(روزنامه جوان ـ 1395/03/08 ـ شماره 4822 ـ صفحه 6)
ملك سلمان قبل از مراسم تشييع و دفن برادرش دست به تغييرات انقلابي زد و بسياري از مردان ملك عبدالله را از عرصه قدرت و سياست بركنار كرد و شاهزادگان مخالف را بهشدت منزوي نمود و به بهانه جوانسازي قدرت و حكومت، زمينه را براي اقتدار فرزندش محمد بن سلمان فراهم ساخت. از جمله اقدامات سلمان در تغيير ساختار قدرت، خارج نمودن دو پست حساس حاكميتي مانند وزارت خارجه و دستگاه اطلاعات و امنيت از دست شاهزادگان و سپردن آن به تكنوكراتهاي مطيع و وابسته بوده است. او دستگاه اطلاعاتي كه به مدت 45 سال در دستان پنج شاهزاده بوده به سپهبد خالد الحميدان سپرد و سكانداري سياست خارجه كشور كه به مدت 40 سال در دست شاهزاده سعود الفيصل بوده به عادل الجبير واگذار كرد. الجبير همان كسي است كه در سال 1366 توسط شاهزاده بندر بن سلطان (سفير وقت سعودي در واشنگتن) به عنوان كارمند محلي و مترجم استخدام شده است.
سلمان در همان ابتدا مانند مبارك، صدام حسين، سرهنگ قذافي و علي عبدالله صالح، مقدمات به قدرت رسيدن پسرش محمد و جانشيني او را فراهم ساخت. سلمان به محض به تخت نشستن، فرزندش محمد را به عنوان وزير دفاع و مدير دربار پادشاهي منصوب كرد و دست فرزندان سلطان (وليعهد و وزير دفاع اسبق) را از قدرت و نفوذ، قطع نمود و به بهانه جوانگرايي رهبري و قدرت، برادران خود را از سمت وليعهدي محروم كرد و به نسل سوم سپرد. محمد بن نايف وليعهد و محمد فرزندش به عنوان جانشين وليعهد منصوب شد. علاوه بر آن مديريت شركت نفتي آرامكو و شوراي عالي اقتصاد و توسعه نيز به فرزندش محمد واگذار شد. اين شاهزاده جوان هم اكنون نقش كليدي در دايره تصميمگيري سعودي دارد.
تحول راديكال و انقلابي سياست خارجي سعودي يكي از شاخصهاي برجسته دوران پادشاهي ملك سلمان بوده است. تغيير رويكرد و نحوه تعامل ديپلماسي رياض از محافظهكاري، پنهانكاري و اقدامات نيابتي به برخورد قاطع، خشن و تهاجمي ستيزهجو، معلول عواملي چند ميباشد وتحليلگران در اين زمينه به چند فرضيه و علل اشاره ميكنند، ازجمله:
الف- شرايط بحراني و شكننده منطقه: شرايط منطقه در پرتو قيامها و خيزشهاي مردمي و ناتواني رياض در پاسخگويي به اين وضعيت، شكست سياستهاي منطقهاي سعودي را در خاورميانه به ويژه در سوريه، لبنان، عراق و يمن در پي داشته است. اين وضعيت، دايره تصميمگيري سعودي را وادار به تغيير سياستها و ابزارها و مكانيسمهاي سياست خارجي نمود و در سايه اين تحول اجباري، سياست خارجي رياض نيز دچار تغيير و تحول شد.
ب- جوانگرايي در ساختار حاكميت: رسيدن نسل سوم آلسعود به قدرت به ويژه شاهزاده جواني همچون محمد بن سلمان، نقش بسزايي در تحول رويكردي و راديكال شدن تعامل سياست خارجي رياض با محيط پيراموني داشته است. بركسي پوشيده نيست كه فرزند ملك سلمان به عنوان وزير دفاع و جانشين وليعهد، نقش كليدي در جنگافروزي عليه يمن و ملت بيگناهش داشته است.
ج- سياست خاورميانهاي اوباما و نگاه راهبردي امريكا به آسيا: زمزمه خروج تدريجي امريكا از منطقه و افزايش اهميت جايگاه شرق آسيا بهويژه منطقه پيراموني چين، خاندان سلطنتي سعودي را به وحشت انداخت، زيرا اين خاندان، خود را بدون حمايت همهجانبه امريكا در وضعيت متزلزل مينگرد و لذا به اتخاذ سياست راديكالي پيشگيرانه دست زده است.
د- توافق هستهاي ايران و غرب: به نظر تعدادي از تحليلگران عرب و غربي اين توافق، دستاوردهاي ارزندهاي براي ايران داشته كه در تقويت و توسعه نقش منطقهاي و جهاني تهران در آينده، بيتأثير نخواهد بود و رياض در ابعاد مختلفي از خروج تهران از دايره تحريمهاي بينالمللي و نيل به نقش و جايگاه طبيعي خود در محيط منطقهاي و بينالمللي، بسيار هراس داشته و لذا سعودي سياست سنتي خود را در قبال ايران اسلامي تغيير داده است.
ه- مرگ سعود الفيصل و چرخش سياست خارجي عربستان: بهطور سنتي و طي سالهاي متمادي دو پست حساس در خاندان ملك فيصل بن عبدالعزيز (پادشاه سعودي از 2 نوامبر1964 تا25 مارس 1975)، مستقر بوده كه عبارتند از:
1- دستگاه اطلاعاتي عربستان سعودي در دست شاهزاده تركي الفيصل (رياست اين دستگاه1977 لغايت2001) بوده كه در پي حادثه 11 سپتامبر2001 از سمتش بركنار و به عنوان سفير رياض در واشنگتن تا سال 2007 به كار گمارده ميشود و عادل الجبير جانشينش در اين سمت ميشود.
2- دستگاه سياست خارجي كه به مدت 40 سال (1975 تا 2015) در دست شاهزاده سعود الفيصل بود كه با به قدرت رسيدن سلمان سكانداري اين مهام به دست عادل الجبير واگذار ميشود.
سعود الفيصل نه تنها وزير خارجه بوده، بلكه در دايره تصميمگيري اين كشور نقش بسزايي داشته است. اكنون الجبير اين جايگاه را ندارد و لذا براي ادامه حيات سياسي خود ناچار است در زير چتر و سايه شاهزاده جوان «محمد بن سلمان» به عنوان مجري سياستها و نه طراح آن عمل كند.
با بررسي دقيقتري از نيات و اهداف تحول در سياست خارجي ملك سلمان به كنه و غايت نهايي اين تحول راديكالي ميرسيم كه عناصر و مؤلفههاي آن به شرح ذيل است:
1- گسترش فعاليتهاي منطقهاي و بينالمللي ايران؛
2- عربستان سعودي نگران تحولات پيشرو است؛ تحولاتي كه ميتواند به انزواي منطقهاي اين كشور بينجامد و بهويژه موقعيتش در سياست خاورميانهاي امريكا و غرب را متزلزل كند.
3- نمايان شدن ضعف دروني و بيروني خاندان سعودي به ويژه پس از تحولات پنج سال اخير در منطقه از جمله:
الف- ناكامي و شكست در تشكيل يك ائتلاف عربي ـ اسلامي فراگير در قضيه مداخله نظامي در يمن. در آغاز عمليات نظامي عليه انصارالله و متحدانش، رياض تشكيل يك ائتلاف از كشورهاي اسلامي را اعلام كرد، ولي بهجز چند كشور خليجفارس و كمابيش سودان و يكيدو كشور عرب، ديگر هيچ كشور اسلامي غيرعرب آماده مشاركت رسمي و علني در مداخله نظامي و جنگ در يمن نشد.
ب- فاش شدن رسوايي نقش و ارتباط عربستان سعودي در كمك به شكلگيري و تقويت جريانهاي افراطي تكفيري مانند القاعده، طالبان و داعش و حمايت از گروههاي تروريستي در سوريه، عراق، لبنان، يمن، مصر و ليبي.
مهمترين شاخصها و رويكردها
گرچه بنا بر ديدگاه و نظر اغلب كارشناسان آگاه به مسائل منطقهاي، سياست خارجه ملك سلمان با مرگ ملك عبدالله و شاهزاده سعود الفيصل، همانا ادامه پوستاندازي رويكردها و سياستهاي گذشته است، اما شاخصها و رويكردهاي متفاوتي نيز داشته است ازجمله:
1- عربستان سعودي تلاش دارد سياست خارجي جديدي را در پيش گيرد كه تبعيت و وابستگي بيشتري به امريكا و قدرتهاي غربي در آن ديده ميشود.
2- عربستان سعودي با گشودن درهاي ديپلماتيك به روي رژيم صهيونيستي و عاديسازي روابط با تلآويو، سياست پنهانكاري گذشته را كنار زده و رويكرد نوين را به سود امنيت ملي و حفظ تاج و تخت سعودي دانسته است. ملاقات علني اخير شاهزاده تركي الفيصل رئيس اسبق دستگاه اطلاعاتي سعودي با يعقوب عميدرو رئيس شوراي امنيت ملي رژيم صهيونيستي نمونهاي از اين سياست سازشكارانه است.
3- افزايش نقش رويكرد ميليتاريستي در سياست خارجي؛
4- سياست ستيزهجويي همهجانبه با ايران اسلامي و محور مقاومت.
گفته ميشود شاهزاده جوان محمد بن سلمان به قول غربيها «شاهزاده همهكاره» روحيه و خوي ستيزهجويانه و كينهورزانهاي همچون «صدام حسين» دارد و سياست ضد ايراني در اولويتهاي كارش ميباشد و عادل الجبير مجري خوب و مطيعي ميباشد. از جمله اهداف اين سياست ستيزهجويانه كه منبعث از دكترين سعودي مبني بر «ايران اسلامي دشمن اول عربستان است»، چنين هستند:
الف- مهار ايران و منزوي كردن آن در منطقه و جهان؛
ب- مبارزه شديد با خروج ايران از دايره تحريمهاي اقتصادي بينالمللي؛
ج- مواجهه و تقابل با سياست نفتي و انرژي تهران در منطقه و جهان؛
د- هراس از ايران و آينده مبهم خويش؛
ه- شكلدهي ائتلافها و محورها عليه ايران جهت محدودسازي گستره بازيگري ايران در منطقه و جهان از جمله تشكيل ائتلاف 34 كشوري به بهانه مبارزه با تروريسم و ايجاد چهار كميته همكاري با كشورهاي تركيه، مصر امارات و اردن؛
د- خود رياض، اذعان داشته كه سياست خارجي خود را در قاره آفريقا، امريكاي لاتين و كشورهاي محيط پيراموني ايران، تنها بهخاطر مهار ايران و تحميل يك انزواي منطقهاي و بينالمللي فعال كرده است.
در فرجام مقاله، اين پرسش مطرح است كه سياست خارجي ايران اسلامي در قبال و مواجهه با سياست ملك سلمان چيست؟
http://javanonline.ir/fa/news/787610
ش.د9500533