(روزنامه جمهوري اسلامي ـ 1395/03/11 ـ شماره 10604 ـ صفحه 11)
ریشه دیگر این که، مردی به نام خرافه در زمان پیغمبر اکرم (ص) در یکی از طوایف عرب زندگی میکرد که مدتی در اسارت جنها بود و از آنها داستانهایی نقل کرد که خیلی از آن داستانها بیماخذ و بیپایه بودند. از آن به بعد خرافات و خرافه با نام آن شخص عجین شد و چون نام او خرافه بود به مطالب بیماخذ خرافه میگفتند.
سابقه خرافات قبل از اسلام
از نظر سابقه، خرافات قبل از اسلام هم وجود داشته است. در ادیان سابق هم حتی وجود داشته کما اینکه در دین اسلام هم هست منتها به عنوان چیزی که به دین یا ادیان نسبت داده شده است نه جزء واقعی دین. در قرآن کریم آیه 171 سوره نسا خدای متعال میفرماید:
«یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا علىالله الا الحق، انما المسیح عیسى ابن مریم رسولالله و کلمته القاها الى مریم و روح منه فآمنوا بالله و رسله و لا تقولوا ثلاثه انتهوا خیرا لکم انماالله اله واحد سبحانه ان یکون له ولد، له ما فی السماوات و ما فی الارض و کفى بالله وکیلا
«اى اهل کتاب در دین خود غلو مکنید و در باره خدا جز [سخن] درست مگویید، مسیح عیسى بن مریم فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به وجود مریم افکنده و روحى از جانب اوست پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سهگانه است باز ایستید که براى شما بهتر است خدا فقط معبودى یگانه است منزه از آن است که براى او فرزندى باشد. آن چه در آسمانها و آن چه در زمین است از آن اوست و خداوند بس کارساز است.».
غلو در این جا به معنای گفتن چیزی که درست نیست و پایهای ندارد به کار رفته است.
«و اذکروا نعمهالله علیکم و میثاقه الذی واثقکم به اذ قلتم سمعنا و اطعنا و اتقواالله انالله علیم بذات الصدور»: «و نعمتى را که خدا بر شما ارزانى داشته و [نیز] پیمانى را که شما را به [انجام] آن متعهد گردانیده به یاد آورید آنگاه که گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم و از خدا پروا دارید که خدا به راز دلها آگاه است». آیه 7 سوره مائده
سفارش قرآن کریم و هدفی که از بیان این آیات دارد این است که به ما میفرماید چیزی که حق نیست، نگویید. علت خطابات قرآن در این زمینه این است که یهود و نصارا برای خدا فرزندانی را قائل شده بودند که در سوره توبه آیه 30 این را بیان میکند: «و قالت الیهود عزیر بنالله و قالت النصاری المسیح ابنالله ذلک قولهم بافوافهم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل قاتلهمالله اَنّی یوفکون»: «و یهود گفتند عزیر پسر خداست و نصارى گفتند مسیح پسر خداست این سخنى است [باطل] که به زبان مىآورند و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شدهاند شباهت دارد خدا آنان را بکشد چگونه [از حق] بازگردانده مىشوند».
علاوه بر این که حرف آنها نادرست میداند، آنها را مورد خطاب مرگ هم قرار میدهد و میفرماید مرگ بر کسی که چنین حرفی میزند، خدا بکشد این افراد را که به خدا نسبت داشتن فرزند میدهند و حرف بیپایه میزنند.
برخورد قرآن، پیامبر اکرم (ص) و ائمه(ع) با خرافات
در زمان پیغمبر اسلام (ص) هم مسایلی پیش آمد که من یکی از آنها را که مربوط به فرزند ایشان است، نقل میکنم لکن قبل از آن با فرازی از خود قرآن کریم آشنا میشویم که با کسانی که حرفهای بیپایه میزنند برخورد کرده است. آیه نقل کرده که میفرماید: «قتل الخراصون (10)الذین هم فی غمره ساهون (11)» سوره الذاریات: «مرگ بر افراد یاوه گو، کسانی که حرفهای بیپایه و بیماخذ میزنند»؛ حرفهایی که درست نیست و اینها دچار غفلت هستند که این حرفها را میزنند. آیه البته در مورد کسانی است که معاد را انکار میکنند اما نسبت به همه مطالب بیماخذ و بیپایه تعمیم دارد.
درباره پاک نگهداشتن مساجد از غیر خدا در سوره جن مطلبی است که میفرماید:
«و ان المساجد لله فلا تدعوا معالله احدا» (18)
«مساجد متعلق به خداست، غیر از خدا را در مساجد نخوانید».
موردی که از پیامبر اکرم (ص) در برخورد با خرافه عرض کردم مربوط است به ابراهیم فرزند 18 ماهه ایشان که در سال پنج هجری در مدینه فوت میکند و مردم بلافاصله چون میبینند آفتاب گرفتگی اتفاق افتاد، این دو را به هم وصل میکنند و میگویند چون فرزند پیامبر است این اتفاق افتاده و به امر خدا آفتاب گرفته برای این که کائنات با پیامبر اکرم (ص) ابراز همدردی کنند. طبعا این حرف بیپایه و خرافی بود و وقتی پیامبر (ص) این حرف را شنیدند با عجله و بدون فوت وقت در همان روز به مسجد رفتند و مردم را به مسجد دعوت کردند و سخنرانی کردند و این جمله را فرمودند که خورشید و ماه هر دو آیهای از آیات خدا هستند که به امر خدا در حرکتند و هر کاری که انجام میدهند به امر خداست و خورشید گرفتگی و امثال آن بخاطر مرگ و حیات کسی اتفاق نمیافتد؛ اینها جریان طبیعی دارند که ربطی به این مسایل ندارد.
خدمت حضرت صادق(ع) بعضیها خبری را عرض کردند که شخصی به نام ابی بن کعب انصاری اذان را در خواب شنیده و از زبان اوست که اذان درست شده این اذانی که ما میگوییم به خاطر این که او آدم خوبی بوده و خواب دیده و اینها را گفته و همه هم قبول کردهاند. حضرت امام صادق علیه السلام این مطلب را رد کرده و فرمودند که اینها دروغ میگویند و چنین چیزی اتفاق نیفتاده است. اذان متعلق به دین خداست و دین خدا بالاتر از این است که از طریق خواب به مردم داده شود.
محکمات و متشابهات این بحث
در این جا بحث محکمات و متشابهات مبحث خرافات را عرض میکنم. چون بحثهایی مطرح میشود که برای بعضی افراد شاید ایجاد سوال کند. با دانستن محکمات و متشابهات بحث سوالات خود به خود حل خواهد شد. یکی از محکمات بحث، این است که آن چه ما از زبان وحی داریم قبول داریم، ولو خواب باشد مثل خواب حضرت یوسف، مثل خوابی که فرعون تعریف کرد و حضرت یوسف تعبیر کردند یا خواب حضرت اسماعیل و ابراهیم و نه هر خوابی. معجزات انبیاء از محکمات هستند. آنهایی که با خبر مسلم و در قرآن و با سند باشد. کرامات معصومین نیز همین طور، آنها هم جزو محکمات هستند.
در مورد سالکین و عارفین واقعی آن چه میشنویم لزومی ندارد که مبنای اعتقادی خودمان قرار دهیم و لازم هم نیست که رد کنیم. توصیه بزرگان این است که هر چه را که میشنوید رد نکنید ولی این طور هم نباشد که آنها را جزو مبانی اعتقادی خودتان قرار دهید. چون اتفاق افتاده که همین آقایان سالکان و عرفا در مواقعی چیزهایی دیدند و مطالبی گفتند که خیلی هم قابل اعتماد و تکیه نیستند. لزومی ندارد جزو مبانی اعتقادی ما باشد. رد هم نکنیم اشکالی ندارد.
بنابراین بین محکم و متشابه فصلی باز میشود؛ میان عرفان و تصوف مصطلح امروز تفاوتی وجود دارد. در یک تعبیر تصوف تقریبا عرفان است. در مورد عرفا، تعبیر متصوفه هم به کار برده شده است اما تصوف امروزی فرق دارد. اگر صحبتی در مورد تصوف میکنیم تصوف موجود امروزی است که خصوصیاتاش را از احکام معصومین علیهم السلام صحبت خواهیم کرد. اینها جزو موارد مردود است ولی عرفان را جزو محکمات میدانیم و قبول داریم.
در میان مداحان و وعاظ هم اگر صحبتی بکنیم بین وعاظ و مداحان با تقوا و صاحب معلومات با وعاظ و مداحان بیسواد و بیتقوا فرق است؛ یعنی این طور معنی نشود که هر وقت گفتیم وعاظ و مداح و امام جماعت و روحانی منظور هر واعظی است، هر مداحی است، نه! در وعاظ و مداحان و روحانیون هم آدمهایی باسواد و بیسواد هر دو را داریم. آدمهایی باتقوا و بیتقوا هر دو را داریم. آن جایی که نقد میکنیم و رد میکنیم منظور بیسوادها هستند که دنبال خرافات و حرفهای بیربط هستند. این در جاهای دیگر هم هست در میان پزشکان هم هست. مثل تفاوت پزشکان اهل خدمت باتقوا و دلسوز و پزشکان سوداگر و کلاهبردار.
آخرین مورد، اعتقاد به مهدویت است که اعتقادی مترقی و متکی بر مبانی دینی است ولی سوءاستفادههای زیادی هم از آن میشود. اینها مرزهای محکمات و متشابهات است. این طور نیست که هر کسی اسم امام زمان (عج) را آورد و ادعایی در باره امام زمان (عج) کرد ما بگوییم مقدس است. باید بین آدمهایی که حرفهای خرافی و بیپایه میزنند یا کسانی که حرفهای درست و مستدل و مبتنی بر مبانی درست میزنند فرق بگذاریم.
این نکات 7 گانه را برای این گفتیم که در صحبتها وقتی از برخی متشابهات صحبت میکنیم، محکماتش را قبلا گفته باشیم، روشن باشد که منظورمان چیست. هر چیز و هر کسی را رد نمیکنیم. چون این بحث حساس و لغزنده است شاید در ذهن برخی این طور باشد که این آقا بیدین است، ولی دینداری غیر از خرافه گرایی و حرفهای بیربط است.
انواع خرافات
وقتی خرافات به معنای «هر چیز بیپایه» باشد، یکی از موارد آن صوفیگری است که سابقه طولانی دارد و آیاتی که در مورد غلو خواندیم صوفی گری از مصادیق «لاتغلوا فی دینکم» است که وقتی آیات را خواندم، دلایلش را عرض کردم. در میان بزرگان دین و ائمه غیر معصوم، ائمه مذاهب دیگر حتی صحبتهایی شده و حرفهایی از زبان آنها نقل شده و افراد بزرگ دیگر که اشاره میکنم که مایه تعجب است و خیلی غلو در آنها هست. مثلا از امام شافعی که امام فرقه یا مذهب شافعی است (شافعی نزدیکترین فرقه به تشیع است خیلی مشترکات با ما دارد).
بیت معروف «و مات الشافعی و لیس یدری علی ربهام ربه الله؟» نقل شده است. این که او چه قصدی داشت بحث دیگری است ولی ظاهر این عبارت شرک است «شافعی مرد و آخر نفهمید که خدای او علی است یا کس دیگری». خدا خداست یا علی خداست.
از شاعر بلند آوازه دوران ما مرحوم شهریار در یکی از اشعار معروفش بیتی است که درباره حضرت علی علیه السلام میگوید:
نه خدا توانمش گفت نه بشر توانمش خواند/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
بنده اگر آن جا خدمت شان بودم میگفتم که هیچ تحیری ندارد، بشر بخوانید. برای این که در دو جای قرآن داریم که به پیامبر میفرماید که به مردم بفرمایید من مثل شما بشر هستم، «قل انما انا بشر مثلکم». حضرت علی هم که نسبت به پیامبر اظهار اخلاص و بندگی کرده؛ بندگی نه به این معنی که پیامبر معبود او باشد به معنای این که من غلام و چاکر شمایم. فرموده: «انا عبد من عبید محمد»، بنابراین چه تحیر و چه تردیدی؟ چرا نگوییم که علی بشر است؟ چیزی بالاتر از بشر نیست. البته بشر هم فرق میکند. همه در یک مقام و جایگاه نیستند. مراحلی و مراتبی دارد. حضرت علی(ع) در مرحله بالا قرار دارد. اینها زمینههایی برای تصوف بود و مسایل زیادی پیش آمد که از همان ابتدا حضرت رسول موضع گرفتند، ائمه موضع گرفتند. از پیغمبر اکرم نقل شد که به اباذر فرمودندای اباذر در آخر الزمان گروهی میآیند که در تابستان و زمستان پشم میپوشند و میپندارند بدین سبب بر دیگران برتری دارند. اینان را خدا و فرشتگان زمین و آسمان لعن میکنند.
از امام رضا(ع) نقل شده که گروهی از صوفیان در خراسان که یکی از مراکز صوفیان در آن زمان بوده خدمت امام رضا(ع) رسیدند و با آن حضرت در مورد زهد اسلامی به گونهای سخن گفتند که اعتراض آنها را به زندگی امام رضا علیهالسلام از نظر لباس و معاش نشان میداد، مثل افرادی که الان هم هستند کاسههای داغتر از آش و کاتولیکتر از پاپ. به بعضیها ایراد میگیرند که چرا این جوری زندگی میکنید و این کار را میکنید، در زمان امام رضا(ع) هم چنین افرادی بودند. اعتراض کردند و گفتند که امت اسلام نیازمند کسی است که خوراک و لباسش خشن باشد. امام(ع) سخنان آنان را مردود شمردند و با گفتاری که خلاصهاش این است، گفتار آنان را پاسخ دادند: که دین در ظواهر و خوراک و پوشاک تجسم پیدا نمیکند بلکه تحقق دین به پرهیزگاری، اعمال شایسته، به جا آوردن کارهای نیک، احقاق حق و مبارزه با شر و جور و تباهی در روی زمین است و اسلام لباس و طعامی را به کسی حرام نکرده بلکه برای هر انسانی مباح کرده که آن چه را میخواهد بپوشد و آن چه را که میل دارد بخورد. سپس این آیه را (اعراف 32) حضرت تلاوت نمودند:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَالله الَّتِیَ اَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا خَالِصَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ».
«(اى پیامبر) بگو زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی هاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده؟ بگو (این نعمت ها) در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند و روز قیامت (نیز) خاص آنان است. این گونه آیات (خود) را براى گروهى که مىدانند به روشنى بیان مىکنیم.»
موارد زیادی هم هست از امام رضا(ع) و امام عسکری(ع). چون این موضوع در زمان امام عسکری(ع) اوج پیدا کرده بود. از علیبن بابویه که از سعدبن عبدالله به سند نقل شده از امام حسن عسکری که از امام صادق نقل کردهاند در واقع (به تایید دو امام رسیده است) درباره ابوالقاسم کوفی از امام صادق پرسش شد و ایشان فرمودند که او دچار فساد عقیده بود و او همان کسی است که مذهبی را که به آن تصوف گفته میشود بنیان نهاد و آن را مرکز اعتقادات پلید قرار داد و در روایت دیگر آمده که مذهبی پدید آورد و آن را پایگاهی برای خود و ملحدان و سپری برای عقاید باطل کرد.
چون در زمان امام هادی(ع) این مسایل اوج گرفته بود از آن حضرت هم سوال شد؛ سید مرتضی رازی نقل کرده که در مسجد النبی در خدمت امام هادی(ع) بودم که دستهای از اصحاب آن بزرگوار که از جمله آنها ابوهاشم جعفری بود، نزد ایشان آمدند. ابوهاشم مردی سخنور و در نزد امام دارای منزلت بود. پس از این دستهای از صوفیان به مسجد درآمدند و در کناری از آن نشستند و حلقهای تشکیل داده و به ذکر لااله الاالله پرداختند. امام(ع) به کسانی که نزد ایشان بودند فرمودند به این دغل کاران توجه نکنید. اینان جانشینان شیطان و ویرانگران پایههای دیناند. برای آسایش بدنهای خود زهد میورزند و برای شکار دل احمقها نماز شب میخوانند. تهلیل (لا اله الاالله گفتن) آنها جز برای فریب مردم و تقلیل غذای مردم جز برای پر کردن قدحهای خود و ربودن دلهای احمقان نیست. با مردم سخن از عشق میگویند و مردم را با ریسمانهای خود به چاه میافکنند. اوراد آنها رقص و کف زدن و اذکار آنها سرود و آواز خواندن است. تنها سفیهان و بیخردان آنان را پیروی میکنند و تنها احمقها به آنها معتقد میشوند. هر کس در حال زندگی یا مرگ آنها به دیدار آنها رود مانند این است که به دیدار شیطان پرستان رفته است.
این وقایع در کتاب تصوف و تشیع نوشته محقق معروف جهان عرب هاشم معروف الحسینی به تفصیل آمده که به فارسی هم ترجمه شده و توسط بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی منتشر شده است.
تعبیری هم وجود دارد که همین صوفیه از آن استفاده سوئی میکنند و حتی من دیدم که به حضرت امام (که بحث ایشان را داریم و مبارزه ایشان با خرافات را بیان میکنم) نسبت میدهند که ایشان خودشان را جزو فقرا میدانستند. کلمه فقیر را هم به قرآن نسبت دادند که یا بر اثر بیسوادی است یا بر اثر تحریف.
در این آیه، فقیر و غنی مقابل هم قرار گرفتهاند. غنی یعنی کسی که توانگر است و وضع مالیاش خوب است. فقیر این جا در مقابل غنی قرار گرفته، اینها فقیر را به معنای صوفی گرفتهاند و فقیر الیالله در آیه: انتم الفقراء الیالله، یعنی در همان نعمتهای مادی هم نیازمند خدا هستید. چون خدا دارد و باید به شما بدهد. هر چیزی هست مال خداست، معنیاش این است. منتها آنها این را به معنای فقیرالیالله یعنی کسی که میرود خانقاه و اذکار میگوید و کف میکند و میافتد و دیگران باید به او غذا بدهند، گرفتهاند و امام خمینی (ره) در مقابل این تعبیرات شیطانی مطالب جالبی دارد که من بعضی از آنها را برایتان عرض میکنم. اول همیشه هشدار دادهاند که بدون استاد و مربی صالح کسی وارد عرصه عرفان نشود. چون ممکن است از عرصه عرفان بلغزد و به عرصه این تصوف خطرناک معمولی که در لسان ائمه این مسایل را در بارهاش داشتیم، بیفتد. در کتابهای مصباح الهدایه، شرح حدیث جنود عقل و جهل، چهل حدیث و اسرار الصلواه مطالب زیادی دارند که برخی را مطرح میکنم. در چهل حدیث میفرمایند:
"آن بیچارهای که خود را مرشد و هادی خلایق میداند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته حالش پستتر و غمزهاش بیشتر است. اصطلاحات را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب خود کرده و آن بیچاره صاف و بیآلایش را نسبت به علما و سایر مردم بدبین کرده، برای رواج بازار خود، فهمیده یا نفهمیده پارهای از اصطلاحات جالب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ مجذوب علی شاه و محبوب علیشاه حال جذبه و حب دست میدهد. گاهی خودش هم بازی خورده، خود را دارای مقامی دانسته و خود را با این همه عیب، مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده و خود را دارای مقام ولایت کلیه دانسته است."
حضرت امام (ره) مطلبی را در مورد مربی دارند در صفحه 135 آداب الصلواه (انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام): «در سلوک این طریق روحانی و عروج این معراج عرفانی تمسک به مقام روحانیت هادیان طرق معرفت و انوار راه هدایت که واصلان الیالله و عاکفان علیاللهاند لازم است و اگر کسی با قدم عنانیت خود بیتمسک به ولایت آنان بخواهد این راه را طی کند سلوک او الیالشیطان و الهاویه است.» معمولا کسانی که گرفتار این فرقه گمراه میشوند این نصیحت امام را گوش نمیدهند و رعایت نمیکنند و نتیجه این میشود.
توقیت
محور دوم و نوع دوم خرافات که از موارد مبتلا به امروز هم هست کما این که صوفیه هم همینطور است، مساله توقیت (وقت قایل شدن برای ظهور امام زمان(عج) است. مدعیان دولت امام زمان در طول تاریخ همیشه بوده اند، تازگی ندارد خیلی وقتها در تاریخ خودمان که مدعی میشدند همین دولت، دولت امام زمان است یا امام زمان دارد ظهور میکند یا زمینه ظهور ایشان را فراهم میکنیم. اینها باعث خرافات زیادی میشود که به برخی از نمونهها اشاره میکنم.
سابقه این ادعا در تاریخ نزدیک ما به دوران صفویه برمیگردد. از باب این که ما در آن دوره دولت شیعی داشتیم، مواردی هست که از مصادیق توقیت است. از علامه مجلسی صاحب بحارالانوار در رساله رجعت این مطلب هست که مدعی اتصال سلسله صفویه به دولت امام زمان شد. امام خمینی برای مرحوم مجلسی احترام قایل بودند و همه ما احترام قائلیم. کتابهای زیادی نوشتند، خدمات زیادی برای شیعه و فقه و اعتقادات شیعه کردند ولی ایراد و اشکالاتی هم به کار ایشان بود؛ مثل بعضی از بزرگان همین امروز ما که آقایی گفته که ظهور امام زمان 1414 است. 1414 که شد ظهور اتفاق نیافتاد، گفتند 1424 است که اشتباهی در 1 و 2 شده بود. 1424 شد گفتند نه اشتباه دیگری شده و معلوم نیست که کی است. از این قبیل چیزها در گذشته هم داشتیم و الان هم داریم. امام یک وقتی در این زمینه فرمودند (این به صورت شفاهی است و کتاب نداریم و برخی از بزرگان که این را شنیدهاند نقل کردهاند و موثق است) که اگر 10 هزار سال دیگر هم امام بیاید ما الان نباید صحبتی از آن بکنیم. ممکن است 10 هزار سال آینده هم نیایند یعنی این که ما بیاییم به همین زودی صحبت این را بکنیم که آقا 2 سال دیگر 3 سال دیگر 5 سال دیگر میخواهند بیایند، این درست نیست. در تعبیرات دینی داریم، در روایات داریم که هر کسی که وقت قایل شود و بگوید فلان وقت امام زمان میآید تکذیبش کنید، دروغ گفته، دروغگوست.
وقتی که شاه اسماعیل صفوی آمد و حکومتی را برقرار کرد اولین بار بود که شیعه قدرتمند شد و توانست تسلط پیدا کند و مشکلات را حل کند، فکر کردند که دیگر مقدمات ظهور امام زمان است. علامه مجلسی به همین جهت در رساله رجعت خود مینویسد: «در اثنای جمع احادیث 2 حدیث به نظر قاصر رسید که ائمه اهل بیت(ع) به ظهور این دولت عِلِیه خبر دادند و به اتصال این سلطنت به دولت قائم آل محمد(ص) شیعیان را بشارت فرمودهاند گروهی از جانب مشرق ظاهر شوند که مردم را به حق دعوت کنند و آنها قبول نکنند، بار دیگر دعوت کنند و نپذیرند، پس جهاد کنند و مردم به دین حق درآیند ولی ایشان راضی نشوند تا این که پادشاه و والی آنها شوند و پادشاهی در ایشان بماند و به کسی ندهند مگر به صاحب شما یعنی صاحبالزمان.» بعد از این مطلب مرحوم مجلسی این گونه نتیجه میگیرد که اینها اشاره به صفویه است. که «از مشرق کسی که طلب دین حق کرد و مردم را به دین حق دعوت کرد و پادشاهی یافت به غیر سلسله صفویه خلدالله ملکهم نبود.» بنابراین، در این روایت این را میخواهند بگویند که اینها به حکومت امام زمان وصل میشوند. حالا 400 سال گذشته وصل هم نشده، سلسلههای دیگر هم آمدند زندیه، افشاریه، قاجاریه، پهلوی و حالا که جمهوری اسلامی است، امام زمان هم نیامدند. ببینید آدمی مثل مرحوم مجلسی با این عظمت چنین اشتباهی میکند روی ذوق و شوق و علایقی که به این موضوع دارند این جور اشتباهات را میکنند و این حدیث شریف جمیع شیعیان را خصوصاً انصار و اعوان این دولت را بشارت داد. خلاصه این که تردید نکنید و آماده باشید که امام زمان ظهور دارند میکنند و این دولت مقدمه ظهور امام زمان است و حتی این تعبیر را دارد که به امام زمان وصل میشود!!
از مرحوم سید محمد باقر خوانساری صاحب کتاب روضات الجنات که متوفی 1313 است و این مطلبی که عرض میکنم در همین کتاب آمده که: "انّ لنا باردبیل کنزوای کنز لیس بذهب ولا فضه و لکنه رجل من اولادی یدخل تبریز مع اثنی عشرالف راکبا شهباء علی راسه عصابه حمراء". چون چیز قرمزی روی سر شاه اسماعیل بود این حدیث را که سندش چقدر درست است نمیدانم، ربط داد به شاه اسماعیل که برای ما در اردبیل یک گنجی است اما چه گنجی که نه طلا است و نه نقره بلکه مردی است از اولاد ما که به تبریز میرود با 12 هزار اسب سوار که اینها آدمهای قوی هستند و بالای سرشان چیز قرمزی پیچیده است؛ بنابراین، این همان است و تردیدی نکنید. البته صفویه خدماتی کردند ولی مسایل زیاد دیگری داشتند. اصولا حکومتها در وضعیتی نیستند که علمای بزرگ ما روایات را بر آنها منطبق کنند و چنین نتیجهگیریهایی بکنند و بعد دچار مشکلات فکری بشوند. بعد از این که صفویه منقرض شد و حکومت دیگری آمد برای خیلیها در افکار و اعتقاداتشان نسبت به مهدویت و امام زمان (عج) تردید حاصل شد که آدم بزرگی مثل علامه مجلسی این حرف را زده ولی عملا نشد پس شاید اصلش درست نباشد. این است که خرافات خطرناک است و گاهی وقتها دامنگیر بزرگان هم میشود.
همین حالا هم برخی مدعی شدهاند که 2 سال دیگر امام زمان (عج) ظهور میکنند و ما باید مقدمات آن را فراهم کنیم که البته با این فکرها توسط بزرگان برخورد شده است. در همین سالهای اخیر بیش از 150 نفر به جرم ادعای امام زمان بودن یا ارتباط با امام زمان توسط دادگاه ویژه روحانیت دستگیر شدهاند.
8-7 نفر در اصفهان مدعی ارتباط با امام زمان (عج) بودند و زنی در اصفهان مدعی شده بود همسر امام زمان است و در قزوین و کرج هم کسانی مشابه این ادعاها را مطرح کردهاند. دامنه چنین ادعاهایی گسترش پیدا کرده است. فردی در قم گفته بود که امام زمان(عج) فوت کرده و امام سیزدهم در اصفهان است و صلاح نمیداند خودش را نشان بدهد، من هم امام چهاردهم هستم؛ از این به بعد هم رو به جمکران نماز بخوانید! ادامه دارد...
http://jomhourieslami.net/?newsid=92850
ش.د9500515