تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۷:۵۵  ، 
کد خبر : ۲۷۶۱۲۵
مدرسه سکولار؛ ضدتولید، ضدخلاقیت

نظام آموزشی مبتنی بر «محفوظات»

هادی قائم‌مقامی - اشاره: همه فهمیده‌اند آبی از نظام آموزش فعلی برای تولید علمی و پیشرفت در دهه‌های بعدی گرم نخواهد شد. تغییر و تحول سیستمی و همان «بنیادین» ضروری به نظر رسیده است، خیلی‌ها راجع به آن حرف می‌زنند، اظهارنظر می‌کنند و برای دادن پیشنهاد برای ارائه الگوهای جدید در تلاشند. در این میان الگوهای متفاوتی از سوی کارشناسان این موضوع مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. خیلی‌ها معتقدند هم در قالب و هم در فرم باید تغییرات گسترده‌ای صورت گیرد. از طرفی برخی این تغییرات را به صلاح وضع موجود نمی‌دانند. برخی روندهای بروکراتیک نیز مانع اجرایی شدن تحولات است، حتی اگر این تحولات «بنیادین» نباشد. تغییر آنقدر ضروری شده است که مدتی است همه درباره آن سخن می‌گویند. در میان منتقدان، موافقان و مخالفان نظام آموزش فعلی یک نقطه اشتراک وجود دارد. همه اذعان می‌کنند «نظام آموزش فعلی کاربردی نیست». از منظری عمومی به این موضوع نگاه کنیم. به این مثال توجه کنید؛ یکی از موضوعات مبتلابه ایرانیان گرفتن و بازپرداخت تسهیلات مالی از جمله «وام»هاست. معمولا برای اینکه فردی شرایط گرفتن این تسهیلات را داشته باشد، باید کارمند دارای چک کارمندی و فیش حقوق از بانکی مشخص، وی را ضمانت کند فارغ از اینکه ممکن است مثلا در یک منطقه اصلا کارمندی با این ویژگی‌ها وجود نداشته باشد اما «مزیت کارمند بودن» انکار نمی‌شود. شاید برای خیلی‌ها این سوال به وجود بیاید که جامعه کارمندی چقدر در تولید نقش دارد؟ شاید از سوی این قشر پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای هم برای این سوال وجود داشته باشد اما سوال مهم‌تر این است: «چرا کارگران، کشاورزان، دامداران و صاحبان صنایع کوچک از این مزیت برخوردار نیستند که بتوانند فرد دیگری را در گرفتن تسهیلات، ضمانت کنند؟» آیا آنها نقش کمتری در تولید ثروت دارند؟ آیا آنها از درآمد کمتری برخوردارند یا معیارهایی که برای ضمانت کردن مشخص شده است، باید محدودیت داشته باشد؟

در مذمت «مزایای کارمندی»

کارشناسان و نقادان به این موضوع می‌گویند: «نگاهی که ساختار آموزشی در طبقاتی کردن اقشار به وجود آورده عادلانه نیست».

همین مساله در شکل دادن آرزوی والدین در «کارمند شدن» فرزند، نقش ایفا می‌کند. پدر و مادرها در تلاشند فرزندانی تربیت کنند که از «مزیت کارمندی» برخوردارند. نظام آموزش فارغ از اینکه خود یکی از به وجود آورندگان این نوع نگاه تربیتی(!) در پدر و مادرهاست، به تحقق این فرآیند کمک می‌کند. نظام آموزش فعلی هم در قالب و هم در محتوا، با تولید علم و تولید ثروت، میانه خوبی ندارد. شخصیت دانش‌آموز در ابتدایی با این تصور که تولید امری موهوم و «بی‌شخصیت» است، شکل می‌گیرد. در دانشگاه‌ها وضع بدتر می‌شود. تولید علم اتفاق نمی‌افتد تا «ثروت» تولید کند و چرخه بی‌فایده نظام آموزش همینطور می‌چرخد.

تولید علم نیاز به ابتکار و خلاقیت دارد. اساتید دانشگاه، جامعه‌شناسان و متخصصان علم اجتماع می‌گویند بسیاری از مشکلات فعلی که در جوامع به وجود می‌آید، به خاطر 2 چیز است. این دو مولفه اگرچه بسیار عام مطرح می‌شوند اما خلاصه‌ای از مجموعه خواسته‌های تحول‌خواهان در نظام آموزش است. آنها می‌گویند باید به ورزش و ادبیات (املا و انشا) در دوران ابتدایی بها داد. آنها از این جهت به این دو مولفه اشاره می‌کنند که سلامت جسمی را یکی از شروط اصلی برای زندگی در عصر جدید می‌دانند. انسان سالم می‌تواند فکر کند، دست به تولید بزند و از قوه تخیل و ابتکارش برای بهره‌وری بیشتر استفاده کند.

از طرفی یک انسان باید از حقوق فردی و اجتماعی خود آگاه باشد، خوب حرف بزند، ارتباط برقرار کند و کلام صحیح را از کلام ناصواب تشخیص دهد. از این رو اتفاقا ادبیات فارسی از ویژگی‌هایی برخوردار است که بسیاری از اهداف متعالی آموزش را نیز مسجل می‌کند. ادبیات فارسی مشحون از آموزه‌های دینی است که در صورت ارائه صحیح در ترویج سبک زندگی سالم تاثیر بسزایی دارد. اینها یعنی فرهنگ. مقدمه مفصل بالا برای اشاره به موضوعی است که خیلی‌ها معتقدند نیاز اصلی تحول بنیادین است.

دوران ابتدایی، دوران تقویت فرهنگ خوب بومی

برخلاف چند نگاه موفق در دنیا برخی در ایران اهمیتی به دوران ابتدایی نمی‌دهند.

حجت‌الاسلام والمسلمین «علی ذوعلم» رئیس پژوهشکده‏ فرهنگ و مطالعات اجتماعی درباره اهمیت آموزش در دوران ابتدایی می‌گوید: «عنوان کرده‌اند که اگر یک ترکه‌ درخت را در زمانی که هنوز ‌تر است و شکل نگرفته است به شکل خاصی در بیاورید، تا وقتی که خشک شد نیز همان شکل را نگه خواهد داشت. یا در مثالی دیگر آورده‌اند که تربیت در کودکی، مانند نقشی که روی یک قطعه‌ سنگ حک شود، تا مدت‌ها باقی خواهد ماند ولی در بزرگسالی اگر بخواهید این کار را انجام دهید، مانند نقشه‌ای است که روی آب ترسیم شود. نظام آموزش ژاپن «دوران ابتدایی» را محور توسعه می‌داند. اکثر پژوهشگران آموزش‌وپرورش ژاپن، مدارس ابتدایی ژاپن را بسیار سرزنده، بزرگ، جالب و جذاب توصیف کرده‌اند، برای مثال «کومینگر» می‌گوید‎: مدارس ابتدایی، گل سرسبد آموزش‌وپرورش ژاپن هستند.

ژاپن در مقایسه با ایالات متحده آمریکا، سهم بیشتری از تولید ناخالص ملی خود را در مقاطع ۱۲ سال تحصیلی (ابتدایی تا دبیرستان) و مقدار کمتری از آن را در آموزش دانشگاهی خویش هزینه می‌کند‏‎. در طول بیش از یکصد سال، رهبران و دولتمردان ژاپنی به دوره آموزش ابتدایی به‌عنوان محوری سرنوشت‌ساز در توسعه ملی نظر داشتند. درباره مدارس ابتدایی در ژاپن مولفه‌های زیر به‌عنوان فرهنگ غالب سیستم آموزشی یعنی وجه تربیتی آن قابل اشاره است:

تأکید بر کار گروهی (تیمی)، ‎انعطاف فکری و نوپذیری، نوسازی اعجاز‌آمیز، کیفیت بالای آموزش، پشتکار، صبر و حوصله، انضباط درونی، ‎احترام به دیگران، روح همکاری دسته‌جمعی، شوق به کار، ثبات، شوق یادگیری، ‎اخلاق کار و تلاش، تأکید بر جنبه کاربردی آموزش، ‎شیوه آموزش عملگرا، تأکید بر آزمایش و پژوهش، تبدیل شدن ‎مدرسه در ژاپن به محل زندگی دانش‌آموزان، سعی در بالا بردن «اعتماد به نفس» فراگیران (دانش‌آموزان)، توجه به ‎بازی‌های آزاد در مدارس و...

مدارس ژاپنی بچه‌ها را برای زندگی در جامعه تربیت می‌کند ‎و حس اعتماد به نفس را در آنها پرورش می‌دهد. خلاقیت آنها را شکوفا می‌کند، حس مسؤولیت‌پذیری را در آنها به وجود می‌آورد و آن را تقویت می‌کند.  بیشتر حقوق و قوانینی که در سال‌های بعد زندگی فرد، برایش الزام‌آور می‌شود، همان چیزهایی است که در سال‌های ابتدایی آموخته است. اشاره به مدل ژاپنی از این رو است که نظام آموزشی ژاپن برنامه‌ریزی‌های بومی و متناسب با فرهنگ شرقی را که نسبتی هم با اعتقادات کنفسیوسی دارد در قالب‌هایی منظم و رشدمحور شکل داده است.  در ایران اما این موضوع چقدر جدی گرفته می‌شود و چه زمانی می‌توان امیدوار بود فرهنگ، سایه بالاسر «نظام آموزش» شود؟»

وقتی استاندارد ما دکتر و مهندس باشد!

دکتر «حسن بنیانیان» در این باره معتقد است: «ما در نظام آموزشی‌مان علم را تقسیم کرده‌ایم به شاخه‌های مختلف. در این تقسیم‌بندی مساله فرهنگ که برآیند حضور همه رشته‌های دیگر است، گم شده و به فراموشی سپرده شده. شما وقتی قطعات یک ماشین را از هم جدا کنی و نظم آن را به ‌هم بریزی، کسی که قبلاً ماشین ندیده باشد، نمی‌فهمد اینها قطعات آن است. وقتی یکی را مهندس می‌کنی، یکی را پزشک، یکی را اقتصاددان و دیگری را حسابدار و این رشته‌ها مثل قطعات ماشین از هم کاملاً جدا می‌شوند، مفهوم فرهنگ به معنای نظامی از اعتقادات و ارزش‌ها که در همه شئون، رفتارهای ما را سازماندهی می‌کند، گم می‌شود.

وقتی مدیران ما از فرهنگ حرف می‌زنند، یک مفهوم بسیار تقلیل‌یافته از آن در ذهن دارند. اگر مذهبی باشند، برگزاری نماز جماعت و مراسم مذهبی در سازمان‌ها و ادارات را مصداق کار فرهنگی می‌دانند و اگر کمی امروزی‌تر باشند، برگزاری جشن و دعوت از گروه‌های موسیقی و نمایش فیلم را مصداق کار فرهنگی می‌دانند، در حالی که موضوع کلان‌تر از این حرف‌هاست. مدیران رده‌بالا و وزرای وزارتخانه‌ها باید تأثیرات سازمان‌ها و وزارتخانه‌های زیردست خود را بر مقوله فرهنگ و تغییرات فرهنگی جامعه شناسایی کنند. اگر این تأثیرات تخریبی است، آنها را اصلاح و اگر نقش مثبتی دارند، آنها را تقویت کنند».

عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی در ادامه بر ضرورت تقویت نگاه کلان فرهنگی به مساله آموزش تاکید می‌کند و می‌افزاید: «مشکلی که من روی آن تأکید دارم این است که در نظام آموزشی ما درست تفهیم نمی‌شود که انسان یک جسم دارد و یک روح و روان و هرکدام از اینها به یک نوع تغذیه نیازمند است. صفت زیبایی‌خواهی و عشق به هنر در وجود همه انسان‌ها هست و باید به این نیاز پاسخ داده شود. اگر این نیاز ارضا شود، تأثیرش بر کل زندگی انسان دیده می‌شود. بی‌توجهی به هنر، انسان را خشن و بی‌فرهنگ بار می‌آورد. 2 نفر که با ماشین تصادف می‌کنند، بلافاصله پیاده می‌شوند و به‌جای عذرخواهی، توی گوش هم می‌زنند. اینگونه رفتارها حاصل بی‌توجهی به هنر و روحیه زیبایی‌خواهی است. رفتار زیبا و در خور شأن انسان از توجه به هنر و زیبایی برمی‌آید.

در این فرآیند، سینما یکی از ضرورت‌های اساسی است. طبیعی است وقتی استاندار ما مهندس عمران باشد، کاری به هنر نخواهد داشت. این شخص بااستعداد بوده، رفته دانشگاه و رابطه آرماتور و بتون را خوانده یا نحوه دانه‌بندی شن و ماسه را خوانده. هر چیزی هم که درباره روابط انسانی می‌داند، حاصل تجارب متفرقه او است و دانشی در این‌ باره ندارد. این شخص وقتی استاندار می‌شود باید درباره مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دید عمیق و کلانی داشته باشد ولی ندارد، فقط در رشته ساختمان تخصص دارد و برای همین است که وقتی برای مسائل فرهنگی نسخه می‌پیچد، نتیجه کار غلط از آب درمی‌آید چون دانش ندارد، دوای درد را هم تشخیص نمی‌دهد. اغلب استانداران و مدیران ما با هنرمندان و نخبگان ملاقات نمی‌کنند، چون این حوزه‌ها را نمی‌شناسند و حرفی برای گفتن با آنها ندارند و حتی از آنها فرار می‌کنند.

استاندار باید برای استانداری تربیت شود و آموزش ببیند. دست‌کم باید برای استانداران ما یکسری کارگاه آموزشی بگذارند و به آنها توضیح بدهند که فرهنگ به‌معنای کلان چیست، لایه میانی‌اش چه معنایی دارد، فرهنگ به‌معنای خرد آن چیست، فعالیت‌های فرهنگی کدامند و اینها باهم چه رابطه‌ای دارند. وقتی شما به هنر کاربردی کوچه و بازار بی‌توجه باشید، نتیجه‌اش حجم بالای پرونده‌های جرم و جنایت در قوه قضائیه خواهد بود. ما حدود 11 میلیون پرونده در قوه قضائیه داریم. این نشان می‌دهد مفاهمه بین مردم، معیوب است».

 آیا فقط تغییر کتاب مسأله است؟

اشاره آخر دکتر بنیانیان در رابطه با عیب و ایراد داشتن مفاهمه میان مردم، تایید همان گزاره‌ای است که چند خط بالاتر به نقل از کارشناسان جامعه‌شناسی آموزش و پرورش اشاره شد. آنها تاکید می‌کنند برای اینکه انسانی با روابط عمومی مناسب و زندگی در اجتماع با قابلیت مفاهمه تربیت کنیم، نیاز داریم ادبیات و به عبارت دیگر «املا و انشا»ی فراگیران را تقویت کنیم. نه آنچنان که امروز در مدارس کشور مرسوم است، زنگ‌های انشا و ادبیات صرفا به ساعات «جدی نگرفتن» تبدیل شده است، چرا که همه در طول روز و هفته به خاطر جدی گرفتن ساعات دیگر، وقتی برای‌شان نمی‌ماند.  کلاس‌هایی که معلوم نیست دقیقا کدام خلأ را در طول زندگی فرد پر خواهد کرد. ما پیش از هر چیز نیازمند یک انسان سالم هستیم؛ کسی که تن سالمی داشته باشد. اما چقدر در کلان آموزش به ورزش اهمیت می‌دهیم؟

این روزها که موضوع تحول در نظام آموزشی مطرح است، بیشتر محور بحث پیرامون تغییر در محتوای کتب درسی است اما آیا این تغییر- هرچند لازم به نظر می‌رسد- کافی است؟ هر ساله تغییراتی در کتب درسی اتفاق می‌افتد اما کتاب‌های درسی مفاهیم گویایی را دنبال نکرده‌اند. دانش‌آموزان نمی‌دانند مقصود نویسنده کتاب چیست! کتاب‌های فعلی، دانشجویان را نقاد بار نمی‌آورد، کاربردی نیست و کارهای علمی، تحقیقاتی و آزمایشگاهی، تجربه و کار میدانی و حتی همان ورزش در ساعات آموزشی نمی‌گنجند. اصول و چارچوب‌های حاکم بر کتاب‌های درسی- که اتفاقا خسته‌کننده نیز هست- به خاطر کاربردی نبودن چاره‌ای برای دانش‌آموز و والدین وی به جز اندیشیدن به معدل بالا و درصد قبولی بالاتر باقی نمی‌گذارد. از طرفی با اینکه در سال‌های اخیر به موضوع حضور بیشتر دانش‌آموز در فعالیت‌ها اشاره می‌شود اما هنوز معلم نقش محوری را در کلاس درس ایفا می‌کند و دانش‌آموز در فرآیند تدریس و یادگیری مشارکت کمتری دارد.

در سیستم فعلی دانش‌آموز صرفا با محفوظاتی که دارد درجه‌بندی می‌شود. در امتحان هم باید به این محفوظات پایبند باشد و مجالی برای بروز استعدادهای خلاق نمی‌یابد و به تدریج پویایی و تحرک سال‌های کودکی و نوجوانی به خاطر اهمیت ندادن از وی گرفته می‌شود. دانش‌آموز حتی‌الامکان سعی می‌کند سوال نپرسد، چرا که سوال پرسیدن نشانه ندانستن محفوظاتی است که قرار بوده حفظ کند. پرسشگری که فرآیندی پایین به بالاست برعکس می‌شود؛ معلم در این سیستم پرسشگر اصلی است. این سیستم از طرفی معلم را نیز از رکود و روزمرگی خارج نمی‌کند و در برابر سوالات جدید قرار نمی‌دهد. خیلی‌ها می‌گویند تقلید از روش تربیتی و آموزش سکولار، به نظام آموزش کنونی شکل و حالت داده است که حالا دیگر برای همه خسته‌کننده شده است.

 باید به اسلام بازگردیم، نه صرفا کتاب‌های معارف

اما چرا اینگونه است؟ چرا خروجی دستگاه‌های تعلیم و تربیت و نظام آموزش متناسب با آنچه جمهوری اسلامی می‌خواهد، نیست.

حجت‌الاسلام ذوعلم، یکی از پژوهشگران این حوزه می‌گوید: «خروجی دستگاه‌های تعلیم و تربیت از 2 مؤلفه نشأت می‌گیرد که با هم مرتبطند. مؤلفه‌ اول زیرساخت فکری، فلسفی و نظری است که در تعلیم و تربیت وجود دارد و مؤلفه‌ دوم ساختارها و منابع انسانی و مجموعه‌ مدیریت و برنامه‌ریزی‌ای است که انجام می‌شود. در مورد مؤلفه‌ اول که کمتر اهمیتش مورد توجه قرار می‌گیرد، ما به فلسفه‌ اسلامی تعلیم و تربیت که خیلی شفاف و روشن جهت‌گیری‌ انگیزه‌ها، اهداف و رویکردها را تبیین کرده است، نیاز داریم بویژه باید به واکاوی تفاوت‌های عمیقی که بین تربیت مطلوب اسلامی و الهی با تربیت سکولار- لیبرالیستی وجود دارد، پرداخت. ما در موضوع تربیت دینی نیازمند تولید نظریه‌های اسلامی هستیم که تا حدی کارهایی انجام گرفته است ولی هنوز زمینه‌های زیادی وجود دارد که باید روی آن کار کرد.

وی می‌گوید: «ما باید نظریه‌هایی را که از مبانی دینی اسلامی منتج می‌شود، تولید کنیم و گسترش دهیم. در حال حاضر هنوز ما به این نقطه نرسیده‌ایم. علاوه بر آموزش‌وپرورش، در مراکز پژوهشی همچون دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه نیز باید بر این امر همت شود. این مبنای نظریه‌ فلسفی و تربیتی اسلامی باید در لایه‌های مختلف تعلیم و تربیت فهم شود و مورد باور قرار گیرد؛ یعنی نگاه معلم به دانش‌آموز و مربی پرورشی به دانش‌آموز باید همان نگاهی باشد که در فلسفه‌ تعلیم و تربیت اسلام نسبت به انسان وجود دارد. مؤلفه‌ دوم بحث ساختارها و منابع انسانی، سیاست‌ها و برنامه‌ریزی است. این ملاک‌ها نیز اگر بر مبنای آن فلسفه‌ اسلامی طراحی و تزئین شود، می‌تواند خودبه‌خود خروجی را به یک خروجی مطلوب‌تری نزدیک کند. مبحث سرمایه‌ انسانی در آموزش‌وپرورش بسیار مهم است. باید سرمایه‌گذاری ویژه‌ای در زمینه‌ نیروی انسانی در نظام تعلیم و تربیت صورت گیرد.

در حقیقت آموزش‌وپرورش نیاز دارد سرمایه‌ انسانی خودش را دائماً بازآموزی و بازپروری کند، شرایطی را برای آنها فراهم کند که آنها بتوانند در سطح کلاس و مدرسه به‌عنوان یک معلم محقق، پژوهنده و پژوهشگر ظاهر شوند و خودشان را در یک جایگاه رهبری تربیتی برای دانش‌آموزان تعریف کنند». ذوعلم معتقد است این 2 مؤلفه، یعنی زیرساخت فکری و نظری و زیرساخت ساختاری و منابع انسانی، اگر به درستی تدبیر شوند، خودبه‌خود خروجی و محصول بهتری را در آموزش‌وپرورش خواهیم داشت.  استاد حسن رحیم‌پور‌ازغدی هم پیرامون اهمیت تربیت در نظام آموزشی می‌گوید: «تعلیم و تربیت قابل تفکیک از اخلاق اسلامی نیست، تعجب می‌کنم برخی در آموزش‌وپرورش مسؤولند که معتقدند آموزش امری سکولار است و ربطی به دین ندارد، چرا که آنان یا نمی‌دانند معانی دین چیست یا به اشتباه برای تعلیم و تربیت به آموزش‌وپرورش رفته‌اند.

پایه اصلی دین بر مبنای تعلیم و تربیت است، قرآن می‌فرماید پیامبران ما برای تعلیم و تربیت فرستاده شده‌اند و دیگر نمی‌توانیم مدعی باشیم به تعریف انسان کاری نداریم و از نظر مادی آن را بررسی کنیم.» وی اضافه می‌کند: «یکی از مشکلات تعلیم و تربیت این است که تفاوتی بین انسان و اسلام قائل است و این می‌تواند به آموزش‌وپرورش ضربه بزند. خداوند به ریشه الهی علم اشاره می‌کند و شما دانشجویان می‌توانید در این راستا پایان‌نامه بنویسید، چرا که خداوند تعلیم را به خود نسبت می‌دهد. نگویید علم بشری و فرابشری، همه علوم ریشه الهی دارند».

پیش‌تر نیز گفته شد در دانشگاه‌ها به خاطر غلبه نظام آموزشی سکولار، تولید علم(=تولید ثروت) اتفاق نخواهد افتاد و تنها نتیجه و خروجی این دانشگاه تولید مثل است؛ تولید مثل نظریات قبلی و تکراری. در میانه این کش و قوس‌ها، گمشده‌ای به نام خلاقیت و به طور عام‌تر «فرهنگ» در شلوغی نظام مبتنی بر محفوظات که کپی برابر اصل نظام‌های آموزشی سکولار است، چاره همه این رخوت و رکود در سیستم تعلیم و تربیت است؛ فرهنگ تولید علم و فرهنگ ارزش کار برای تولید ثروت.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات