به افرادى اعتماد بکنیم که واقعاً به دیندارى اینها و به تقیّد اینها اعتقاد داشته باشیم؛ بدانیم اینها متدیّنند، بدانیم انقلابىاند، بدانیم در خطّند، در راه امامند، امام را واقعاً قبول دارند؛ راهش این است که اینها را بدانیم. اگرچنانچه کسانى اینجور عمل بکنند و این تحقیق را بکنند، کار خودشان را انجام دادهاند؛ خداى متعال ثواب خواهد داد.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةالله فى الارضین.
خیلى خوشآمدید برادران و خواهران عزیز قمى! نام قم در تاریخ به همّت مردم قم ثبت شد به عنوان پیشروان و پیشرانان. هرچه از آن روزها تا امروز گذشته و سپرى شده است، حوادث و تجربههاى مردم عزیز قم آن مفهوم را تقویت کرده و استمرار بخشیده است. بحمدالله قم کانون انقلاب، مرکز انقلاب، خاستگاه انقلاب و انشاءالله جایگاه استمرار و تقویّت روزافزون انقلاب است. خیلى خوشآمدید؛ انشاءالله که خداوند متعال به همهى شما اجر بدهد. این سرود زیبایى هم که خواندید، آن قسمت ترجیع باید فقط خطاب به ولىّعصر (ارواحنافداه) باشد و لا غیر. عادت کنیم که همهى اخلاص و همهى فداکارى و همهى محبّت و همهى قلب خود را به آن بزرگوار اهدا و تقدیم کنیم. دعاى به آن بزرگوار مستوجب دعاى آن بزرگوار براى دعاکننده است. این در روایات ما هست.
دربارهى نوزدهم دى که امروز اجتماع گرم و صمیمى شما عزیزان به آن مناسبت است، سخنان زیادى گفته شده است؛ در این سالها ما گفتیم، دیگران گفتند. بعضى از حرفها هم تکرارى است، حرف جدیدى نیست لکن با همهى این احوال ماجراى نوزدهم دى کهنهشدنى نیست. اینکه ما یک چیزهایى را تکرار کنیم که قبلاً هم گفتیم، موجب نمیشود که این حادثه رنگ کهنگى به خود بگیرد، مثل حادثهى عاشورا؛ نمیخواهیم مقایسه کنیم اهمّیّت آن حادثه را با حوادث دیگر ولى در مقام تشبیه مثل حادثهى عاشورا است؛ هزار و دویست سیصد سال است که حادثهى عاشورا گفته میشود تکرار میشود، همهى حرفها بارها و بارها بر زبانها جارى میشود امّا حادثه کهنه نمیشود؛ حادثه مثل خورشید درخشان که هر روز هست امّا داراى کهنگى نیست، رنگ کهنگى ندارد؛ هر سال، هر ماه در زندگى این جامعه و جوامع اسلامى نورافشانى میکند، نور میدهد، انرژى میدهد، قوّت میدهد. این حادثه هم همین جور است؛ از جنس حادثهى عاشورا است. علّت هم این است که کارى که در نوزدهم دى انجام گرفت، کار بزرگى بود؛ کارى بود که هروقت شبیه این کار در میان هر ملّتى، هر جمعیّتى اتّفاق بیفتد، آثار آن شگفتآور خواهد بود. خب، زمینه در میان ملّت ایران آماده بود؛ بدون زمینهى آماده هیچ کارى به ثمر نمیرسد. بیانات امام در طول این سالهاى مبارزات، و مبارزات کسانى که مبارزه کرده بودند، و تبیین و گسترش تفکّرات انقلابى در سراسر کشور، علاوهى بر اینها، وجهه و جایگاه روحانیّت و مرجعیّت در بین مردم که از قرنها پیش جاافتاده بود، همه زمینه بود لکن این زمینه احتیاج داشت به یک کلید راهاندازنده؛ آن کلید را قمىها زدند. کار بزرگى بود؛ به دفاع از امام بزرگوار وارد میدان شدند؛ میدان هم میدان متعارفى نبود؛ گلوله بود، تیراندازى بود، وحشت بود، سرکوبگرى بود. بدون ترس، با شجاعت کامل، با درک بههنگام - که روى این کلمه من تکیه دارم: درک بهموقع، احساس تکلیف بهموقع؛ نه دیرتر از وقت لازم - وارد میدان شدند؛ خون بهناحقریختهى شهداى نوزدهم دى و شجاعت مردم قم و بههنگام واردشدن مردم قم، فهمیدن وظیفه در لحظهى لازم کار خودش را کرد؛ در واقع این کلیدى بود که زده شد، آن زمینه به جریان افتاد و ملّت بهپاخاست. بنابراین کار قمىها یک کار فراموش نشدنى است.
نمیخواهم من تاریخ را عرض بکنم. ما مسائل روز داریم؛ امروز باید ببینیم تکلیف ما براى فردا چیست. خب، انقلاب پیروز شد؛ پیروزى انقلاب برحسب محاسبات متعارف دنیا امر محالى بود. هیچکس باور نمیکرد که در کشورى مثل ایران با حسّاسیّتى که قدرتهاى استکبارى روى آن داشتند - اینجا استراحتگاه صهیونیستها بود، اینجا محلّ حضور مستشاران آمریکایى بود، اینجا جایى بود که بیگانگان در آن احساس آرامش و آسایش میکردند؛ تقریباً ده روز قبل از نوزدهم دى رئیسجمهور آمریکا در تهران در سخنرانىاى گفت که ایران جزیرهى ثبات است؛ اینجورى روى این کشور حساب میکردند - در یک چنین جایى، در یکچنین کشورى، با اینچنین حکومت سرکوبگر و ظالم که بىمحابا با مردم روبهرو میشد، و با سایهى سنگین آمریکا بر این کشور بهحسب محاسبات عادى محال بود که یک انقلاب بر مبناى دین، بر مبناى اعتقاد دینى و ایمان مردم، به دست مردم، با رهبرى مرجع تقلید و روحانى شاخص به پیروزى برسد؛ این محال بود. لذا بود که هیچ دستگاه اطّلاعاتى در دنیا نتوانست حدس بزند که این اتّفاق خواهد افتاد؛ چون اصلاً با محاسبات عادى جور نمىآمد. در یک چنین کشورى، یک انقلاب اینجورى رخ بدهد و این انقلاب هم ناکام نشود - حالا عرض خواهم کرد در مقایسهى با بعضى حوادث دیگر این کشور - انقلاب نظام درست کند، نظامسازى کند، جمهورى اسلامى به وجود بیاید و این جمهورى اسلامى همینطور بماند و روزبهروز قوىتر، ریشهدارتر و ستبرتر بشود. هیچ قاعدهى مادّى و محاسبهى مادّىاى چنین چیزى را قبول نمیکرد؛ ممکن نمیدانست امّا شد. اینکه شد، نشاندهندهى این است که بر این عالم کُون، بر این عالم وجود، قوانینى حاکم است که اهل مادّه آن قوانین را نمىشناسند؛ آن قوانین را نمىبینند؛ سُنَّةَ اللهِ فِى الَّذینَ خَلوا مِن قَبل.(۱) در جاى دیگر: سُنَّةَ اللهِ الَّتى قَد خَلَت مِن قَبل.(۲) سنّت خدا یعنى قوانین الهى؛ قوانینى وجود دارد در عالم وجود، در سرتاسر این کُون عظیم. این قوانین مثل قوانین طبیعى، مثل قانون جاذبه، مثل قانون ستارگان و خورشید و ماه و آمد و رفتِ ماه و خورشید در شبانهروز، اینها قانون است؛ قانون طبیعى است. همینجور قوانینى در جوامع انسانى وجود دارد، این قوانین را اهل مادّه با چشمهاى کمسو نمیتوانند درک بکنند امّا وجود دارد. خب، وقتى که ما زمینهى این قوانین را به دست خودمان فراهم کردیم، خداى متعال قانون را محَکّم میکند. آتش سوزندگى دارد، باید شما زمینه را فراهم بکنید، آتش را روشن کنید، جسم غیر مرطوب را روى آتش بگیرید، آتش خواهد گرفت؛ زمینه را فراهم بکنید، قانون طبیعى کار خودش را خواهد کرد. باید زمینه را فراهم کرد؛ ملّت ایران این زمینه را فراهم کرد. این حرفها را بزرگان ما گفتهاند، هم قرآن مکرّر فرموده است، هم در کلمات ائمّه (علیهمالسّلام)، در کلمات رسول خدا، اینها وجود دارد. فَلَمّا رَأَى اللهُ صِدقَنا اَنزَلَ بِعَدُوِّنَا الکَبتَ وَ اَنزَلَ عَلَینا النَّصر.(۳) امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرماید: صادقانه وارد میدان بشوید، ایستادگى بکنید، خداى متعال دشمن شما را سرکوب خواهد کرد و به شما نصرت خواهد داد. این قاعدهى کلّى و قانون است. این قاعده در انقلاب تحقّق پیدا کرد؛ مردم صادقانه وارد میدان شدند و ایستادگى کردند.
خب، همینجا یک نتیجه بگیریم و آن این است که ما یک جبههى وسیع دشمن در مقابل خودمان داریم. جبههى وسیع دشمن از سردمداران رژیم صهیونیستى تا سردمداران دولت آمریکا، تا دیگر ایادى و عوامل استکبار جهانى، تا عوامل تکفیرى، تا داعش؛ یعنى ببینید چه جبههى عظیمى است. یک طیف عظیم و نامتجانس؛ اینها همه دشمن نظام جمهورى اسلامىاند؛ [پس] یک جبههاى وجود دارد. خیلى کارها هم میتوانند بکنند، حملات تبلیغاتى میکنند، تمام این دستگاههاى رسانههاى دنیا در مشت اینها است. علیه جمهورى اسلامى هرچه دلشان میخواهد میپراکنند. کلیدهاى اقتصادى دست اینها است، قدرتهاى سیاسى دست اینها است، نظامهاى امنیّتى دست اینها است، سرویسهاى اطّلاعاتى مال اینها است؛ اینها در مقابل نظام جمهورى اسلامى هستند. خب، یک عدّهاى وقتى چشمشان به این جبهه مىافتد، دلشان میریزد. این بهخاطر این است که از آن کلیدواژهى مهم سنّت الهى غفلت میکنند. خب، همین دشمنىها و بالاتر از این دشمنىها با خود انقلاب بود؛ انقلاب پیروز شد. امروز هم همان دشمنىها است؛ امروز هم شما اگرچنانچه به لوازمش عمل بکنید، شما پیروز خواهید شد؛ بروبرگرد ندارد. فَلَمّا رَأَى اللهُ صِدقَنا اَنزَلَ بِعَدُوِّنا الکَبت؛ این امروز هم صادق است. من و شما وقتى صادقانه وارد میدان بشویم، به لوازمش عمل بکنیم، ایستادگى کنیم، بصیرت به خرج بدهیم، بموقع اقدام بکنیم، درست حرف بزنیم، درست عمل بکنیم، صادقانه وارد میدان بشویم، همان حرفى که امیرالمؤمنین فرموده وجود دارد: «اَنزَلَ بِعَدُوِّنا الکَبتَ وَ اَنزَلَ عَلَینا النَّصر؛ پیروزى مال ما است، کبت(۴) و سرکوبگرى متعلّق به دشمن است. خب، پس تا اینجا مسئلهى انقلاب بهعنوان یک نقطهى اساسى و روشن، یک درس بزرگ براى آیندهى ما میدهد.
و امّا عرض کردیم این انقلاب در مقایسهى با حوادث دیگر؛ اگر مقایسه بکنیم با حوادث دیگرى که در همین کشور اتّفاق افتاده است - حوادث دنیا هم همینجور - [یک حادثهى بىنظیر است]. بنده حالا بخواهم وارد بشوم و مقایسه کنم با بعضى از انقلابهاى بزرگ، طول خواهد کشید؛ یک مقدار هم قبلها یک وقتهایى عرض کردیم امّا با حوادث داخل کشور خودمان؛ مثلاً فرض بفرمایید انقلاب را مقایسه کنید با نهضت ملّى شدن صنعت نفت که یک حادثهى بزرگى بود در کشور؛ آنجا هم مردم وارد میدان شدند، آنجا هم مردم بودند، که به آن میگویند نهضت ملّى، معروف شده است در زبان سیاسیّون بهعنوان نهضت ملّى. درخواست نهضت ملّى چه بود؟ یک درخواست حدّاقلى بود؛ دنبال استقلال اقتصادى و استقلال سیاسى و استقلال همهجانبه نبود؛ نفت ما دربست در اختیار انگلیسها بود، در نهضت ملّى شدن صنعت نفت، درخواست این بود که نفت را از دست انگلیسىها بگیریم و دست خودمان باشد. خب، این چیز خیلى زیادى نبود، البتّه مهم بود امّا استقلال کامل نبود. در این نهضت هم مردم به میدان آمدند، حوادثى هم اتّفاق افتاد امّا نهضت دو سه سال بیشتر طول نکشید؛ دو سه سال بیشتر طول نکشید! دشمن توانست این نهضت را سرکوب کند، ادامه پیدا نکند. بعد که نهضت سرکوب شد، وضع نفت بدتر از قبل شد؛ یعنى کنسرسیومى که بعد از قضایاى بیست و هشتم مرداد در کشور به وجود آوردند، خیلى وضعش بدتر بود از آنچه قبلاً وجود داشت؛ یعنى اگر قبلاً دست انگلیس بود، حالا دست انگلیس و آمریکا [بود]! وضع نفت چهارمیخه در اختیار دشمنان بود؛ تا آخر هم همینجور بود؛ تا قبل از انقلاب هم همینجور بود. خب ببینید، بحث انقلاب اسلامى بحث نفت نبود، بحث استقلال کامل بود؛ استقلال سیاسى، استقلال اقتصادى، استقلال فرهنگى؛ با این شعارها آمد به میدان؛ قابل مقایسهى با نهضت ملّى نیست امّا آن نهضت طاقت نیاورد؛ این نهضت، این انقلاب هم موفّق شد، هم باقى ماند، ماندگار شد.
مقایسهى با نهضت مشروطیّت؛ انقلاب را مقایسه کنیم با مسئلهى مشروطیّت. خب، مشروطیّت هم خیلى حادثهى مهمّى در این کشور بود امّا مطالبهى نهضت مشروطیّت و انقلاب مشروطیّت چه بود؟ محدودکردن حکومت مطلقهى مستبدّانهى پادشاهان؛ پادشاه بماند، همان خُردهفرمایشها را داشته باشد، منتها آن قدرت مطلقهاى که در اختیار شاه بود محدود بشود؛[ مثلاً] یک مجلسى تشکیل بشود، این درخواست مشروطیّت بود. خیلى از مردم هم آمدند به میدان - افراد گوناگون آمدند - کشته دادند، شهید دادند امّا دشمن بر آن نهضت مسلّط شد و آن را در مشت گرفت، در اختیار گرفت و در واقع آن را نابود کرد. بعد از نابودکردن نهضت مشروطیّت، دیکتاتورى مضاعف شد! یعنى پانزدهسال بعد از امضاى مشروطیّت، رضاخان سر کار آمد؛ رضاخانى که دیکتاتورىاش قابل مقایسهى با هیچکدام از دیکتاتورهاى قبلى نبود: ظالم، هتّاک، همهجوره دشمن؛ و نوکر اجنبى. دیگران حالا اگر مستبد بودند، اینجور تسلیم اجنبى نبودند؛ به دستور اجنبى آمد و به دستور اجنبى هم رفت؛ انگلیسها همهکاره بودند. یکوقتى آمد یکخردهاى سروگوشى بجنبانَد، زدند تو سرش تمام شد و رفت. مشروطیّت با وجود درخواست حدّاقلّى، قابل دوام نبود، نماند، از بین رفت.
انقلاب اسلامى چه؟ انقلاب اسلامى نگفت حکومت سلاطین را محدود کنیم؛ گفت اصلاً سلطنت یعنى چه؟ معناى سلطنت چیست؟ یک ملّتى دارند زندگى میکنند، مملکت مال آنها است، چرا باید یکنفرى بیاید مسلّط بر مردم باشد و فرمان او بر زندگى مردم جارى باشد؛ اصلاً انقلاب اصل سلطنت را، اصل حکومت مطلقه را آمد از بین برد. امّا انقلاب ماند؛ ببینید این ماندگارىها تحلیل دارد که چرا ماند؟ چرا با اینکه در نهضت ملّى هم مردم حضور داشتند - البتّه نه مثل انقلاب، تا حدود زیادى مردم بودند - با آن درخواست حدّاقلّى، قادر نشد بماند امّا انقلاب اسلامى با آن درخواست حدّاکثرىِ استقلال ماند؟ چرا نهضت مشروطیّت با آن درخواست حدّاقلّىِ محدود شدنِ قدرت مطلقه نتوانست و طاقت نیاورد بماند امّا انقلاب اسلامى با این درخواست حدّاکثرى و مطالبهى حدّاکثرى که ریشهکنى سلطنت و رژیم پادشاهى در کشور بود آمد، موفّق شد و ماند؟
اینها تحلیل لازم دارد. تحلیل را شما جوانها بروید بکنید، براى من روشن است؛ جوانها بروند تحلیل کنند، بنشینند، فکر کنند و ببینند که اینجا چه چیزى نقشآفرینى کرد؟ کدام عنصر تأثیر گذاشت که آن نهضتها نتواند باقى بماند و نتواند به نتایج نهایى خودش برسد امّا این انقلاب توانست قدرتمندانه بایستد؟ علّت چه بود؟ اینها را بنشینند جوانهاى ما تحلیل کنند. اگر ما بتوانیم تحلیل درستى از این حوادث پیدا کنیم، آنوقت دیگر این بذر ترس و رعب و ناامیدى که بعضى در دل مردم میپاشند بکلّى خواهد پوسید و از بین خواهد رفت؛ [اگر] بتوانیم درست بفهمیم، راه آیندهى این کشور کاملاً روشن خواهد شد. باقى ماندن، ماندگارى، طاقت آوردن براى یک حادثهى اجتماعى، خیلى عنصر مهمّى است. خب بله حوادثى در دنیا رخ میدهد که گاهى خیلى هم بزرگ [است] امّا زائلش میکنند، دشمن بر آن تسلّط پیدا میکند و آن را از بین میبرد؛ اینکه یک انقلاب بتواند بماند خیلى مهم است. البتّه اینها بحثهاى طولانى لازم دارد و جوانها باید یک قدرى بروند مطالعه کنند.
فرض کنید مثلاً انقلاب معروف فرانسه - که معروف به انقلاب کبیر فرانسه است - خب واقعاً انقلاب بود، یک انقلاب کامل و همهجانبه و با حضور مردم؛ با آن حوادث تلخ که اتّفاق افتاد، انقلاب بالاخره به پیروزى رسید امّا بقاى این انقلاب به پانزده سال هم نرسید. انقلاب ضدّ سلطنت بود؛ کمتر از پانزده سال بعد از شروع انقلاب، سلطنت ناپلئون شروع شد؛ یک سلطنت مطلقهى کامل؛ بعد هم بکلّى انقلاب فراموش شد! همان کسانى که رفته بودند، خانوادهاى که با انقلاب برافتاده بودند، همانها برگشتند، سلطنت کردند، سالهاى متمادى حکومت کردند؛ بعد باز مردم یک سر و صداى دیگرى کردند، دوباره همینجور؛ در حدود صد سال این کشمکش در فرانسه وجود داشت تا بالاخره آن جمهوریّتى که انقلاب به دنبال آن بود، بعد از حدود نود سال یا صد سال برقرار شد؛ نتوانستند نگه دارند انقلاب را؛ انقلاب شوروى هم یک جورِ دیگر، آن هم همین جور. اینکه یک انقلاب بتواند بماند، بتواند خودش را نگه دارد، بتواند با دشمنان خودش پنجه دربیفکند، بتواند بر آنها غالب بشود، خیلى مسئلهى مهمّى است؛ انقلاب ما تنها انقلابى است که این کار را توانسته است بکند، بعد از این هم باید بتواند بکند.
من به شما عرض بکنم، الان همهى مراکز فکر و اندیشهى سیاسى در دنیاى استکبار - چه در آمریکا، چه در بعضى از کشورهاى دیگر استکبارى - متوجّه این است که چهکار کنند که بتوانند این درخت را، درخت تناور را که یک روزى یک نهال باریکى بود و نتوانستند آن را از بین ببرند و حالا درخت تناورى شده، ریشهکن کنند، سرنگون کنند؛ همهى همّت این است. توجه کنید تا مطلب در ذهنها بنشیند. خبرهایى که ما داریم، تحلیلهایى که براى ما مىآید از طرف آنهایى که تحلیلهاى آنها را به ما منعکس میکنند، دائم در فکر این هستند که چهکار کنند این انقلاب را از بین ببرند؛ حالا این انقلاب هم به توفیق الهى، به همّت شما مردم همینطور سرش را انداخته پایین و دارد به پیش میرود؛ روزبهروز قوىتر، روزبهروز پیشرفتهتر.
همهى همّت آنان این است که این ماندگارى را یکجورى به هم بزنند؛ همهى همّت من و شما باید این باشد که این ماندگارى را افزایش بدهیم. از اوّل انقلاب دائم در فکر این بودند که این را از بین ببرند: جنگ تحمیلى بهخاطر همین بود؛ جنگهاى قومیّتها در اطراف کشور بهخاطر همین بود؛ محاصرهى اقتصادى بهخاطر همین بود؛ تحریمهاى شدیدى که در این سالهاى اخیر برقرار کردند براى همین است؛ تشکیل گروههاى تکفیرى در شرق و در غرب کشور ما همه براى همین است که این انقلاب را از بین ببرند، این ماندگارى را که براى اینها بسیار بهتآور و سخت و دردآور است، از بین ببرند؛ همهى همّتشان این است.
هر روز هم یک ابتکارى درست میکنند؛ این کارهایى که در سال ۸۸ کردند، از ابتکارات جدید بود که ابتکار آمریکایىها بود. البتّه در چند جاى دیگر تجربه کرده بودند، مخصوص ما نبود؛ در چند کشور دیگر این را تجربه کرده بودند، بعد آمدند همین تجربه را در کشور ما پیاده کنند که آنجور تودهنى خوردند. این ابتکار این بود که به بهانهى انتخابات، در یک کشورى که حالا در آن انتخابات هست و فرض کنیم یک دولتى سر کار است که مورد قبول آمریکا نیست و منافع آمریکا را آنچنان که آنها دلشان میخواهد تأمین نمیکند، انتخاباتى کردهاند و این دولت رأى آورده است؛ بعد بیایند آن اقلّیّتى را که رأى نیاورده است بکشانند داخل میدان، بیاورند در خیابان. و براى اینکه این اقلّیّت را برجسته کنند و دیده شود، یک رنگى را مشخّص میکنند؛ ارغوانى، گُلى، سبز و مانند اینها؛ آنچه به ما رسید سبزش بود که قبل از آن در جاهاى دیگر، رنگهاى قرمز و نارنجى و مانند اینها را درست کرده بودند که آن اقلّیّتى را که رأى نیاورده است با [این] ترفند بکشانند داخل خیابان. [چون]مردمند دیگر - واقعاً هم مردمند؛ منتها مردمى هستند که نامزد مورد نظر آنها رأى نیاورده است؛ در مردم بودنشان شکّى نیست - هرجا باشند، ایستادگى کنند؛ آنها هم مرتّب کمک کنند و اگر لازم شد پول بدهند، کمک سیاسى کنند، اگر لازم شد حتّى سلاح به دست آنها بدهند تا نتیجهى انتخابات را بههمبزنند. این کار را در چند کشور انجام دادند و موفّق شدند؛ آمدند اینجا هم انجام بدهند، خب نتوانستند؛ اینجا هم عین همان قضیّه بود.
البتّه دوستان ما آن اوقاتى که این قضایا اتّفاق افتاد، به بنده مرتّب توصیه کردند که اسم انقلاب رنگى را نیاورم؛ من هم چون معتقد به مشورتم - بالاخره مشاورین نظر دارند و اهل فکرند - اسم انقلاب رنگى نیاوردم امّا خب انقلاب رنگى بود؛ درواقع کودتاى رنگى، یک کودتاى رنگى ناموفّق. خب این خیلى مهم است؛ این اتّفاقى که در کشورهاى دیگر - در چهار پنج کشور - آمریکایىها با پول، با امکانات انجام دادند و موفّق شدند؛ در جمهورى اسلامى موفّق نشد؛ بااینکه پشتیبانى کردند.
رئیسجمهور آمریکا اندکى قبل از آن قضایا به بنده نامه نوشته بود - نامهى دوّم - و کلّى اظهارات موافقانه با بندهى حقیر و با نظام جمهورى اسلامى [کرده بود]؛ بنده هم قصد داشتم جواب بدهم و نمیخواستم جواب ندهم؛ بعد که این قضایا اتّفاق افتاد، سریعاً موضعگیرى کرد به نفع همان کسانى که علیه نظام، علیه انقلاب، علیه اسم اسلام در جمهورى اسلامى در خیابانهاى تهران ظاهر شدند و تمام کارهایى را که مخالفین کردند، مورد تأیید اینها قرار گرفت؛ البتّه بیشتر از این میخواستند بکنند، نتوانستند. حالا هم یک عدّه از مخالفین رئیسجمهور فعلى آمریکا میگویند شما در سال ۸۸ حمایت کامل نکردید از آن کسانى که علیه جمهورى اسلامى بودند؛ ولى چرا، حمایت کردند؛ منتها خب ملّت ایران بموقع حرکت کرد، بموقع وارد صحنه شد، کار درست را انجام داد.
غرض این است که این ماندگارى مسئلهى مهمّى است؛ این ماندگارى را بایستى بهعنوان یک هدف در نظر داشت و در این فکر بود که چگونه تأمین خواهد شد. نگاه کنید ببینید عناصر ماندگارى انقلاب چیست، آن عناصر را باید تکتکِ ما تأمین کنیم، همهى ما باید تأمین کنیم. البتّه این را عرض کردم که تحلیل آن بهعهدهى شما جوانها است. این دورهى بعد از قضایاى مذاکرات هستهاى را خود آمریکایىها اسمگذارى کردهاند: «دورهى سختگیرى بر ایران»، سختگیرى باید بکنیم؛ خیلى خب، حالا سختگیرى که بیشتر از سختگیرىهاى گذشته نیست. جوانان ایران، ملّت ایران، مسئولان کشور بایستى آگاهانه، هشیارانه، امیدوارانه، با شهامت، با توکّل به خداى متعال، با تکیهى بر نقاط قوّت فراوانى که دارد، در مقابل دشمنى دشمنان بایستند؛ این خیلى مهم است. هر لحظهاى وظیفهاى هست، آن وظیفه را باید شناخت و بایستى انجام داد. خب حالا در این زمینه یک قدرى طولانى صحبت شد.
مسئلهى انتخابات را مطرح کنم؛ یکى از کارها همین انتخابات است. انتخابات درواقع یک نفس تازه دادن به ملّت ایران است؛ [ملّت ایران] یک نفس تازهاى پیدا میکند، طبیعت انتخابات این است. اینکه ملّت ایران بیایند تکتک وارد میدان بشوند و رأى بدهند [که] آقا عقیدهى من این است، فلانى باید مسئول باشد - حالا چه در ریاست جمهورى، چه در مجلس شوراى اسلامى، چه مجلس خبرگان؛ هر کدام از اینها جداگانه در جاى خود اهمّیّت فراوانى دارد - هر فردى از آحاد ملّت که این احساس مسئولیّت را بکند، خودش یکى از آن عناصر حفظکنندهى انقلاب است. حضور مردم یکى از آن عناصرى است که دشمن را ناکام میکند. اینکه ما تکیه میکنیم، تأکید میکنیم، اصرار مىورزیم بر اینکه مردم همه شرکت کنند در انتخابات و من بارها این را قبلاً گفتهام - حالا چندبار یادم نیست - که حتّى آن کسانى که نظام را قبول ندارند، براى حفظ کشور، براى اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند. ممکن است کسى بنده را قبول نداشته باشد، عیبى ندارد امّا انتخابات مال رهبرى نیست، مال ایران اسلامى است، مال نظام جمهورى اسلامى است. همه باید بیایند در انتخابات شرکت کنند؛ این موجب میشود که نظام جمهورى اسلامى تقویت بشود، پایدارى آن و ماندگارى آن تأمین بشود، کشور در حصار امنیّت کامل باقى بماند - که خب بحمدالله امروز هست - این موجب میشود که ملّت ایران در چشم ملّتهاى دیگر آبرو پیدا کند و اعتبارش بالا برود؛ در چشم دشمنانش ابّهت پیدا کند ملّت ایران؛ انتخابات این است. بنابراین اصل انتخابات حضور مردم در پاى صندوقهاى رأى و رأى دادن آنها است. همه باید شرکت کنند؛ شرکت در انتخابات آبروى نظام جمهورى اسلامى است، آبروى اسلام است، آبروى ملّت ایران است، آبروى کشور است. این مسئلهى اوّل است.
مسئلهى دوّم درست انتخاب کردن است. خب آراء و سلایق ممکن است مختلف باشد، عیبى ندارد امّا همه سعى کنند درست انتخاب کنند. سعىمان را بکنیم؛ ممکن است این سعى به نتیجه برسد و انتخاب درست باشد؛ ممکن است سعى ما به نتیجه نرسد و غلط انتخاب کنیم، عیبى ندارد؛ خداى متعال از ما قبول خواهد کرد، چون کار خودمان را کردهایم، تلاش خودمان را کردهایم، سعى خودمان را کردهایم. مثلاً حالا دو انتخابات در پیش داریم: انتخابات مجلس و انتخابات خبرگان.
خب مجلس خیلى مهم است؛ هم از لحاظ قوانین، هم از لحاظ ریلگذارى براى حرکت دولتها - این ریل را مجلس میگذارد تا این قطار حرکت کند و به سمت هدفها برود - هم در مسائل بینالمللى. ملاحظه میکنید که بحمدالله مجلس کنونى ما، در مسائل بینالمللى، مواضع خیلى خوبى میگیرد؛ این خیلى براى کشور مغتنم است. این کجا، و اینکه یک مجلس شورائى ما تشکیل بدهیم که در مقابل دشمنان بینالمللى و جبههى متّحد دشمنان، حرف آنها را بزند [کجا]؛ اینها خیلى با هم فرق میکند. این کجا که مجلسى داشته باشیم که چه در قضیّهى هستهاى و چه در قضایاى گوناگون دیگر، حرف دشمن را تکرار بکند؛ یا اینکه نه، مجلسى مستقل، آزاد و شجاع باشد؛ همانجورى که مردم شعار میدهند، داخل مجلس شعار بدهند؛ همانجورى که مردم میخواهند، در داخل مجلس موضعگیرى کنند؛ این خیلى مهم است. مجلس شوراى اسلامى، بنابراین، هم براى مسائل داخلى کشور، هم براى اعتبار جهانى و بینالمللى کشور، خیلى داراى اهمّیّت است و یکایک افراد نماینده دخیلند. شما میخواهید رأى بدهید، فلان شهر یک نماینده دارد، فلان شهر - مثلاً فرض کنید فلان استان - ده نماینده دارد؛ خب هرکدام از اینها نقشى دارند، فعّالیّتى دارند؛ انسان باید به شکل اطمینانبخشى به نتیجه برسد. به نظر بنده اینجور میرسد که چون یکایک افراد را ممکن است نشناسیم - خود بنده هم وقتى این فهرستها را مىآورند که بیایم رأى بدهم، بعضى از آدمهاى این فهرستها را نمىشناسم امّا اعتماد میکنم به آن کسانى که [اینها را] معرّفى کردهاند، و نگاه میکنم ببینم آن کسانى که این فهرست را معرّفى کردهاند چه کسانى هستند؛ اگر دیدم اینها آدمهاى متدیّن و مؤمن و انقلابىاى هستند، به حرفشان اعتماد میکنم و به [فهرست] آنها رأى میدهم؛ اگر دیدم نه، کسانى که این فهرست را دادهاند کسانى هستند که به مسائل انقلاب، به مسائل دین، به مسائل استقلال کشور خیلى اهمّیّتى نمیدهند، دلشان دنبال حرف آمریکا و غیر آمریکا است، به حرفشان اعتماد نمیکنم؛ به نظر من این راه خوبى است - نگاه کنیم ببینیم این فهرستى که به ما داده میشود براى مجلس شوراى اسلامى یا مثلاً براى مجلس خبرگان، این فهرست را چه کسى دارد به ما میدهد. به افرادى اعتماد بکنیم که واقعاً به دیندارى اینها و به تقیّد اینها اعتقاد داشته باشیم؛ بدانیم اینها متدیّنند، بدانیم انقلابىاند، بدانیم در خطّند، در راه امامند، امام را واقعاً قبول دارند؛ راهش این است که اینها را بدانیم. اگرچنانچه کسانى اینجور عمل بکنند و این تحقیق را بکنند، کار خودشان را انجام دادهاند؛ خداى متعال ثواب خواهد داد، ولو اینکه در یک مورد، اشتباه هم اتّفاق بیفتد. مثلاً آن کسى که من خیال کردم آدم خوبى است و به او رأى دادم، اتّفاقاً آدم مطلوبى نباشد ولى من تلاش خودم را کردهام و خداى متعال اجر خواهد داد.
مجلس خبرگان هم خیلى مهم است. مجلس خبرگان، بظاهر - اگر به چشم ظاهرى نگاه کنیم - هر سالى دو مرتبه مىآیند دور هم جمع میشوند، مىنشینند بحثهاى سیاسى و غیرسیاسى میکنند و بعد هم متفرّق میشوند؛ نباید به این چشم نگاه کرد به مجلس خبرگان. مجلس خبرگان بنا است که رهبر انتخاب کنند؛ [این] شوخى است؟ آن روزى که رهبر فعلى در دنیا نباشد یا رهبر نباشد، باید اینها رهبر انتخاب بکنند. چه کسى را انتخاب خواهند کرد؟ آیا کسى را انتخاب خواهند کرد که در مقابل هجمهى دشمن بِایستد، به خدا توکّل کند، شجاعت نشان بدهد، راه امام را ادامه بدهد؟ آیا چنین کسى را انتخاب میکنند یا کسى را انتخاب میکنند که جور دیگرى است؟ این خیلى مهم است. کسى را شما میخواهید براى مجلس خبرگان انتخاب بکنید که در واقع، او رهبر را انتخاب خواهد کرد که کلید حرکت انقلاب در دست او است؛ این خیلى اهمّیّت دارد، این کار کوچکى نیست. لذا باید تحقیق کرد، باید اعتماد پیدا کرد. پس بنابراین، اصل انتخابات و شرکت در انتخابات بهعنوان یک اصل، یک مسئله است، مسئلهى انتخاب اصلح یا صالح هم یک مسئله است که این هم باید مورد توجّه قرار بگیرد.
مسئلهى شاخصهاى انقلابیگرى هم خیلى مهم است؛ یعنى واقعاً بدانیم شاخصها چیست، شاخصهاى انقلابیگرى را درست پیدا کنیم، در ذهن خودمان مشخّص بکنیم، از کسانى که مطّلعتر از ما هستند بپرسیم. اگر این کارها انجام بگیرد، این ماندگارى انقلاب، بدون تردید، خواهد بود.
دو خصوصیّت وجود دارد در عمل به این وظایف،: یک خصوصیّت همین است که انقلاب ماندگار خواهد شد. بدیهى است که ما، هم ریزش داریم، هم رویش داریم؛ بارها بنده گفتهام این را. کسانى هستند که یک روز انقلابى بودند، بعد فردا بهخاطر یک عارضهاى، یا بحق یا بناحق، از انقلاب روبرمیگردانند. بعضىها هستند که یک کار خلاف توقّعشان انجام میگیرد - فرض کنید یک ظلمى در یک جایى بهشان میشود - حق با آنها است امّا این موجب میشود که از انقلاب روبرگردانند؛ این کار ناحق است. بعضىها هم بهخاطر مسائل شخصى، مسائل خانوادگى و مسائل گوناگون، از انقلاب روبرمیگردانند. این میشود ریزش؛ اینها ریزشهاى انقلاب است. همهى انقلابها ریزش دارند، همهى نهضتهاى اجتماعى ریزش دارند امّا در کنار این ریزشها رویش [هم] هست. من اطّلاعاتم کم نیست، من از خیلى جاها مطّلعم؛ بنده وقتى نگاه میکنم، رویشها را بیش از ریزشها میبینم؛ اینهمه جوان مؤمن، اینهمه تحصیلکردهى مؤمن، اینهمه افراد تحلیلگر مؤمن، اینهمه افراد کارآمد در مسائل فنّى و در مسائل علمى، همه مؤمن؛ اینها رویشهاى انقلاب است. یک روزى در این کشور، مشکل ما [این] بود که همهى کسانى که میتوانستند در دانشگاههاى ما درس بدهند، به پنج هزار نفر نمیرسیدند. اوّل انقلاب اینجورى بودیم؛ یک عدّهاى رفته بودند، یک عدّهاى نمىآمدند، یک عدّهاى صلاحیّت نداشتند. [امّا]امروز ما دهها هزار نفر استاد مؤمن در عرصهى کارهاى دانشگاهى داریم؛ استادان مؤمن، آنهایى که واقعاً به انقلاب پایبندند و معتقدند از بُندندان؛ این چیز کمى نیست، چیز کوچکى نیست، اینها را انقلاب تربیت کرده است. اینهمه جوان مؤمنِ نویسنده، هنرمند، عالم، فنّاور، مبلّغ، سخنور؛ در عرصههاى گوناگون، در مسائل داخلى در مسائل خارجى. اینها رویشهاى انقلابند، رویشهاى سرسبز و آماده؛ این خیلى باارزش است. بنابراین، اگر ما به وظایفمان در زمینهى انقلاب عمل کنیم، معناى این، ماندگارى افزایش این رویشها و انبوه شدن این روشها است.
دوّم، آرامشى است که به دل انسان مىنشیند. خداى متعال در قرآن دربارهى بیعت با پیغمبر میفرماید: لَقَد رَضِىَ اللهُ عَنِ المُؤمِنینَ اِذ یُبایِعونَکَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فى قُلوبِهِم فَاَنزَلَ السَّکینَةَ عَلَیهِم؛(۵) اى پیامبر ما! آنهایى که با تو بیعت کردند - خداى متعال میدانست که در دلهاى اینها چیست - این بیعت با آن انگیزهى صادقانه موجب میشود که خداى متعال سکینه و آرامش را بر دلهاى آنها نازل کند. وقتى سکینه بر دلها نازل شد، دغدغهها از بین خواهد رفت، نگرانىها از بین خواهد رفت، ناامیدى از بین خواهد رفت. امروز یکى از کارهاى مهمّ دشمنان ایجاد ناامیدى و تزریق ناامیدى است؛ در بخشهاى مختلف جوان را ناامید کنند، پیر را ناامید کنند، انقلابى سابق را ناامید کنند. این آرامش و سکینهى الهى، امید به انسان میدهد. بیعت با پیغمبر اینجورى است. شما امروز وقتى با انقلاب بیعت میکنید و بیعتتان را تازه میکنید و تجدید میکنید، با پیغمبر بیعت کردید. آنکسى که امروز با امام خمینى بیعت میکند، با پیغمبر بیعت کرده. وقتى شما خطّ انقلابى امام را زنده نگه میدارید و نمیگذارید مندرس بشود، نمیگذارید رنگ کهنگى بگیرد، در واقع با پیغمبر بیعت کردید؛ با پیغمبر که بیعت کردید، آنوقت: اَنزَلَ اللهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسولِه وَ عَلَى المُؤمِنینَ؛(۶) [این] در یک آیهى دیگر [است]؛ در این آیه: فَاَنزَلَ السَّکینةَ عَلَیهِم؛ خداى متعال آرامش را به دلها خواهد داد. وقتى آرامش داشتید، اطمینان قلب داشتید، آنوقت در عرصهى مقابلهى با دشمن دچار حیرت نمیشوید، دچار ناامیدى نمیشوید، دچار تزلزل نمیشوید؛ امروز براساس این سکینه و این آرامش، انسان میتواند یقین کند که ملّت ایران بر آمریکا و توطئههایش قطعاً پیروز خواهد شد.(۷)
انشاءالله که خداى متعال همهى شماها را موفّق بدارد؛ همهى ما را در این راه ثابتقدم بدارد؛ ما را جزو آن سربازانى قرار بدهد که براى ماندگارى انقلاب تلاش میکنیم و از بذل موجودى خودمان دریغ نداریم. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد الطاف و تفضّلات خودت را بر این ملّت نازل کن؛ روح مطهّر امام را از ما شاد کن؛ قلب مقدّس ولىّ عصر (ارواحنافداه) را از ما شاد بفرما.
والسّلامعلیکمورحمةاللهوبرکاته
۱) از جمله، سورهى احزاب، بخشى از آیهى ۳۸؛ «... [این] سنّت خدا است که از دیرباز در میان گذشتگان معمول بوده. ...»
۲) سورهى فتح، بخشى از آیهى ۲۳؛ «سنّت الهى از پیش همین بوده. ...»
۳) نهجالبلاغه، خطبهى ۵۶
۴) برزمین افکندن، شکستن
۵) سورهى فتح، بخشى از آیهى ۱۸؛ «براستى خدا هنگامى که مؤمنان، زیر آن درخت با تو بیعت میکردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دلهایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد ...»
۶) سورهى توبه، بخشى از آیهى ۲۶؛ «آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستادهى خود و بر مؤمنان فرود آورد. ...»
۷) تکبیر و شعار مرگ بر آمریکا توسط حضّار