تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۰  ، 
کد خبر : ۲۸۸۲۶۱
مسعود اسداللهي در گفت‌وگو با «مردم‌سالاري»:

آمريکا در موضوع سوريه مردد است

مقدمه: ترور،جنگ و خونريزي ديگر مرز نمي‌شناسد. داعش به حاميان سابق خود ديروز درس تلخي داد اما بعيد مي‌دانم غربي‌ها درس بگيرند! در سابق غربي‌ها تروريسم را در خارج از مرزهاي خود پروار مي‌کردند و مذاکرات نمادين حل آن را داخل مرزهاي جغرافيايي خويش انجام مي‌دادند اما گروه‌هاي تکفيري غرب ساخته قرن 21، قاعده بازي را تغيير داده‌اند و هر از گاهي ترور را به داخل مرزهاي کشورهاي حامي‌تروريست‌ها نيز مي‌کشانند.اما سوال اينجاست که چه مي‌شود سگ‌هاي ‌هاري همچون داعش خود را زخمي‌مي‌کنند؟آيا مرض دارند حاميان خود را از خود دور کنند؟ و يا اينکه احساس مي‌کنند ديگر حمايتي در کار نيست و به اصطلاح «هار» شده‌اند؟ حال از ديروز دوباره سران کشورهاي دنيا در وين دور هم جمع شده اند تا مشکل ترور و تروريسم را در سوريه که البته الان دامنه آن قاره سبز را نيز در برگرفته است، حل کنند. از اين رو برآن شديم قسمت دوم مصاحبه دکتر مسعود اسداللهي را امروز پي بگيريم. بخش اول آن به تاريخ هفتم آبان ماه در روزنامه مردم سالاري در زمينه استراتژي‌هاي آمريکا در خاورميانه و نحوه مواجهه آمريکا با انقلاب اسلامي‌و برهم خوردن معادلات آمريکا با ظهور و صدور استراتژي انقلاب اسلامي‌ايران بود. در اين شماره با توجه به بحث نشست وين نقش ائتلاف‌هاي بين المللي،ائتلاف چهارگانه،احتمال تشکيل ائتلافي شبيه ائتلاف ورشو، نقش کشورهايي همچون عراق،ترکيه،عربستان،روسيه،چين،آمريکا،مصر و رژيم صهيونيستي را در سوريه بررسي کرديم که در ادامه متن کامل بخش دوم مصاحبه مردم سالاري با مسعود اسداللهي تحليلگر مسائل خاورميانه را مي‌خوانيم:
پایگاه بصیرت / کورش شرفشاهي
)روزنامه مردم‌سالاري - 1394/08/24 - شماره 3904 - صفحه 10)

روسيه در سوريه با تکفيري‌ها مي‌جنگد نه با آمريکا!

* چرا در سوريه کودتا نشد و ارتشي‌ها به جمع مخالفان نپيوستند؟

** البته آمريکايي‌ها بسيار براي اين مساله تلاش کردند، اما هر چقدر تلاش کردند در ارتش دولتي سوريه شکاف ايجاد کنند و بخشي از افسران را به اين سمت بکشانند، نتوانستند. با اينکه بخش عمده نظامي‌ها سني هستند و نظام در اختيار علوي‌هاست، ولي پديده عجيبي که در سوريه اتفاق افتاد اين بود که حجم پيوستن نظامي‌ها به مخالفين خيلي کم بود و مثل ليبي و يمن نشد. مثلا در جريان اعتراض‌هاي يمن، ليبي و تونس، يک باره اکثر سفراي خارج از کشور با مخالفان اعلام همبستگي کردند اما در سوريه تنها يک مورد اتفاق افتاد و آن يک مورد هم سفير سابق آنها در قبرس بود.

تا الان هم اکثر سفرا همچنان هستند و به اين بحران نپيوستند، حتي آنهايي که سني يا مسيحي بودند. در ارتش نيز اکثر کساني که به مخالفان پيوستند، درجه دارهاي رده پايين يا سرباز وظيفه‌هايي بودند که از ارتش فرار کردند. البته آنها نيز به مخالفين نپيوستند، بلکه پيش خانواده‌هاي خودشان به روستاها رفتند. در خصوص افسران ارشد، خيلي کم داريم که از ارتش بريده و به مخالفين بپيوندد. اين است که ارتش آزاد سوريه ارتشي نبود که واقعا بتوان اسم ارتش روي آن گذاشت.

* چرا نام ارتش بر آن نمي‌گذاريد؟

** براي آنکه ساماندهي درستي نداشت. يعني يک سري تشکل‌هاي نظامي‌در هر شهر و روستاي حاشيه‌اي ايجاد شده بود که اينها ارتباط تشکيلاتي هم با يکديگر نداشتند. هر کسي مثلا 70 را نفر جمع کرده و يک گروه مسلح درست کرده بود. جالب‌تر اينکه اسم لشگر روي خود مي‌گذاشتند. لشگر که با 70 نفر گروهان هم نمي‌شود. نکته ديگر اينکه اسامي ‌صحابه و اسامي‌ديني مانند قادسيه، يزيدبن معاويه و از اين اسم‌هاي عجيب غريب داشتند. يک مدت غرب و کشورهاي عربي خيلي روي اين لشگرها حساب باز کردند. ولي بعد ديدند اينها نه قدرت دارند و نه انگيزه‌اي که نظام را سرنگون کنند، چون بيشتر جنبه محلي دارند. اين لشگر فقط در محله خودش قدرتي راه انداخته بود و در آنجا حکومت مي‌کرد.

بنابر اين ديدند ارتش آزاد کاري از پيش نمي‌برد و بايد عناصر خارجي را وارد اين صحنه کرد تا آن عنصر خارجي با انگيزه اي ديگر به عرصه بيايد. تنها عنصر خارجي، گروه‌هاي تکفيري بود که اکثر آنها در زندان بودند. در عربستان در زماني که بندر بن سلطان دبير شوراي امنيت ملي بود، عناصر القاعده در زندان‌هاي عربستان بود. اينها را با دو هدف آزاد و روانه سوريه و عراق کردند. يکي اينکه بروند نظام سوريه و عراق را سرنگون کنند و ديگر اينکه از شر اين افراد راحت شوند. تحليل آنها هم اين بود که اين افراد را مي‌فرستيم که يا کشته مي‌شوند يا موفق به سرنگوني حکومت آن کشورها مي‌شوند که در هر 2حالت به نفع ماست.

* از نظر علمي ‌اين تفکر درستي است؟

** شايد در وهله اول درست به نظر بيايد، اما اين اشتباه استراتژيکي بود که عربستان مرتکب شد. چون الان چوب اين قضيه را مي‌خورند. بدين معنا که همان‌هايي که فرستادند، الان ضد‌حکومت عربستان شده اند. آنها پادشاه عربستان را طاغوت مي‌دانند. وقتي ابوبکر البغدادي اعلام خلافت مي‌کند، يعني هيچ حاکم ديگري را به رسميت نمي‌شناسد. اين فرد خودش را خليفه کل جهان اسلام مي‌داند.

بنابراين تمام روساي جمهور، پادشاهان يا هر عنوان ديگري، از ديدگاه وي طاغوت است. اما به هر حال اين گروه‌ها را فرستادند و تقريبا يک سال بعد از آغاز بحران سوريه، گروه‌هاي تکفيري القاعده و جبهه النصره پيدا شدند و يک سال بعد از جبهه النصره هم داعش پيدا شد و کلا صحنه درگيري در سوريه تغيير کرد و تبديل به يک جنگ تمام عيار داخلي - خارجي با عناصر تکفيري شد. اين افراد در عربستان دوره ديده و در کشورهاي مختلف جنگيده بودند و تجربه داشتند.

* شاهد اين هستيم که اين افراد عمليات انتحاري مي‌کنند و با جديت مي‌جنگند. دليل اين مساله چيست؟

** اينها ايماني مي‌جنگند، به کارشان عقيده دارند و فکر مي‌کنند اين جنگ بين حق و باطل است. باور آنها اين بود که اگر کشته شوند، شهيد هستند و به بهشت مي‌روند و اگر پيروز شوند، پيروزي اسلام است. اين تفکرات نشان مي‌‌دهد که اينها با ارتش آزاد سوريه خيلي فرق مي‌کنند. اينها تا پاي شهادت مي‌جنگيدند، اما آن ارتش آزاد سوريه با يک حمله عادي ارتش سوريه، فرار مي‌کردند. ارتش آزاد هر جا را تصاحب مي‌کرد، ارتش سوريه 2روز بعد پس مي‌گرفت. ولي تکفيريها که آمدند اينطور نبود. اينها واقعا مي‌جنگيدند و هنگامي‌که جايي را مي‌گرفتند، مي‌ماندند. اين وضعيت طوري شد که نزديک بود نظام سوريه سقوط کند و حتي نصف پايتخت را گرفتند.

اما زماني که نظام از خطر تکفيري‌ها به شدت در مرحله سقوط قرار گرفت، حزب‌الله لبنان و ايران به کمک نظام رفتند. چون ديدند توازن قوا وجود ندارد و اين باعث مي‌شود که نه تنها نظام سوريه سقوط کند، بلکه به دست تکفيري‌ها بيفتد. اينجا بود که محور مقاومت به داد يکي از اعضاي خودش يعني سوريه رسيد و موفق شد پيروزي‌هاي خوبي بدست بياورد. اولا پايتخت و شهرهاي اصلي را امن کردند و در مرحله دوم حلب و حمص و خيلي جاها را پس گرفتند و تا اوايل سال 1393 ورق به نفع نظام برگشت. همزمان با اين بحث مذاکرات هسته‌اي ايران به صورت جدي شروع شد و البته هدف آمريکايي‌ها اين بود که هر طور شده، مذاکرات را به نتيجه برسانند.

* مذاکرات هسته‌اي چه ربطي به بحران سوريه دارد؟

** آمريکايي‌ها به قدري در منطقه به بحران خورده بودند که به اين نتيجه رسيدند بدون همکاري ايران نمي‌توانند اين بحران‌ها را حل کنند و همانطور که آقاي جو بايدن معاون آقاي اوباما چند ماه قبل به صراحت اعلام کرد، همپيمانان آمريکا به گروه‌هاي تکفيري کمک مي‌کنند و بايدن در يک سخنراني عمومي‌در يکي از دانشگاه‌هاي آمريکا، اين موضوع را توضيح داد و گفت که ضديت عربستان، قطر، امارات و ترکيه با بشاراسد باعث شده که اينها پول و سلاح و امکانات در اختيار گروه‌هاي مسلح تکفيري قرار بدهند که نظام سوريه را سرنگون کنند. در حالي که اين گروه‌ها تبديل به خطري براي امنيت بين‌المللي شدند.

حوادثي که در پاريس، دانمارک و بلژيک اتفاق افتاد، نشان مي‌داد که گروههاي تکفيري تبديل به يک تهديد جهاني شده اند. اينجا بود که آمريکايي‌ها به اين نتيجه رسيدند که بايد مذاکرات هسته‌اي به نتيجه برسد و از ديد آنها احتمال بالايي داشت. آمريکايي‌ها مي‌دانستند ايران دست بالا را در عراق و سوريه دارد و اگر ايران تبديل به ابرقدرت منطقه بشود، ديگر آن زمان همکاري با ايران خيلي مشکل است و اگر هم بشود، آمريکا بايد بهاي سنگيني پرداخت کند. به همين دليل بود که سراغ پروژه جديدي به نام پروژه بحران سازي رفتند. بدين معنا که بحران‌هاي مختلفي پيرامون ايران درست کنند تا ايران درگير اين بحران‌ها بشود.

* آمريکا از اين بحران‌سازي‌ها به دنبال چه بود؟

** تحليل آنها اين بود که اقتصاد ايران به علت تحريم‌ها به شدت تحت فشار است و وقتي ايران را درگير بحران کنيم، آنقدر فشار مضاعف خواهد شد که روزي فرا مي‌رسد که نظام جمهوري اسلامي‌‌دست‌هاي خود را بالا ببرد. با اين تحليل توطئه‌اي به عنوان سقوط موصل طراحي شد. اما يادمان باشد که موصل بر اثر يک عمليات نظامي‌سقوط نکرد. اصلا جنگي نشد، بلکه بر اثر يک توطئه سقوط کرد. توطئه‌اي که عربستان و قطر و امارات و ترکيه و جنبش اخوان‌المسلمين و مسعود بارزاني در آن دست داشتند. اينها تاييد آمريکا و اسرائيل را هم داشتند و در يک بده بستان، ديديم که موصل براحتي سقوط کرد. موصل با تمام امکانات و سه لشگر ارتش عراق که آنجا بود، سقوط کرد و تمام امکانات در اختيار داعش قرار گرفت. بانک‌هاي آنجا پر از پول و دلار و طلا بود که همگي توسط داعش غارت شد.

داعش نه تنها موصل را گرفت، بلکه به طرف پايين سرازير شد و شروع به تهديد سامرا، بغداد، کربلا و نجف کرد. در اين شرايط قطعا ايران به دو دليل نمي‌توانست سکوت کند. اول اينکه عتبات از سامرا بگيريد تا کربلا و نجف براي ما بسيار مهم است. ما نمي‌توانيم شاهد باشيم يک گروه تکفيري اين عتبات را نابود کند. دوم اينکه امنيت ملي خودمان نيز به خطر افتاده بود. اگر داعشي‌ها اين منطقه را مي‌گرفتند و همسايه ما مي‌شدند، ما تجربه طالبان را در افغانستان داشتيم. زماني که طالبان بر افغانستان حاکم بود، شرق ايران ناامن شده بود. آنها به آساني از مرزها عبور مي‌کردند، شهروندان ما را مي‌دزديدند و بعد طلب خون‌بها مي‌کردند.

داعش از طالبان فوق‌العاده خطرناک‌تر است و به همين خاطر ايران نمي‌توانست بي‌تفاوت باشد. به همين خاطر همانطور که در سوريه با اين گروه‌ها مقابله کرده بود، وارد عرصه شد. ايران با حضور سردار سليماني و نيروهاي سپاه و به خصوص نيروهاي قدس سپاه، با قدرت بالايي به صحنه آمد. حتي با تلاش‌هاي فراوان و با زحمت، موفق شدند از سامرا تا بغداد را امن کنند. پس از آن پيروزي‌هاي بزرگي بدست آمد که باعث شد نه تنها پيشروي داعش متوقف شود، بلکه مقداري به عقب هم رانده شود. به نوعي که الان خطر سقوط بغداد و سامرا را نداريم. در اين شرايط بحران بعدي را درست کردند که بحران يمن بود.

* در يمن که داعش نقش نداشت و از منطقه هم دور بود. چرا گمان مي‌کنيد که با همديگر مرتبط هستند؟

** بحران يمن به اين نحو درست شد که ايران دوباره در کانون بحراني ديگر درگير شود. يعني ما هنوز از بحران موصل و داعش خارج نشده بوديم که بحران يمن شروع شد. درست است که يمن همسايه ما نيست، ولي به هر حال بخشي از توان ما را به خودش مشغول کرد و درگيري فکري و ذهني ايجاد کرد. الان هم روي افغانستان کار مي‌کنند و مي‌بينيم که داعش در افغانستان حضور پيدا کرده است. اگر داعش موفق شود طالبان را کنار بزند و بر صحنه افغانستان حاکم بشود، تهديد بزرگي براي امنيت ملي ماست. بحث بر سر اين است که اين پروژه بحران‌سازي پيرامون ايران است. ما آن شرايطي که در سوريه ايجاد کرده بوديم تا سال 93 وضع خوبي بود.

اما در اوايل سال 94ديديم که مناطقي سقوط کرد و شهرهاي مهمي‌به دست گروه‌هاي تکفيري افتاد و حتي ديدي بوجود آمد که نظام سوريه دارد سقوط مي‌کند و الان است که پايتخت هم سقوط کند و داعش آن را بگيرد. اينها در قالب پروژه بحران سازي بود. اينجا تنها راه چاره اين بود که اين معادله را برهم بزنيم. يعني معادله‌اي که شکل گرفته بود تا براي ما بحران درست کنند، اين معادله را عليه آنها تغيير بدهيم. اين بود که تلاش شد روسيه به صورت قوي وارد صحنه سوريه شود.

* چرا از ظرفيت کشورهايي که ادعاي مبارزه با داعش داشتند استفاده نشد و به سوي روسيه رفتيم؟

** اول اينکه از ابتداي بحران سوريه، روس‌ها حمايت لجستيکي از سوريه را براي يک روز هم قطع نکردند. يعني از نظر تسليحاتي و قطعات يدکي همواره حمايت خود را ادامه مي‌دادند. حتي در مواردي مايحتاج عمومي‌هم به سوريه فرستاده بودند.

اما خودشان را هيچ وقت در صحنه جنگ ميداني شرکت نداده بودند. با اينکه روس‌ها از قديم پايگاه نظامي‌دارند، ولي خودشان را از صحنه ميداني دور نگه داشته بودند و بيشتر نقش لجستيکي و پشتيباني را داشتند.

* روسيه از جنگ اوکراين با آمريکايي‌ها مشکل داشت و حتي تحريم‌ها به خاطر اوکراين عليه روسيه اعمال مي‌شود، اين قضيه تا چه اندازه در جنگ روسيه نقش دارد؟

** روسيه در جريان اوکراين درگير شده بود و از قصه اوکراين جنگ سرد دوباره بين آمريکا و روسيه شروع شده بود. بنا بر اين روس‌ها فکر مي‌کردند صحنه اصلي درگيري در اوکراين است. به همين خاطر سوريه اولويت دوم بود و اولويت يک اوکراين بود. اما يکباره به خودشان آمدند و ديدند تعداد زيادي از شهروندان جمهوري‌هاي مسلمان نشين روسيه حتي جمهوري‌هايي مانند ازبکستان و تاجيکستان که الان مستقل شده اند، در قالب گروه‌هاي تکفيري در خاک سوريه مي‌جنگند. مثلا رئيس پليس ويژه تاجيکستان يک افسر بلند پايه که هميشه کنار تاجيکستان بود، پستش را رها کرد و در سوريه مانند يک برده تکفيري شروع به جنگيدن کرد. يعني خطر در اين اندازه بود. روس‌ها و تمام دنيا مي‌دانند که اين عناصر که در جنگ سوريه وارد شدند، ممکن است تعدادي از آنها کشته شوند اما بخش عمده اي از آنها زنده مي‌مانند و بازمي‌گردند.

اما وقتي بازگشتند، تبديل به يک مشکل امنيتي بسيار بزرگ در روسيه مي‌شوند و مي‌توانند هر روز در جايي عمليات انتحاري انجام دهند. عمليات انتحاري در مترو، خيابان‌ها و هر جايي که تجمع مردمي‌است، ممکن بود و کشور را دچار چالش مي‌کردند. از طرف ديگر داعشي‌ها نقشه اي را براي دنيا طراحي کرده اند که اين نقشه را هم منتشر کردند. وقتي به اين نقشه نگاه مي‌کنيم، مي‌بينيم که داعش قسمت‌هاي اعظم روسيه را جزو خلافت اسلامي‌خودش مي‌داند، در حالي که بخش کوچکي از اروپا را جزو خلافت اسلامي‌مي‌داند. يعني خطر داعش براي روسيه خيلي بيشتر از خطر داعش براي اروپا و جهان غرب است. به خصوص که اگر داعش در افغانستان هم حضور پيدا کند، ديگر دسترسي به روسيه از طريق تاجيکستان و ازبکستان خيلي راحت مي‌شود. اين بود که با صحبتي که با مقامات روسي شد و نقشي که مقامات ايراني ايفا کردند، سوريه تبديل به اولويت سياست خارجه آقاي پوتين شد که بايد برويم و آنجا حضور قوي ميداني پيدا کنيم و مستقيم وارد جنگ بشويم.

همانطور که آمريکايي‌ها براي حمايت از مخالفين ائتلاف درست کردند، ما هم در ائتلاف حمايت از نظام شرکت کنيم. با اين تفاوت که ائتلاف طرفداران مخالفين تضعيف شده است. آمريکايي‌ها متوجه شدند هر فرد مخالفي را که آموزش مي‌دهند، به اسم معارض معتدل، تبديل به سلفي و تکفيري مي‌شود. الان آمريکايي‌ها مي‌گويند که ما هر کسي را آموزش داديم و مسلح کرديم، به گروه‌هاي تکفيري پيوست. حتي رسانه‌ها از قول يک ژنرال آمريکايي نقل قول کردند که ما براي آموزش نيروهاي معتدل در ترکيه پايگاه درست کرديم، اما نيروي معتدلي پيدا نمي‌کنيم که آموزش بدهيم و هرکسي را پيدا مي‌کنيم گرايش سلفي تکفيري دارد. بنا بر اين سياست آنها رو به افول است. اکنون روسيه در يک موقعيت زماني خوب وارد صحنه شد و با تمام قوا نيز آمده است و نيروهاي زميني، دريايي و هوايي خود را وارد کرده است.

* آمريکايي‌ها نيز حملات هوايي مي‌کنند. چرا روسيه نيروهاي زميني خود را درگير نمي‌کند؟

** درست است که حضور روس‌ها الان در مرحله هوايي است، ولي بعيد نيست که بعد از مدتي شاهد اين باشيم که زميني هم وارد عمل شوند و به عنوان نيروي جديد، حرکت کنند. الان هم روس‌ها خيلي جدي وارد شدند. به طوري که آنقدر جدي عمل مي‌کنند که نقاب از چهره ائتلاف غربي برداشته اند. به ياد داشته باشيم که وقتي موصل سقوط کرد، آمريکا ائتلاف ضد داعش درست کرد که حالا کشورهاي غربي و عربي در اين ائتلاف هستند. اما در بيش از يک سال که از سقوط موصل مي‌گذرد، براي همه مشخص شد که اين ائتلاف در جنگ با داعش جدي نيست و اصلا نمايشي حمله مي‌کند.

* به هر حال اين ائتلاف مواضع داعش را بمب‌باران مي‌کند.چرا معتقد هستيد ائتلاف آمريکايي کارآيي ندارد؟

** براي آنکه اتئلاف آمريکايي نواحي محدودي را مي‌زند و آن هم نواحي خاصي است. اين بمبارانها نه مستمر است و نه تاثير‌گذاري دارد. در جاده‌اي در عراق ستون نظامي‌داعش بوده که هواپيماهاي آمريکايي از بالا براحتي پايين را مي‌ديدند، ولي نمي‌زدند. سوال اينجاست که پس داريد با چه مي‌جنگيد؟ اما حالا که روس‌ها آمدند، آنچنان ضربات کاري به داعش و جبهه النصره و احرارالشام و جبهه اسلاميه زده‌اند که مشخص شد آمريکايي‌ها دروغ مي‌گفتند و منافقانه برخورد مي‌کردند. بي‌شک امکانات نظامي‌آمريکا خيلي بيش از روسيه بود و مي‌توانست خيلي بهتر از اين مواضع داعش را بزند.

* گويا چين هم به تازگي قصد پيوستن به جنگ عليه داعش را دارد. انگيزه چين از اين حضور نظامي‌‌چيست؟

** جالب همين جاست که مقامات ايراني با روس‌ها مذاکره کردند تا آمدند، ولي چيني‌ها خودشان وارد شدند و يکباره خبر پخش شد که ناو هواپيمابر چيني در بندر طرطوس آمده و چيني‌ها مايل هستند که وارد اين جنگ بشوند. نه اينکه چيني‌ها خيلي طرفدار نظام سوريه باشند، بلکه داعش چين را هم هدف گرفته است. الان منطقه سين کيانگ در شمال غربي چين که مسلمان نشين است، شلوغ شده و داعش در آنجا عليه دولت چين عمليات انجام مي‌دهد. بنابر اين يکباره چيني‌ها احساس خطر شديد کردند که اگر با داعش درون خاک سوريه و عراق مبارزه نکنند، بايد در خاک خودشان بجنگند. اين است که خطر بالقوه و بالفعل داعش، باعث شده تا نيروي جديدي وارد صحنه شود.

* پيش‌بيني شما از اين حضورهاي گسترده چيست؟

** با ورود روسيه و چين، معادله تغيير مي‌کند و اگر اين روال استمرار پيدا کند و اگر هماهنگي بين محور مقاومت با اين کشورهاي جديدي که به صحنه آمدند، باشد. تغييرات خوبي خواهد بود. به خصوص اينکه ايران و حزب‌الله در صحنه حضور دارند، اطلاعات دقيقي از تجمعات اين گروه‌ها دارند که در اختيار نظاميان قرار مي‌دهند و الان هماهنگي خوبي ايجاد شده است.

* به تازگي اتاق عمليات مشترک 4جانبه درست شده است. اين هماهنگي چه تاثيراتي دارد؟

** اين اتاق مشترک شامل ايران، سوريه، عراق و روسيه مي‌شود که مرکز آن در بغداد است. البته عمليات مشترک فعلا در مرحله تبادل اطلاعات است و هر کدام از اين کشورها که به نحوي با تروريسم درگير هستند، مي‌خواهند اين اطلاعات را تجميع کنند تا بهتر بتوانند با اين گروه‌ها مبارزه کنند. اين اقدام بزرگي است و آمريکايي‌ها هم غافلگير شده اند. از اين بابت خيلي از نخست وزير عراق عصباني شدند که چرا بدون هماهنگي با آمريکايي‌ها اين کار را کرده است. البته عراقي‌ها حق دارند، بخاطر اينکه از نقشي که آمريکا ايفا مي‌کند، ناراضي هستند زيرا آمريکا تظاهر به مبارزه با داعش مي‌کند و در عملا مبارزه نمي‌کند.

* گمان مي‌کنيد آمريکا مواضع خود را تغيير بدهد و با جديت وارد جنگ بشود؟

** در چنين شرايطي يک وضعيت جديدي درست شده و معادلات قدرت تغيير کرده است. آمريکا سردرگم است و نمي‌داند چکار کند. از يک سو آمريکا مايل نيست بيايد و براساس همان تئوري آقاي اوباما که از ابتدا اعلام کرده نمي‌خواهد در هيچ جنگ جديدي وارد شود، مردد است. از آن طرف روسيه با تمام قدرت آمده و هم‌پيمانان آمريکا از آمريکا ناراضي هستند. آنها معتقد هستند که آمريکا خيانت کار است و ياران خودش را در نيمه راه رها مي‌کند.

* اما اين نگاه نسبت به روسيه بيشتر است و در مورد آمريکا کمتر چنين تفکراتي وجود دارد.

** اين ديدگاهي است که ما در ايران نسبت به روس‌ها داريم که هميشه روس‌ها خيانت مي‌کنند و ميانه کار را رها مي‌کنند. اما اين تفکر در جهان عرب برعکس است و مثال هم مي‌آورند که بن علي در تونس هم‌پيمان آمريکا بود و آمريکا او را رها کرد. حسني مبارک هم‌پيمان بزرگ آمريکا در مصر بود، اما راحت او را رها کرد.

علي عبدالله صالح در يمن سال‌ها با آمريکايي‌ها عليه القاعده هم‌پيمان بود، اما وقتي شلوغ شد او را رها کردند و حتي موضوع محمدرضا پهلوي در ايران را هم مثال مي‌آورند. آنها مي‌گويند که آمريکايي‌ها خائن و دنبال منافع خودشان هستند و وقتي مي‌بينند تاريخ مصرف يک نفر تمام مي‌شود، ديگر او را محل نمي‌گذارند. اما مثال مي‌زنند که روس‌ها چطور از بشار حمايت مي‌کنند. روسيه پنج سال است که محکم از بشار اسد حمايت مي‌کند. حتي عربستان سعودي دو بار به روسيه رفت و رشوه سنگيني پيشنهاد کرد. يک بار بندر بن سلطان رفت و اخيرا هم محمد بن سلمان به روسيه رفت.

* پيشنهاد عربستان سعودي به روسيه چه بود؟

** عربستان به روسيه پيشنهاد کرده بود که اگر با ما همکاري کنيد، کاري مي‌کنيم قيمت نفت افزايش پيدا کند. عربستان مي‌دانست که روس‌ها از سقوط قيمت نفت خيلي ضرر مي‌کنند. بنا بر اين پيشنهاد کردند که قيمت نفت را بالا مي‌بريم و از روسيه ميلياردها دلار سلاح خواهيم خريد و کلي رشوه سياسي و مالي پيشنهاد کردند، ولي روس‌ها نپذيرفتند و به نفع نظام و عليه گروه‌هاي تکفيري به صحنه آمدند. بنابراين وضعيت جديدي شکل گرفته که قطعا معادله نظامي‌در منطقه تغيير خواهد کرد. البته چند ماهي بود که بن بست نظامي‌اتفاق افتاده بود.

* بارها شنيده‌ايم که تاکيد مي‌شود بحران سوريه راهکار سياسي دارد. اما اکنون مي‌بينيم که بايد به وسيله جنگ و راهکار نظامي‌نتيجه را به دست بياوريم. اين چه تضادي است؟

** هنوز هم همگان اعتقاد دارند بحران سوريه راهکار نظامي‌‌ندارد و تنها راه حل آن سياسي است. اما جنگ با تروريسم‌هاي تکفيري يک بحث ديگر است. بحران سوريه راه حل سياسي مي‌خواهد و بايد يک فرمول سياسي پيدا کنيم که آن بخش از معارضين سوريه، مخالفين و اپوزيسيون که وابسته به غرب، اسراييل، اخوان‌المسلمين، ترکيه، قطر و عربستان نيستند، در حکومت، پارلمان و دولت مشارکت حقيقي پيدا کنند. اگر بتوان اين راه حل را پيدا کرد، راه حل نظامي‌‌هم جواب مي‌دهد. ولي اگر صرفا بخواهيم روي راه حل نظامي‌تمرکز کنيم، بخشي از بحران حل مي‌شود و بخش ديگر مي‌ماند. الان در شرايط خيلي حساسي قرار گرفتيم. شرايط جديد سوريه روي صحنه عراق هم تاثير خواهد گذاشت و اگر روس‌ها واقعا مستعد باشند و چيني‌ها هم اضافه شوند، مي‌توانيم بگوييم که در ماه‌هاي آينده پيروزي‌هاي بزرگي به دست خواهد آمد.

* ترکيه درگيري تازه‌اي با روس‌ها داشت. ترکيه چرا در اين قضيه ورود کرده و چرا يک بار مستقيم به سوريه حمله کرد و الان هم هوايي به حملات خود ادامه مي‌دهد؟

** ترکيه بحث مفصلي است. اما ريشه اين بحث در دو موضوع است. اول اينکه ريشه تفکري اردوغان و حزبش ريشه اخوان‌المسلمين است. اينها جزو اخوان‌المسلمين ترکيه بودند و طرز تفکر همان است. براي همين الان بهترين رابطه را با جنبش جهاني اخوان‌المسلمين دارد. شاهد هستيم که بسياري از چهره‌هاي اخوان‌المسلمين که از مصر فرار کردند، ترکيه به آنها جا داده و حمايت مي‌کند. نکته دوم جاه طلبي و يک نوع بيماري خود بزرگ‌بيني شديدي است که اردوغان دارد.

تلقي که اردوغان از خودش و ترکيه دارد، اين است که ترکيه يک ابرقدرت است، نه اينکه قدرت منطقه‌اي باشد. اردوغان حتي حاضر نيست ترکيه را به عنوان يک قدرت منطقه‌اي بداند و به عنوان يک قدرت بين‌المللي مي‌داند و فکر مي‌کند چون سابقه امپراطوري عثماني آنجا بوده و الان هم عضو ناتو است، مي‌تواند در آن سطح نقش ايفا کند. ولي چنين چيزي نيست و حتي در سطح منطقه‌اي نقش ترکيه خيلي محدود است چه برسد به اينکه نقش بين‌المللي داشته باشد.

* فکر نمي‌کنيد اردوغان نگران بحث کردها و پ.ک.ک باشد؟

** کردها بحثي است که هميشه در ترکيه و سوريه مطرح بوده و چيز تازه اي نيست.

* آيا اردوغان نمي‌خواهد از توان داعش عليه کردهاي ترکيه استفاده کند؟

** خير. اتفاقا اشتباه اردوغان اينجاست. اولا داعش در نهايت تفکر خودش، اردوغان را قبول ندارد. وقتي ابوبکر البغدادي مي‌گويد که من خليفه مسلمين هستم، کل مسلمانان جهان همچنين مسلمانان ترکيه را شامل مي‌شود. بنابراين نمي‌تواند اردوغان را بپذيرد. چون ديگر براي داعش معنا نمي‌دهد. از سوي ديگرداعشي‌ها به نظام ترکيه هم انتقاد دارند. داعش مي‌گويد که اينها حدود 12سال است قدرت را به دست گرفته اند، اما کاباره‌ها و مشروب‌فروشي‌ها همچنان پابرجا هستند و سواحل آنچناني دارند. اين چه نوع حکومت اخواني و چه حکومتي است که دم از اسلام مي‌زند، اما هيچکدام از اين شرايط را تغيير نداده است.

شرايط امروز ترکيه همانطور که قبل از حکومت اردوغان بود، هنوز هست. يعني انتقادات جدي به اردوغان دارند. ولي چون نيازي به ترکيه ندارند، فعلا اين مسائل را خيلي بروز نمي‌دهند. اما از نظر تفکر، خيلي از يکديگر دور هستند و همانطور که رهبري هم چند ماه قبل اشاره کردند، دولت‌هايي که دارند از اين گروه‌هاي تروريستي حمايت مي‌کنند، بعدها خودشان قرباني اين گروه‌ها خواهند شد.

* نظر شما راجع به حملات اسرائيل به سوريه در چند وقت اخير چيست؟

** اسرائيلي‌ها در بحران سوريه دچار يک دوگانگي شده و دو ديدگاه دارند. يک ديدگاه در بين مقامات اسرائيلي اين است که ما يک فرصت تاريخي به دست آورده ايم تا از سوريه انتقام بگيريم و اين نظام را سرنگون کنيم. اين نظام که سرنگون بشود، زنجيره مقاومت از هم مي‌پاشد. بنابراين بايد از فرصت استفاده کنند و در صحنه با قدرت با همکاري کشورهاي عربي، نظام را سرنگون کنند. ديدگاه دوم اين است که درست است نظام سوريه با ما دشمن است و از حزب‌الله و گروه‌هاي فلسطيني حمايت مي‌کرده، اما ما بعد از سال‌ها همجواري با نظام سوريه، مي‌توانيم رفتار نظام سوريه را پيش‌بيني کنيم و مي‌دانيم که نظام سوريه قواعد بازي را رعايت مي‌کند. سوريه دشمني مي‌کند، ولي در يک سقف مشخصي دشمني مي‌‌کند. اما گروه‌هاي تکفيري که بيايند، به هيچ چيزي پايبند نيستند و هيچ اصل و اصولي از قواعد بازي را به رسميت نمي‌شناسند.

بنابراين اگر داعشي‌ها بيايند و با ما هم مرز بشوند، امنيت ملي ما هم به خطر مي‌افتد. ديدگاه دوم در اسرائيل مخالف سرنگون کردن نظام است، ولي معتقد است بايد از بحران استفاده کنيم و نظام سوريه را تحت فشار قرار دهيم و امتياز بگيريم. اما هر دو ديدگاه در نقطه اي مشترک هستند و آن اينکه نبايد اجازه بدهيم دولت سوريه سلاح‌هاي استراتژيک به حزب‌الله بدهد. بنابراين هر جا که اطلاعاتي پيدا کنند که مثلا محموله سلاحي مهمي‌دارد به حزب‌الله منتقل مي‌شود، به آنجا حمله مي‌کنند. به همين دليل در دمشق فرودگاه و اطراف دمشق را در چند نقطه زدند و تا حالا حدود 10مورد هواپيماهاي اسرائيلي به آنها حمله کردند. اما اگر اينها مي‌خواستند نظام سوريه را سرنگون کنند، کاخ بشار اسد را مي‌زدند.

کاخ بشاراسد بالاي کوهي در دمشق است که از دور هم مي‌توانيد با چشم غير مسلح آن را ببينيد چه برسد به هواپيما. ولي کاخ بشار اسد و حتي ستاد ارتش سوريه و فرماندهي لشکرها را نزدند، بلکه جايي که مي‌دانند آنجا دارد موشک جابه جا مي‌شود، هدف قرار مي‌دهند. اطلاعات زيادي هم دارند و متاسفانه همان تريلر يا انباري را مي‌زنند که مي‌دانند آنجا موشک انبار شده تا به حزب‌الله برسد. بنابر اين حملاتي که اسرائيل مي‌کند در چارچوب ممانعت از رسيدن سلاح استراتژيک به حزب‌الله است. فعلا تا اين لحظه که صحبت مي‌کنم، حملات اسراييل در چارچوب سرنگون کردن نظام نبوده و فقط محدود به اين مسئله بوده است و اين را به عنوان خط قرمز تعيين کرده اند.

* آمدن روس‌ها چه تاثيري بر رفتار اسراييلي‌ها دارد؟

** از نظر اسراييلي‌ها خط قرمز انتقال تجهيزات نظامي‌به حزب‌الله با آمدن روس‌ها زير سوال رفته است. قبلا کسي در فضاي سوريه نبود که جلوي هواپيماهاي اسرائيلي را بگيرد. اما الان قدرتي به نام نيروي هوايي روسيه با پيشرفته ترين هواپيماها، رادارها و پيشرفته ترين موشک‌ها در سوريه حضور دارد که نگراني براي اسرائيل پيش آمده است. اسراييلي‌ها نگران اين هستند که اگر اطلاع پيدا کنيم جايي سلاح براي حزب‌الله جمع شده و بخواهيم آنجا را بزنيم، با هواپيماهاي روسي درگير مي‌شويم. اين است که با روس‌ها صحبت کردند که يک نوع هماهنگي داشته باشند. يعني در واقع تفاهم نانوشته اي وجود دارد که اسراييل به نفع مسلحين وارد عمل نشود و روسيه هم به حمله به مسلحين بپردازد.

* چقدر احتمال مي‌دهيد در اين اتفاقات اخير بحثي مانند پيمان ورشو با محوريت روسيه، ايران، عراق، سوريه و چند کشور ديگر به وجود بيايد تا مقابل ناتو جبهه‌اي تشکيل بشود؟

** با چنين وضعيتي خيلي فاصله داريم. اولا اولويت فعلي روس‌ها حمله به گروه‌ها تکفيري است و نيامده اند تا در سوريه با آمريکا يا اسرائيل مبارزه کنند. روس‌ها به سوريه آمده‌اند که با گروه‌ها تکفيري مبارزه کنند و معتقدند آمريکايي‌ها تظاهر مي‌کنند و حتي حاضر هستند با آمريکايي‌ها عليه گروه‌هاي تکفيري هماهنگ عمل کنند. حتي آقاي لاوروف گفت که ما از آمريکايي‌ها مي‌خواهيم که اطلاعاتي در مورد گروه‌هاي تکفيري به ما بدهند تا به آنها حمله کنيم.

بنابراين يک استراتژي همه جانبه نيست که براساس آن، يک هم‌پيماني مانند ورشو درست کنيم. اکنون يک موضوع خاصي به نام جنگ عليه تروريسم تکفيري وجود دارد که در اينجا مشترک هستيم. ممکن است در مواقع ديگر ديدگاهمان با روس‌ها متفاوت باشد. در پرونده هسته‌اي ديديم که روس‌ها ديدگاه خاص خود را داشتند و در همه موارد با ما تطبيق نداشتند. اين تفکيک موضوعات از هم است. اين است که هنوز به مرحله هم‌پيماني به آن معنا نرسيده‌ايم. ولي موضوع مبارزه با تکفيري‌ها خيلي مهم است، چون امنيت ملي همه را به خطر انداخت است.

* نظر شما در مورد جنگ سرد آمريکا و روسيه و تاثير آن بر منطقه چيست؟

** اصلا روس‌ها به صلاح‌شان نيست که جنگ سرد را تشديد کنند، چون الان اقتصاد تحت فشاري دارند. قيمت نفت به شدت افت کرده و مشارکت در جنگ‌ها هم هزينه دارد. بنابراين روس‌ها بهتر است که با آمريکا تنش زدايي کنند تا بتوانند عليه تروريست‌ها تفاهم کنند. الان روس‌ها به طور جدي به دنبال راه حل سياسي براي بحران سوريه هستند. حتي در مسکو تا الان دو بار در کنار نمايندگان دولت مذاکرات راه انداختند و حتي به دنبال اين هستند که اگر بتوانند ژنو3 را فعال کنند.

* در جنگ سوريه نقش اخوان‌المسلمين را چطور مي‌بينيد؟

** بعد از ورود جدي روسيه به صحنه جنگ نظامي‌در سوريه، مواضع مختلفي را شاهد بوديم. طبيعي بود که آمريکا و جهان غرب حضور نظامي‌روسيه را محکوم کنند و عربستان، ترکيه و قطر نيز موضع گيري کنند. اين مفهوم است و جاي تعجبي نداشت و توقع آن هم مي‌رفت و مي‌رود. اما موضع اخوان‌المسلمين سوريه مهم بود. اخوان‌المسلمين سوريه جنگ عليه نيروهاي روسيه را امر شرعي و جهاد تلقي کردند و اين خيلي بالاتر از مواضعي است که کشورهايي مانند ترکيه گرفته بودند. آنها فقط انتقاد کرده و اين را اشتباهي استراتژيک از سوي سوريه تلقي کردند. اما اينکه موضعي در اين حد بگيرند که جنگ عليه روسيه را نوعي جهاد و امري شرعي تلقي کنند، موضع خيلي تندي است.

البته موضع عربستان، ترکيه و قطر هم همين است، اما آنها از بحث ديپلماتيک نمي‌خواهند چنين موضعي بگيرند و اين را از زبان اخوان‌المسلمين بيان مي‌کنند. اخوان‌المسلمين گروهي است که به صورت تاريخي با نظام سوريه دشمني دارد و دشمني براي اين چند سال اخير نيست. از اواخر دهه هفتاد ميلادي و دهه پنجاه شمسي يک تضاد بسيار تند و خونيني بين اخوان‌المسلمين و نظام سوريه شکل گرفته و هيچوقت هم حل نشده و شايد هيچ وقت هم حل نشود. در ابتداي جنگ سوريه هنوز گروه‌هاي تکفيري خيلي قوي نشده بود و محور عمليات نظامي‌اخوان‌المسلمين بود.

شاکله اصلي اين ارتش آزاد سوريه و آن شوراي ملي که در استانبول شکل گرفت، اخوان‌المسلمين بود و اخوان‌المسلمين به عنوان يک بازيگر اصلي شناخته مي‌شد. اما با ورود گروه‌هاي تکفيري بخصوص داعش، اخوان‌المسلمين کمرنگ شدند و ضربه خوردند. به يکباره ديديم که نقش اخوان‌المسلمين خيلي کاهش پيدا کرد و اين شورا تبديل به يک شوراي صوري و تشريفاتي شد. شورايي که به نام شوراي ملي و اپوزيسيون هتل‌هاي 5ستاره معروف شد. زيرا فقط در هتل‌هاي 5ستاره تشکيل جسله مي‌دهند و کلي حرف و موضع عليه نظام سوريه مي‌‌گيرند و بعد هم تا همايش بعدي دنبال کارشان مي‌روند.

* نقش و جايگاه اخوان‌المسلين در سوريه تا چه اندازه تاثير‌گذار است؟

** اخوان‌المسلمين اصولا پايگاهي در سوريه حتي در بين مخالفين نظام ندارند. الان بخش‌هاي زيادي از خاک سوريه دست مخالفين است، اما هيچکدام از اين شخصيت‌هاي سياسي اخوان‌المسلمين که خارج از کشور و معروف عليه نظام هستند، جرات نمي‌کنند پاي خودشان را در آن مناطق آزاد شده بگذارند، چون بلافاصله توسط همان مخالفين کشته مي‌شوند. يعني نه جبهه النصره نه داعش و نه احرارالشام و نه هيچ گروه ديگر اينها را قبول ندارد. اخوان‌المسلمين يک اپوزيسيون روشنفکري خارج از کشور هستند که در داخل هيچ نوع پايگاه مردمي‌‌ندارند.

بنابراين موضعي که مي‌گيرند، بيشتر موضع سياسي رسانه‌اي و تبليغاتي است و ارتباط تنگاتنگي با قطر و ترکيه دارند الان هم با عربستان ارتباط دارند و آنها از اخواني‌ها مي‌خواهند که چنين موضع‌هاي تندي را بگيرند. اما در صحنه عملا چيزي تغيير نمي‌کند، چون اخواني‌ها قدرت آنچناني نيستند. قدرت نظام در سوريه دست داعش، جبهه النصره و گروه‌هاي تکفيري سلفي ديگر است. ولي از نظر رسانه، يک اسم بزرگ به نام اخوان‌المسلمين داريم که اسم دهان پر‌کني است که از اينها بيشتر براي عمليات رواني استفاده مي‌شود.

* ديديم که اخوان‌المسلمين مصر، به يکباره دولت مصر را گرفت. چرا مي‌گوييد قدرت ندارد؟

** اين درست است. اما آنها از طريق انتخابات آمدند و در ادامه اشتباه استراتژيک مرتکب شدند و خيلي هم راحت قدرت را از دست دادند. به نوعي که در يک سال هر آنچه را به دست آورده بودند، از دست دادند. الان هم اکثريت آنها در زندان هستند. البته جنبش اخوان‌المسلمين جنبشي نسبتا منسجم است که در سراسر دنيا شاخه‌هاي مختلفي دارد و در هر کشوري هم ممکن است تداخل در ديدگاه داشته باشند. ولي حرکت کلي آنها هماهنگ است. جنبش اخوان‌المسلمين نظم دروني قوي دارد و ما ديديم که آقاي مرسي در اواخر دوره رياست جمهوري خودش 2هفته قبل از اينکه سقوط کند، يک گردهمايي بزرگ از هواداران اخوان‌المسلمين مصر را در استاديومي‌‌برگزار کرد و در آنجا به صراحت اعلام کرد که جنگ در سوريه جهاد است و اعلام بسيج عمومي‌‌کرد.

مرسي از جوانان اهل سنت خواست که در هر کجاي دنيا هستند خودشان را برسانند به سوريه و بجنگند و اين يک ادبياتي است که در اخوان‌المسلمين نديده بوديم. اين ادبيات مرسي ادبيات مذهبي فتنه جويانه اي بود که حتي به شيعيان توهين و گفته شد که اينها رافضي هستند. الان هم اين حرکت اخوان‌المسلمين سوريه جدا از اخوان مصر نيست. درست است که به زبان اخوان سوريه عليه روسيه اعلام شده اما در چارچوب اصلي، اينها با يکديگر هماهنگ هستند. الان هم اعضاي اخوان‌المسلمين مورد حمايت ترکيه و قطر هستند به نوعي که قطر حمايت مالي را براي اخوان‌المسلمين تامين مي‌کند و ترکيه براي اينها مکان و امکانات تامين مي‌کند تا بتوانند به سوريه بروند و هر کاري مي‌خواهند انجام دهند.

* آيا با اين وابستگي، اخوان‌المسلمين مي‌توانند نظرات خودشان را مستقل اعلام کنند؟

** مساله همين است ک اينها حتي اگر بخواهند هم اين آزادي عمل را ندارند که موضع‌گيري مستقلي کنند. يعني مجبور هستند که ببينند ترکيه و قطر چه مي‌گويند، چون اين کشورها حمايت‌هاي لازم را مي‌کنند. البته خودشان هم انگيزه دارند، ولي اينکه منتظر باشيم اخوان‌المسلمين سوريه موضعي متفاوت بگيرد، اين طور نيست و قطعا اين موضع در همان چارچوب موضعي است که ترکيه، قطر و عربستان مي‌گيرند.

* چرا اين کشورها از اخوان‌المسلمين حمايت مي‌کنند؟

** اين کشورها به دليل مسائل ديپلماتيک نمي‌توانند موضع تندي عليه ايران، عراق يا روسيه بگيرند و از اخوان‌المسلمين مي‌خواهند که آنها به تندي موضع‌گيري کنند و حتي اعلام جهاد کنند. اما اينکه بگوييم در صحنه ميداني مي‌آيند و تحولي ايجاد مي‌کنند، اينگونه نيست. اخواني‌ها بيشتر براي تحريک احساسات جوانان اهل سنت دنياست که با يک مظلوم نمايي بگويند روسيه به سوريه حمله کرده و در اصل به سني‌ها حمله کرده است. همانطور که در مورد ايران و حزب‌الله اين اتهام را وارد مي‌کنند که اينها به جنگ اهل سنت آمده اند.

اخواني‌ها به جاي اينکه بگويند اينها به جنگ گروه‌هاي تکفيري آمده اند، مي‌گويند اينها به جنگ اهل سنت آمده و مي‌خواهند اهل سنت را از بين ببرند. کار اخواني‌ها يک نوع اتهاماتي از اين دست است که تعصب مذهبي را در دل يک جوان ساده اهل سنت در جايي از دنيا شعله ور کنند و بخاطر اين تعصب؛ به نيت کشته شدن، شهادت و عمليات انتحاري، اينها را جذب کنند و به صحنه‌هاي نبرد بفرستند. خيلي عجيب است که اکثر افرادي که در سوريه عمليات انتحاري مي‌کنند، افراد غير سوري و از کشورهاي ديگر به ويژه براي عربستان هستند. انتحاري اهل سوريه بسيار کم است. در عراق هم اکثريت عمليات انتحاري از سوي عربستاني‌ها، تونسي‌ها، ليبيايي‌ها و کشورهاي ديگر انجام مي‌شود که اين نکته قابل تاملي است.

* آيا روي روان افراد انتحاري کار کرده‌اند يا به وسيله دارو انجام مي‌‌شود؟

** تعصب را به شکل بسيار کور در اينها بر‌مي‌انگيزند. آنچنان بر ذهن اينها کار مي‌کنند که گويي تمام دنيا جمع شده‌اند تا سني‌ها را بکشند. اين جوان حتي ممکن است خيلي هم متدين نباشد يا خيلي سواد ديني بالايي نداشته باشد، ولي آنچنان روي مغز و روح و روان او کار مي‌کنند که طرف به يک حد بالايي از کينه و نفرت نسبت به ديگران مي‌رسد و در عراق آن جنايت‌ها را مرتکب مي‌شود که مو بر تن انسان راست مي‌شود. مي‌بينيم که داعش انسان زنده را آتش مي‌زند، افراد را از بالاي ساختمان به پايين پرتاب مي‌کنند، انسانها را سر مي‌برند و در خيابان‌ها آويزان مي‌کنند. حتي ديديم که سرها را بريدند و روي نرده‌ها نصب کردند. رفتارهايي که با هيچ اصل انساني تطابق ندارد، چه برسد به اسلامي. واقعا عجيب افراد را تحريک کردند.

در عربستان صحنه عجيبي اتفاق افتاد که در رسانه‌ها منعکس نکرديم، ولي رسانه‌هاي عربستان اين را گفتند که يک جوان عربستاني پسر عموي خودش را که شوهر خواهر خودش نيز بوده است، به دليل آنکه عضو نيروهاي مسلح عربستان بود، اعدام کرد و فيلم آن را روي اينترنت گذاشت و اعلام کرد که من به دستور داعش اين فرد را که از نظام عربستان حمايت مي‌کند، کشتم. در اين فيلم کسي که پسرعمو و شوهر خواهر قاتل بوده، هر چقدر هم التماس مي‌کند که من و خواهرت بچه داريم و من پدر بچه‌هاي خواهرت هستم، تو داري بچه‌ها را يتيم مي‌کني، اما اين جوان آنقدر از نظر فکري شستشوي مغزي داده شده که بعد از آنکه دستگير مي‌شود، نه تنها پشيمان نيست و تغييري نکرده، بلکه فکر مي‌کند بزرگترين خدمت را کرده است. متاسفانه اين قبيل تعصبات کور مذهبي بسيار شايع و گسترده است.

* گمان مي‌کنيد دعوت به داعش و گسترش آن ادامه داشته باشد؟

** به نظر نمي‌آيد صحنه سوريه جذابيتي براي اينها داشته باشد. زيرا کسي که مي‌خواست بپيوندد، تا حالا پيوسته بود. اينکه موج جديدي ايجاد مي‌شود تا جواناني از سراسر جهان اسلام به داعش بپيوندند، من بعيد مي‌دانم. چون بعد از حدود 5سال براي خيلي‌ها مشخص شده است. در جنايت‌هايي که داعش کرد، بسياري از سني‌ها را کشته است. همين نمونه عربستان که گفتم، طرف سني و اصلا وهابي بوده است. ولي پسرعمويش او را فقط بخاطر يک اختلاف ديدگاه کشت. بنابراين صحنه سوريه به سمت تحولات عمده پيش مي‌رود که اميدواريم منجر به شکست نهايي اين گروه‌هاي تکفيري شود و يک راه حل سياسي هم پيدا شود که انشاءالله ثبات و آرامش را به سوريه بازگرداند.

http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=234220

ش.د9404251

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات