(روزنامه جوان – 1395/02/18 – شماره 4805 – صفحه 10)
يكي از آداب تربيتي قرآن كريم يادآوري زندگي و تلاش اولياي الهي و بزرگاني است كه در راه هدايت مردم و نجات آنها انجام وظيفه كردند و از هيچ كوشش و تلاشي براي نجات آنها مضايقه نكردند. توجه دادن به انبيا و رسلي كه در راه انجام رسالت الهي خود دردها و رنجها را تحمل كردند و سختيها، ناگواريها، اذيتها و آزارهاي مخالفين، معاندين و سرزنش ملامتكنندگان را به جان خريدند و تا آخرين لحظه حيات خود به هدايت و نجات مردم پرداختند قرآن كريم در سور مختلف نام پيامبراني را از حضرت آدم(ع) تا جناب خاتمالانبيا(ص) را ميبرد كه دعوت به توحيد و مبارزه با شرك و بتپرستي و طواغيت سرلوحه زندگي آنها بود. از صدر اسلام تاكنون روات، محدثين و علماي بزرگواري پرچم هدايت مردم را به دوش گرفتهاند كه در شرايط مختلف از دين حق دفاع و سختيها، گرفتاريها، شكنجهها و شهادتها را تحمل كردند تا اسلام محمدي(ص) و سيره علوي(ع) را به دست ما برسانند.
در قرن اخير خداوند منان بر ملت بزرگوار ايران منت بزرگي نهاد و رهبري از تبار حسيني پرچمدار نهضت اسلامي شد و توانست با اتكا به ذات احديت و استفاده از توانمندي و قدرت ايمان علاقمندان به مكتب اسلام بساط سلطنت 2500 ساله را برچيند و دست ابرقدرتهاي جنايتكار و خائن به ملك و ملت را كوتاه و حكومت اسلامي را برپا كند. در پرتو رهبري اين رهبر كبير انقلاب اسلامي و از بركت خون پاك شهدا و ايثار و فداكاري جانبازان مكتب، اسلام جان تازهاي گرفت و روحانيت معظم از انزوا بيرون آمد و شرايط حضور صالحين و شايستگان در مراكز قدرت براي انجام وظيفه جديد اجتماعي فراهم شد. در اين ميان طبقات مختلف جامعه نقش مهم و بهسزايي ايفا كردند، اما پررنگترين آن نقش عالمان وارسته و دانشمندان بزرگواري بود كه با تبعيت از رهبري امام امت حضرت امام خميني كبير به روشنگري و ارشاد مردم پرداختند. علمايي كه با مركب قلم و قدرت زبان و خون رگهاي خود درخت اسلام را آبياري كردند. در نتيجه امنيت، استقلال و آزادي را به مردم خود ارزاني داشتند.
نام عالم بزرگوار، فقيه متألّه، معلم اخلاق و قاضي منصوب از جانب امام امت حضرت آيتالله محمدي گيلاني براي ملت ايران نام آشنايي است. شخصيتي كه در راه انجام وظيفه شرعي خود مقام و موقعيت حوزه مقدسه علميه قم و صراط مرجعيت را رها كرد و بر مسند قضا تكيه زد و نمونهاي از محاكم عدل اسلامي را همراه با سعه صدر، مهرباني و چهره بشاش و در عين حال قاطعيت و خشم انقلابي به جهانيان نشان داد. اينجانب به لحاظ اينكه افتخار شاگردي آن حضرت را از سال 1343 داشتم و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز همواره در مناصب قضايي در خدمت آن جناب و از مراحم و بزرگواريشان بهرهمند بودم وظيفه خود ميدانم چند جملهاي راجع به شخصيت اين عالم بزرگوار كه نمونهاي از مصاديق علماي رباني است يادآوري كنم.
1ـ تعبد و تقيد به احكام و فرامين الهي
حضرت آيتالله محمدي گيلاني در مسائل فردي و اجتماعي تقيد خاصي به انجام تكليف الهي داشتند و در عمل سعي و كوشششان بر آن بود كه آنچه انجام ميدهند به عنوان تكليف الهي و مورد خواست پروردگار باشد.
گاهي بعضي از بزرگان كشور در مورد اجراي بعضي حدود به لحاظ مسائل جهاني شك و ترديد داشتند، ايشان محكم ميفرمود: «وقتي خالق انسان و شارع مقدس ميفرمايد اين حد بايد اجرا شود چه شك و شبههاي داشته باشيم و چه جاي دلسوزي است؟»
در زندگي شخصي مقيد به شبزندهداري و نماز شب بودند. توصيه اكيدشان توجه به خدا و ايجاد ارتباط با ذات احديت بود.
2ـ رسيدگي به ضعفا و مستمندان
حضرت آيتالله توجه خاصي به دستگيري از كار افتادگان داشتند و حتي در مورد زندانيان كه به جرم خيانت به اسلام و مسلمين محكوم دادگاههاي انقلاب اسلامي بودند از مساعدت مالي و رفع مشكلات خانوادههاي آنها غفلت نميورزيدند و بارها اتفاق ميافتاد از مال شخصي خودشان به زندانيان يا خانوادههاي آنها كمك ميكردند.
در غائله منافقين كه عده زيادي از دختران و پسران خام و بيتجربه به جهت فريب آنها به زندان افتاده و خانوادههاي آنها بيخبر بودند به هر صورت ميكوشيد تا خانوادههايشان را از نگراني در آورد و به آنها اطلاع بدهد فرزندشان در زندان سلامت است و ميفرمود اين بچه مقصر و مجرم است، ولي پدر و مادر او كه گناهي نكردهاند نگران و دلواپس باشند و ندانند فرزندشان در چه حالي است. از جفاهايي كه به آن جناب شد انتساب صدور حكم اعدام در مورد فرزندانشان است. دوستان ناآشنا و مغرضين آگاه به اين شايعه دامن زدند كه حضرت آيتالله گيلاني شخصاً حكم اعدام فرزندان منافق خود را صادر كرده است! دوستان به لحاظ انقلابي نشان دادن ايشان و اينكه در راه انقلاب حتي به فرزندان خود نيز رحم نكرده است و دشمنان براي آنكه چهره مهربان ايشان را خشن، بيرحم و بيمروت نشان بدهند به اين مطلب دروغ و بياساس دامن زدند.
خداوند متعال سه پسر به ايشان عنايت فرموده بود به نامهاي محمدجعفر، محمدمهدي و محمدكاظم. محمدجعفر، فرزند ارشد ايشان در سال اول پيروزي انقلاب بر اثر تصادف اتومبيل از دنيا رفت كه در قبرستان شيخان قم مدفون است. دو پسر ديگر ايشان گرفتار گروه منحرف و تروريست منافقين شدند كه بعد از قضاياي خرداد ماه سال 1361 خانه پدري را ترك كردند و به زندگي در خانههاي تيمي روي آوردند. بعد از چند ماه از شروع فاز نظامي سازمان منافقين و آغاز نبرد مسلحانه آنها با نظام جمهوري اسلامي يكي از آنها در خانه تيمي و ديگري موقع خروج از كشور و حادثه تصادف و استفاده از قرص سيانور كشته شد. در نتيجه اساساً هيچيك از فرزندان ايشان دستگير نشدند تا پرونده آنها به دادگاه ارجاع و حكمي در موردشان صادر شود. (1) اساساً در طول تاريخ بشريت غير از بعض سلاطين سفاك و طواغيت زمان كسي فرمان قتل فرزند يا اقرباي خود را نداده است. اينگونه اعمال و مشابه آن مخصوص نادر قلي افشار و خلفاي جور بود كه براي حفظ سلطنت و اقتدار خود دست به هر جنايتي ميزدند. تاريخ داستاني را از هارونالرشيد، خليفه مقتدر عباسي نقل ميكند.
مأمون يكي از فرزندان او ميگويد: «در يكي از اعياد اسلامي پدرم، هارونالرشيد بار عام داد و هر كس كه به حضورش ميرسيد مورد لطف قرار ميداد و عيدي و پاداشي هم به او ميداد. به من دستور داد به منزل حضرت موسي بن جعفر(ع) بروم و با عزت و احترام ايشان را نزد هارون بياورم. بعد از تشريف آوردن حضرت خيلي ايشان را مورد احترام قرار داد و موقع برگشتن نيز دستور داد با عزت و احترام آن حضرت را به منزلشان برسانم و برخلاف اين احترام ظاهري مبلغ بسيار ناچيزي تقديم آن حضرت كرد. وقتي برگشتم به پدرم گفتم شما اين همه عزت و احترام گذاشتي و از مال دنيا چيز قابل توجهي به ايشان ندادي؟ پدرم گفت: اين عزت و احترام براي آن است كه اين مقام خلافت مال ايشان است و ما غاصب آن هستيم و اما اينكه مال كمي به ايشان دادم براي آن بود كه دست اينها بايد از مال دنيا تهي باشد، والا مزاحم ما ميشوند. بعد به من خطاب كرد و گفت تو كه فرزند من هستي اگر بدانم چشم طمع به خلافتام دوختهاي نميگذارم زنده باشي و دستور قتلات را خواهم داد.»
گریه نکردم بر مرگ فرزندم چون منافق بودددمنشي و بيرحمي نسبت به ضعفا، اقوام و فرزندان براي تثبيت حكومت و اعمال قدرت مخصوص ظالمين و ستمگران است كه براي حفظ موقعيت خود و به كرسي نشاندن نظر خود از هيچ ستمي فروگذار نميكنند و رحم و مروت را حتي نسبت به اقرباي خود زير پا ميگذارند. دعوت اولياي الهي و مردان خدا همواره بر رحمت، شفقت و مهرباني بوده است. حضرت نوح(ع) تا آخرين لحظه نيز به فكر نجات فرزند خود بود و او را به توحيد و سوار شدن به كشتي دعوت ميكرد تا نجات پيدا كند. حضرت ختمي مرتبت(ص) رحمه للعالمين بود. به مجرد فتح مكه تمامي كساني را كه به او بدترين اهانتها و ستمها را روا داشته بودند مشمول عفو و رحمت قرار داد. حضرت اباعبداللهالحسين(ع) تا آخرين لحظه به ارشاد و نصيحت مردم پرداخت. علما، دانشمندان و مبلغين اديان الهي همواره با مهرباني و شفقت به هدايت و ارشاد مردم ميپرداختند. علماي بزرگ شريعت هيچگاه برخورد تندي نداشتند و حداكثر در موارد مشابه روي خوشي نشان ندادند و قطع ارتباط با فرزندان و اقرباي ناخلف خود بود كه اين خود شيوهاي از شيوههاي امر به معروف و نهي از منكر بوده است.
نكته قابل توجه و اهميت عكسالعمل حضرت آيتالله محمدي گيلاني در اين پيشامد ناگوار خانوادگي است. از مصيبتهاي بزرگ دنيا مرگ عزيزان و نزديكان و بهخصوص فرزندان جوان است. مرگ فرزندان آن هم در سنين جواني و نوجواني، بهخصوص اگر دو يا سه مورد همراه هم باشد از مصيبتهايي است كه صبر و تحمل خاصي را ميطلبد. در مرگ طبيعي فرزند والدين متوفي در كنار گريه و عزاداري كه امري عاطفي و طبيعي است عقدهگشايي و با توكل به خداوند متعال بر مصيبت خود صبر ميكنند، اما اگر بر اثر شرايط خاص صاحبان عزا نتوانند با گريه و اقامه عزا خود را تسكين دهند يا امكان اقامه مجلس عزا نداشته باشند و ديگران هم نتوانند به آنان تسليت دهند صبر بر مصيبت حالت ديگري دارد كه تحمل بيشتري ميخواهد. شرايط جامعه در دهه 60 و موقعيت حوزوي و اجتماعي حضرت آيتالله بهگونهاي بود كه هر گونه عكسالعمل از جانب معظمله و خانواده وي بازتاب خاصي در جامعه داشت.
يك بار معظمله به بنده فرمودند: «در اين حادثه پيشآمده جرئت نميكنم براي فرزندانام يك قطره اشك بريزم، چون پيش خود ميگويم اگر فرداي قيامت خداوند متعال از من بپرسد چرا در مرگ منافق گريه كردي؟ چه پاسخي بدهم؟» اينگونه صبر در مصيبت به خاطر رضاي پروردگار اجر جميل و شاياني خواهد داشت كه بهجز از اولياي الهي از كس ديگري توقع و انتظاري نيست.
پينوشت در سرويس تاريخ جوان موجود است.
http://javanonline.ir/fa/news/782307
ش.د9500326