روزنامه کیهان **
بادهفروش از کجا شنید؟! / حسین شریعتمداری
آقای دکتر روحانی را با سابقه 37 ساله از حضور نزدیک در عرصه سیاسی پرفراز و نشیب جمهوری اسلامی ایران، میتوان و باید یک سیاستمدار کارکشته و سرد و گرم چشیده تلقی کرد ولی متاسفانه، برخی از مواضع ایشان با آنچه از یک سیاستمدار برجسته و مخصوصا در کسوت شریف روحانیت انتظار میرود فاصله زیادی دارد و به این نگرانی دامن میزند که شاید رئیسجمهور محترم کشورمان را شماری از مشاوران ناهمدل و ناهمراه احاطه کرده باشند و مواضع مورد اشاره دستپخت همین مشاوران ناهمدل- و یا دستکم نابلد- باشد. دراینباره اگرچه گفتنی بسیار است ولی اظهارات دیروز آقای دکتر روحانی در «همایشسراسریفرمانداران» موضوع یادداشت پیشروی است که به مواردی از آن اشاره میشود.
1- آقای دکتر روحانی در سخنان دیروز خود باز هم به روال همیشگی و برای چندمین بار به منتقدان دولت حمله کرد و البته این بار از عباراتی نظیر «بروید به جهنم»!، «بیسواد»! «کسانی که از مراکز خاص پول میگیرند»!، «کاسب تحریم»! و ... استفاده نکرد. حملات پی در پی آقای رئیسجمهور به منتقدان، این تلقی را در عرصه سیاسی کشور پدید آورده است که ایشان هرگاه در برنامههای دولت با نارسایی و ناکامی روبرو میشود و یا نشانههایی از شکست و بنبست را احساس میکند به جای توضیح علت برای مردم که میتواند جلب حمایت و همدلی آنان را در پی داشته باشد، منتقدان دولت را که در مواردی «فرضی»! نیز هستند، به باد انتقاد و عتاب میگیرد.
این روال تا آنجا پیش رفته است که امروز هرگاه رئیسجمهور زبان به ملامت منتقدان میگشاید، بسیاری از مردم و مخاطبان به گونهای «شرطی» نارساییها و ناکامیهایی را جستجو میکنند که دولت محترم در همان ایام با آن روبرو بوده است! و حمله آقای دکتر روحانی به منتقدان را -باعرضپوزش- برای پوشاندن این ناکامیها و نارساییها ارزیابی میکنند!
کاش آقای رئیسجمهور افرادی را بدون تابلوی نهاد ریاستجمهوری به میان مردم میفرستاد و بازتاب سخنان دیروز خود را از زبان آنها میشنید و چنانچه ملاحظه میکرد بسیاری از آنان، برخی از نارساییهای این روزها نظیر ناهماهنگی در افزایش قیمت بنزین، بیتدبیری در افزایش بهای گاز مصرفی، اظهارات چندگانه و متضاد مسئولان دولتی درباره باقی ماندن یا حذف سهمیه بنزین، بخشنامه معاون اول که تا پایان سال هیچ افزایش قیمتی نخواهیم داشت و... را علت حمله اخیر وی به منتقدان میدانند و بر این باورند که توضیح رئیسجمهور درباره چرایی این معضلات و بیتدبیریها ضروریتر از سخنان دیروز ایشان است.
2- آقای رئیسجمهور در بخشی از سخنان دیروز خود میگوید: «اسرار کشور باید محفوظ باشد، مگر کسی در این شک دارد؟ حالا یک نصیحتی رهبر معظم انقلاب فرمودند و چون رهبر هستند باید نصیحت کنند. حالا عدهای راه میافتند و میگویند؛ دولت! اگر تشنه شدی باید آب بخوری یا دولت! تو به اکسیژن نیاز داری. خودمان هم میدانیم. افرادی که امروز مسئولیت مذاکرات را دارند از لحاظ سیاسی و عمومی و در حد فنی در سطح بالایی هستند»! درباره این بخش از سخنان ایشان گفتنی است؛
الف: ظاهرا آقای رئیسجمهور در این بخش از اظهارات دیروز خود دچار «سهواللسان» و خطای الفاظ شده است، چرا که ایشان به خوبی میدانند توصیه رهبر معظم انقلاب به دولت درباره شنیدن نظر منتقدان، فقط یک «نصیحت» نیست، بلکه توصیه حضرت ایشان یک «دستورالعمل» است که دولت و شخص رئیسجمهور هم به لحاظ قانونی و هم به لحاظ شرعی موظف به اجرای آن هستند. از این روی خواسته عدهای که به تعبیر رئیسجمهور «راه افتادهاند»! و درباره روند مذاکرات و دادهها و ستاندهها توضیح میخواهند، یک اقدام کاملا قانونی است و فرافکنی آقای دکتر روحانی، نه وجاهت قانونی دارد و نه وجاهت شرعی. اگرچه با توجه به شخصیت رئیسجمهور محترم میتوان اظهارات یاد شده را به حساب خطای بیان ایشان نوشت و شاید هم به حساب عصبانیت غیرقابل توجیه وی از ناکامی در مذاکرات هستهای و فاصله فراوانی که میان وعدههای اولیه ایشان با نقطهای که امروزه در آن هستند پدید آمده است...
ب: حتی اگر توصیه رهبرمعظم انقلاب را فقط یک «نصیحت» تلقی کنیم، باز هم آقای رئیسجمهور و دولت ایشان ملزم و مکلف به اجرای بیکموکاست آن بوده و هستند و اساسا مقبولیت و مشروعیت همه دولتمردان و مسئولان در پیروی از منویات رهبرمعظم انقلاب - چهدستورالعمل و چه نصیحت- قابل تعریف است.
ج: حالا به توصیه حضرت آقا خطاب به رئیسجمهور و تیم مذاکرهکننده هستهای که موضوع بند یاد شده است، توجه کنید؛
«همدلی لازم است، همدلی را باید به وجود آورد، همدلی را باید رشد داد. این توصیه من به همه است. الان فرصت خوبی است برای همدلی؛ یک عدهای مخالفند، یک عدهای اعتراض دارند؛ خیلی خب، مسئولین ما که مردمان صادقی هستند، مردمان علاقمند به منافع ملیاند، بسیار خب، یک جمعی از مخالفان را - از آن افرادی که شاخصند- دعوت کنند، حرفهای آنها را بشنوند، ای بسا در حرفهای آنها یک نکتهای باشد که این نکته را اگر رعایت کنند، کارشان بهتر پیش برود؛ اگر چنانچه نکتهای هم نبود، آنها را قانع کنند؛ این میشود همدلی؛ این میشود یکسانسازی دلها و احساسها».
آیا هیچ عقل سلیمی میتواند در خیرخواهی حکیمانه این توصیه حضرت آقا برای رئیسجمهور و تیم مذاکرهکننده هستهای کمترین تردیدی روا بدارد؟ آیا همدلی با مردم و از جمله منتقدان نیاز مبرم و حیاتی دولت محترم نیست؟ و یا شنیدن نقد و نظر منتقدان به قول رهبر معظم انقلاب «پیشرفت بهتر کارها» را به دنبال ندارد؟
این توصیه حکیمانه کجا و تعبیر آقای روحانی که «حالا عدهای راه میافتند و میگویند «دولت! اگر تشنه شدی باید آب بخوری، دولت! تو به اکسیژن نیاز داری»؟! آیا انتقاد منتقدان هستهای این است که چرا دولت وقتی تشنه است آب نمیخورد؟ و یا، چرا توجه ندارد که به اکسیژن نیاز دارد؟! آقای روحانی پیش از این هم در واکنش منتقدان به اقدام نابجای پیادهروی آقای ظریف با جانکری صورت مسئله را تغییر داده و گفته بود «این که بگوئیم یک دیپلمات تند راه رفت یا کتش کج بود، عینکش چطور بود که حرف نشد»! و توضیح نداده بود که کدام منتقدی به کت و عینک آقای ظریف انتقاد کرده بود؟! خدا بر درجات امام راحل ما(ره) بیفزاید که نه فقط انتقاد، بلکه تخطئه را نیز هدیه الهی میدانستند.
3- آقای رئیسجمهور در توجیه خودداری از توضیح درباره جزئیات مذاکرات هستهای و باخبر کردن مردم از آنچه دادهایم و آنچه گرفتهایم میگوید «اسرار کشور باید محفوظ باشد» و با تأکید میپرسد «مگر کسی در این شک دارد»؟! درباره این بخش از اظهارات دیروز آقای رئیسجمهور باید گفت؛
الف: بیتردید این سخن آقای روحانی قابل قبول و منطقی است که «اسرار کشور باید محفوظ باشد» ولی آنچه درخواست مکرر دلسوزان بوده و هست، افشای اسرار کشور نبوده و نیست، بلکه منتقدان خواستار توضیح درباره «توافق لوزان» هستند زیرا آنچه از متن توافق یاد شده - و یا به قول دولتمردان بیانیه لوزان!- برمیآید، از «دادههای نقد» ما در مقابل «وعدههای نسیه» حریف حکایت میکند. آنهم وعدههای نسیهای که بهتر است هرگز تحقق پیدا نکند! چرا که ماهیت این وعدههای نسیه نیز واگذاری امتیازات بیشتر به طرف مقابل است و به عقیده نگارنده که دلایل آن هم به وضوح ارائه شده است؛ «در توافق لوزان اسب زین شده را دادهایم و افسار پاره تحویل گرفتهایم». خواسته بارها اعلام شده منتقدان، توضیح این «دادهها و گرفتهها» است.
آیا توضیح و خبررسانی دولت محترم درباره متن و محتوای توافق لوزان که در مقیاس بینالمللی منتشر شده است، «اسرار محرمانه» تلقی میشود؟! عزیزان مذاکرهکننده میگویند آنچه آمریکاییها در تفسیر خود از توافق لوزان ـ فکت شیت- منتشر کردهاند قابل اعتماد نیست. خب! تفسیر شما از توافق یاد شده چیست؟ اینکه دیگر محرمانه نیست، هست؟! به قول حافظ؛
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که بادهفروش از کجا شنید؟!
4- رئیسجمهور محترم در سخنان دیروز خود به انتخابات اشاره کرده و تاکید میکند؛
«انتخابات غیرآزاد معنی ندارد... اگر انتخابات به معنی واقعی بود میتوانیم همه در آن رقابت سالم داشته باشیم».
ممکن است بفرمایند مگر غیر از این است که باید انتخابات آزاد داشته باشیم که باید گفت؛ حضرتعالی یک روحانی سیاستمدار و حقوقدان هستید و به یقین میدانید که «اصرار بر یک امر بدیهی به مفهوم و معنای تردید در آن است». جناب روحانی آیا اگر گفته شود «آراء انتخاباتی رئیسجمهور یازدهم باید به دقت شمرده شود» این اظهارنظر به مفهوم آن نیست که صحت شمارش آراء جنابعالی مورد تردید است؟!
دیروز بلافاصله بعد از اظهارات آقای روحانی، این بخش از سخنان ایشان که «انتخابات غیرآزاد معنی ندارد» به تیتر اول خبرگزاریهای خارجی نظیر «دویچه وله»، «بیبیسی»، «رادیو آمریکا» و... تبدیل شد و این تفسیر را در پی داشت که سلامت انتخابات پیشروی در ایران مورد تردید رئیسجمهور این کشور است!
***************************************
روزنامه قدس **
تروریسم؛ ابزار راهبردی/ پیرمحمد ملازهی
بهره گیری دستگاههای امنیتی کشورها از گروههای تروریستی علیه رقبایشان پدیده ناشناختهای نیست، ....
اما اینکه یک دولت مهم و بزرگ نظیر هندوستان به صراحت اعلام کند که از تروریسم علیه تروریسم در مورد پاکستان استفاده خواهدکرد، موضوعی کاملاً جدید و بی سابقه است.
پرسش این است که چه تحولی در منطقه جنوب آسیا روی داده که هندوستان را به این موضع رسانده است که به طور رسمی اعلام کند، از تروریسم علیه تروریسم استفاده خواهدکرد.
واقعیت آن است که پاسخ روشن و قانع کنندهای وجود ندارد، اما این موضع جدید هندوستان را باید در ارتباط با سیاستهای آژانس اطلاعات محرمانه ارتش پاکستان در نظر گرفت.
هندوستان بر این باور است که بیشتر گروههای کشمیری و هندی مسلمان که برای استقلال کشمیر دست به سلاح بردهاند، از حمایتهای مالی و تسلیحاتی و آموزشهای ارتش پاکستان برخوردارند.
لشکر طیبه مهمترین، قویترین و سازمان یافتهترین گروههای تروریستی از نظر هندوستان است که با حمایت ارتش پاکستان عملیات مهمی نظیر حمله به پارلمان هند و عملیات بمبئی در سالهای گذشته را انجام دادهاست.
البته آژانس اطلاعات محرمانه پاکستان(آی اس آی)، همواره ادعای هند را تکذیب کرده، ولی اینگونه تکذیبها برای هند و سازمان امنیتیاش قانع کننده نبودهاست.
از نظر هندوستان، تروریسم ابزاری راهبردی برای بخش امنیتی ارتش پاکستان است که در مواقع ضروری علیه این کشور به کار گرفته میشود، برداشتی که از قضا در افغانستان درباره آژانس اطلاعاتی ارتش پاکستان درباره گروه طالبان و شبکه حقانی هم وجود دارد و دستگاه اطلاعاتی هندوستان و افغانستان را در دوره حامد کرزی به هم نزدیک کردهبود.
حاصل این نزدیکی آن چیزی است که اکنون هند از آن به نام تروریسم علیه تروریسم یاد میکند. ظاهراً یا حداقل آنطور که در پاکستان تصور میشود، دو جریان تحریک طالبان پاکستان و ارتش آزادی بخش بلوچستان به نوعی در پیوند با هندوستان قرار گرفتهاند که اگر این تصور درست باشد، سیاست جدید هند در بهرهگیری از تروریسم به عنوان یک ابزار مؤثر و کارآمد علیه پاکستان را میتواند به درستی توضیح دهد. این سیاست در حقیقت نوعی مقابله به مثل است و از همین جاست که در پاکستان بشدت نگران آفرین شدهاست.
نگاه هندوستان به تروریسم در مقابل تروریسم، پاکستان را در موقعیت دشواری قرار میدهد و احتمالاً دستگاه اطلاعاتی ارتش این کشور را مجبور به بازنگری در راهبرد استفاده ابزاری از تروریسم خواهدکرد. اما موضوع پیچیدهتر از این به نظر میرسد.
گروه هایی که هند و پاکستان از آنها تلقی تروریستی دارند، خود را مجاهدان در راه خدا میدانند و انگیزههای قوی ایدئولوژیک دارند.
در مقابل تحریک طالبان و ارتش خلق بلوچ که اولی برای اسلامی کردن قدرت در پاکستان دست به سلاح برده و دومی استقلال بلوچستان از پاکستان را هدف خود میداند، از نگاه پاکستان تروریست هستند و بالقوه همان گروههایی محسوب میشوند که هند در راهبرد تروریسم علیه تروریسم میتواند آنها را مورد توجه قراردهد.
بنابراین اگر هدف هندوستان از اعلام این سیاست جدید در قبال پاکستان اعمال فشار بر آژانس اطلاعات ارتش این کشور برای قطع حمایتهایش از گروههای کشمیری و یا هندی در میان مسلمانان این کشور نباشد و واقعاً بخواهد با پاکستان مقابله به مثل کند، این امر میتواند جنوب آسیا را در دوره جدیدی از تنش و بحران امنیتی درگیرسازد که هیچ کدام از دو کشور از آن سود نخواهند برد.
بویژه آنکه خطر بزرگتری برای پاکستان و افغانستان به نام دولت اسلامی یا همان داعش مطرح شدهاست که در نقشههای راهبردیاش تا عمق خاک هندوستان و هرجا که مسلمانان حضور جمعیتی دارند، پیش رفته است و به تصرف افغانستان و پاکستان قانع نیست.
آیا هندوستان در مقابله به مثل با پاکستان در مقابل لشکر طیبه مورد حمایت «آی اس آی» به داعش نظر دارد؟ قضاوت در این باره ساده نیست، ولی در عین حال در این امر هم نمیتوان تردید کرد که تروریسم ابزاری راهبردی برای همه دستگاههای امنیتی منطقهای و فرامنطقهای است.
خطر دقیقاً همین جاست. اینکه همگان تلقی استقاده ابزاری از یکدیگر داشته باشند و در این بین صلح و ثبات و تودههای مردم بی گناه قربانی شوند، همچنانکه در خاورمیانه عربی اکنون شاهد آن هستیم.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
تضعیف مذاکره کنندگان همراهی کردن با دشمنان
بسمالله الرحمن الرحیم
افکار عمومی در داخل ایران این روزها با حساسیت متوجه مذاکرات هستهای است. اکثریت قریب به اتفاق مردم خواهان پایان این ماجرا و به نتیجه رسیدن مذاکرات هستند. دولت جمهوری اسلامی ایران و دولتهای گروه 1+5 که طرف مذاکره با ایران هستند نیز همین خواسته را دنبال میکنند.
روشن است که دولت و ملت ایران، منافع و مصالح ملی را در این مذاکرات، قربانی نخواهند کرد و فقط توافقی امضا خواهد شد که در آن، خطوط قرمز ترسیم شده توسط رهبری نظام رعایت شده باشد. با چنین وضعیتی اگر توافق انجام شود و به امضا برسد، به نفع کشور خواهد بود و لازم است تلاشها در همین جهت ادامه یابد.
شرط موفقیت مذاکرات هستهای و رسیدن آن به نتیجه مطلوب ملت ایران، اینست که در داخل کشور همه با دولت و گروه مذاکره کنندگان همراهی کنند و آنها را مورد حمایت قرار دهند. مذاکره کنندگان هستهای، سرداران جبهه سیاسی و اقتصادی کشور هستند که برای احقاق حقوق ملت و کشور درحال جهاد هستند. به همان اندازه که آحاد مردم باید از رزمندگان جبهه جنگ با دشمن حمایت کنند، لازم است جهادگران در جبهه سیاسی و اقتصادی را تقویت نمایند. اکنون صحنه مذاکرات هستهای دقیقاً همانند صحنه جنگ است. دشمن، گاهی با ابزار نظامی به مصاف میآید و گاهی با ابزارهای دیگری از جنس سیاست و اقتصاد و فرهنگ. هرگز نباید تصور شود که خطر دشمنی که با ابزارهای غیرنظامی به صحنه کارزار آمده، کمتر است. خطر دشمن در صحنههای نبرد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چه بسا بیشتر هم باشد. به این واقعیت میتوان در تفاوت میان صحنه جنگ نظامی که دشمن را با چشم سر میبیند درحالی که رجز میخواند و سلاح دردست دارد و حمله میکند با صحنه جنگ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی که دشمن با چراغ خاموش و توسل به مکر و حیله و ظاهرسازیهای فریبنده کار خود را میکند، پی برد. درست به همین دلیل است که مخالفان داخلی دولتها در جنگ نظامی نمیتوانند مخالفت خود را آشکار کنند ولی در جنگهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، آزادانه و بدون کمترین واهمهای در برابر دولت موضع میگیرند و حتی اقدام به کارشکنی میکنند. این وضعیت، کار را سختتر و جبهه خودی را ضعیف میکند.
اکنون، در برابر دولت و مذاکره کنندگان هستهای، جبههگیری شدیدی در داخل وجود دارد که بهیچوجه به نفع کارزاری که مذاکره کنندگان درحال انجام آن هستند نخواهد بود. دشمن، با تمام امکانات وارد صحنه شده و تلاش میکند مانع احقاق حقوق ملت ایران در موضوع هستهای شود. در شرایطی که همراهی با دولت و گروه مذاکره کننده از اوجب واجبات است مخالفان درست برعکس عمل میکنند و گره ایجاد کردن در کار دولت و گروه مذاکره کننده را از اوجب واجبات میدانند! طرفه اینکه مخالفان از امکانات زیادی برخوردارند و به روشهای گوناگونی نیز متوسل میشوند. رسانه ملی در بست در اختیار آنهاست، از سایر رسانهها نیز به مقدار زیادی بهره میبرند، نیروهای آماده برای وارد کردن در صحنه در اختیار دارند، هر زمان و در هر جا بخواهند با مجوز و بدون مجوز مراسم و راهپیمائی و تجمع برگزار میکنند، به هر کس هرچه بخواهند میگویند و برای چیزی که نام آن را انتقاد میگذارند هیچ حد و مرزی قائل نیستند درحالی که کاملاً روشن است که انتقاد نیست بلکه انتقام است.
در این میان، نباید این واقعیت تلخ را نیز نادیده انگاشت که مسئولان دولتی از قدرتی که قانون در اختیار آنها قرار میدهد استفاده لازم را به عمل میآورند. آنها به مخالفان مجوز میدهند یا اگر بدون مجوز، کاری انجام دهند با دیده اغماض مینگرند ولی در موارد مشابه، حاضر نیستند به طرفداران دولت مجوز بدهند. نام این روش را میتوان مدارا با مخالفان گذاشت ولی هنگامی که این روش در کنار نوع برخورد با طرفداران و حامیان دولت قرار میگیرد، نمیتوان آن را توجیه کرد و عنوان عدالت را بر آن منطبق دانست. اینکه استاندار منصوب دولت، در برابر مخالفان دولت ساکت باشد و حتی با آنها همراهی کند ولی به موافقان اجازه سخنرانی ندهد را نمیتوان عدالت دانست. اینکه فرماندار یک شهر به ابزاری برای گرم شدن تنور کارگاه مخالفان دولت تبدیل شود، نمیتواند تحت عنوان زیبای «مدارا» قرار گیرد. اینها نشانههای ضعف دولت هستند که اگر ادامه یابند، دولت نمیتواند حتی به وظایف عادی خود عمل کند.
چاره کار اینست که اولاً دولت با استفاده از اختیارات قانونی خود، تمام تحرکات، اعم از موافق و مخالف را به چارچوبهای قانونی هدایت کند و ثانیاً مخالفان به روشهائی متوسل نشوند که در افکار عمومی به کارشکنی در برابر مذاکرات هستهای متهم شوند. اکنون، متاسفانه افکار عمومی نسبت به برخوردهای مخالفان مذاکرات هستهای قضاوت منفی دارد و آنها را به تلاش برای جلوگیری از موفقیت دولت متهم میکند و ریشه این مخالفتها را به چشم طمعی که مخالفان به انتخابات اسفند ماه دوختهاند و همینطور انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم نسبت میدهند. مخالفان باید با تجدیدنظر در روشهای خود، قضاوت افکار عمومی را تغییر دهند تا اینگونه زیر علامت سئوال نباشند. همه باید به چارچوبهای مشخص شده توسط رهبری پای بندی نشان دهند و به مذاکره کنندگان هستهای برای رسیدن به توافقی که خطوط قرمز ترسیم شده توسط رهبری در آن رعایت شده باشد کمک نمایند. مصالح کشور و منافع ملی ایجاب میکند مذاکره کنندگان هستهای کشورمان تقویت شوند و مخالفان باید بدانند که تضعیف این مجاهدان جبهه سیاسی، همراهی کردن با دشمنان است.
***************************************
روزنامه خراسان**
يمن و قباي وارونه فدراليسم/نويسنده: سيدمحمد اسلامي
ماه هاست که برخي محافل بين المللي از راه حل فدراليسم براي يمن سخن مي گويند. سناريوهاي مختلفي براساس اين راه حل بيان شده است. برخي از اين مي گفتند که 21 استان کنوني جمهوري يمن به 6 فدرال تقسيم شود. به تازگي هم از يک طرح جديد سخن گفته شده است که گويا به ابتکار پادشاهي عمان مطرح شده است. در اين طرح يمن به يک کشور فدرالي با 2 منطقه ايالتي در جنوب و شمال تبديل مي شود. هميشه در پس چنين طرح ها و ابتکارهايي، انگيزه هاي سياسي متفاوتي نهفته است اما فارغ از چنين اهداف و انگيزه هايي، اين پرسش وجود دارد که اساسا در يمن يا حتي برخي ديگر از مناطق خاورميانه مي توان از ايده فدراليسم استفاده کرد؟
قد و قواره قباي فدراليسم
فدراليسم يکي از ايده هاي ذيل عنوان کلي منطقه گرايي (Regionalism) است. منطقه گرايي فرآيندي است که از طريق آن منطقه هاي جغرافيايي به بخش هاي مهم سياسي يا اقتصادي تبديل مي شوند که مبناي همکاري يا (ايجاد) هويت (جديد) مي شوند. منطقه گرايي ٢ حالت کلي دارد. در يک حالت، منطقه گرايي يک پديده فروملي و فرآيند غيرمتمرکزسازي است که درون کشور ها رخ مي دهد. اين پديده به عنوان نمونه در کشورهايي ديده مي شود که فدراليسم را تجربه مي کنند که شامل ايالات متحده آمريکا، برزيل، پاکستان، استراليا، مکزيک، سوئد، نيجريه، کانادا، اسپانيا و... است. ايجاد ايالات متحده آمريکا احتمالا محسوس ترين نمونه تاريخي از اين قبيل است. از اين طريق که ١٣ کلوني استعماري بريتانيايي سابق در شمال آمريکا از طريق پيروزي در "جنگ استقلال" (١٧٧٦) حق حاکميت مستقل به دست آوردند. آنها ابتدا در قالب کنگره قاره اي(١٧٧٤-١٧٨١)، يک کنفدراسيون ايجاد کردند. با اين حال به اميد به دست آوردن نفوذ خارجي بيشتر و هماهنگي بيشتر در روابط خارجي شان، اين کلوني هاي سابق گرد هم آمدند و ايالات متحده آمريکا را بنيان نهادند که در سال ١٧٨٩ با تاييد قانون اساسي آمريکا اجرايي شد و ايالات متحده آمريکا به عنوان نخستين دولت فدرالي تشکيل شد.
بنابراين در منطقه گرايي فروملي، 2 ويژگي مهم وجود دارد. اول اين که در منطقه گرايي فروملي "تفويض اختيارات" به دولت مرکزي اجرا مي شود. يعني همه ايالت ها يک دولت فدرال را به رسميت مي شناسند و بخشي از اختيارات محلي را به اين دولت مرکزي واگذار مي کنند. نکته مهم تر اينکه در منطقه گرايي فروملي اساسا ايالت هاي فدرالي به دنبال وحدت و هم افزايي هستند. يعني منطقه گرايي فروملي به ويژه در شکل فدرالي به دنبال افزايش قدرت کشور حول يک قدرت مرکزي است. يک رابطه بين مرکز و پيرامون است، بين نيروهاي واگرايي که مي خواهند متحد شوند.
نسبت فدراليسم و يمن
اما وضعيت کنوني در يمن تلاش براي گرد هم نگه داشتن گروه هايي است که گويي تمايلي به گرد هم ماندن ندارند. يا به تعبيري واقع بينانه تر، برخي قدرت هاي منطقه مي خواهند با دادن هويت ايالتي به حکومت هاي محلي، بخشي از اختيارات دولت مرکزي را لغو کنند و به گروه هاي محلي واگذار کنند. اين واگذاري قدرت در گام نخست مقدمه ايجاد امکان براي اين مي شود که گروه هاي محلي و حکومت هاي مداخله گر خارجي، روابط سياسي و نظامي مستقل از دولت مرکزي با يکديگر ايجاد کنند. ايجاد اين روابط مستقل هم در عمل زمينه ساز تجزيه کشور مي شود. تجربه اقليم کردستان در عراق و ادعاهاي مسعود بارزاني براي تجزيه عراق به اسم نظام سياسي فدرال، روشن ترين گواه براي اين واقعيت دردناک است. کشورهاي خاورميانه زخم خورده مداخله کشورهاي استعماري هستند و طرح راه حل هايي مانند فدراليسم درباره آن ها، مانند اين است که قيف را برعکس استفاده کنيم. ابتکار ايجاد حکومت فدرالي در خوشبينانه ترين حالت پاسخ کوتاه مدت به يک چالش بلند مدت است که در آينده اي نه چندان دور زمان مصرف آن سر مي رسد و منقضي مي شود.
***************************************
روزنامه ایران**
مانیفست انتخاباتی روحانی/ ناصر حسینی
در سالی که ناظران سیاسی آن را به دلیل قرار گرفتن دو انتخابات مجلس و خبرگان آن را سال انتخابات در ایران نامیده اند روحانی در جلسه مهم فرمانداران سراسر کشور حضور یافت تا خطوط نگاه دولت را به عنوان مجری و متولی انتخابات ترسیم کند. اظهارات مبسوط رئیس جمهوری حاوی مجموعهای از توصیهها و هشدارها بود که بدون اغراق میتوان آن را مانیفست دولت اعتدال در باب رویداد مهم انتخابات به حساب آورد. این سخنان در شرایطی بیان شد که فضای سیاسی ایران بیش از هر چیز تحت تاثیر رویداد دیگری در عرصه دیپلماسی یعنی مذاکرات هستهای است، مذاکراتی که بعد از
20 ماه به مرحله حساس و نهایی خود وارد شده است. دور از انتظار نبود در روزی که تیم مذاکره کننده علی رغم تذکرات رهبری همچنان از سوی اقلیت تندرو تحت فشار است روحانی نیز در جمع مدیران استانی بر حرکت تخریبی اقلیت تندرو چشم بپوشد لذا او از تریبون وزارت کشور به صورت تمام قد از تیم هسته ای حمایت کرد و مخالفان را «اقلیتی بسیار کوچک با بلندگوهای بزرگ» خواند که مشغول تشویش اذهان عمومی علیه «کلیت» و «روند» مذاکرات هستند و تا سرحد توهین به مذاکرهکنندگان پیش رفتهاند.
اما با وجود تمرکز دولت بر پیشبرد مذاکرات در چارچوب تامین منافع ملی، سخنان دیروز روحانی حاوی این پیام روشن بود که دولت تدبیر و امید، حتی در بحبوحه مذاکره هستهای از اهمیت امر انتخابات و نیز این بخش از حقوق مردم و فعالان سیاسی غافل نیست و عزم خود را جزم کرده است تا به آحاد شهروند ایرانی نسبت به برگزاری رقابتی آزاد و سالم اطمینان بخشد. روحانی نقطه نظرات خویش در باب انتخابات را در چارچوبی حقوقی و با استناد به اصول قانون اساسی بیان کرد و از همین منظر به آسیب شناسی فرایند اجرایی و نظارتی انتخابات پرداخت و در نهایت در مقام مجری قانون اساسی راهکارهای اصلاحی خود را برای پیشگیری از بروز هر گونه خدشه در این عرصه مهم ارائه کرد. او به دفعات، فرمانداران را به ضرورت پایبندی به «امانت»، « راستگویی»، «صداقت» و «بیطرفی» فرا خواند و وظیفه سنگین آنان در حفظ و تقویت اعتماد مردم را یادآور شد. در مسیر برگزاری یک انتخابات عادلانه و اثرگذار روحانی بر این واقعیت انگشت تاکید نهاد که اجرای این پروسه به تنهایی در وسع امکانات دولت نیست بلکه همدلی و همگامی سایر نهادهای حکومتی نیز امری لازم و بلکه واجب است. هم از این روست که روحانی تاکید کرد که «نباید کسی بگوید که سپاه، صدا و سیما، فرماندار، دفتر امام جمعه و غیره طرفدار فلان نامزد در انتخابات است زیرا این برای انتخابات سم است. همه مقامات مسئول، همه قدرتهای مسلح و غیرمسلح و همه مسئولانی که مسئولیتشان برای حزب و جناح است نباید کاری کنند که به آنها تهمت زده شود».
محور انتظار روحانی در مقام مجری انتخابات، دقیقاً همان چیزی است که رهبری نظام و آحاد شهروندان مطالبه کردهاند یعنی بیطرفی و پرهیز جدی از اقدامی که شائبه «دخالت» در انتخابات را تداعی کند. این اصل را مرجع عالی نظام در انتخابات 92 تحت عنوان مفهوم والای «حق الناس» بیان کردند. عدول از مدار بیطرفی و دخالت در انتخابات توسط مسئولان، اعم از دولتی و غیر دولتی، اولین چیزی است که بر گوهر اعتماد عمومی خدشه میاندازد.
از همین روست که انتظار می رود راهبرد انتخاباتی روحانی که بر آمده از متن قانون اساسی و مطالبه مردم است با استقبال طیف های مختلف از فعالان سیاسی و مدنی روبهرو شود. البته نباید انکار کرد ممکن است که در مسائل مختلف مرتبط با انتخابات، اختلاف نظرهایی میان مسئولان نهادهای گوناگون بروز کند. اما برای عبور از گرداب این اختلافها، روحانی فصل الخطاب را قانون می بیند که باید داور نهایی در همه مناقشات باشد. زیرا اگر یکی از طرفین اختلاف از پذیرش «قانون» خودداری کند، نوعی هرج و مرج و سلیقه سالاری شکل خواهد گرفت که به اصالت انتخابات ضربه خواهد زد.
دیروز روحانی و دیگر مسئولان ارشد دولت به نوعی بر سر حفظ حقوق مردم در عرصه خطیر انتخابات همپیمان شدند دولتی که سکاندار حقوقدانش همه چیز را بر مدار قانون می نگرد طبیعی است که هر گونه شائبه بی قانونی را در وادی انتخابات برنتابد اما گویی دغدغه کابینه اعتدال متوجه جریانی است که گاهی اختیاراتی فراقانونی برای خود قائل می شود و به رفتارهایی خارج از مدار قانون روی میآورد. سخن دیروز روحانی نوعی اتمام حجت با این دست جریان ها بود تا از دولت توقع نداشته باشند که به دلیل فشار و مصلحت به مداخله آنان در انتخابات گردن نهد. رئیس جمهوری، پیشاپیش، به این گروه قانون گریز هشدار داد که در محاسبات خود ، گزینه مماشات دولت در قبال اقدامات و تصمیمهای مغایر قانون را حذف کنند. اظهارات روحانی در عین حال حاوی این پیام بود که مسئولیت دولت در امر خطیر انتخاباتی بر پشتوانه اختیارات قانونی متکی است که قانون اساسی با عنوان وظیفه «نظارت بر حسن اجرای اصول قانون اساسی» برعهده او نهاده است و برآن است از این اختیارات قدرت قانونی خود برای مهار تکرویها و قانونگریزیها استفاده و با موانع تحقق اراده مردم مقابله کند.
***************************************
روزنامه جام جم **
چه کسانی مسئول جنگهای نیابتی در خاورمیانه هستند؟/ احمد کاظمزاده
مدتی است جنگ نیابتی در خاورمیانه ورد زبانها شده و از این عبارت برای توصیف ماهیت جنگهای جاری در این مناطق استفاده میشود. طبق این مفهوم از آنجا که بازیگران بینالمللی و منطقهای رویارویی با یکدیگر را به نفع و مصلحت نمیدانند و ارادهای برای درگیری نظامی مستقیم و تمام عیار با یکدیگر ندارند یا نمیخواهند هزینه آن را بپذیرند گروهها و یا دولتهایی را به نیابت از خود وارد عمل میکنند و آنها را مورد حمایت و پشتیبانی قرار میدهند. در زمان جنگ سرد که موازنه هستهای بین غرب و شرق و به طور مشخص بین آمریکا و شوروی برقرار بود جنگهای نیابتی امری معمول بین دو قطب بود که از مصادیق آن میتوان به جنگهای اسپانیا، کره، یمن و ویتنام اشاره کرد. در چنین جنگهایی اگر مصالحهای بین قدرتهای رقیب حاصل نشود، همچنانکه در مواردی مانند یمن و کره نیز مشاهده شد کشمکش بین قدرتهای رقیب ممکن است خطر تقسیم کشور محل درگیر را به همراه داشته باشد.
برخی از بحرانهای خاورمیانه همچون بحران سوریه کماکان از ویژگی بینالمللی برخوردار است و قدرتهای رقیب بینالمللی در آن درگیر هستند و سرنوشت جنگ بر موقعیت بینالمللی هر یک از قدرتهای رقیب تاثیرگذار است. در واقع روسیه با این ذهنیت در بحران سوریه وارد شد که بتواند آخرین سنگر خود را در خاورمیانه حفظ کند و در عین حال بتواند رویارویی با ناتو و غرب را از مرزهای خود دور کند. آنچه روسیه را به این فکر واداشت این بود که روند تحولات به گونهای پیش رفته بود که عراق و لیبی را از زیر نفوذ و کنترل این کشور در خلیج فارس و شمال آفریقا خارج کرده بود. چین نیز با این ذهنیت که پیروزی احتمالی آمریکا و ناتو در سوریه میتواند موقعیت و منافع این کشور را در منطقه نفتخیز خاورمیانه به خطر بیندازد، با فاصله گرفتن از رویکرد محافظهکارانه قبلی در کنار روسیه قرار گرفت و در وتوی قطعنامههای پیشنهادی کشورهای غربی و عربی مشارکت کرد. از این دید بحران سوریه پیش از اینکه بحران منطقهای باشد یک بحران بینالمللی است و مواضع بازیگران این عرصه در کم و کیف جهتگیری بحران موثر خواهد بود. آنچه در این عرصه قابل تامل است اینکه در ترکیب ائتلاف حامیان دولت سوریه تغییری ایجاد نشده است و از همان ابتدای بحران اعضای این ائتلاف کم ولی باانگیزه بودند اما برعکس ائتلاف مخالفان دولت سوریه که زمانی ادعا میشد تعداد آنها به یکصد دولت و سازمان افزایش یافته است، اکنون تحلیل رفته و تعداد اعضای آن حتی از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر شده است؛ به گونهای که در جناح غربی ائتلاف به اصطلاح دوستان سوریه عمدتا فرانسه است که برای بهرهبرداری از مزایای قراردادهای تسلیحاتی با قطر و عربستان یکه تازی میکند و در جناح غیرغربی نیز عمدتا سه کشور ترکیه، قطر و عربستان هستند که در ائتلافی جدید با یکدیگر و بسیج گروههای مورد حمایت خود برای اجرای دور جدید سیاست براندازی در سوریه وارد عمل شدهاند. در واقع یکی از مصادیق جنگ نیابتی در سوریه را میتوان در حمایت همه جانبه گروههای مسلح سوری و تکفیریهای وارداتی از سوی این سه کشور مشاهده کرد که بعد از ناکامی از ائتلاف موسوم به دوستان سوریه راسا وارد عمل شدهاند و آخرین تلاشهای خود را برای اجرای مجدد طرح براندازی بهکار گرفتهاند. نکته قابل توجه در این میان این است که هرچند جنگ نیابتی اصلی جا افتاده در روابط بینالملل است اما رویکرد این سه کشور از این جهت متمایز و بیسابقه است که آنها از هیچ اقدام نامشروع و مغایر با اصول و قوانین بینالملل در این مسیر فروگذار نکردهاند و به تسلیح و تجهیز افراد و گروههایی اقدام کردهاند که در قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل بر تروریستی بودن و تاثیر منفی آنها بر ثبات و امنیت بینالمللی تاکید و تصریح شده است. البته در این میان دایره استفاده عربستان از تکفیریها به مراتب گستردهتر بوده و این کشور در تجاوز نظامی به یمن نیز از القاعده برای جبران خلأهای ناشی از ورود نیروی زمینی خود به جنگ در مناطقی چون استان حضرموت استفاده میکند و در تلاش است طرح قدیمی خود مبنی بر تسلط بر این منطقه را به پیش ببرد. بررسی سابقه عربستان نشان میدهد که این کشور در به راه انداختن جنگهای نیابتی ید طولائی دارد و اساسا این عربستان بود که رژیم بعثی صدام را برای حمله به ایران تشویق و تحریک کرد و در زمان جنگ تحمیلی نیز از هیچ کمکی به این رژیم دریغ نکرد. پس از آن نیز عربستان از اهرم القاعده علیه شکلگیری نظامهای سیاسی جدید در عراق و افغانستان استفاده کرد و از این طریق به ادامه و تقویت این گروهها و تبدیل آنها به خطر جهانی کمک کرد و اکنون نیز همچنانکه گفته شد عربستان به همین شیوه خود در سوریه و یمن ادامه میدهد. از آنچه که گفته شد مشخص میشود که مسئولیت به راه انداختن جنگ نیابتی در خاورمیانه متوجه عربستان و متحدان عربی، غربی و اسرائیلی آن است و معطوف کردن آن به ایران که در رسانههای غربی و عربی تبلیغ میشود آدرس غلط دادن به مخاطبان است.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
چرا آمریکا توافق هستهای با ایران را فریز کرده است؟
نقش داعش در مذاکرات/مجتبی اصغری
براساس آنچه از محتوای مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا منتشر شده، تیم مذاکرهکننده دشمن تاکنون با بدقولی و کارشکنی و زیادهخواهی رفتار کرده و موجبات تضعیف تیم ایرانی در داخل کشور را فراهم آورده است؛ از نقض توافق ژنو گرفته تا وضع تحریمهای جدید علیه شرکتها و اشخاص و دولت ایران توسط آمریکا و اروپا در حین مذاکره و توافق! تهدید به جنگ نیز به ادبیات رسمی آمریکاییها تبدیل شده و اوباما رسما با امضای طرح نظارت کنگره، مسیر وضع تحریمهای نو و لغو توافق را به رسمیت شناخته است. حضور رئیسجمهور آمریکا در کمپدیوید و ثبت عکس یادگاری با شرکای عربی- اسرائیلی نیز در تاریخ مذاکرات میدرخشد! به این ترتیب عملا «توافق نهایی» در آسمانهاست و در این میان ظریف ناامیدانه طرفهای مذاکره را به پایبندی به چارچوب متزلزل و یکطرفه لوزان دعوت میکند!
در چنین شرایطی، «شیرین هانتر»، عضو موسسه کارنگی در فضایی که توافق را عملا از دسترفته ارزیابی میکند، با نگارش یادداشتی مهم در پایگاه لوبلاگ، وابسته به نئولیبرالها، ضمن مرور همه اتفاقاتی که در بالا به آنها اشاره شد، نوشت: «آیا واقعا اوباما خواستار یک توافق با ایران است؟!»
هانتر با اشاره به موقعیت متزلزل دولت یازدهم پس از کارشکنیهای اوباما مینویسد: «این حوادث، حمله عربستان سعودی به یمن و پیشرویهای داعش در سوریه و عراق این احساس را در ایران و بویژه در میان نظامیان آن ایجاد کرده است که توطئهای شیطانی علیه ایران در حال شکلگیری است. تاکنون حسن روحانی، رئیسجمهور ایران و همکارانش اجازه ندادهاند این سوءظنها و تردیدهای جدید بر فضای مذاکرات تاثیرگذار باشد. با این حال اگر پیشرفتی در مذاکرات حاصل نشود و لحن تهدیدآمیز علیه ایران ادامه داشته باشد، توانایی روحانی و همکارانش برای ادامه راه آشتی و مذاکره به شکل جبرانناپذیری تضعیف خواهد شد».
وی در ادامه با تایید ضمنی این فرضیه که احتمالا پای منافع آمریکاییها در نوع رفتار با ایران در میان است، متذکر میشود: «کاملا روشن است آمریکا باید درباره اینکه چه چیزی بهتر منافع آن را تامین خواهد کرد و چه سیاستی را در این زمینه اتخاذ کند، تصمیمگیری کند. در هر حال آمریکا و بویژه اوباما اگر قصد دارد به توافق با ایران دست یابد، نباید مسیری را که در 2 ماه گذشته در پیش گرفته ادامه دهد». اما چه موضوعاتی موجب شده آمریکا، توافق را «فریز» کرده و به تضعیف تیمی بپردازد که بنا بر اسناد تاریخی، موفقیت انتخاباتیشان برای اوباما مهم بوده است؟
شهریور 87 «گری سیک»، سیاستمدار کارکشته و از مدیران عالیرتبه پرونده ایران، به مقامات کشورش توصیه کرد رویکردشان را در قبال ایران تغییر دهند. وی تاکید کرد: «تنها چیزی که ایرانیها به دنبالش میگردند، استقرار امنیت در منطقه است بنابراین به جای آنکه واشنگتن به حس تردید و هراس در ایرانیها دامن بزند، بهتر است زمینه احساس امنیت و اطمینان را گسترش دهد و دنیایی آرام را تجربه کند».
اکنون گری سیک سکوت کرده است! و به نظر میرسد مهمترین علت تغییر مواضع آمریکا در چرخش منافع در آسیا و شمال آفریقا خلاصه میشود. تغییر ژئوپلیتیک نفت و معیارهای امنیت منطقهای نئولیبرالیسم، نشانهای قوی از این موضوع است که منافع آمریکا در حال حاضر در «ناامنی جهان» خلاصه میشود.
آمریکا بهدنبال ثبات منطقهای و جهانی نیست و مطمئن است «توافق با ایران» به عنوان بزرگترین نظام ثباتآفرین و امنیتساز منطقهای، در حال حاضر تامینکننده منافع وی نیست. نفت هم برای همین ارزان شده است، کما اینکه پیش از این راکفلرها هرگونه ناآرامی بلندمدت در خاورمیانه را به علت تاثیرگذاری بر بازار نفت و آینده آن مخاطرهآمیز قلمداد میکردند اما اکنون به آسانی قابل مشاهده است ژئوپلیتیک نفت به منظور تامین اهدافی مهمتر دگرگون شده است.
پس برخلاف همه فرافکنیهای دولت روحانی، آنچه موجب کارشکنی آمریکاییها شده برآمده از داخل ایران نیست؛ کما اینکه گشادهدستی ظریف و همکاران بر سر میز دیپلماسی محرمانه موجب شد، گری سیک در اردیبهشت 93 بگوید: «توافق با ایران آسانترین بخش مذاکرات هستهای است!»
اکنون لازم است اندکی در فضای منافع فرامنطقهای آمریکا دقیق شویم.
1- آمریکا بشدت منتظر دست دادن گروههای داعشی مختلف در آسیا و آفریقا با یکدیگر است. علاوه بر آن پتانسیل تخریب و قدرت شاخه اوراسیایی داعش در منطقه آسیای میانه را بیش از شاخه عربی ارزیابی میکند. اخیرا «قادر ملکاف» رئیس مرکز تحلیلی «دین، حقوق و سیاست» از احتمال تشکیل و فعالسازی گروههای افراطی توسط «داعش» در کشورهای آسیای مرکزی و اختصاص ۷۰ میلیون دلار از سوی این گروه برای ایجاد ناآرامی در کشورهای این منطقه خبر داد. به گفته وی، شروع این فعالیتها احتمالا در دره فرغانه و در مناطق جنوبی قرقیزستان و ازبکستان خواهد بود.
داعش در شروع فعالیتهای خود، یک گروه رزمی با عنوان «ماوراءالنهر» را تشکیل داد که نمایندگان و داوطلبان آن از کشورهای قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان هستند. روسها نیز معتقدند هم اکنون در اوکراین گروههای متنوع داعشی فعال هستند. به این ترتیب حلقه محاصره بزودی تنگتر خواهد شد.
2- اسرائیل از تحولات منطقه رضایت بسیار زیادی دارد و بنا بر تحلیلهای منتشرشده در رسانههای داخلی، خود را امنتر از همیشه میبیند. اسرائیل در چنین شرایطی به علت پیشرویهای داعش در سوریه و معامله با آنها، توافق آمریکا با ایران با هدف «امنتر شدن اسرائیل» را موضوعی قابل فریز کردن به شرط رصد تحولات آینده میداند.
3- ایران هماکنون در جنگ با تروریسم از همیشه تنهاتر است. یک علت جدی این ماجرا دیپلماسی یکطرفه دولت، تمرکز صددرصدی وزارت خارجه بر مذاکرات و بیتوجهی به گسترش خط محاصره تروریستهاست. در حقیقت دولت هیچ تلاشی برای کمک خواستن از چین و روسیه و سایر کشورها برای تشکیل جبههای متحد در برابر تروریسم پیش رونده در دستور کار ندارد و خوشبینانه «کلید» حل بحرانهای منطقه را در «توافق با آمریکا» جستوجو میکند! این در حالی است که اکنون ایران بدون جذب کمکهای فرامنطقهای یکه و تنها مقابل افراطگرایان ایستاده است. با این حال آیندهنگری روسها در حدی است که به جریان انداختن تحویل سامانه پیشرفته
اس- 300 به ایران را ضروری ارزیابی میکنند.
4- جاهطلبیهای ترکیه و عربستان نیز جزئی غیرقابل چشمپوشی از تخممرغهای آرزومندی سبد گزینههای آمریکاست. هانتر مینویسد: «آمریکا نمیتواند از ایران انتظار داشته باشد هزینه ترس عربستان را با پذیرش حمله به سایر شیعیان از جمله یمن و بحرین و عراق بپردازد. پس از سقوط رمادی (پایگاه آمریکا در عراق) اکنون سوال ژنرال خوشنام ایرانی، قاسم سلیمانی بیپاسخ مانده است: «فاصله پایگاه آمریکاییها با جبهه داعش تنها 100 کیلومتر بود. چگونه است که هواپیماهای آمریکایی در جنگ با داعش نمیتوانند به جبهه عراقی کمک کنند؟!»
آیا هنوز وقت دوراندیشی و آیندهنگری دولت یازدهم فرا نرسیده است؟! آمریکا دیپلماسی ایرانی را بر سر میز مذاکراتی که به آسانی به سرانجام میرسید، به بازی گرفته است و در فرصتسازی صورتگرفته علاوه بر تضعیف دولت ایران در داخل به علت وعده دادن به مردم برای حل مسائل 36 ساله در کمتر از 6 ماه و بهبود معیشت جامعه در اسرع وقت با سرمایه خارجی، خط محاصره آسیایی- آفریقایی را تکمیل کرده است. دیپلماسی ایرانی اکنون خارج از دایره حقیقی منافع و درگیریها ایستاده و به نظر میرسد رسما هرز میرود!
***************************************