(روزنامه ايران - 1394/07/15 - شماره 6046 - صفحه 17)
* جناب دکتر حاضری، تعریف شما از حزب چیست؟ و به اعتقاد شما تحزب با دموکراسی چه نسبتی پیدا میکند؟
** «حزب» یک جمعیت نسبتاً سازمانیافته با هدف و جهتگیری سیاسی است که اغلب برای مشارکت در کسب قدرت، مقابله با قدرت یا حمایت از آن، موضوعیت پیدا میکند.
در مورد اینکه حزب چه نسبتی با دموکراسی پیدا میکند، باید گفت «دموکراسی» بستری را فراهم میکند تا مردم از رهگذر آن در سرنوشت خود مشارکت کنند و بر قدرت ایجاد شده تأثیر بگذارند، اما «تحزب» به عنوان محصول دوره مدرن، گاه میتواند در وجهی بروکراتیک نیز بروز کند. به عبارتی تحزب میتواند به صورتی پارادوکسیکال و کژکارکردی به ضد دموکراسیخواهی نیز بدل شود که هم از درون نافی دموکراسی درونی یا ساز و کارهای انتقال قدرت از بالا به پایین حزب باشد و هم از برون و در فضای اجتماعی جایگزین حق انتخاب آزادانه مردم شود. در واقع ساز و کارهای حزب چه از درون و چه از برون میتواند کارکرد ضد دموکراتیک داشتهباشد که از آن با عنوان «آسیبشناسی احزاب» یاد میشود.
* چنانچه اشاره شد تحزب میتواند گاه برخلاف خاصیت دموکراسیخواهانه خود به عاملی بروکراتیزهکننده بدل شود. حال به اعتقاد شما بهرغم وجوه تعارضی که این پدیده ممکن است به همراه داشته باشد چقدر وجود آن برای داشتن «سیاستی پویا» ضروری است؟
** واقعیت این است که بدون سازمانهای حزبی و فعالیتهای حزبی نمیتوان به تصویر درستی از دموکراسی حقیقی رسید. در واقع جامعه بدون وجود احزاب به یک «پوپولیسم مخرب» گرفتار میشود. احزاب ضرورتاً لازمه یک دموکراسی پیشرفته است اما واقعیت این است که صرف وجود حزب در یک جامعه، تضمینکننده دموکراسی نیست. تحزب شرط لازم اما ناکافی در مسیر دموکراسیخواهی است.
* به اعتقاد شما تحزب در چه جوامعی شکل میگیرد و برای پا گرفتن آن در یک جامعه چه بسترهایی ضروری است؟
** فعالیت حزبی در عین حالی که خود مقوم و ایجادکننده یک فرهنگ دموکراتیک و فرهنگ سیاسی مدرن است در عین حال نیازمند یک فرهنگ دموکراتیک عمومی نیز هست؛ یعنی تا مردم و رهبران حزب حقیقتاً به یک فرهنگ تعاملگرا، مشارکتجو و دموکراسیخواه باور نداشتهباشند، فعالیتهای حزبی نمیتواند کارکرد بهینه خود را داشتهباشد و حزب تنها عاملی برای ترقیِ بخشی از جامعه نخبگان خواهدشد و آنها از طریق عوامفریبی و روشهای اقتدارگرایانه درون حزبی و از بالا، ماهیتی ضد دموکراسی مییابند.
* جایگاه احزاب را در کشور خودمان چگونه ارزیابی میکنید؟ چقدر فضای سیاسی بسترهای لازم را برای فعالیتهای حزبی فراهم کردهاست؟ برخی بر این باورند که احزاب در جامعه ما بدرستی بنیان و قوام نیافتهاند، قضاوت شما دراین باره چیست؟
** ممکن است این تلقی در مورد بخشی از احزاب درست باشد اما نمیتوان آن را به همه احزاب تعمیم داد. این در حالی است که تاریخ احزاب ایران همواره شاهد حزبهای فرمایشی یا دستآموزِ قدرت و منافع دولتی نیز بودهاست ولی در عین حال فعالیتهای حزبیِ مستقل از دولت با انگیزهها و تلاشهای صادقانه نیز در کارنامه سیاسی کشور دیده میشود. آنچه مهم است این است که تا بستری عمومی برای برقراری فرهنگی دموکراتیک در جامعه فراهم نباشد و تا نهادهای حکومت و قدرت آن فرهنگ دموکراتیک را به رسمیت نشناسند، و به آن پایبند نباشند احزاب نمیتوانند دوام و قوام جدی داشتهباشند. در واقع در فقدان بستر مساعد مردمی و زیر آفتاب سوزان قدرتطلبی و فرصتطلبی، احزاب همواره آسیبپذیر خواهندبود.
آنچه در زمینه آسیبشناسی احزاب باید مورد توجه قرار گیرد این است که ما نه تنها در جامعهمان حزب نداشتیم بلکه فرهنگ ضد حزبی نیز داریم که بسیار آسیبزننده است. به این معنا که تقریباً در جامعه ما برای بسیاری از چهرههایی که میخواهند معتبر باشند اعلام تعلق و تعهد نداشتن به حزب یا جناح سیاسی، خود به عنوان یک ارزش مطرح است. از این رو، مادامی که در جامعه تعلق نداشتن به یک حزب ارزش پنداشتهشود، نهاد حزبی مؤثر پا نمیگیرد.
* در نتیجه حاکمیت چنین فرهنگی در جامعه با چه آسیبی مواجه خواهیم شد؟
** رویکردها و رویههای پوپولیستی براحتی رایج میشود و میتواند عوامفریبی بر صحنه سیاست کشور حاکم شود. رهبران و شخصیتهای سیاسی به جای اعلام تعهد و پیوند با یک ایدئولوژی شناخته شده و تجربه شده که ملاک و معیاری برای ارزیابی مواضع آنها است و طبیعتاً برای آنها محدودیتآور نیز هست، به بیان مواضع شخصی که منطبق با نیازها و علایق بخشهایی از مردم صورتبندی شدهاست، اقدام میکنند و به این ترتیب حمایت یا هواداری آن گروه از مردم را کسب میکنند ولی فردای آن روزگار مردم متوجه میشوند آن ادعاها کممایه و بیپایه و یا در بهترین حالت آرزوهایی غیر واقعگرایانه بودهاست و امکان تحقق نداشته است.
* احزاب در جامعه ما اغلب متکی به اشخاصاند که این، از جمله آسیبهای احزاب بشمار میرود. به اعتقاد شما مناسبترین مبنا برای شکلگیری احزاب چیست؟
** معتقدم مناسبترین پایه برای تشکیل حزب، یک «ایدئولوژی سیاسی» است که تعریف کننده منافع، استراتژیها و تاکتیکها باشد و افراد بهاندازه تعلقشان به آن ایدئولوژی در حزب اعتبار پیدا کنند. هر وقت احزاب ما از چنین ایدئولوژیهای استخوانداری بهرهمند بودند، آن وقت اشخاص بر اساس میزان پایبندی و تعهدشان به این ایدئولوژی در حزب رشد کرده و جایگاه پیدا میکنند و آنجا است که شاهد حضور رهبران متعهد و وفادار به ایدئولوژی حزبی هستیم.
در غیاب چنین ایدئولوژیهایی، این ایدهها و افکار اشخاص و رهبران است که خود را در هیأت «ایدئولوژی حزبی» ظاهر میکند. البته این هم لزوماً برای همیشه منفی نیست. اگر یک حزب مبتنی بر ایدههای یک شخص سامان پیدا کند اما بلافاصله همان اندیشهها به یک نظام اندیشگی مدون، شفاف و استقراریافته تبدیل شود بهطوریکه این نظام اندیشهای مستقل از تحولات فکری خود آن رهبران موضوعیت داشتهباشد، حزب میتواند استحکام و درعین حال پویایی خود را حفظکند. در غیر این صورت، حزب تابع تحولات فکری و به عبارتی تلون و دگردیسیهای مواضع رهبران خواهد بود.
* آیا تحزب به عنوان یک عامل تکثرآفرین میتواند مانعی بر سر ایجاد وحدت در یک جامعه باشد؟
** بله، از مشکلات و آسیبهایی که برای نظام حزبی مطرح میکنند این است که معمولاً حزب دربرگیرنده گرایشهای فکری و اهداف جمعیتهای خاص و همفکر است و طبیعتاً نماینده و بیانگر اهداف و آرمانهای بزرگ ملی نیست. از این رو، اگر این حزب در مسیر تحقق اهداف این بخش از جمعیت که کوچکتر از واحد ملی است فعال شود و عمل کند، امکان تزاحم آن با منافع ملی متصور است. بالاخره احزاب نمایندگی منافع و اهداف جمعی خاص از ملت را برعهده دارند و این امر گاه میتواند در تعارض با منافع ملی قرار گیرد. مگر آنکه خود جمع یا گروهی که حزب را تشکیل میدهند، آگاهانه منافع حزب و جهتگیریهای آن را در راستای منافع ملی تعریف کنند که این کار بسیار سخت و مشکلی است اما با این حال غیر ممکن نیست.
* چقدر به این مسأله به عنوان یک آسیب نگاه میکنید؟
** در برخی جوامع تکثرگراییهای حزبی خود مبنایی برای دموکراسی است؛ به این صورت که رقابت قانونمند و سالم گروهها و احزابی که هیچکدام اهداف ملی ندارند و اهداف و منافع خاص قشر، طبقه یا حتی واحدهای کوچکتر ملی را دنبال میکنند خود میتواند به دموکراسی شکل دهد. به عبارتی دیگر، برآیند رقابت سالم و قانونمند احزاب و گروههای کوچک و متکثر خود نماد پیگیری اهداف ملی به نحوی دموکراتیک است.
* «شناسنامهدار شدن احزاب» بارها از سوی رئیس جمهور مطالبه و تأکید شدهاست، فکر میکنید چقدر این امر میتواند به تحقق دموکراسی در جامعه کمک کند؟
** معتقدم شناسنامهدار شدن گروهها و احزاب باعث میشود تا احزاب بدون آزمون ادعاها و جهتگیریهایشان نتوانند در صحنههای تاریخیای چون انتخابات، به صورت تشکیلات جدید و نوظهور ظاهر شوند. به عبارتی، صحنهگردانی گروههای فصلی از آفتهای بزرگ جامعه ما است. اما به غیر از اینکه احزاب هویت تثبیت شدهای ندارند، گاه نسبت افراد و اعضا با حزب از دیگر مشکلات است. بسیاری از افراد از مسیر یک حزب یا جریان سیاسی به قدرت و مسئولیت میرسند اما بعد به همان سازمان و همان جهتگیریهای حزبی وفادار نمیمانند و در واقع حاکمیت همان ارزش اجتماعی عدم وابستگی به یک حزب باعث میشود تا افراد خود را مستقل از آن حزب نشان دهند.
از این رو، هم به نهادمندی، ثبات و تاریخی شدن احزاب نیاز داریم و هم به ساز و کارهایی که برای پایبندی به تعهد حزبی است. بر این اساس، معتقدم هم ثبات خود نهاد حزب و هم ثبات و وفاداری افراد به نظام حزبی میتواند در مسیر تحقق دموکراسی به عنوان ضرورتی جدی مطرح باشد.
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6046/17/90236/0
ش.د9402702