ما امروز در کشور تقریباً با 5 بحران مهم در حال دست و پنجه نرم کردن هستیم و چند بحران دیگر نیز هست که هنوز به آن نرسیدهایم.
1.اولین بحران کودتای ایدئولوژیکی است که کارگزاران در جمهوری اسلامی انجام دادند و هیچگاه از آن سخن گفته نشد و تنها سخن از این گفته میشد که جریان کارگزاران در فتنه 88 نقش داشتند. اما در عقبه این ماجرا یک کودتای ایدئولوژیک در بدنه حاکمیت ما بوجود آمده است که کمتر از آن سخن گفته میشود.شورای روابط عمومی آمریکا سال 75 به این نتیجه میرسد که اگر دنبال پیروزی در ایران هستند، باید از اصلاحطلبانی در کشور حمایت کنند که در کشور دغدغه گذر از سنتگرایی به مدرنیته را دارند.
2.اصلاح طلبان بین سالهای 76 تا 84 روی کارآمدند اما هیچکدام از خواستههایشان محقق نشد و اقدامات آنها باعث شد که مقام معظم رهبری فرمودند 3 مرتبه اقدام برای براندازی نظام صورت گرفت؛ یکی در سال 68 و پس از رحلت امام، یکی در سال 78 و دیگری در فتنه سال 88آمریکاییها در سال 84 نظرشان نسبت به اصلاح طلبان به کل تغییر کرد و دیگر به دنبال حمایت از اصلاحطلبان نبودند.
3.در سال 82 شرایطی مانند همین امروز پیش آمد؛ ببینید امروز نتیجه رد صلاحیتهای مجلس اعلام شد و خبر آمد که استاندار خوزستان استعفا داد و دقیقاً همین اقدام در سال 82 نیز رخ داد. در سال 82 وقتی عدهای که امروز هم رد صلاحیت شدند، عدم احراز گرفتند پروژه اصلاحات این بود که انتخابات را برگزار نکند؛ موسوی لاری وزیر کشور، یونسی وزیر اطلاعات و خاتمی رئیس جمهور وقت اعلام جنگ کردند بر علیه حاکمیت نظام و تعداد زیادی از استانداران آن زمان به طور دسته جمعی استعفا دادند. برنامه دولت در آن زمان این بود که انتخابات را برگزار نکند تا نظام را تا تحت فشار قرار دهند. در آن زمان که در آستانه مذاکرات سعدآباد هم بود، پروژه اصلاحات برای انتخابات شکست خورد و دیدید که نتیجه مذاکرات هم چه شد.
4.پس از این
اقدامات شورای روابط خارجه آمریکا گزارشی داد که در آن آمده بود :"ما نمیتوانیم
از طریق اصلاحات در ایران نفوذ کنیم و تغییر در این کشور بوجود آوریم و پروژه اصلاحات
ما را به هیچجا نمیرساند. ما باید به دنبال یک مارتین لوتری باشیم که بیاید در
ایران اسلام آزاد را به راه اندازد." بنده بارها گفتهام عبدالکریم سروش حکم
مارتین لوتر اسلام را دارد. یعنی بیاید فقه ستیزی بکند، با فقها مخالفت بکند و
ارزشهای دینی را رد بکند و تشکلهایی به راه اندازد که بشود نیروی محرکهای برای
براندازی نظام. در
سال 84 که اصولگرایان به پیروزی رسیدند پروژه 16 ساله آمریکا برای نفوذ در کشور
نقش بر آب شد و اگر به احمدینژاد انتقاداتی وارد است برای این است که از مقام یک
رئیسجمهور ارزشی و حزبالهی خارج شد.
احمدینژاد با آمدنش نقشه آنها را کاملاً
به هم زد.
5. پس از این حرکت
شورای روابط خارجی آمریکا به این نتیجه رسیدند که ما باید بر روی یک نیروی جدید در
ایران سرمایهگزاری کنیم که این نیرو محرکه اصلی براندازی در جمهوری اسلامی بوده و
ما تا به حال کم به آن توجه کردهایم. آنها گفتند که ما گزینههای آزادیخواهانه را در ایران اشتباه
برآورد کردیم؛ اصلاحاطلبان میتوانند یک گزینه براندازی باشند، اما نمیتوانند آن
را رهبری کنند و قدرت ایجاد یک مکانیزم اجتماعی درون حاکمیت را ندارند.
قدرت براندازی در کشور یعنی اینکه بخشی از
سیستم مدیریتی میانی و بدوی در کشور دست به دست هم بدهند و یک نیروی خارجی که همان
اجتماعی است به آن اضافه شود و یک فلجی در کشور بوجود آید که منجر به دادن یک باج
شود که سپاه آن باج را نمیدهد. فرمول آنها برای براندازی همین بود که این مسئله در بدنه تکنوکراتها
دیده میشود که چهره مجسم آنها حزب کارگزاران سازندگی است.
کارگزاران برای اولین بار برای برقراری
رابطه پیش قدم شدند. در آن سال اعلام کردند که دوران حزبالهیها تمام شده و ما
باید به دنبال سرمایهداری برویم.
اولین اقدام آنها این بود که دو وام کلان
را از صندوق بینالمللی گرفتند که این وامها ما را مجبور میکند یک مدل توسعه
اقتصادی و فرهنگی را بپذیریم و بر طبق آن باید یک برنامه توسعه را بنویسیم. اینها
آمدند، گفتند ما نوعی مدل سرمایهگذاری تعدیل شده در ایران را میپذیریم و نوعی
لیبرالیسم را مجبوریم در ساخت حاکمیت منظور کنیم
( در جمع دانشجویان دانشگاه امام حسین(ع*