده و می‌گویند این رئیس‌جمهور قانونی باید به قدرت بازگردد. مثال دیگر در این رابطه، حوادث و اتفاقات یک سال و نیم گذشته اوکراین است. آمریکایی‌ها و غربی‌ها در اوکراین با یک رئیس‌جمهور قانونی مخالفت کرده و در مقابل مخالفان او را مورد حمایت قرار دادند. در مصر نیز عربستان سعودی که امروز ادعای حمایت از مردم را می‌کند، از کودتا علیه یک رئیس‌جمهور منتخب و قانونی حمایت کرد.

 تمامی این موارد را می‌توان سیاست‌های نظام جهانی سلطه دانست که عربستان سعودی به نمایندگی از آنها وارد میدان شده است. روز بیست و هفتم جنگ، سعودی‌ها اعلام کردند عملیات «طوفان قاطعیت» پس از تحقق اهداف به پایان خود رسیده است. همه دنیا مشاهده کردند که این مضحک‌ترین اظهارنظری بود که می‌شد از سعودی‌ها شنید. اهداف مدنظر آنها برای آغاز این تجاوز عبارت بود از: بازگرداندن رئیس‌جمهور مستعفی به قدرت، عقب‌نشینی انصارالله و واگذار کردن مراکز دولتی کشور به رئیس‌جمهور مستعفی. حال این پرسش مطرح است که چگونه وقتی این اهداف هنوز محقق نشده، آنها سخن دیگری می‌گویند. ما روز به روز شاهد رسوایی‌های بیشتر عربستان در این تجاوز هستیم. در واقع عربستان با انجام این اشتباه راهبردی، وارد دامی شد که دیگران برایش پهن کرده بودند و ممکن است جبران این خسارات مدت‌ها طول بکشد.

 از سوی دیگر شاهد این هستیم که عربستان با وجود اعلام پایان این عملیات، همچنان به کشتار مردم بیگناه ادامه می‌دهد. در واقع این حملات به این علت ادامه دارد که ریاض وارد یک باتلاق شده و می‌خواهد آبرومندانه از آن خارج شود. بر همین اساس تصور می‌کند با استمرار حملات هوایی می‌تواند مردم یمن را به ستوه آورده و نیروهای انقلابی و انصارالله را به عقب‌نشینی وادار کنند. البته هر چه این تجاوزها بیشتر ادامه پیدا کند، نفرت و عصبانیت مردم یمن از عربستان سعودی و حامیان غربی آنها بیشتر می‌شود. بنابراین پیش‌بینی این است که عربستان نمی‌تواند برای مدت زمان طولانی به این حملات ادامه دهد.

 از سوی دیگر از همان روز آغاز این حملات، شاهد این بودیم که نیروهای ارتش، انصارالله و کمیته‌های انقلابی از آمادگی خود برای جلوگیری از خونریزی‌های بیشتر سخن گفتند تا به این ترتیب بهانه‌ای به دست دشمن مشترک تمام مسلمانان یعنی اسرائیل نیفتد و از وقوع یک یک جنگ اسلامی ـ اسلامی و عربی ـ عربی در منطقه جلوگیری شود. البته طبیعی است این نیروها نیز اعلام کردند صبر آنها نیز حدی خواهد داشت. با این اوصاف لازم است تمام کشورهای منطقه و جامعه بین‌الملل که پیام وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران و طرح 4 ماده‌ای ایران را که حاوی طرح سیاسی است، دریافت کردند با جدیت این طرح را پیگیری کنند و در جهت برقراری ارامش و آتش‌بس قدم بردارند.

 ***************************************

 روزنامه قدس ***

خبر بد برای اتحادیه اروپا/ محمدحسین جعفریان

پنجشنبه گذشته یکی از غیرقابل پیش‌بینی‌ترین انتخابات در جزیره انگلیس برگزار شد، انتخاباتی که هم برای مردم این کشور و هم برای شرکای لندن در اروپا و جهان از حساسیت ویژه‌ای برخوردار بود.

 طبق نظرسنجی‌هایی که روزنامه ساندی تایمز تا آخرین ساعات پیش از رأی‌گیری صورت داده بود، حزب محافظه‌کار به رهبری «دیوید کامرون» از حمایت 35 و حزب کارگر به رهبری «ادمیلیبند»از 34 درصد حمایت رأی‌دهندگان برخوردار بود. در همین حال لیبرال دمکراتها نیز از هشت درصد آرا برخوردار بوده و بقیه شرکت‌کنندگان در نظرسنجی نیز در شمار آرای خاکستری و متزلزل دسته‌بندی شده بودند از دهه 1970 به بعد، انگلستان با انتخاباتی تا این حد خاص و رقابتی چنین نزدیک و پیچیده روبه‌رو نشده بود.

 در این کارزار، هر دو حزب کارگر و محافظه کار درصدد بودند تا با جلب آرای سرگردان احتمال پیروزی خویش را افزایش دهند. مهمترین مسایل مورد نظر مردم که هر دو طرف بر روی آن مانور می‌دادند، کسری بودجه، کاهش بیکاری، کاهش هزینه‌های عمومی، افزایش قدرت خرید مسکن، بهداشت عمومی، بحران مهاجران و مسأله تقویت بنیه دفاعی کشور از جمله دفاع هسته‌ای بود.

 در مناظره‌های متعددی که شبکه های بی‌بی‌سی و اسکای نیوز میان نمایندگان دو حزب اصلی گذاشتند، این موارد بیش از بقیه محل دعوا بود.

 در کنار اینها، یکی از حساسترین مسایل مورد بحث که برای مخاطبان بین‌المللی این انتخابات نیز اهمیت ویژه‌ای داشت، موضوع ادامه عضویت انگلستان در اتحادیه اروپا بود. دیوید کامرون پیشتر وعده داده بود که در سال 2017 بار دیگر برای خروج احتمالی کشورش از اتحادیه اروپا، یک همه پرسی برگزار خواهد کرد. این وعده به منزله یک تهدید تمام عیار علیه سرمایه‌داران عمده و شرکتهای بزرگی بود که خیال سرمایه‌گذاری‌های میان مدت و بلندمدت در این کشور داشتند.

 بسیاری معتقدند، چنین سیاستی باعث بی‌اعتمادی صاحبان سرمایه و فراری دادن آنها از انگلیس می‌شود و منتقدان برآنند که حتی اعلام این تصمیم در ماه‌های اخیر سبب آشفتگی بازارهای مالی و تزلزل نرخ برابری پوند در مقابل ارزهای عمده شده است.

 در انتخابات پنجشنبه گذشته، بسیاری از ناظران، رأی  به کامرون را، رأی  مردم به خروج لندن از اتحادیه اروپا قلمداد می‌کردند و با تمام این احوال، دیوید کامرون و حزب محافظه کار به رهبری وی در این انتخابات تاریخی به پیروزی رسیدند. نشریه آلمانی «اشپیگل»بلافاصله پس از انتشار خبر این پیروزی، آن را خبری بد برای اروپا دانسته و نوشت؛ سیاستهای کامرون تأثیر بر ساختارهای اتحادیه اروپا و حتی ساختارهای داخلی انگلستان خواهد گذاشت. درحال حاضر عموم رسانه‌های غرب سرگرم تحلیل آسیبهای خروج احتمالی انگلیس از اتحادیه اروپا و مشکلات تجارت این قاره و خود انگلستان پس از این تصمیم خواهند بود. در ماه‌های اخیر «یورو» در برابر عمده ارزهای معتبر جهان، بویژه دلار سیری نزولی را طی کرد. این وضعیت پس از به قدرت رسیدن مخالفان اتحادیه اروپا در یونان شدت گرفت و در هفته‌های اخیر اما اوضاع کمی بهتر شده بود. اکنون باید منتظر ماند و دید که آیا با قدرت گرفتن محافظه‌کاران در لندن، چه بر سر این اتحادیه و ارکان متزلزل آن خواهد آمد.

************************************

روزنامه جمهوری اسلامی ****

در دام دشمنان نیافتیم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

بعد از آنکه اظهارنظرهای تند جمهوریخواهان آمریکا علیه ایران نتوانست آنها را به هدفشان برساند،‌ مجلس سنای آمریکا با هدف بی‌نتیجه گذاشتن مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5 دولت آمریکا را موظف به گرفتن موافقت کنگره در مورد هرگونه توافقی در زمینه هسته‌ای با ایران و لغو تحریم‌های ایران کرد. این مصوبه البته هنگامی قانون خواهد شد که کنگره نیز آن را تصویب کند و باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا نیز آن را امضاء نماید.

اینکه 150 نفر از نمایندگان کنگره آمریکا بلافاصله پس از مصوبه ضد ایرانی سنای این کشور با امضاء نامه‌ای به اوباما حمایت خود را از ادامه مذاکرات هسته‌ای با ایران اعلام کردند، به این دلیل است که مصوبه سنا را قبول ندارند و آن را کارشکنی علیه حزب دموکرات و شخص رئیس‌جمهور با هدف ناکام گذاشتن دموکرات‌ها در انتخابات ریاست جمهوری آینده می‌دانند.

موضع گیری‌های موافقان و مخالفان مذاکرات هسته‌ای در آمریکا و ایران در روزهای اخیر کاملاً‌نشان می‌دهد یک جریان فعال که یکسر آن در آمریکا و سر دیگر آن در ایران است عزم خود را برای ناکام گذاشتن این مذاکرات جزم کرده است. نکته قابل تامل اینست که این دو سر، هیچ توافقی با همدیگر به عمل نیاورده‌اند ولی بدون آنکه توافق نامه‌ای شفاهی یا کتبی میان آنها وجود داشته باشد، با گفتارها و رفتارهای خود، مشترکاً و متفقاً برای به نتیجه نرسیدن مذاکرات تلاش می‌کنند.

در مقابل، طرف‌های مذاکره کننده و حامیان آنها در ایران و آمریکا با درک این واقعیت تلخ که چنین جریانی درحال تلاش برای ناکام کردن مذاکرات است، مطالب روشنی را درباره این جریان مطرح می‌کنند و برای خنثی کردن اقدامات آنها فعالند.

در آمریکا باراک اوباما می‌گوید هر مصوبه‌ای را که مانع توافق باشد وتو خواهد کرد و در ایران نیز وزیر امور خارجه می‌گوید ما در مذاکرات هسته‌ای، با دولت آمریکا طرف هستیم نه دیگران. آقای ظریف علاوه بر این، هفته گذشته گفته بود برای پایان دادن به موانع ساختگی بر سر راه مذاکرات هسته‌ای مصمم هستیم. دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران نیز روز جمعه گفت: ایران، فریب نقشه غرب در بازی رقابت منطقه‌ای را نخواهد خورد.

در این میان، حمله نظامی عربستان به یمن و شرایط حاد منطقه نیز به ابزاری برای مخالفان مذاکرات هسته‌ای تبدیل شده است. آنها تلاش می‌کنند ایران را از حالت عدم مداخله در این جنگ خارج کنند و به وضعیتی بکشانند که بتوانند شرایط کشور ر�� غیرعادی جلوه دهند و از رهگذر این شرایط، مانع ادامه مذاکرات هسته‌ای شوند. این سخن دریابان شمخانی که گفته است: «جمهوری اسلامی ایران فریب نقشه غرب در بازی رقابت منطقه‌ای را نخواهد خورد کما اینکه در قضیه داعش نیز فریب داعش سازان را نخوردیم» اعلام یک سیاست دقیق و راهبردی در جهت جلوگیری از بهانه‌سازی‌های دشمن است.

تاکید پیاپی مسئولان وزارت امور خارجه کشورمان بر عدم مداخله ایران در یمن، اقدام هوشمندانه‌ایست که از یکطرف هرگونه بهانه‌ای را از دست دشمنان خارج می‌سازد و از طرف دیگر تلاش‌های مخالفان داخلی مذاکرات هسته‌ای را خنثی می‌کند. همین دیروز بود که عادل الجبیر، وزیر امور خارجه عربستان، همراه با اعلام وعده برقراری آتش بس 5 روزه در یمن از روز سه‌شنبه این هفته، ایران را به مانع تراشی بر سر راه استقرار آرامش در منطقه متهم کرد. این دروغ بزرگ وزیر خارجه تازه کار عربستان، که از قضا خود او از دست اندرکاران تهاجم نظامی عربستان به یمن می‌باشد، اگر با واکنش غیرهوشمندانه مسئولان سیاست خارجه کشورمان مواجه شود می‌تواند ما را وارد همان دامی نماید که دشمنان برایمان گسترده‌اند.

دو هفته قبل،‌ هنگامی که دکتر ظریف وزیر امور خارجه کشورمان پیام تبریکی برای همین آقای عادل الجبیر به مناسبت انتصاب وی به عنوان وزیر خارجه عربستان فرستاد، مخالفان به این اقدام خرده گرفتند. این خرده‌گیری در ظاهر نیز قابل توجیه بود زیرا عربستان وارد جنگ با مردم مظلوم یمن شده بود و کسی که مخاطب پیام تبریک آقای ظریف بود، از جمله مبتکران این جنگ و اولین شخصی بود که خبر حمله نظامی عربستان به یمن را اعلام کرده بود. اما با اینحال، اقدام وزیر امور خارجه کشورمان در ارسال پیام تبریک به وزیر امور خارجه تازه منصوب شده عربستان یک اقدام در جهت منافع و مصالح جمهوری اسلامی ایران بود.

دلایل متعددی می‌توان برای این قبیل موضعگیری‌ها برشمرد که روشن‌ترین آنها یکی ضرورت جلوگیری از ورود جمهوری اسلامی ایران به درگیری‌های منطقه و دیگری تلاش برای باز گرداندن صلح و آرامش به کشورهای اسلامی است. اینکه هر روز آتش یک جنگ در یکی از کشورهای اسلامی شعله‌ور می‌شود و در حال حاضر بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دچار جنگ‌های داخلی هستند یا با کشورهای دیگر درحال جنگند، امری عادی نیست. این، خواست و اراده دشمنان ملت‌های منطقه و ملت‌های مسلمان است که با برنامه‌ریزی دقیق، مسلمانان را به جان همدیگر انداخته و حرث و نسل آنان را به نابودی می‌کشانند و با استفاده از این فرصت، سلاح‌های خود را می‌فروشند و اهداف استعماری خود را نیز دنبال می‌کنند.

مسلمانان باید برای بازگرداندن امنیت به منطقه، جلوگیری از هرگونه درگیری جدید و خنثی کردن توطئه‌های دشمنان، تمام تلاش خود را بکار بندند.

این وظیفه مهم بر دوش ما ایرانیان به ویژه مسئولین اعم از سیاسی و نظامی بیش از دیگران سنگینی می‌کند. همه باید برای برگرداندن مکر و حیله دشمنان به خودشان و پرهیز از بهانه دادن به دست آنان، هوشمندانه عمل کنیم. حفظ آمادگی دفاعی و برخورد قاطع با متجاوزان، وظیفه‌ای حتمی و تعطیل ناشدنی است، اما این وظیفه حتمی با تحریک و بهانه دادن به دشمن که نوعی در زمین مورد نظر دشمن بازی کردن است تفاوت اساسی دارد.

***********************************

روزنامه خراسان*****

جنايت هاي سعودي و يک امتحان تاريخي/کورش شجاعي

۱ - رژيم سعودي با حمله وحشيانه و جنايتکارانه خود به مردم مظلوم يمن، از چهره خونريز و جلاد خود نقاب برداشت گر چه طبق مستندات دقيق و ثبت شده تاريخي اساساً اين رژيم غيرمردمي از همان حدود صد سال پيش که بنيان نامبارکش گذاشته شد، ريشه در خون و قتل و غارت هاي فراوان داشت. اما آن سفاکي ها، خونريزي ها، قتل و غارت ها و حق کشي ها به هر صورت داخل مرزهاي عربستان رخ داد ولي اين روزها رژيم سعودي پس از آن فجايع و جنايت هاي عديده اي که وهابيون در عربستان مرتکب شدند و پس از تلاش هاي همه جانبه در جهت گسترش مدارس تربيت وهابيون و تکفيري ها و به دنبال آن تربيت و تجهيز تروريست هاي وهابي تکفيري و اعزام آنان به کشورهايي مثل سوريه و عراق حالا حکام سعودي در نهايت بي رحمي و قساوت علاوه بر حمايت هاي مالي و تسليحاتي از القاعده و تکفيري هاي لانه کرده در يمن، سوريه و عراق، آشکارا بمباران گسترده اکثر نقاط کشور يمن به جز بخش هايي از «حضرموت» و چند منطقه ديگر که محل فعاليت القاعده و تکفيري ها است را در دستور کار خود قرار داده و با اين که به خاطر شرايط فاجعه بار اين کشور مظلوم، آمار دقيقي از ويراني هاي به بار آمده در يمن و حتي کشته شدگان در دست نيست اما آمار اعلام شده هفته گذشته چنين حکايت مي کند که ظرف حدود ۴۰ روز بمباران هاي مستمر جنگنده هاي سعودي بيش از ۳۵۵۰ انسان بي گناه که ۵۰۳ نفر آنان کودک و نوجوان و ۲۱۸ نفرشان زن بوده اند قرباني جنايت هاي رژيم سعودي شده اند. اين جنايتکاران کودک کش که با وقاحت تمام ادعاي «خادم الحرميني» دارند. اگر حتي ذره اي تقوا و اندک ترسي از «روز جزا» داشتند و اگر ذره اي حرمت دار خانه کعبه و مدينة النبي و خداي کعبه و پيامبر بودند اين چنين جنايتکارانه با بمب هاي خوشه اي و غيرخوشه اي و موشک هاي خريداري شده از پول مسلمين، مردم مظلوم يمن را قتل عام نمي کردند و به خاک و خون نمي کشيدند.

 ۲ - براي مدعيان دروغين خادم الحرميني و مدعي مسلماني همين «رسوايي تاريخي» بس که امروز اين مرتجعان منفور و مزدور جنايتکار وابسته به آمريکا و دلبسته به دنيا به جاي اين که به سيره پيامبر عظيم الشأن اسلام «رحماءُ بينهم و اشداءُ علي الکفار» باشند در اوج وحشي گري يادآور دوران جاهليت و «بدويت»شان حالا نه با خنجر و شمشير که با بيش از ۱۰۰ فروند جنگنده ساخت غرب که به روايت آمار، تعداد جنگنده هاي ساخت انگلستان که در اختيار نيروي هوايي عربستان است بيش از نيروي هوايي خود انگليس است به جان مردم مسلمان مظلوم و بي دفاع يمن افتاده اند و بيش از ۴۰ روز است که مدام بر سر اين مردم و زنان و کودکانشان بمب و موشک مي ريزند. عجب مسلماناني هستند اين سعودي هاي وهابي که به جاي شباهت به مسلمانان راستين، اين روزها بيشتر از هر چيزي به نژاد پرستان متجاوز جنايتکار و کودک کش رژيم صهيونيستي شبيه شده اند. اين شباهت و عقد اخوت وهابيون رژيم سعودي با رژيم صهيونيستي تا روزي که با هم وارد جهنم شوند مبارکشان باد. اما علاوه بر صهيونيست ها، رژيم آدم کش و جنايتکار سعودي نيز مطمئن باشند که تا فرا رسيدن «روز جزا» البته در اين دنيا نيز دير يا زود حتماً به سزاي اعمال جنايتکارانه خود خواهند رسيد و خون مردم بي گناه سوريه، عراق و خصوصاً خون مردم مظلوم يمن دامن آنان را در اين دنيا خواهد گرفت، سعودي هاي جنايتکار اگر به روز جزا نمي انديشند و اگر حافظه تاريخي شان ضعيف شده، اي کاش لااقل همين چند سال پيش را و آن ذلت و خواري صدام ديکتاتور عراق همان که جنايت هاي فراواني در حق مردم خودش و ايران عزيز روا داشت و سوداي سردار قادسيه شدن را در سر مي پرورانيد و اين آرزو را با ذلت به گور برد به ياد آورند.

 ۳ - اين سنت الهي است که خون ناحق دامن خونريزان را دير يا زود مي گيرد و دودمانشان را به هم مي پيچد. چه بد سرانجام است آل سعود جنايتکار که اگر ذره اي به اسلام ناب محمدي و فرامين و احکام قرآني و شريعت و سنت نبوي پايبند بود به جاي ريختن بمب و موشک بر سر مردم فقير، بي پناه، مظلوم و بي دفاع يمن، مسلماني و انسانيت مي کرد و لااقل کاري مي کرد يا حداقل مانع نمي شد که مردم اين کشور همسايه و مسلمانش در قرن بيست و يکم از حداقل هاي حق و حقوق ملي و يک زندگي معمولي برخوردار باشند نه اين که مردم اين کشور را که گناهي ندارند جز اين که نمي خواهند مستعمره عربستان باشند، نمي خواهند سعودي ها مدرسه تربيت وهابيون و تکفيري ها در کشورشان داشته باشند، نمي خواهند حکام سعودي براي آنان تصميم بگيرند و نمي خواهند وهابيون در کشورشان جنگ مذهبي راه بيندازند و چنين بي رحمانه مورد تجاوز و حمله هوايي قرار دهند.

 مگر مردم يمن چيزي غير از حفظ استقلال، عزت و کرامت خود مي خواهند، اين مردم بي پناه اما غيور آيا چيزي جز حق رأي و حق انتخاب سرنوشت و حکومت خود مي خواهند؟ آيا مردم ستمديده چيزي جز تداوم زندگي مسالمت آميز مذاهب مختلف که قرن ها در يمن جاري بوده مي خواهند؟ و آيا اين مردم مظلوم چيزي جز حفظ تماميت ارضي و امنيت شهروندان خود مي خواهند؟ پس گناه مردم يمن چيست که بيش از ۴۰ روز است که حکام سعودي بمب و موشک بر سر اين مردم مظلوم فرو مي ريزند و قتل عام مي کنند. مردم يمن چه گناهي مرتکب شده اند که در اين مدت سعودي ها بيشتر زيرساخت هاي اقتصادي، فرودگاه ها، پل ها و جاده ها، کارخانه هاي برق، تأسيسات آب، انبارهاي غله و حتي ۵۴ بيمارستان، ۲۶ مسجد، ۱۶۸ مرکز آموزشي، ۳ مدرسه، ۹۳۰ مرکز مردمي و ۵۶۰ مجموعه مسکوني آنان را با بمب و موشک ويران کرده است. علاوه بر اين جنايت ها رژيم سعودي با بستن مرزهاي دريايي، زميني و هوايي يمن حتي از رساندن آب و غذا و دارو به مردم ممانعت مي کند، اين «محاصره ناجوانمردانه» در کنار آن حملات هوايي، يمن را گرفتار يک «فاجعه انساني» بزرگ کرده است.

 ۴ - گر چه ارتش اجاره اي سعودي ها که به «ارتش برنج» معروف هستند به دلايل مختلف از جمله ناتواني و کمبود فاحش انگيزه و وابستگي هاي فراوان دنيوي از يک سو و همچنين شرايط ويژه سرزميني يمن و از ديگر سو به دليل قدرت و توانايي نيروهاي مردمي، ارتش يمن و انصارا... که به خاطر انگيزه بسيار قوي و خدايي و توانايي جنگ چريکي و ساده زيستي که به گفته شاهدان عيني تنها با کمي آب و مقداري نان قادرند مدت ها به جنگ چريکي ادامه دهند فعلاً نمي تواند به حمله گسترده زميني فکر کند اما مشخص است که هدف اصلي حکام سعودي در هم شکستن اراده و به دنبال آن مقاومت دلاورانه و مظلومانه مردم يمن است و کاملاً روشن است که حداقل هدفي را که عربستان در يمن دنبال مي کند اين است که اگر نتواند با بمباران ها و محاصره دارويي و غذايي اراده مردم را بشکند قصد دارد با بمباران هاي متعدد و مستمر علاوه بر نابودي زيرساخت ها و تحميل هزينه هاي فراوان به اين کشور فقير، يمن را به «سرزمين سوخته» تبديل کند. سعودي همچنين مي خواهد با هر چه بيشتر مسلح کردن نيروهاي القاعده و تکفيري ها در يمن اين کشور را به دام جنگ داخلي فرسايشي و طولاني گرفتار کند و البته تجزيه دوباره يمن از اهداف ميان مدت حکام سعودي است. اما اگر «صبر استراتژيک» و مقاومت جانانه مردم و در کنار اين ها تدبير و دورانديشي هاي لازم همچنان ادامه داشته باشد بي گمان حکام سعودي اين اهداف و آرزوها را با خود به گور خواهند برد.

 ۵ - علاوه بر ننگ ابدي و مهر جنايتکاري که بر پيشاني رژيم سعودي به خاطر نسل کشي، قتل عام و ارتکاب جنايات جنگي در يمن مي خورد لااقل تا اين لحظه سازمان ملل متحد و خصوصاً شوراي امنيت اين سازمان و بسياري از مجامع مدعي حقوق بشر و همچنين اکثر کشورهاي عربي و منطقه در کنار آمريکا، رژيم صهيونيستي و کشورهاي غربي که در مقابل جنايت حکام سعودي در يمن سکوت يا حمايت کرده اند به خاطر سکوت ها و حمايت هايشان در برابر وجدان انساني و تاريخ بايد شرمسار باشند چرا که هيچ جواب قانع کننده اي به تاريخ و انسانيت براي سکوت ها و حمايت هايشان ندارند.

 ۶ - اما در اين ميان جاي بسي تأسف و شگفتي است که نهادي مانند صليب سرخ جهاني تا اين لحظه با وجود وقوع «فاجعه انساني» در يمن به کمترين وظيفه ذاتي خود که تلاش موثر و همه جانبه براي کمک رساني به مردم مظلوم و بي گناه يمن است عمل نکرده و تا کنون اقدامي، حتي حداقلي، از سوي اين سازمان کمک رساني بين المللي براي رساندن غذا، آب و دارو به مردم يمن انجام نشده است.

 به قول دکتر روحاني رئيس جمهور ايران عزيزمان، امروز يمن صحنه «امتحان تاريخي» براي دنيا است اگر غم ما براي يمن با غم ما براي فلان کشور اروپايي يا آسيايي يکسان نباشد، معلوم مي شود که همه اصول انساني صليب سرخ و هلال احمر را زير پا گذاشتيم.

 افکار عمومي مردم آزاده جهان منتظر است که ببيند چه کساني از اين «امتحان تاريخي» قبولي مي گيرند.

************************************

روزنامه ایران******

معیار واقعی ارزیابی یک توافق هسته‌ای چیست/ سید جلال دهقانی فیروزآبادی

مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5 به سمت تدوین توافقنامه نهایی سوق پیدا کرده است. همزمان طیف مخالفان مذاکره نیز همچنان به طرح شبهات مختلف در این باره می‌پردازند. اما همانند سایر موضوعات سیاست خارجی در بحث دیپلماسی هسته‌ای واقعیت جایی در میان دو دیدگاه خوش‌بینانه و بدبینانه محض قرار دارد. در حالی که برای یک ارزیابی واقع بینانه و منصفانه از توافق هسته‌ای این اصول دهگانه را باید به عنوان معیار به کار بست.

اول، در ارزیابی توافق هسته‌ای باید از منطق «همه» یا «هیچ» پرهیز و از منطق «هم این» و «هم آن» پیروی کرد. چون هیچ توافقی بدون هزینه نیست و هر دستاوردی مستلزم و متضمن صرف هزینه است.

دوم، ارزیابی واقع بینانه مستلزم شناخت دقیق اهداف اعمالی خود و رقیب است نه اهداف اعلامی و ایذایی او. زیرا در بسیاری از مواقع طرح اهداف اعلامی حداکثری دال بر داشتن اهداف حداقلی اعمالی و دادن امتیازات قابل توجه در عمل است. ماهیت فکت شیت امریکا را برپایه این اصل می‌توان تحلیل کرد.

سوم، ارزیابی هر توافقی، به عنوان یک گزینه انتخابی، باید در مقایسه و نسبت با گزینه‌های ممکن دیگر سنجیده و برآورد شود چون یک گزینه

غیر بهینه در مقایسه با یک گزینه نامطلوب دیگر می‌تواند بهینه و معقول باشد. به گونه‌ای که یک گزینه بد می‌تواند خیرالشرین باشد.

چهارم، یک توافق حاصل فرایند یک مذاکره پیچیده دیپلماتیک است. مذاکره نیز ماهیتاً متضمن مصالحه مرضی الطرفین مبتنی بر برد هر دو طرف است. اما بازی برد – برد به معنای برد مساوی دو طرف نیست؛ بلکه بدان معناست که حاصل جمع جبری آن مثبت است و برد یکی مساوی باخت دیگری نیست.

پنجم، ارزیابی صرفاً به صورت کمی و بر پایه جمع جبری امتیازات طرفین صورت نمی‌گیرد به گونه‌ای که تعداد امتیازات یک طرف به تنهایی نمایانگر میزان برد وی نیست؛ بلکه ارزیابی کیفی معیار تعیین‌کننده است، چون ممکن است یک امتیاز کسب شده توسط یک طرف ارزش و اهمیت بیشتری از چند امتیاز داده شده از سوی او داشته باشد، برای نمونه، حفظ توان هسته‌ای مبنی بر غنی‌سازی در داخل ایران امتیازی است که در مقایسه با پذیرش بعضی از محدودیت‌ها از ارزش راهبردی بیشتری برخوردار است لذا نباید آن را تنها یک امتیاز ساده با ارزش عددی یک برآورد کرد.

ششم، هر توافقی باید بر پایه دستاوردهای فنی درون متنی و غیر فنی برون متنی مورد ارزیابی قرار گیرد چون در پی یک توافق هسته‌ای با 1+5 بسیاری از دستاوردهای سیاسی و امنیتی خارج از متن حقوقی و فنی حاصل می‌شود. در رأس این دستاوردهای فرامتنی نیز غیر امنیتی شدن فعالیت هسته‌ای و سپس خود جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. وضعیتی که بسیاری از ظرفیت‌های ملی کشور بویژه قابلیت‌های دیپلماتیک آن را که مصروف تنش هسته‌ای می‌شود آزاد می‌کند. هفتم، در ارزیابی توافق هسته‌ای باید منافع و دستاوردهای کوتاه مدت را با منافع و دستاوردهای دراز مدت ناشی از آن سنجید، چون ممکن است برای یک دستاورد راهبردی دراز مدت صرف نظر کردن از برخی منافع و امتیازات کوتاه مدت تاکتیکی ضرورت یابد. هشتم، ارزیابی باید در چارچوب سه ضلعی منافع و امنیت ملی، قدرت ملی و شرایط موقعیتی حاکم بر مذاکرات و کشور صورت گیرد چون مصالحه و مذاکره بر سر منافع غیر حیاتی برای تأمین منافع حیاتی و در رأس آن بقا و امنیت ملی بر پایه به کار‌گیری بهینه عناصر قدرت ملی مناسب در شرایط موقعیتی خاص خود عقلانی و به صرفه است. نهم، مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5 ماهیتی نامتقارن دارد. در مذاکرات نامتقارن طرفین در صدد یافتن راه حل‌های رضایت‌بخش هستند و نه دستاوردهای بهینه به طوری که یافتن راه حل‌های پایدار برای حل و فصل اختلافات دیرینه به صورت ریشه‌ای و دائمی ضرورت می‌یابد. از این رو، در ارزیابی توافق ناشی از این مذاکرات باید نامتقارن اهداف و دستاوردهای طرفین را لحاظ کرد. دهم، توافق هسته‌ای باید بر مبنای این اصل راهبردی ارزیابی شود که در اثر آن دست کم قدرت نسبی و منزلت منطقه‌ای موجود ایران حفظ و تضمین می‌شود. قدرت ملی نیز صرفاً برحسب قدرت سخت تعریف نمی‌شود بلکه قدرت نرم یکی از مهمترین مؤلفه‌ها و مقوّمات آن است.

************************************

روزنامه شرق**
گزینه‌هایی برای آینده سوریه/
محمدعلی سبحانی

پروسه‌ تبدیل اعتراضات مدنی به جنگ داخلی که سرانجام منجر به حضور نیروهای تروریستی القاعده و داعش در سوریه شد، عامل اصلی وضعیت آشفته‌ای است که در منطقه به‌وجود آمده  است و مشخصا غم‌انگیزترین آن در سوریه نمود دارد. در این خلاصه بنا‌بر این است که نگاهی به گذشته و حال و آینده سوریه داشته باشیم. اعتراضات و مطالبات مردم: شکی نیست که علت اصلی اعتراضات مردمی، حکومت‌های غیرانتخابی، فضای بسته، زندانی کردن مخالفان و فقر و فساد در سیستم اداری است؛ حوادثی که از ٢٠١١ شروع شد و بسیاری از حکومت‌های عربی را در‌بر‌گرفت، در سوریه نیز استمرار یافت. در این اعتراضات حکومت‌ها خود را در مقابل مردم دیدند و معلوم شد که دولت‌های عربی تا چه حد با مردم خود و خواسته‌های آنان بیگانه‌اند. منصفانه است اگر بگوییم در ابتدا فقط مردم  در صحنه اعتراضات بهار عربی بودند، اما پس از برخورد نادرست حکومت‌ها، فضا عوض شد و استفاده از سلاح، جای فعالیت مدنی را گرفت و در نهایت برخی از دولت‌ها سرنگون شده و بعضی با چنگ و دندان و با کشتار باقی ماندند، اما مشکل تازه شروع شده بود. همه شاهد بودیم زمانی که مسئولان حکومت‌های قبلی کنار زده شدند شکاف‌های عمیق خود را نشان دادند و جنگ‌های خانمان‌سوز جای آرزوهای مردم در میدان‌های «تغییر» و «تحریر» را گرفت. جهان هرگز زیبایی آن روزها در پایتخت‌های برخی از کشورهای عربی را از یاد نخواهد برد که مردم عرب و در رأس آنها جوانان، اعتراضات مسالمت‌آمیز را با خواسته‌های دموکراتیک و اصلاح‌طلبانه به نمایش گذاشتند. فقط برای یادآوری، عنوان‌های برخی از مقالات روزنامه‌های عرب در سال‌های ٢٠١١ و ٢٠١٢ را ذکر می‌کنیم که بیان‌کننده اراده و خواسته‌های ملت‌های عرب در آن روزهاست:

 - این انقلاب‌ها برای دموکراسی است.

 - آزادی و عدالت را در کنار هم می‌‌خواهیم.

 - دولت دموکراتیک عربی، دولت همه مردم است.

 - عدالت بدون حاکمیت قانون ممکن نیست.

 - مردم، همه شهروندان عرب و غیرعرب، مسلمانان و غیرمسلمانان را شامل می‌شود.

 - مخالفان باید به مبانی دموکراتیک پایبند باشند.

 - توازن بین آزادی و عدالت بر اساس حقوق شهروندی و حقوق سیاسی و حقوق اجتماعی شکل می‌گیرد.

 - خواست ملت‌ها، استقلال قوا و انتخابات آزاد است.

 - آمده‌ایم از دموکراسی دفاع کنیم، نه آنکه به‌دنبال پست‌های سیاسی باشیم.

 در همان مقطع، مقالات زیادی در مورد برابری زن و مرد نوشته شد و زن‌ها دوشادوش مردان در فعالیت‌های مدنی حضور یافتند.

 آن سرباز یمنی در میدان تغییر، که گفت من آمده‌ام در اعتراضات شرکت کنم تا سرباز وطن باشم نه سرباز شخص، نیز از جمله زیبایی‌های آن دوران بود. باید تأسف خورد که امروز از این شعارها هیچ خبری نیست. میدان‌های تغییر و تحریر به میدان‌های جنگ تبدیل شده و همان نسل جوانی که با همه وجود، دغدغه دموکراسی و توسعه داشت، امروز در باتلاق نفرت و کینه و جنگ فرو رفته است. از خانم کرمان در یمن که صلح را از آن خود کرد و از حضور زنان خبری نیست. برادران آن‌گونه همدیگر را می‌کشند که گویی اهالی بهشت و جهنم هستند.

 در سوریه چند گروه مخالف دولت هستند که هم با دولت می‌جنگند و هم با خودشان؟

 این همه گروه‌هایی که به نام اسلام می‌جنگند، آیا واقعا دغدغه اسلام و اخلاق دارند؟ قاعدتا همه ما پاسخی مشابه برای این سؤالات داریم. همه معتقدیم که باید دولت و گروه‌های سوریه‌ای که تروریست نیستند، دست از توهم برداشته و بدانند که هیچ‌کس نمی‌تواند به‌تنهایی اوضاع را تغییر داده و مسیر مردم‌سالاری را زنده کند. اما عمق فاجعه اینجاست که در سوریه و در منطقه، صدای جنگ‌سالاران بلند است، به‌گونه‌ای که گوش جهان را کر می‌کند و صدای اصلاح‌طلبان و دموکراسی‌خواهان ضعیف است. رئیس‌جمهور دوران اصلاحات به‌عنوان رئیس‌ مرکز بین‌المللی گفت‌وگوی تمدن‌ها اخیرا در یک سخنرانی به بررسی این پدیده پرداخته و گفته است باید راهی پیدا شود تا صدای اصلاح‌طلبی و تعادل را بیشتر بشنویم تا بتوانیم امید را در دل و ضمیر ملت‌های منطقه زنده نگه داریم و اگر چنین نشود، دود سیاه همچنان آسمان سوریه را تاریک‌تر خواهد کرد. قبل از اینکه سناریوی محتمل برای آینده سوریه را در این مجال مطرح کنم، باید تأکید کنم در ارزیابی مقصران این تراژدی غم‌انگیز، نمی‌توانیم تنها و تنها دولت سوریه را مقصر بدانیم بلکه باید عملکرد نیروهای موجود در صحنه و رفتار برخی دولت‌های منطقه‌ای را نیز در به‌وجودآمدن این وضعیت مؤثر بدانیم.  به‌طورکلی وضعیت فعلی محصول دو اشتباه بزرگ است:

 الف( خطای دولت سوریه:

 در سال ٢٠١١ با شروع تظاهرات در چندین شهر سوریه، مردم و گروه‌های موجود در صحنه اعتراضات که بهترین آنها اخوان‌المسلمین بودند، درخواست‌های اصلاح‌طلبانه‌ای را مطرح کردند. به‌طورمثال تقاضای اصلاح نظام را در چندین جمعه تکرار کردند. در یکی از بیانیه‌ها اعلام کردند که خواهان برکناری نخست‌وزیر و تغییر قانون اساسی مبنی بر امکان مشارکت بیشتر مردم و احزاب در قدرت هستند. اما برخورد صورت‌گرفته، خواسته‌های مردم را بالا برد و خواستار ایجاد تغییرات بنیادین شدند. امید به اصلاح، جای خود را به ناامیدی داد. نیروهای مسالمت‌جو به نیروهای مسلح تبدیل شدند. کمتر از یک سال پس از آغاز اعتراضات، سلاح‌های سبک و سنگین به میدان‌های شهرها و روستاها آمد و جنگ داخلی آغاز شد.

 سؤال جدی همین‌جاست؛ این سلاح‌ها از کجا آمد؟ قبول دارم ارتش آزاد، بخشی از سلاح خود را از پادگان‌ها به دست آورد، اما سلاح‌های بیشتر و آموزش‌های نظامی نیروهایی که هیچ شناختی روی آنها نبوده است، سبب شده به‌جای یک ارتش منظم با هدف ایجاد امنیت و ایجاد نوعی از توازن، خلأ امنیتی ایجاد شده و همین شرایط، سوریه را به مرکز اصلی تربیت تروریست تبدیل کرده است.

 ب( خطای بازیگران منطقه‌ای:

 خطای دوم و بزرگ‌تر در سوریه را در میان بازیگران داخل و خارج، همه کسانی مرتکب شدند که جنگ‌سالاران را در مقابل ارتش قرار دادند و سلاح‌های سبک و سنگین، ‌پول و امکانات زیادی را به داخل سوریه روانه کردند. همه ما می‌دانیم ارتش‌ها سرمایه ملی هستند و باید به‌عنوان سرمایه ملت‌ها باقی بمانند. باور نگارنده این نیست که نیت همه کشورهایی که مرتکب این خطا شدند، توطئه‌آمیز بود. شاید خطای محاسبه، آنان را به این وضعیت کشاند، اما در مورد کشورهایی چون عربستان سعودی که نقش تخریبی آن در جلوگیری از پیشرفت دموکراسی در جهان عرب بر هیچ‌کس پوشیده نیست، چگونه باید باور کرد که این کشور از مردم سوریه برای دموکراسی حمایت می‌کند؟! نمونه یمن و بحرین دلیل روشنی است که عربستان سعودی دلارهای نفتی خود را چگونه برای انحراف انقلاب‌های عربی به کار گرفته و این انقلاب‌ها را در نطفه خفه کرده است. در حقیقت کشورهایی که از تروریست به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم یا بر اثر خطای محاسبه حمایت کردند

  در کنار نظام اسد که به درخواست مردم سوریه برای اصلاحات پاسخ کافی نداد، مانند دو تیغه یک قیچی عمل کردند و آمال و آرزوهای دموکراسی‌خواهانه و پیشرفت در سوریه و برخی دیگر از کشورهای عرب به محاق رفت.

 ١-سناریوهای محتمل برای آینده سوریه:

 ٢-استمرار شرایط کنونی برای مدتی طولانی

 ٣-تجزیه سوریه به دولت‌های محلی کوچک و بزرگ

 ٤-شکل‌گیری ائتلاف بین‌المللی و اشغال سوریه

 راه‌حل سیاسی توسط گروه‌های غیرتروریست در داخل با حمایت یک ائتلاف منطقه‌ای و بین‌المللی

 لازم است در اینجا به یک نکته توجه کنیم که شرایط سوریه به‌ویژه پس از ظهور داعش به‌قدری پیچیده و دشوار شده که اولویت‌دادن و پیش‌بینی در مورد هریک از احتمالات ذکر شده را غیرممکن کرده است و نگارنده از میان این احتمال‌ها آنچه را مشخصا مناسب‌تر می‌پندارم و احتمال می‌دهم اشتراک نظر بیشتری در سطح منطقه‌ای در مورد آن وجود دارد، مطرح می‌کنم:

 ١- اولویت اصلی و فرعی در مرحله کنونی خلع سلاح نیروهای تروریست و داعش است و یقینا این اقدام بدون یک سازوکار منطقه‌ای و بین‌المللی امکان‌پذیر نخواهد بود. سؤال مهم دراین‌باره‌ این است که ترکیب این سازوکار و اختیارات آن چه باشد؟ این سازوکار در درجه اول به هماهنگی منطقه‌ای و سرانجام به یک قطع‌نامه شورای امنیت نیاز دارد.

 آیا امکان دستیابی به این قطع‌نامه که متحد سوریه، یعنی روسیه را راضی نماید وجود دارد؟ جای دولت سوریه در این سازوکار چیست؟ چه کسی جایگزین مطلوب خواهد بود؟ آیا دولت سوریه پذیرفته خواهد شد؟ و ده‌ها سؤال دیگری که به دلیل تعدد بازیگران در صحنه داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی پاسخ به هر کدام از آنها دشوار است.

 پیشنهاد می‌شود داعش - خطرناک‌ترین گروه تروریستی در جهان که سوریه را مرکز آموزش و صدور تروریست قرار داده است – را اولویتی برای گفت‌وگو و هماهنگی قرار دهیم.

 ٢- پس از نابودی یا تضعیف نیروهای تروریست است که می‌توان از همه گروه‌های غیرتروریست یا حتی غیرمسلح سوری و نیز دولت سوریه دعوت کرد و آنان را تحت فشار یا به اختیار، در کنار هم نشاند و سازوکار یک انتخابات آزاد را فراهم کرد. در آن صورت، نماینده اکثریت که بسیاری از آنان امروزه آواره شده‌اند، رأی خواهند آورد.

 هرچند این چشم‌انداز امروزه بیشتر به یک آرزو شبیه است، اما می‌توان به اجرائی‌شدن آن تا حدودی امید داشت، خصوصا در صورتی که قدرت‌های تأثیرگذار منطقه‌ای با اعتقاد و هماهنگی، این راه را دنبال کنند. در غیر این صورت ملت سوریه با جنگ و کشتار مواجه خواهند بود و گروه‌های مسلح، هرکدام در نقطه‌ای به کانونی که خون مردم را در شیشه خواهند کرد، تبدیل شده و درنهایت به سوی تجزیه و نابودی پیش می‌روند.

 *متن کامل این یادداشت در قالب سخنرانی در همایش مشترک دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت خارجه و مرکز مطالعات استراتژیک وزارت خارجه ترکیه ارائه شد.

 ***************************

روزنامه وطن امروز **

 آل‌سعود در سراشیبی سقوط/محسن کاظمی

 «سلمان بن‌عبدالعزیز» پادشاه کهنسال اما تازه به دوران رسیده آل‌سعود فاز دوم تسویه خاندان پادشاهی از رقبا را طی روزهای گذشته کلید زد. فاز نخست که اندک زمانی پس از مردن «عبدالله بن‌عبدالعزیز» پادشاه پیشین آغاز شد، چنان گسترده بود که در یک روز آن نزدیک به 30 حکم از سوی سلطان تازه به تخت نشسته برای شخم زدن میراث عبدالله صادر شد.

در فاز دوم هم «سعود الفیصل» وزیر خارجه عربستان طی 4 دهه گذشته به بهانه بیماری برکنار و «عادل جبیر» سفیر آل‌سعود در واشنگتن به‌عنوان وزیر جدید خارجه معرفی شد. تغییر مهم‌تر کنار گذاشتن «مقرن بن‌عبدالعزیز» از ولایتعهدی و جایگزینی «محمد بن‌نایف» برادرزاده سلمان بود. در تغییری دیگر «محمد بن‌سلمان» 34 ساله فرزند پادشاه و وزیر دفاع کنونی به‌عنوان جانشین ولیعهد یا همان ولیعهد دوم منصوب شد.

در فضای تحولات داخلی�� کارشناسان هدف اصلی عزل و نصب‌های اخیر را از میدان به در کردن «شمری‌ها» یا همان جریان نزدیک به پادشاه پیشین از سوی «سدیری‌ها» به سرکردگی سلمان می‌دانند. در سال‌های پیشین بین این دو جریان که از تفاوت در نسل مادری فرزندان «عبدالعزیز بن‌ عبدالرحمن» نخستین پادشاه آل‌سعود ریشه می‌گیرند، توازنی از سوی عبدالله برقرار شد. این در حالی است که تحولات اخیر نشان از مصادره قدرت از سوی سدیری‌های حاکم و به حاشیه راندن غیرسدیری‌ها دارد.

برکنار از پیامدهای داخلی‌ای که به صورت غیرمستقیم کنشگری خارجی سعودی‌ها را تحت تاثیر قرار خواهد داد، تحولات اخیر  به صورت مستقیم نیز تاکتیک‌ها و راهبردهای خارجی عربستان را متاثر می‌سازد.

یکی از ویژگی‌های سدیری‌های ارتقایافته در ساختار قدرت و نیز چهره‌ای چون «جبیر» نزدیکی بسیار زیاد به آمریکایی‌ها است تا جایی که کارشناسان به نوعی به رقابت آشکار و پنهان بین این شخصیت‌ها برای جلب نظر و قرابت با واشنگتن اشاره دارند.

طی سال‌های گذشته به‌رغم ضریب بالای همسویی سعودی‌ها با سیاست‌های واشنگتن در منطقه و جهان، برخی منافع متعارض در مناطقی چون سوریه و پرونده‌هایی چون مذاکرات هسته‌ای سبب اختلاف نظرهایی بین ریاض و واشنگتن شد. در شرایط جدید به نظر می‌رسد مهره‌هایی چون جبیر و بن‌نایف دستورکاری چون همراهی بیشتر آل‌سعود با آمریکایی‌ها را به طور جدی‌تری دنبال کنند.

ویژگی دیگر چهره‌های قدرت‌یافته،

 ستیزه‌جویی علیه جمهوری اسلامی ایران است. جبیر پس از طرح اتهام کودکانه آمریکایی‌ها مبنی بر تلاش نهادهای نظامی- امنیتی ایران برای ترور وی در واشنگتن(!) بر موضع‌گیری‌های ضدایرانی خود افزوده است و در کنار بن‌سلمان و بن‌نایف به‌عنوان اعضای حلقه ضدایرانی در حکومت سعودی پروژه ایران‌ستیزی را با شدت و حدت بیشتری به پیش خواهند برد.

یکی از مهم‌ترین نمودهای گسترش تقابل منطقه‌ای با جمهوری اسلامی ایران، حذف چهره‌های منتقد حمله نظامی عربستان به یمن و یکدست شدن خاندان پادشاهی برای پیشبرد پروژه تهاجم به همسایه جنوبی است. با برکناری مقرن به‌عنوان یکی از مخالفان ساکت حمله به یمن، بن‌سلمان که از زمان روی کار آمدن پدرش با 34 سال سن وزارت جنگ را برعهده گرفته، اجماع بی‌چالشی را برای یورش به یمن پشت سر خود خواهد داشت.

در این زمینه توصیف رهبر حکیم انقلاب از وضعیت سیاست خارجی عربستان در دوره جدید را می‌توان تشریحی دقیق به شمار آورد. به فرموده حضرت معظم‌له در حالی که تا پیش از این سیاست خارجی عربستان از ویژگی‌هایی چون متانت نیز برخوردار بود، اینک اداره ریاض به دست چند جوان خام افتاده و جنبه وحشیانه آن بر دیگر جنبه‌ها سلطه یافته است.

یکی دیگر از گمانه‌هایی که کارشناسان در زمینه کنشگری خارجی سعودی‌ها بویژه در عرصه غرب آسیا در دوره جدید به آن اشاره دارند، احتمال بالای تقویت گروه‌های افراطی منطقه است.

به‌رغم مواضع اعلانی واشنگتن و ریاض در زمینه مبارزه با افراطی‌گری و گروه‌های تروریستی چون «داعش»، کارشناسان با توجه به برخی روابط آشکار و پنهان حلقه‌های درونی خاندان حاکم با سرکردگان گروه‌های افراطی از گسترش حمایت‌های عربستان از این گروه‌ها سخن به میان می‌آورند؛ اتفاقی که بر ناامنی و بی‌ثباتی منطقه به شکل چشمگیری خواهد افزود.

در این ارتباط، افزایش رویکردهای متصلّب و غیرمنطقی سعودی‌ها سطح اصطکاک و تنش‌ را در مناطقی چون سوریه، عراق، یمن، بحرین و لبنان افزایش و منطقه را به سمت گسترش بحران‌ها سوق خواهد داد. رخدادهای اخیر در ساختار حاکمیت عربستان را از منظر «واقعگرایی راهبردی» نیز می‌توان مورد تحلیل و بررسی قرار داد.

از دید برخی اندیشمندان مکتب رئالیسم همچون «توماس شیلینگ»، یکی از مهم‌ترین الزامات واقعگرایی راهبردی، انعطاف‌پذیری بازیگران جهانی و منطقه‌ای در برابر تحولات و دیگر بازیگران رقیب است. این انعطاف‌پذیری از طرقی چون باز گذاشتن مسیر عقب‌نشینی خود و بازیگر رقیب، همچنین مذاکره و امتیازدهی و امتیازگیری متقابل تامین می‌شود و از این رو هرگونه تصلّب مانعی در برابر کنشگری منطقی و قاعده‌مند در رفتارهای‌ خارجی است.

در شرایط کنونی چینش مهره‌های ساختار سیاسی حاکم بر ریاض، رفتارهای غیرمنطقی سعودی‌ها در تقابل با جمهوری اسلامی ایران و به‌طور کلی بی‌ثباتی منطقه‌ای را تشدید خواهد کرد و به معنای خراب کردن پل‌های پشت سر و راه‌های پیش رو برای کنترل بحران‌های غرب آسیاست.

تداوم تهاجم نظامی سعودی‌ها به یمن که تاکنون هزاران کشته و زخمی از جمله شمار زیادی کودک و زن بیگناه را به دنبال داشته، از رویکرد جدید خاندان پادشاهی سعودی پرده‌برداری می‌کند. این در حالی است که به‌رغم اقداماتی نظیر مداخله نظامی در بحرین و حمایت از تروریست‌های فعال در عراق و حوزه شامات، جنایتی به این وسعت، شدت و آشکاری در کارنامه آل‌سعود طی دهه‌های اخیر بی‌سابقه است.

ادامه چنین رویکردی از دید بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان جز به افول قدرت سعودی‌ها در منطقه و نظام بین‌الملل نخواهد انجامید. سعودی‌ها در پی این جنایتگری‌ها و تندروی‌ها جایگاه خود را در جهان اسلام از دست داده و بیش از پیش تنفر مسلمانان و افکار عمومی جهان را برخواهند انگیخت.

بالا بردن سطح تقابل با رقبای منطقه‌ای، بستن باب هرگونه تفاهم و توافق و گسترش کاربرد قدرت نظامی، مولفه‌هایی است که هزینه‌های کنشگری عربستان را به میزان کمرشکنی بالا خواهد برد. تجارب و قواعد بین‌المللی طی سال‌های گذشته نشان داده است الگوهای رفتاری سخت اینچنینی نه‌تنها اهداف و منافع تعریف‌شده را محقق نخواهد ساخت بل سبب نوعی برانگیختگی پیرامونی حول کانون ناامن‌ساز و غیرمنعطف خواهد شد.

فرجام سخن آنکه تحولات درونی عربستان سعودی جز به افول قدرت و جایگاه این کشور نخواهد انجامید و نزدیکی با آمریکا نیز نخواهد توانست جبرانی بر این افول باشد، زیرا تجربه رفتار آمریکایی‌ها نشان داده برای رهبران واشنگتن ارتباط معکوسی میان همسویی کامل و وزن و اهمیت شریکان منطقه‌ای وجود دارد.

 ***************************************

 روزنامه رسالت**

درس اميد در كلاس تعليم و تربيت/ محمود فرشيدي

يكي از گرانبهاترين نعمت‌هاي نظام مردم سالاري ديني، كه چه بسا بايد آن را نعمت خفيه ناميد زيرا قدر و اهميت آن، چنان كه بايد شناخته شده نيست، پيوستگي و ارتباط تنگاتنگ امت و امام است، پيوندي قلبي و الهي كه گويا روح واحدي به كالبد امام و امت، حيات مي‌بخشد.

همين وحدت معقول است كه فاصله‌هاي مادي را درمي‌نوردد و فرياد در گلو خفته و مكنونات باطني ملت در كلام شفاف و قاطع رهبري، تبلور پيدا

مي كند كه البته راه رسيدن به چنين مقاماتي، بر ديگر مسئولان هم بسته نيست، مهم آن است كه با سرمايه اخلاص و توكل، زمينه ارتباط با توده مردم، فراتر از تشكيلات و تشريفات هم گشوده باشد تا مقصود حاصل گردد و كلام ملت بر زبان دولت جاري گردد. ديدار روز چهارشنبه گذشته معلمان با مقام معظم رهبري، تجلي ديگري از اين همدلي و همزباني بود. در آن مقام كه از عظمت ملت ايران در برابر آمريكا و استكبار جهاني دفاع فرمودند و ديگري دفاع از ساحت معلم. در اين نوشتار نگارنده به عنوان معلمي كوچك تلاش مي‌كند در حد بضاعت مزجات، برداشت خويش را درباره سخنان معظم له پيرامون معلم و تعليم و تربيت، تقديم و محورهاي ارائه شده را بر اساس مخاطبان و مسئولان مربوطه تفكيك نمايد:

 مقام معلم و مسئوليت همگان

 نخستين فراز كلام رهبري، تبيين جايگاه و نقش و منزلت معلمان بود به عنوان مسئولان ساختن آينده كشور و ايجاد جامعه انساني برتر و والاتر، يعني كليد حل تمامي مشكلات آينده كشور را بايد امروز در مدرسه و در دستان معلم جستجو كرد. به نظر مي‌رسد ريشه اصلي رفع مشكلات معلم و تعليم و تربيت را مي‌بايست در همين فراز جست.

 واقعيت آن است كه در سطوح عالي برنامه‌ريزي و مديريت كشور، نگاه كمي‌گرايانه و مادي بر نگاه فرهنگي، غلبه يافته به طوري كه ساختن جاده و نيروگاه و كارخانه بر ساختن "انسان" اولويت پيدا كرده است و در شرايطي كه تقريبا تمامي وزارتخانه‌ها براي انسان، كالا يا خدمات توليد مي‌كنند، تنها وزارتخانه‌اي كه بايد "انسان" توليد كند، طبعا سرش بي‌كلاه مانده است. به همين دليل ضروري به نظر مي‌رسد كه در يك بازنگري بايد، نهاد تعليم و تربيت از ساختار وزارتخانه‌‌اي و دولتي بودن خارج شود و جايگا‌هي در ميان نهادهاي حكومتي پيدا كند.

 البته مخاطب اين فراز درباره مقام و منزلت معلم، علاوه بر دولتمردان و مسئولان، عموم افراد جامعه نيز هستند و همگان وظيفه دارند براي تبيين و ارتقاي منزلت معلم، به عنوان همكار پيامبران، تلاش كنند. زيرا معلم، امانت‌دار گرانبها‌ترين امانت‌هاي جامع��، يعني فرزندان اين مرز و بوم است و اين مهم علاوه بر رفع مشكلات معيشتي، نيازمند درك معرفتي و فرهنگ‌سازي است و بخصوص از دانش‌آموزان ديروز كه امروز به عنوان شخصيت در جامعه اعتبار و منزلتي يافته‌اند، بيشتر انتظار مي‌رود كه با شيوه‌هاي گوناگون، وامداري خويش به معلم را ابراز دارند.

جامعه معلمان

 مخاطب بعدي، جامعه معلمان بودند كه در كلام معظم له مسئوليت سنگين‌شان يادآوري شد؛ "تربيت نسلي با ايمان، دانا، داراي اعتماد به نفس، اميدوار به آينده، بانشاط، روشن‌بين و داراي سلامت جسمي و روحي."

 يعني رسالت اصلي معلم، "تربيت" است حتي در عرصه علمي نيز معلم، دانش‌آموزان را تربيت مي‌كند كه چگونه علم بياموزند.

 در عين حال بار ديگر با يادآوري خصائل، فضائل، نجابت و هوشياري معلمان نسبت به توطئه‌هاي دشمنان در زمينه سوء استفاده از مشكلات معيشتي معلمان، هشدار داده شد.

 دولت، مجلس، مسئولان اقتصادي كشور

 حضرت آيت الله خامنه‌اي به طور شفاف مشكلات معيشتي معلمان را متذكر شدند و قاطعانه از مسئولان خواستند با "نگاه ويژه" براي اقتصاد آموزش و پرورش برنامه ريزي كنند و آن را در "مسائل اولويت‌دار" قرار دهند و تاكيد فرمودند كه هزينه در اين بخش، سرمايه‌گذاري است و هشدار دادند كه از الزامات رسالت معلم، توجه به مسئله معيشت معلم است و غفلت از اين مسئله عامل سوء استفاده دشمن مي‌باشد.

اما متاسفانه مشاهده مي‌شود كه يك مشاور عالي به جاي حل مشكل معيشتي معلم، به او تلقين مي‌كند كه به خيابان بيايد و تظاهرات كند تا بقيه اقشار هم پشت سر معلم وارد شوند. مسئول عاليرتبه ديگري هم شايد به تصور آنكه مشكل اصلي معلم سياسي است نه معيشتي، با اشاره به راهپيمايي امسال كارگران براي نخستين بار به گونه‌اي معلم را هم تشويق به اقدام مشابه مي‌كند، گويي تظاهرات براي معلم نان مي‌شود. شخصيت ديگري هم برخلاف اصل مسلم معلمي، كه ايثار در راه تربيت نسل آينده است، تعطيلي كلاسها را حق معلم مي‌داند بي‌آنكه توجه داشته باشد معلم به هيچ وجه حاضر نيست با زير پا گذاشتن حق دانش آموز براي دستيابي به حق خود تلاش كند.

 مسئولان وزارت آموزش و پرورش

 طبعا براي تحقق منويات مؤكد مقام معظم رهبري، مسئوليت اصلي بر عهده مديران وزارت آموزش و پرورش مي‌باشد كه مسئوليت خدمت به معلم و تعليم و تربيت را پذيرا شده‌اند و آنان هستند كه اولا براي حل مشكلات اقتصادي اين وزراتخانه بايد تمام همت خود را به كار گيرند و راهكار ارائه دهند و همكاري دولت و مجلس را جلب كنند و هوشيارانه مواظب باشند كه در دام توطئه "فشار اقتصادي، تحريك سياسي" دشمن گرفتار نشوند.

اما به موازات توجه ويژه به اين پيش نياز، وزارت آموزش وپرورش موظف به "اجراي كامل و منسجم مواد سند تحول بنيادين" است و بايد ضمن پرهيز از "روزمرگي و برنامه‌هاي سطحي" مانع رويكرد بخشي نگري در اجراي اين سند شود. ضمن آنكه برنامه ششم توسعه بايد نگاه ويژه‌اي به سند داشته باشد هر چند در زمينه اجراي سند، تحركي مشاهده نمي‌شود و خبري به گوش نمي‌رسد. همچنين مقام معظم رهبري توجه مديران وزارت آموزش و پرورش را به اهميت دانشگاه فرهنگيان جلب كردند و فرمودند: "همه فرايندها در اين دانشگاه، بويژه بررسي صلاحيت‌ها براي جذب معلمان، محتواي دروس و انتخاب اساتيد و اعضاي هيئت علمي بايد سالم و مطابق با معيارهاي اسلام و انقلاب باشد." و طبعا گام نخست در موفقيت اين دانشگاه آن است كه مديريت آن به معلمي سپرده شود كه اهميت تربيت معلم و نقش تعيين كننده اين دانشگاه را با جان و دل باور داشته باشد.

 رسانه‌ها، صدا و سيما

 واقعيت آن است كه سند ارزشمند تحول بنيادين، مورد نوعي بي‌مهري در عرصه تبليغات و رسانه‌ها قرار گرفته است و از طرفي، برخي طراحان اوليه "سند سكولار ملي" كه مشاهده كرده‌اند "سند تحول بنيادين" بر اساس فلسفه تعليم و تربيت اسلامي تدوين شده و دستاورد آنان به نتيجه نرسيده است، در حد توان خويش شبهاتي را عليه سند تحول بنيادين وارد مي‌آورند و از طرف ديگر وزارت آموزش و پرورش و رسانه‌ها براي دفاع از سند تحول بنيادين و تبيين اهداف متعالي آن، اقدام بايسته‌اي نكرده‌اند.

 برهمين اساس رهبر فرزانه ضمن يادآوري "لزوم آشنا كردن بدنه آموزش و پرورش و معلمان با مطالبات سند"، تاكيد فرمودند كه "در اين خصوص دستگاه‌هاي تبليغاتي، بويژه صدا و سيما بايد به كمك آموزش و پرورش بيايند."

 *****************************
 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات