محمود نجیمی از نویسندگان و پیشکوستان عرصه دفاع مقدس است. وی که در آغاز جوانی رخت جهاد در معرکههای آتش و خون را به تن میکند؛ در هر دو عملیات کربلای 4 و به فاصله کمی بعد از آن در عملیات غرور آفرین کربلای 5 جزء نیروهای عمل کننده از لشگر 14 امام حسین(ع) بوده است. این جانباز جنگ تحمیلی که اکنون کتابی با عنوان کربلای 5 در دست انتشار دارد؛ در این گفتوگو صحبتهای خود را بیشتر به نحوه پیروزی رزمندگان اسلام در این عملیات کمسابقه معطوف داشت و گریزی هم به ایثار و از جانگذشتگی رزمندگان اسلام زد.
به عنوان سئوال آغازین بفرمایید چرا عملیات کربلای 4 به اهداف از پیش تعیین شده نتوانست دست پیدا کند؟
به نام خدا. به نظر من از آنجا که لازم است ریشهیابی ضعفها و نقاط قوت بیشماری که ما در هشت سال جنگ تحمیلی تجربه کردیم؛ به درستی بررسی شود تا بتواند رهتوشهای برای آینده نظام اسلامی در مواجهه با ابرقدرتهای جهانخوار باشد؛ لذا لازم میبینم که به عنوان یک رزمندهای که تمام جوانی خود را در سنگرهایی گذراند که هر لحظه آن یادآور خاطراتی از ایثار و از جان گذشتگی نیروهای اسلام است؛ به گوشهای از این دوران پر افتخار نظام اسلامی بپردازم.
اما در رابطه با اینکه چرا عملیات کربلای4 با آن همه وسعت و دقتی که فرماندهان
ایثارگر ما از خودشان نشان دادند؛ متاسفانه نتوانست به اهدافش برسد چند نکته را
باید مدنظر قرار داد. ابتدا اینکه این عملیات بعد از عملیات موفق والفجر 8 رخ داد.
شما میدانید که والفجر 8 یکی از سنگینترین و پیچیدهترین عملیاتها در تاریخ جنگهای
دهههای اخیر است. نیروهای ما واقعا با کمترین امکانات روز زرهی دنیا به این نصرت
دست پیدا کردند. حجم ادوات وامکانات ما در مواجهه با صدامیان یک در برابر صد بود.
این عملیات یکی از
عملیاتهای تهاجمی ایران بود و ما به این طریق توانستیم بر سواحل اروند، ساحل شمالی
خور عبدالله و شبهجزیره فاو مسلط شویم. برای عملیات والفجر 8 چند ماه بود که
نیروهای ما عملیاتهای ایذایی را شروع کرده بودند تا عراقیها را سرگرم کنند. به
عبارتی ما سر عراقیها در قضییه والفجر 8 کلاه گذاشتیم.
بچههای سمنان و تهران ماهها
بود آنها را مشغول به خودشان کرده بودند. که عراقیها زمانی به خودشان آمدند که
دیدند کار از کار گذشته است. آنها فکر میکردند که ما در جبهه شمالی عملیات
خواهیم کرد اما به قول معروف رکب خوردند.
ما در این عملیات فقط توانستیم بیش از 1500 سرباز عراقی را اسیر بگیریم. حجم شکست نیروهای عراقی به قدری بود که حتی در یک کنفرانس خبری بعد از اتمام عملیات دو وزیر خارجه امریکا و عراق با هم بگو مگو کردند. عراقیها امریکاییها را متهم میکردندکه شما میدانستید و به ما نگفتید!
این مقدمه لازم
بود که تا بگویم که اولا مجموعه این نصرتهای الهی و تدبیر فرماندهان و همکاری موثر
سپاه و ارتش در والفجر 8 باعث شد که ما در رابطه با عملیات کربلای 4 به یک غرور کاذب برسیم. ما
چون در اروند آن چنان پوزه عراق را لگد مال کرده بودیم؛ خیلی به خودمان مغرور شده
بودیم. این هم نصرت الهی است که اگر کسی به چیز دیگری جز قدرت لایزال الهی تکیه
کند نابود میشود. این پیام الهی است.
نباید فراموش میکردیم. ما تصور میکردیم که میتوانیم از اروند عبور کنیم و دوباره به سمت بصره حرکت کنیم و از جنوب خرمشهر از سمت پالایشگاه تا روبروی جزیره مینو میرویم و سپس جزیره سهیل را میگیریم!
دوما این که بنا به گفته فرماندهان بزرگ جنگ نظیر سردار بزرگوار ما آقا رحیم،
در این عملات یک سرهنگ خائن توپخانه، تمام نقشهها و کالکهای عملیات را به عراق
برد و بعدها خودش هم پناهنده شده بود. تمام نقشههای عملیات لو رفته بود.
ضمن اینکه بنده باید اضافه کنم که متاسفانه در عملیات کربلای 4 دو تن از نیروهای اطلاعات عملیات مفقود شدند. یعنی رفتند و از آنها خبری نیامد. همه آنهایی که در جنگ حتی یک روز را گذرانده باشند میدانند که مفقود شدن نیروی اطلاعات عملیات یعنی خراب شدن کل عملیات.
به همین دلیل عملیات در همان نیمروز اول متوقف شد. تمام فرماندهان بزرگ جنگ فهمیده بودندکه عراق به تمام زوایای عملیات اشراف کامل اطلاعاتی دارد.
تمام نیروهای منافقین و ستون پنجمی که متاسفانه بین نیروهای خودی رخنه کرده بود؛ به رصد نیروهای ما مشغول بودند. کوچکترین حرکتی از ما میشد بلافاصله تا عالیترین سطح فرماندهی عراق مخابره میشد.
لطفا خاطرهای هم از عملیات کربلای 4 تعریف کنید؟
بچههای ما در کربلای 4 واقعا مظلومانه به شهادت رسیدند. ما آنچه را که میبایست انجام بدهیم انجام دادیم. هیچ وقت یادم نمیرود. در قایق نشسته بودیم و آماج حمله عراقیها از آن طرف هورهای اروند بودیم. سکاندار قایق خیی عجله داشت که ما سالم به آن طرف هورها برسیم. گلوله ارچی جی کنار قایق منفجر شد. و پروانه قایق تلوتلو خوران به چیزی گیر کرده بود که قدرت حرکت نداشت. ما مانده بودیم بین دو جهنم. نه میتوانستیم حرکت کنیم و نه فرصت درنگ داشتیم. احساس کردم که پروانه قایق به چیزی گیر کرده است. تمام زورم را به کار بستم تا آن را آزاد کنم. وقتی دست انداختم به آب دیدم که پروانه قایق به شکم یکی از غواصان شهیدمان گیر کرده است. برای اینکه بچهها تضعیف روحیه نشوند گفتم که چیزی نیست. پروانه به گونهای شن گیر کرده بود. بچههای ما اینگونه دلاورانه از جان و هستی خودشان در کربلای 4 گذشتند.
حال و روز بعد از عملیات کربلای 4 چگونه بود؟
اصلا قابل وصف نبود. میتوانم بگویم تمام نیروها روحیهشان را از دست داده بودند. لااقل در لشگر 14 که من حضور داشتم این طور بود. هر روز در پادگانها ختم دوستان شهیدمان را میگرفتیم. احساس میکردیم که دیگر هیچچیز درست نمیشود. عزاداری و نوحه جزء برنامههای هر روزمان شده بود. شرایط اصلا امیدوار کننده نبود. از طرف دیگر خود پادگانها دائما در معرض توپهای بردبلند عراق بود که شوروی به تازگی به عراق داده بود.
تلویزیون عراق لحظهای نبود که از کشتار وحشیانه سربازان و غواصان ما در اروند عکس و گزارش پخش نکند. آنها میگفتندکه ما اروند را حصاد الاکبر کردهایم. یعنی با گوشت سربازان ایرانی اروند تبدیل به یک دیگ بزرگ آبگوشت شده است.
به همهی این موارد اضافه کنید این را که مسئولین ادراه کننده جنگ نظیر آقای هاشمی رفسنجانی میگفتند امسال سال سرنوشتساز جنگ است. اما آنچه را که ما عملا در جبههها مشاهده میکردیم این گونه نبود!
چگونه شد که بعد از شکست عملیات کربلای 4 بلافاصله نیروهای سپاه به فکر عملیات کربلای 5 افتادند؟ وضعیت بهتر شده بود؟
ببینید اینکه بگویم وضعیت بهتر شده بود نه اینگونه نبود. اشاره کردم که نیروها روحیهشان افت کرده بود. تنها چیزی که به واقع ما را سرپا نگه داشته بود؛ شاد کردن دل حضرت امام بود و بس. ما اگر میدانستیم که قلب مبارک حضرت امام با شهادت ما شاد میشد؛ نه تنها من بلکه تمام نیروها آماده شهادت بودند. چه بسا اینکه در کربلای 5 بسیاری برای شهادت آمدند. وصیتنامه شهدای کربلای 5 اصلا با تمام وصایا فرق میکند. پر از سوز و گدازهای عارفانه است. اصلا این وصیتنامهها هر کدام کلاسی از معرفت و خودآگاهی است.
ما با این وضعیت به استقبال کربلای 5 در شلمچه رفتیم. هنوز دو هفته از اتمام کربلای 4 نگذشته بود که خبر آمد باید برای عملیات دگیری آماده شد. در کربلای 5 به نظر من نیروهای عمل کننده از سه وضعیت خارج نبودند. عدهای بیتفاوت بوند. یعنی فکر میکردند که این عملیات هم مانند کربلای 4 خواهد شد. اما عدهای در بالاترین روحیه برای شهادت و از جان گذشتگی. به هر حال ما باید برای تو دهنی زدن به صدام و گرفتن انتقام خون دوستان شهیدمان در کربلای 4 مهیای کربلای 5 شدیم.
حال و هوای عملیات کربلای 5 چگونه بود؟ نیروها چگونه آماده شدند و مقدمات عملیات چگونه شکل گرفت؟
در این عملیات ما چه قبل از عملیات و چه در حین عملیات نصرتهای بیشماری را از خداوند متعال شاهد بودیم. عراق ادعا میکرد که نیروهای ایرانی هیچگاه نخواهند توانست از موانع آبی عبود کنند. عراق دژهایی را با کمک کارشناسان نظامی غربی در شلمچه برای حفاظت از شهر بصره ایجاد کرده بود. این کانالها به گونهای طراحی شده بودند که هم جلوی حرکت نیروهای پیاده را میگرفت و هم برای حرکت قایقها مناسب نبود.
برای این کار بچههای جهاد مهندسی شاهکاری کردندکه در طول تاریخ بینظیر بود. با تمام مرارت و سختیهایی که این کارها دارد توانستند آب کارون را از طریق کانالهای سلمان و ادیب به منطقه بکشند. دشت آمادهی جولان قایقهای تندرو ما شده بود. ضمن اینکه ما شفت قایقها را برای اینکه راحتتر بتوانند حرکت کنند از 120 به 80 کاهش دادیم.
نیروهای عمل کننده گردان امام حسین از لشگر 14 چند روز قبل از عملیات در منطقه حاضر بودند. ما واهمه داشتیم که مبادا عراق این تحرکات را رصد کند. حواسمان را خیلی جمع میکردیم. آن نصرت الهی که میگویم در اینجا به فریادمان رسید. در لحظهای که میخواستیم حجم بالایی از نیروها را جا به جا کنیم؛ آسمان منطقه که دشت صاف و پهناوری بود به غرش درآمد. هوا طوفانی شده بود اما مطلقا باران نمیآمد. یعنی صدای غرش و رعد و برق میآمد اما خبری از باران نبود. همین امر به ما کمک کرد که دور از توجه دیدهبانان عراقی به راحتی نیروها را مستقر کنیم.
شب عملیات چگونه بود؟ نیروهای عمل کننده با چه روحیهای جنگیدند؟
ابتدا باید بگویم که اگر بخواهم وسعت عملیات را به تصویر بکشیم واقعا ناتوان خواهیم بود. من همیشه در بحث روایتگری به بچههایی که به اردوهای راهیان نور میآیند میگویم تصور کنیدکه دو ماشین جنگی با سرعت تمام در جهت مخالف هم در منطقه شلمچه به شدت از روبرو با هم برخورد کنند. آن وقت تصور کنید که چه چیزی انتظارش را میکشید برای شما بازگو کنم.
شب عملیات قرار بر این شد که نیروهای عمل کننده لشگر 27 به فرماندهی حاج علی فضلی برای شکستن خط دفاعی عراق وارد عمل شوند. نیروهای خط شکن گذاشتند تا عراقیها شب را خوب بخوابند(خنده) . ساعت تقریبا از 12 گذشته بود که با یورش نیروهای بسیجی لشگر 27 خط شکسته شد. همان خطی را که عراق ادعا میکرد نفوذ ناپذیر است در کمتر از دو ساعت به تصرف نیروهای ما درآمد. دشمن تصور نمیکرد که ما بتوانیم از کانال ماهی عبور کنیم.
یادم نمیرود که من در سنگر فرماندهی در کنار شهید بزرگوار حاج حسین خرازی نشسته بودم. دل توی دل هیچ کس نبود. ما هر لحظه منتظر بودیم که مرحله دوم عملیات شروع شود. گوش به تماس بیسیمچی قرارگاه فرماندهی بودیم که یک دفعه اعلام کردند دژ دفاعی عراق شکسته شد. تا این مطلب اعلام شد در سنگر فرماندهی لشگر 14 ولولهای به پا شد. صدای تکبیر نیروها بلند شده بود. من در این لحظه حاج حسین را دیدم که با مهر تربتی که در کنار بیسیم بود سجده شکر به جا آورد.
در واقع عملیات بگونهای انجام شده بود که در دو روز نخست عراقیها متوجه حمله نیروهای ایرانی نشدند. سه قرارگاه کربلا، قدس و نجف با حدود ۲۷ یگان سپاه در این عملیات شرکت داشتند. شکستن خط شلمچه برای عراق غیرقابل تصور بود. . اصلا حجم عملیاتی که در روزهای بعد تا فروردین سال 66 ادامه داشت؛ قدرت هرگونه ابتکاری را از عراقیها سلب کرده بود. بچههای ما هر روز مرحلهای را شروع میکردند. این کار عراقیها را ذله کرده بود.
عراق هم در طول عملیات بیکار ننشست. درست با روشن شدن هوا بعد از اولین شبی که بچهها با حماسه بینظیری توانستنداز دژ دفاعی عراق عبود کنند؛ عراق اولین پاتک خودش را شروع کرد. درست تا عصر روز بیستم دی ماه 1365 عراق بیش از 19 پاتک را در منطقه شروع کرد و دقیقا زمانی که متوجه شد؛ سربازان جان بر کف خمینی تسلیم ناپذیر نیستند؛ به صورت کاملا حمایت شده از جانب آمریکا و اجانب دست به حمله شیمیایی زد.
ما به نصرت الهی دست پیدا کرده بودیم. نیروهایی که با بدترین روحیه از به ثمر نرسیدن اهداف کربلای 4 در عملیات کربلای 5 شرکت کرده بودند؛ اکنون به مزد خودشان که همان ایستادگی و صبر در مسیر پیروزی اسلام بود دست پیدا کردند.
انتهای پیام/