* شما بين جنبش امل و حركتي كه امام موسي صدر شروع كرد و ادامه آن در لبنان، چه ارتباطي برقرار ميكنيد. آيا قائل هستيد اين جنبش ادامه حركت امام(ره) است؟ حزبالله كجاي اين مسير قرار دارد؟
** امل فرزند امام موسي صدر بود و حزبالله هم فرزند امام موسي صدر است. شما نميتوانيد بگوييد اين فرزند بهتري است يا آن. من ميخواهم منطقي بگويم خارج از هيجانات سياسي يا ميزان علاقه هر يك از مسئولان ما به هر يك از اينها. مثلا سيدحسن نصرالله بارها اعلام كرده كه من فرزند امام و شاگرد او هستم و امام موسس مقاومت است. امام موسي صدر مؤسس مقاومت در لبنان بود، استراتژي داشت و استراتژياش موفق هم بوده است. اگر لبنان را بشناسيد، متوجه ميشويد اديان در اين كشور با هم پيوند جهاني دارند، مسيحيت لبنان با مسيحيت جهان همپيمان است، شيعه لبنان با شيعه جهان همپيمان است. اگر سني لبنان بخواهد براي خودش پشت و ياور و حامي پيدا كند، طبيعتا مصر يا عربستان را انتخاب ميكند؛ جز اينها چارهاي ندارد.
شيعه لبنان با تمام شيعيان دنيا همپيمان است ولي كدام دولت ميتواند حامي او باشد؟ دولت شيعه و طبيعتا ايران. در هنگامه انقلاب اسلامي، بيشتر خدمات به نيروها و رجال انقلاب اسلامي ايران (كه ملجا و پناهگاه ميخواستند) را امل در اختيارشان گذاشت. قسمتي را هم فلسطينيها در اختيار گذاشتند. بعد از پيروزي انقلاب، فلسطينيها ميخواستند بخش عظيمي از دستگاه سياسي ما را تصاحب كنند و نتوانستند. فلسطيني كه همان زمان تصميم گرفته بود با رژيم صهيونيستي صلح كند. در استراتژي آن روز فلسطين، با سقوط شاه به عنوان يكي از همپيمانان رژيم صهيونيستي، اين خلأ را بايد عرفات و جناح او پر مي كرد؛ به گونهاي كه ايران تبديل به يك دشمن براي خط سازش فلسطين نشود.
امل قبل از انقلاب آنچه در توان خود داشت در اختيار انقلاب گذاشت. طبيعتا امام موسي صدر هم به عنوان يك رهبر خدمات بسياري به انقلاب اسلامي كرده است. آن چنان كه كتب و مقالات مختلفي در خدمات متقابل امام موسي صدر و انقلاب اسلامي وجود دارد.
اما بعد از انقلاب، امل به عنوان بخش مسلمان دنياي عرب عملا از ايران حمايت ميكند و حتي در جنگ با ما همراهي ميكند. اما چه اختلافي بين امل و حزبالله وجود دارد و كدام يك امام موسي صدر است؟ بنده به جاي جواب به اين سوال از شما ميپرسم كه از ميان جامعه روحانيت و جامعه روحانيون در ايران كدام يك نماينده واقعي و فرزند امام خميني(ره) است؟
هر دو معتقد به رهبري امام خميني(ره) هستند، هر دو هم معتقدند كه ما تجلي راستين توسعه فكري امام خميني(ره) هستيم. ما به دليل اينكه هميشه تجزيهگرا هستيم و ناخودآگاه در ذهن خود «يا همه يا هيچ» هستيم و (دوستيها و دشمنيهاي ما براساس همه يا هيچ است) با خيليها دشمني داريم يا نقد منفي ميكنيم در حالي كه تنها 10 درصد با هم مخالفت داريم، نه صد درصد! همين اتفاق در لبنان افتاده است؛ همان گونه كه در ايران بين روحانيون مبارز و روحانيت مبارز كه به اعتقاد من هر دو فرزند امام هستند و هر دو شمهاي از امام(ره) را نشان ميدهند، اختلاف هست. رجال بزرگ تاريخ وجوه مختلفي دارند كه در ظرفيت پيروانشان نميگنجد و بخشي از پيروان بخشي از اين ابعاد را انتخاب ميكنند و بخش ديگر ابعاد ديگر را ولي هر دو اينها در بعضي از ابعاد مشترك هستند.
اما در مورد لبنان يك اتفاقي ميافتد كه با روحانيت مبارز و روحانيون مبارز ما فرق ميكند. در تلطيف روحانيت يا روحانيون مبارز در ايران كشور خارجي دخالت ندارد. اما در لبنان، ايران دخالت ميكند؛ جناحي در ايران كه اصلا نميخواهم بگويم تندرو يا كندرو هستند اما بالاخره تعريف خاصي از گسترش انقلاب اسلامي دارند و نميخواهند يا نميتوانند با جنبش املي كه نگاهش به حوادث جهاني لبناني و اسلامي است، سر اين چيزها به توافق برسند ولي با حزبالله ميتوانند به توافق برسند. طبيعتا اين رويكرد بخشينگري در ايران در حمايت از حزبالله باعث تبليغات و امكانات بيشتر براي حزبالله و انزواي امل ميشود. يك دورهاي ما احساس ميكنيم امل بچه بد است و حزبالله بچه خوب است.
در صورتي كه پس از مدتي ايران از جنگ با عراق ميگذرد و استقرار پيدا ميكند و اين سياست را تامين ميكند. امروز امل و حزبالله در نگاه رهبري ايران، دو فرزند خوب و باظرفيت هستند و هيچ تفاوتي با هم ندارند. رهبري نگاه پدرانه و بامحبت نسبت به هر دو دارند.
* به نظر ميرسد براي فهم بهتر اين دو جريان لازم است كه شرايط لبنان را بهتر بشناسيم. بسياري از اشتباهات از مقايسه وضعيت دروني كشور ما با ديگر كشورها به وجود ميآيد. در حالي كه شرايط و نتايج به كلي متفاوت از يكديگر است.
** در حوادث لبنان چند عامل دخيل هستند: يكي اينكه به دليل طوايفي بودن اين جامعه هر طايفهاي بايد پشتش به يكي از دولتهاي خارجي گرم باشد. البته معناي اين اصلا وابستگي و مزدوري نيست. اگر امروز حزبالله به ايران پشتگرم است، اصلا به معناي اين نيست كه مزدور ايران است. اگر ساختار تاريخي و هويتي لبنان را بشناسيد، ميبينيد همه اين طوايف در عين حالي كه با پيروان اديان در همه دنيا همپيمان هستند و انترناسيوناليسم ديني دارند اما بالاخره پشتشان به كشوري گرم است. اما رابطه شما با پدربزرگتان رابطه مزدوري نيست، رابطه همخوني است. طوايف سني هم اگر با سعودي همپيمان هستند، مزدور آنها نيستند. سعوديها پدربزرگ سنيها هستند. مسيحيها با فرانسويها يا با يك قدرت ديگر در اروپا اگر همپيمان هستند، اصلا معنايش مزدوري نيست. ما بايد در حوادث لبنان اين را بفهميم.
ديگر اينكه لبناني كه امام موسي صدر راه مياندازد، لبنان يك رهبر انقلابي است كه در چارچوب يك دولت كار ميكند. يادمان باشد كه طايفه شيعه در درون خودش يك دولت است و براي خودش مجلس و قانونگذاري و حتي محضرهاي عقد و طلاق جداگانه دارد. پس طبيعتا مانند دولت كار ميكند. عملكرد طايفه شيعه مثل يك دولت و ملت است، منتها ملتي كه در درون كنفدراسيون قرار دارد و رهبر آن مثل يك رهبر دولت است كه مناسباتش در جهان مناسبات يك رهبر دولت است نه يك رهبر انقلاب؛ يعني اگر امام موسي صدر در لبنان، امل يا حركت محرومان را ايجاد ميكند، دقيقا مثل يك كشور است كه براي دفاع از خودش به ارتش نياز دارد. چرا امام موسي صدر با رهبران منطقه كه بعضي از آنها از نظر ما مزدورند ـ مثلا شاه ايران و ملك حسين اردن ـ ارتباط داشته؟ او در مقام يك رئيس دولت با اينها مذاكره ميكند. در حالي كه در مقابله با رژيم صهيونيستي به عنوان يك رهبر انقلابي ايستادگي ميكند.
* و در همين جا موضوع دوگانه امل ـ حزبالله چگونه است؟
** نگاه من به حزبالله و امل، دو فرزند با ظرفيت و شايسته براي تماميت اسلام است. در زمان امام(ره) است كه امل به دنيا ميآيد و تأسيس ميشود و روح امام موسي صدر در آن است. حزبالله با بخشي از نيروهاي امام موسي صدر تشكيل شد اما بيشتر با كساني تاسيس شد كه قسمت اعظمشان مخالفان امام موسي صدر بودند و با حمايت ايران آن زمان، كساني كه به هر دليلي نتوانسته بودند گرد اما موسي صدر جمع شوند، اينها آهسته آهسته خودشان را تصفيه و مخالفان را حذف كردند. ايران هم عارف و عالم به اين تحولات درون حزبالله بود و جلوگيري نكرد زيرا تزكيه درونحزبي و تهذيب نفس حزبالله را درست ميديد و امل در اين دوره منزوي شد.
به هر حال گروهي كه امروز رهبري حزبالله را بر عهده دارند، يا شاگردان مستقيم امام(ره) هستند يا بچههايي هستند كه از امل بيرون آمدند و آنجا را تأسيس كردند. حزبالله و امل امروز برادرند اما با دو رويكرد. يك ملت به دليل اينكه با دنيا تماس دارد، چهرههاي مختلفي را انتخاب ميكند براي اينكه در مقابل يك زبان با يك زبان مناسب بايد صحبت كند. اگر نگاهمان به لبنان را تنگ نكنيم، ميتوانيم با اين رويكرد به حوادث لبنان نگاه كنيم.
* آيا شما حزبالله امروز يعني حزبالله 2013 را در زمينه فرهنگي وامدار امام موسي صدر ميدانيد؟
** بله، اصلا نبايد در ابن قضيه نظر بدهم. آنها خودشان را وامدار ميدانند. سيدحسن نصرالله براي رهبري حزبالله قطعا آدم شايستهاي است. او خودش ميگويد:«من شاگرد امام هستم.» خودش ميگويد استراتژي مقاومت، استراتژي امام موسي صدر است. مؤسس مقاومت امام موسي صدر است. خودش در سخنرانياي كه براي آزادي اسراي لبنان ايراد كرد، گفت امامِ مقاومت، پدرِ مقاومت را آزاد كنيد.
يكي از دوستان ما و نزديكان سيدحسن ميگويد بعد از شهادت سيدعباس به دست صهيونيستها، وقتي سيدحسن وارد يك ساختار جديد براي شكل دادن به جريان خود شد، به من گفت: «هر چه نوار و كتاب از امام موسي صدر داريد جمع كنيد. ميخواهم بخوانم.» ميگفت ما يك چمدان درست كرديم و در اختيار سيدحسن گذاشتيم و سيد به مطالعه آنها پرداخت.
بايد چيزي در ذهنمان باشد ما با جغرافياي ايران نميتوانيم عملكرد سيد را تحليل كنيم. بايد در جغرافياي لبنان باشيم و عملكرد او را ببينيم. در قياس با ديگر رهبران همعصر او، اين بيانصافي است كه ما با شناختي كه از قم و يك مرجعيت شايسته قم داريم، سيد يا يك مرجعي را در لبنان ببينيم و تفاوتهاي اينها را به عنوان ضعف اين يا آن ببينيم. نه، اين غلط است. جامعهشناسي بيروت و جامعهشناسي لبنان يك چيز است و جامعهشناسي قم و ايران يك چيز ديگر. مقتضيات و ملزومات قم يك چيز است، مقتضيات و ملزومات لبنان چيز ديگري است. اين بيانصافي و تنگنظري است كه ما بخواهيم با يك معيار همه روحانيون شيعه دنيا را ارزيابي كنيم.
* بعضي از صاحبنظران تفاوتهاي عمدهاي در رويكرد كلان و راهبردي بين حركت حزبالله و امام موسي صدر قائلند. از ديد آنها اولي مبتني بر مقاومت و جهاد پيش ميرود و دومي حركتي است منزوي كه مبتني بر تعامل و تنشزدايي است. اين تحليل را در رويكردهاي فرهنگي و رويكردهاي سياسيشان قبول داريد؟
** اولا انزوايي كه گفتم براي اكنون امل نيست، براي دورهاي است كه ايران، حزبالله را تغذيه فكري و مالي ميكرد؛ يعني در سالهاي آغاز تأسيس حزبالله. اكنون امل منزوي نيست.
ثانيا آيا ميتوانيم بگوييم سپاه و وزارت خارجه ايران، يكيشان مبتني است بر مقاومت و ديگري مبتني است بر صلح؟ البته كه نه چون يكي مذاكره ميكند و يكي ميجنگند. جمعيت شيعه لبنان را يك دولت فرض كنيد كه يك بازوي ديپلماسي سياسي دارد كه بايد به مدد يك ساختار مقاومتي تقويت شود تا بتواند در مذاكره پيروز شود. سيدحسن بارها اين را چه خصوصي و چه علني اعلام كرده كه در همان جنگهاي 33 روزه كه با رژيم صهيونيستي داشته، گفته هر چه مذاكره داريد با نبيه بري بكنيد، هر جا توافقي بكنيد من هم موافقم. نبيه بري گفت هر كاري سيد در جنگ ميكند، همان مورد نظر ماست. اينها به بلوغ رسيدهاند و نقششان را در جامعه لبنان تقسيم كردهاند. ما هم در ايران واقعا بايد اين را بفهميم. نبيه بري از ابتداي سا ختار سياسي جديد در لبنان مطرح بوده است. او به عنوان رئيس مجلس، ارتباطات و شبكههايي دارد و رهبر يك گروه نظامي مثل امل است.
امروز شيعيان لبنان به درجهاي از بلوغ رسيدهاند كه همديگر را تخريب نكنند بلكه همافزايي داشته باشند و اين خيلي خوب است. متأسفانه گاهي برخي از ما در داخل هنوز اين را درك نميكنيم كه بايد هم مذاكرهكننده داشته باشيم و هم جنگنده، جايي بايد امتياز بدهيم و جايي بايد امتياز بگيريم و اين يك بسته است. به نظر من، امروز شيعه لبنان به بلوغي رسيده كه تصميم گرفته به كسي كه در حوزه سياست فعال بوده و ارتباطات خوبي دارد، به عنوان ستون مذاكره نگاه كند و تدوين قانون و حتي امتياز دادن و امتياز گرفتن را در چارچوبهايي به او بسپارد. مبارزه و مقاومت را هم به يكي بسپارد.
در ابتدا كه مقاومت لبنان تشكيل شد، مقاومت لبناني بود. در استراتژي امام موسي صدر هم امل بود و هم حزبالله. اتفاقا در آغاز مقاومت ميزان شهداي امل بيشتر از شهداي حزبالله بود. آهسته آهسته حمايت ايران از حزبالله، آن را قوي كرد؛ هم از نظر لجستيك و سياسي و هم از نظر اعتقادي و مالي. در انزوا قرار گرفتن امل باعث شد امكاناتي در اختيار آن قرار نگيرد و نتواند آن طور كه حزبالله اعضاي خود را پرورش ميدهد، پرورش يابد. طبيعتا آهسته آهسته مشاركت امل در مقاومت هم كمتر شد ولي امل هنوز هم در عرصه مقاومت مشاركت دارد. با بررسي تعداد شهدا در همان جنگ 33 روزه، ميبينيد كه امل حضور جدي دارد.
صحبتهاي من با واكنشهاي مختلفي مواجه خواهد شد، شايد عدهاي فكر كنند كه من از امل دفاع ميكنم ولي واقعا اين طور نيست. من وقايع لبنان را به روش خودم بيان ميكنم. آيا ميتوانيم يكي را خائن و يكي را صالح بدانيم؟ نميتوانيم اين حرفها را بزنيم. سيدحسن و نبيه بري در اين سالها آنقدر با هم كار كردهاند كه ديگر خلق و خوي هم را گرفتهاند.
* اگر از اين دوگانه خارج شويم و برگرديم، ميبينيم كار و برنامهريزي فرهنگي در دستور كار هر دو جناح شيعه لبنان است. حزبالله به صورت جدي در حوزه فرهنگ و رسانه برنامهريزي كرده و براي اعضاي خود، مردم لبنان، عربزبانها و مسلمانان توليد محتواي فكري و فرهنگي ميكند. همچنين سعي كرده از ابزار روز بهره ببرد و به ملزومات رفتار سياسي و فرهنگي در صحنه جغرافياي لبنان واقف باشد. اگر بخواهيد شاخصههاي فرهنگي امام موسي صدر را مبتني بر بنيادهاي فكري ايشان ترسيم كنيد و به نماينده حزبالله پيشنهادي بدهيد يا نقد و توصيهاي كنيد، چه ميگوييد؟
** حزبالله تشكيلاتي مشتق از امل است. امام موسي صدر كه مؤسس مقاومت است، براي اين كار يك استراتژي داشت و ميگفت اگر هم جنگ نظامي ما بايد صهيونيستها تمام شود، جنگ كلان ما با آنها هيچ وقت تمام نخواهد شد. چون صهيونيسم يك كيان است، فرهنگ، اقتصاد و سياست دارد. در مقابل اين جريان، ما هم بايد يك كيان بسازيم و فكر نكنيد اگر امروز صهيونيستها از لبنان را بيرون كرديم، جنگ ما با اين منظومه صهيونيستي پايان يافته است. كمااينكه رژيم صهيونيستي هنگامي كه دست به توطئه و تجاوز زد فقط از راه نظامي نيامد؛ كشاورزياش را آورد و تجهيزات و محصولات كشاورزياش را به مصر برد. البته مصريها استقبال چنداني نكردند اما بالاخره كالا و خدمات آنها با قيمت مناسب و كيفيت خوب آمد.
بنابراين نگاه امام موسي صدر اين بود كه مبادا سادهانگاري كنيد و گمان كنيد كه صهيونيستها را در جنگ نظامي شكست ميدهيم و كار تمام است؛ اين نگاه امام موسي صدر بود، در مقابل شبكههاي صهيونيست كه در دنيا زياد هستند.
حزبالله در حوزه لبنان كه برد شبكههاي صهيونيست بود، اكنون شبكه خودش را از نظر سيگنال و ارسال موج اين قدر قوي كرده كه در 33 روز مردم سرزمينهاي اشغالي هم كانال خبريشان المنار بود. خيلي جالب است. المنار امروز ميتواند يك جنگ رواني در سرزمينهاي اشغالي ايجاد كند و با اينكه دشمن صهيونيستهاست ولي آنها به اخبارش اطمينان دارند.
از طرف ديگر، سيدحسن جنگ الكترونيك را با صهيونيستها آغاز كرد و اين كار كمي نيست. جنگ الكترونيك يكي از قدرتهاي حزبالله است. در قضيه ترور حريري، حزبالله با قدرت هوشمند تكنولوژي الكترونيكي خود مسير هواپيماهاي صهيونيستها را گرفت. تمام تصاوير دوربينهايي را كه در هواپيماها قرار داشتند و از لبنان عكاسي ميكردند و براي صهيونيستها ميفرستادند، بين راه و در مسير ارسال و دريافت، گرفت، آنها را كپي كرد و بعد اجازه داد كه براي صهيونيستها ارسال شوند. اين يك كار بينظير بود. از طرف ديگر، اگرچه رژيم صهيونيستي قطعا نميتواند همه دنيا را يهودي كند اما سادهانگاري نكنيم و نگوييم جنگ فرهنگي معنا ندارد. رژيم صهيونيستي چند عنصر در فرهنگ خود دارد كه عبارت است از بيبندوباري، مصرفگرايي و رو آوردن به روشهايي در زندگي كه بخشي از يك ملت را از پا درآورد. استراتژي اين رژيم در اين است كه به هر شيوهاي كه ميتواند مردم كشورها را از طبيعت خود خارج و با مواد مخدر و مشروبات الكلي و... نابود كند. لبنان كشوري كه يك عمر مواد مخدر در آن نبود، در خلال اين 30 سال كشتزار ترياك و حشيش شد. در حالي كه شهروند لبناني طبعش به اين چيزها گرايش ندارد. سيد راهبرد فرهنگي ـ اجتماعي تعريف كرد و گفت من در مقابل همه اينها ميايستم. به نظرم منظومهاي كه سيد طراحي كرد، در مقابل منظومهاي كه صهيونيستها براي دفاع از خودشان و حمله به ديگران و از هويت خارج كردن و ضعيف كردن ايشان ايجاد كردند، مقاومت كرده است. براي همين ميگوييم مجتمع مقاومت، جامعه مقاومت يعني همين. شما در 33 روز صهيونيستها را بيرون كرديد، آيا جنگ تمام شد؟ حتي اگر صهيونيستها قول بدهند كه ديگر به لبنان حمله نكند، مگر خطر آنها تمام ميشود؟ بيهويت كردن جنوب لبنان يكي از خطرات است. رژيم صهيونيستي امروز حتي به دنبال آب جنوب لبنان است. براي اينكه جنگهاي آينده دنيا بر سرآب است. خب بايد چه كرد؟ اكنون در لبنان نفت پيدا شده است؛ رژيم صهيونيستي به سرعت شروع كرده به استخراج، چون سفره مشترك است و احتمالا به طرق مختلف از بهرهبرداري لبنانيها جلوگيري خواهند كرد. جامعه مقاومت يعني اينكه يك شيعه در لبنان بتواند نفت را استخراج كند و به دنيا بفروشد. مقاومت ريشهاي همين چيزهاست. به نظر من اين رويكرد، يعني رويكرد جامعه مقاوم را سيد طراحي كرده و اكنون در حال پيشرفت است و از همه هم كمك ميگيرد. يكي از همپيمانان ميشل عون است؛ يك مسيحي نظامي مليگرا. اما سيد با او همكاري ميكند.
* در مورد شاخصه وحدت بين مذاهب در لبنان آنچه ما از ديدگاههاي سياسي و راهبردهاي فرهنگي امام صدر سراغ داريم مبتني بر تشديد اين وحدت بوده است. حزبالله در اين زمينه به چه شكل عمل كرده است؟
** نمود حزبالله در اين زمينه ممكن است كمتر باشد ولي شيعه تقسيم نقش كرده است. مجلس اعلاي شيعه به عنوان قانونگذاري شيعه با تمام طوايف و اديان ديگر همزيستي، گفتوگو و همكاري ميكند. قرار نيست همه، هر كاري را كه حزبالله ميكند، انجام بدهند يا همه در كاري پيرو امل باشند. امام موسي صدر يك وجود شاملي داشت، هم بايد ميجنگيد و هم بايد همزيستي ميكرد و هم بايد گفتوگو و مذاكره ميكرد ولي سيدحسن نصرالله آن قدر روابط بينالمللي ندارد. آيا اين ضعفش است؟ آيا در اين حوزه قدرت ندارد؟ آيا اين به اين معناست كه توانايي ندارد؟ قطعا دارد، چون كسي كه در حوزههاي ديگر توانايي دارد در اين زمينه هم توانايي دارد ولي شما تقسيم وظيفه ميكنيد چون دنياي امروز پيچيده شده و به سادگي دنياي قديم نيست كه يك نفر بتواند 10 كار را همزمان انجام دهد. اكنون شيعه به تقسيم هوشمندانهاي رسيده و كارهاي مذاكراتي بين ادياني و بين طوايفي را مجلس اعلاي شيعه بر عهده دارد، ديپلماسي و سياست داخلي و دادوستد با اديان را گروههاي سياسي انجام ميدهد. از سوي ديگر دفاع از هويت، كيان، حريم و ناموس شيعه و لبنان وظيفه حزبالله است. هيچ گاه تفكيك قوا به اين خوبي در شيعه شكل نگرفته بود.
* اگر بخواهيد مبتني بر ميراث فكري امام موسي صدر و بر مبناي نگرش و سيره فرهنگي ايشان، وضعيت امروز حزبالله را بررسي كنيد، چه ميگوييد؟
** اين خيلي سخت است. چيزي كه گفتم درباره حزبالله تا امروز است. آيا اگر زمان و مقتضيات زمان عوض شد، آهسته آهسته با يك دگرديسي هوشمندانه، تبديل به فقط يك حركت سياسي ميشود؟ در تحولات اجتماعي هيچ چيزي را نبايد تغييرناپذير بدانيم. اصول تغييرناپذيرند اما روشها اين طور نيستند. تازه فقه ما ميگويد گاهي اصول هم تغييرپذيرند. يكي از چالشهاي درون حزبالله امروز همين است كه آيا تحول و تغيير مجاز است يا بايد همواره در قالب نظاميگري باقي بماند.
فكر ميكنم يكي از چالشهاي سيدحسن در آينده نزديك كه از هماكنون آغاز شده و تحولات سوريه آن را نشان ميدهد، اين است كه حزبالله بايد به فكر آينده خودش باشد. به نظرم افول كشورها و تمدنها زماني آغاز ميشود كه براي مشكلات امروز، پاسخهاي درست ديروز را در نظر بگيرند. اين يعني به تحول اعتقاد نداشتن. شما امروز ممكن است مشكلي داشته باشيد كه پاسخي در مقابلش بگذاريد و جواب بدهد و موفق هم بشويد اما اگر فردا همين مشكل را داشته باشيد و اگر جواب درست امروز را در برابرش بگذاريد، حتما افول خودتان را آغاز كردهايد. معمولا فرهنگ نظامي يا شبهنظامي اين آسيب را دارد. از آن طرف حركت سياسي هم اين آسيب را دارد كه تحول لجامگسيخته باشد.
نكته دوم: حزبالله با آزمون و خطا تهذيب نفس كرده است. اين طور نيست كه اگر نگاه ما به حزبالله، يك نگاه مطلوب و محبوب است، بگوييم در 10 سال گذشته هم اين طور بوده است. به يقين آنها در گذشته اشتباهاتي داشتهاند. اين تهذيب نفس و تغيير مديريت در كادر رهبري حزب، همه اينها نشان ميدهد كه حزبالله از آغاز اين طور كامل نبوده است. طبيعي است آنها كه قبلتر از حزبالله كارشان را شروع كردهاند، آزمون و خطا را زودتر سپري كردهاند. امل امروز با امل 20 سال پيش فرق چنداني ندارد ولي حزبالله امروز خيلي متفاوت است.