(روزنامه جوان – 1394/07/27 – شماره 4655 – صفحه 1)
يكم: بخشي از روشنفكران جامعه بر اين باورند كه اقتدار در جوامع امروزي از مسير مردمسالاري يا دمكراسي حاصل ميشود و هر قدر مشاركت مردمي در فرآيندهاي سياسي ـ اجتماعي گستردهتر باشد، اقتدار موجود از قوام و دوام بيشتري برخوردار است و ابعاد ديگر قدرت در اقتدارآفريني چندان مهم نيست، ضمن اينكه همين روشنفكران و برخي از نخبگان دوزيست (قدرتخواه ـ روشنفكر) نظام جمهوري اسلامي را نوع تقليل يافته دمكراسي ميدانند اما در عين حال از ابهت و اقتدار نظامي كشور رنج ميبرند و بر اين باورند كه كشورهاي مردمسالار از مشي ميليتاريستي برحذرند و آن را نقطه قوت نميدانند. بنابراين هم مردمسالاري موجود آنان را اقناع و ارضا نميكند و هم اقتدار مبتني بر قدرت نظامي را موجب پرستيژ و غرور ملي نميدانند.
دوم: روشنفكران موصوف در بند يك نماد و قبله مردمسالاري را جوامع غربي ميدانند و تلاشها نمودهاند تا استانداردهاي مردمسالاري در ايران را به آن تراز برسانند و يا در مقابل غرب طوري ظاهر شوند كه ما مردمسالاري مدنظر شما را قبول داريم اما چه كنيم كه قدرت اعمال و اجراي آن را در ايران نداريم.
اما نكتهاي كه كمتر تطبيق داده ميشود اينكه همان كشورهايي كه قبله دمكراسي براي روشنفكران ما هستند، مهمترين عامل اقتدار و قدرت خود را در حوزه نظامي جستوجو ميكنند، بزرگترين و مجهزترين ارتشهاي جهان را دارند و مهمترين ابزار تهديد ديگران را نظاميگري ميدانند، امريكا، انگليس و فرانسه كه از نگاه روشنفكران ما برترين دمكراسيها را دارند، برترين ارتشهاي جهان را نيز دارند و پيشرفتهترين سلاحهاي موجود در جهان را نيز در اختيار دارند و در هر كجاي جهان كه بخواهند از آن استفاده ميكنند. در اين فرآيند كاري به اين موضوع هم ندارند كه آيا مردمي كه به آنان رأي دادهاند با حمله به افغانستان، عراق، سودان، صربستان و حتي داعش موافقند يا مخالف؟
سوم: رئيسجمهور در مجمع عمومي فرماندهان سپاه فرمودند «نيروهاي مسلح ما بايد بدانند كه در جامعه مردمسالار مشغول خدمت هستند ...»
بنابراين به نظر ميرسد دولت تلاش مينمايد در پروژه تعامل صرفاً به «زبان» تكيه كند و ابزارهاي ديگر قدرت را با فاصلهاي زياد از خود نشان دهد. از مشي و برخورد دولتهاي منطقه با دولت جمهوري اسلامي چنين استنباط ميشود كه آنان اعتدال را معادل «نفي اقتدارگرايي» گرفتند و «كوتاه آمدن» را نيز چاشني فهم خود از مفهوم «اعتدال» نمودهاند. به صورتي كه مواجهه آنان با دولت جمهوري اسلامي بعضاً در تاريخ ايران و خصوصاً تاريخ بعد از انقلاب بيسابقه است. تاكنون اتفاق نيفتاده است وزير خارجه عربستان (در دولتي كه شعار تعامل و تنشزدايي سر داده است) به خود اجازه دهد كه دست رد به سينه وزير خارجه ما بزند، در فاجعه منا رئيسجمهور ما شرايط يك تماس تلفني با شاه سعودي را نداشته باشد، به وزير ارشاد ويزا ندهند و وزير بهداشت ما آواره قطر تا جده شود، امارات معلمان ايراني را دستگير، موهاي آنان را تراشيده و تحقير كند و وزير خارجه ما به شاه كويت براي يك تماس التماس كند، امريكا براي اولين بار از پذيرش نماينده ما به نيويورك (كه ربطي هم به امريكا ندارد) خودداري كند.
چهارم: از همه شكنندهتر اينكه دولتمردان امريكايي براي متقاعد كردن كنگره در پذيرش برجام تلاش نمودند دولت ما را در كنار خود حس كنند و يك تصوير دوپاره از ايران ارائه دادند كه هم مبتني بر فضاي دوقطبي و مبني بر اطلاعات دروغ است كه البته منبع ارسال دروغهاي مذكور قابل پيگيري امنيتي و اطلاعاتي است. از سخنان مسئولان امريكايي چنين بر ميآيد كه به جاي اعتراف به اقتدار نظام در دادن امتيازهاي احتمالي، آن را ترحمي در حق دولت مستقر ميدانند و اين براي اقتدار نظام جمهوري اسلامي امري شكننده و خفتساز است. جملات زير نشانگر عبور امريكاييها از اقتدار يكپارچه نظام و احساس هارموني با يك جريان است كه اگر چگونگي توليد اين باور در امريكاييها كاويده شود احتمالاً تحقير ملي ماحاصل آن خواهد شد.
وندي شرمن كه در متن همه مذاكرات بوده است، در سخنراني دانشگاه هاروارد ميگويد: «كاخ سفيد بايد به موقعيت داخلي روحاني كمك كند.» جان كري در طول جلسات استماع كنگره (مجلس و سنا) ميگويد: «اگر توافق نميشد معلوم نبود چه بر سر روحاني ميآيد»، «جريان حاكم بر دولت ايران نسبت به ما متفاوت فكر ميكند» و دروغ شاخداري كه ظاهراً از ايران منتقل شده است اينكه كري ميگويد: «در كنار مرگبر امريكا و اسرائيل، مرگ بر روحاني هم در ايران گفته ميشود» و با هدف قطبيسازي بين دولت و سپاه ميگويد: «سپاه مخالف توافق است» تا اينگونه حمايت سنا را جلب نمايد.
حال آنكه فرمانده سپاه در فروردين امسال از مذاكرهكنندگان ايراني به عنوان «مجاهدان عرصه ديپلماسي» نام برد. اوباما نيز ميگويد: «پس از توافق هستهاي، موافقان ما در ايران حكومت را تحت فشار قرار ميدهند» كه بلافاصله نامه منتسب به 500 استاد جهت پايان دادن به مرگ بر امريكا در مراكز مذهبي صادر ميشود. بنابراين انگاره ذهني امريكاييها اين است كه به جاي توافق با نظام مقتدر جمهوري اسلامي با بخشي از حاكميت توافق كردهاند كه علاقهمند به شعار مرگ بر امريكا و مرگ بر اسرائيل نيست.
وزير اقتصاد فرانسه، وزير خارجه انگليس و اخيراً وزير خارجه آلمان هر سه به مسئله اسرائيل و اينكه ايران بايد مشكلاتش را با اسرائيل حل كند، اشاره كردند و وزير خارجه انگليس معتقد است دولت فعلي ايران نسبت به اسرائيل با ظرافت بيشتري برخورد ميكند. از آنجا كه يكي از اصليترين دالهاي گفتماني اصلاحطلبان «نفي اقتدارگرايي» بود، بعيد نيست اين نفي به عرصه سياست خارجي روحاني نيز تعميم يابد و در عين حال كه قدرتهاي به اصطلاح مردمسالار غربي با سلاح خود ما را تهديد ميكنند ما با كوتاه آمدن در مقابل هر كلامي خود را «درك كننده» استانداردهاي آنان معرفي نماييم و به عنوان اينكه «غرب بايد وضع موجود در ايران را غنيمت شمارد» به ميدان بياييم.
«ديگر هر حرفي را نبايد زد»، نيز جلوهاي از نگراني است كه يك دولت غيرمقتدر ميتواند داشته باشد و شايد خدايي ناكرده دولت ما نگران باشد قدرتهاي غربي از سخن ما عبوس شوند و مشكلي را به وجود آورند. شايد به همين دليل باشد كه راهبرد غرب از تقابل به تعامل تغيير يافت و بدون اينكه اهداف كلان را تعديل كند به دنبال اختلال در معادلات درون نظام خصوصاً درباره مسائل منطقهاي است. اصرار امريكاييها بر تماس با آقاي ظريف پس از توافق وين با هدف تأثيرگذاري بر اراده ما در سوريه و اظهارنظر ظريف مبني بازي برد ـ برد در سوريه حاكي از اين است كه غرب با محوريت امريكا در تعامل، عوايد بيشتري از تقابل به دست ميآورد و اگر طمع به اين عوايد را محصول نگرش بخشي از حاكميت ما بدانند، مسئله نفوذ محقق شده است.
http://javanonline.ir/fa/news/747715
ش.د9403003