صفحه نخست >>  عمومی >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۸:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۹۰۷۷۰

یادواره شهید بروجردی و خاطره گویی سردار صفوی،ایزدی و...

در عملیات بانه- سردشت که شهید بروجردی فرمانده و شهید ناصر کاظمی جانشین بودند ناگهان سر کالیبر50 به یک روستا متمایل شد و چند تیر به سمت روستا شلیک شد. وقتی شهید بروجردی این را می بیند به داخل روستا می رود و بین مردم امکانات توزیع می کند. این طور بود که مردم کردستان به سپاه و فرماندهان آن بیشترین اعتماد را داشتند.محبوب‌ترین نهاد در آن مقطع نزد مردم کرد نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود .
پایگاه بصیرت / مجتبی محمدی
مراسم سالگرد شهادت شهید بزرگوار محمد بروجردی، موسوم به مسیح کردستان صبح سه شنبه در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) برگزار شد. این شهید با اینکه فرمانده شهیدان نامداری مانند همت، کاوه و متوسلیان بوده و خدمات ارزنده‌ای برای کشور و انقلاب انجام داده است، در بین مردم کمتر شناخته شده است.
شهید بروجردی فرماندهی بود که همواره درد دین و درد حفظ انقلاب داشت و در راه این عقیده خدمات بزرگی کرد و در نهایت باارزش‌ترین داشته خود را فدای انقلاب کرد. در قسمتی از وصیت نامه شهید بزرگوار می‌خوانیم: ما باید به وظیفه خود در پیروی از امام عمل کنیم. یک مدافع انقلاب اسلامی نباید به فکر گزارش کار باشد و باید حلال مشکلات جهان اسلام باشد و تا روحیه بسیجی باشد، مطمئناً این انقلاب صدمه نخواهد دید.
در این یادواره سه تن از هم‌رزمان و دوستان شهید به بیان خاطره و خلقیلات شهید بزرگوار پرداختند که در ادامه می‌آید.
اولین سخنران برنامه سرتیپ رفیقدوست از نامداران جنگ و انقلاب بود که پشت تریبون رفت.
آقای رفیق‌دوست ابتدا از سپاه و پاسداران دانشگاه افسری امام حسین‌(ع) سخن به میان آورد و گفت: نهم اسفند 57 که امام(ره) دستور به تشکیل سپاه دادند من در پادگان نیروی زمینی ارتش در عباس آباد به عنوان اولین پاسدار ثبت نام کردم. بعد از 38 سال لحظه ای که وارد دانشگاه افسری شدم از ابتهاج در خودم نمی گنجم که این جمعیت فقط بخشی از دانشجویان دانشگاه افسری باشند. اگر امام فرمود: اگر سپاه نبود کشور نبود؛ اینجاست که به نظر من تا این سپاه هست این انقلاب هست و انشاءالله، این سپاه انقلاب را به امام زمان(عج) تحویل می دهد. آشنایی من با شهید بروجردی به پیش از انقلاب برمی گردد.
چگونگی آشنایی سرتیپ محسن رفیقدوست با شهید بروجردی
وی گفت، من بعد از آزادی از زندان در محل کار شهید عراقی با شهید بروجردی آشنا شدم. تماس بیشتر من زمانی بود که سرباز وظیفه ای در پادگان لویزان به من پیشنهاد داد که خدمتم رو به اتمام است و آماده ام در پادگان بمب بگذارم و چند نفر از فرماندهان ارتش شاهنشاهی را به هلاکت برسانم. بعد از مدتی شهید به من فرمودند: ما از امام اجازه نگرفتیم و آیا چه کسانی را می خواهیم بکشیم. من به پاریس زنگ زدم که امام(ره) فرمودند فوری بمب را بردارید.این کارها خلاف اسلام است. من این خاطره را بعد از انقلاب در شورای فرماندهی سپاه نقل کردم. شهید کلاهدوز به من فرمود من و شهید نامجو هم در آن جلسه حاضر بودیم. شهید بروجردی گفت من در همان لحظه گفتم ممکن است افراد انقلابی که نباید کشته شوند هم در آن محل باشند.

سخنرانی سرلشکر رحیم صفوی درباره شهید بروجردی
 
در ادامه سرلشکر رحیم صفوی ابتدا خطاب به جوانان پاسدار حاضر در مراسم گفت: وجود شما پاسداران جوان قوت قلب برای ما نسل اول سپاه است. سرلشکر در ادامه از زمان آشنایی خود با شهید بزرگوار بروجردی گفت: آشنایی من با شهید بروجردی به سال 56 برمی گردد که راجع به چگونگی مبارزه مسلحانه علیه رژیم سابق با هم بحث می کردیم. بعد در آستانه تشکیل سپاه با او بیشتر آشنا شدم و در کردستان که دیگر کاملاً با او محشور شدم.
وی گفت: خاطره اول من که می خواهم برایتان نقل کنم به آزادی سنندج برمی‌گردد. سنندج را ضدانقلاب تصرف کرده بود و همه اداره ها تعطیل بود و فقط دو ستاد لشکر 28 و فرودگاه تحت تسلط حکومت بود. ما با بچه های اصفهان 23 اردیبهشت 59 آمدیم شهر سنندج را آزاد و از تصرف ضد انقلاب خارج کردیم و عوامل آن را به دادگاه انقلاب تحویل دادیم. شهید بروجردی از قاضی دادگاه درخواست کرد با عده ای از ضد انقلاب ها مصاحبه و آن‌ها را نصیحت کند و اگر توانست عده‌ای را برگرداند و حتی با رایزنی حکم اعدام بعضی ها را به حبس ابد تقلیل داد. یعنی از ضدانقلاب هم ناامید نبود و عده زیادی از آن‌ها که تحت هدایت فکری شهید بروجردی که روحیه کمونیستی داشتند، به انقلاب برگشتند.
خاطره دوم به 15 روز قبل از شروع جنگ تحمیلی برمی گردد. شورای عالی دفاع در ستاد لشکر 88 زمینی کرمانشاه تشکیل شد. ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت، شهید رجایی نخست وزیر، شهید فلاحی رئیس ستاد مشترک ارتش، سرلشکر ظهیرنژاد فرمانده نیروی زمینی، شهید صیاد شیرازی، وزیر دفاع و فرمانده وقت نیروی هوایی حضور داشتند. از سپاه هم شهید بروجردی به عنوان فرمانده سپاه غرب کشور(همدان کرمانشاه و کردستان) و من به عنوان فرمانده عملیات کردستان و شهید ناصر کاظمی از فرماندهان گمنام جنگ حضور داشتیم. در آن جلسه ما گفتیم عراق در پشت مرز قصرشیرین تحرکاتی را آغاز کرده و مسلط به دشت دیاله یک لشکر مکانیزه آماده کرده است. اما بنی صدر زیر بار نرفت و گفت تا موازنه قدرت بین آمریکا و شوروی بهم نخورَد جنگ آغاز نمی شود. شما سپاهی ها فقط امنیت را برقرار کنید. یکی از عزیزان ارتشی هم گفت بعضی از پاسدارها توده‌ای هستند که لباس سبز پاسداری پوشیده‌اند و می خواهند به این بهانه از ما اسلحه بگیرند. آنجا بنی صدر و ارتشی ها از ما نپذیرفتند و چند روز بعد عمق دوراندیشی شهید بروجردی آشکار شد.
خاطره بعد این بود که در آستانه عملیات فتح المبین به علت وسعت زیاد منطقه عملیات یعنی 2500 کیلومتر و کم بودن تیپ های آن زمانمان به 7 یا 8 تیپ، من و آقا محسن به کرمانشاه آمدیم و از شهید بروجردی خواستیم از غرب کشور نیرو برای فتح المبین ببریم. شهید ناصر کاظمی عصبانی شد و گفت شما همه پاسدارها و بسیجی ها را بردید جنوب و اصلاً حواستان به کردستان نیست. اما شهید بزرگوار بروجردی دستی به ریشش کشید و فرمود: امام جنگ را مساله اصلی کشور دانسته اند. خود من بچه های سپاه را می آورم. آن زمان آقای احمد متوسلیان فرمانده سپاه مریوان بود. من و حسن باقری شماره تیپ ها را می دادیم و نامگذاری را به عهده خودشان گذاشتیم. ما شماره 27 را دادیم و اسم را واگذار کردیم. حاج احمد گفت می خواهم اسمی بگذارم که هر وقت اسمش آمد صلوات بفرستند و اینگونه تیپ 27 محمد رسول الله(ص) تأسیس شد. حضور شهیدان بروجردی، متوسلیان، همّت، قجه ای و تشکیل یک تیپ ظرف یک ماه کاملاً معادلات جنگ را دگرگون کرد و این تیپ در عملیات فتح المبین خوش درخشید. انصافاً شهید بروجردی یک انسان مطلوب الهی بود و خداوند ما را با ایشان محشور کند.
سخنرانی سرلشکر مصطفی ایزدی درباره شهید بروجردی:
سرلشکر مصطفی ایزدی گفت: ما پیروزی‌های خود در منطقه غرب کشور را مدیون اوییم. من پاسداری بودم که توسط استادم شهید قندی وزیر مخابرات آن زمان به عنوان مسئول مخابرات استان کردستان منصوب شدم. تا شهید بروجردی فهمید من پاسدارم به من پیشنهاد فرماندهی سپاه کردستان را داد که من نپذیرفتم و مسئول دفتر سپاه کردستان شدم. تکیه کلام شهید بروجردی باذن الله بود. او کاملاً ذوب در مکتب و بنیانگذار یک مکتب جدید در مبارزه با ضد انقلاب بود. برخورد حکیمانه و مدبّرانه با ضدانقلاب و بالعکس رابطه بسیار صمیمانه با مردم محلی آنجا که هیچ صدمه ای به آنها نخورد. در عملیات بانه- سردشت که شهید بروجردی فرمانده و شهید ناصر کاظمی جانشین بودند ناگهان سر کالیبر50 به یک روستا متمایل شد و چند تیر به سمت روستا شلیک شد. وقتی شهید بروجردی این را می بیند به داخل روستا می رود و بین مردم امکانات توزیع می کند. این طور بود که مردم کردستان به سپاه و فرماندهان آن بیشترین اعتماد را داشتند.
محبوب‌ترین نهاد در آن مقطع نزد مردم کرد نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و انشاءالله هنوز هم هست. ایشان حالات بسیار روحانی داشت و واقعاً ذوب در اسلام و ذوب در ولایت بود. در یکی از عملیات های پیچیده ایشان بعد از طراحی عملیات در حالت خستگی خوابیده بودند و در عالم رویا جایی را به ایشان نشان داده بودند که صبح از همان منطقه عملیات کردند و به پیروزی رسیدند. زمانی به ما این احساس دست داد که ایشان در معرض شهادت هستند و از ایشان خواستیم در عملیات‌ها جلو نرود ولی گوش نمی‌کرد. بنابراین دو نفر از برادران را به عنوان محافظ ایشان گذاشتیم. همچنین تا دوربین می‌آمد از گرفتن عکس و فیلم ممانعت می‌کرد. به همین خاطر به نسبت عکس و فیلم از او کمتر داریم. همه کارهایش برای خدا بود.
بنیانگذار قرارگاه حمزه ایشان بود. در مراحل انقلاب هر جا که انقلاب در خطر بود وارد می شدند. ایشان فرماندهی پادگان ولی عصر(عج) را داشت و نیرو اعزام می کرد. خود شهید بزرگور به ضرورت کردستان و ضد انقلاب منطقه غرب واقف بودند. قبل از انقلاب مبارزه چریکی، بعد مسئولیت حفاظت از بیت امام(ره)، در رابطه با استقرار نظام در داخل تلاش کردند و وقتی نیاز به حضور در منطقه غرب کشور را احساس کردند به منطقه کردستان رفتند و فرمانده سپاه منطقه 7 کشور(همدان،کردستان،کرمانشاه و ایلام)شدند. در سال 61 که با ناصر کاظمی تقریباً کردستان از ضدانقلاب پاکسازی شد بین کردستان و آذربایجان مهدی باکری و صیاد شیرازی بودند. سردشت از هر دو طرف محاصره بود و از سقز با بالگرد امکانات آنجا می رفت. بوکان کاملاً دست ضد انقلاب افتاده بود و در اشنویه هم باکری و صیاد شیرازی حضور داشتند.
 در آن برهه این ضرورت احساس شد که کردستان و آذربایجان غربی یک فرمانده داشته باشد. این جمع بندی خدمت فرمانده کل سپاه عرضه شد و ایشان خودشان محور شدند و قرارگاه حمزه سیدالشهدا تشکیل شد. در این قرارگاه هم قرارگاه حمزه بود هم قرارگاه بعثت و در کردستان قرارگاه شهید شهرام فر. در مذاکراتی که داشتیم قرار شد فرماندهی حمزه و بعثت ادغام شود به خاطر اینکه امکانات متمرکز شود تا بتوانیم مبارزه با ضدانقلاب را بهتر انجام دهیم. همه این‌ها به فرماندهی بروجردی بود و در این قضایا با محوریت خود ایشان قرارگاه حمزه و بعثت را مرتب کردیم. ایشان در جریان آزادسازی سردشت- مهاباد برای شناسایی و پاکسازی جاده رفته بودند که بر اثر برخورد با مین ضد تانک به شهادت رسیدند.
 ایشان در عملیات پاکسازی جاده مهاباد به سردشت شهید شد. ما در قرارگاه بودیم که به من خبر دادند ایشان روی مین ضدتانک رفته است. سریع بالگرد را برداشتیم و پیکر غرق در خون را برگرداندیم در حالی که عطر دل انگیزی از آن به مشام می‌رسید و چشمان زیبایش به آسمان دوخته شده بود. بزرگترین سرمایه شهید، صدقش بود. راه شهید بروجردی راه صدق است و قطعاً آنها که در راه صدق حرکت کنند هم در زندگی شخصی و هم در زندگی کاری موفق هستند. امیدواریم ما سالکان طریق سالار شهیدان باشیم. انشاءالله
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات