(روزنامه شرق ـ 1394/06/26 ـ شماره 2400 ـ صفحه 6)
تعدادشان آنقدر کم است که بر سر جذبشان اختلاف افتاده. اسمشان «احمدینژادی» است ولی هم «یکتایی»ها یا همان دولتمردان سابق «احمدینژاد» که با ایجاد یک جبهه جدید سفره خود را از رئیس پیشین جدا کردهاند چشم امید به جذب آنها دوختهاند و هم دفتر احمدینژاد از اینکه رفقای نیمهراه پا در گلیمش کنند و سهمی از سفرهاش را بخواهند شاکی است. اگرچه گفته میشود که خود «احمدینژاد» بعید است برای انتخابات مجلس برنامهای داشته باشد و حامیانش بیشتر برای بازگرداندنش به انتخابات ریاستجمهوری برنامهریزی کردهاند. شنیدهها حاکی از این است که جبهه یکتا بعد از برگزاری یک همایش پرسروصدا، در سکوت خبری فرورفته و چراغخاموش در استانها فعال شده است. «یکتا» اگرچه برای رأیآوری روی بدنه حامیان احمدینژاد سرمایهگذاری کرده است اما برای ورود به مجلس چشم به سهمیهای از فهرست اصولگرایان دارد چراکه بهتنهایی وزنی برای حضور ندارد. از سوی دیگر خبرهای جستهوگریخته هم حاکی از این است که طرفداران احمدینژاد هم در استانها فعال شدهاند.
به گزارش تابناک، «تیم انتخاباتی احمدینژاد در استان خراسانرضوی و بهویژه مشهد فعال شده است و حتی بهصورت منظم جلساتی را برگزار میکند». این را البته میتوان نتیجه غیرمستقیم نشستی با عنوان «تبیین اندیشههای امام و انقلاب» که دو ماه قبل با سخنرانی احمدینژاد و حامیان استانیاش برگزار شد و همچنین صحبتهای ثمرههاشمی دانست. «ثمرههاشمی» در یکی از کارگاههای آن نشست گفته بود: «نقد سیاست خارجی دولت فعلی باید در دستور کار دائمی کارگروههای سیاست در استانها باشد». سرمایهگذاری روی حامیان استانی احمدینژاد را از آنجا میشود فهمید که بعد از عدم حضور «احمدینژاد» در امامزاده علیاکبر چیذر-باوجود اعلام قبلی در رسانهها و شبکههای اجتماعی همسو- حامیان تهرانی او، کمبودن جمعیت حاضر در امامزاده را علت غیبت احمدینژاد تحلیل کردند و مدعی شدند که محبوبیت او در شهرستانها بیشتر است.
اما این بدنه حامیان«احمدینژادی» چه کسانی هستند و اینروزها چه میکنند؟ اگرچه «احمدینژاد» هم مانند هر رئیس دولت یا سیاستمداری طرفدارانی از طبقات و سنین مختلف دارد اما بیشتر حامیان او، بهویژه فعالان رسانهای حاضر در گروههای اجتماعی عموما، جوانان ٢٥ تا ٣٥ سالهاند. حامیان او دو دستهاند؛ آنها که «احمدینژاد» را مساوی با «مشایی» و برعکس میدانند و کوچکترین انتقادی را علیه هیچکدام برنمیتابند، اقبالشان به این دو نفر از جنبه حمایت فراتر رفته و شکلی تقدیسگرایی و شخص پرستی پیدا کرده است. تعبیری مانند اینکه «اگر دکتر یک کار کرده باشد و آن معرفی مشایی به دنیا، کافی است». «احمدینژاد» به نظر آنها مظلومتر از رجایی و بهشتی است. یکی از آنها درباره این تعصب میگوید: «بسیاری از ما هویت سیاسیمان با آمدن احمدینژاد شکل گرفت، نوجوانان و جوانانی که با تیر٨٤ سیاسی شدند همانطور که برای بسیاری از شما دوم خرداد منشأ هویت سیاسی شد».
در واکنش به تقدیسگراییها البته هستند حامیانی که نگاهی منطقی و منصفانه دارند: «ما راضی به رفتن هیچکس نیستیم. خالیکردن میدان راه چاره نیست. نشنیدن و حذف صورتمسئله مشکل هیچکسرو حل نکرده. اینکه ما اینقدر روی یک نفر تعصب داشته باشیم که نقد به او را در سطح نقد به انبیا و اولیا بدانیم، خیلی داستانه. آقای دکتر هم انسان بوده و انسان اشتباه میکند. اینکه نخواهیم هیچ انتقادی رو بپذیریم و طرفرو در حد معصوم بدونیم واقعا جای شک در اعتقاد داره! یک مقدار سعهصدر را بالا ببرید. ما به هیچکس اهانت نکردیم و سعی میکنیم نکنیم. اگر دوستان در این حد هم تحمل نکنند، وای بهحال آزادی بیان.».
در ادبیات سیاسی آنها، جریانهای سیاسی به سه دسته تقسیم میشود. احمدینژادی، اصلاحطلب و اصولگرا. تقریبا هیچ اصولگرایی را قبول ندارند. با پایداریها که کاردوپنیرند. مقایسهشان هم جالب است مثل این پرسش که «از کی تا به حال اصولگراها احمدینژادی شدند یا مگر اصولگراها احمدینژادی بودند؟!». انگار اول احمدینژاد و احمدینژادیها متولد شدهاند و پس از آنها اصولگرایی زاده شد. از نگاه آنها فقط یک احمدینژاد و مشایی وجود دارد و لاغیر. برایشان تقریبا اصلاحطلب و اصولگرا یکی است: «من چون بالاوپایین اصلاحطلبها و اصولگراها و عماریون و کیفاللهی را دیدم، تقریبا معتقدم یکی هستند... در دهه گذشته و آینده، معیار احمدینژاد است که پرچم دستشه...». «خودعمارپندار» و «مصباحیون» از واژگان سیاسیِ اختراع آنهاست و از اصلاحطلبان هم واژه «دلواپسان» را به عاریت گرفته و وارد دایره واژگانی خود کردهاند. نوع نگاهشان به شخص علی لاریجانی و هاشمیرفسنجانی را هم میتوان از نحوه نوشتار مرسوم و املای اسامی این دو نفر در گروههای اجتماعیشان فهمید.
شاقول مشایی
اما دسته دیگر به اصولگرایان منتقد احمدینژاد شبیهترند. آنها اگرچه حامی احمدینژادند، اما با مشایی زاویه و درباره برخی اقدامات احمدینژاد هم شبهه دارند. این شبهات تمام هم نمیشود؛ از مذاکره با آمریکا تا ١١ روز خانهنشینی تا خود «مشایی» و... . دسته اول موظف به رفع شبهه دسته دوم هستند و یکی از شیوههای رفع شبهه هم استفاده از تشابهسازی تاریخی است، مثلا احمدینژاد را عدالتگستری میدانند که تنها مانده و یارانش او را یکبهیک واگذاشتند. گرچه برخی از مریدان دسته دوم اعتقاد دارند جرقه مخالفت را خود احمدینژاد زد و پتانسیلهایش را سوزاند. نمونههایی از این شبهات اینهاست: «...آیا اینکه رئیس دولت کار مملکت را رها و شخصا تبلیغ کاندیدای خاصی را کند و اصلا با جانبداری بههمراه آن شخص به ستاد انتخابات برای ثبتنام برود، موضوع مهمی نیست؟ اینکه تورم در دولت ایشان نزدیک به ٣٧ درصد بود، مهم نیست. چرا با افزایش تورم در سال ٩٠، احمدینژاد میزان یارانه را افزایش نداد...».
دسته دوم هنوز هم نتوانستهاند علت اینهمه حمایت مشایی از سوی احمدینژاد را با وجود همه حواشیای که تراشید، هضم کنند. صحبتهای مشایی درباره دوستی با مردم اسرائیل یا نوشته روزنامه «هاآرتص» که: «ما امروز به احمدینژاد احتیاج داریم»، برای آنها محل پرسش است.. یکی از پاسخهایی که به این شبهه داده میشود، این است که «طرح بچههای دانشگاه امامصادق بوده برای اختلافافکنی». یک نفر پاسخ میدهد که «مشایی گفته ما نمیخواستیم چهره خشنی از ایران ارائه شود و برای همین تقسیم کار کردیم که درعینحال که دکتر به اسرائیل حمله میکند، ما مردم این کشور را مستثنا کرده تا بگوییم حساب مردم و دولت را از هم جدا کنیم». اما پاسخها کفایت نمیکند و شبهه همچنان جاری است. درنهایت پاسخ دسته اول به دوسته دوم، این است که «شما احمدینژادِ خودتان را قبول دارید نه احمدینژاد واقعی را. احمدینژاد گفته است احمدینژاد یعنی مشایی» یا «در پاسخ به کسانی که میگویند دکتر مشایی را کنار گذاشته است، باید گفت اینها در جمعهای خصوصی کنار هم دیده میشوند و اتفاقا مهندس خودش را سیبل دکتر کرد و هر تهمتی را برای فرمانده احمدینژاد به جان خرید...».
آنتاگونیسم هاشمی- احمدینژاد
فضای آنتاگونیسمی (دوگانهانگاری)
هاشمی- احمدینژادی که با دوقطبی انتخابات ٨٤ آغاز شد و در مناظرات انتخاباتی سال
٨٨ به اوج رسید، یکی از ستونهای تحلیل مریدان احمدینژاد است. آنقدر ملکه ذهنشان
شده است که همه نگاهها و تحلیلهای سیاسیشان بر این محور میچرخد. تحلیلشان یک
پایه تئوریک هم دارد که در نوشتههای «عبدالرضا داوری»، فعال رسانهای نزدیک به
احمدینژاد، بارها مطرح شده است. او میگوید: «ساخت حقیقی قدرت را هاشمیرفسنجانی
چیده است و احمدینژاد برای تغییر این ساخت آمده بود». این تصور تا آنجا پیش میرود
که برخی مریدان دسته دوم، حتی مشایی را آدم هاشمی و نفوذی او میدانند. حتی تحلیلها
از بازگشت جلیلی به رسانهها به بهانه بررسی برجام در مجلس و تحلیلهایش هم باز به
«هاشمی» ربط پیدا میکند. ظهور دوباره جلیلی را به همان تکمیلشدن پازل هاشمی-
جلیلی جنگطلب و روحانی صلحطلب تعبیر میکنند. کاش جلیلی بفهمه که مخالفتش با
برجام به جای اینکه به نفع جریان انقلاب تمام میشه و باعث نارضایتی در عموم مردم
میشه، علیه اقتدارگرایان و این چیزیه که هاشمی نیاز داره».
یکی از آنها مینویسد: «زمان ریاستجمهوری از دکتر سؤال کردم بیا از جلیلی حمایت کن، گفت جلیلی آدم مؤمنی است ولی شخصیتی نیست که جلو هاشمی بایستد، حرفش این بود فقط خود مشایی است که میتونه این کاررو بکنه...». این دوگانه انگاری در ماجرای همراهی احمدینژاد با مشایی در زمان ثبتنام هم ادامه پیدا میکند. یک شبهه این است که «چرا با مشایی برای ثبتنام حاضر شد که بگوید تنها نماینده دولت مشایی است؟». پاسخ این است که «میخواست بگوید اگر ما رد صلاحیت شویم دوباره هاشمی میآید!»
موضع «احمدینژادی»ها در ماجرای پرونده هستهای شبیه اصولگرایان تندروست. از منظر آنها همه دستاوردهای هستهای در توافقنامه بربادرفته است و زمینه نفوذ دشمن فراهم شده است. آنها احساسی دوگانه نسبت به رئیس سابق تیم هستهای دارند. از سویی گفتمان او را همسو با احمدینژاد نمیبینند، به ویژه به خاطر اینکه در دو سال آخر احمدینژاد را از پرونده هستهای کاملا کنار زده بود از او بسیار دلخورند. از سویی برخیشان معتقدند که اگر جلیلی رأی میآورد میتوانستند میوه درختی که دکتر کاشته بود را بچینند. نمونههایی از اظهارنظرهای متناقض درباره جلیلی این چنین است: «جلیلی مورد حمایت دکتر بوده... مورد حمایت دکتر نبوده... انتخاب دکتر نبوده اما مورد حمایتش بوده... اگه مورد حمایت دکتر بوده حتما طبق نظرش رفتار میکرد. اصلا از دو سال آخر که دکتر گفت در مسئله هستهای نقشی ندارم... من هیچوقت از جلیلی نشنیدم دم از انحراف دکتر بزنه... اصلا و ابدا جلیلی مورد حمایت دکتر نبوده، دکتر فقط یک نماینده داشت... . جلیلی نماینده پایداری بود که دشمنترین دشمنان دکتر بودند... این رسانههای اپوزيسیون خیلی اصرار داشتند که جلیلی را بگذارند پای دکتر... . نصف آراء جلیلی مال دکتر بود که از روی ناچاری به ایشون رأی دادند... . پایداریها دارند میآیند سمت دکتر... جلیلی گفت من به احمدینژاد رأی ندادم... از پایداری برای دکتر دوست درست نمیشه... . جلیلی میآمد همین پایداریها مشایی را اعدام میکردند... .».
در یکی از این گروههای تلگرامی حامیان احمدینژاد یک نفر عکس جلیلی را با تبریک تولد گذاشته است؛ یک نفر دیگر مینویسد: «برویم خداروشکر کنیم که تیم جلیلی (نه شخص جلیلی) رأی نیاورد چون مطمئن باشید رفتاری با دکتر و اطرافیانش میکردند که...، مگر یادتان رفته بزرگان پایداری آن موقع چه تهمتها و نامردیها که به دکتر نکردند یادتان رفته پس لطفا کمی درک کنید چه میگوید و به خیلی تفاسیر بزرگان پایداری درباره دکتر و بغض و کینه آنها فکر کنید».
گفتمان احمدینژاد
سؤال درباره گفتمان احمدینژاد هم زیاد است: «... یعنی مسکن مهر، یعنی خدمت به مردم یعنی یارانه». یک نفر مینویسد: «گفتمان دکتر گفتمان انقلاب اسلامیه... احمدینژاد همانی بود که در عمل دیدید اگر از خارج تشریف آوردید که با این محدودیت فضا قابل ارائه نیست... گفتمان بهار همان گفتمان انقلابه... گفتمان احمدینژاد یعنی بریدن دستوپای اژدهای هفتسر آقازادهها». پاسخها اما برای پرسشکننده قابل دفاع نیست: «کسی جوابی نداد فقط گفتید دکتر راه خدا میره و... منتظر تنگتر شدن حلقه دوستان باشید!»