جعفر عظیمزاده: غرب آسیا و شمال آفریقا از دیرباز یکی از کانونهای اصلی تحولات امنیتی و نظامی به شمار میآید و در طول تاریخ، این منطقه آبستن جنگها و منازعات خونینی بوده است.
امروز این منطقه دوران بسیار حساس و پیچیدهای را سپری میکند؛ وضعیتی که همان «تنگنای امنیتی» یا «دوراهی امنیتی» (Security Dilemma) مورد نظر رئالیستها را به ذهن متبادر میکند. بدون شک یکی از بازیگران اصلی این معمای امنیتی در منطقه، ظهور و بروز پدیدهای به نام «داعش» است. «داعش» یا به تعبیر بنیانگذاران و هواداران این گروه، «دولت اسلامی عراق و شام» در حقیقت جمعی از نیروهای القاعده با ملیتهای مختلف است که در سال 2003 توسط «ابومصعب الزرقاوی» و در جریان نامه وی به «اسامه بنلادن» رهبر القاعده، ابعاد فکری و عملیاتی آن طرحریزی و پایهگذاری شد.
زرقاوی در این نامه ضمن تاکید بر ابعاد استراتژیک حضور القاعده در عراق و سرزمین شام و همچنین ضرورت مبارزه با کفار (آمریکا و شیعیان)، جهاد فیسبیلالله در سرزمین رافضین (عراق) را واجب دانسته و اعلام کرد معرکه واقعی و سرنوشت نهایی جنگ با کفار در سرزمین شام و اطراف آن تعیین خواهد شد. بعد از موفقیت نسبی پروژه داعش در سوریه؛ تابستان 1393 (2014)، بخشهایی از شمال و غرب عراق نیز عرصه تاخت و تاز داعش قرار گرفت و در سایه عوامل مختلفی نظیر ضعف ارتش عراق، شکاف اجتماعی و قومیتی جامعه عراق، اختلافات سیاسی هیات حاکمه و... مناطقی از عراق نظیر نینوا، صلاحالدین و موصل به تصرف داعش درآمد. البته حمایتهای برخی کشورهای منطقه و ایالات متحده آمریکا و غرب نیز در توسعه و تقویت این گروه بسیار موثر بوده است.
با توجه به تضادهای هویتی بین ایران و داعش و همچنین عمق فجایعی که این گروه در عراق و سوریه به بار آورده است، ضرورت اقدام فوری و عاجل برای مهار و کنترل این گروه تروریستی بیش از پیش احساس میشود؛ از اینرو ایران باید شناختی جامع و مانع و مبتنی بر واقعیات مکانیزم بازی قدرت در عراق و سوریه داشته باشد تا بتواند امنیت ملی خود را تمام و کمال حفظ کند. ناگفته نماند از ابتدای شروع بحران سوریه و بویژه تحولات کشور عراق، دولت ایران بدون هیچ تعلل و مصلحتاندیشی وارد میدان مبارزه با داعش شد و امروز بر همگان آشکار است اگر ایران هم مانند سایر کشورها گرفتار مصلحتاندیشی میشد و بموقع وارد میدان نمیشد، شاید تهدید داعش به مراتب جدیتر شده بود.
بدون شک نام سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران در صدر لیست مبارزه با داعش قرار دارد. ایشان در سخنرانیهای خود بارها دولتهای منطقه را به خطر داعش آگاه نموده و در دیدار خود با فرماندهان دفاع مقدس و ایثارگران استان کرمان، به صراحت از عملکرد ایالات متحده در مقابله با داعش انتقاد کرد و حتی از کارشکنی و تعلل آمریکاییها در مقابله با داعش که منجر به اشغال الرمادی مرکز استان الانبار شد پرده برداشت. از طرف دیگر در داخل ایران- هم در محافل علمی و هم در صحبتهای روزمره- بحثهای فراوانی درباره نقشآفرینی ایران در جبهه مقابله با داعش و حمایتهای سیاسی، نظامی و مستشاری کشور از دولتهای عراق و سوریه بین موافقان و مخالفان در گرفته است.
در بررسی دیدگاههای مختلف درباره علل و انگیزههای حضور ایران در جبهه ضدداعش، برخی تحلیلگران به ماهیت ارزشی نظام سیاسی ایران اشاره دارند و معتقدند ایران برای دفاع از حرم امامان معصوم علیهمالسلام باید در عراق و سوریه حضور داشته باشد و عدهای دیگر معتقدند ایران بهعنوان یک قدرت منطقهای تمایل دارد حوزه نفوذ خود را در کشورهای عراق و سوریه گسترش دهد تا با تقویت جبهه مقاومت بتواند کماکان بهعنوان قدرت چالشگر اصلی اسرائیل در منطقه مطرح باشد.
فارغ از همه این تحلیلها، در واکاوی و شناخت دقیق و توأم با واقعیت ماهیت تحولات منطقه، باید با یک نگاه چندمتغیری به این مقوله نگریست. به عبارت بهتر در بازشناسی حضور ایران در مقابله با داعش، عوامل و متغیرهای مختلفی تاثیرگذار هستند ولی نقش و وزن یک عامل یا متغیر احتمالاً پررنگتر است. نگارنده معتقد است ملاحظات مربوط به امنیت ملی ایران؛ فارغ از سایر ملاحظات سیاسی، دینی و مذهبی ایجاب میکند ایران مقابل داعش صفآرایی کند. اگر مقامات آمریکایی ادعا میکنند داعش تهدیدی برای امنیت ملی ایالات متحده است، چرا کشوری مانند ایران دست روی دست بگذارد؟! در این تحلیل با در نظر گرفتن این موضوع، سعی داریم از دیدگاه نظریات جریان اصلی روابط بینالملل و بویژه نظریه رئالیسم به تبیین موضوع حضور ایران در جبهه ضدداعش بپردازیم.
در میان رویکردها و پارادایمهای مختلف روابط بینالملل درباره توضیح و تبیین مسائل منطقهای و بینالمللی نظیر درک و برداشت بازیگران و کنشگران از تحولات و موضوعات مختلف و الگوی رفتاری آنها؛ رهیافت رئالیستی میتواند چارچوب نظری مناسب و منطبق با واقعیت را به دست دهد. پارادایم رئالیستی از معدود نگرشهایی است که مساله امنیت و بیشینهسازی منافع ملی، محور و پایه اصلی آن به شمار میرود و مسائلی مانند امنیت منطقهای، امنیت بینالمللی، ناامنی،
بقا، خوداتکایی در تحصیل امنیت و خودیاری (Help Self)، در دستور کار اصلی آن قرار دارد. واقعگرایان از سیاست و معادلات منطقهای و بینالمللی تصویر نسبتاً تیرهای ارائه میدهند و نظام بینالملل را میدان مبارزهای میدانند که در آن کشورها با بیرحمی هرچه تمامتر به دنبال فرصتهایی برای بیشینهسازی منافع ملی و قدرت خود هستند و اعتماد و همکاری در میان آنها محلی از اعراب ندارد. «جان مرشایمر» پدر «واقعگرایی تهاجمی» میگوید: «احتمال دارد جنگ ویژگی دائم نظام بینالملل نباشد اما همواره رقابت امنیتی بیرحمانهای وجود خواهد داشت که در آن جنگ مانند باران همواره محتمل است و لذا ناامنی ویژگی بارز نظام بینالملل است و همچون هنجار عادی نظام بینالملل پذیرفته شده است». یکی از موضوعاتی که مورد تاکید و توجه رئالیستهاست، مساله «تنگنای امنیتی» یا «دوراهی امنیتی» است.
تنگنای امنیتی وضعیتی است که در آن تلاش هر بازیگر برای افزایش امنیت خود به شکل تناقضآمیزی موجب کاهش امنیت بازیگر دیگر خواهد شد، لذا بازیگران باید این واقعیت را بپذیرند و تلاش کنند با مدیریت ناامنی، تبعات و پیامدهای آن را علیه خود مهار و کنترل کنند. به باور آنها تنگنای امنیتی نه تنها میتواند به وجودآورنده تنشها و منازعات شود بلکه برای وقوع جنگ نیز زمینه لازم را فراهم میکند، لذا هر یک از بازیگران بر این باورند بازیگری که بتواند اولین ضربه را وارد کند، در مراحل بعدی منازعه برتری قاطعی نسبت به حریف خواهد داشت. آنها مدیریت ناامنی را به معنای کاهش میزان ناامنی، افزایش ظرفیت بازیگر در برابر تهدیدات امنیتی و انتخاب ابزاری مناسب برای مواجهه با اقدامات ضدامنیتی بازیگران متخاصم تعریف میکنند و معتقدند بازیگران باید استراتژیهای مختلفی برای مدیریت مطلوب این فضای ناامن به کار گیرند؛ استراتژیهایی نظیر مدیریت ناامنی بر مبنای قدرت تهاجمی، مدیریت ناامنی بر مبنای قدرت تدافعی (بازدارندگی) و مدیریت ناامنی بر مبنای ائتلافسازی.
با این تفاسیر و با توجه به روند مطالبی که گفته شد داعش و جمهوری اسلامی در نحوه تفکر و برداشت خود از پدیدهها و موضوعات مختلف خصوصاً هویت، مکتب فکری، منافع و تهدیدات متقابل، بسیار نامتجانس و متناقض فکر میکنند، چون داعش قبل از هر چیز خود را پدیدهای هویتی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا معرفی میکند که وظیفه احیای خلافت و امارت اسلامی و بازسازی شوکت و عظمت اهل سنت را دارد و همان تصویر سیاه و تیرهای که مورد نظر رئالیستهاست؛ در فضای امنیتی منطقه خاورمیانه ایجاد کرده است و لذا جمهوری اسلامی باید با اتخاذ یک سیاست واقعبینانه محیط امنیتی خود را تدبیر و با اتخاذ راهبرد تهاجمی در کنار استراتژی تدافعی و ائتلافسازی در دکترین امنیت ملی خود به مهار، کنترل و نابودی داعش اقدام کند. ارزیابی و بررسی عملکرد و الگوی رفتاری داعش به خوبی نشاندهنده این واقعیت است که داعش، سودای تشکیل حکومت و خلافت در همه سرزمینهای اسلامی را در سر دارد و در این مسیر تنها به سوریه و عراق اکتفا نخواهد کرد؛ بل دیگر دولتهای عربی منطقه هم باید منتظر تهاجم ناگهانی داعش به کشورهای خود باشند، زیرا گروههای تکفیری، حکومتهای کشورهایی نظیر عربستان، اردن، ترکیه، کویت و قطر را نیز غیراسلامی و وابسته به کفار میدانند.
از طرف دیگر آمریکا و کشورهای غربی در پروژه بلندمدت خود سعی دارند کانون توجه گروههای تندرو اسلامی و آمیخته با آموزههای «سلفیسم» را از قلمرو سرزمینی خود دور نگه دارند و با نواختن بر طبل فرقهگرایی، غرب آسیا و شمال آفریقا را درگیر بحران و آشفتگی کنند، چراکه آنها در محیط بحرانی خاورمیانه با کمترین هزینه، بیشترین سود و منفعت را کسب میکنند و از آنجا که یکی از آموزههای سلفیسم، جنگ با فرقههاست، گروههایی نظیر داعش خود به خود به بیشینهسازی منافع آمریکا و غرب کمک میکنند.
با توجه به اینکه داعش به مرزهای سیاسی، اعتقادی ندارد، لذا گفتمان و عملکرد آن علاوه بر تهدیدهای منطقهای و بینالمللی، به طور خاص تهدیدی جدی برای امنیت ملی و منافع جمهوری اسلامی ایران است. این تهدید، نفوذ سیاسی و توسعه و گسترش گفتمان نظام مقدس اسلامی را که در نتیجه تحولات حاصل از بیداری اسلامی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا به وجود آمده بود، با چالش مواجه میکند. از اینرو ضرورت مقابله سختافزاری و نرمافزاری در مهار داعش بیش از پیش در سیاست امنیتی ایران احساس میشود.