(روزنامه وطن امروز – 1395/03/20 – شماره 1903 – صفحه 12)
«ما فرزندان حزبالله هستیم که خداوند طلیعه آن را در ایران به پیروزی رساند تا دوباره هسته اولیه دولت اسلامی را در جهان برپا کند. ما در لبنان، یک حزب تشکیلاتی بسته با چارچوب سیاسی گنگ نیستیم؛ بلکه امتی هستیم که از طریق کمربند اعتقادی و سیاسی نیرومندی به نام «اسلام»، به مسلمانان سراسر جهان وابستهایم». این سطور، فرازهایی از بیانیه تأسیس جنبش مقاومت حزبالله لبنان است که با عنوان «ما که هستیم و هویت ما چیست؟» منتشر شد. 3 هفته پس از آغاز جنگ رژیم صهیونیستی و حزبالله در سال 2005، «دانیل شور» - نویسنده آمریکایی - در مقالهای در نشریه «کریستین ساینس مانیتور» نوشت با گذشت تنها 3 هفته از جنگ، معلوم شد توازن قوا در خاورمیانه به هم خورده است. برهم خوردن توازن قوا و معادلات قدرت در خاورمیانه حقیقتی است که این نویسنده بهدرستی به آن اشاره میکند. افسانه شکستناپذیری ارتش صهیونیستی فروریخت و معادلات منطقه توسط یک جنبش مسلمان شیعه تغییر کرد. اما آیا حزبالله صرفاً یک گروه چریکی است؟ چه عواملی باعث شد این جنبش به پیروزی دست یابد؟ برای پاسخ به این سوالات، باید نگاه دقیقتری به جنبش مقاومت و فعالیتهای آن داشت.
نگاهی تاریخی
سال 1982 عملیات صلح براى الجلیل، بزرگترین تهاجم ارتش اسرائیل پس از عملیات لیطانى(نخستین کشمکش رسمی بین اعراب و اسرائیل) بود. در این تهاجم که براساس طرح «شارون» از زمین، دریا و هوا پشتیبانى مىشد بخش عظیمى از جنوب لبنان اشغال شد و دومین پایتخت عربى (بیروت) به مدت 2/5 ماه در محاصره قرار گرفت. اسرائیل اعلام کرد هدفش از این عملیات - که با حمایت نظامى آمریکا، انگلیس و فرانسه نیز همراه بود - دور کردن چریکهاى فلسطینى تا فاصله 40 کیلومترى مرز لبنان و فلسطین است؛ اما اسرائیلىها اهداف دیگرى را در سر میپروراندند. اهداف اساسى این حمله گسترده، انهدام ساختار نظامى سازمان آزادىبخش فلسطین(ساف)، روى کار آوردن یک رئیسجمهور مسیحى طرفدار اسرائیل در لبنان و کاهش قدرت نظامى و سیاسى سوریه در صحنه لبنان بود. سال 1982 رژیم صهیونیستى با هدف جدا کردن لبنان از دیگر سرزمینهاى اسلامى و نابودى فلسطینىهاى مقیم لبنان و تضعیف سوریه، با پشتیبانى ایالات متحده و دولتهاى مرتجع عرب به لبنان حمله و تا بیروت پیشروى کرد و چریکهاى فلسطینى را از لبنان بیرون رانده و هزاران نفر از مردم مسلمان و رزمندگان فلسطینى را از جمله در اردوگاههاى «صبرا» و «شتیلا» قتلعام کرد.
حمله اسرائیل به لبنان در جولای 1982 بىتردید در بسیج سیاسى و نظامى جامعه شیعیان که دچار تشتت و چنددستگى بودند تاثیر بسزایى داشت و از این رهگذر، تجارب ارزشمندى را نصیب این گروهها کرد. جرقههاى تشکیل مقاومت اسلامى در برابر اشغالگران از همین زمان، به وجود میآید. در این راستا، گروههاى شیعه که عمدتاً در شهر «بعلبک» مستقر شده بودند، توانستند تشکیلات واحدى ایجاد کنند. این سیاسى شدن و متشکل شدن مجموعههاى مقاومت شیعى در نهایت بستر لازم را براى تولد جنبش حزبالله لبنان فراهم کرد. نخستین ثمرات مقاومت، 3 روز پس از تهاجم اسرائیل آشکار شد. در آن روز، عدهاى از جوانان شیعه که خود را پیروان امام خمینى مینامیدند توانستند با اسلحههاى سبک، راه را بر اسرائیلىها در دروازه جنوبى بیروت ببندند. این پیروزى در گسترش ایده مقاومت، تاثیر شگرفى گذاشت. بىتردید، پیروزى انقلاب اسلامى در ایران به رهبرى حضرت امام خمینى(ره) که به گسترش موج بیدارى اسلامى و تقویت نهضتهاى رهایىبخش در سراسر جهان اسلام کمک کرد نیز در زمره علل خارجى اندیشه تاسیس حزبالله است.
شهید «سیدعباس موسوی» از بنیانگذاران حزبالله در اینباره مىگوید: «روش جوانان مبارز ایرانى پس از انقلاب اسلامى در جنگ تحمیلى با نیروهاى بعثى و حامیان غربى آنها باعث شد جوانان مسلمان لبنانى، شیفته و عاشق شهادت شوند و جاى تعجب نداشت که همزمان با مبارزات شهادتطلبانه نیروهاى ایران، یک جوان مسلمان لبنانى به مرگ لبخند زند و با 1200 کیلوگرم مواد منفجره که با خود حمل مىکرد به دشمن هجوم برد». واکنش به تجددگرایى و گرایشهاى لائیک در جامعه لبنان، وجود نظام طایفهگرى و دیرپایى اختلافات مذهبى و نقش رهبران و شخصیتهاى کاریزمایى چون «امام موسى صدر»، شهید «سیدعباس موسوى»، شهید «شیخ راغب حرب»، «سیدحسن نصرالله» و... در پدید آمدن مقاومت اسلامى و بسیج شیعیان از دیگر انگیزههاى ظهور اندیشه مقاومت اسلامى به شمار مىرود. پس از حملات سال 1982 صهیونیستها با کمک آمریکا توانستند فالانژیستهاى لبنان را بهصورت یک دولت وابسته بر سر کار بیاورند که طى قرارداد صلح فالانژها با رژیم صهیونیستى، جنوب لبنان در اختیار گشتیهاى صهیونیست قرار گرفت و این وضع تا سال 2000 ادامه داشت.
شکلگیرى حزبالله
با آغاز حرکت امام موسى صدر، تعداد زیادى از جوانان از احزاب ملى و چپ به حرکت «المحرومین» و جنبش «امل» پیوستند، اما با از دست دادن 2 رهبر اصلى این جنبش (امام موسى صدر و شهید مصطفى چمران) جنبش امل توانایى حفظ وحدت و یکپارچگى نیروهایش را از دست داد. از طرفى چرخش ایدئولوژیک برخى عناصر سیاسى امل از مذهب شیعه به سمت حرکت سیاسى لائیک، انگیزه جوانان شیعى را براى پیوستن به صفوف مجاهدین تقویت کرد. جالب آنکه، همان جوانانى که در سالهاى اولیه مقاومت اسلامى و نیز در سالهاى بعد به صفوف مجاهدان پیوستند، پس از ظهور اندیشه جدید مقاومت اسلامى، حزبالله را تشکیل دادند. این مجموعههاى شیعى بر حول محورى گرد آمده بودند که داراى این ویژگیها بود:
1- حضور رهبران شیعه در هسته اولیه مقاومت اسلامى
2- تلاش براى رفع محرومیت از شیعیان لبنان
3- برخوردارى از حمایتهاى مرجعیت تشیع و حضرت امام خمینى(ره)
4- الگوگرفتن از نیروهاى سپاه پاسداران به عنوان نماد انقلاب اسلامى ایران
5- مبارزه با اشغالگرى و کسب استقلال سیاسى
6- مخالفت با نظام ناعادلانه طایفهگرى در لبنان
مجموعههاى متفرق اسلامگرا که بعلبک را پایگاه خود قرار داده بودند بهدرستى دریافتند در شرایط حاضر تنها راه نجات، حفظ وحدت و یکپارچگى است. آنها در تاثیرپذیرى از دیدگاههاى سیاسى امام خمینى(ره) و در اعتقاد به ضرورت مقابله با اسرائیل با یکدیگر وحدت نظر داشتند. از این رو به این نتیجه رسیدند در شرایطى که ظرفیت لازم براى مبارزه با دشمن خارجى در دیگر احزاب و سازمانهاى سیاسى وجود ندارد، باید با بهرهگیرى از تجارب انقلاب اسلامى ایران به فکر ایجاد تشکیلاتى متناسب با وضعیت جارى خود باشند. بر همین اساس، کمیتهاى 9 نفره پاییز 1982 براى پىریزى چارچوب سیاسى مورد نظر شکل گرفت و شروع حرکتهاى نظامى حزبالله نیز مقارن با همین ایام بود. 11 نوامبر 1982 نخستین عملیات شهادتطلبانه علیه مقر فرماندهى ارتش اسرائیل توسط
«احمد قصیر» انجام و منجر به هلاکت 76 افسر و سرباز اسرائیلى شد. پس از اتمام کار کمیته 9 نفره، شوراى لبنان متشکل از 5 نفر از اعضاى کمیته قبلى به وجود آمد. این شورا نیز تا مدتها به دلیل ملاحظات امنیتى و تشکیلاتى به صورت غیرعلنى به فعالیت خود ادامه مىداد. با این وجود بهتدریج چهرههایى چون «سیدعباس موسوى»، «شیخ صبحى طفیلى»، «شیخ حسن کورانى»، «سیدحسن نصرالله»، «حسین موسوى (ابوهشام)»، «محمد رعد» و... به عنوان رهروان اسلامگرا در بعلبک و جنوب لبنان معروف شدند. هنگامى که تشکیلات و سازماندهى حزبالله و مقاومت (شاخه نظامى آن)، استحکام لازم را پیدا کرد، حزبالله دریافت باید هویت مقاومت اسلامى را اعلام کند زیرا کتمان این مساله، اگرچه مقاومت را از ضربهپذیرى و نابودى زودرس محفوظ میداشت، اما از نظر دستاوردهاى سیاسى، حزب را در حاشیه دیگر گروههاى سیاسى قرار مىداد. در این راستا، 6 ژانویه 1984، مقاومت اسلامى در لبنان با صدور نخستین بیانیه نظامى با امضاى مقاومت اسلامى، اعلام موجودیت کرد.
در واقع نیاز حزبالله به حضور سیاسى باعث شد مقاومت اسلامى به شکل مستقل و رسمى به فعالیت خود ادامه دهد. با گسترش عملیات مقاومت علیه اشغالگران توسط شوراى لبنان، شعارهایى با عبارت «حزبالله ظهور یافت»، البته نه به عنوان رسمى یک گروه سیاسى، بلکه به معناى عام آن به کار مىرفت تا اینکه ماه مه 1984، شوراى لبنان تصمیم گرفت نام ثابتى براى تشکیلات خود انتخاب و بیانیههاى خود را با آن نام صادر کند. لذا نام «حزبالله لبنان» انتخاب و دفتر سیاسى حزب، راهاندازى شد. در این زمان، حزبالله سعى در گسترش و همهگیرکردن مقاومت داشت و مىخواست شبکههاى کوچک مقاومت را به خود جذب کند؛ بنابراین پس از مدتى توانست بعد از بعلبک در بیروت و مناطق جنوبى لبنان، حضور فعال پیدا کند. این امر باعث شد حزبالله بدون واهمه لو رفتن، حجم عملیات نظامى علیه ارتش اسرائیل در جنوب را افزایش دهد. سرانجام فشارهاى نظامى حزبالله در طول سالهاى 1983 و 1984، رژیم اسرائیل را واداشت 14 ژانویه 1985 تصمیم به عقبنشینى بگیرد.
این عقبنشینى به سمت باریکه کمربند امنیتى از فوریه 1985 آغاز میشود و اسرائیل، نخستین شکست رسمى خود را تجربه میکند. همزمان با شروع این عقبنشینى از شهر صیدا، حزبالله در یک گردهمایى رسمى در 16 فوریه 1985 با صدور نامهاى سرگشاده، هویت، استراتژى و برنامه ایدئولوژیک خود را براى نخستین بار اعلام مىکند و به فعالیتهاى پنهان خود خاتمه مىدهد. جنبش مقاومت امروز در همه عرصههای حیات اجتماعی حضور مؤثر دارد و آنچه در این میان چشمگیر است، حضور زنان و جوانان در میدان فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی حزبالله است. حزبالله در حوزه تبلیغاتی نیز بسیار فعال است تا جاییکه شبکه «المنار»، یکی از شبکههای معتبر و پربیننده لبنان و جهان اسلام است و با فرهنگسازی و تقویت روح مقاومت، نقش مؤثری در افزایش آمادگیهای روحی- روانی مجاهدان و مردم لبنان دارد. ضمناً حزبالله تلاش کرده است با ایجاد ساختارها و سازمانهای اقتصادی و اجتماعی، شبکههای خدماتی نیرومندی را در سطوح مختلف جامعه لبنان ایجاد کند. شبکهای که به هنگام صلح، کارکردی همانند سازمان خدمات شهری، تامین اجتماعی و بنگاه اقتصادی دارد.
کار ویژه این سیستم و سازمان در زمان جنگ، امدادرسانی و تدارکات برای شهروندان و رزمندگان در جبهه نبرد است. البته فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حزبالله موجب کمرنگ شدن حضور و هویت نظامی آن در سراسر لبنان نشده است. اما یکی از مهمترین ویژگیهایی که حزبالله را در میان گروههای سیاسی لبنان متمایز میسازد، بهرهمندی از سرداران و چریکهای مجرب و مبتکری همچون حاج «عماد مغنیه» و شهید «مصطفی بدرالدین» است که میتوانند با تلاش خود، سرنوشت یک مبارزه را رقم زنند و صدالبته مردانی چون مغنیه و بدرالدین، علم و عمل و مبارزه و عبادت را با هم جمع کردهاند؛ همچنانکه سید مقاومت - سیدحسن نصرالله- میگوید: «این شهیدان از رهبرانی بودند که جهاد، شبزندهداری، خستگی و زندگی آنها با خدا معامله شده بود. آنان جزو سربازان گمنام خدا در زمین و شناختهشده در آسمانها بودند، آنها از خود دفاع نمیکنند بلکه دفاعشان از حق و حقیقت است و در انتظار پاداش زمینی هم نیستند. آنها از تهمت و افترا نیز مبرا هستند چرا که چیزی برای خود خارج از عرصه جهاد و فداکاری نمیخواهند». در انتهای این مطلب و با توجه به بررسی زوایای مختلف سیاسی و امنیتی تاثیرگذاریهای حزبالله لبنان در منطقه خاورمیانه، نویسنده به 5 ویژگی مهم و استراتژیک اشاره دارد که از حیث ژئوپلیتیک دارای اهمیت هستند.
تأثیرات ژئوپلیتیک در تحولات سیاسی و امنیتی منطقه
1- شکست فاز اول «طرح خاورمیانه جدید»
از مهمترین اهداف کشورهای غربی برای شکلدهی و تثبیت مهندسی امنیتی جدید منطقه، تلاش برای ایجاد اجماع نسبی برای مهار و نابودی جنبشهای اسلامی یا حداقل تبدیل آنان به یک نهاد سیاسی است که در طرح «خاورمیانه جدید» که به طور رسمی توسط «کاندولیزا رایس(وزیر اسبق خارجه ایالات متحده)» جایگزین «طرح خاورمیانه بزرگ» معرفی شده است، جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است. در این طرح ایالات متحده برنامهریزی میکند با تأکید بر 4 مقوله «رادیکالیسم اسلامی»، «تروریسم» و «تسلیحات کشتار جمعی» و «ایجاد تصویر مجازی و غیرواقعی از طریق رسانههای صوتی و تصویری»، زمینههای شکلگیری اجماع نسبی در نظام بینالملل را علیه جنبشهای اسلامی، مانند حزبالله، حماس و کشورهای مستقل مانند ایران فراهم کند؛ ولی دامنه تجاوزهای رژیم صهیونیستی و نقض کنوانسیون ژنو 1925 نشان داد آمریکا و رژیم صهیونیستی از بزرگترین نمادهای تروریسم دولتی هستند.
نیاز ایالات متحده و اسرائیل از نوع متقابل و بازی با «حاصل جمع مثبت» است و آنان برنامهریزی میکنند با عملیاتیکردن طرحهایی با هدف نابودی حزبالله، گروه اسلامی حماس را نیز تضعیف کنند؛ هر چند درباره حماس هدف «تغییر رفتار» به منظور همسو کردن آنان با جنبش فتح در جهت شناسایی نقشه راه و موجودیت رژیم صهیونیستی است؛ ولی درباره حزبالله، هدف نهایی نابودی این جنبش است. موفقیت رژیم صهیونیستی و آمریکا در خلع سلاح مقاومت، میتوانست اجرای فاز اول «طرح خاورمیانه جدید» را به منظور اجرای فازهای بعدی تسهیل کند که در صورت تحقق، تهدیدهای جدیدی را برای تضمین امنیت ملی و منطقهای حتی برای ایران ایجاد میکرد؛ ولی شکست ارتش مجهز اسرائیل از جنبش بیادعای حزبالله موجب شد اجرای «طرح خاورمیانه جدید» در همان آغاز شکلگیری نطفه اولیه ناکام بماند و با شکست مواجه شود.
2- کاهش نقش و جایگاه رژیم صهیونیستی در معادلات امنیتی منطقه
مقاومت غیرقابل انتظار حزبالله در برابر ارتش مجهز اسرائیل، موجب شکسته شدن تابوی شکستناپذیری این رژیم در برابر کشورهای عربی شد و از لحاظ روانی، تأثیر مثبتی بر ذهنیت حاکمان جهان اسلام ایجاد کرد و اثبات کرد نهادهای نظامی، اطلاعاتی و سیاسی رژیم صهیونیستی درک درستی از توانمندیهای نرمافزاری و سختافزاری جنبش حزبالله ندارند. از طرف دیگر، اعتقاد ایالات متحده به خروجیهای نهادهای اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل کاهش یافته است و سازمان جاسوسی موساد، نقش مهمی را برای هرگونه تغذیه اطلاعاتی درباره سناریوی حمله نظامی احتمالی آمریکا به ایران یا سوریه بازی میکند؛ در حالیکه ناکارآمدی این نهادها در شناسایی دقیق مقر سیدحسن نصرالله، کانالهای زیرزمینی حزبالله و از بین بردن شبکه تلویزیونی المنار موجب شده است تصمیمگیری نهادهای نظامی- سیاسی آمریکا براساس خروجیهای نهادهای جاسوسی اسرائیل با تردیدهایی مواجه شود که درباره اطلاعات ارسالی رژیم صهیونیستی درباره فعالیتهای هستهای ایران یا جایگاه قدرت سخت و نرم این کشور نیز میتواند تعمیم داده شود و نحوه تعامل با ایران را تا حدودی با چالش یا تأخیر مواجه کند.
به عکس، واحد اطلاعات عملیات شاخه نظامی حزبالله، بسیار بهتر از سازمان موساد عمل کرد که از مصادیق آن میتوان به شناسایی دقیق مکانهای هلیبرد نیروهای اسرائیلی یا جهتدهی به رزمندگان حزبالله از طریق ارسال کدهایی توسط شبکه المنار اشاره کرد که دامنه تأثیرگذاری آن از کدرسانی اینترنتی بیشتر است. از طرفی، سیاست رژیم صهیونیستی براساس تجاوزگری و توسعهطلبی ارضی بنا شده است و مقاومت حزبالله نقطه عطفی در برابر این توسعهطلبی است.
3- افزایش تأثیرگذاری ایران و سوریه بر معادلات سیاسی- امنیتی خاورمیانه
ملاحظات سیاسی- امنیتی کشورهای غربی به دلیل قدرت بازدارندگی جنبش حزبالله پس از جنگ 33 روزه لبنان و اسرائیل افزایش یافت و با توجه به تأثیرپذیریای که این جنبش از نظام ولایت فقیه و آرمانهای امام راحل دارد، هرگونه افزایش قدرت آن به صورت غیرمستقیم نقش و جایگاه ایران را در منطقه ارتقا داده و فرصتهای جدیدی را برای افزایش چانهزنی و قدرت مانور دستگاه دیپلماسی کشور در رایزنیهای سیاسی به وجود آورده است، زیرا افزایش توانمندی مادی و معنوی حزبالله، نوعی بازدارندگی براساس ترس و وحشت را در میان ایالات متحده و رژیم صهیونیستی ایجاد کرده است؛ در نتیجه کارگزاران سیاسی- نظامی ایران با انتخاب یک نگرش واقعگرایانه و شناسایی دقیق بازیگران، محیط و قواعد بازی، باید مؤلفههای قدرت منطقهای و داخلی خود را به صورت مجدد بازتعریف کنند تا منافع و امنیت ملی به صورت حداکثر نسبی تضمین شود.
هدف اسرائیل در میانمدت، استقرار «نیروهای واکنش سریع ناتو» به جای نیروهای «یونیفل» است و برنامهریزی میکند تا کارآیی و توانایی این نیروها را در اجرای قطعنامه 1701 زیر سوال برده تا بستر حضور ناتو مهیا شود، هر چند در افزایش نیروهای «یونیفل» از 2 هزار نفر به 15 هزار نفر، نقش خزنده ناتو پررنگتر شده است که براساس بند 11 قطعنامه بین «رودخانه لیتانی» تا خط آبی (مرز ترسیمشده توسط سازمان ملل بین لبنان و فلسطین اشغالی) مستقر خواهند شد. نکته مهم اینکه این نیروها به جای اینکه در 2 طرف «خط آبی» به صورت مساوی تقسیم شوند، فقط در داخل خاک لبنان مستقر شدهاند. در صورت پررنگتر شدن نیروهای ناتو در قالب نیروهای «یونیفل» و با وجود یک دولت مایل به غرب در لبنان، ایالات متحده تلاش میکند، علاوه بر خارج کردن لبنان از حلقه امنیتی- اطلاعاتی مورد نفوذ ایران، سوریه را نیز وادار به تغییر رفتار کند که یک سناریوی تهدیدزا است؛ در نتیجه ضرورت دارد با اقدامهای پیشگیرانه محیط امنیتی منطقه را به سمتی هدایت کنیم که بستر سناریوهای تهدیدزا از بین برود، زیرا هرگونه خلع سلاح حزبالله میتواند توازن نسبی را که براساس بازدارندگی براساس «رعب وحشت» به وجود آمده، کمرنگ کند.
4- تقویت هلال شیعه در خاورمیانه
آمریکا و متحدانش افزایش نفوذ تدریجی ایران در میان شیعیان عراق و لبنان و بهبود روابط سیاسی و تجاری این کشور با افغانستان و عراق را موجب تقویت تأثیرگذاری شیعیان بر خاورمیانه میدانند و هرگونه افزایش جایگاه و نقش حزبالله در ترتیبات سیاسی- امنیتی منطقه را موجب تقویت هلال شیعه و الگوبرداری سایر جنبشهای اسلامی براساس فرهنگ مقاومت ارزیابی میکنند. به همین دلیل جمهوری اسلامی ایران باید از تبلیغ این گزینه حداقل به صورت علنی خودداری کند، زیرا میتواند همبستگی و اتحاد میان امت اسلامی را با چالش مواجه کند و بر روابط متقابل با کشورهای عربی منطقه تأثیر منفی بگذارد، زیرا کشورهای عربی دارای رویکردی ناپایدار، متزلزل و محافظهکارند و از طرفی از گسترش نفوذ ایران در بافت جمعیتی شیعیان و تقویت هلال شیعه احساس ناامنی میکنند و ضرورت دارد با تأکید بر الگوهای مشترک هویتی و ایدئولوژیک، بر شکلگیری یک نظام امنیت دستهجمعی در منطقه اصرار شود.
5- افزایش اهمیت و جایگاه جنگهای نامتقارن در خاورمیانه
ویژگیهای ساختاری حزبالله و آرایش سیاسی نامنظم آن موجب شد بازدهی حملات نظامی اسرائیل کاهش یابد که پیامد آن افزایش اهمیت جایگاه جنگهای نامنظم در نظام امنیت منطقهای خاورمیانه است. نیروهای نظامی ایران نیز به دلیل 8 سال دفاعمقدس تجربه خوبی را در مدیریت جنگهای چریکی و نامنظم دارند که میتواند نگرانیهای امنیتی آمریکا را پیش از هرگونه حمله نظامی افزایش دهد. البته به این نکته نیز باید توجه کرد که ایالات متحده برنامهریزی کرده بود از «مدل شبیهسازی» بهرهبرداری کند و در این چارچوب راهبرد و نوع مبارزه حزبالله در جنگهای نامتقارن تا حدودی شبیه نیروهای نظامی ایران است، به همین دلیل تحلیلگران نظامی پنتاگون، با بررسی نحوه مبارزه حزبالله تلاش میکنند بهترین چیدمان و راهبرد را در صورت حمله نظامی احتمالی بررسی کنند. اما سخن آخر در این مقاله را با این سخن سیدحسن نصرالله در مراسم تشییع جنازه عماد مقاومت به پایان میبریم که گفت: «حاج عماد مغنیه به تنهایی یک مکتب بود و با این شهادت ما به پیروزی نهایی نزدیک شدهایم. خون حاج عماد، حتماً اسرائیل را محو خواهد کرد و صهیونیستها را از صحنه روزگار برخواهد انداخت»؛ انشاءالله.
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1903/12/158730/0
ش.د9500643