فرهنگی >>  اندیشه >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۷  ، 
کد خبر : ۲۸۶۶۶۶
در بازار كتاب چه خبر است؟!

ترويج «نگاه سوء به محارم» در يك رمان 18+

«نمي‌دونم چرا امشب نيلو يه جوري شده! هم سر و صورتش برق افتاده هم ... دامن .... هیکلش.... تابره آشپزخونه از پشت تماشاش مي‌كنم.» این جملات که از درج آن معذوریم توصيفاتي از يك فيلم مبتذل يا تئاتر زيرزميني يا كتاب غيرمجاز نيست.
پایگاه بصیرت / نویسنده : وحید مهری
«نمي‌دونم چرا امشب نيلو يه جوري شده! هم سر و صورتش برق افتاده هم ... دامن .... هیکلش.... تابره آشپزخونه از پشت تماشاش مي‌كنم.»  این جملات که از درج آن معذوریم توصيفاتي از يك فيلم مبتذل يا تئاتر زيرزميني يا كتاب غيرمجاز نيست. بخش‌هايي هستند از يك رمان كه راوي داستان دارد احساسات اروتيك خود نسبت به خواهرش را روايت مي‌كند و اتفاقاً با امضاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي راهي هم بازار نشر شده است! مظلوم اين وسط ادبيات است كه اين روزها به ضرب اباحه‌گري مي‌كوشند سكه‌اش را جعل كنند!
رمان «جناب آقاي شاهپور گرايلي همراه خانواده» منتشر شده توسط نشر چشمه كه در 315 صفحه و با زبان محاوره و از زاويه ديد من راوي به بيان كشمكش‌هاي اعضاي يك خانواده و همسايه‌ها براي رسيدن به وام 5 ميليوني صندوق محله مي‌پردازد. در نهايت هم خانواده گرايلي با تباني رئيس صندوق محله و براي رسيدن به وام به خواستگاري پسر رئيس صندوق محله جواب مثبت مي‌دهند. نويسنده در طول داستان سعي كرده با نمايش جنگ و دعواهاي هميشگي اعضاي يك خانواده همه چيز را به گردن پول و فقر آنها بيندازد و در تعميمي كه به كل جامعه مي‌دهد، عصبانيت مردم را از فقر و نداري خودشان در مقابل ثروتمندي عده‌اي اقليت در جامعه مي‌داند.
  
وقتي باد معده هم راوي داستان مي‌شود!
داستان در بخش‌هاي متعددي از حالت رئال خارج مي‌شود و شكل فانتزي به خود مي‌گيرد. راوي نوجوان داستان هم گاه با خارج شدن باد از معده(!) به شكل ابر درمي‌آيد و داستان را روايت مي‌كند. ابري كه هر بار هم رنگ خاصي دارد. رنگي كه در داستان شكلي نمادين دارد و به اتفاقات قبل از آن مربوط مي‌باشد. در پايان داستان هم - يعني جايي كه قرار است عمق درد و رنج يك خانواده را با قبول ازدواج اجباري نشان دهد - كل آسمان تهران را ابر قرمزي احاطه كرده است.
اين ابر زماني ايجاد مي‌شود كه راوي در منتها‌اليه يأس و غم و درماندگي، پدرش را مي‌بيند: «نيلوفر پابرهنه مي‌آد توي حياط. ندا و ناديا وايستاده‌ن پشت پنجره و از توي پذيرايي دارن نگاه مي‌كنن. خداييش يهو سه هزار ميليارد بار دلم براي بابا مي‌سوزه. زدم داغون شد و رفت. مامان چرا اين وسط يهو طرفداري منو كرد؟ بابا وسط حياط پاهاشو باز گذاشته و دستشو مشت كرده جلو دهنش. داره نفس‌نفس مي‌زنه. داش فرزين، خداييش اين تيريپ سگ‌ تو روحت. بابائه رو ضايع كردي بشر!» اين رمان هرچند تلاش مي‌كند با ساختارشكني، استفاده از اصطلاحات عاميانه و الفاظ ركيك شروع جذابي داشته باشد اما به يك‌سوم نرسيده، كشدار و حوصله‌سربر مي‌شود.
در واقع تمام آنچه كه در اين رمان اتفاق مي‌افتد همان‌هايي است كه در سطور بالا به آن اشاره شد. «جناب آقاي شاهپور گرايلي همراه خانواده» ملغمه‌اي از فحش‌هاي كوچه بازاري و دعواهاي تكراري خانوادگي است كه نه تنها خواننده را براي رسيدن به انتهاي داستان ترغيب نمي‌كند بلكه به نظر، برخي از خوانندگان در ميانه‌ راه كتاب را رها خواهند كرد. استفاده از شبكه‌هاي اجتماعي و روابط پنهاني خواهران راوي داستان هم از ديگر نكاتي است كه در اين كتاب لازم است مورد توجه قرار بگيرد. راوي داستان كه شخصيت اصلي آن هم محسوب مي‌شود حتي گاهي نگاه‌هاي منفي هم به محارم خود دارد و توصيفات اروتيكي از آنها ارائه مي‌كند.
  
هندبوكي براي آموزش فحش‌ها و عبارات ركيك!
نويسنده بجا و بيجا به بهانه ادبيات محاوره‌اي و كوچه و بازاري خود بارها و بارها از واژه‌هاي مختلف جهت تعبير ادرار و مدفوع و باد معده و... استفاده مي‌كند و سعي دارد با ادبيات لمپن و حريم‌شكن خود، مخاطب را با داستان كم‌مايه‌اش همراه كند. غلظت استفاده از اين ادبيات و واژه‌ها به حدي بالاست كه گاه اين نكته را به ذهن خواننده متبادر مي‌كند كه ‌اي كاش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، مجوز اين كتاب را با نشانه و لوگوي مخصوص افراد بالاي 18 سال منتشر مي‌كرد!
كتاب خط داستاني خاصي ندارد. نويسنده قاعده «هر چه پيش آيد خوش آيد» را پيشه خود كرده و عباراتي را سر هم كرده و بدون هرگونه تكنيك داستاني به خورد خواننده داده است. در ميان اين همه بعيد هم نيست كه آن عبارات ركيك متعدد كتاب، نيشخندي را هم بر لب اهلش بنشاند! نظر تعدادي از خوانندگان كتاب هم در شبكه‌هاي مختلف مجازي به اظهار نظر در اين باره پرداخته‌اند، در نوع خود جالب توجه است: «واقعاً متأسفم براي جامعه كتاب و نشر و نويسندگي! كتابي كه در چند ماهه اخير آنقدر مورد تبليغ خواص آن‌چناني(!) بود كه فكر مي‌كردي شاهكار قرن است اما وقتي خواندمش انگار آب سردي ريخته باشند روي سرم! نه زبان درست و درمان دارد نه روايت كامل و نه حتي مضمون دندان‌گيري! هيچ و هيچ و اين همه احسنت و آفرين منتقدها!» فرد ديگري نوشته است: «بيشتر كمك كرد تيكه‌ها و فحشاي با حال ياد بگيرم چيز جالب ديگه‌اي نديدم!» خواننده ديگري هم نوشته است: «نويسنده سعي كرده چاشني طنز رو به لحن داستان اضافه كنه اما لحن داستان بسيار اعصاب خردكن است!»

آقاي جنتي! به 15 اسفند 1392 برگرديد!
«وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي‌كوشد با تعميق فرهنگ و هنر متعهد، تقويت احساس مسئوليت در پديدآورندگان آثار و اصحاب رسانه و جذب حداكثري اهالي فرهنگ و هنر كه در نقاط عطف تاريخي همچون انقلاب اسلامي، دفاع مقدس، سازندگي و صحنه‌هاي مختلف رويارويي با تهاجم فرهنگي مجاهدتي بي‌بديل نموده‌اند، تمامي همت خويش را براي تحقق منويات ايشان به كار گيرد. اميد مي‌رود حاصل اين تلاش و اداي تكليف مورد تأييد رهبري گرانقدر انقلاب اسلامي، رضايت مراجع عظام تقليد و همه دلسوزان مؤمن و متعهد واقع شود.»
اينها بخش‌هايي از پيام 15 اسفند 1392 است كه توسط وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر شد. بيانيه‌اي كه موجبات اميدواري را هرچند براي مدت زماني كوتاه فراهم آورد اما نشانه‌هاي بيروني چندان اميدبخش نيست! آقاي جنتي؛ وزير محترم فرهنگ و ارشاد جمهوري اسلامي! اين روزها انتشار برخي كتاب‌ها آينده نويدبخشي را اميد نمي‌دهند و مايه نگراني دل‌سوزان را فراهم آورده‌اند! مانيفست نظري شما اگر بيانيه اسفند 92 باشد قطعاً و يقيناً مفاهيمي كه تنها نمونه‌اي از آن در سطور فوق شرحش رفت مصاديق واقعي «تهاجم فرهنگي» هستند.
مفاهيمي كه با هيچ ادله اخلاقي و حرفه‌اي ادبيات و نشر توجيه‌كننده نيست و ستون‌هاي اصلي فرهنگ و اخلاقِ جامعۀ ايراني مسلمان را آگاهانه يا ناآگاهانه ويران مي‌كنند! بر ناشر و نويسنده آثاري مانند اثر فوق حرجي نيست اما اين وزارت ارشاد است كه در ايستگاه آخر بايد قاطعانه ايستاده و جلوي اباحه‌گري‌هاي حوزه نشر را گرفته و پاسدار مفاهيم و هنجارهايي باشد كه ايران براي به دست آوردن آنها هزينه‌هاي مالي و جاني بسياري پرداخت كرده است. آقاي جنتي! بياييد به آفتاب بيانيه 15 اسفند 92 برگرديم! 
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات