(روزنامه آفتاب يزد – 1394/10/23 – شماره 4523 – صفحه 3)
«... در آن دیدار آقای هاشمی چند بار با کنایه به من می گفت:«فامیلتان احمدی نژاد!» گفتم من با آقای احمدینژاد نسبتی ندارم. اما دو، سه بار حرفش را تکرار کرد. چرا؟ حالا یا حافظهاش ضعیف بود یا تعمد داشت، نمی دانم. به نظر من آقای هاشمی،آن فرد باهوش گذشته نیست. زمانی که بررسی می کنی، متوجه می شوی مطلبی را می گوید، اما پس از مدتی مطلب دیگری می گوید که صحبت اولش را نقض می کند. مشخص است که کیاست گذشته را ندارد و البته بالارفتن سن هم اثر دارد. تصور آقای هاشمی این بود که من با احمدینژاد خیلی صمیمی هستم و دلیل روی کار آمدنش بنده هستم. آقای هاشمی در ضمن صحبت چند بار گفت: «فامیلتان احمدی نژاد». متوجه شدم به شایعه فامیل بودن من با احمدی نژاد اشاره می کند. به ایشان گفتم «اصلاً احمدی مقدم با احمدی نژاد چه طوری شناسنامه ای باجناق میشوند؟ خنده دار نیست؟ همسر من اهل کردستان است و ما هیچ نسبتی با آقای احمدی نژاد نداریم. بچه محل بوده ایم ولی حتی یادم نمی آید او را در محل دیده باشم. در شهرداری با او آشنا شدم. این شایعات مال بی بی سی است.
البته آقای روحانی هم یک بار همین مطلب را به من گفت، اما آقای هاشمی از شما تعجب می کنم که چنین حرفی می زنید! آقای روحانی چرا؟ چه می دانم! چون از زمان جنگ با هم آشنا بودیم به شوخی به ایشان گفتم: «حاج آقا! مثل اینکه شما هم مشتری بی بی سی هستی؟! اگر تلویزیون خودمان را گوش داده باشید، من سه بار در تلویزیون توضیح دادم که من هیچ نسبتی با آقای احمدی نژاد ندارم. چی گفتند؟ گفت: «من اصلاً تلویزیون خودمان را نگاه نمیکنم. ارزش دیدن ندارد؛ معلوم نیست چه میگویند، همش چرت و پرت است.»
کهولت سن در دنیای سیاست حُسن است یا عیب؟!
خالی از لطف نیست اگر به مدد قلم معجزه آسای شاعر کاشان ـ سهراب سپهری ـ سری به داستان «معلم نقاشی ما» در مجموعه نفیس «اتاق آبی سهراب» بزنیم. در بخش هایی از ماجرا می خوانیم: «خط من خوب بود. یعنی در حد شاگرد دبستان. در خط، نمرههای خوب گرفتم و جایزهها بردم... زنگ خط بود. معلم آمد و سرخطها را نوشت. سرخطها یکی بود. «جور استاد به ز مهر پدر» بود و ما نوشتیم. خط من چشم معلم را گرفت. مشق مرا رفت نشان مدیر داد. ظهر، دور حیاط صف کشیده بودیم. هر روز صف میکشیدیم و به صف راهی خانه میشدیم... مدیر آمد کنار حوض ایستاد. نفسها بند آمد... مظهر علم و سوادش میانگاشتیم و از آدم باسواد ما را ترسانده بودند. با اندام درشت و... دستش دفترچهای بود. و دفترچه من بود. شمهای از اخلاق و رفتار من گفت. از درس و مشق من. از خط خوب من و خط را بالا گرفت و به هر سو چرخاند تا همه ببینند و همه دور بودند و هیچ ندیدند. صدایش رسا بود. مرا صدا زد. اسم من دلهره در من ریخت.
ترسان و پریشان رفتم پیش مدیر. با دو دست مرا گرفت. از زمین کند و بالای سر برد و گفت: «ببینید صد درم بیشتر وزن ندارد و به این خوبی خط مینویسد». مرا روی زمین گذاشت و یک مداد دورنگ قرمز و آبی به من جایزه داد و بچهها کف زدند. اما با وزن من چکار داشت. خوشنویسی، ورزیدگی در کاربرد قلم میخواهد. «ترک آرام و خواب» میخواهد. «صفای دل» میخواهد. «گوشه انزوا» میخواهد. اما زور زیاد نمیخواهد. اندام درشت نمیخواهد. اگر خط من بیقدر با وزن اندک من میخواند، باید بابا شاه اصفهانی رستم میبود و میرعماد کوه احد.
دبستان تمام شد.» آن ادعای احمدی مقدم و این نگاشته سهراب سپهری گویی برای هم آفریده شده بودند که سیاست اگر با هر چیزی نسبت و مناسبت داشته باشد با جوانی و ناپختگی هرگز سرناسازگاری ندارد! که حتی برخی از کسانی که نقدها بر عملکرد احمدی نژاد نوشته اند دلیل برخی واکنش ها و رفتارهای تهییجی وی را از سر جوانی (جوانی در دنیای سیاست و نه در عالم زندگی) و ناپختگی می دانند و در نقطه مقابل، اگر هاشمی به این درجه از پختگی و متانت در مواجهه با منتقدان ـ گاه هنجار شکن ـ خود رسیده است نه به دلیل کهولت سن که به دلیل تجربه ناشی از سال ها بودن در متن و حاشیه سیاست و قدرت و آزمون های سخت است و این نمی تواند دستاویزی برای بروز عصبانیت از نقش سازنده و غیرقابل انکار یار دیرین امام و انقلاب باشد.
معمار باتجربه انتخابات 92 در تیررس
تخریبهایی که تمامی ندارد و مصاحبه های رنگارنگی که هر روز سر برمی آورد ما را به خرداد 1392 بازمیگرداند که هاشمی با ایفای نقش سازنده و تاثیرگذار خود، باردیگر کمک کرد تا زیر سایه عنایات مقام عظمای ولایت؛ آرامش بر مملکت و امور مهم آن مستولی شود، آرامشی که برخی دلواپسان از آن هیچ دل خوشی ندارند! زیرا مرور گذشته و جریانات ده ساله اخیر نشان داده است که در فضای آرام، منطقی، گفتمانی و عقلانی آنچه خریدار و پذیرنده ندارد دلواپسی و منافعی است که نادیده انگاشته شده است پس بیدلیل نیست که در ابراز این عصبانیت حتی بدیهی ترین باورها و حقایق نیز وارونه جلوه کرده، کهولت سن که در سیاست به عنوان یک امتیاز و شاخص مورد مثال قلمداد می شده با عنوان توهین آمیز «آقای هاشمی، آن فرد باهوش گذشته نیست!» به عیبی برشمردنی مبدل شود.
آقای احمدی مقدم قطعا می داند دنیای سیاست، دنیای «مچ انداختن» و «بازو در بازو دادن» نیست که اگر بود قهرمانان ورزشهای خاص هرکدام بر صندلی منصبی تکیه داده بودند! دنیای سیاست دنیای پختگی، کیاست، تجربه، آرامش، منطق، عقلانیت و متانت است و این مجموعه در فردی حاصل نمی شود مگر در سایه سالیانی طولانی قرار داشتن در بطن و متن حساس ترین لحظات و چالش برانگیز ترین رخدادها، مواردی که هیچ کس به آن از شخص هاشمی رفسنجانی نزدیک تر نبوده است. البته ایرادی بر ادعاهای احمدی مقدم وارد نیست که این روزها حمله و تخریب، رمز عبور بسیاری از چهرهها و جریانات از خاکریزهایی است که اجازه عبور از آن را مردم و آن هم پای صندوق های رای صادر خواهند کرد اما برای انتقام از شخصی که با همان «کیاست» زیر سوال رفته! مانع از پیروزی مهره مورد نظر «دلواپسان»! این گونه ادعاها مرهمی است التیام دهنده اما موقت!!!
http://aftabeyazd.ir/?newsid=24116
ش.د9405476