
(ويژهنامه نوروز 1394 روزنامه اعتماد - اسفند 1393 - صفحه 27)
* به نظر خودتان علي مطهري از كي علي مطهري شد و در منظر افكار عمومي صرفا فرزند شهيد مطهري نبود؟
** فكر نميكنم علي مطهري چيزي شده باشد كه
شما اين سوال را مطرح ميكنيد. در عين حال پاسخ اينگونه سوالها يك مقداري مستلزم
تعريف از خود است.
* ميخواهم ببينم ذهنيت خودتان در اين باره
چيست؟
** شايد بهتر باشد ديگران اين سوال را پاسخ
بدهند. اما من خودم فكر ميكنم هميشه مردم وقتي احساس كنند فردي به اصطلاح عرف از
خودش وجود دارد و ميتواند گاهي برخلاف فضاي غالب بر اجتماع حركت كند، او را فرد
مستقلي ميدانند. هر چند فرزند شخصيت بزرگي باشد اما براي خود او هم در ذات خودش
يك شخصيت قايل ميشوند به جاي اينكه بگويند فرزند فلان كس است، روي خود او حساب
باز ميكنند. يكي از دوستان به شوخي ميگفت كمكم دارد طوري ميشود كه به جاي
اينكه بگويند علي مطهري فرزند شهيد مطهري خواهند گفت شهيد مطهري پدر علي مطهري.
* از اين وضعيت راضي هستيد؟ چقدر برايتان
اهميت دارد در جامعه محبوب باشيد؟
** هر كسي به سابقه فطرت الهي خودش دوست دارد
در بين مردم محبوب باشد و اين چيز بدي نيست. محبوبيت را همه دوست دارند، يك خلق
مذموم نيست ولي اگر اين موضوع بخواهد هدف باشد و محبوبيت بخواهد آرمان بشود، امر
مذمومي خواهد بود. اگر روش انسان اين باشد كه به وظيفهاش عمل كند و در اين بين
محبوب هم بشود، چه اشكالي دارد؟
* چقدر اين محبوبيت برايتان اهميت دارد؟
** زياد اهميت ندارد. زماني كه به من حملاتي
ميشود، خصوصا در برخي رسانهها و سايتها يا مثل آن حملهاي كه در مجلس به من شد،
خيلي اينها را جدي نميگيرم. يك جملهاي از شهيد مطهري هست كه ميگويند مصلح واقعي
كسي است كه در مقابل توهينهايي كه به شخص او ميشود، كرخ و بيحس است ولي در
مقابل پايمال شدن حقوق مردم حساس است يعني اگر كسي ادعاي مصلح بودن و اصلاحگري
داشته باشد بايد اين روحيه هم در او باشد كه نسبت به توهينهايي كه به او ميشود
بيحس باشد.
برخي سياسيون اين نقطه ضعف را دارند كه در
مقابل حملات و توهينها تحتتاثير واقع ميشوند. در آستانه انتخابات مجلس نهم به
يكي از شخصيتهاي سياسي پيشنهاد كردم كه كانديدا شويد چون جاي افرادي مانند شما در
مجلس خالي است. او گفت كه اگر من مثل شما اين مقدار خونسرد و نسبت به توهينها بيتفاوت
بودم ميآمدم ولي من به هم ميريزم. اين يك نقطه ضعف است.
* حمله به شما بيشتر در قالب گروهها و گرايشهاي
سياسي بوده اما حمايت از شما بيشتر جنبه عمومي و اجتماعي دارد. شما به اين حمايت و
محبوبيت عمومي چگونه نگاه ميكنيد؟ به مثابه يك امر كاربردي آيا جايي به كار شما
خواهد آمد و فكر ميكنيد اصلا كاربردي داشته باشد يا خير؟
** خب يك فرد وقتي احساس ميكند در تغيير و
تحولات اجتماعي تاثيرگذار است، بايد از موقعيت خودش بهترين استفاده را در راه
آرمانهايش بكند. اگر محبوبيتي براي من وجود داشته باشد بايد از اين موضوع در راه
هدفهاي درست مانند آرمانهاي انقلاب اسلامي، اجراي كامل قانون اساسي، احقاق حقوق
شهروندي و دفاع از حقوق مردم استفاده شود. نبايد از آن استفاده شخصي كنم، يعني نبايد
آن را در راه منافع خودم به كار بگيرم.
* براي استفاده كردن از اين محبوبيت، برنامهاي
داريد يا اينكه كاري هم كردهايد؟ منظورم يك برنامه سياسي است.
** به هر حال محور و اساس همان انجام وظيفه
است.
* يعني شما هم تاكتيك مكلف بودن به انجام
وظيفه نه منتظر نتيجه بودن را برگزيدهايد؟
** ببينيد، ما در امور تعبدي مثل نماز و روزه
مامور به نتيجه نيستيم ولي در اموري مانند امر به معروف و نهي از منكر يا هدايت
مردم مامور به نتيجه هستيم و بايد ببينيم بهترين راه كدام است. به طور كلي در امور
اجتماعي، مامور به نتيجه هستيم يعني بايد از موثرترين راهها و بهترين ابزارها
استفاده كنيم. انسان در راه انجام وظيفه از ابزارهاي مختلفي استفاده ميكند، از
جمله اينها محبوبيت اجتماعي است يعني بايد از اين محبوبيت در جاي خودش استفاده
كرد.
* اگر تركيب مجلس هشتم و نهم كه شما در آن
حضور داشتيد، به لحاظ گرايش سياسي متفاوت بود و مثلا وزن اصلاحطلبي داشت، فكر ميكنيد
باز هم موقعيت اجتماعيتان هميني بود كه الان هست؟ اصلا تا به حال به اين موضوع
فكر كردهايد؟
** خب بله. انسان در هر شرايطي يك موقعيت
پيدا ميكند. شايد اگر مجلس تركيب ديگري داشت من الان موقعيت متفاوتي داشتم. حتي
براي شخصيتي مانند امام خميني(ره) هم همينطور است. نميتوان گفت امام خميني(ره)
در هر شرايطي امام خميني(ره) بود. اگر رژيمي مانند رژيم شاه نبود، اگر فرد مستبدي
به نام محمدرضا پهلوي نبود و اگر اشتباهات مكرري نميكرد شايد امام خميني به عنوان
يك قهرمان نميتوانست ظاهر شود. قهرمان هميشه مولود شرايط جامعه است. من البته
خودم را قهرمان نميدانم. بحث اين است كه كسي كه نمود پيدا ميكند در دنياي سياست،
هنر، فرهنگ، اقتصاد، ورزش يا هر چيزي، اين به جز استعدادها و تواناييهاي آن فرد و
نبوغ شخصي او، حاصل شرايط موجود است يعني او از فرصتها بهترين استفاده را ميكند.
مثلا در رهبري امام خميني(ره) تا پيروزي
انقلاب، ميبينيد كه ايشان بهترين استفادهها را از فرصتها و از اشتباهات رژيم
شاه كردند و به همين ترتيب انقلاب را پيش بردند. درباره ديگران هم همين موضوع صادق
است. من وقتي وارد مجلس هشتم شدم، با اينكه به عنوان اصولگرا شناخته ميشدم، وقتي
ميديدم دارد تخلف ميشود و رييسجمهور ميگويد من فلان قانون را اجرا نميكنم و
تقريبا همه اصولگرايان به اين بهانه كه رهبري از اين دولت حمايت كرده، سكوت ميكردند،
تشخيص دادم كه اينجا وظيفه ما است كه به عنوان نماينده و وكيل مردم مخالفت كنيم و
جلوي بيقانوني بايستيم. خب اين طبيعتا نمود پيدا ميكند چون وقتي تعداد كمي از
افراد برخلاف جريان آب شنا كنند و جو غالب را بشكنند بيشتر به چشم ميآيند و
برجسته ميشوند.
* يعني خودتان فكر ميكنيد موضعگيري خود
اصولگرايان هم در برجسته شدن شما نقش داشته است؟
** بله. خب خيلي مواقع آنها منفعل عمل ميكردند
و وقتي كسي طور ديگر رفتار ميكرد، ديده ميشد. شايد اگر آن انفعال نبود من هم
الان موقعيت ديگري داشتم و خيليهاي ديگر. اما من با اين هدف وارد نشده بودم كه
ديده شوم بلكه احساس ميكردم روش آقاي احمدينژاد به ضرر كشور است. هيچ منافاتي هم
بين حمايت رهبري از او و انتقاد از دولت نهم و دهم نميديدم. استدلال اصولگرايان
اين بود كه چون رهبري حمايت كردهاند پس بايد همه ساكت باشيم. اين اشتباه بود و
ديديم وقتي آقاي احمدينژاد خانهنشين شد تازه اينها ورود كردند. ميگفتند چون در
مقابل ولايت ايستاد بايد در مقابل او بايستيم، گويي همه كارهاي قبلي او و قانونشكنيهايش
درست بوده است.
* يعني فكر ميكنيد برداشت صفر و صدي دارند؟
** بله، ميتوان اين طور تعبير كرد. من بارها
گفتهام كه برداشت اكثر اصولگرايان از اصل ولايت فقيه اشتباه است.
* شما قبل از مجلس هشتم در فضاي سياسي نبوديد
و بيشتر كار پژوهشي ميكرديد.
** بله، البته از طريق مقالهنويسي يا مصاحبه
در فضاي سياسي بودم اما حضورم كمرنگ بود.
* به هر حال حاشيهنشين سياست بوديد. چه شد
سال 86 وارد متن فعاليت سياسي شديد؟
** من احساس كردم ايدههايي دارم و خيلي از
افكار و انديشههاي شهيد مطهري را ميخواستم مطرح كنم و يك تريبون موثري نداشتم.
احساس كردم اگر جايگاه قانوني داشته باشم بهتر ميتوانم حرفهايم را به جامعه
بزنم.
* آن ايدهها را توانستهايد جلو ببريد؟
** بيتاثير نبوده است. تقريبا يك جريان فكري
ايجاد شده و از نظر خودم جلوي برخي آسيبها توانستهام بايستم و درباره برخي موارد
روشنگري كردهايم و فكر ميكنم موثر بوده است.
* چقدر موثر بودهاند؟
** فكر ميكنم روشنگريهايي كه در آن دوره
هشت ساله قبل از دولت يازدهم خصوصا بعد از سال 88 توسط امثال بنده صورت گرفت، در
تغيير فضاي جامعه و خنثي كردن برنامه حذف برخي شخصيتها از انقلاب و در دستاورد
انتخابات سال 92 موثر بود.
* شما ميگوييد كه جريانسازي اتفاق افتاده
است. اما خيليها فكر ميكنند كه مثلا خود شما تنها هستيد. با وجود اينكه در سال
90 توانستيد ليستي به نام صداي ملت تشكيل دهيد كه هم موفقيت داشت و هم شكست...
** به هر حال به نسبت امكانات خودش موفق بود.
* بله خب خيلي امكانات نداشتيد.
** ما فقط 20 روز قبل از انتخابات اين كار را
شروع كرديم. چون زماني بود كه اسم ما را از فهرست اصولگرايان حذف كرده بودند و
هيات اجرايي هم صلاحيت ما را تاييد نكرده بود و فرصت كمي داشتيم. با آن امكانات كم
نتيجه خوبي گرفتيم كه ناشي از رشد اجتماعي مردم بود.
* حالا سوال من اين است كه آيا به لحاظ سياسي
واقعا جريانسازي كردهايد؟ منظورم در سطح گروههاي سياسي است يعني به فرض توانستهايد
جمعي را حول آن سياست تشكيل دهيد؟
** جريان فكري تقريبا شكل گرفته است. اما
نتوانستيم جريان سياسي كه يك پشتوانه حزبي داشته باشد، ايجاد كنيم. ما ابتدا تصميم
داشتيم در مجلس فراكسيوني به نام «صداي ملت» ايجاد كنيم ولي ملاحظه رهروان ولايت
را كرديم.
* تعدادتان اينقدرها بود كه بتوانيد اين كار
را بكنيد؟
** يك موقعي بله. آمادگيهايي هم در مجلس در
آن زمان وجود داشت.
* چقدر بوديد؟
** اگر اقدام ميكرديم شايد تا 70 نفر بودند
كه با ما همراه ميشدند. ولي يك مقدار ملاحظه رهروان ولايت را كرديم و احساس كرديم
كه آقاي لاريجاني ناراضي است. بعد هم احتمال داديم به نفع تيپ تندروي مجلس شود و
احيانا در انتخابات رييس مجلس تاثيرگذار شود، لذا منصرف شديم.
* الان از آن انصراف پشيمان نيستيد؟
** به هر حال مجلس جاي كار گروهي است نه كار
فردي. البته جاهايي چارهاي جز كار فردي نيست و كسي حاضر نيست وارد شود مثل مسائلي
من من بارها مطرح كردهام. اين مسائل را كسي حاضر نيست وارد شود و طبعا كار فردي
ميشود. اما در مجموع مجلس جاي كار گروهي است چون اگر بخواهيم روي راي نمايندگان
تاثير بگذاريم بايد همانديشي وجود داشته باشد و بتوانيم اراده و تصميم واحد ايجاد
كنيم. لذا اگر كسي بخواهد در مجلس موفق باشد بايد كار فراكسيوني بكند.
* ولي تجربه رهروان ولايت تجربه موفقي نبود.
** بله. خيلي جاها منفعل بود.
* اين تجربه تقريبا ناموفق آيا شما را به آن
سمت نميبرد كه به سمت كادرسازي سياسي برويد؟ حالا در قالب حزب يا فراكسيون يا هر
چيز ديگر. اين را شما احساس نميكنيد؟ اگر اين كار انجام نشده دليلش اين بوده كه
نخواستيد يا نتوانستيد؟
** من اساس برخلاف آنچه جلوه ميكند، تمايل
قلبيام كارهاي فكري و علمي است يعني تمايل كارهاي اجتماعي و سياسيام كمتر است.
* به هر حال الان در گود هستيد و از خيليها
هم جلوتر رفتهايد.
** بله، وقتي وارد شدم معلوم شد استعداد خوبي
در اين زمينه دارم. من براي اين وارد عالم سياست شدم كه افكار شهيد مطهري بيشتر پا
بگيرد چون احساس ميكردم توجه كافي به آن وجود ندارد. انگيزه واقعي من همين بود.
لذا الان هم خيلي بيميل نيستم كه اگر احساس ضرورت نكنم، براي دوره بعد نامزد نشوم
و در همان كارهاي علمي و فكري بمانم ولي اگر احساس نياز بكنم كه وجودم ميتواند
موثر باشد، اين جور كارها يعني ايجاد تشكل و پشتوانههاي اجتماعي را از لوازم كار
سياسي ميدانم. بالاخره به قول معروف «شترسواري دولادولا نميشود» يا آدم بايد با
تمام قوا وارد شود يا اساسا وارد نشود. بايد منتظر آينده بود. اگر تصميم بر اين شد
كه به طور جدي در عالم سياست باقي بمانم قطعا به دنبال كار تشكيلاتي خواهم رفت.
* در عالم سياست باقي ماندن شما به چه معنا
است؟ يعني وارد انتخابات مجلس دهم شويد يا فراتر از آن است؟
** آنچه نقد است همين جريان مجلس است، اينكه
به اين نتيجه برسم كه وجودم براي مجلس آينده ضروري است.
* تا اينجا فكر ميكنيد چقدر ضروري باشد؟
** فعلا فكر ميكنم ضروري است. به خاطر اينكه
هنوز مسائلي مانده كه نياز به افرادي مثل من است تا آن مسائل دنبال شوند. فرض كنيم
كه كشور به حالت عادي برگردد و تندرويها تمام شود و حالتي كه بعد از سال 88 ايجاد
شده پايان بپذيرد و قانون اساسي و حقوق شهروندي مردم درست رعايت شود. اگر احساس
كنم مسائلي كه امثال بنده مطرح ميكنيم، وجود ندارد حضورم در مجلس شايد خيلي ضروري
نيست. همه چيز بستگي به آينده دارد.
* اين آينده حداقل تا يك سال پيشرو چطور
است؟
** اميدوارم اين مسائل حل شود.
* فعلا كه ضرورتها وجود دارند، برنامهتان
براي انتخابات مجلس دهم چيست؟ اينكه مثلا ليست تهيه كنيد و انسجامي به نيروهاي
همفكر خودتان بدهيد يا حتي به ائتلافهايي نظير ائتلاف با دولت فكر كنيد. به اين
فرضيهها فكر ميكنيد؟
** بله، فكر ميكنم ولي به اين نتيجه نرسيدهام
كه به طور جدي وارد اين فضا شوم. معتقدم هر فعاليت سياسي بايد براساس اصول و مباني
معين باشد والا حمايت از دولت يا مخالفت با آن نميتواند معيار باشد چون دولت يك
امر سيال است و ما نميتوانيم كلا موافق يا مخالف و منتقد آن باشيم. هر دولتي برخي
كارهايش خوب است و برخي جاي انتقاد دارد.
* الزاما منظورم ائتلاف با دولت نيست. منظورم
برنامهريزي انتخاباتي است و مشخصا تهيه ليست.
** اگر مصمم به ورود به انتخابات شوم به طور
قطع وارد اين فضا ميشوم و برنامه جدي خواهم داشت.
* شما گفتيد اگر كشور به حالت عادي برگردد
لزومي براي وارد شدن به انتخابات نميبينيد. اين حالت عادي چيست؟ مثلا آنچه از اين
مفهوم مدنظر شماست در دو دهه اخير تجربه كردهايم يا فكر ميكنيد تجربه جديدي
خواهد بود؟
** بالاخره ما بعد از جنگ تا قبل از سال 88 در
شرايط عادي بوديم. البته تنشهاي سياسي وجود داشت كه تا حدي از آن طبيعي است. نميتوانيم
بگوييم كه كشور آرامش گورستاني داشته باشد. خيلي از اين تنشها نشانه آزادي و
دموكراسي و مردمي بودن و استحكام حكومت است. اما شرايطي مثل چند سال اخير بيسابقه
بوده است. وجود افرادي مثل ما براي اين شرايط لازم است.
* فكر ميكنيد مجلس بعدي چقدر اصلاحطلب
خواهد بود؟
** تا حد زيادي بستگي به شرايط بررسي صلاحيتها
و نيز عملكرد دولت در يك سال آينده دارد. اگر ردصلاحيتها گسترده باشد روي مشاركت
عمومي هم تاثير ميگذارد و بعيد است مجلس اصلاحطلب داشته باشيم. اگر سختگيري نشود
و طبعا مردم هم مشاركت بالا داشته باشند احتمال شكلگيري مجلسي اصلاحطلب يا حداقل
متوازن بين اصولگرا و اصلاحطلب زياد است، خصوصا اگر دولت با اقبال بيشتر مردم
مواجه شود.
* فرض كنيم مجلس دهم با رويكرد اصلاحطلبي
تشكيل شده و شما هم در آن هستيد. علي مطهري اصولگرا با شاخصههاي خودش چه جايي در
اين مجلس دارد؟ به اين موقعيت فكر كرديد؟ آيا مناسبات چنين مجلسي ميتواند در نظر
مردم نسبت به شما تاثير بگذارد؟
** مردم هميشه افرادي را كه ثابتقدم و داراي
اصول و مباني ثابتي هستند، دوست دارند. اگر احساس كنند فردي از روي عقيده حرف ميزند
و به خاطر منافع فردي نيست، مردم هميشه آن را ميپسندند. به هر حال هر مجلسي باشد
من به وظيفه خودم عمل ميكنم. ممكن است در يك مجلس اصلاحطلب من همان مواضع فرهنگي
خودم را مطرح كنم و باعث دلگيري برخي مجلسيها شود.
* فكر ميكنيد نظر عمومي جامعه راجع به مواضع
فرهنگي شما چطور باشد؟ هيچوقت آن را رصد كردهايد؟
** فكر ميكنم در مجموع مثبت باشد. چون من
قايل به سختگيري نيستم. طبعا تيپهاي متدين بيشتر قبول دارند و ستايش ميكنند.
* يعني فكر ميكنيد همانقدر كه درباره مواضع
سياسي شما در جامعه حس هواداري وجود دارد، درباره مواضع فرهنگيتان هم همينطور
باشد؟
** ميدانم گروههاي اصلاحطلب يا تيپ به
اصطلاح متجدد و امروزي مواضع فرهنگي من را چندان قبول ندارند. اما همانها هم ميگويند
چون اين حرفها از روي صداقت است، ميپذيريم. حتي من در يك كامنتي ديدم كه خانمي
گفته بود كه من اگرچه برخي نظرات فرهنگي آقاي مطهري را قبول ندارم اما به خاطر
مواضع سياسي و حريت و شجاعتش، اگر به من بگويد چادر سر كنم، اين كار را ميكنم. يك
چنين نظراتي هست.
اما مردم هم ميدانند كه نظرات فرهنگي من تند
و افراطي نيست. مثلا درباره فيلمهاي سينمايي يا حجاب، معتقد به سختگيري نيستم. يا
درباره مساله كنسرتها در مصاحبهاي كه با مجله مثلث داشتم نظر آقاي علمالهدي را
رد كردم. به طور كلي معتقدم معيار و ملاك ما بايد احكام اسلام باشد و آنجا كه
اسلام مردم را آزاد گذاشته نبايد دخالت كنيم.
در مساله حجاب مقصود ما اين نيست كه لزوما
بايد برسيم به جايي كه پوشش همه خانمها و آقايان نسبت به الگوي اسلامي ايدهآل
باشد چون نشدني است و شايد در دوره حكومت امام زمان(عج) همچنين اتفاقي نيفتد،
بلكه ما ميگوييم آن موارد ناهنجار كه آثار مخرب دارد و بنيان خانوادهها را ويران
ميكند، دولت در قبال آن، وظيفه نظارت دارد و نميتواند آن را رها كند.
* شيوه آن هم مهم است. مثلا نظرتان راجع به
گشت ارشاد چيست؟
** بستگي به مواردش دارد. مصاديق آن مهم است.
مثلا من راجع به ساپورت صحبت كردم و گفتم اين نوع پوشش از طريق شبكههاي ماهوارهاي
در حال رايج شدن است، اجازه ندهيم رسميت پيدا كند. اما ايرادات جزيي برعهده مردم
است و ايمان خودشان.
* شما در سال 86 با يك تصوري از سياست وارد
گود ميشويد. تصور امروز شما با آن تصور قبلي چه تفاوتي ميكند و امروز درباره
بازي سياست در ايران چه داريد كه بگوييد؟
** من تقريبا به اين نتيجه رسيدهام كه در
عالم سياست ما، سياست به معناي اسلامي كمتر وجود دارد و بيشتر سياست به همان معناي
عرفي و آنچه در اكثر كشورهاي دنيا وجود دارد، اينجا هم هست.
* سال 86 هم همين نظر را داشتيد؟
** نه. بعد از ورود به اين نتيجه رسيدم و
تصور و انتظارم بهتر از اين بود. همينطور به اين نتيجه رسيدم كه اصولگراي واقعي و
اصلاحطلب واقعي خيلي كم است، يعني صرفا اينها نوعي نامگذاري است و ريشه و مبناي
فكري ندارد.
* دعوا پس سر چيست؟
** دعوا تا حدودي سر لحاف ملاست. مثلا كسي كه
اصولگرا شده به خاطر اين است كه نزديك به برخي شخصيتها يا گروههاي اصولگرا بوده
است. يا دوستانش اصولگرا بودهاند و او هم اينطور شده. همينطور در بخش اصلاحطلبان.
* خود شما چرا اصولگرا شديد؟
** خود من شخصا خيلي ادعاي اصولگرايي نكردهام.
اصلا من اين دستهبندي را خيلي قبول ندارم. شايد چون من در دوران اصلاحات
انتقاداتي داشتم، به عنوان اصولگرا مشهور شدم. بيشتر لقبي بوده كه براي من
برگزيدند تا اينكه خودم آن را انتخاب كرده باشم.
* يعني خودتان را اصولگرا نميدانيد؟
** من خودم را هم اصولگرا ميدانم و هم اصلاحطلب.
تعصبي به اين تعبيرها ندارم.
* به لحاظ دستهبندي سياسي منظورم است.
** ما در دستهبندي سوم هستيم كه هيچكدام از
اين دو نيست.
* تعدادتان چقدر است و آيا ميتوانيد اين راه
سوم را باز كنيد؟
** قطعا ميتوانيم و استعداد و زمينه آن در
جامعه وجود دارد.
* در بين نيروهاي سياسي هم اين استعداد وجود
دارد؟
** در بين شخصيتهاي سياسي شايد زياد نباشند
اما در جامعه اقشار زيادي هستند كه اين راه را ميپسندند.
* مثلا آقاي روحاني را در اين طيف ميبينيد؟
** ايشان هم نزديك هستند به اين راه سوم.
* چرا فكر ميكنيد در فضاي سياسي، به زعم شما
اين جريان كسي را ندارد و ميخواهيد براي آن چه كار كنيد؟ شما به هر حال احساس
نياز ميكنيد و چطور ميخواهيد به آن پاسخ دهيد؟
** اصل قضيه، آن زمينه اجتماعي است كه اگر
باشد اين جريان و هر جريان ديگري رشد ميكند.
* بدون سازماندهي؟
** به سازماندهي نياز دارد. منتها شخصيتهايي
كه اين اصول و مباني را عملا داشته باشند زياد نيستند، اگرچه افراد قدرتمندي در
ميان آنها داريم.
* نام ميبريد؟
** ممكن است افرادي باشند كه اختلاف جزيي بين
آنها باشد، اما در يك طيف قرار ميگيرند. مثلا آقاي ناطق نوري.
* شما در دوره اصلاحات در روزنامههايي مثل
كيهان و رسالت مطلب مينوشتيد و موضعگيري ميكرديد. امروز چقدر آن آرا را منصفانه
ميبينيد؟ كاري به ظرف زماني خودش ندارم.
** چون آن موضعگيريها بيشتر متكي به مباني
فكري بود تا سياسي، امروز هم آنها را قبول دارم. منتها خيلي از مقالات ما كه در
تاييد گفتمان اصلاحات بود، در آن رسانهها منتشر نميشد، مخالفت ميشد و چاپ نميكردند.
* شما در تاييد اصلاحطلبان مطلب مينوشتيد؟
** من بارها اين موضوع را كه فضاي آزادي بيان
باز شده است، تمجيد كردم.
* چه بر سر اين نوشتهها ميآمد؟ يعني اصلا
منتشر نميكرديد؟
** خيلي جاها ميخواستند آن را تغيير دهند كه
من قبول نميكردم و در نتيجه چاپ نميشد يا مثلا افشاي قتلهاي زنجيرهاي را تمجيد
ميكردم و ميگفتم اين دفاع از حقوق ملت است. اين جور چيزها را آنها قبول نميكردند
و فقط نوشتههايي را كه مطابق ميل خودشان بود منتشر ميكردند. اينطور نبود كه هر
چه من بنويسم منتشر كنند.
* به دنبال تريبون ديگري نبوديد؟ يا برايتان
سوالبرانگيز نبود كه چرا حتي شما را يك سويه در جامعه بازتاب ميدهند؟
** فكر ميكردم كه روزنامههاي اصلاحطلب چاپ
نميكنند و كيهان هم مخاطبان ثابتي داشت. البته همان زمان برخي مقالات من را
روزنامه شرق چاپ ميكرد.
* شما ميگوييد موافق آزادي بيان دوره
اصلاحات بوديد و تمجيد ميكرديد. اگر آن موقع در مجلس ششم بوديد و لايحه مطبوعات
ميآمد چه موضعي ميگرفتيد؟ يا مثلا درباره تحصن مجلس ششم نظرتان چه بود؟ اگر آن
زمان در مجلس بوديد چه ميكرديد؟
** اين، سوال سختي است. من كلا درباره احكام
حكومتي معتقدم بايد به گونهاي باشد كه به وسيله شخص رهبري اعلام شود. يعني يا
بايد صداي ايشان را بشنويم يا دستخط ايشان را ببينيم. اينكه گفته شود پيغام داده
شده است، نميپسندم.
* چرا؟
** چون بايد مسئوليت هر كاري پذيرفته شود.
اينطور نميشود كه با علامت و اشاره كار كرد. همچنين بايد در اين مسائل اطمينان
حاصل شود.
* جداي از آن حكم حكومتي نظر خودتان درباره
لايحه مطبوعات چه بود؟
** به طور كلي مثبت بود. الان متن لايحه يادم
نيست اما نياز به اصلاح قانون مطبوعات وجود داشت و الان هم هست.
* از باب آزادي بيان خيليها به موضوع تحصن
مجلس ششم هم ميپردازند. درباره آن چه نظري داريد؟
** آن موقع شايد خيلي درك نميكردم كه حرف
متحصنين چيست چون در متن فضاي سياسي نبودم. بعدها كه برخي مسائل را ديدم احساس
كردم بايد اعتراض وجود داشته باشد، البته اگر شكل آن درست باشد. مثلا در حد نامهاي
به مقام رهبري براي تظلم و دادخواهي يا تحصني كه به كار مجلس و كشور آسيب نزند.
اگر چنين باشد نبايد خيلي سخت گرفته شود. اما اگر بخواهد كشور را مختل كند من اين
روش را قبول ندارم.
* به اين فكر كردهايد كه در انتخابات سال
آينده رد صلاحيت شويد؟
** نه، فكر نكردهام. من هيچ دليلي نميبينم
كه ردصلاحيت شوم. هر چه كرده و گفتهام طبق قانون اساسي بوده است.
* اگر شديد چه؟ آن موقع واكنش شما چه خواهد
بود؟
** اول بايد فرض كنيم كه ميآيم. بعد بايد
فرض كنيم كه رد صلاحيت ميشوم. فرضا ردصلاحيت شوم طبيعتا اعتراض ميكنم.
* اگر قبول نكردند؟
** بالاخره بايد نظر داور قانوني را پذيرفت
هر چند قانع نشده باشيم. در اين صورت در مقابل مردم و تاريخ اتمام حجت خواهد شد.
البته بعد ميتوان درصدد اصلاح تركيب داوران برآمد.
* به عنوان كسي كه ميگوييد هم موافق آزادي
بيان هستيد و هم از طرفي فرزند و حتي شاگرد مكتب شهيد مطهري هستيد، چقدر نقد آراي
ايشان را لازم ميدانيد؟
** من كه موافق اين قضيه هستم. مخالفتي با
نقد شهيد مطهري ندارم، به شرط آنكه نقد واقعي و علمي باشد. اين جور نقدها باعث
زنده ماندن تفكر شهيد مطهري هم ميشود. اصلا من سخت بر اين باورم كه هر انديشهاي
بدون نقد خواهد مرد.
* خودتان در ذهنتان شهيد مطهري را نقد كردهايد؟
به عبارتي به اين مطلب كه بخواهيد خودتان ايشان را نقد كنيد، انديشيدهايد؟
** ضرورتي احساس نكردهام.
* چرا؟ رابطه پدر و فرزندي اجازه نداد؟
** نه. به موردي برنخوردهام. در مجموع ايشان
خيلي دقيق اظهارنظر كردهاند. ايشان آدمي بودهاند كه اول عالم شده و تسلط پيدا
كردهاند و بعد به گفتن و نوشتن روي آوردهاند. لذا نقد ايشان راحت نيست. ضمن
اينكه آثار بشري قابل نقد است. البته يك وقت كسي ميگويد نظر ايشان اشتباه است و
يك وقت ميگويد ناقص است. دو نقد است. گاهي هم كساني ميخواهند با نقد چهرهاي چون
شهيد مطهري خودشان را اثبات و خودنمايي كنند و بگويند من كسي هستم كه شهيد مطهري
را نقد كردم. يعني شخص بدون آنكه تسلط كافي به آثار ايشان داشته باشد و بداند
ايشان چه گفتهاند شروع ميكند به نقد كردن. اين خوب نيست.
* خب اين شرط و شروط گذاشتن براي نقد چقدر با
آزادي بيان همخواني دارد؟
** ما جلوي كسي را نميگيريم. فقط ميگويم كه
نقد شرايطي دارد.
* براي همين نقدي كه ميپسنديد، خودتان كاري
كردهايد؟
** بله مثلا گاهي در ايام سالگرد شهادت ايشان
ما فراخوانهايي ميدهيم و موضوعاتي دادهايم كه جنبه نقد داشته تا اينها بررسي و
نقد شوند و حتي به نقدها امتياز هم دادهايم. اما اينكه بگوييد جريان نقد ايجاد
كردهايم، چنين نبوده است.
* آقاي دكتر لاريجاني با شما نسبت خانوادگي
نزديكي دارند. تا حالا از اين نسبت خانوادگي توسط خود شما يا ايشان در راستاي
توصيههاي سياسي استفاده شده است؟
** اينكه توصيه به هم كرده باشيم، خيلي كم
اتفاق افتاده است. هم من موقعيت ايشان را درك ميكنم و هم ايشان متقابلا موقعيت من
را ميفهمند. من محذورات ايشان را ميدانم و ايشان هم روحيات من را ميشناسد. گاهي
در جمعهاي خانوادگي به مزاح و شوخي حرفهايي به هم ميزنيم و در اين قالب نقدهايي
مطرح ميكنيم.
ايشان ميداند كه من به راحتي از حرفهايم
برنميگردم و من هم متوجه هستم كه آقاي لاريجاني نميتواند همه افكار و نظرات خود
را بروز بدهد و بر زبان بياورد. به هر حال ايشان سياسيتر از من هستند. در مجلس
مواردي بوده كه من مخالف بودم و ايشان موافق يا بالعكس مثل مخالفت من با وزارت نفت
آقاي رستم قاسمي كه من به دليل نظامي بودن ايشان مخالفت كردم و ايشان موافقت كرد.
ما از دوران دانشجويي و از زماني كه ايشان داماد ما شد با هم دوست هستيم.
* الان هم همينطور است؟
** كاملا. ما هيچوقت از همديگر دلگير نميشويم،
با حفظ مواضع.
ش.د930143ف